ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان
سلام و درووووود بر استاد عزیزم و مریم شایسته و دوستان سایت
میخوام امروز تشکر و سپاسگزاری کنم برای تک تک شما ها و خصوصا استاد و مریم عزیز
برای تمام فایل ها و تصویر زیبایی در این سایت منتشر شده است سپاسگزارم
برای تمام کامنت های زیبایی که در این سایت منتشر شده است سپاسگزارم
برای تمام کسانی که پشت این سایت دارند تلاش می کنند سپاسگزارم
خیلی خوشحالم در مسیری هستیم خیلی متفاوت از بدنه جامعه در حال حرکت هستیم
و همه شما عواملی هستید که کمک می کنید هر روز روح های بیشتری بیدار شوند
و این خیرخواهانه ترین کار جهان هست
کاری هست که خداوند شما را ستایش می کند
حضور همگی شما در این سایت مقدس و گرامی هست
احساس کنید هر لحظه ای که در این سایت هستین دارید لبیک می گویید
و اون چیزی هست که خداوند از ما انتظار دارد
بنظرم ساعاتی رو که در سایت میگذرونیم جز عمر ما به حساب نمیاددددددددددد
و همگی کمک می کنید ذهنیت قدرتمند کننده ای بسازیم و غلبه کنیم بر محدودیت های ذهن
و این توحیدی ترین کاری هست که داریم انجامش میدیم
از خدا میخوام بهترین تغییرات رو انجام بدیم در کنار هم
سلام بر استاد عزیز و مریم خانم دوس داشتنی
ممنون از آگاهی هاتون ، واقعا عالی هستن ، در مورد تغییر من واقعا تجربش کردم ، به مدت ده سال در یک قسمت از اداره مشغول کار بودم ولی با اینکه کارش سخت بود بخاطر عادتی که کرده بودم به هیچ عنوان نمیخواستم جام عوض بشه ولی بالاخره با دستور رئیس به یه بخش دیگه رفتم ، بخشی که واقعا همه چیش فرق میکرد و من ترسیده بودم و با چالشهایی روبه رو شدم تا اینکه خودم قبول کردم که دیگه جای من عوض شده نباید به جای قبلیم و دوستانم در آنجا فکر کنم و تصمیم گرفتم هر سوالی داشته باشم از همکاران آنجا بپرسم و در طول دو ماه کامل کار را یاد گرفتم و الان میبینم این جای جدیدم چقدر راحت تر از جای قبلیمه و به هیچ وجه دیگه حاضر نیستم برگردم به جای قبلیم ، راستی امروز بخاطر حرف شما از یه محل دیگه رفتم سرکار یه کوچه فرعی ریز رو مجبور شدم خلاف برم که متاسفانه جریمه شدم
اینم تجربه جالبی بود ، ممنون ازتون
ب نام خدایی که مالک جسم وجان ماست همیشه هست و خواهد بود
سلامی گرم خدمت راهنمای زندگیم و عشق جااان مریم باااانوووو
وقتی دارم فکر میکنم الان به گذشته میبینم که از گذشته تا به حال اکثرا پذیرای تغیرات بودم خواه خواسته بوده یا ناخواسته وازدست من خارج بوده همیشه عاشق تغیر بودم ودنبال ایجادش مثلا به عنوان خانوم موی بلند برایه خانوم خیلی محبوبه وخواستنی اما دریه زمانی من قیدشو زدم به سادگی و گفتم راحتی خودم اولویته باوجودی که همه اطرافیانم مخافت میکردن و سرزنش اما کوتاه کردم موهامو به سبک پسرونه فشن ویهو قیافه م ازاین روبه اون رو شد اتفاقا دیدم چقدر زیباتر دیده میشم کلا تو عمرم دفعه اول که کوتاه کردم پشیمون شدم اما برای بار دوم بازم انجامش دادم ونتیجه عالی شد و یااینکه داستان جابه جایی م از منطقه محل سکونتم که داخل شهر بود و دسترسی به همه جا اسون و نزدیک پدرمادرم بودم یهو یه الهامی بهم شد که برم شهرک خارج شهر 39 کیلومتر دورتر از همه و باکمال میل پذیرفتم و خداروشکر پدرمادروخواهرام اولش خیلی گارد گرفتن و گفتن دور میشی رفت امد سخته هروز نمیبینم تون اما بی توجه به همه مسایل اومدم به نقطه ای که هیچ تصوری ازش نداشتم اصلا کسی از اقوام اونجا ساکن نبود عملا همه غریبه، محیط ناشناخته روزی که پاگذاشتم املاک برای خونه دیدن همون موقع به پیشنهاد مشاور املاک منطقه رفتیم بازدید و بعدش دیدم وای خدای من همونیه که میخام خونه دو خواب کف پارکت، کابینت های های گلاس، پذیرایی بزرگ، حیاط خفن، وتمام امکانات رفاهی همه یکجا داره سریع گفتم اوکیه و قرار دادبستم وتمام الان سه سال میگذره که همون منطقه ساکن هستم و فهمیدم که دارم تو بهشت زندگی میکنم روزبه روز زیبایی های بیشتری دیدم همسایگان بافرهنگ، خیابونای تمیز لاین بزرگ، خلوت، ویوی بی نظیر روبه دشت و کوه، هروز شاهد دیدن زیبایی های خداوند هستم و بعد سه سال عاشق تر شدم و الان یه حسی بهم میگه موقشه دل بکنم ازاین محیط و زیبایی هاش تا خدا منو به جاهای زیباتروبهتر هدایت کنه ودل بدم به خودش و الهاماتش و دیگه اینکه جدایی م از همسرم بود اوایل خانواده م خیلی سرزنش و ترس از قضاوت بقیه و اینکه چیزی کم نداری دردت چیه که میخای جدا بشی و انصافا مشکل خاصی نداشتیم باهم فقط فقدان عشق رو همیشه احساس میکردم ودلم میخاست عاشق بشم و تجربه کنم این حسو ودنبال زندگی دلخواه خودم بودم وته دلم همیشه جدایی رو میخاستم تا اینکه که پاگذاشتم روی همه ترسام وخودم بهش پیشنهاد دادم که جدا بشیم اما هربار مخالفت میکرد تا اینکه خودش راضی شد و به سادگی توافقی جدا شدیم ازهم وبعد اون اتفاق سراسرروزای زندگیم شادی و اتفاقات عالی بوده برام وخداروشاکرم به خاطرش استاد جانم من همیشه ادمی بودم که تو زندگیم سبک شخصی خودمو داشتم و نظر دیگران اصلا برام مهم نبوده ونیست اصلا درهیچ زمینه ای و خداروشکرتابه الان با همین سبک پیش رفتم و خیلی ام راضی ام وخیلی تغیرات دیگه ای که خودم به شخصه اگاهانه ایجاد میکنم مثلا هراز گاهی دکوراسیون منزل رو تغیر میدم و کلی روحیه ام عوض میشه بااین تغیرات کوچیک وبزرگ که ایجاد میکنم کلا عاشق تجارب جدیدم غذاهای جدید، مکان های جدید، ادمای جدید، و تغییر دیگه ای که باید بدم تو ساختن شخصیت خودمه نواقص شخصیتی زیادی دارم وباید کار بشه روشون یکیش که پرواضحه کمال گرام همیشه باید همه چیز در بهترین سطح و پرفکت خودش باشه واین موضوع همیشه منو اذیت کرده وبه لطف الهی شروع کردم به کار کردن روی شخصیت خودم وتا حدودی داره روبه بهبودی پیش میره وسعی میکنم تاحد ممکن راحت بگیرم همه چیزو زیاد سخت و پیچیده ش نکنم و شغلی رو که تبهر دارم تو اون زمینه و منتظرم شرایط پرفکت بشه ازهمه لحاظ تا شروع کنم دست وپا شکسته دارم حرکت میکنم و باید قدمی اساسی بردارم به سمتش و با اراده و توکل استارت شو بزنم.
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت منومیخونند
تغییری که در حال حاضر باید باید به لطف و خواست خدا ایجاد کنم مستقل شدنم هست و تصمیمی هس ک مدت ها تضادش اومده بوده
اما امسال دیگر از خدا خواسته ام و خودم هم میخام که مستقل بشم از خودش میخام که کارهارو انجام بده و آماده پذیرش این چالش هستم به لطف خودش
خدایا تا همینجاشم خودت میش بردی بقیش هم میسپارم به خودت
من فقط بندگیتو و میکنم و لذت میبرم تو هم برام خدایی میکنی کاری که تا الان بدون عیب و نقص انجام دادی
برای این تغییر نیاز به پول هس
تمرکزم رو گذاشتم روی کار و ساخت باور و تحسین نتیجه هاش
تا تکاملمو طی کنم
با توجه به تجربه ای که از تغییرات در زندگی بوده و با علم بر این باور که همه چیز در حال بهتر شدنه این تغییر هم صد در صد برای من بهتر خواهد بود یعنی جایگاه من از آرامش و ثروت و رابطه ها و سطح زندگی خیلی بالاتر خواهد رفت
با علم به این ب باور با اشتیاق فراوان به دل این چالش ورود خواهم کرد
به امید خودش فقط خودش
چون من هیچ کارم و اونه که اربابه
به نام خداوند خالق
سلام و درود
تغییر داستان زندگی هر روز ما و جهان قانون بدون تغییر خداوند
هر روز تغییر میکنید یا بهتر میشود یا پس رفت
جهان با ماهها و فصل ها و سالها تغییر میکند
روزها به شب حتی 2 روز هم مثل هم نیستند نه ساعت طلوع ونه غروب نه آفتاب و نه مهتاب
و زیبایی جهان به تغییر است و تفاوتش
من تغییر را دوست دارم و از اینکه بتونم چیزی رو عوض کنم استقبال میکنم
تو کارم تو آشپزی و در هر حالی دوست دارم
وقتی از کسی گفته میشود میگم
قشنگی دنیا به تفاوتها و اتفاقات است
و تغییر را در همه حال دیدم
تنها چیزی که مقاومت دارم جابجایی خانه هست
میگم جام خوبه خونه خوبه صاحب خونه خوبه پس کجا برم گیرم نمیاد
کای اونم باید رو خودم کار کنم و تصمیم بگیرم و اجرا
استاد مثل همیشه عالی بود خدا قوت
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام استاد عزیزم ،الهی همیشه در سلامت باشید که هر بار فایل جدید میزارید انقدر ذوق دارم و حالم خوبه که نگو…
خیلی قبل تر ها منم با تغییر مخالف بودم اما به طرق مختلف جهان منو وتپار به تغییر کرد دو در نهایت نتیجه مثبت دیدم از تغییرم،مثال های زیادی دارم از تبدیل شدن از یک آدم منزوی و گوشه گیر به آدم اجتماعی ،از کار خصوصی به کار در شبکه اجتماعی ،از چندین سال زندگی دو تایی تا داشتن فرزند و تجربه یک سبک جدیدی از زندگی و خواب و بیداری و خوراک و … به هر کجای زندگیم فکر میکنن تغییرات چه خواسته چه ناخواسته خیر بوده و باعث پیشرفتم شده … تا اینکه با شروع سال 2024 تصمیمات جدیدی گرفتم و خودم رو به یک سری چالش ها دعوت کردم که الان در حال اجراش هستم و میدونم در نهایت نتیجه عالی برام داره.. از شروع زبان انگلیسی و کار در یوتیوب و آموزش پلاگین کرونا و …. تا تغییرات اساسی نه کوچک در چیدمان و استفاده از وسایل منزلم … که همه اینها قبل گوش دادن این فایل انجام شده و حالا با توضیحاتتون متوجه شدم که چقدر در مسیر درست هستم الهی شکرت
به حق که شما تنها استادی هستید که انقدر واضح و ساده مطالب به این ارزشمندی رو توضیح میدیدتصمیمات جدیدم تغییر شهر محل سکونتم هست که به یاری خدا به راحتی برام اتفاق بیافته و تجربه زندگی در یک جامعه جدید و من براش مشتاقم… جملات تاکیدی که دوس دارم حتی بارها به خودم بگم اینه:
تغییر باعث رشد منه..
در هر تغییر خیری از جانب خداست برای من …
تغییرات دری از درهای رحمت الهی رو به سمتم باز میکنه …
تغییر باعث شادی روح منه…
تغییر ها در نهایت به نفع منه…
ممنونم از این آگاهی ناب و ممنونم از حضورتون و ممنونم از خدای عزیزم که شما رو بهم معرفی کر
سلام استاد جان،امید وارم که عالی باشید
من دوتا خواهر بزرگتر از خودم دارم
و همین باعث شده بود که کارای مهم بیشتر رو دوششون باشه
یه چیزایی مثل کارای بانکی/خرید/کارای اداری
منم چون دختر کوچیک خونه بودم هیچکس هیچ کاری باهام نداشت
ولی من اومدم یه تغییری ایجاد کردم
اینم این بود که 18 سالم که شد رفتم حساب شخصی خودمو باز کردم
اوایلش یکم ترسناک بود ولی وقتی همشو خودم انجام دادم تهش خیلی برام افتخار آفرین بود…
اینطور بودم که دیدی کاری نداشت؟
یا زمانی که برای کارای دانشگاهم اقدام میکردم،خواهرمو با خودم نبردم
خودم رفتم کارای ثبت ناممو انجام دادم
رفتم برای پاسپورت اقدام کردم
اوایلش یکم سخت بود،چون من به سن قانونی رسیدم ولی خب به اصلاحی سنم به قیافم نمیخوره،باعث میشد که بهم بگن عمو جون*
به نام خالق زیبایی ها. خدای جهان آفرین .
سلام .
اگه تغییر در زندگی من رخ بده در ابتدا یک ترس کوچولو یا اون هیجان اولیه رو دارم. اگه اون تغییر مثبت باشه یعنی بعد از اتفاق افتادن ببینم با روند زندگی من اکی هست خوب راحت تر میپذیرم. ولی اگه با روند زندگی من جور در نمیاد و بصورت یک تضاد یا ناخواسته باشه در ابتدا ناراحت میشم. ولی بعد از مدتی به دنبال دلیل در خودم می پردازم. و خوب این پروسه مدتی منو به خودش مشغول میکنه. تا اولا بپذیرم اون رو و ثانیا در خودم اون رو حل و فصل کنم. سعی میکنم آرامش و احساس خوبم رو حفظ کنم . بیشتر اوقات به این سایت الهی پناه میارم .
بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است
وقتی وارد ملبورن شدم اصلا در بدو ورود منتظر یک چیزهای دیگه ای بودم. از اطرافیانم برخورد دیگه ای رو انتظار داشتم. ولی وقتی اون چیز برخلاف تصور من بود سریع خودم رو جمع کردم. سعی کردم خودم اگه زبانم هم خوب نیست ولی وارد اجتماع بشم و سعی کنم خودم رو بالا بکشم. کلا از این که به یکی وابسته باشم تا کارهای منو انجام بده خوشم نمیاد . در ابتدا خیلی بهم فشار اومد. مثل درد اون آمپول بود ولی درنهایت خیلی تونستم پیشرفت کنم و دوستان عالی و قدرتمندی رو پیدا کنم . خدا رو صد هزار مرتبه شکر
مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
اگه در روند زندگیم به یک تضادی برخوردم ، به جای ناراحت شدن و سرزنش کردن خود و دیگران اون رو نشانه ای برای پیشرفت خودم بدونم. دارویی که شکل ظاهری اون تلخ هست ولی در مرحله اول بپذیرم اون رو در مرحله بعد به دنبال راه حل باشم. در خودم جستجو کنم چرا جهان این داروی تلخ چرا برای من نسخه پیچیده چرا فکر میکنم اصلا تلخه ؟ باید جسارت به خرج بدم و واردش بشم.
امروز برای بار دوم آزمون رانندگی رو رد شدم. دلیل اون هم یک عجله خیلی کوچک بود. هنوز باید صبوری رو در خودم تقویت کنم. یاد بگیرم حواسم شش دنگ به خودم در زمان حال باشه. هر وقت خواستم عجله کنم و زود کاری رو تموم کنم این آزمون رو به خاطر بیارم و به خودم یادآوری کنم قانون جهان هیچ گونه تقلب و زیر آبی رو نمیپذیرد. به خاطر بسپارم که جهان براساس احساس من بهم پاسخ میده. اونقدر قوی بشم که با تندباد هم دلم نلرزه و استوار باشم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود
خداوند منو بیشتر از خودم دوست داره . هر اتفاقی بهم یادآوری میکنه مهربان بودن ،بخشنده بودن خداوند رو. چون مادری دلسوز در دل ناخواسته ها درس های ضروری رو بهم یادآوری میکنه. من این قدرت لایتنهایی رو باور دارم .دوستش دارم و با تمام وجودم در برابرش تسلیم هستم. هر اتفاقی هم بیفته در نهایت به نفع من هست. دنیا دنیای فراوانی و زیبایی هست. سعی کنم فقط به زیباییها توجه کنم . من همه اتفاقات زندگیم رو دوست دارم .چون همه آنها هدیه ای است گرانقدر از مادری دلسوز . آرام هستم و خودم رو در دامنش رها میکنم. خودش منو به بهترین ها هدایت میکنه. من لایق بهترینها هستم. من اشرف مخلوقات الهی هستم .
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری
هنوز نیاز دارم برای پذیرفتن تغییرات ایمانم رو به رب قوی کنم. بتونم ندایش رو بشنوم و بهش عمل کنم. تنها اقدام عملی که به ذهنم میرسه و برام منطقی شده موفقیت دوستانی و بخصوص استاد عباسمنش که رابطه عمیقی با قرآن دارند هست. دلم میخواد شروع کنم انس با قرآن و درک عمیق اون رو . کلید خیلی از جوابهایم رو در دل این آگاهی ها حس میکنم.
با دقت و وسواس بیشتری آگاهی های ناب رو در این سایت الهی جستجو کنم . در محصولات بی نظیری که خریداری کردم مثل قانون آفرینش که واقعا فکر میکنم پایه و اساس همه محصولات و فایل های دانلودی ، دوره بینظیر آفرینش هست متعهدانه تر عمل کنم.
الهی به امید تو
خدایا میلیاردرها بار سپاس به خاطر این آگاهی های ناب و ارزشمند که از استادی بینظیر دریافت میکنم .
ممنونم استاد ارجمندم. که دلم با شنیدن این آگاهی ارزشمندت آرام میگیره و میخواد یک تغییر اساسی رو در وجودم به پا کنه . سپاسگزارم .
سلام سلام
به استاد عزیز و مریم جان و همه دوستان هم فرکانسی
—سوال—
وقتی تغییری تو زندگیم ایجاد میشه، چه واکنشی دارم؟ آیا در برابرش مقاومت میکنم؟ یا اون رو به عنوان فرصتی برای پیشرفت و بزرگ شدن و تجربه کردن میبینم؟
—جواب—
خب راستش هرچی فکر کردم به این سوال دیدم اصلا جواب ثابت و مشخصی برای من نداره، مخصوصا که ذکر شده بود هر تغییری چه سطحی مثل تغییر دکور و غذا و اینا و چه جدی تر مثل تغییر در محل زندگی و محل کار و منبع درآمد و رابطه ی عاطفی و غیره
مثلا من تغییر دکور خونه که خوراکمه و اصلا نمیتونم شکل یکنواخت خونه رو تحمل کنم، چه وقتی تو ایران بودم و خیلی وسائل داشتیم، حتی وسائل بزرگ و سنگین مثل مبل و دکور و اون میز تلوزیون قدیمی سه تیکه ها بودن خیلی بزرگ بودن… همه اینا رو هرچند ماه یکبار جاشون رو کامل عوض میکردم و کلی انرژی و روحیه و حال خوب میگرفتم ازین تغییر و جابجایی، چه الان تو کانادا که خونه مون کوچیک تره وسائلمون خیلی کمتره، ولی هرچی هست هیچ وقت نمیشه بیشتر از سه ماه خونه ی من یه شکل بمونه
یا در مورد غذا و اینا هم دوست دارم چیزای جدید امتحان کنم، بیرون غذاهای جدید امتحان کنم تو خونه رسپی های جدید درست کنم، البته این تغییر و خیلی تغییرای مثبت دیگه و خواسته ها و desire ها از بعد از جداییم، تو ده پونزده سال گذشته کم کم در من شکل گرفت
انگار دوباره متولد شدم، انگار تازه فرصت زندگی کردن پیدا کرده بودم تازه داشتم خیلی چیزا رو میدیدم و کشف میکردم و از این بابت از خدا خیلی سپاسگزارم
تغییرای بزرگتر مثل تغییر تو همکارا و محل کار که اتفاقا این چندوقته چندبار تجربه کردم، اوکیم، محل کار قبلیم رو که خودم تغییر دادم به جهت ایجاد بهبود و خداروشکر رفتم جای بهتر. اینجا تو شرکت جدید که حدودا 6-7 ماهی هست کار میکنم، چند تا از همکارامون تو این مدت رفتن از شرکت و خب میدیدم که بعضیا خیلی براشون سخت بود که ببینن دوستشون همکارشون که مدتیه با هم کار میکنیم تو یه محیط داره از اونجا میره (مدت خیلی زیادی هم نبود برای هیشکی، بعضیا دو سه ماه بود با هم همکار بودن، قدیمیترهاشون یکسال بود که با هم بودن)
ولی خب برای من یه چیز بدیهی بود، تو ذهنم این بود که محل کاره دیگه، آدما میان میرن عوض میشن
برای یکی از همکارا که بیشتر باهاش نزدیک بودم احساساتی شدم از رو حس محبتی که بهش داشتم ولی فقط در همین حد و اصلا برام سخت یا جای سوال و شکوه و اینا نبود.
اما مثلا مثالی که استاد در مورد کار با یه نرم افزار خاص، استفاده از یه روش خاص زد، تو اون مورد من ضعف دارم.
مثلا برای ادیت ویدیو، قبلنا که بیشتر تو اینستا فعال بودم (فعالیت کاری) از kine master استفاده میکردم، بعدنا خیلی نرم افزارای دیگه رایج شده بود که ظاهرا آپشنهای بیشتری هم داشت و کار باهاش راحت تر بود، اما من سختم بود اینی که بلدم و تا حدی چم و خمش رو میدونم ول کنم برم یه چیز جدید یاد بگیرم، هربار میومدم شروع کنم یه برنامه ی دیگه رو امتحان کنم میگفتم ولش کن بابا با همین دارم کارم رو انجام میدم دیگه.
تو اینجور چیزای کاربردی کلا یه کم اینجوریم، با یه چیزی، برنامه ای نرم افزاری روشی که راحت شدم سختم میاد عوض کنم برم چیزی دیگه ای رو امتحان کنم.
پس کلا بخوام بگم در برابر تغییر مقاومت دارم یا استقبال میکنم، واکنش ناآگاهانه م همونطور که توضیح دادم متفاوته
اما آگاهانه همیشه سعی میکنم مقاومت نکنم و دید مثبت داشته باشم و دنبال اون بگردم.
——————————————————————————————
—تمرین—
– مرحله اول
–چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
= خب اولین مثالی که تو ذهنم میاد تغییری هست که خیلی مقاومت داشتم و متاسفانه هیچ وقت هم نپذیرفتمش و بعدنا فهمیدم و تجربه کردم که چقدر بهتر بود اگر اون تغییر رو میپذیرفتم و باهاش کنار میومدم. البته نه اینکه افسوس و حسرت بخورم.
من سال اول دبیرستان که بودم پدرم برای کار اعزام شد به قطر و ما همگی برای مدت موقت چند ساله رفتیم قطر زندگی کردیم. منم تو اوج خامیِ جوانی بودم :)) و مثلا به شدت وطن دوست و وابسته به ایران و اینا و همیشه شاکی بودم از اینکه باید اونجا زندگی کنیم با اینکه زندگی بسسسسیار خوب و عالی هم داشتیم… خلاصه انشاهایی مینوشتم که بیا و ببین، خودم نمیتونستم بخونم از همون خط اول گریه م میگرفت… ولی بعدها فکر کردم چقدر میتونستم از اون موقعیت استفاده کنم
= مثال بعدی که الان به ذهنم اومد مربوط به همون اوائلِ بعد از جداییم هست، ما ساکن کرج بودیم و مامان بابا تهران بودن، من ترجیحم این بود که تو همون خونه ی خودمون من و پسرم با هم زندگی کنیم، ولی بابا طبیعتا میگفت که بریم تهران و با اونا زندگی کنیم، طبقه پایین خونه شون یه سوییت کاملا مستقل داشتن، من اولش مقاومت داشتم البته بیشتر ذهنی… ینی دیگه حتی نای مقاومت و مخالفت نداشتم بعد از اون زندگی سخت و دوران جدایی و داستاناش
و خب بعد که رفتیم تهران، مخصوصا چند سال بعدش، همیشه میگفتم چه کار خوبی کردم، هم خودم هم پسرم تو محیط خانواده بودیم و خلاصه از هممممه لحاظ خیلی برامون خوب بود، طبیعتا یه سختیها و محدودیتهایی هم برای من داشت اما در مجموع خیلی میرزید و تصمیم درستی بود.
= مثال بعدی بزرگترین تغییر در زندگی منه، همین مهاجرت، من با اینکه هر سه تا خواهرم کانادا و آمریکا بودن و خودم هم تو کار ویزا و مهاجرت بودم، اما خیلی علاقه ی چندانی نداشتم به مهاجرت کردن و رفتن برای همیشه
سال 2019 برای خودم و پسرم ویزای توریستی کانادا رو گرفتم اما هی این دست اون دست میکردم برای رفتن، یه مقاومت شدیدم این بود که مامان و بابا تنها میشدن، فقط ما پیششون مونده بودیم و بقیه بچه ها مهاجرت کرده بودن، خیلی برام سخت بود و جلوه ی بدی داشت که تنهاشون بذارم، یکی هم خودِ ترس از این تغییر بزرگ
اما بالاخره سال 2021 وسط داستان پاندمی که به خاطر همون شرایط خاص پاندمی هم پسرم نمیتونست بیاد کانادا و فقط من میتونستم برم، تنهایی اومدم و پسرم سه ماه بعد که واکسن تو ایران اومده بود واکسنش رو زد و اونم همراه مامان و بابا اومد کانادا و دیگه با ویزای تحصیلی که داشتیم جفتمون موندگار شدیم.
تو همون سه ماهی که پسرم پیشم نبود، که واقعا واقعا خیلی برام سخت بود، ولی دیدم و نگرشم همش این بود که خداروشکر به همچین وابستگی بزرگی غلبه کردم و این رو هم تونستم، البته اونموقع تو سایت هم عضو بودم و دوره 12 قدم رو هم کار کرده بودیم. بعدش هم که روز به روز و ماه به ماه میگم خداروشکر که این همت و جسارت رو کردیم و مهاجرت کردیم، با هممممه ی سختی هایی که داره، با اینکه زندگی ما و 99 درصد مهاجرا تو دو سه سال اول مهاجرتشون از نظر خونه و وسائلی که تو ایران داشتیم، اینجا سطح زندگی مالیمون خیلی پایینتر بود، اما تجربه ای که کسب کردیم، چیزایی که یاد گرفتیم، اون بزرگ شدن، مستقل شدن، رو پای خودت بودن، از صفر شروع کردن… اینا خیلی تجربه های ناب و ارزشمندی هستن، سوای اینکه سطح زندگی فرهنگی اجتماعی اینجا هم خودش خیلی باارزشه به نظر من.
–مرحله دوم
– برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
-اتفاقا همین امروز یه مورد اینجوری پیش اومد، یه تغییر خیلی کوچیک و سطحی
من و پسرم معمولا روزای تعطیل و وقتایی که هر دومون تو خونه هستیم، پسرم بیشتر تو اتاق خودشه، یه تلوزیون کوچیک داره که ویدیویی چیزی بخواد ببینه هم معمولا همونجا میبینه، و من تو هال، حالا یا مشغول کار خونه و اینا یا پای لپ تاپ یا تلوزیون یا هرچی، امروز پسرم تو هال داشت تلوزیون میدید یه برنامه ی ماشینی هم بود که من هیچ علاقه ای ندارم (Grand Tour) منم صبح کلی کار خونه کرده بودم و میخواستم حالا یه کم بشینم رو مبل همینجوری استراحت کنم ولی خب دیدم نمیتونم تو هال بشینم با صدای تلوزیون، خلاصه رفتم با گوشیم تو اتاق پسرم، اول یه کم ذهنم مقاومت میکرد که خب بگو اون بیاد تو اتاق تو برو تو هال، دوباره گفتم اونم حق داره دیگه یه کم تو هال بشینه، بعد ازونور از دیروز هی قرار بود یه پست کاری برای اینستا درست کنم، که دیگه فرصت رو مغتنم شمردم و دقیقا یاد این فایل افتادم و نشستم تو اتاق پستم رو درست کردم:)
ولی به صورت کلی برنامه ای که میتونم بریزم برای تغییر اینه که مثلا
-پیاده روی که هر ازگاهی میرم، مسیرم رو متفاوت کنم تا حد ممکن
-جیم که میرم معمولا مستقیم میرم سر الپتیکال و دقیقا همیشه رو یه الپتیکال کار میکنم هیچوقت نمیرم الپتیکال های دیگه! که از این به بعد میخوام این الگو عوض کنم و کلا هیچ وقت یه جور و با یه الگو پیش نرم
-جای وسائلی که زیاد و به صورت روتین استفاده میکنم تو خونه هرچندوقت یکبار تغییر بدم، مثلا قاشق چنگال ها، کاسه بشقاب ها و اینجور چیزا
-و تو هر موقعیت تغییری که پیش اومد حواسم باشه به الخیر فی ما وقع و به نشونه ها و هدایت خدا
–مرحله سوم
–عبارات تاکیدی
-جهان همواره در حال تغییره، منم باید تغییر کنم
-آبم اگر راکد باشه میگنده
-الخیر فی ما وقع، حتما این تغییر یک خیر و پیشرفتی برای من داره
-هر تغییری، هر موقعیت جدیدی یک اپورچونیتی و فرصت برای رشد و پیشرفته
–مرحله چهارم
–به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
–مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
1. یه تغییر بزرگ که شاید باید ایجاد کنم تغییر خونه ای هست که توش زندگی میکنیم. اینو وقتی داشتم به سوال اول فایل گوش میدادم به ذهنم رسید. که کجاها تغییر کردیم یا تغییر دادیم، کجاها به دلایل مختلف طفره رفتیم. تو همون مثالایی که استاد میزد.
ما خونه ای که الان داریم خداروشکر هم محله و موقعیتش خوبه هم تو ساختمون خیلی خوب و شیک و قشنگیه با کلی امکانات، هم با اینکه طبقه دومه دید خیلی خوبی داره، دقیقا جلوی پنجره ی ما یه فضای باز و پارکه و ویوی خوب و قشنگی داره نور و روشنایی خوبی هم داره اما آفتاب اصلا و ابدا تو خونه ی ما نمیفته حالا به خاطر برجایی که دور و ورمون هست و دور همون پارکه هم همش برج و آپارتمانه، زاویه آفتاب طوریه که اصلا مستقیم تو خونه ی ما نمیفته فقط نور و روشناییش به ما میرسه.
من هروقت به عوض کردن خونه فکر میکنم، حالا سوای بحثای مالی و اینکه با همین قیمت که ما اینجا رو اجاره کردیم الان جای خیلی کوچیکتری میتونیم بگیریم، همیشه این تو ذهنم میاد که نکنه بریم جایی بگیریم که آفتاب داشته باشه ولی چیزای دیگه ش بد دربیاد بعدا… ینی یه جور باور کمبود، انگار نمیشه هم همه ی امتیازاتی که الان اینجا داریم داشته باشیم هم آفتاب هم داشته باشیم.
2. از اونور یه چیزی که خیلی احساس میکنم الان واجبه برای ما، من و پسرم، اینه که از هم مستقل بشیم. درسته که ما مهاجرت کردیم از اونور دنیا اومدیم اینور دنیا، و تو خیلی چیزا مستقل شدیم رشد کردیم، ولی هنوز ما دوتا از هم مستقل نشدیم و احساس میکنم پسرم تا وقتی با من زندگی میکنه بزرگ نمیشه، ینی خود من نمیذارم بزرگ شه با غریزه ی مادری، ازونطرف خودم هم تو خیلی چیزا تکیه م به پسرمه، خلاصه مستقل شدنمون به رشد جفتمون کمک میکنه. اینجا هم بازم مسئله ی مالی مطرحه، خب یه خونه هزینه ش از دو تا خونه خیلی کمتره، حتی اگر یه استودیوی کوچیک باشن هر دوتاشون، ولی بهرحال این یه تغییریه که میدونم به شدت لازمه و از خدا میخوام کمکم کنه هدایتم کنه تا انشالا انجام بدیم این تغییر رو.
3. تعلل و دودلی رو در تصمیم گیری هام کم کنم، تمرین کنم سریعتر تصمیم بگیرم
4. من الان میدونم باید کسب و کارم رو بهتر کنم، درامدم رو بیشتر کنم، و در واقع باید در کنار کار فعلی کارمندیم، رو کار و پیج شخصیم هم کمی وقت بذارم، کار سخت و زیاد هم نمیخواد فقط تداوم میخواد، یه مدته خیلی شلش کردم به قول معروف، یه جورایی سرمو کردم زیر برف، عصرا که میام خونه خودمو تا شب یه جوری مشغول میکنم به بهانه کار زیاد و خستگی و اینا ولی واقعیت اینکه که یک ساعت تایم رو میتونم بذارم، حالا تو این یک ساعت چه مستقیما رو پیجم کار کنم، چه رو باورهام و این فایلها و آموزه های استاد، در هر حال حرکت به سوی مسیره و لاجرم به مقصد میرسه.
خدایا شکرت برای این جمله ی تاکیدی و قانون که الان به من یادآوری کردی که تو فایل جلسه 8 و 9 کشف قوانین هم بود که وقتی میدونیم مثلا تا فلان فروشگاه، تا فلان شهر انقدر فاصله داریم، بعد از 5 دقیقه که رفتیم و نرسیدیم ناامید نمیشیم بگیم ولش کن، چرا نمیرسم، اصلا دیگه نمیرم … ادامه میدیم و آخرش هم میرسیم، وقتی فاصله مون با اون مقصد طی شد. در مورد خواسته ها و هدفهامون هم همینه، یه فاصله فرکانسی داریم با هدفهامون، بعد از اینکه رو باورهامون کار کردیم، حرکت هم کردیم، اقدام کردیم، اونوقت باید اجازه بدیم فاصله فرکانسیمون طی بشه، و در عین حال مطمئن باشیم چون تو مسیر درستیم به هدف و مقصد میرسیم:) خدایا شکرت
–مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
= در مورد خونه، فعلا کاری که میتونم بکنم، اول اینکه حداقل به عنوان یه کاری که باید بکنم بپذیرمش، بعد دنبال مورد و کیس باشم، حالا نه فورس و با عجله، سر فرصت و با طمانینه، سایتها رو نگاه کنم هرازگای و بدونم، یادآوری کنم به خودم که وقتی نیازی هست، جوابش هم هست تو دنیا.
= در مورد تعلل نکردن، از موارد کوچیک شروع کنم، مثلا من حتی برای ایمیل زدن و کارای اینجوری هم کلی دبل چک میکنم، از اینجا شروع کنم که تو موارد کوچیکتر زودتر تصمیم بگیرم و به قطعیت برسم، تا تمرین بشه برای موارد بزرگ تر هم بتونم. برای موارد بزرگتر هم اینه که به جای کلی فکر کردن، لیست pros n cons بنویسم، سریع تو ذهنم هم میتونم این کارو بکنم.
= و در مورد کار و درامد و پیج شخصی و اینا… برای تمرین روی تغییر روتین زندگی هم که شده، بیام هر شب یک ساعت رو به این بحث اختصاص بدم، یا تو سایت باشم، حالا چه کامنت نوشتن باشه، چه فایل جدید دیدن، چه رو دوره کار کردن، یا اینکه برای پیجم محتوا تهیه کنم تو اون یکساعت.
–مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
= برای ایجاد ذهنیت استقبال کننده از تغییر، فکر کنم اول لازمه که کلا احساس وابستگیمون رو کم کنیم، حالا به هرچیزی، هر شرایطی، هر جایی، هر کسی. آدم به هرچی که وابسته بشه تغییرش براش سخت میشه.
بعد اینکه همین تغییرات کوچیک و آگاهانه تو روتین زندگی، مسیر پیاده روی، جای وسائل خونه … همینا هم به نظر من ذهنیت رو حداقل از حالت مقاومت خارج میکنه و کم کم به سمت استقبال میبره.
خدا رو هزار مرتبه شکر برای این فایل عالی و این آگاهیهای ناب
شب و روز همگی به خیر
سلام سلام سلام
چه خوب که فایل این جلسه رو باز زودتر از تصورم توی سایت قرار دادید هر سری که می بینمش خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم
چون اولین دوره ای هست که جلسه به جلسه رو همگام با شما پیش میرم
الان که دارم کامنت میذارم به لحاظ روحی از بابت یه موضوع خیلی عصبانی هستم اما پناه آوردم به خداوند و سعی کردم با خودش در میون بذارم و من رو باز به اینجا هدایت کرد؛
در حال حاضر یکی از تغییراتی رو که خاطرم میاد انتقال محل زندگی از شهرستان به تهران بود که باعث رشد من شد؛
هر چند خودم انتخاب کرده بودم اما تا یک سال و چند ماه اول خیلی سختم بود همسرم ماهی دو سه روز میتونست کنار من و دخترم باشه دخترم یک سالش بود و من بهشون وابسته بودم طوری که اکثر کارهای روزانه رو ایشون انجام میدادن تا قبل از انتقال مون.
اوایل بخاطر دوری از همسرم و انجام حجم زیاد کارهای روزانه مرتب با هم مشاجره داشتیم؛ الان که از این موضوع تقریبا یک سال و نیم میگذره تازه تونستم به خودم آرامش بدم دیگه مثل قبل ها زود بهم نمیریزم مشکلات مالی همسرم در حال حل شدنه ورودی مالی زندگیم بیشتر شده دوستان جدیدی پیدا کردم که از بودن کنارشون لذت میبرم و از تجاربشون استفاده میکنم یاد گرفتم خودم همه کارهای روزانه خودم و دخترم رو انجام بدم و به کلاس های مختلف بفرستمش.
این تغییر باعث شد من شجاع تر، جسورتر، قوی تر و مسئولیت پذیرتر بشم.
انتقال به پایتخت تجربه شگفت انگیز و جدیدی هست برای من سختی هاش از من یه محبوبه دیگه ساخته طوری که خودم باورم نمیشه این همه تغییرات در مدت زمان کم رو.
الان به راحتی در کنار دختر دو ساله م بدون هیچ کمک جانبی دیگه ورزش هم میکنم کاری که مدت ها آرزو داشتم به صورت روتین انجام بدم.
قبل از اجرای این تغییر یکی از دوستانم بهم گفت اکثر خانم ها در تهران کاملا مستقل زندگی میکنن اون زمان ذهنم مقاومت داشت به این موضوع چون همسرم چنان پدرانه با من رفتار میکرد که نمیتونستم استقلال کامل خودم رو هضم کنم الان در عرض یک سال و نیم این موضوع در شرف وقوع هست و بی نهایت خوشحالم از این موضوع.
یه تغییر دیگه که همین امشب برام اتفاق افتاد این بود که زمانیکه همسرم ازم دوره وقتی از چالش هام با دخترم براش تعریف میکنم خیلی ازم حمایت میکرد این سری کاملا برعکس عمل کرد طوری که من جا خوردم و بی نهایت بغضم گرفت گریه کردم بعد خداوند منو به اینجا هدایت کرد تا فایل جلسه چهارم رو گوش کنم و تمرینش رو انجام بدم وگرنه قصد داشتم زودتر بخوابم و بعدا این کارو انجام بدم
مدتیه که ذهنم درگیر این موضوع هست که چطور میتونم به کسب درآمد برسم کاری که تا به حال انجام ندادم و هنوز نمیدونم چه کاری هست که میتونم انجام بدم
ولی حس میکنم تغییر روتین زندگیم منو به این مسیر هدایت کنه
مثل:
بعد از اینکه شب دخترم خوابید من هم برم بخوابم تا بتونم صبح زودتر بیدار بشم
رابطه خودم رو با خداوند بیشتر کنم بیشتر بهش اعتماد کنم
اینستاگرام رو حذف کنم تا اوقات فراغت مفید سپری بشه
کارهای عقب افتاده رو با برنامه ریزی از شب قبل انجام بدم
روزانه با دخترم گردش بیرون از منزل داشته باشم چون اینطوری هر دو شادتریم
هر روز مطالعه زبان داشته باشم
فایل های سایت رو با تمرکز و دقت بیشتری دنبال کنم
عبارات تاکیدی:
تغییر، مسیرهای زندگی رو برام باز و روشن میکنه
مهمترین آدم زندگیم خودم هستم
خداوند همه کس منه همیشه فقط به خودش اعتماد کنم
تغییر من رو به سمت انسان های اصیل و درستکار و ثروت های بی پایان هدایت میکنه
باید خودم رو آماده تغییر کنم چون جهان همواره در حال تغییره.
و به عنوان حسن ختام کامنت این جلسه میتونم از این حقیقت شیرین بعنوان یکی از نتایج این دوره یاد کنم :
قبل از اینکه بیام فایل این جلسه رو گوش کنم امروز در حالیکه داشتم با همسرم تلفنی صحبت میکردم گفت” یه مقدار سرم خلوت بشه میخوام “”تغییر”” کنم” شنیدن این جمله از ایشون که به هیچ طریقی حاضر به ابراز این کلمه نبودن برای من فوق العاده خوشحال کننده بود.
خدا رو شکر میکنم بخاطر این نتیجه زیبا
در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشید