ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 99

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهاراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    مرحله اول))

    فاطمه دوستم همون ماه اول دانشگاه تونست یه رابطه پایدار برقرار کنه وبغد از 6سال دوستی به زودی ازدواج میکنن

    طیبه دوستم بعد از اینکه یه رابطه ناموفق داشت بعد از اینکه برای دومین بار وارد دانشگاه شد تونست با یه شخص که از همه نظر شرایطشش اوکی و ظاهرش عالیه وارد رابطه بشن و به زودی ازدواج میکنن

    تارا با وجود این که اصلا تو دانشگاه ما نبود با جذابترین پسر دانشگاه ما که اصلا قصد ازدواج نداشت وارد رابطه شد و بعد یه ماه ازدواج کردن

    کیمیا با یه پسر که خیلی از خودش سرتر بود وارد رابطه شد با اینکه که از نظر ظاهری نصف اون پسر هم قیافه نداشت

    پرنیان با یه پسر خیلی زیبا و پولدار ومتعهد ازدواج کرد بازهم خودش ظاهرش معمولی بود

    به سیمین برای اینکه تو اواهر تحصیل با یه پسرخیلی خوب دوست شد

    به زهرا برای اینکه کلا سه ماه اومد دانشگاه ما ولی کراش زد و با همون هم دوست شد

    احساسم اینه که ناراحت میشم احساس میکنم برا همه اینها به راحتی شد ولی برای من نمیشه خسته میشم از بس منتظر بودم از بس که خواستم ونشد از اینکه 6ساله دوست دارم وارد یه رابطه دونفره با کسی که واقعا دوسش داشته باشم بشم ولی نمیشه‍

    ازچه زاویه مثبتی میتونم به این افراد نگاه کنم))

    هرکدوم شرایط متفاوتی داشتن یکی شون با اینکه حتی تو دانشگاه ما نبود تونست خب من که گزینه های خیلی خیلی بیشتری دارم پس باید برام راحت تر باشه تازه اون اصلا قیافه اش خوب نبود من خیلی از اون زیباترهستم

    کیمیا واقعا قیافه اش خوب نیست یا پرنیان طیبه اصلا از نظر ظاهری خیلی خاص نیستن پس من باید اعتماد به نفس خوبی توی این زمینه داشته باشم که مشکل نه ظاهره و نه بودن درمکان هایی که افراد زیادی باشن

    سوال دوم))

    فاطمه واقعا خودش رو دوست داره خیلی اعتماد به نفس داره

    بقیه هم شانسشون توی ظاهر وشرایط وزمانشون نبود پس حتما ذهنیت خوبی داشتن من هم باید روی ذهنیتم کار کنم من واقعا بدبین ام و اصلا تو این زمینه امیدوار نیستم

    من هیچ وقت به طور مستمر روی اینکه مثبت فکر کنم تصور مثبت داشته باشم کار نکردم همیشه تا یه حدی که کار کردم جلو رفتم ولی به محض اینکه راها کردم همه چی خراب شد از این به بعد باید به طور دائمی روی خودم کار کنم دیگه باهیچ شرایطی مثبت اندیشی رو‌رها نمیکنم من باید بتونم از پس ابن موضوع بربیام من میخوام ایندفعه به خدا تکیه کنم وخدای من درهرشرایط زمانی ومکانی قادر مطلقه من فقط باید بتونم به او درهرشرایط تکیه کنم تا اونم منو تا لحظه اخر همراهی کنه دستم رو‌بگیره به مقصد برسونه

    دیگه نمبخوام به اینکه چطور میشه فکر کنم اونو‌خدا درست میکنه کار من فقط توکل حال خوب وحس خوب هست دیگه باهیچ‌چیزی کاری ندارم

    من اگه حالم بد میشه درمود این افراد به این علته که احساس میکنم خودم نمیتونم ولی اگه بدونم منم میتونم حتی خوشحالم میشم براشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    بهاراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    سلام استاد به یاری خدا میخوام از این به بعد تا وقتی که اینقدری روی خودم کار کرده باشم که حال دلم خوب شده باشه و به اون چیزایی که میخوام رسیده بتشم تمام تمرینات رو‌انجام بدم و استمرار داشته باشم من خیلی تو این مسیر اومدم ورها کردم ولی این دفعه دیگه فرق میکنه

    تمرین اول))بستگی داره موفقیتشون تو چه زمینه ای باشه وقتی توی زمینه روابط هست خیلی ناراحت میشم چون من تو این زمینه هیج وقت خوب نبودم حالم بدمیشه حسادت میکنم از اینکه برای اون شخص شد ولی برای من نمیشه مخصوصا اگه اون فرد از افراد نزدیک باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    علیرضا براتی گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم

    خیلی با خودم درگیر بودم که آیا کامنتی برای این موضوع بزارم یا نه ولی گفتم اگر قرار پیشرفت کنم باید باورهای واقعی خودمو پیدا کنم

    من خیلی تلاش میکنم که دیگران تحسین کنم انگیزه بدم حالشون خوب کنم و خیلی واسم جالب این تا زمانی هستش که اونا رو تو شرایط بالاتری از خودم نمیبینم ولی وقتی پیشرفتی برای همون دوستان و نزدیکانی که تشویق میکردم رخ میده ی حس غریبی تو وجودم شعله ور میشه

    مثال اگر هر نوع موفقیتی مالی ، خرید، ارتقا شغلی

    یا مثلا مغازه دارای که تقریبا تو یک سطح هستیم وقتی روزی فروش بیشتر و مشتری بیشتری از من دارن سریع افکار بسیار منفی سراغم میاد

    احساس حسادت

    احساس کمبود

    احساس جاموندن

    احساس دیر شدن و هی به خودم میگم تو چه. ایرادی نکنه کسب و کارم ایراد داره نکنه باید شغلمو عوض کنم احساس اینکه من بدشانسم و اون طرف خوشانس

    نمیدونم خیلی تلاش میکنم باور های خوبی بسازم ولی در زمانی باید پیشرفت واقعی دوستان تحسین واقعی کنم فقط کلامی این اتفاق میافته ته قلبم ی نگرانی بسیار عمیقی میاد سراغم

    بازم تشکر میکنم استاد عزیزم این شرایط فراهم کردین تا ما بهتر خودمونو بشناسیم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعیده حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2482 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستانی ک این پیام رو میخونن..

    و تشکر ویژه ازتون میکنم استاد برای تهیه این مجموعه فایل ها.

    من بعداز شنیدن چندباره این فایل و فکر کردن ب سوال به این نتایج رسیدم:

    موفقیت افراد من رو ناراحت نمیکنه و حسادتم رو برانگیخته نمیکنه مگر اینکه موضوع موفقیت اون فرد از اهداف و علایق خودم باشه ک هنوز بهش نرسیدم!

    ولی اگه موضوعی باشه ک واسه من اهمیت نداره و در حوزه علایقم نیس واسم مهم نیس تازه کلی هم تشویق و تاییدش میکنم و بهش انگیزه هم میدم..

    البته حسادتم کمرشکن نیست ها :)

    ولی موضوع مهمی ک در خودم متوجه شدم این هستش ک دوستدارم در موضوعات مورد علاقه م اولین نفر باشم ک ب موفقیتت میرسه بعدازمن حالا هرکی خواست ایده بگیره و موفق بشه..

    ینی اینکه ببینم کسی ایده یاهدف من رو زودتر از من انجام داده و نتیجه گرقته اذیتم میکنه نه ب این دلیل ک دیگه فرصت واسه من نیست و باورهایی ازین قبیل فقط ب این خاطر ک دیگه اولین نفر در اون حوزه در بین اشخاص نزدیک بخودم نیستم!

    البته اگه هدفم خیلی واسم مهم باشه بیخیالش نمیشم و برعکس سعی میکنم ازون شخص موفق تر هم بشم..

    ولی در کل موفقیت دیگران ناراحتم نمیکنه شاید انگیزم رو بیشتر هم بکنه..

    چندماه پیش ما مجبور ب فروش یه قطعه زمین مون شدیم ک قیمتش از موقع خرید ده برابر شده بود هرچند ک ما زیر قیمت فروختیم

    تازه خورد خورد یجورایی قسطی!

    ولی من ب همسرم گفتم ببین فلانی تو چه مدار و فرکانس خوبی بود ک زمین رو با این قیمت به این شکل ازت خرید نوش جونش..

    البته همسرم هم به باورهای اشتباه خودش پی برد ک چرا زمین از دستش رفت.

    یه ماه پیش خواهرم زمین خریدن و من واقعا خوشحال شدم.

    دوستم دوره اموزشی ای دید خیلی هم موفق وارد کار شد و کلی هم مشتری داره ومن فقط تشویقش میکنم و بهش انرژی میدم .

    و یا مثال هایی ازین قبیل ..

    البته یه چیزیم هست اینکه من به خاطر غرورم شاید نرم سمت بعضی ها و علت و راه و چاه موفقیتشون رو جویا بشم البته بعضی ها ک خیلی هم درجه یک من نیستن.

    یا مثلا اگر کسی سطح زندگی مشابه من داشته باشه اما شرایطش مثلآ تفریحاتش یا خرج هاش بیشتر و بهتراز من باشه، همیشه ازخودم میپرسم تفاوت کجاس بین ما؟؟

    چی باعث میشه اون بهتر از من باشه؟

    البته دور از حسادت..

    میتونم بگم افراد ب این دلیل موفق میشن که :

    یک ، در حوزه علائقشون گام برمیدارن

    دو،دست از تلاش برنمیدارن

    منم باید یه فکری به حال کمال گراییم بکنم تا توقع نداشته باشم در هرکاری بهترین و اولین باشم

    و همچنین حرف و نظر دیگران هیچ اهمیتی واسم نداشته باشه..

    این دو مورد پاشنه های اشیل من هستن.

    درنهایت مجدد ممنونم ازتون استاد بی نظیر م

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حسین و سکینه گفته:
    مدت عضویت: 2111 روز

    سلام وعرض ادب خدمت دوستان عزیزم و استاد مهربانم ،،تشکر میکنم بابت اماده کردن این فایل زیبا

    استاد به نظرم انجام دادن این تمرین شهامت بسیار زیادی میخاد ،اصلا خودشناسی و نفوذ کردن به لایه های عمیق وجود خودت خیلی شهامت میخاد ،،از اینکه خودتو هر جور هستی بپذیری و قبول کنی ،،به قول شما بعضی از ما برای خودمون هم نقاب داریم و من الان این موضوع رو درک میکنم

    شما در دوره ی دوازده قدم جلسه اول (چکاب فرکانسی) گفتید قدم اول خودشناسیه

    جواب سوال 1؛

    یه جورایی 50-50هستم نیمی از من احساس حسادت دارد به طوری که سریع ذهنم ربط میده به عواملی مثل کمک گرفتن از دیگران ،سرمایه ی پدرش بوده ،اونا شرایط بهتری از من دارن ،اما اینکه بخام خودمو سرزنش کنم و سکوب کنم ن این حس و ندارم ، ،،اما نیمی دیگر از من احساس خوبی داره چون قانون رو میدونه و دوست دارم قانون رو‌اجرا کنه از قدرت تحسین کردن دیگران اگاهه و دوست داره تمرین کنه و یاد بگیره و به خودم میگم اگر اون تونسته پس من هم میتونم ، جهان پر از فراوونی و فرصته (یه جور تلاش اگاهانه برای باور سازیه )

    تو همین سوال اول و توضیحات شما من خودم دوتا باور مخرب پیدا کردم

    1.موفقیت اونا باعث‌میشه من ظعیف دیده بشم و بی عرضه

    2.شانسی موفق شدن و دری به تخته ای خورده

    این دوتا ترمز رو پیدا کردم و با باورهای مناسب جایگزین میکنم

    من پر از توانایی و استعداد هستم ،

    همین الان با توانایی هایم موفقیت های زیادی کسب کردم

    هر کسی الان در هر جایگاهی هست لیاقتش رو داشته و حقشه

    تمام افراد ثروتمند میلیاردر های خودساخته هستن

    عوامل بیرونی هیچ تاثیری نداره و فقط خودت خالق زندگیت هستی

    تمام شرایط برای شروع من اماده و مهیا است

    تمرین 1

    م ؛ اون تونسته سرمایه ی ماشین اولشو چندبرابر کنه و مجدد یه ماشین بهتر بخره و زمینی برای سرمایه گذاری

    ن؛ اون ساخت و ساز مسکن رو داره و الان یه بنگاه ماشین هم تاسیس کرده شریکی

    س؛ اون تبدیل به جوانی موفق و ثروتمند شده و زندگی فوق العاده عالی اب لحاظ مالی داره

    ب د ؛ اونا از صفر مطلق و با کارگری شروع کردن و اروم اروم صاحب همه چی شدن ،،چند خونه باغ و ماشین

    تمرین 2 ؛(احساس)

    م؛احساس بدی پیدا کردم چون به نظرم اون توانایی و لیاقت رسیدن به این موفقیت ها رو نداشت و از طریق زرنگ بازی و‌کلاه گذاشتن سر نزدیکانش تونست این کارو بکنه

    ن؛ احساس سرخوردگی پیدا کردم و میگفتم چون سرمایه ی پدرش دستشه اینقدر موفق شده من که کمک دستی ندارم

    س؛احساس حسادت و اینکه کوچیکتر از منه و تونسته اما همیشه میگفتم اون از هیچی شروع کرد و فقط با عرضه ی خودش

    ب د ؛ احساس خنثی و بی تفاوتی داشتم

    تمرین 3.(الهام گرفتن ،تغیر زاویه ی دید)

    م ؛ از فرصتی که براش مهیا شد نهایت استفاده رو‌کرد اون دل نبست فقط به داشتن اون کارت و درکنارش تلاش خودش رو‌هم کرد ،اون کارت فقط تسریع کرد زمانش رو

    ن ؛ تلاش خودش هم بود اون با تلاش و‌کسب مهارت تونست به این جایگاه برسه اون ادم با عرضه و با لیاقتی هست اون از خود گذشتگی زیادی کرد

    س؛ اون تلاش و مهارت زیادی کسب کرد و از همه مهمتر به خودش و توانای هاش ایمان داشت و پا رو ترس و محدود ها گذاشت

    ب د ؛ اونا فقط با تلاش مستمر و سخت کوشی و از خود گذشتی زیاد به این نقطه رسیدن و حقشونه

    از اول اسم هر فرد استفاده کردم مثل م ، ن ، س ، ب د

    تمرین 4 (نتیجه گیری )

    1 اعتماد به خود و توانایی های خود و پا گذاشتن رو ترس ها و‌محدود ها اینکه من میتونم از پس این کار بر بیام

    2 تلاش مستمر و دایم برای هدفت و‌همیشه یه قدمی برداشتن

    3 از موقعیت ها و فرصت ها ی پیش اومده به نحو احسن استفاده کردن استفاده ی درست کردن

    تمام تمرکز روی یه شغل

    عالی بود استاد اولای کامنت حس بدی داشتم اینکه ادم اون نقاب رو برداره و ببینه اون زیر چیه اولش سخته اما الان که به اخر کامنت و تمرین رسیدم احساس بهتری پیدا کردم ،سبک شدم

    دوستون دارم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نانا مهدیان گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    سلام بر استاد عزیزم و فرشته نازنینم مریم بانو

    سلام به تمام خانواده بزرگم در سایت عباسمنش

    سوال اگر از افراد نزدیکم و دوستان و همکارانم به موفقیتی برسن چه احساسی دارم؟

    جواب= برای افراد خانواده ام موفقیت تحصیلی و مالی و ازدواج باشه خوشحال میشم و بهشون تبریک میگم و آرزوی موفقیت روزافزون میکنم

    اگه همکار و دوستانم باشن در هر زمینه باشه خوشحال میشم اما در زمینه شغلی و درآمد غمگین میشم نه بخاطر اینکه اون درآمد خوبی داره بلکه به این خاطر که چرا من نمیتونم به این موفقیت برسم شغل من املاک هست و هروقت همکاری قراردا میبنده من تبریک میگم .

    من یکسال هست که با استاد آشنا شدم و خیلی از فایلهای رایگان استاد رو گوش میدم و دوره های کشف قوانین زندگی و شیوه حل مسائل را خریداری کردم و روی خودم بسیار کار کردم و میتونم به جرات بگم معصومه یکسال پیش نیستم و خیلی باورهای غلط و ترمزها ی زیادی را در وجودم پیدا کردم و تلاش برای رفع آنها و بهبودی باورهام کردم اما هرچی پیش میرم باز هم شرکهای ریزی و خیلی زیبا را پیدا میکنم و میگم بازم شرک بازم باور اشتباه .

    میخوام بگم اگه الان این احساس رو دارم نتیجه یکسال تلاش روی باورهام هست حتی اوایل در مقابل حرفهای استاد مقاومت داشتم و نمیپذیرفتم

    اما به خودم قول داده بودم که باید روش کارتو عوض کنی تا حالا نتیجه نگرفتی بخاطر همین باورهای مخرب و داغون بود پس باید هرچی استاد میگه قبول کنی .(میخوام بگم ابتدای کار جدالی در وجودم بین باورهام و حرفهای استاد بود)

    وقتی همکارم آقای هدایت و یا افراد دیگه قرارداد میبندن تحسین میکنم و سعی میکنم غمگین نشم و به خودم میگم اگه اونا تونستن تو هم میتونی

    جهان سرشار از فراوانیه نگران نباش پول و ثروت زیاده اصلا هم تمام نمیشه.

    چه درسی میتونم بگیرم = اینکه ببینم آنها چه راهی رفتن و چه تلاشی کردن و چه باوری داشتن من هم انجام بدم تا من هم موفق بشم

    پس نتیجه میگیرم که :

    1= باورهای درست داشته باشم باورهای توحیدی اینکه توکل کنم بخدا بدون هیچ ترس و نگرانی و مطمئن باشم خداوند منو هدایت میکنه من باید قدم اول را بردارم و این هم آسون نیست و خیلی باید روی خودمون کار کنیم تا نگرانی و ترس را از خودمان دور کنیم که بقول استاد همان توحید عملی هست

    2= ایجاد احساس لیاقت،به خودم یادآور بشم من انسان لایق و شایسته ای هستم چون روح خدا در وجود منه

    3= ایجاد باور فراوانی ، بقول همکارم جهان یک سلف سرویسه همه چی سر این میز هست این خودت هستی که انتخاب میکنی هر چقدر دوست داری از این نعمات بردار تمام نمیشه

    4= توجه روی نکات مثبت، وقتی قرارداد و جلساتم بهم میخوره ناراحت و نگران نشم به خودم بگم چه درسی از این جلسه و قرارداد میتونم بگیرم تا برای جلسه بعدی استفاده کنم

    5= با همکاران و افرادی که تو مدار درست ثروت قرار دارن معاشرت کنم و از صحبت‌ها و ایده‌ها و افکارشان الهام بگیرم و هر قسمتی خودم ایراد دارم برطرف کنم و اینطوری فقط خبرهای خوب که چقدر قرارداد داره بسته میشه و قوت قلب من میشه می‌شنوم نه خبر رکود

    6= آرامش و تکامل = عجله بزرگترین ضربه را در این شغلی که هستم داره و همیشه کار را خراب میکنه (کاری که من قبلا میکردم بخاطر وضعیت بد مالیم ) الان با وجود اینکه بدهی هام سر جاشون هستن اما آرامش دارم و عجله نمیکنم میگم باید تکاملم باید طی بشه و توی کار توکل کنم بخدا

    بعضی وقتا ذهنم بهم میگه 5 ساله هنوز نتونستی مشکل مالیتو حل کنی پس دیگه کی حل میشه ؟

    قلبم بهم میگه عجله نکن نگران نباش تو 4 سال بی راهه رفتی تو جاده خاکی بودی تازه متوجه شدی جاده کدوم طرفه. تو این یکسال با آدمای زیادی آشنا شدی با مالک ها و سازندگان زیادی آشنا شدی که دیگه تو رو می‌شناسن همکارای خوبی پیدا کردی که به تو اعتماد دارن و همه تو رو انسان شریف و صادقی میدونن این خیلی خوبه پس عجله نکن آرام باش به خدا اعتماد داشته باش خودش به وقتش کاری برات میکنه که خودتم بمونی توش که چطوری این کار برای من انجام شد فقط روی باورهات کار کن توکل بخدا داشته باش و قدم بردار خداوند قدم ها بهت میگه ایمان قلبی به خدا داشته باش

    7= بهبودگرایی در مقابل کمال گرایی ، قدم به قدم برو جلو عجله نکن که یک دفعه از پله اول بری پله دوم تکاملت رو طی کن جهان خودش سرعت به کارت میده تو آرام باش بدون عجله و شتاب

    خداوند را سپاسگذارم که هدایت شدم به این سایت توحیدی تا خودم و خدای خودم را بهتر بشناسم

    از استاد بابت این فایل بسیار سپاسگذارم

    برای خودم و تمام خانوده بزرگم در این سایت آرزوی خوشبختی و عشق و ثروت را دارم

    همگی در پناه خداوند مهربان و بخشنده باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    سلام استاد جان میخوام بعد از مدت ها که دور شده بودم از سایت اموزه های شما بنویسم وباوری های محدود بکشم بیرون:

    اسما با اینکه توی روستا زندگی میکرد و هیچ امکاناتی نداشت رتبه 45 ارشد اورد و ازمون وکالتم قبول شد: راستش خیلی خوش حال شدم خیلی زیاد و حتی میگفتم این ادم لیاقتش داشت ارزش داشت افرین بهش و شد برای من یه الگو که جا نزنم کم نیارم ادامه بدم چون همیشه شاهد ادامه دادنش بودم

    داییم اینا: همیشه بهترین لباس ها بهترین غذاها بهترین گوشی و کیف کفش و تفریحات دارن: راستش همیشه حسودیم میشد همیشه میگفتم چرا ما نمیتونیم داشته باشیم چرا خانواده من انقدر ندارن که برای من خرج کنند چرا ما همیشه باید کمتر پایین تر اینا باشیم به قدری حسادت میکردم که اگه چیزی توی خونشون یا لباس هایی که میپوشیدن زیبا بود اصلا نمیتونستم تعریف کنم یا بگم قشنگه

    ولی الان کمی بهتر شدم و کمتر حسادت میکنم

    دوست صمیم: همیشه از خودش تعریف میکنه میگه من خوشگلم و موفق ( از نظر من که اصلا نیست و واقعا زیبایی و موفقیت خاصی نداره) ولی اعتماد به نفسش از من بیشتر بهتره و همش توی روابط میره حال خوب بد کار ندارم

    و ازادی زیادی داره: همیشه حسادت میکنم میگم اخه این کجاش خوشگله چرا انقدر پسر میتونن دورش باش و منی که از این خوشگلترم نمیتونم دوست پسر یا رابطه جدی داشته باشم

    و این موضوع باعث میشد خودم بیارم پایین اره حتما من زشتم حتما چاقم حتما ایرادی دارم وگرنه چرا کسی سمتم نمیاد یا من عرضه ندارم جلو خاتوادم وایسم بگم من تنها میخوام باشه و تا میتونم میزنم توسر خودم و خودم میارم پایین

    نگار : هروقت هرجا میریم تمام توجه نگاها پسرا دنبالش محاله تو محیطی قرار بگیره و توجه ها روش نباشه و همیشه باباش با اینکه وضعیت مالی متوسطی دارن برای پول زیادی واریز میکنه و کلی خرج میکنه و همیشه در حال خرید کردن و تفریحه و ازادی خیلی زیادیم داره: همیشه وقتی باش بیرونم میگم کی به من نگاه میکنه من که مثل این عملی نیستم منکه تیپ خیلی باز خفن نزدم منکه بلد نیستم عشوه بیام که پسرا جذب خودم کنم

    و همیشه کنار این ادم اعتماد به نفسم میاد پایین و حس میکنم هیچ توجه نگاه سر من نیست باور به شدت محدود کننده ای که همه پسرا دنبال دخترای عملی لباس های خیلی باز اهل پارتی مهمانی باشن هستن و منکه نیستم پس کسی سمت من نمیاد

    همکارم توی نرم افزارها ومعماری سوادش و معلوماتش بهتر بیشتر از منه و موفق تره

    و یه نرم افزاری که من زودتر اموزش دیدم و بهتر بودم تو تایم کم اموزش دید و از من بهتر کارش کرد: همش خود کوبی داشتم چرا مم نمیتونم خوب کار کنم چرا اون باید بهتر من باشه چرا باید از من بیشتر بلد باشه با اینکه کوچیکتر حتما من برای معماری خوب نیستم حتما من توانایی و سواد معماری ندارم و شایداصلا راه رشته اشتباهی رفتم

    چه درسهایی از موفقت دیگران میتونم بگیرم:

    اولین و مهمترین درسی که میتونم بگیرم این هستش که ادمهایی که خودشون پذیرفتن و دوست دارن و عزت نفس بالایی دارن همه مردم بهشون توجه میکنن دوسشون دارن و مهم نیست چه تیپ قیافه یا اندامی داشته باشن چون اونا خودشون دوست دارن دیگران عیبها و نقات ضعف اون اشخاص نمیبنند انگار

    درس دوم : هرچیزی با صبوری و تلاش استمرار امکان پذیر است ( چیزی که استاد در دوره عزت نفسم گفتن) همکار من 3 ماه زودتر من کارشروع کرد و صبرش و استمراش بیشتر بود

    درس سوم: باید یاد بگیری افرادی که ازت ثروت مندترهستن تحسین کنی و تو ذهنن بهشون افرین بگی و تا زمانی که باور فراوانی قبول نداشنه باشی نمیتونی خیلی موفق بشی باید به فراوانی در این جهان ایمان بیارم که هرچزی در این جهان رو به افزایشه و قرار نیست هزارن سال طول بکشه من به ثروت برسم باخودم درصلح باشم فراوانی باور کنم و تحسین کنم پول ثروت خودش میاد

    و کلا درسهایی کلی که گرفتم این بود که مهمترین و اصلی ترین رابطه ما رابطه خودمون با خودمون هستش تازمانی که خودت خودت باورنکنی خودت برای خود احترام نزاری خودت خودت دوست نداشته باشی نمیتونی موفق بشی و دلیل این همه حسادت حال بد مقیاسه همین کمبود عزت نفس در صلح نبودن با خومان است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سپیده منصوری گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    به نام یگانه قدرت جهان هستی

    سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم جانم و دوستان گرامی

    خدارا هزارررررران بار برای حضور استاد عزیزم ،دست قدرتمند خداوند شکرگذارم

    استاد چقدر این فایل بی نظیره

    دوستانی که هنوز این تمرینات رو انجام ندادن،لطفا انجام بدهید و صادقانه با خودتون رو به رو بشید

    استاد جان نمیدونید که در پایان انجام این تمرین چقدر احساسم به موفقیت آدمهایی که ازشون لجم میگرفت یا بهشون حسادت میکردم و موفقیتهاشون رو در نظر خودم و اطرافیانم تحقیر میکردم و اینطوری می خواستم خودم رو بزرگ جلوه بدم، تبدیل شد به احساس تحسین آنها و اینکه نکات مثبتشون رو ببینم که خیلی میتونه در مسیر موفقیتم به من کمک کنه..

    استاد عزیزم،عااااااااشقتونم

    من این تمرین رو مفصل انجام دادم اما اینجا فقط چند مورد رو به اشتراک میگذارم.

    موفقیت کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن!

    علی؛ استخدام در یک شرکت خوب با سمت بالا و مهاجرت به تهران ( از اینکه به ما چیزی نگفته بود و یکدفعه رفت لجم گرفت و دایما موفقیتش رو تحقیر میکردم)

    فرزانه؛ دریافت مدرک دو زبان فرانسه و انگلیسی، یک دختر مجرد مهاجرت کرد به کانادا،در یک شرکت ساختمانی شریک شد و درآمد خوبی داشت« شهروند کانادا شد»،لاتاری برنده شد و به آمریکا رفت تنهایی و اونجا مشغول به کار هست و میخواد شرکت خودش رو تاسیس کنه..خیلی عالی انگلیسی صحبت میکنه« امسال گرین کارت امریکا را دریافت میکنه»

    ( واسش خیلی خوشحال شدم و تحسینش کردم)

    محمد امین؛ قبولی در دانشگاه دولتی در رشته مهندسی با رتبه خوب( خیلی واسش خوشحال شدم و تحسینش کردم)

    این سوالات رو بپرس و به خودت جواب بده

    1- از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود به خود باوری برسم و الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؟

    علی؛ کلا اعتماد به نفس بالایی داره،خیلی خوب رابطه برقرار میکنه با افراد،برای خودش احترام قائل هست،بسیار مهربان و دست و دلبازه،شجاعت داره و با اینکه مجرد بود و در رفاه از خانواده جدا شد به تهران مهاجرت کرد و سمتی رو گرفت که هیچ ربطی به رشته تحصیلی اش نداشت،بدون ترس اداره یک زندگی رو با تمام مخارجش به عهده گرفت،،محدودیت رو نپذیرفت

    فرزانه:بسیار دختر زرنگ و با پشتکاری است،اعتماد به نفس بالایی داره،خودش رو در مهارتش خیلی قبول داره،بدون هیچ ترسی یک دختر تنها به کشوری دیگه مهاجرت کرد بدون وابستگی به خانواده و پشتوانه خاصی..خیلی دختر قدرتمندی است.

    محمد امین: با اینکه از بچگی شرایط عاطفی و مالی نه چندان خوبی داشت اما یک پسر بسیار سالم و هدفمند هست،با خیلی از هم سن و سالهاش فرق میکنه،خیلی متعهد هست،بسیار قدردان زحمات مادرش هست،بسیار پشتکار داره و باهوش هست و خیلی اعتماد به نفس داره و خودش رو محدود به شرایط الانش نکرد و با رتبه خوب قبول شد و در دانشگاه هم نمرات بالا دریافت میکنه و اهداف مشخصی داره..رابطه خیلی خوبی با خداوند داره..به شدت دوستداشتنی و انرژی مثبت بالایی داره.

    چه درسهایی می تونم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده؟

    من وقتی در مسیر موفقیت این دوستان و دیگر عزیزانی که در تمرینم نوشتم دقت کردم جهت دریافت درس برای استفاده در مسیر موفقیتم، دیدم خصوصیت مشترکی که اکثرشون با هم داشتند این بود که برای رسیدن به هدفشون بها پرداخت کرده بودن..( زمانی،مالی،عاطفی،روابطی،کسب آموزش و مهارت و.دوری از خانواده و..)

    درس گرفتم که برای رسیدن به موفقیت باید شجاعت داشته باشم.و نترسم و برم تو دل مسیر برای رسیدن به خواسته هام برنامه داشته باشم،استمرار داشته باشم،خودم را باور کنم و اعتماد به نفس داشته باشم،نظر دیگران اصلا واسم مهم نباشه،باور کنیم که هر مهارتی که نیاز باشه میتونیم کسب کنیم،ایده هایی که به ذهنمون می رسه رو پاش بایستیم و عملی کنیم و اصلا نگران نتیجه نباشیم،بنده شرایط و محدودیتهامون نباشیم،بدون تکیه به کسی خودمون وارد عمل بشیم،باور کنیم که می تونیم زندگیمون رو تغییر بدیم و پای خواسته ها و آرزوهامون بایستیم،با خودمون در صلح باشیم و خودمون رو هر طور که هستیم بپذیریم و دوستداشته باشیم..به توانا ییهامون باور داشته باشیم،خوش بین باشیم و با توکل به خدا اقدام کنیم.باور کنیم اگر یک نفر توانسته حتما من هم می توانم..

    استاد عزیزم سپاسگزارم که این دوره ارزشمند رو به صورت هدیه روی سایت گذاشتید..این نشان از باور شما به فراوانی دارد و عشق شما به کارتون..

    خدارا برای وجود پر از عشق و برکتتون سپاسگزارم

    از همه دوستان عزیزم هم ممنونم که تجربیات ارزشمندشون رو به اشتراک میگذارند..

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا روز و روزگارتان عاااااالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محسن انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    با سلام خدمت استاد ودوستان عزیز

    اگر یکی ازافراد نزدیک به من به موفقیت بزرگی برسه اولش احساس حسادت ،ناراحتی ،خشم بهم دست میده

    برادرم وقتی چندوقت پیش موسسه زبانش راه اندازی کرد اولش احساس خشم وناراحتی وعصبانیت بهم دست داد

    زن برادرم مغازه لباس فروشی خودش راه انداخت که احساس بی عرضه بودن،ناراحتی ،عصبانیت خشم بهم دست داد

    شنیدم که یکی از همکارام که از من کوچیکترم هست خونه ای که داره اجاره ای نیست ومال خودش وخریده احساس بی عرضه بودن و خشم داشتم

    یکی از همکارام که حدود پنج سال از من کوچیکتره پژو پارس خرید بعد گوشی آیفون 13 خرید احساس بی عرضه بودن،حسادت وخشم بهم دست داد

    پسر همسایه بچگیم که از من چندسال کوچیکتره باشگاه سوارکاری خودش توی یه روستای کوچیک راه انداخت که احساس حسادت بی عرضه بودن وعصبانیت بهم دست داد

    دختره عمه خانمم کسب وکار شخصی خودش بعد چندسال کارمندی برای یه شرکت راه اندازی کرده که احساس حسادت بهم دست داد

    وقتی خوب به این آدما نگاه کردم دیدم کسایی که کسب وکارخودشون راه انداختن فقط مثل من ننشستن وفکرکنن وفقط حرف بزنن بلند شدن حرکت کردن وعمل کردن چون کسی که میشینه وفقط حرف میزنه تا آخرعمرش فقط حرف زده اما کسی که عمل میکنه این جهان هم کمکش میکنه مسیرهایی براش باز میکنه دیدم من فقط قشنگ حرف میزنم

    درمورد پسر همسایمون دیدم که عشق وعلاقش که اسب بوده پیدا کرده رفته اصفهان دوره مربی گری دیده و مهارت کسب کرده توی مسیر علاقش وکارش شروع کرده

    درمورددخترعمه خانمم دیدم به کار کارمندی راضی نشده و سد محدودیت های ذهنیش شکسته واومده بیرون حرکت کرده فقط حرف نزده والان کسب وکارموفق خودش داره با درآمد خیلی خوب

    درمورد همکارام که خونه ماشین گوشی آیفون خریدن دیدم که باور احساس لیاقت داشتن ،منم اگر بخوام به چیزی برسم باید اول عزت نفس واحساس لیاقتم تقویت کنم

    درسته که اولش احساس بد درمورد هرکدوم اینا بهم دست داده اما بعد گذشت زمان کوتاهی به خودم اومدم و گفتم که اگر اون تونسته منم میتونم فقط کافیه مثل اون عمل کنم مثل اون رسالتم پیدا کنم وتوش مهارت کسب کنم ، به جای حرف زدن باید عمل کنم،باید عزت نفس واحساس لیاقت وارزشمندیم تقویت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    حمیدرضا ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2311 روز

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد ، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری ؟

    آیا خوشحال میشوی و انرژی و انگیزه میگیری ؟

    آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود ؟

    یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی میرساند ؟

    اگر یک نفر از دوستان و اطرافیانم به موفقیت مهمی برسد قطعا من در باطن و شاید در ظاهر عمیقا ناراحت شوم و اول از همه خودم را سرزنش میکنم که نگاه کن فلانی تونست چنین موفقیت یا دست آوردی در زندگی اش داشته باشد و تو هم چنان با هدر دادن وقت و زندگی و سرمایه خود در این زندگی دست و پا میزنی و حتی اگر فرد سطح زندگی اش قبل از این موفقیت پایین تر از من باشد که دیگر خیلی خیلی عصبانی میشوم که نگاه کن او پایین تر از تو بوده و حال بالاتر از تو ایستاده است و اینکه یک زمانی موفقیت من که الان برایم ناچیز است دهن پر کن فامیل بوده و الان همه توجه ها به سمت اونه و منظورم از سطح زندگی این است که یا از نظر مالی یا سن یا موقعیت اجتماعی یا تحصیلات یا …. بالاتر یا پایین تر باشد

    من بعد از این خود خوری ها و حسادت ها و سرزنش کردن های خودم به زور و با فشار زیاد تلاش میکنم تا جنبه مثبت این موفقیت فرد را به خودم یادآور بشم این مسئله که اگر اون تونسته من هم میتونم اگر اون با سن کمتر تونسته این کار خفن رو انجام بده منم میتونم اگر اون از اون شرایط مالی بد تونسته برسه به این موفقیت عالی منم میتونم و این مسئله رو برای خودم تبدیل به انگیزه میکنم البته باید اضافه کنم که من در همین مرحله که تلاش میکنم برای خودم الهام و انگیزه بگیرم از موفقیت این فرد از دوستان یا آشنایانم سعی میکنم معمولا کلامی به خود اون فرد یا در ذهنم برای اون فرد احساس خوشحالی کنم و به اون تبریک بگم و ارزو موفقیت های بیشتر برای اون بکنم

    اما اما بعد از یک یا دو ماه از اون اتفاق و انگیزه گرفتن من و تلاش من برای رسیدن به هدف خودم به علت کار نکردن روی انگیزه ام و روشن نگه نداشتن این آتش شور و شوق دوباره یک زندگی معمولی بدون تلاش رو به پسرفت رو از سر میگیرم و دوباره اون سرزنش کردن های خودم بر میگرده سراغم . کلا روند عصبانی شدن و کنترل و انگیزه گرفتنم شاید یک روز بیشتر طول نکشد اما بعد از مدتی از این دست اتفاقات و موفقیت های دیگران اون گفتگو غالب ذهن من درباره سرزنش خودم و احساس حسادت به اون فرد است .

    تمرین های این قسمت

    *پسر عمه ام مهدی با 6 سال کوچکتر بودن و تحصیلات پایین تر داشتن یک کافی نت برای خودش باز کرده و از نظر در آمدی در سن 19 سالگی اقدام کرده است.

    این احساس سرزنش خودم در ابتدا به سراغم آمد که خاک تو سرت ببین هم سنش کمتر هم بابا نداشته هم تحصیلات تو رو نداشته هم در ظاهر تو بچگی بچه بد و تو سری خور فامیل بوده اما الان به این موفقیت رسیده و از تو جلو زده و تو این سن به استقلال مالی فکر میکنه و اقدام میکنه ولی تو تا سن 24 سالگی هیچ کاری نکردی

    *پسر عمه ام الیاس در کارخانه ایی معتبر کار میکند و در بیرون از کارخانه هم به کار مورد علاقه اش صافکاری خودرو ها میپردازد و درامد عالی دارد و خانه و ماشین های مدل بالایی نیز دارد

    این احساس سرزنش و حسادت میاد سراغم که چرا اون داره و من ندارم چرا اون تونسته و من نتونستم چرا داره از کار مورد علاقه اش درآمد خوبی میسازه و من نتونستم

    *پسر خاله ام حسن که یک پرستار است و درسش را خیلی خوب خواند و به دنبال کار و علاقه اش رفت و الان درامد بالایی برای خودش دارد

    این احساس رو داشتم که ببین تو هم درس خواندی اونم درس خوندش اما اون کجا و تو کجا تو صرفا درس خواندی برای نمره و مدرک بدون هیچ هنری اما اون درسش و علاقه اش یکی بود و با این عملش یک زندگی خوب رو داره برای خودش میسازه

    *پسر عمه ام ابوالفضل که در مشهد مغازه ایی تعمیراتی برای خودش دارد و بدون تحصیلات خاصی کارش خیلی خوب است و درامد بالایی نیز دارد

    این مسئله که با اینکه تحصیلات پایین تری داشته و در نوجوانی اش شر بوده و به استلاح پسر بده فامیل بوده الان تبدیل به همچین آدمی شده و این توانایی ها و این درآمد عالی رو داره و همه دوستش دارن

    *همکار سابقم در کارخانه که کار سنگینی هم به نسبت ما انجام نمیداد اما توانست کاری بهتر با موقعیت و درآمدی بیشتر در کارخانه ایی بهتر پیدا کند

    بعد از شنیدن خبرش که رفته به فلان کارخانه اولین حس مثل تمامی مثال های بالایی سرزنش خودم بود که ببین کنار تو کار میکرد ها مثل تو تحصیلات غیر مرتبط داشت اما اون تونست که بره به فلان کارخونه و تو نتوستی و اینجایی و باید با حقوق یک کارگر ساده کار کنی

    و

    در نهایت

    من از کل مثال های بالا به این نتیجه رسیدم که من

    همیشه دنبال بهانه بودم یا به قولی بهانه آوردن وقتی میخواستم کاری رو شروع کنم باور های محدود کننده ام با بهانه های مختلف خودشون رو نشون میدادن که نه این کار از دست تو بر نمیاد تو نمیتونی این کار و اون کار رو انجام بدی یا اینکه میگفتم حالا فلانی شانس آورده تو بیشتر از این که هستی نمیتونی بشی یا مثلا اینکار سرمایه میخواد تو نداری وام و قرض هم که نمیگیری پولی هم که نداری پس نمیشه بشین سرجات یا اون نفری که تونسته این کار رو بکنه تو فلان شهر بود فلان مهارت یا شغل رو داشته و……………………..

    الان بهتر میفهمم که نه شهر و مکان نه شغل و مهارت نه پارتی نه شانس نه خدا نه خانواده ام نه مردم نه بازار هیچ کس و هیج چیز جلو من رو نگرفته بودند و این خود من بودم که با ترس هام و با باور های مخربم جلوی حرکت کردن خودم رو گرفته بودم

    و اعتماد به نفس پایین من هم دست درست این موارد داده بود تا بعد از دین این موفقیت ها خودم رو سرزنش کنم و موقع عمل کردن به ایده ها به خودم ایمان نداشته باشم به توانایی هام ایمان نداشته باشم که منم میتونم منم هرچی لازم باشه یاد میگیرم

    و مهم ترین نکته اینکه درسته من چندین بسته با ارزش استاد رو خریدم اما هیچ استفاده ایی نکردم صرفا تو زندگیم به دنبال معجزه بودم معجزه ای که زندگی من رو یک شبه تغییر بده و الان نتیجه این کارم رو دارم میبینم

    پس من حمید رضا ابراهیمی متعهد میشم به خودم که با استفاده از این بسته های ارزشمندی که دارم با تعهد بالا بشینم و این باور های مخربم رو بشناسم و باور های قدرتمند کننده رو جایگزینشون کنم و یه ایده هام تکاملی عمل کنم انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: