ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    سلام به همه هم خانواده های عزیزم در سایت عباس منش دات کام و درود ویژه خدمت استاد و عزیز دلشون و همکارانشان

    من در پاسخ به سوال تغییر باید عرض کنم در 90 درصد موارد می پذیرم و حتی خودم تغییر در رندگیم ایجاد میکنم، تمرکز من بیشتر رو مباحث مالیست اما با وجود رعایت همه این مواردی که در این سلسله مباحث ذهنیت محدود کننده و قدرتمند کننده اما برای من سوال بزرگیست که چرا از نظر مالی پیشرفت نمیکنم

    خدا به خاطر نیت پاکم و صداقتم خیلی چیزها داده بهم اما چیزی که برام مهمه رو نمی توانم دریافت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سجاد صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم

    تغییر …

    همیشه برام آسون نبوده . همیشه هنگام تغییر نجوای ذهنی سراغم میاد و تحت فشار قرار میگیرم.

    یکم طول میکشه کنترل ذهن کنم واجازه بدم قلبم تصمیم بگیره شاید پیش اومده یکماه درجا زدم بعد تصمیم درست رو گرفتم.

    تجارب یکسال گذشته خودم رو مرور میکنم میبینم که بعد از تغییر خیلی اوضاع بهتر شده و درهای نعمت بیشتری بروی من باز شده ، کارام آسونتر شده ، بطرف مشتریان نقد هدایت شدم ، بطرف کارهایی هدایت شدم که تجربه های جدید بدست آوردم و بزرگتر شدم.

    فقط بخودم میگفتم اشکال نداره و من در حال تکاملم و قراره درس یاد بگیرم.

    اما در کل با تغییر یکم مشکل دارم و باید بیشتر روی این موضوع کار کنم .

    به لطف خدا و آموزش های استاد عباسمنش حتما این موضوع رو حل میکنم و راه درست ادامه میدم و موفق میشم.

    بدرود ..‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    به نام یگانه خالق هستی

    خب اول از همه باید بگم که من سال‌ها پیش آدم بسیار مقاومی در برابر تغییرات بودم و وقتی یک تغییر بزرگ می‌خواست بر زندگیم ایجاد بشه به شدت مقاومت می‌کردم البته میزان مقاومت من در برابر تغییرات کوچک کمتر بود برای مثال من توی سن خیلی کم با یه شخصی نامزد کردم و ایشون به هر دلیلی بعد از 6 ماه خواستار پایان رابطه شدن اما من به شدت مقاومت داشتم و اون روزا از لحاظ روحی بسیار به من سخت گذشت تا اینکه شخص به خاطر فشارهای خانواده و آبرو به رابطه با من برگشت اما خب طی مدتی که با هم بودیم روزهای خیلی قشنگی هم داشتیم اما هر روز بیشتر پی می‌بردم که شخص مناسبی برای رابطه با هم نیستیم و در همین موقع‌ها من با قوانین و سایت آشنا شدم و تمام تمرکزم روی خودم بود و حالم واقعاً خوب بود حتی اگه شرایط رابطم بد بود منی که از ترس توی این رابطه بودم به این شجاعت دست پیدا کردم که از این رابطه خارج بشم منی که به شدت وابسته بودم و خودمو قربانی می‌دونستم چون توی سن کم ازدواج کرده بودم اما با کار کردن روی خودم به این شجاعت رسیدم و الان می‌بینم که چقدر این قضیه باعث رشد من شد و چقدر فرصت‌های جدید برای پیشرفت برام باز کرد با اینکه همسرم در برابر جدایی مقاومت می‌کرد اما من تصمیممو گرفته بودم و بسیار مصمم بودم خدا را شکر می‌کنم بابت شجاعتی که بهم داد و حس رهایی که الان دارم از اون شخص هم بسیار ممنونم واقعاً روزهای زیبا و درس‌های بزرگی رابطه با اون آدم به من داد

    مورد بعد اضافه وزن من بود که عادت داشتم به خوردن خوراکی و هله هوله و مقدار فراوان غذا واقعاً عاشق غذا بودم اما از یه جایی خودم آگاهانه دست به تغییر زدم و طبق یک برنامه غذایی سالم به وزن و انرژی دلخواهم رسیدم باعث شده توی این سال‌ها دچار اضافه وزن نشم دوباره و چقدر سالمم و به ندرت بیمار می‌شم که حتی آخرین باری که رفتم دکتر یادم نیست و هدف جدیدم اینه که دوره قانون سلامتی رو بخرم تا بتونم زندگی کاملاً سالمی رو تجربه کنم

    _توی رابطه جدیدم یک تغییر ناخواسته دوباره برام پیش اومد به خاطر همون حس وابستگی و قربانی که همیشه از رابطه اولم با خودم حمل می‌کردم این بار چک و لگد بزرگتر خوردم ماهها گریه کردم مقاومت کردم شاید حدود 10 تا 11 ماه این افسردگی رو داشتم تا اینکه زیر این چک و لگد له شدم تصمیم گرفتم تغییر و بپذیرم و انعطاف پذیر بشم و خدا می‌دونه که چقدر وابستگیم به حداقل رسیده چقدر حالم خوبه و چقدر به خدا نزدیک‌تر شدم این تغییر به جرات می‌تونم بگم نقطه عطف زندگی من شد که به خودم بیام با اینکه سخت بودچون مقاومت داشتم الان آدمی که بعد پذیرش این تغییر شدم خیلی دوست دارم می‌دونم خالق زندگی خودمم من هیچ وقت قربانی نبودم چقدر رابطم با خودم خوب شده و چقدر عاشق خودمم که انقدر قوی‌ام که همیشه به جای مقصر کردن بقیه خودمو تحلیل می‌کنم ضعف‌هامو می‌شناسم و روش کار می‌کنم و نقطه‌های قوتمو می‌بینم زندگی یک مسیر پر از تغییره گاهی اشتباه می‌کنی گاهی قوی عمل می‌کنی باید بتونی در اول بپذیری و انعطاف پذیر بشی اون وقت همش میشه رشد و پیشرفت .

    من که توی این 20 سال زندگیم حسابی کیف کردم و واقعاً مسیر قشنگی بود.

    و خب مرحله دوم تمرین تغییرات کوچکی که انجام میدم اینه که از این به بعد مسیر پیاده رویم که هر روز جز برنامه عوض می‌کنم گرچه بارها این کارو کردم و هیچ مقاومتی ندارم از بچگی عادت داشتم همیشه دکور خونه رو عوض کنم هر چند وقت یکبار خوب الانم جزو عادتمه من یکی از موردهایی که می‌دونم نیاز به تغییر داره ورودی‌هام بعد از مدتی که نتیجه می‌گیرم تعهدم روی کنترل ورودی‌هام کمتر میشه و باعث میشه کمی از مسیرم منحرف بشم کنم باید اول ورودی‌هام و تعهدم روی کنترلش کار کنم و واقعاً ورودی نامناسب رو 100 قطع کنم و با تعهد مسیرمو ادامه بدم لازمه نتایج هر چند کوچکمو به خودم یادآوری کنم که یادم نره از کجا به کجا رسیدم و اهرم رنج و لذت که فکر می‌کنم خیلی خوب بتونه بهم کمک کنه و من همیشه وقتی تغییر ناخواسته‌ای پیش بیاد یاد این عبارت می‌افتم که میگه

    الخیر فی ما وقع

    توی هر اتفاقی خیری هست و واقعاً حسم خوب میشه و مقاومتم از بین میره و جملات تاکیدی که تغییر باعث رشد و پیشرفته باعث میشه که چیزهای زیادی یاد بگیرم پس این عادت رو به خودم میدم که آگاهانه دنبال تغییر باشم خدایا ما رو هدایت کن و همیشه همراه ما باش تغییرات آگاهانه من برای روابط باید توجهم به نکات مثبت افزایش بدم و دنبال اتفاقات بد و شرایط تلخ گذشته نباشم و

    عکاسی هر روز شده با چند صفحه کتاب مهارتمو افزایش بدم و توی رفتارم به هنگام عصبانیت باید صبور باشم فایلی از استاد که میگه هنگام عصبانیت فقط صبر کن لازم نیست هیچ کاری انجام بدی و یا خشم خودتو سرکوب کنی تنها صبور باش تا به حالت اول برگردی

    استاد عزیزم از شما بابت این فایل‌ها و آگاهی‌های عالی که به ما می‌دید بسیار ممنونم

    از خداوند بابت آشنایی با شما و این سایت عالی سپاسگزارم شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    معصومه عرب دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته و همه دوستان

    وقتی روندی در روتین زندگی من رخ میده احساس آشفتگی و ترس میاد سراغم

    دربرابر تغییرات آچمز میشم نمیدونم باید چیکار کنم خیلی وقتاترس میاد سراغم و از اون تغییر تو زندگیم فراریم

    من هرتغییری رو تو زندگیم بهش به چشم اختلال تو زندگیم میبینم چون نسبت به چیزهایی که نمیدونم تهش چی میشه گارد دارم و از اینکه ندونم توی مسیرم چه اتفاقاتی درانتظارمه ترس دارم

    من خیلی وقت پیش بیش از دوسال پیش تو یه رابطه بسیار سمی بودم که از لحاظ روحی خیلی بهم ضربه وارد شد ولی من درمقابل جدایی مقاومت داشتم جهان هم هزاران هزاربار توی اون رابطه به طروق مختلف بهم فهموند بود که این مسیری که دارم میرم اشتباهه ولی من بخاطر ترس های ذهنیم مقاومت میکردم باهر زور و زحمتی که بود از اون رابطه من اومدم بیرون و اتفاقات عالی که پشت سرهم برام رخ داد واقعا لذت بخش و بنفع من بود مثل همین آشنا شدنم با این سایت که دقیقا وقتی خودمو رها کردم و از اون رابطه اومدم بیرون با سایت اشناشدم خدراشکر

    برنامه ریزی آگاهانه من برای تغییر که از امروز شروعش کردم اینه که در محل کارم فرو‌شنده ی صبورتر و متعهد تر به قانون باشم و ذهنمو درمقابل نجواهای بازاری کمترو خاموش کنم و رابطه بهتری با همکارا برقرار کنم و به قول استاد تو جایگاهی که هستم راحتر بشم و بعد به مرحله ی بعد جهان منو هدایت کنه

    درحال حاضر چه تغییراتی هست که باید در روند زندگی من ایجاد شود؟ من باید لکنت زبونم رو خوب کنم زبان یادبگیرم روابط اجتماعیمو بهبود بدم عزت نفسمو بهبود بدم ازچارچوب امن خودم بیام بیرون و از تجربه کردن نترسم

    برای اجرایی کردن این برنامه ها من نیاز دارم که ذهنمو تقویت کنم و هرروز یک قدم کوچیک برای خواسته هام بردارم تا این قدم های کوچیک کم کم باعث بشه که ذهن من به خودم و به توانایی هام اعتماد کنه و انگیزه و اشتیاق پیداکنه که یادبگیرم قدم های کوچیک برای ذهنم مقاومت ایجاد نمیکنه یا اگرم ایجاد کنه زودمیتونه مهارش کنه آرام و پیوسته من برنامه هامو اجرا میکنم و یاد میگیرم و از اون به بعد دیگه ذهنم درمقابل هرتغییری ناشناخته ای مقاومت نمیکنه و خیلی راحت مطیع منه

    باتوجه به آگاهی های این فایل به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت استقبال از تغییرات در زندگی ات داری؟ اول از همه اینکه نقش یه آدم قربانی رو کنار بزارم و مسولیت زندگیمو به عهده بگیرم از افکار پوچ تا حد ممکن دوری کنم و تغییر دیدگاه بدم نسبت به اتفاقات و تغییرات زندگیم و این باور رو درخودم نهادینه کنم که تغییرکردن یک پله به رشدمن کمک خواهد کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سودابه گفته:
    مدت عضویت: 2518 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    و سپاسگزار خداوند و شما استاد و خانم شایسته و همه عزیزان همراه

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    اولین بار در کلاس سوم دبستان انقدر گریه کردم که به هق هق افتادم چون در کلاس بندی دوستم از من جدا شد. زنگ تفریح خیلی خوشحال دویدم طرفش ولی با دوستا جدیدش حتی لبخند به من هم نزد فکر کردم چرا من انقدر گریه کردم اون حتی از دیدن من هم خوشحال نشد.

    کوچکتر از آن بودم که بفهمم شخصیت وابسته ای دارم و درصدد رشد شخصی ام باشم.

    همین ارتباط با مادرم هم بودم هربار فکر از دست دادنش ساعتها می گریستم وقتی واقعا رفت سالها گریستم ولی الان از خودم سوال می پرسم واقعا جرا یکبار هم محض رضای خدا از خودم نپرسیدم که چی تا کی؟ دیگه آخرها قبل از رفتنش که بسیار پیر و رنجور شده بود می گفتم این همه عزاداری برای جی اصلا شاید من اول مردم

    خلاصه این همه مقاومت……

    ولی بلطف و یاری خداوند با مواجهه بزرگترین تغییر که در برابرش تغییراتی مثل اثاثه کشی (که برایم لذت بخش بود چون خونه جدید امکانات جدید اصلا برام سبک بودن وسایل منزل یک آیتم بود که براحتی خونه عوض کنیم.)خیلی عوض شدم و بعد بلطف خداوند با آشنایی با شما و تغییراتی که به استقبالش رفتید شد سرمشق.

    ولیکن تغییر در برابر مسایل مالی که نتایجش بغرنج شده و آزادی مالی را گرفته نه اینکه من نخواهم موضوع شناسایی رفتارها و باورهایی است که با من عجین شده ولی باز بلطف خداوند و یاری شما قدمهای بسیار ارزنده ای در این مسیر برداشته ام

    علیرغم برگزاری کلاس های آموزشی هنوز جسارت تمرین معرفی خود در مترو برایم حل نشده است.

    و میدانم این تغییر انقدر شگرفت خواهد بود که بقول دوستی که در همین سایت تجربه اش رو به اشتراک گذاشته بود وقتی از مترو بیرون اومد هیچ ربطی با آن شخصی که وارد مترو شده بود نداشت.

    آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!

    بعد از تجربیات فوق

    نمیخواستم هم دیگه فهمیدم رشد در تغییر هست. بالاخره اگر نخواهی هم می برندت حالا یا با انتخاب خودت که خیلی بهتره یا با زور که بخش اعظم انرژی و توانت را در مقابله با حفظ شرایط از دست میدهی و انرژی لازم برای پیشبرد تغییر را به هدر میدهی.

    آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!

    به لطف الله و آموزه های شما

    ذهنیت امو رو جمع میکنم و در حال عادت دادنش هستم که این هم خوبه این تغییر ما رو دوست داره ما می خواهیم بهتر و بهتر بشیم نترس عزیزم خبری نیست خدا با ماست و اون بهترین راه حل ها رو داره اصلا اون جلوتر از ما همه چیز رو مهیا کرده و منتظر ما از این راهی که اون گفته به مقصد برسیم نه راهی که خودمون انتخاب کردیم شاید راه او بهتر از ما باشه. و خلاصه خیلی دوستان با ذهنیتم کنار میام و کلی خودمو تشویق میکنم فهمیدم با دویدن اوضاع خیلی تغییر میکنه شاید در قدم اول به هم بریزم و مقاومت کنم ولی به خودم زمان میدهم و میگم الان دیگه میدونم دست برتر دست خداست سعی میکنم با نفس های عمیق اضطرابمو کنترل کنم با دویدن سریع حتی شده دور سالن و بیرون هم نرفتم طپش قلبمو بردم بالا و هی گفتم همه چیز چقدر عالیه خدایا شکرت .

    و چقدر وقتی شناختم خودمو که چطوری میتونم اوضاع احساسی مو تحت کنترل درآورم

    هرچه سریعتر بهتر

    =============

    خدارا صدهزار مرتبه شکر نتایج و نشونه ها عالی هستند.

    مرحله اول

    بلطف خداوند هدایت شدم

    مراحل بعدی رو بزودی ارسال خواهم کرد.

    سپاسگزار خداوند هستم

    در پناه خداوند استاد عزیز که همواره دعاگوی شما هستم و همه همراهان عزیز سلامت شاد ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام به استادعزیزم ودوستان

    در مورد تعقیر من در کل انسان انعطاف پذیری هستم

    اما یه سریه اتفاقات و تعقییرات واقعا مقاومت زیاد از من در بر میگیره برام،و من واقعا سخت میشه کار و کنترل کردن افکارم‌،که مدادم بهم میگه قرار چی بشه الان چکار کنم چه قدر زمان میبره که عادت کنم به وضعیت جدید یا برگشت وضعیت قبل!! هرچه اتفاق و تعقییر بزرگ تر باشه من رو بیشتر درگیر میکنه و واقعا میتونم بگم که توان میخواد که بتونی با احساس خوب تعقییر رو بپزیری و هم سو بشی با شرایط جدید ،من خیلی سعی میکنم که بتونم خودمو نگه دارم و بپذیرم اما کار زمان بریه

    اگر بخوام یه مثل از تعقییر بزنم

    شرایط حال حاضرم که برام پیش اومده

    که من هیچ وقت کنار همسرم رانندگی نکردم چون همیشه ایراد میگرفت، و من 14 سال بدونه حضور همسرم رانندگی میکردم یک ماه پیش به علت عمل کمری که انجام داد و تا 6ماه نمیتونه رانندگی کنه و من الان مجبورم که هرجا میخوادبره من ببرمش و من باید رانندگی کنم،و چه قدر سخت تحمل ایراداتی که میگره ازم من

    ی بار 8ساعت مجبور بودم رانندگی کنم و واقعا این 8 ساعت به اندازه 100ساعت برای من گذشت،

    ومن چند بار

    حین رانندگی تصمیم گرفتم بزنم کنار و دیگه رانندگی نکنم به خاطر رفتار همسرم، اما خودمو مجبور میکردم ادامه بدم چون چاره ای دیگه نبود جز پذیرفتن شرایط جدید، و پذیرفتن تعقییر که الان من باید نگاهم عوض کنم باید قوی باشم باید بتونم جور دیگه نگاه کنم

    با خودم میگم اگر من طی سال های که گذشت کنار همسرم رانندگی میکردم ترسم کنار میزاشتم و قوی تر بودم قطعا الان راحت تر بودم این قدر بهم سخت نمی گذشت بنظرم ما اگر خودمون تعقییر رو ایجاد کنیم خیلی آسون تر تا اینکه شرایطی پیش بیاد که مجبور به تعقییر بشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مسعود گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    به نام ربم تنها قدرت

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته بهترین

    سلام دوستان هم مسیر

    استاد خیلی وقت بود دوس داشتم ی تعغیر اساسی به شغلم بدم اما میترسیدم و حرکت نمیکردم

    خوب من 17 سال تو اون شغل بودم همه به اسم اون شغل من و میشناختن

    پول توش ساخته بودم

    ولی ی جای حس کردم جای برای پیشرفت من نداره این کار حال دلم باهاش خوب نبود

    در ضمن کارم کم شده بود دیگه کمتر گوشیم زنگ میخورد

    در کل همیشه ذهنم در گیرش بود

    ی روزی تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم و تعغیر کنم

    نشسته بودم که بهم ی الهامی شد که دیگه کار نکن و به همه هم اعلام کن که دیگه کار نمیکنم

    و من یاد حرفای شما افتادم که میگفتین بهم الهام میشده و گفتم این خودشه

    و با تمام وجود پذیرفتمش و بلند شدم همون روز به همه اعلام کردم که من دیگه کار نمیکنم و از این شغل میخوام بیام بیرون

    الان مدتی که دیگه کار نکردم

    هر چند کاری به اون صورت هم بهم مراجعه نکرده

    و من بیکارم و صادقانه نمیدونم چیکار میخوام کنم

    پولم ندارم و فقط به ندای درونم گوش دادم و منتظر الهامات بعدیم

    من قدم اول و برداشتم

    و هرچی بهم گفته بشه انجام میدم

    خوب ی مقدار مقاومت داره گاهی ذهنم اما من تمام تلاش خودم برای کنترل ذهن دارم انجام میدم

    و ایمان دارم باور دارم و به خدا اعتماد دارم که قراره ی اتفاق خیلی خوب برام بیفته و من تو مسیر درست هستم جالبه که حالم خیلی خوبه خیلی خوبه و انگار تمام اون حال بدیهای من احساسات بدی که تجربه کرده بودم تو این دوسه سال اخیر مال کارم بوده

    استرس کاری کمی کار نمیدونم خلاصه خیلی رها شدم

    اولین خیریتش اینه برام که حالم خوبه و میدونم نتیجه احساس خوب اتفاقات فوق خوبه

    این تعغیری بود که من تازگیها واردش شدم

    و تعغیرات زیادی که در گذشته کردم و الان دارم نتایجش و میبینم مثل ترک مواد ترک سیگار

    تعغیر عادتهای بد

    پا گذاشتن رو ترسها

    تعغیر شخصیت

    که الان خدا شاهده من ی انسان دیگم

    همتون و به دستان پر مهر خدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3765 روز

    با درود مجدد

    من مرحله ی چهارم را در کامنت قبلی ام ننوشتم و خواستم خوب فکر کنم. خیلی خوبه که اینجا ثبت میشه چون راحت بهش رجوع میکنم و میدانم که باید با تعهد پیگیری اش کنم.خدایا شکرت برای این سایت محشر و بهشتی.

    مرحله ی چهارم: مورد 1 : من باید باید باید درآمدم را افزایش بدهم.و سایتی که به حل مسئله ی عده ی زیادی کمک میکند را راه بندازم.

    مورد 2: یه عالمه باورهای محدود کننده راجع به پول دارم که امسال تلاش کردم بشناسمشون. مثلا مهمترینش ترس از پول و افزایش درآمد است. ته ذهنم میگه پول بده، از خدا دورت میکنه و … تعهد دادم که تا آخر سال جدید به سطحی برسم که ذهنم متقاعد بشه که پول خوبه و باعث رشد من میشه.

    بعد روی فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم کار میکنم. نتایج آمده. باید تاییدشان کنم و بروم مرحله ی بالاتر.

    به تعویق انداختن این تصمیم خیلی خیلی ناخودآگاه اتفاق می افته. من تا نزدیک بهترشدن درآمد میروم ولی چون باور مخرب زیاد دارم دوباره میام پایین. یک سد بزرگه باید ازش عبور کنم. نباید از تلاش باز بایستم و بزارم اون جولان بده. باید افسارش دست خودم باشه.خیلی پر رو هست و من میخوام ازش پر روتر باشم. اهرم رنج و لذت درست و حسابی براش بنویسم که منو عالی ببره جلو و به صورت تمرکزی رویش کار کنم. این تغییر واقعا بخش بزرگی از زندگی منو تغییر میده در جنبه ی شخصیتی که ازم یک آدم خیلی خیلی عالی تر نسبت به قبل میسازه. اعتماد به نفس و عزت نفسم رو بهتر میکنه. مثلا رعایت قانون سلامتی که منو متحول کرد و قفل های ذهنی را شکست. از الان تا اواسط تابستان 1403تمرکزی پیش بروم و بعد دوباره تمدید کنم. خدایا شکرت برای قوانین غیر قابل تغییرت.

    مورد 3: ذهنیت استقبال کننده از تغییرات مریم= خدایا اینجا داری چی میگی. داری میگی ذهنت بخاطر اینکه تغییر نکنی این حد مقاومت نشان میده؟ یعنی ذهنت اصلا باز نیست؟ فکر میکردم که میخوام تغییر کنم یا دارم تغییر میکنم؟

    آنچه که عمیقا تغییر را بهم نشان میده بخش مالی هست. چیزی که ذهنم ازش فرار میکنه خیلی خیلی مخفی. باورهاش مخفیه . پر از شرکه. پر از عدم نشدن و عدم ایمان و توکله. مریم ببین تو میخوای این آدم باشی یا آدمی که توکلش بالاست و ایمانش بیشتر از 2 سال پیشه. میخوای خودت رو نجات بدهی یا میخوای زیر چرخهای جهان له بشی؟ میخوای مستقل بشی و آپارتمان خودت رو تجربه کنی ؟ببین انتخابت چیه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2618 روز

    سلام به خانواده ی عزیزم و استاد بی نظیرم .هزار بار شکر خدا برای بودن در این مسیر رشد .

    وقتی تغییری در زندگیت رخ می‌دهد چه واکنشی نشان می‌دهی آیا استقبال میکنی یا مقاومت داری؟آیا آن تغییر را فرصتی برای رشد و پیشرفت میدانی یا اختلالی در زندگیت می دانی؟

    راستش وقتی تغییری رخ میده اولش سختم میشه و یه مقدار به همم میریزه ولی از اونجایی که به لطف خدا و آموزش های استاد در این مسیر هستم همیشه سعی میکنم زود به خودم برگردم و حس خودمو خوب کنم ،اغلب با هدایت خواستن از خداوند مهربان یا با نوشتن و صحبت کردن با خودم و ریشه یابی موضوع و بررسی اون جریان به آرامش میرسم و ذهنم آرام میشه.

    یه مثالی که میتونم بزنم در مورد شغلم هست .من از اینکه قرضی کار کنم و یا از کسی پول قرض کنم به شدت به همم میریزم و ذهنمو در گیر میکنه و اینو توی دوره ی احساس لیاقت از صحبت‌های ارزشمند استاد درک کردم .

    برای کسی مثل من قرض نگرفتن راحت بود اما اینکه بخوام به مشتری هام بگم قرضی کار نمیکنم بسیار سختم بود من به شدت نگران ناراحت شدن اونها بودم که چه فکری در موردم می‌کنند.

    اما این چیزی بود که هر بار برام توسط یه مشتری چه اقوام چه غریبه رخ می‌داد و ذهنمو در گیر می‌کرد برام خیلی مهمه که ذهنم آرام باشه تا توی مسیر رشد بهتر ادامه بدم برام خیلی مهمه که اگر چیزی رو از استاد می‌شنوم حتما بهش عمل کنم و سرسری نگیرم ،به لطف خدا

    روزهای اول به چند تا از مشتری هام که این موضوع رو گفتم ،یعنی به صورت پیامک نه رو در رو ،خیلی ناراحت شدن و باهام قهر کردند که یکی شون اقوام همسرم بود و چند تاشون هم غریبه بودند ،موقع نوشتن این حرف برای اونها اینقدر سختم بود و مقاومت داشتم که توی سرم داغ شده بود و ناراحت بودم اما میدونستم که این کار رو باید انجام بدم هر چند که با کلی احترام و عذر خواهی نوشتم که مبادا ناراحت نشن .

    اما ناراحت شدن و کلا قهر کردند .اول خیلی به هم ریختم ولی اصلا از حرفم پایین نیومدم پیش خودم گفتم این یه تغییره و اینکه ذهنم اینقددددر سختش هست کم کم درست میشه و براش عادی میشه وقتی بتونم حرفمو بزنم و به قول معروف جنگ اول به از صلح آخره و دیگه اون مشتری هایی که می مونند می‌فهمند که این قانون کارِ منه و من دیگه هر بار ذهنم درگیر نمیشه که چرا نمیان پولشو بدن و …و اون روز رفتم توی حیاط و یه مقدار با خودم صحبت کردم و از خدا هدایت خواستم تا اومدم داخل پسرم که یه مدت هست دوره کشف قوانین رو گوش میده و همیشه با صدای بسیار آهسته و فقط برای خودش ، اون لحظه صدای گوشیشو بلند کرده بود و دقیقا خداوند بود که از زبان استاد باهام صحبت می‌کرد که اگر یه آدم توی رابطه عاطفی قهر کرد و رفت به خاطر اینه که مدارت تغییر کرده و آدم های بهتر میان و …و به لطف خدا هدایت شدم و دلم آرام گرفت .البته که چند بار بعد از اون باز نجواها میومد اما هر بار سعی می‌کردم ذهنمو درست کنم و به آرامش برسم و حق رو به خودم بدم و به خاطر اینکه بقیه رو خوشحال کنم خودم رو ناراحت نکنم .

    باز چند روز پیش یه مشتری دیگه که اونو از خواسته بودم که سریع الحساب باشه و بعد از اینکه اونمشتری های قبلی قهر کردند این یکی اومد ،اما بعد از چند بار که اومد و زود حساب کرد اما اینم یه مقدار دیر پرداخت کرد البته به یک روز نکشید اما من میخواستم همون موقع حساب کنه و با احترام بسیار و یادآوری اینکه بسیار خوش حساب هستند همیشه و اینکه این قانون کارِ منه که مشتری ها همون موقع حساب کنند بهشون پیامک زدم و این صحبت‌ها رو کردم ،که این مشتری هم یه جورایی داغ کرد و گفت اعتماد هم خوبه و صبر داشته باشید و …و من باز با احترام و عذر خواهی نوشتم که باید ببخشید این قانون کار منه و از همه حتی خانواده ی خودم هم همین خواهش رو دارم و پیش خودم گفتم اگر قرار باشه بمونه که می مونه و یاد می‌گیرند همیشه همون موقع پولشونو پرداخت کنند اگر هم قهر کنه و بره ،همون خدایی که اینو آورد مشتری های بهتر رو میاره .

    متوجه ذهنم شدم که این بار مقاومت کمتری داشت برای گفتنِ این حرف و مثل سری قبل زیاد به هم نریختم و توی سرم داغ نشد .

    البته یه چند نفری هم بودند که با اینکه اول گفتند حالا نداریم و چند روز دیگه حساب میکنیم و من همون لحظه خجالت کشیده بودم بهشون بگم که اینجوری کار نمیکنم و بعد از رفتنشون ذهنم محاکمه م کرده بود که چرا حرفتو نزدی بهشون پیام دادم و صحبت کردم و گفتم که من اینطوری راضی ترم و به لطف خدا اونها با روی باز قبول کردند و کاملا حق رو به من دادند و …

    همین الان هم نمیگم کامل توی این مورد خوب شدم اما این یه تغییره که داره به صورت تکاملی در من ایجاد میشه و با اینکه درد داره اما ان شاءالله نتایج خوبی داره .

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم مربوط به چند سال پیش و زمان اوایل آشناییم با استاده ،من یه دوستی داشتم که بی نهایت با هم صمیمی بودیم و یه روز باز خدا در حقم لطف کرد و هدایتم کرد و گفت باید اسماعیلت رو قربانی کنی بی نهایت دردناک بود در حدی که ذهنم میگفت حتما میمیری.اما به لطف خاص خداوند تونستم این کار رو انجام بدم و از دوستم خداحافظی کنم و برم دنبال خواسته ها و هدف های خودم .

    روزهای اول حتی بلند بلند وقتایی که توی خونه تنها بودم گریه می‌کردم اما حق رو به خودم میدادم هر چه هدیه یا چیزی که منو به یاد اون می انداخت از خونه بیرون بردم .دوره عزت نفس ،دوره عشق و مودت که یکی دو جلسه ش استاد در مورد وابستگی صحبت میکنه بسیار بهم کمک کرد که خانواده م خریده بودند .اینه یه هدف بزرگ داشتم هم بسیار کمکم کرد تا به سلامت از اون ماجرا خارج بشم .

    با اینکه اون هدف یه هدفی بود که با قانون جور نبود و من میخواستم زندگی بقیه رو نجات بدم و …اما همون هدف باعث شد از اون دوست جدا بشم و کم کم وارد مسیر توحید بشم من واقعا بعد از اون رشد کردم و بسیاااار راضیم با اینکه بسیااااار برام اوایل اون جدایی درد داشت مثل اینکه نزدیک ترین و عزیزترین شخص زندگیمو از دست داده باشم .اما خدا تنهام نگذاشت توی اون روزها و بارها شده که از خدا تشکر کردم و گفتم خدایا من راضیم من تونستم توی این مسیر توی تنهایی خودم بسیار با خداوند رابطه نزدیک تر و دوستانه تر و حتی عاشقانه تری بر قرار کنم البته که منی وجود نداره و هر چه هست از لطف خداست .

    چون هرگز به خودم نمی دیدم که از پس این تغییر بزرگ بربیام و اگر خدا هدایتم نکرده بود و دستمو نگرفته بود مُرده بودم .

    تغییر اوایلش راحت نیست اما چیزی هست که بعدش واقعا منو راضی و خوشحال میکنه.

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم در مورد دوره قانون سلامتی هست که واقعا یه تغییر در سبک غذایی بود که اولش ترس داشتم از رزق و از اینکه باید خیلی از غذاهایی که شیرین بود و یا دوست داشتم و ….ولی سمی بود و به بدنم آسیب وارد کرده بود رو کنار می‌گذاشتم و به لطف خاص خداوند و آموزش های بی نظیر ترین استاد دنیا تونستم این تغییر رو ایجاد کنم و الان واقعا راضیم و خوشحال و بدنم بسیار سالم تر شده و چندین بیماری که سالها باهاش درگیر بودم تا حد بسیار بالایی در بدنم درمان شده و هر روز بدنم در حال سالم تر شدن و قوی تر شدن و زیباتر شدنه .

    خدا رو صد هزار بار شکر و بی نهایت سپاسگذار استاد عزیزم هستم

    و پیش خودم فکر کردم اگر یک سال دیگه بگذره و من به این سبک تغذیه و ورزش پیش رفته باشم و این تغییر رو ایجاد کرده باشم چی میشه و اگر ایجاد نکرده باشم چی میشه و الان بسیار خوشحالم که این مسیر رو به لطف خدا پیش اومدم .

    تغییری که فعلا در حال انجامش هستم توی حوزه شغل مورد علاقمه و اینکه روی ارزشمندی خودم کار کنم توی دوره احساس لیاقت.

    سپاسگذارم و عاشتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    رضوان بنی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام استاد عزیزم امیدوارم که حالتون عالی باشه

    من دوست داشتم در مورد خودم بگم توی این موضوع که من به شدت دنبال تغییر بودم همیشه و این روحیه رو داشتم و خب از وقتی هم که با فایل های شما آشنا شدم من مطمئن شدم که آقا خوبه باید اینجوری باشه اصلا برعکس بقیه که دوست دارن به همون شیوه قبلی زندگی کنن و…

    من با آشنا شذن با فایل ها شما این ویژگی در من رشد کرد و تونستم با دونستن قوانین و اگاهی ها از زبون شما این ویژگی رو بیشتر محکم ترش کنم و بخشی از وجودم شده بود و ادامه داشت داره و هنوز …

    نمیدونم از چیز های کوچیک مثلا چمیدونم موهامو که بلند بودن سالیان سال کوتاه کنم از همین تغییرات کوچیک ظاهری یا مثلا از مسیر جدید بری

    من عاشق این ویژگی بودم و هستم و خب ادامه داره دیگه همیشه ما درحال تغییر هستیم

    بعد ولی توی یه مرحله از زندگیم متوجه شدم آقا من دیگه توی تغییر دارم زیاده روی میکنم

    یعنی چی؟

    نمیدونم ولی اینجوری بود که دیدم من توی موضوع که همون اولش متوجه شدم به محض اینکه اقدام عملی از خودم دیدم مثلا دیدم الکی موهامو کوتاه کردم نمیدونم توی تغییر وسایل خونه و یا لباسام یه کوچولو وسواس گرفتم

    اونجا بود گفتم ببین حالا وقت نشستنه دیگه بسه

    به اندازه کافی هر چقدر تونستی تغییر دادی حالا توی این بحث اگاهانه خودت رو قرار بدی توی این شرایط من خیلی جا ها دوست داشتم و عاشقانه تغییر میدادم ولی یه جاهای انگاری آسیب زننده است و به نظرم بخاطر اینکه نمیدونم ادم یا ذهن ادم فکر میکنه عاملی که باعث شده این همه اتفاق خوب بیوفته این عمله بود و بعضی وقتا ذهن تشخیص نمیده که آقا تو یه اقدام بزرگتر انجام دادی یعنی اومدی ریشه ای یه کاریو انجام دادی که هر کسی نمیتونه انجام بده

    اول که تو علاقه داشتی به این موضوع حالا توی مثال تغییر ظاهری من علاقه داشتم واقعا موهامو کوتاه کنم و لذت میبردم از این موضوع و دوسش داشتم

    بعد اینکه رفتم توی دل ترسام

    این خیلی متفاوته با اینکه بخواهیی بخاطر اینکه حالا توجه بگیری

    یا نمیدونم تایید بخواهیی بشی و بخوای به بقیه نشون بدی که من چقدر ادم بزرگیم ببینین منو و فلان اینااا

    فرق داره اینا با هم

    1.اینکه تو پا گذاشتی توی دل ترسات

    و پاداشش رو دریافت کردی

    2.اینکه از ریشه احساس خوب = اتفاقات خوب

    احساس بد = اتفاقات بد

    تو با حس خوب رفتی اینکارو کردی از ریشه

    نه از روی فرار از چیزی بوده

    نه از روی حس تایید طلبی بوده و..

    اون حس خوبه غالب بوده به همه اون ها و تو پا گذاشتی توی دل ترسات

    خیلی دوست داشتم که بنویسم اینو اول

    و بعد اللن که نوشتم توی ذل همین کامنت چقدر خوبه که من ریشه این موضوع رو متوجه شدم و براش منطق ساختم که برای ذهنم کار درست منطقژ بشه …

    و این نوشتنم هم خیل کمک میکنه که توی زندگی روزمره بتونم با آدم ها خیلی راحت تر صحبت کنم

    و خیلی راحت خواسته ها و ناخواسته هام رو بیان کنم

    مخصوصا منی که توی این موضوع مشکل دارم

    و توی شغل آیندم کلیی کمک میکنه …

    و بعد بچه هایی که توی مسیرن میتونن استفاده کنن

    خیلی دوستون دارم

    خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: