ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 50 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهتاب کلیچ گفته:
    مدت عضویت: 2517 روز

    سلام و صد سلام به روی ماه استاد عزیزم و مریم جان شایسته

    و همه همفرکانسی های خوبم

    سوال اول

    -به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    همون لحظه اول به این فکر میکنم که چه گناهی کردم که خداوند که شاید نه ولی کارما یا نتیجه فرکانسیم شد این چالش: مثلا توی اتوبان ساعت 10:30 شب در هوای سرد چرخ ماشینم پنچر شد و بدتر از اون زاپاس هم پنچر بعد از یکی دوساعت معطلی لبه اتوبان تحمل شرایط سخت بعد از خستگی یک روز کاری پر مشغله به دردسر انداختن اعضای خانواده…فقط به این فکر میکردم که چه فکری و یا چه عملی رو انجام دادم که کائنات یا خداوند من رو به این شکل مجازات کرد… این اولین برخوردم هست با چالش…

    در چالش های بزرگتر حس بدم شدیدتره و حتی به عدم خودباوری و تخریب خودم و دوری از خداوند و غیره می انجامه…

    کمی زمان میبره تا اون چالش رو بپذیرم و مدام خوددرگیری شدیدی با خدای خودم دارم که تو اگر حواست بود من به این دردسر دچار نمیشدم …

    نکته جالبی که در صحبت های شما بود اینکه قانون جهان به این شکل هست که چالش وجود دارند برای رشد ما انسانها فکر میکنم ناعادلانه است ولی حداقل خوشحالم که شما به عنوان دست خداوند این نکته گفتید که این قانون جهان هست و ربطی به مجازات و کارما نداره…

    -آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    ابداً همچین فکری نمیکنم، اتفاقا اگر زندگی آرام و بدون چالش داشته باشم فکر میکنم زندگیم پیشرفت کرده که به یک ثبات توام با آرامش رسیدم…

    -یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    در گام اول احساس ناتوانی می کنم ولی اهل فرار نیستم و مسئله رو حل میکنم و با چالش روبه رو میشم…

    -مرحله اول:در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    در حال حاضر چالش من طراحی سایت خودم هست در حوزه آموزش نرم افزارهای گرافیکی و اداری، من مدرس نرم افزارهای گرافیکی و اداری هستم و در حوزه طراحی سایت و سئو اطلاعاتی ندارم و هزینه طراحی سایت و سئو رو هم ندارم که یک متخصص برای من سایت بسازند ولی تصمیم به اینکار گرفتم و هزینه و هم وقت زیادی صرف کردم

    تقریبا دوسالی هست که مشغولم و هنوز در ب بسم الله هستم… هرازگاهی ناامید شدم ولی همچنان با قدرت به دنبال راهکار هستم…

    -مرحله دوم:

    – – چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟

    استقلال مالی و مکانی و زمانی، آموزش اصولی و به همه کسانی که علاقمند هستند تمام زیر و زبر نرم افزارها رو به ساده ترین روش یاد بگیرند و از آموزش هاش به صورت کاربردی استفاده کنند…

    انتقال این همه سال تجربه و نکته به افراد دیگر که باعث رشد و پیشرفتشون در حوزه مهارتهای فردیشون بشه…

    – -بر چه ترس هایی غلبه می کنم؟

    غلبه بر ترس عدم خودباوری خودم

    اینکه من هم میتونم مثل اینهمه سایت موفق که تونستند…

    – – توکل من چقدر بیشتر می شود؟

    واقعا هر دفعه که رشد کوچیکی در این حوزه دارم و راهکار جدید و یا افراد تازه ای رو پیدا میکنم احساس میکنم که خدا رو دارم و احساسش میکنم…

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟

    مهارت های نرم افزاری بیشتر

    مهارت ارتباط با دیگران

    مهارت بازاریابی دیجیتال

    مهارت دیجیتال مارکتینگ

    مهارت خودشناسی و خود باوری

    مهارت مدیریت وقت و زمان

    مهارت برنامه ریزی و اولویت بندی کردن اهداف بزرگ و کوچک

    – -چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛

    توانایی بهره وری از حاصل دسترنج خودم، تا الان من فردی هستم که حاصل تلاش و زحمتهام نصیب مدیران و رئیسهای آموزشگاه های آموزشی میشه..

    اینکه بتونم همه دسترنج خودم رو خودم کسب کنم واقعا لذت بخشه و امیدوار کننده است…

    – -چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    اعتماد به نفس بالاتر، زمان آزاد برای خودم و اعضای خانواده ام، پول و ثروت، اعتبار شغلی، تفریح و مسافرت و آرامش و آسایش توماً با هم

    چه پیشرفت هایی می کنم؛

    در زمینه خودشناسی و خودباوری قطعا خیلی رشد می کنم، در زمینه های مهارتهای ارتباطی و نرم افزاری پیشرفت خواهم کرد…

    – مرحله سوم:

    تقسیم کار و الویت بندی اهداف کوچک

    مدیریت مالی و هزینه ها

    استخدام یک کد نویس حرفه ای

    مطالعه و آموزش حوزه سئو

    تهیه ویدئوها و مقاله های سایت

    کم کردن زمان کار برای دیگران و تمرکز بیشتر رو کار و هدف خودم…

    در پایان از تون تشکر می کنم استادم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مسلم گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان گرانقدر

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    سعی میکنم اون مسئله یا چالش رو از جوانب مختلف بررسی کنم و بدون هیچ پیش فرضی بپذیرمش تا بتونم تمرکزم رو بزرام روی راه حلش و درسی که از این چالش میگیریم . از خودم سوال کنم برای حل این موضوع الان چه اقدام و عملی میتونم انجام بدم که بتونم تا حدودی بهتر و راحتر روند حل کردنش رو به جلو ببرم. البته بعضی از این مسائل میتونه مشترک باش و برای دیگران هم ممکن اتفاق بیفته که میش با راهنمایی و مشورت تا حدودی راه حلش رو پیدا کرد.و از این زاویه ببینم که با انداختن خودم تو این چالش میتونم قوی تر بشم و موفقیت های بیشتری رو کسب کنم.

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟

    قطعا با حل این مسئله میتونم هم چیز جدیدی یاد بگیرم و هم موجب رشد و پیشرفت خودم باشم و بتونم از این فرصتی که بواسطه این چالش درگیرش هستم به بهبودی شرایطم کمک کرده باشم

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    گاها ذهن اینطور میخاد دستور بده و نشون میده که بیخیال بشم و وارد اون چالش نشم چون یا میترسم یا هر علت دیگه ای ولی تمام تلاشم بر این بوده که بتونم با اون مسئله روبرو بشم و برم تو دلش و تمام تلاشموکنم تا بتونم پیروز باشم حتی اگه بظاهر شکست بخورم .

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    مهاجرت شغلی و مکانی

    مرحله دوم:

    با ورود به این چالش میتونم قوی تر و شجاع تر عمل کنم و بشم وتمرکز بیشتری روی اهداف و خواسته هام بزارم و با محیط و افراد جدیدی آشنا بشم و از اون حاشیه امنی که درست کردم خارج بشم و از افراد وابسته و سمی ای که نزدیکم هستند فاصله پیدا کنم و تجربه های تازه تری داشته باشم در واقع با انداختن خودم تو این چالش میتونم موهبات رشد بیشتر خودم رو فراهم کنم و کرده باشم .

    توانایی و مهارتهام رو در زمینه یادگیری زبان و ارتباط بیشتر با افراد جدید محک بزنم و تلاش کنم روی بهبود خودم با توکل و رفتن تو دل این چالش موجب برکات زیادی در زندگیم شده باشم وبا این سفر زندگیم قشنگتر و زیباتربش

    به آزادی بیشتر و شرایط بهتری هدایت بشم و بتونم هر زمان که بخام به خواسته هام و اهدافم جامه عمل بپوشونم

    به توانمندی بیشتر در پول سازی و خلق خواسته هام برسم و کسب و کار شخصی خودم رو ادامه بدم و پیشرفت چشمگیری در این حوزه داشته باشم .

    هر زمان که خواستم بدون محدودیت سفر کنم و کسب درآمد داشته باشم و روی حوزه موفقیت وتوسعه فردیم تمرکز بیشتری بزارم

    توانمندی بیشتر در کنترل احساساتم و ذهنم ایجاد شود

    میتونم با آرامش بیشتری زمانم رو برنامه ریزی و مدیریت کنم و به علاقه مندی های دیگم برسم

    میتونم متوکل تر و با ایمان تر قدم بر دارم و بر ترسم غلبه کنم و سفر تو دل این چالشو زیباتر و لذت بخش کنم.

    مرحله سوم:

    برای رفتن تو دل این چالش بیام با افرادی که مهاجرت کردن و این حرکت منجر به موفقیتشون شده و زندگی موفق تری داشتند ارتباط بگیرم و باورهایی که داشتند رو بشنوم و بررسی کنم

    برنامه ای بزارم برای دیدن زیبایی ها و مکان های جدید

    فرهنگ و آداب و رسوم اون منطقه ای که میخام برم رو بررسی کنم

    هر روز هر چند اندک زمانی رو برای یادگیری زبان جدید بزرام

    برنامه ای برای بیزینس شخصیم داشته باشم و اهداف مالیم رو به بخش های هفتگی و ماهانه و سالانه تقسیم کنم و بنسبت درآمدم بیام سرمایه ام رو تقسیم کنم و هزینه ها و سرمایه گذاریهام رو در فرصتهایی که هست و میبینم انجام بدم

    الگوهایی که موفق عمل کردند و به هدفشون رسیدند رو بررسی کنم و عملکردشون رو مشاهده کنم تا بازبینی در روند یادگیری و رشد بیزینس خودم داشته باشم

    باورهایی که میتونه سازنده باش و تقویتم کنه تو این حوزه رو تکرار و پیاده کنم تا عظلات ذهنیم قوی تر بش

    روش درست و منطقی پولسازی در بیزینسم رو اجرا کنم و قدم ب قدم رشد کنم

    مسائل و چالشهایی که حل میکنم منجر به توسعه فردی و رشدم در زندگی و کسب وکار شخصیم میش

    استمرار داشته باشم تو مسیرم و هر روز روی بهبود خودم و شرایط فعلیم قدم بر دارم هر چند که مقاومتهای ذهنیم میخاد منو از حرکت باز داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3650 روز

    سلام

    سوال : وقتی به مسئله ای یا چالشی برمی‌خورید، چه واکنشی دارید و چه رفتاری از خودتون بروز می دید؟

    استاد هم گفتن که نه همون برخورد اول بلکه در کل چه نگاهی دارید؟

    خب من برای جواب به این سوال باید به محیطی که توش بزرگ شدم و خانوادم رجوع کنم.

    در مورد مسائل مالی چون من دیدم پدرم مسائل خودش رو حل کرده منم باورم این شده که منم از پس مسائل مالیم برمیام اگر مثل پدرم تو یه کاری تخصص پیدا کنم، حالا قبلاً فکر میکردم که حتما باید درس خوندن باشه و حالا می‌دونم فرقی نمیکنه و بارون خدا همه جا می‌باره ولی خب این بدست آوردن پول توسط پدرم با مدت زمان طولانی تر و به قول معروف آب باریکه ای و البته سختی کمتر نسبت به نورم جامعه بوده چون باور بر این بوده که چون درس خوندم و الان مهندس هستم، این شرایط راحتتر رو دارم و باوری که به ما تزریق شده هم همینه و هم این باوره که یا درس میخونی و تو زندگیت راحتی یا درس نمی‌خونی و میشی سپور شهرداری و زندگی سختی داری. به همین دلیل نگاه من به مسائل مالی که بهشون برخورد میکردم، این بوده که اینا حل شدنیه ولی فقط از این راه و راههای دیگه فقط خودمو اذیت کردنه. به همین دلیل درجا زدم تو مسائل مالی و پیشرفت مورد انتظارم رو نداشتم. واکنش من در مورد مسائل مالی حال بد بوده و اینکه من اونقدر لایق این نیستم که توی کار خودم پول بسازم و حتما باید به اون حد بالاتری که تو ذهنم از خودم انتظار داشتم برسم تا لایق پول بشوم. کمال گرایی همیشه واکنش من به همه چیز از جمله مسائل زندگیم بوده و باعث شده حالم بد بشه چون فکر میکردم فعلا که راهی ندارم و باید بسوزم و بسازم و این شرایط رو تحمل کنم تا اون زمانی برسه که به اون حد مورد انتظار ذهنی خودم برسم تا درآمد و پول از کاری که عاشقشم وارد زندگیم بشه و به خاطر این کمال گرایی، خیلی زود هم دلسرد میشدم از ادامه مسیر به صورت قدرتمند و فقط چون تو مسیر بودم و باید یه سری کارها انجام میشد و مجبور بودم انجام بدم، ادامه میدادم وگرنه وقتی یه مدت یکسالی فاصله افتاد بین حرکت کردن های من برای عشق و علاقم، می بینم که حتی قدم برداشتن برام سخت شده چون دیدگاهم با توجه به کمال گراییم اینه که یا باید خوب خوب باشم تا باشم یا بهتره نباشم و همین انگیزه های منو سرد کرده بود از حرکت. پس واکنش من به مسائل مالی و کاریم، ایگنور کردنشون و منتظر یه روزی بودن که خوب بشه بوده نه اینکه حرکت کنم و از کوچولو شروع کنم تا خوب بشه.

    این جمله شما استاد که گفتید که طرف احساس می‌کنه باید از قبل همه چی رو بلد باشه که وارد اون موضوع بشه و به خاطر اینکه بلد نیست احساس می‌کنه اگر وارد این چالش بشم شکست میخورم پس واردش نمیشم. این جمله دقیقا منم و همیشه فکر میکردم خیلی باید کامل باشی و در مورد همه چی کارت بدونی تا بتونی پول بسازی. حتی در مورد مهاجرت هم همین فکر رو داشتم که من که نمیدونم کجا می‌خوام کارمو ادامه بدم، پس شاید اگر برم دست از پا درازتر برگردم پس بهتره نرم.

    پس در مجموع من با توجه به گذشتم، رفتاری که موقع مسائل از خودم بروز میدم، ولش کردن و بیخیال شدنه.

    البته باید بگم این رفتار خیلی وقته بهتر شده ولی وقتی می بینم الآنم دوباره برای یه سری حرکت های جدید، دارم دست دست میکنم و به خاطر کمال گرا بودنم، منتظر یه زمان خاصیم، میفهمم هنوز انگار تو درونم خودمو باور ندارم که از پسش برمیام و با هر مسئله ای روبرو بشم، حلش میکنم وگرنه که حرکت میکنم و از کم شروع میکردم. در مجموع وقتی به گذشتم نگاه میکنم، خیلی مسائل بوده که حل کردم و تونستم پیشرفت کنم. دقیقا به اندازه ای که کمال گرا نبودم و حرکت کردم، مسائل منم حل شده. مثلا توی دوران خدمت، ما 7-8 تا سرباز بودیم که کارهای یه معاونت رو انجام می‌دادیم، اولش من یه قسمتی بودم که بیشتر امور مربوط به تمیزکاری و شست و شو بود ولی دلم میخواست از توانایی هام بیشتر استفاده بشه و هم اینکه کارم راحتتر بشه و محیطم هم بهتر بشه. خب من از قبلاً یکم تایپ کار کرده بودم و با صفحه کلید آشنا شده بودم ولی سرعتم پایین بود و وقتی ازم میخواستن که براشون کارای تایپی انجام بدم، سعی کردم با استفاده از همون فضا سرعت و دقت تایپم رو بالا ببرم و لذت می‌بردم از اینکار و خودمو به چالش می‌کشیدم هربار تا سرعت و دقتم رو بالا ببرم و بعد تو همون معاونتی که ما بودیم، رئیس یه قسمتی وقتی فهمیده بوده کار من خوبه، ازم خواست بیام قسمت اونا و کاراشونو انجام بدم. یه سری چالش ها داشت تو قسمت اونا بودن، باید یه سری چیزا حفظ میکردم تا موقع تایپ با اون الگو پیش برم و چالش‌های دیگه ای مثل برخورد با آدمای مختلفی که بودن و هر کدوم یه اخلاقی داشتن و من باید مدیریتشون میکردم، چالش خوب انجام دادن وظیفم به عنوان تایپ کردن با اون الگوها که مورد ایراد واقع نشه و … و خب خدا رو شکر از پس خیلی چالشهای دوران خدمت برآمدم و باعث شد رشد کنم. نکته جالب اینکه خیلی از سربازا به خاطر چالشها و مسائلی که میدونستن این قسمت از معاونت داره، ازش فراری بودن و میخواستن جایی باشن که کمترین مسئولیت رو داره و اصلا دوست نداشتن وارد همچین چالشی بشن ولی من خیلی دوست داشتم چون می دیدم اوضام بهتر میشه، روزام قشنگ تر و با برنامه تر میشه، محیط بهتره، جاییه که میتونم احساس کنم دارم رشد کنم و واقعا لذت می‌بردم از بودن تو اون فضا و خیلی راضیم از این انتخاب آگاهانم با وجود تمام مسائل و چالشها و مسئولیت های سنگینی که داشت که همه ازش فراری بودن. یه نکته هم اینجا وجود داره اینه که من توی این موقعیت توی خدمتم می دیدم که چه نعمت‌هایی وجود داره، فرصتی می دیدم برای پیشرفت، موقعیتی برای بهتر شدن، برای بزرگتر شدن ظرفم، برای آماده تر شدن برای دریافت نعمت های خدا و به همین دلیل راحت تونستم وارد چالش بشم، گاهی اوقات ما چیزی نمی بینیم از اینکه این حرکت ما و ورود ما به این چالش چه نتایج خوبی می‌تونه برای ما داشته باشه، اینجور جاها باید اولا بگردیم دنبال افرادی که حرکت های مشابه کردن و چقدر رشد داشتن تا انگیزه ما برای این حرکت بیشتر بشه، دوما به نتایج درونی و تغییر شخصیتی که این حرکت برای ما داره باید فکر کنیم اونوقت خیلی راحت حرکت می‌کنیم.

    حتی خود رفتن به خدمت هم چالشی بسیار بزرگ برام بود. هم ترس بود که الان فوتبال و زندگیم چی میشه هم کمال گرایی بود که دلم میخواست همه چی کامل باشه و هیچ مسئله ای نباشه ولی خب همیشه مسائل هستن و چیزی که باعث شد حرکت کنم توکل به خدا بود که گفتم خدایا میرم هر مسئله ای هم باشه حلش میکنم با کمک خودت و تصمیمی که سالها به تعویق انداخته بودم به خاطر کمال گرایی و ترس، رو انجام دادم و خیلی راضیم چون خیلی از جهات مختلف کمکم کرد خصوصا اینکه دیگه محدودیتی به خاطر کارت پایان خدمت ندارم و خیالم راحته و ذهنم از این دغدغه بزرگ رها شده و تمرکز بهتری میتونم بزارم روی مسیرم.

    توی فوتبال هم همین بوده. چالش‌های مختلفی بهشون برخورد کردم و به اندازه ای که خودمو لایق می دیدم، به اندازه ای که کمال گرایی رو گذاشتم کنار و حرکت کردم، از مسائلم گذر کردم و بزرگتر شدم.

    دیشب سوال این فایل رو از متن جلسه خوندم و یاد کریستیانو رونالدو افتادم که چه خوب وقتی توی رئال مادرید بود و اوضاع خوبی داشت، برای خودش چالش‌های دیگه ای انتخاب کرد و رفت ایتالیا و چقدر هم اونجا هم خوب بود. از اون طرف لیونل مسی بنا به شرایطی مجبور شد از باشگاهش بره، یعنی به انتخاب خودش نبود و چقدر هم براش خوب شد و شاید اصلا اینکه قهرمان جهان شدن، از همون جایی شروع شد که وابستگی هاش از تیم باشگاه محبوبش بارسلونا خیلی کمتر شد و وارد چالش‌های جدیدی کرد اونو و نهایتا قهرمان جهان شد ولی به غیر این قضیه، همینکه مهاجرت کرد از شهری که از سنین نونهالی و نوجوانی توش بزرگ شده بود، خودش کلی پیشرفته.

    جواب به تمرینات این فایل

    سوال: چه چالشی دارید که در حال حاضر دارید ازش فرار میکنید؟

    برای من چالش درآمدزایی از فوتبال هست که دارم نادیدش میگیرم و به جای حل مسئله دارم آشغالارو میزنم زیر مبل

    مرحله بعدی هم اینه که بجای اینکه روی نتیجه نهایی تمرکز کنم، روی این سفری که برای حل این چالش دارم تمرکز کنم یعنی به جای اینکه بگم اگر شکست بخوره اگر جواب نده چی میشه، بگم چه چیزهایی توی برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت، چه مهارتهایی رو کسب خواهم کرد، چه توانایی هایی در من بیدار میشه و از توانایی هام استفاده میکنم، چه نعمت‌هایی به من داده میشه چه پیشرفت هایی میکنم.

    یعنی فارق از اینکه من از پس این چالش بربیام یا نه، اگر واردش بشم چقدر پیشرفت میکنم چقدر توانایی هام بیشتر میشه، چقدر ترس‌هام کمتر میشه، چقدر توکلم بیشتر میشه، چقدر مهارتهام بیشتر میشه.

    این جملات رو باید با آب طلا نوشت.‌ چقدر من سر همین قضیه که تمرکزم روی نتیجه نهایی بوده، ادامه ندادم و فکر کردم جواب نمیده یا نمیشه و خیلی کارها رو نکردم که اینم باز مرتبط می‌دونم به عجله خودم برای کسب نتیجه و توکل نکردن به خدایی که قدرتش مافوق قدرتهاست به عنوان کسی که هدایتم می‌کنه و من به خواستم میرسم فقط باید صبر داشته باشم و با توکل قدم بردارم. همیشه تو وجودم این بوده که چه فایده اگر این حرکت من به نتیجه مالی نرسه. اصلا ارزشی نداره. برام مهم بوده و هنوزم می‌دونم هست که از نظر بقیه تایید بشم و کاری رو انجام بدم که حتما نتیجه مالی داشته باشه تا سرمو جلوی بقیه بالا بگیرم و احساس ارزشمندی کنم. الان با این تمرین به من کمک کردید تا کانون توجهم رو از عجله بردارم و بزارم روی اینکه با هر بار حرکت کردن برای حل این مسئله چه پیشرفت هایی میکنم و چه نعمت‌هایی وارد زندگیم میشه و کانون توجهم می‌ره روی تک تک پیشرفتهای ریز و درشتم. مقایسه بی‌جای خودم با دیگران باعث شده بود یادم بره که اون طرف هم که دارم خودمو باهاش مقایسه می‌کنم، یه مسیری رو طی کرده که اولش هیچ پولی نبوده ولی ادامه داده با احساس خود ارزشمندی و نگاهش به نتیجه پایانی نبوده چون مطمئن بوده نتیجه پایانی از راه میرسه و همینطور از پیشرفت های کوچیک‌ کوچیک‌ لذت برده و به جایگاهی که الان داره رسیده.

    قسمت سوم هم کارایی که باید انجام بدم برای حل این مسئله و چالش زندگیم رو به قسمت‌های کوچیک‌ قابل مدیریت تقسیم کنم.

    مثلا برای من الآن شروع کردم به بدنسازی در منزل. قبلش همش فکرم این بود که حتما باید برم باشگاه بدنسازی و اونجا تمرین کنم. بعد خب سختم بود به خاطر بحث رفت و آمدش و اینکه حتما باید ساعات خاصی اونجا می‌بودم و یه سری مسائل دیگه و چند روز پیش ایده به ذهنم رسید که من میتونم با وزن آب و استفاده از گالن کوچیک‌ 10 لیتری هم وزنه برای خودم ایجاد کنم و تمرینات پا رو انجام بدم مثلا اسکات یا دو قلو و هم وزن بدنم هم وزن آب داخل گالن، مثل فشاری هست که بخوام تو باشگاه بیارم و بعدش که انجام دادمش تو حیاط خونه، دیدم چقدرم خوب فشار بهم میاد و خیلی مناسب عضلاتم رو تخریب کرد و دیدم فعلا میتونم بدون هزینه خیلی راحت بدنسازی کنم تو خونه. کش ورزشی هم دارم که حرکات بالا تنه و تمرین تقویت عضلات پشت رون و همسترینگ رو انجام میدم باهاش و خیلی راحت کرده کارمو. یعنی نیاز نیست فعلا هزینه کنم چه مالی چه زمان و انرژی ای که باید بزارم برای رسیدن به باشگاه، چقدرم خوب شده و آزادیم بیشتر و تو فضای باز حیاط با اکسیژن زیاد تمرین میکنم. پس یکی از قدم‌های من اینه. با توجه به اینکه بدنم حسابی تحت فشار قرار میگیره باید حداقل 4-5 روز یه بار فعلا تمرینات پایین تنه داشته باشم. برای روزای بینش تمرینات بالا تنه مدنظرمه که مثلا تمرین پشت بازو انجام بدم تا دستام قویتر بشه و راحتتر بتونم شنا برم و بعد که قویتر شد تمرینات شنا رو بیشتر برم و برای مرحله بعد شناهای سخت‌تر رو امتحان کنم. بحث یادگیری مباحث فنی فوتبال هست که یه سری برنامه هست میتونم بشینم نگاه کنم و درک فنی فوتبالم رو بالا ببرم، برای درک بهتر هم مثل فایلهای استاد که خیلی گوش میکنم تا بهتر درک کنم، اونا رو هم زیاد تکرار کنم هر قسمتی رو تا درکم ازش افزایش پیدا کنه و حتما هرروز توی تمرین ستاره قطبی این رشدهای کوچیک‌ و درک های جدیدی که در هر فعالیتی دارم رو یادآور بشم به خودم تا تشویق بشم و تمرکزم روی بهبود و پیشرفت باشه نه نتیجه نهایی. کار کردن روی باورهام با دوره احساس لیاقت هم هست که اینم یه قدم دیگه برای این چالشم هست که میتونم بردارم. آروم آروم که بدنم آماده بشه هم میتونم تمرینات فیزیکی بیشتری انجام بدم مثلا تمرینات دویدن، استارت، شرکت در مسابقه و … و هرروز واسه خودم یه چالش بزارم که به فرض مثال امروز یک دریبل موفقیت آمیز داشته باشم بعد که رسیدم بهش، بکنمش دوتا دریبل و همینطور پیش برم. بحث فنی همینطور، سعی کنم هرروز بیشتر از اون آگاهی هایی که دریافت کردم استفاده کنم. بشینم برای خودم روی یک کاغذ بزرگ بنویسم هدفها و قدم‌هایی که باید بردارم و قدم‌های بعدی رو هم مشخص کنم تا یک مسیری برام روشن بشه که برای موفقیت باید برش دارم.

    در پناه خدا شاد باشی دوست من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حسین اعتباری گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    به نام رب هدایتگرم به سمت ثروت ها و زیبایی ها

    سپاسگزارم از استاد عشق و توحید برای این سری فایل های بینظیر…

    راستی استاد گلم برای اولین بار دیدم متد باحالی رو اجرا کردین تواین سری فایل ها که حین آموزش عکس ها و فتوگرافی های جذابی که مرتبط با صحبت هاتون بود چند ثانیه نمایش داده میشد و دوباره تصویر خودتون رو داشتیم و این خیلی فایل رو شکیل و جذاب میکرد و مفهوم صحبت های شمارو خیلی بهتر میرسوند و من درک میکردم…اما تمرین

    مرحله اول

    #درکل چه برخوردی داریدبا چالش ها ومسائل زندگی تون؟

    1_در روابط عاطفی

    سعی میکنم حلش کنم و فکرمیکنم ببینم مشکل کجاست و دنبال راه حل میگردم ولی بعدازاینکه دو سه بار جواب نگیرم بیخیال میشم و دیگه ادامه نمیدم مگراینکه اینقدر به تضاد شدیدی بر بخورم که مجبورم کنه جهان که حلش کنم.

    2_درشرایط مالی

    سعی میکنم هرجورشده حلش کنم وبه دنبال راه حل میگردم،اما عملگرا نیستم و حین عمل کردن به ایده ها ترس ها میادسراغم و هی این دست اون دست میکنم،ازعملگرایی فراری هستم،آگاهانه میخوام که انجامش بدم ولی مغزم فراریم میده و هزارتا مشکل و بهونه میزاره جلوم که بیخیالم کنه.

    3_در سلامتی وتندرستی

    چندهفته ورزش میکنم مرتب،نظم غذایی دارم،ولی دوباره فس میشم و برمیگردم به حالت عادی تادوباره به تضادشدیدی بخورم و مریض بشم و ورزش و غذای سالم رو دوباره بگنجونم تو برنامم.

    4_در یادگیری زبان

    به طور منظم مثلا روزی4ساعت میخونم و پیشرفتم عالیه…باز به یک اتفاقی یا تضادی میخورم و یکی دو روز نمیتونم بخونم و ول میشه روندم و استپ میشم..اما دوباره پرقدرت ادامه میدم.

    5_در یک اعتیاد خاص

    هی اراده میکنم بزارم کنار اما گاها به چند روز هم نمیرسه و دوباره میرم سمتش،چند سال پیش 6ماه گذاشتمش کنار با مراقبه ذن و بزرگترین پبشرفت های زندگیم در این چند سال تو همون6ماه بود اما دوباره گول خوردم…یجورایی بزرگترین چالش زندگیمه و کمر بستم که حلش کنم هرجور که شده.

    6_درکار کردن روی ذهنیت و شخصیت خودم

    یکماه میچسبم پر قدرت،یک ماه ول میکنم….هی شل و سفت میشم…

    #آیا نگاهتون اینه که این چالش فرصتیه برای پیشرفت و یادگیری وبهبود یا اینکه ازش فرارمیکنید یا احساس ناامیدی و ناتوانی میکنید؟

    1_در روابط عاطفی

    اندکی در ابتدای کار احساس ناامیدی و بی عرضگی میکنم امابعداز مثلا دو سه بار تلاش بدون نتیجه احساس ناتوانی هم میکنم و خودخوری هم دارم…کلا ارتباط با جنس مخالف پاشنه آشیل منه و یجورایی نقطه ضعفمه.. واصلا نمیتونم به دید فرصت پیشرفت و یادگیری بهش نگاه کنم…یجورایی متنفرم ازش چون بلدش نیستم..چون باهیچ جنس مخالفی تا حالا ارتباط نداشتم و توی یک فضای بسته بودم..

    2_درشرایط مالی

    احساس ناتوانی و ناامیدی ندارم اما خب فرارمیکنم ازش،بااینکه نتایج کوچیک به عنوان نشونه میاد اما بازم هی شل و سفت میشم یکم کارمیکنم یکم ول میکنم و الی آخر….خدایی قبول دارم که فرصتیه برای پیشرفتم و یادگیریم اما زیاد به این فکرنمیکنم که این باعث پیشرفت و یادگیری منه

    3_درسلامتی و تندرستی

    اولش وارد میشم بعد یه مدت فرارمیکنم،هیچ احساس خاصی ندارم نسبت بهش نه ناامیدی و نه پیشرفت و یادگیری…

    4_دریادگیری زبان

    باتمام وجودم باور دارم که بهترین فرصته زندگیمه برای پیشرفت

    5_در یک اعتیاد خاص

    با تمام وجود باور دارم که اگه این چالش رو حل کنم…بزرگ ترین اتفاقات مثبت در زندگیم میفته…در واقع دیگه هیچی جلو دارم نیست…

    6_در کارکردن روی ذهنیت و شخصیت خودم

    احساس ناتوانی و ناامیدی به هیچ وجه ندارم،بیشتراحساس خشم دارم که حسین چرا اینقدر سطح پایینی خودتو بکش بالا،زندگیتو نجات بده و…،واقعا با تمام وجود باور دارم که عامل اصلی رشد من در همه ابعاد همین مورده…اما در عملکرد شل و سفت هستم،یک ماه کارمیکنم یک ماه ول میکنم و دوباره…همین روند

    مرحله دوم

    #مهم ترین چالشی که در زندگیم دارم که میدونم باید حلش کنم اما ازش فرارمیکنم؟؟

    1_ترک اعتیاد خاص و راه اندازی بیزینس شخصی،درکنارکار کردن روی ذهنیت و شخصیت خودم

    اگر این چالش رو حل کنم……..

    #چه نعمت هایی برایم به ارمغان میاورد؟

    دیگه واسه خودم درآمد درست و حسابی دارم،مستقل میشم،آزادی زیادی برام بوجود میاد،قدرت انجام هر کاری رو دارم،چون تومسیر حل این چالش شخصیت قدرتمندی ساخته میشه که توانایی مقابله با چالش های بعدی رو هم داره،میتونم مهاجرت کنم و شرایط مالیم مناسب میشه.

    #برچه ترس هایی غلبه میکنم؟

    دیگه ازشروع کردن نمی ترسم،ترس از ورود به دل ناشناخته ها درمن ازبین میره،ترس از بیکاری و بی پولی خنده دارمیشه،ترس از چالش های جدید بعدی ازبین میره…

    #توکل من چقدر بیشترمیشه؟

    ایمان و اعتقادم به خودم و پروردگارم هزاران برابرمیشه،توکل و توحید و اعتماد به رب در وجودم شکوفه میکنه.

    #چه مهارت هایی در برخورد بااین چالش یادخواهم گرفت؟

    در واقع میتونم بگم تواین مهارت ها بهتر و قوی تر میشم….

    در کنترل ذهن،مهارت های زبان خارجی،مهارت سخنرانی،مهارت مدیریت و رهبری،مهارت کارکردن در سطح بین المللی،در حقوق و مدیریت بین الملل

    #چه توانایی هایی در من بیدار میشود و فرصت بروز میابد؟

    رهبری و مدیریت،ارتباطات بین المللی در سطوح گسترده،پیداکردن استعدادهای جدید و ابعاد ناشناخته ی خودم،توانایی ران کردن بیزینس در سطح بین المللی، کنجکاوی و یادگیری و خلق ارزش های جدید

    #چه نعمت هایی به من داده میشود؟

    آزادی مالی،مکانی و زمانی…،روابط فوق العاده و دوستان جدید،فرصت کشف و لذت بردن از تجربیات و چیزهایی که در دل ناشناخته هاست.

    #چه پیشرفت هایی میکنم؟

    درهمه ابعاد زندگیم پیشرفت میکنم و مهم ترینش از نظر خودم،لذت بردن از زندگی در مسیر رسالت خودم و خلق شخصیت قدرتمند در برخورد با چالش هاست.

    مرحله سوم

    #چه کارهایی برای مدیریت و حل این چالش بایدانجام شود؟

    1_آموزش زبان به صورت مستمر و روزانه.

    2_آموزش و فروش و بازاریابی اینستاگرامی و طراحی بیزینس پلن و زدن پیج بیزینسی در اینستاگرام برای شروع.

    3_آموزش مستمر و روزانه از سایت عباسمنش خصوصا دوره های روانشناسی ثروت استاد گلم.

    4_انجام دادن کارهای مهاجرتم اعم از گرفتن مدرک زبان،پاس پورت،رفتن برای مصاحبه،گرفتن ویزا و..

    ممنونم از استاد گلم و بانو شایسته عزیز،ومدیرفنی دوست داشتی و همه خانواده ی صمیمی مون..

    امیدوارم استاد گلم پرقدرت این سری فایل هارو ادامه بده….منتظر قسمت بعدیم…بجنب استاد گلم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جون وهم خانواده ای های عزیزم

    سوال:

    به چالشهایی که توی زندگیت به وجودمی آیدچه واکنشی داری؟

    چالش ها اگر کوچیک باشن نگاهم اینه که خدا راهکاری میفرسته میریم توی دلش وحلش میکنیم

    ولی خب اگر بخوام صادقانه اعتراف کنم من به دلیل رعایت نکردن قانون تکامل باعث شدم یسری

    چالش های بزرگ برام به وجود بیاد که سنگ بزرگ

    شدبرام واز حل کردنشون عاجز شدم.

    ولی تصمیم دارم این سنگ وبه تکه های کوچک

    تقسیم کنم تا حلش راحت تر بشه.

    چالش اولم اینه که

    بخاطر باورهای محدود کنندم توی هرشغلی که رفتم اولش پول خوبی ساختم ولی بعد از یه مدت

    متوقف میشد و توی هرمحصولی که درست کردم توی فروشش این الگو برام تکرار شد و فکر نکردم

    که چه باوری هست که باعث میشه این اتفاق هربار تکرار بشه و آشغال‌ها را زیر مبل دادم یا اینکه گفتم خدا برای من نمی‌خواد چرا خدا پشتم نیست کمکم نمی‌کنه با اینکه میبینه اون همه تلاش می‌کنم و می‌دیدم برای یه سریهاکه هیچ تلاشی نمی‌کنن چقدر کاراشون راحت پیش میره، والان به این نتیجه رسیدم که بشینم وباورهام ودرست کنم چون من همش عجله داشتم دنبال نتایج سریع بودم.

    بجای اینکه بفکرنتیجه نهایی باشم وفارغ ازاینکه

    نتیجه میگیرم یانه به این فکرکنم که چه چیزهایی یادمیگیرم

    مثلا اینکه گفتم عاشق شغل روانشناسی هستم

    توی مدتی که سعی میکردم مشاوره بدم به دوستان اطرافیان یاخانواده

    درس هایی که گرفتم این بود که خب برای بتونم

    درمورد روابط خوب صحبت کنم اول باید خودم نتیجه میگرفتم واسه همین دوره عشق ومودت در

    روابط وتهیه کردم وخدا میدونه چقدر زندگیم تغییر کرد وهمین کار باعث شد بتونم به یه نفرکه اونقدر

    از همسرش متنفر شده بود که تصمیم داشت جدا بشه اونقدر تغییر کرد که همیشه فقط از خوبی های همسرش تعریف میکنه و البته همسرش هم

    کلی تغییر کرده

    موهبت دیگه ای که می تونه برام داشته باشه هی

    مهارت هام بیشتر میشه

    قدرت ارتباط برقرار کردنم بیشترمیشه

    اعتماد به نفسم بالا میره

    انسان به دلیل اینکه یه مهارتی را یاد میگیره خودش وارزشمند میدونه واین ارزشمند دونستن

    خودت باعث میشه چقدر احساس نزدیکی به خدا

    کنی

    اما برای اینکه این مسئله راقدم به قدم حل کنم

    چیکاربایدکنم

    چون هنوز اعتمادبه نفسم ومهارت هام اونقدر بالا

    نرفته که یهو بتونم توی یه جمع سخنرانی کنم پس

    اکتفا میکنم به صحبت کردن با دوستان وخانواده

    واونقدر این کار را انجام میدم تا حرفه ای بشم و

    ووقتی بااین کار راحت شدم میرم قدم بعدی واین

    مسیر وادامه میدم وبه نتایجش هم کاری ندارم.

    انسانهای موفق روی هدفشون تمرکزمیکنن

    خدایاشکرت باخاطر خودت واستادواین سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    شهلا ابراهیم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و تمام دوستان عزیز این سایت توحیدی

    عکس العمل من در برابر چالش ها:

    از برخی چالش ها استقبال می گنم مثل حل یک مسئله علمی یا یا چالش هایی که در پروژه تحقیقاتی پیش میاد، یا جالش مهاجرت کردن، چون این چالش ها را فرصتی برای رشد می دانن اما برخی چالش ها مثل بیماری یا رابطه خیلی ذهنم را درگیر می کنه.

    اصلی ترین چالش من در حال حاضر ، نداشتن کار و شغل و درآمد است. و داشتن سن بالاتر از سن استخدامی فرصتی های شغلی که با مهارت ها علایق من برام وجود دارد.

    را ه حلی که فعلا برای این کار پیدا کردم در فرصت های کاری که در دانشگاه برام پیش میاد ثبت نام می کنم و رزومه می فرستم و تا حالا تو دو تا از کلاس های درس استادم به عنوان استاد حل تمرین کار کردم و به لطف خدا خیلی هم موفق بودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2101 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه همسفران خوشبخت من در این سفر درونی معنوی

    من باز هم صحبت‌های کلیدی استاد رو که تایپ کردم، اینجا می گذارم

    تا هم برای خودم یاداوری شود و هم برای دوستانی که با خواندن راحت تر هستند.

    تقدیم به شما:

    سوال)

    وقتی که به چالشی بر می خورید و یک مساله ای در زندگی تان به وجود می‌آید، در کل چه برخورد و واکنشی دارید؟

    آیا نگاه تان این است که یک فرصتی است برای بهبود و پیشرفت و یادگیری

    یا این که از آن فرار می‌کنید و احساس ناامیدی و ناتوانی می‌کنید؟

    نگاه ما به چالش‌ها می‌تواند نتیجه چالش‌ها رو مشخص کند اگر نگاه مثبت داشته باشیم اگر باورهای قدرتمندکننده داشته باشیم چالش‌‎های برای ما برکت می‌شوند؛ اگر باورهای محدودکننده داشته باشیم، چالش ها برای ما مثل یک زلزله می‌شوند که ما را زیر خودشان دفن می‌کنند.

    باورهای محدودکننده که افراد در برخورد با چالش‌‎های زندگی شان دارند:

    1. ممکن است من شکست بخورم، پس برای چی اصلاً امتحان کنم این رو و چرا حرکتی کنم؟!

    2. اگر من از همان اول در این کار خوب نباشم، تا ابد هم خوب نخواهم بود! انگار هیچ وقت نمی‌تواند مهارت کسب کند.

    3. چالش‌ها یک مجازات الهی هستند و از طرف خداست و من چه گناهی انجام داده ام که این چالش و مساله برایم به وجود آمده. در صورتی که روند طبیعی جهان این است که باید مساله حل کنیم

    کسی که نگاهش به چالش‌ها مثبته واردش میشه و آن نگاه مثبت و آن باور قدرتمندکننده و آن ذهنیت باز، کمک می‌کند که از چالش‌ها بگذره و بزرگتر بشه و رشد کند و جهان هم بهش پاداش خواهد داد. این قانون جهان است.

    چالش‌ها قسمت جدایی ناپذیر از زندگی است و برای همه اتفاق می افتد.

    قرار نیست که خداوند ما را مجازات کند با چالش‌ها. قرار است که پیشرفت کنیم و چیز یاد بگیریم. و نگاه مان این باشد که اینجا یک فرصتی است برای پیشرفت و بهتر شدن و بزرگتر شدن ظرفم و برای آماده شدن برای دریافت نعمت های خداوند.

    *

    تمرین این جلسه:

    1. چه چالش و مساله ای در زندگی تان هست که به خاطر ترس، از آن فرار می‌کنید و سعی می‌کنید آشغال ها رو بزارید زیر مبل و سعی می‌کنید که با آن روبرو نشوید؟

    یک چالشی هست که می دانید باید حلش کنید ولی از آن فرار می‌کنید.

    2. ذهنیت تان را در مورد آن چالش تغییر بدهید. به جای این که بیایید و روی نتیجه نهایی تمرکز کنید، روی این سفری که برای حل این چالش دارید تمرکز کنید؛ یعنی به جای این که بگید اگر شکست بخورم چی میشه اگر جواب نده چی میشه، بگید که چه چیزهایی توی برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت. چه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد. چه توانایی هایی در من بیدار میشه. چه نعمت هایی به من داده میشه. چه پیشرفت هایی می‌کنم. یعنی نگاه تان رو اصلاً بردارید از نتیجه آن چالش، بگید فارغ از این که من از پس این چالش بر بیایم یا بر نیایم، اگه واردش بشم چقدر پیشرفت می‌کنم، چقدر توانایی هایم بیشتر میشه. چقدر ترس هام کمتر میشه. چقدر توکلم بیشتر میشه. چقدر مهارته های ارتباطی یا هر مهارت دیگر مربوط به آن چالش، بیشتر میشه.

    اینها رو بنویسید در قسمت دوم

    3. کارهایی که باید انجام بدهید برای حل این مساله و این چالش زندگی تان را به قسمت های کوچک قابل مدیریت، تقسیم کنید. مثلاً اگر می‌خواهید زبان یاد بگیرید، بیایید بگید من روزی 10 دقیقه می‌خواهم زبان یاد بگیرم. روزی 10 تا کلمه یا 2 تا جمله رو ادا کنم مثلاً، همین. یعنی آن هیولایی که آن چالش برای شما در ذهن تان ترسیم کرده رو تقسیمش کنید به قسمت های کوچکتر، کارهای قابل انجام، که باید قدم به قدم انجام شود و تمرکز کنید روی قدم اول

    4. بنویسید که در هر مرحله و هر قدمی که برداشتید، چقدر پیشرفت کرده‌ام، چقدر توانایی هایم بیشتر شده، چقدر استعدادهایم بروز پیدا کرده. و تمرکز کنید روی پیشرفت، تمرکز کنید روی بهبود. تمرکز نکنید روی نتیجه نهایی که چه فایده من هنوز نمی توانم انگلیسی صحبت کنم یا هنوز به آن درآمد نرسیده ام.

    یعنی تمرکز کنید روی بهبودها و چیزهایی که یاد گرفتید. و به خودتان پاداش بدهید و خودتان رو تحسین کنید و به خودتان یاداوری کنید که دیدی اولش چقدر سخت و عجیب و غریب بود ولی الان چقدر راحت تر شده! چقدر الان آشنا شده آن چیزی که برایم خیلی ناآشنا و عجیب بوده! این روند به شما کمک می‌کند که قدم به قدم وارد چالش‌ها بشوید، درس یاد بگیرید، پیشرفت کنید و بعد میوه هایش رو خواهید دید

    *

    می‌توانید از چالش‌‎های کوچکتر شروع کنید، نه از بزرگترین چالش‌‎های زندگی تان

    هیچ چالشی نیست که انسان نتواند از پسش بربیاید، مگر این که باور کند که راهی ندارد

    *

    نگاه مان این باشد که چالش‌ها برای این است که ما چیز یاد بگیریم و پیشرفت کنیم، و اگر بریم در دلش و اگر باورهای درست داشته باشیم و اگر با ذهنیت مثبت واردشان بشویم و اگر هدایت خداوند رو به یاد بیاوریم که خداوند همیشه داره ما رو هدایت می‌کند، آن وقت می بینیم که چه برکتی در همان چالش‌‎های به ظاهر ترسناک بوده و چه نعمت هایی در آن خوابیده بوده که ما نمی دیدیم ولی وقتی حلشان کردیم چقدر زندگی مان در تمام جنبه ها بهتر شده و چقدر شخصیت مان قوی تر شده چقدر مهارت‌های مان بهتر شده، چقدر اعتماد به نفس و خودباوری ما بیشتر شده.

    23 بهمن 1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 788 روز

    سلام به استاد خوبم و دوستان عزیز

    برخورد من بستگی به شدت اون مسعله ای که برام اتفاق افتاده داره در کل سیع میکنی درست ترین

    برخورد رو داشته باشم، هر چند که گفته گوهای ذهنی من میبره به سمت جنبه منفی ماجرا،ولی من هی آگاهانه سعی میکنم افکارم کنترل کنم تا بتونم خودم رو حفظ کنم

    هرچند برام آسون نیست اما تمام تلاش رو میکنم که بهتر بشم ،

    هر روز بر خوردم بهتر میشه با اتفاقات زندگیم و سعی میکنم به درجه ای برسم که بتونم حسم بهم نریز و مدیریت کنم خودمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ساحل اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 2436 روز

    با سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش که در این سایت توحیدی یاد میگیریم که چطور ابراهیمی زندگی کنیم .

    الان که دارم این کامنت رو میزارم با چالشی روبرو هستم که از نزدیکترین کسانم دلم شکسته و از اینکه این همه مورد بی مهری و قضاوت ناعادلانه قرار گرفتم بغضم گرفته اما با توکل به خدای مهربونم که لطیف بودن و بنده نوازی خداو.ند رو با تک تک سلولهای بدنم حس کردم و همچنین با درسهایی که از شما استاد عزیزم گرفتم و بارها و بارها تو کامنتهام گفتم که شما دستی از دستان خداوند هستید تو زندگی من، اینا یه دریچه امیدی میشه برای حرکت کردن به سمت نور، به سمت خداوند، به سمت حقیقت زندگی که رها کردن و عبور کردن و درس گرفتنه.

    استاد، خیلی سخته که تو این شرایط بتونی افکارت رو کنترل کنی اما من مطمئن هستم با تغییر زاویه دیدم به این وضعیت الانم ، این تغییر نگاه، میشه باور تقویت کننده من، که این چالش سکوی پرتاب من هست به سمت آرزوها ، آرزوها و رویاهایی که دیگه به جرات میتونم بگم شدن واقعیتهای زندگی من و بارها و بارها شکرگزاری کردم بابت رسیدن به اهدافم طوری که از شدت خوشحالی اشک شوق میریزم .

    الان که در حال نوشتن این کامنت هستم صدای اذان ظهر رو میشنوم و تو این لحظات ملکوتی برای همه دعا میکنم تا زندگی هممون غرقه در نور بشه و لبخند خداوند تو زندگی هممون باشه.الهی آمین

    با حل کردن این وضعیتی که الان توش هستم و تونستم مدیریتش کنم اعتماد به نفسم بیشتر شده و از همه مهمتر توکلم به خداوند پررنگتر و محکمتر شده و با قدمهای محکمتری به سمت جلو حرکت میکنم.

    با دعای خیر برای خانواده بزرگ عباس منش و همچنین استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و با آرزوی بهترینها همه رو به خدای مهربونم میسپارم و از ته دل دعا میکنم که خداوند تو زندگی هممون باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 1952 روز

    سلام

    من هم زمان شکست میخورم به شدت ناراحت میشوم اما از آنجایی آموزش های شمارا دنبال می کردم قبلا سعی میکنم زود برگردم ولی ناتوانم و این انرژی منفی رو به همسرم و بقیه انتقال میدم

    و بدتر از همه اینکه از اشتباهات درس نمی‌گیرم و مهم‌ترینش اعتماد بیجا به دیگران است

    مثلا در آخرین مورد صد میلیون پول دادم شرکت خارجی تا برام در ارز دیجیتال سرمایه گذاری کند ، اما بنظر کلاهبرداری میاد

    ولی با این حال می خواهم با توکل بر خدا در حوزه ذمز ارز فعالیت کنم طوری که پول در اختیار خودم باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: