نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

451 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سلام دوستای مهربونم

    سلام استاد کچل جانم :))

    بازهم یک فایل فوق العاده و یک نکته مهم دیگه. سپاسگزارم از بودنتون و از اگاهی هایی ک ب ما میدین.

    مدتیه یک سوال خیلی مهمی ذهنمو درگیر کرده و جاداره روی این فایل بپرسم امیدوارم جوابهای خوبی بگیرم.

    من دچار یک ابهام  و تناقضی شدم. وقتی ما میخوایم ی کاریو شروع  بکنیم یا ی کاریو در جهت خواسته هامون انجام بدیم، باید ایمان داشته باشیم و باورهای خوب داشته باشیم که این کار نتیجه میدهد. همین باور و ایمان به ما انگیزه میده ک حرکت کنیم.اما وقتی اون کار نتیجه نمیده یا وقتی ما بارها و بارها روشهای مختلف رو تست میکنیم اما نمیشه، کم کم دلسرد و ناامید میشیم. جوابی که تا اینجا وجود داره اینکه باید رو باورهامون کار کنیم. خب حالا فرض کنید ی نفر رو باورهاش داره با تمام توانش کار میکنه.و با این فرض ادامه داستان اینکه: 

    اینجاست ک میگن، نباید دست خدا روبیندیم و اجازه بدیم از راههای دیگه ای هم ک وجود داره ولی ما خبر نداریم مارو به خواستمون برسونه. خب من اگر ازول بخوام اینطوری فکر کنم اون وقت ایمان ندارم که اون کار نتیجه میده، بنابراین یا شروعش نمیکنم یا وقتی شروع میکنم خیلی شک و دودلم و با ترس و ناامیدی پیش میرم. 

    الان من در چنین شرایطی گرفتار شدم.قبلا کارهای خیلی زیادی انجام دادم ک به نتیجه نرسید. البته خیلیهارو کمی پس از شروع یا بعد مدتی ول میکردم. بنا بدلایل مختلف  ک میددیم علاقه ندارم یا…ا

    الان وقتی  ی کاری ب ذهنم میرسه دیگه خیلی شورو شوق ندارم واسش. با اینکه مطمئنم و ایمان دارم به خواسته نهاییم میرسم و برای خواستم واقعا شوروشوق دارم، اما یه اون ایدهه یا الهامه یا حالا هرچی که هست، ایمان زیادی ندارم و در حرکت کردن خیلی سست و مرددم، اشتیاق زیادی برای انجام دادنش ندارم.چون میگن نباید بهش بچسبیم و دست خدارو باز بزاریم. با خودم میگم نباید دست خدارو ببندم شاید اینم نتیجه نده.اگر بخوام فکر کنم اینکاره حتما نتیجه میده، وقتی انجام میدمو نتیجه نمیده میگم پس تاثیر باورها کوشش!!! 

    امیدوارم تونسته باشم سوالمو درست پرسیده باشم.من الان افتادم تو ی لوپ معیوب)))

    نمیتونم مرزهای این 2تا داستان رو خوب تشخیص بدم.

    منتظر پاسخهای زیبا و کاراتون هستم. سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ستاره بنی نجاریان گفته:
      مدت عضویت: 3912 روز

      دوست عزیزم دریا خانوم نازنین سلام.

      ببینید دوست نازنینم ما کاری رو که بهش علاقه داریم رو شروع میکنیم و برای خودمون هدف تعیین میکنیم. برای مثال یک الهام درونی به شما میگه که از فلان راه میتونی به ثروت برسی و پول در بیاری و اون راه و اون کار کاریه که شما هم بهش علاقه دارید. قدم اول اینه که درخواست سه برابر کردن درآمدتون رو کتبی بنویسید و از خدا بخواهید و به در آمد سه برابری که رسیدید باز هم سه برابر بیشتر و این روند مدام ادامه پیدا کنه.

      *دست خدا رو باز بگذاریم به این مفهومه که برای مثال ما یه خونه، ویلا ، ماشین و یا هرچیز دیگه ای میخوایم باید هدفمون رو مشخص کنیم درخواستش رو به خداوند بدیم و اون رو تجسم کنیم یعنی لحظه ای رو تجسم کنیم که به خواسته مون رسیدیم مثلا داخل ماشینمون نشستیم یا داریم به خانه ی جدیدمون وارد میشیم یا… و اونقدر اینو تجسم کنیم که گویی دیگه داریمش و از داشتنش بی نیازین و نباید تعیین کنیم که از چه راههایی قراره به خواسته مون برسیم. اینکه تعیین کنیم مثلا در ذهنمون بیایم روی چگونگی رسیدن به خواسته مون تمرکز کنیم به این میگن دست خدا رو بستن. شما هرچی که میخوای درخواستش رو به خدا بده و کتبی اونو بنویس و تصور کن که خدا میگه اوکی من این خواسته ات رو اجابت کردم و با احساس خوب مسیرت رو ادامه بده تا ناامیدی نیاد سراغت.

      و یک نکته دیگه اینه که ما موضوع مدارهارو درست درک نکردیم. ببینید شما اینطوری تصور کنید که وقتی خواسته ای رو کتبی میکنید مثلا خانه مورد علاقتون رو، در مدار خواسته تون قرار میگیرید و شما صد درصد دیر یازود به این خواسته تون میرسید اگر که با احساس خوب و ایمان در همین مدار همواره باشیدمثل یک ایستگاه اتوبوس که شما میدونید که اتوبوس بالاخره میاد و شما میتونید با احساس خوب همواره در مدار درست باشید و یا میتونید احساس بد داشته باشید و از این مدار خارج بشید و اون موقع است که خواسته ی شما هست به شما هم میرسه ولی چون توی اون مدار یا ایستگاه نبودید اون رو دریافت نمیکنید. پس همواره به احساستون توجه کنید و سعی کنید در جهت رسیدن به خواسته تون احساستون رو خوب نگه دارید.

      و نکته بعدی اینه که الهامات خداوند رو و هدایت خداوند رو بهش ایمان بیارید. خداوند به هزاران راه و طریق راه درست رو به شما الهام میکنه و جنس الهامات خداوند آرامش و ایمانه. زمانی که شک و دودلی سراغتون میاد اینها ندای شیطانه زمانی که آرامش دارید میتونید الهامات الهی رو دریافت کنید. و خودش راهو بهتون نشون میده.

      دست خدارو باز بگذاریم به این معنا نیست که ما اقدامی نکنیم تا خود خدا برامون از آسمون اون چیزیرو که میخوایم رو بده بلکه به این معناست که راه رسیدن به خواسته مون رو در ذهنمون مرور نکنیم و درخواستمون رو وقتی به خدا میدیم ایمان داشته باشیم که خدا اون رو اجابت میکنه. امیدوارم منظورتون رو از سوالتون درست فهمیده باشم و تونسته باشم درست راهنماییتون کرده باشم. براتون آرزوی سعادتمندی دارم دوست نازنینم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        Aida گفته:
        مدت عضویت: 3232 روز

        سلام دوست مهربانم ستاره جان

        سپاسگزارم از قوتی که گذشاتی و جواب زیبایی که نوشتی.

        خب ببینید من در مورد خواسته ها دست خدارو باز گذشاتم . اصلا نمیگم چطوری و از کجا بهم بده و فقط نقطه پایانیو تجسم میکنم. بعضی وقتها از شدت شوق و ذوق هم کلی گریه م میاد.

        مسله من در مورد اون ایده و الهامیه که بهم میشه. چندتا الهام بهم شد انجامشون دادم اما به نتیجه نرسید . الان وقتی چیزی بهم الهام میشه نمیتونم جدی نمیگیرم یعنی انقدر شوروشوق واس انجام دادن اون ایده ندارم. چون میگم شاید راه دیگه هس . یعنی ایجا میگم مگه نمیگن نباید دست خدارو ببندم، پس نباید ب این ایده بچسبم و خیلی دلمو بهش خوش کنم. اینجوری میشه که زیاد انگیزه و شوروشق برای انجامش ندارم.

        در مورد مدارها هم اینکه، من بقدری نشانه دیدم و میبینم که همون نشانه ها بضی وقتا در حد معجزه ان. و همش به خودم میگم ببین تو مدار درستی قرار گرفتی فقط باید ب ثبات برسی تا به خواسته هات برخورد کنی و اینجوری به خودم انگیزه میدم برای ادامه دادن و کار کردن.

        خداروشکر تو همه زمینه ها زندگیم اوکیه و شرایط خوبی دارم. اما در زمینه مالی و ثروت هنوز برای خودم نتیجه ای نگرفتم. نکته جالب و نشانه اینکه هر چی من رو خودم کار میکنم اطرافاینم وشعشون بهتر میشه :)))

        الان بقدری خودمو درگیر این اموزشها و این راه کردم که دیگه کارهای گذشترو انجام نمیدم و همون حداقل پولهایی رو هم که بدست میاوردم نمیارم. الا واقعا گیج و ویجم . نمیدونم چکار کنم!!!!

        از طرفی ی شرایط فوق العاده تو ی خونه ساکت و اروم براهم فراهم شده، بدور از خانواده وهیچ دوستی، و انگار جهان ب من داره میگه فقط رو خودت کار کن.انگار خود جهان این شرایط رو برام فراهم کرده. اما خب ی سری تعهدات مالی هم هست که از جای دیگه داره برطرف میشه ولی خب باید خودم پرداختشون کنم و بهشون برسم. خلاصه نمیدونم دیگه ی چیزی بگید منو راهنمایی کنید :))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Aida گفته:
          مدت عضویت: 3232 روز

          واااااااااااااااااااااااااااااااای بچه هاااااااااااااااااااااااااااااااا

          دارم از خوشحالی بال در میااااااااااااااااااااااااااااااااااارم

          امشب جواب سوالم بهم گفته شد ک اشکال کارم کجاست… وقتی اومدم بنویسمش پشت سرهممممممممممممممممممممممممممم ، الهاماتی بهم میشد و میگفت اشکال کار کجاس. بهم گفتش ک چیو تا حالا نمیدونستم… بهم گفت روی چی باید کار کنم چطوری باید کار کنم.. حتی بهم گفت نتایجم کی میااااااااااااااااااااااااااااااااااد

          اصلا من تازه ی قسمت از قانون رو الان فهمیدم!!!!!!!

          خدایا شکرت ..خدای مهربونم ای دارای بی انتهای من عاشقتم… خدایا دیووووووووووووووونتم ک انقد قشنگ هر لحظه داری منو هدایت میکنی. دیشب برات نامه نوشتم و امشب بهم جواب دادیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

          انقد خوشحالم و رو ابرام ک دوس داشتم اینجا بنویسمش…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          ستاره بنی نجاریان گفته:
          مدت عضویت: 3912 روز

          دوست نازنینم دریا خانم عزیز. اینکه به هنگام تجسم خواسته تون از شدت شوق گریه تون میگیره خبر بسیار خوبیست مطمئن باشید با تجسمی که به این خوبی دارید حتما حتما در مدار خواستتون قرار گرفته اید و باید احساستون رو همواره خوب نگه دارید. اما در مورد الهاماتی که به آنها عمل کرده اید و به نتیجه مطلوب نرسیده اید باید بگم که شما قدم اول رو برداشتید و بعد از الهام به آن عمل کرده اید دلیل نتیجه نگرفتن شما باورهای شماست. برای مثال به شما الهام میشه کار مثلا خیاطی انججام دهید شما نصف راه را میروید و بعد میبینید که مشتری زیاد ندارید شما به یک تضاد برخورده اید این تضاد برای شما پیامدی دارد از خداوند سوال کنید بگویید خدایا همانطور که راه را به من نشان دادی دلیل نبود مشتری ام را و باور غلطم را نیز به من نشان بده و خداوتد راه را دقیق به شما الهام میکند. در مورد هدفی که برای درآمد زایی خداوند به شما الهام میکند نه تنها نباید آن را رها کنید بلکه باید به آن بچسبید با احساس خوب و ایمان و یقیین که خداوند بهترین راه ممکن رو در اختیار من قرارداده تا به ثروت برسم و اگر نتیجه مطلوب را نمیگیرید تنها دلیل آن باورهای غلطیست که در ضمیر ناخودآگاه شما نقش بسته پس آن باوررا شناسایی کنید با شیوه ای که گفتم و در سدد رفع آن اقدام کنید. مطمئنم که نتیجه میگیرید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            Aida گفته:
            مدت عضویت: 3232 روز

            سپاسگزارم ستاره مهربان

            این جمله که گفتین “در مورد هدفی که برای درآمد زایی خداوند به شما الهام میکند نه تنها نباید آن را رها کنید بلکه باید به آن بچسبید با احساس خوب و ایمان و یقیین که خداوند بهترین راه ممکن رو در اختیار من قرارداده تا به ثروت برسم ” بسیار بسیار باور قشنگی و زیبایی هست.

            یاد ی حرفی از استاد هم افتادم ک میگه تو باید قدم اول رو برداری و اراده و جدیتتو به جهان نشون بدی .اگر اون ایده و الهامه جواب نداد، مطمئن باش ک ازونجا ب ایده های بهتر هدایت خواهی شد از همون مسیر.

            این دو تا باور رو ترکیب میکنم و با این قدرت و اشتیاق حرکت میکنم ازین به بعد.

            باز سپاسگزارم ا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعید گل محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2820 روز

      دوست گرامی این جمله واقعا به دلم چسبید((سلام استاد کچل جانم :))

      و علتش هم سادگی و راحتی جمله بود

      جوابی که الان به ذهنم میرسه اینه که سرهنگ ساندرسا رو به خاطر بیارید که با توجه به جواب های منفی متوالی باز هم دست از تلاش برنداشت و بالاخره به نتیجه عالی رسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Aida گفته:
        مدت عضویت: 3232 روز

        سلام دوست مهربانم

        با اجازه از استاد و اموزشهای گهربار ایشون که میگن همیشه از خودتون بپرسید چطور ازین ساده تر سریعتر و راحتر، میخوام ازین به بعد” استاد کچلی ” صداشون کنم :)))

        از نکته ای هم ک گفتین ممنونم، به نظرم پشت اینکار عشق و علاقه ای شدید باید باشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    New.freeman گفته:
    مدت عضویت: 2329 روز

    سلام

    بنظر من اکثریت کسانی که به این مکان آمده اند ،انگیزه ای داشتند بنام زندگی بهتر که بدین سایت عالی هدایت شدند و حالا همت خودمان می ماند و بس که از این آگاهیهای ناب استفاده کنیم یا با افکار گذشته مان با برخورد به کوچکترین تضاد سرد بشویم و برای رهایی از این زندان فقر و فلاکت تلاش خود را ناتمام بگذاریم و منتظر مرگ با ذلت باشیم ،که البته من مطمئنم اکثریت تصمیم قاطع گرفته اند که بدین مسیر زیبا هدایت شدند و روزی را میبینم که در کنار شما استاد بزرگ با بچه ها جشن شادی و پیروزی گرفته باشیم٫

    در پناه خدا شاد و سلامت باشید٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2209 روز

    قسمت 89 سفرنامه

    روز شمار تحول زندگی من فصل سوم

    نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها

    بنام خداوند هدایتگرم

    درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش پر آوازه و خانم شایسته ی عزیز دلم.

    و سلام به همسفرهای این کشتی گوهرنشان که هم چون الماس شفاف و درخشان و نورانی هستید

    امروز در قسمت 89 روز شمار تحول زندگی من استاد داشتند در مورد نقش باورها صحبت می کردند اینکه همه چی به باورهای ما بستگی دارد

    اینکه استاد گفتید.. اکثر ورزشکاران و یا کسانی که به شهرت و مقام و ثروت و یا خواسته شون رسیدند و از سنین کم انگیزه داشتند بخاطر باورهاشون بوده که انگیزه داشتند وقتی روی باورهای قدرتمند کننده ای برای رسیدن به خواسته هامون کار کنیم و بسازیم و الگو برداری کنیم انگیزه ای میشه برای رسیدن به هدف و خواسته … ولی همین افراد ممکنه سنشون بالا می ره موفقیت کمتر می شه این به دلیل اینکه توانایی جسمی یا ذهنیشون کم شده نیست بلکه این افراد انگیزه هاشون رو از دست دادند مثلا به اون شهرت یا ثروت رسیدن وبه دلیل باورهای غلط که نمی شه تو سن بالا موفق شد پس عملا فعالیت خاصی نمی کنند . البته این یکی از ترمزهای ذهنی من هم هست که سنم بالا رفته و در شرایط رسیدن به اون هدفم نیستم.. خیلی از اون خواسته هام در حال حاضر بنظر دور از دسترس میاد . البته با دیدن این فایل سعی می کنم روی این باور مخرب و یا به اصطلاح ترمز محدود کننده ام کار کنم و باید الگوهایی رو پیدا کنم که توانستند با این خواسته ی من دارند زندگی می کنند پس من هم می توانم فقط باید ورودی های ذهنم کار کنم و کنترل کنم و با تکرار و تکرار و تمرین روی این باورهای قدرتمند کننده تمرکز کنم تا تبدیل به باورم بشود

    پس برای رسیدن به هدف و خواسته مون در درجه ی اول باید باور کنیم که میشود .. و با کنترل ورودی ها و همچنین الگو برداری اقدام کنم تا انگیزه ی رسیدن به خواسته مو هم ایجاد کنم…

    کلا خیلی کارها و مهارت ها رو علاقه داشتم یاد گرفتم .. بنظر من انسان هر کاری رو دوست داشته باشه می‌تونه بهش برسه فقط باید باور کنیم که میشود

    استاد جان در حال حاضر بیشترین زمان من در این سایت می گذره یعنی چندین سالی که در این سایت الهی حضور دارم دوست دارم فقط روی خودم کار کنم .‌ روی خودسازی و خود باوری و خودشناسی و خدا شناسی .. البته به خیلی از خواسته هام رسیدم و لذت بردم و خدا رو شکر گذارم و با مرور و یادآوری دستاوردهای گذشته ام به خودم انگیزه می دهم که میشود … با خواندن کامنت های دوستان به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم یعنی عاشق خواندن کامنت های دوستانم هستم عاشق دیدن فایل های شما هستم .. یعنی احساس می کنم هیچ کاری بجز این کار برام مهم تر نیست .. هر چند بهترین تفریح من پیاده روی و شنیدن فایل ها و شیرینی پزی و بافتنی و آشپزی و کارهای هنری است ولی باز هم سریع می پرم توی سایت یعنی هر روز بیشتر میفهمم که هنوز هیچی نمی‌دونم و جای کار داره باید با دیدن این فایل ها بهترین ورودی رو به ذهنم برسانم … پس باید بیشتر تلاش کنم و از این مسیرم فوق العاده لذت ببرم..

    من باید یاد بگیرم هرچی هستم هر کاری میکنم و در هر جایی هستم باید روی باورهایم کار کنم و باید قوی باشم . قوی بودن در پول و ثروت .. قوی بودن در جسم و جان و ذهن و سلامتی و تندرستی .. قوی بودن در قدرت تصمیم گیری و داشتن اراده ی قوی .. قوی بودن در روابط درست و مناسب .. قوی بودن در اعتماد به خداوند و یقین و ایمان داشتن به خداوند ….و با خودسازی و خداشناسی باید روی باورهای قدرتمند کننده ی خودم بیشتر کار کنم

    خدایااا خودت کمکم کن که مدارم بالاتر بره

    خدایاا خودت کمکم کن که بسمت مرحله ی بعدی زندگیم هدایت شوم تا مدارم بالاتر. بره

    خدایاا خودت منو بسمت زندگی جدیدم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره

    خدایاا منو بسمت تغییر و تحول فوق العاده معجزه آسای بینظیرم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره

    خدایاا می خوام با بهترین ها دیده بشم

    خدایاا کمکم کن که مدارم بالاتر بره تا در مدار دریافت خواسته ها و تغییر و تحولات بالاتری هدایت شوم

    خدایاا شکرت که من در هماهنگی کامل با خواسته و آرزوهایم هستم

    خدایا خودت کمکم کن تا فاصله ی بین روح و ذهن من هر روز کمتر بشه تا بتونم خودم رو بیشتر بشناسم و در هماهنگی بیشتری باشم

    خدایا شکرت که من در مدار دریافت خواسته ام هستم

    خدایا شکرت من در مدار تکامل تصاعدی برای دریافت خواسته ام هستم

    خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین

    خدایاااا شکرت ممنون و سپاس

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    خدایا کمکم کن که در مسیر لذت زندگیم اشتباهاتم تبدیل به خیر و برکت برام باشه و درس هاشو سریع بگیرم…

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حمید جاوید گفته:
    مدت عضویت: 3281 روز

    با سلام. استاد نظری در مورد لوکیشن ندارم. چون همیشه جذابیت خودشو داشته. البته کلا اولویت من طبیعت و بعد تصاویر محیط بیرون از منزل و محیط زنده بیرون و بعد ی همچین محیطی جذابیت خودش رو داره.

    اما نظری ک ب ذهنم در خصوص حرفاتون و انگیزه داشتن رسید این بود که خودتون بیاید با پسرتون ی مصاحبه انجام بدید و از نگاه ایشون روند پیشرفت خودتون و انگیزه ای ک داشتید رو بررسی کنید. ب نظرم میتونه جالب باشه ک از نزدیکان خودتون این سوال رو بپرسید و از دیدگاهشون این موضوع رو بررسی کنید. ک مثلا پسرتون تا اونجایی که یادشونه و بنا ب سن درک میکردند، چ چیزهایی در رابطه با شما یادشونه. یا چ شور و شوقی و چ حد از تمرکز تو این مسیر پیش رفتین.

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    تعهد روز هشتاد ونهم

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استادعزیز خانم شایسته بحق و تمامی دوستان

    نقش باور و انگیزه

    همین که دارم متن مینویسم یعنی لا بقیه خیلی فرق دارم یعنی در مسیرم هستم هرچند ترمز داشته باشم هر چند فعلا نتایج ملموس نگرفته باشم

    آقای ملکی عزیز چقدر ریز و دقیق شدید در گفته های استاد عزیز

    که باور همون ایمان هست در واقع باور هس ک انگیزه رو دنبالش میاره

    بقول عزیزی صرفا داشتن انگیزه باعث میشه نهایتا ی فرد با انگیزه ایجاد شه میشه شبیه کسی ک فقط حرف زیبا میزنه از رسیدن به موفقیت از راه های انجامش ولی صرفا حرف هست عملی که منجر به اون انگیزه بشه در کار نیست

    امیدوارم در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    به نام خدا

    سلام

    عامل اصلی حرکت و موفقیت افراد؟

    عامل اصلی حرکت و موفقیت افراد داشتن شور و شوق

    شور و شوق چگونه در افراد ایجاد می شود؟

    از برخورد با ناخواسته ها،از فقر،از بیکاری،از اخراج،از حسادت،از نفرت،از شرایط بد،از گذشته

    انسان معمولا در تلاش هست که اون چیزی را که نداره بدست بیاره

    اونی که بی پول هست در تلاش هست تا پول بدست بیاره

    اونی که همسر نداره در تلاش هست تا همسر خوبی بدست بیاره

    اونی که بیکار هست در تلاش هست تا کار بدست بیاره

    ادب از که آموختی از بی ادبان

    نداشتن یک چیز در وجود ما باعث شعله ور شدن آتش رسیدن به اون چیز میشه

    غالبا به این شکل هست

    فردی که در یک خانواده فقیر و بی پول متولد و بزرگ میشه،تنها انگیزش برای زندگی بدست آوردن پول هست تا با اون بتونه اون خلا دوران کودکی و حسرت نداشته هاش را جبران کنه،و اگه تنها عامل زندگیش پول باشه و برای هدف دیگه ای برنامه ریزی نکرده باشه به محض رسیدن به پول،کل روحیه و انرژی را از دست میده و چه بسا دوباره پسرفت کنه،که همون مرحله فروکش کردن احساسات و انگیزه هست

    اصلا آدم با شور،شوق،امید و انگیزه زنده هست و همش در تلاش است تا چیزی را بدست بیاره و تجربه جدیدی را کسب کنه،تا با رسیدن به تجربه های جدید دنیا را بزرگتر کنه

    پس همیشه باید حس امیدوارانه نسبت به زندگی داشته باشیم و پیش بریم

    ما زنده از آنیم که آرام نگیریم

    موجیم که آسودگی ما عدم ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    سلام با عشق

    خدایا شکرت من چقدر دنبال جواب این سوال گشتم

    امروز هی سوال داشتم میگفتم خدا چی برای امروز من هست که بهش عمل کنم و برام خوبه

    چند باری خواستم نشانه امروزمو بزنم تا ببینم چیه ولی هربار یه چیزی تو دلم گفت نه نرو نشانه ها

    تا اینکه اومدم قسمت جستجو گفتم خدا تو بگو چی بنویسم

    اول خودم آرام نوشتم بعد صادق راستگو

    بعد یهویی به نقاشیام نگاه میکردم نوشتم باور

    الان که دارم میگم یه حسی بهم میگه هیچ کدوم از کارایی که کردم به اختیار خودم نبود همه رو خدا بهم گفت و اراده مو گرفت دستش و منو هدایت کرد به اینجا

    وقتی باور نوشتم اومدم پایین یهویی دیدم یه متن توجهمو جلب کرد

    باور و انگیزه در بروز توانمندی

    اومدم گوش بدم دیدم راجع به جواب سوالیه که من چند وقته تو سایت دنبالش میگشتم که جوابو گوش بدم

    با اینکه رفتم قسمت نظرات رو خوندم ولی درست درک نکردم حتی چند پیام رو دیدم که نوشتن انگیزه هست ولی توجه نکردم به اینکه ممکنه جواب باشه

    الان که به جواب رسیدم خیلی خوشحالم و سعی میکنم بهش عمل کنم

    دقیقا من به یاد روزایی که انگیزه میگرفتم از یه سری چیزا که باعث شده بود من انگیزه بگیرم خیلی خوب عمل کردم و به اون چیزی که هدف داشتم رسیدم

    مثلا خود پا گذاشتن تو مسیر آگاهی برام انگیزه شد

    تا منی که اصلا تو عمرم کتاب خاصی نخونده بودم کتاب بخونم

    رفتارم با یه نفر که برام خیلی مهم بود و میخواستم نظرشو تغییر بدم و دیدم خجالت کشیدم حرفامو بزنم و مدام میگفتم چرا نتونستم حرفامو بگم

    این برام انگیزه شد تا بیام و بخونم در مورد ارتباط برقرار کردن و دیگه خدا منو تو این مسیر هدایت کرد و الان اینجام و هر روز دارم بیشتر یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    مثلا من یه روز میخواستم دوچرخه سواری یاد بگیرم از بچگی بابام خیلی تلاش کرد تا یاد بگیریم من و آبجیم ولی با افتادن آبجیم من ترسیدم و تا این سنم یاد نگرفتم ولی پارسال من که عاشق موتور سواریم و البته از موتورم ترس داشتم

    چون یه بار افتادم و پام گیر کرده و هنوزم جای زخمش مونده ،از بچگی از دوچرخه و موتور ترس داشتم

    ولی شدید از موتور خوشم میاد و دوست دارم موتور سواری کنم

    بعد من به عموم گفتم بهم یاد میدی گفت تو اول دوچرخه باید یاد بگیری

    منم انگیزه ام بیشتر شد و خواستم یاد بگیرم

    ولی میگفتن الان نمیشه و مردم چی میگن که تو خیابون دوچرخه سواری کنی من که از پارسال مهر ماه 1402 پاتو مسیر آگاهی گذاشتم هنوز سایت استاد عباسمنش رو نمیدونستم

    ولی با کتابایی که خونده بودم سعی میکردم با ترسام رو برو بشم

    من تو اون یکسال مهم ترین ترسم خجالتی بودنم بود که نمیتونستم با آدما ارتباط برقرار کنم ، چیزی نمیتونستم بخورم بیرون از خونه هر وقت راه میرفتم احساس میکردم همه منو نگاه میکنن حتی یه سوپر مارکت هم نمیتونستم برم ،نون هم نمیگرفتم جوری بود که اطرافیان مسخره ام میکردن که تو چرا اینجوری هستی و منم بیشتر خجالتی تر میشدم

    خلاصه من تو اون یکسال که با گریه و نوشتن تو سر رسیدایی که داشتم همیشه از خدا میخواستم کمکم کنه

    مهر ماه که شروع کردم

    اول قصد و نیتم این بود تا با یاد گرفتن ارتباط برقرار کردن نظر یه نفرو تغییر بدم درمورد موضوعی که میگفت نمیشه

    بعد که پا تو مسیر آگاهی گذاشتم یهویی ورق برگشت دیدم دارم تغییر میکنم کم کم درمورد یه سری چیزا فهمیدم

    من چادری بودم و شدیدا به حرفایی که آدما گفته بودن تعصب داشتم درمورد حجاب و چادر و اینکه هرکس موش بیرون باشه گناه هست و شدید از بیرون موندن موهام میترسیدم که خدا از تار موهام آویزونم میکنه الان که میگم خندم میگیره

    خانواده مذهبی داشتم ولی بابام هیچ وقت بهمون اصرار نکرد تا چادر سر کنیم بچه که بودیم چون دایی و عموم شهید بودن و میرفتیم خونه فامیل نزدیکمون بهمون میگفت که چادر سر کنین مردم چی میگن ،میگن دایی و عموش شهیده چادر سر نمیکنه

    بعد ما به حرفش چادری شدیم بچه هم بودم و تاثیر میگرفتم از بقیه خوشمم میومد از چادر مثل بقیه بچه ها

    بعد من خواستم چادر سر کنم بابام گفت طیبه خودت داری انتخاب میکنی؟من با اون فکر بچگانه ام گفتم آره دوست دارم فک‌کنم سوم ابتدایی بودم یا چهارم

    بعد بابام گفت من اصلا اصراری ندارم چادر سرکنی اگه دوست داری باشه

    بعد به آبجی بزرگترم گفت که توام چادر سر کن خواهر کوچیکت تصمیم گرفته ،بعد از اون موقع همیشه آبجیم منو مقصر میدونست که تو باعث شدی چادری بشم و خلاصه وقتی بزرگ شدیم خواهرم بالاخره مانتویی شد و من هنوز چادری بودم و اینم‌میگفتم‌که اگه بشه من مانتویی بشم مشکلی ندارم و با کسی هم‌کاری نداشتم که مثلا مانتویی شده

    تا اینکه پارسال درمورد چادر یه متنی دیدم

    که اصلا چادر برای اسلام و مسلمونا نیست و حضرت فاطمه هم لباس محلی زمان خودشونو میپوشیده مثل لباس محلی هر شهری مثلا شمال که یه دامن بلند داره و لباس مخصوص خودش

    خلاصه من تصمیم گرفتم چادر سر نکنم و درست زمانی بود که افتاد سر قضیه اون اتفاقای جامعه ایران

    بعد من میگفتم مردم چی میگن من مانتویی بشم

    همه اش نگران حرف مردم بودم

    بعد یهویی یاد حرفای شمس تبریزی افتادم که تو اولین کتابی که شروع کردم مسیر آگاهی رو خوندم و نوشته بود در مورد نفس اماره و لوامه و راضیه و بقیه نفس ها

    و توضیحاتش

    من گفتم نه دیگه من آگاه شدم دیگه حرف مردم برام اهمیتی نداره خلاصه کم کم شروع شد و یکی یکی پیش رفتم خجالتمم کمتر شد و جسور تر شدم

    الان که فکر میکنم به فایل درمورد حجاب در قرآن که گوش دادم دیدم اصلا اصل دین حجاب نیست ،

    الان فقط همه تلاشم برای توحیدی عمل کردنم هست و قدرت رو به خدا بدم

    هی خواستم بیشتر بدونم هی سوالات زیاد میومد به سرم بعد که رسیدم به دوچرخه

    دیدم میگن مردم چی میگن یا نمیتونی دختری و دوچرخه سواری تو این سن نمیشه

    من انگیزه گرفتم براش که دوچرخه یاد بگیرم انگار برام یه هدف شد و انقدر انگیزه داشتم اولش قصد گرفتن دوچرخه نداشتم میخواستم با دوچرخه های پارک یاد بگیرم که کرایه میدادن

    ولی این انگیزه شد برام که خودم دوچرخه بگیرم

    شروع کردم تو پیج کاریم پشت سرهم وسیله هامو گذاشتم برای فروش اونموقع دوسالی بود قصد تغییر شغلمم داشتم که نقاشی ریز انجام میدادم ولی باز میترسیدم که این کارمو ول کنم چه کاری باید انجام بدم

    بعد خدا کمکم کرد و پشت سرهم فروختم و 11 میلیون با کمک خدا جور شد و بماند که با چه شرایط سختی من دوچرخه رو گرفتم و رفتم یاد گرفتم

    وقتی یاد گرفتم اولین رکابی که زدم و دیدم دوچرخه داره حرکت میکنه بدون افتادن و متوقف شدن چنان ذوقی داشتم که بلند میخندیدم و میگفتم خدایا شکرت تو کمکم کردی تو منو نگه داشتی

    الان این فایل رو که دیدم یاد دوچرخه سواری و یادگیریش افتادم

    و الان به خودم‌میگم طیبه خدا بهت کلید گنجو داد

    یاد آوری کرد بهت که برای بقیه کارات و اهدافت از این کلید استفاده کمی و به همه چی زود برسی مثل دوچرخه

    همه اینارو میدونم وقتی از خدا خواستم خدا یکی یکی کمکم کرد تا تو مسیرش باشم

    همیشه تو این یکسال به دوچرخه ام نگاه میکردم ومیگفتم خدایا چه چیزی تو این خواسته ام بود که من خیلی زود بهش رسیدم با وجود موانع زیادی که گواه بودن که تو نمیتونی دوچرخه داشته باشی یا حتی یاد بگیری

    تو این سوال فقط سوالم این بود از خودم و خدا

    وقتی با سایتتون امسال مهر ماه دیگه شروع کردم پشت سرهم هر روز صبح تا شب به گوش دادن فایلای رایگان هر بار سعی کردم عمل کنم و خیلی نتیجه فوق العاده گرفتم درسته نتیجه مالی هنوز برام رخ نداده

    ولی تکاملم طی بشه به اونم میرسم با باورای درست و قدرتمند و خدارو در همه کارام قدرتمند بدونم

    الان باز این تو خاطرم اومد که پر رنگ شد برام دقیقا انگیزه داشتی که تو یه هفته پول دوچرخه تو حسابت بود با انگیزه کار نقاشی رو انجام دادی فروش اسباب بازی هم داشتم کنارش

    یاد حرف استاد افتادم که میگفتن خواسته تو باعث میشه که تلاش کنی تا بهش برسی

    من تو این چند سال خواسته های زیادی داشتم و وقتی یادم میاد به خاطرشون انگیزه پیدا کردم تا کار کنم و با پول کار کردن خودم بگیرم و از خانواده ام نخوام خیلی بهم انگیزه بیشتر میده که ادامه بدم

    حتی سال 96 که شروع به فعالیت تو فروش نقاشی روی چوب کردم کارای ریز انجام دادم به خاطر خواسته هایی بود که داشتم و میخواستم خودم با پول خودم بگیرم و هی با خواسته های بیشترم به خانواده ام فشار نیارم

    چون بابام فوت کرده سال 88 خرداد ماه

    ما بعد فوت بابام فقط داداشم کار میکرد

    شهر خودمون خونه دتشتیم ولی داداشم دید اون کاری که میخواد نیست تصمیم گرفت که بیاد تهران و مهاجرت کنیم

    همیشه بابام دوست داشت بیاد تهران معلم زبان بود و مترجمی دوست داشت انجام بده ولی اطرافیان و خانواده اش نمیذاشتن بیاد تهران بارها برای خونه گرفتن اومد تهران خونه هارو دید ولی نذاشتن بگیره

    انگار آرزوی بابام در ما شکل گرفته بود که ما مهاجرت کنیم به تهران و زندگیمون رو بهتر کنیم

    ما وقتی اومدیم همه میگفتن چند ماه دیگه از گشنگی برمیگردین شهرستان

    داداشم با حرفای اطرافیان بیشتر انگیزه گرفت تا تو تهران کار پیدا کنه و موندگار بشه

    الان یکی یکی داره اون اتفاقایی که باعث انگیزه شد یادم میاد و از این به بعد تلاش میکنم با یاد آوری شون به خودم انگیزه بدم برای رسیدن به اهدافم در نقاشی و طراحی طلا و جواهرات

    حتی داداشم که علاقه اش خطاطی بود، تو زمان محدودیت بیماری همه گیر تصمیم گرفت علاقه شو پیدا کنه و خدا جوری سرراهش قرار داد که بره استادشو که شهرخودمون بچگی ازش خط یاد گرفته بود پیدا کنه تو تهران و الان چند ساله با تلاشش استاد شد و دو مرحله مونده تا به درجه استادی که بالاترین قسمت خطاطی هست برسه

    همه اینا انگیزه شد براش تا تلاش کنه و موفق بشه

    حتی همه آدمایی که میگفتن نمیتونید و برمیگردید دیگه هچ ارتباطی با الان ما ندارن

    مثلا دوست داشتم پیانو بگیرم ولی پیانو رولی گرفتم رفتم کلاس سنگ نوردی ثبتنام کردم رفتم کالیمبا گرفتم و کلی چیزای دیگه

    تو قسمت فایلی که سوال مطرح شد

    تو فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم

    من سوال و از خدا میپرسیدم و خیلی گشتم تو سایت تا ببینم جوتب شما چی بوده

    بعدش امروز که گفتم خدا چی لازمه تا بهش عمل کنم منو هدایت کرد به اینجا

    تا بهم بگه طیبه انگیزه رو یاد آور کن به خودت مثل دوچرخه که سوال داشتی دلیل رسیدن به دوچرخه چی بوده

    کنار باور هات انگیزه رو هم در خودت حفظ کن تا به خواسته ها‌و اهداف بزرگت در مسیر تکاملیت بهش برسی

    خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد تا یاد بگیرم و عمل کنم خدایا بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فاطمه جوکار گفته:
    مدت عضویت: 3194 روز

    سلام استاد عزیز

    لوکیشن فوق العاده بود. بسیار لذت بردم و همش حواسم به اشپزخانه بود و ذوق میکردم. خیلی شبیه خونه ی ارزوهام بود و کلی سر ذوق اومدم. بهتون تبریک میگم به خاطر این خونه ی خوشگل. اگه میشه از همه ی خونتون عکس و فیلم بزارید به خاطر اینکه خیلی انگیزه دهنده و امید بخش است که همه ترغیب بشیم تا از لحاظ مالی پیشرفت کنیم. شاد و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    بابک معینیان گفته:
    مدت عضویت: 3424 روز

    استاد عزیز سلام .

    ارزوی بهترینارو دارم برات و امیدوارم همیشه شادو سلامت باشی و سرت سلامت باشه همیشه .

    یکی از اهداف اصلی زندگیم اپلای کردن به امریکاس برای مقطع دکترا هر بار که ازین فایل هایی میذارید که جریان ثروت رو به من نشون میده بسیار هیجان زده میشم .ازت میخوام که استاد بیشتر طبیعت زیبای فلوریدا و امریکارو به ما نشون بدی بیشتر زیبایی ها رو نشونمون بدی جریان ثروت بیشتری نشون بچه ها بدی .

    استاد شما گفتین که اتاق کارتون بالاست توی اون اتاق محصولات فوق العاده ای تولید شده بنده ازتون میخوام درخواست کنم استاد که کمتر ازون اتاق استفاده کنید واقعا این لوکیشن ها برای من سوخت موتورم برای رسیدن به هدفم هستش .

    استاد بسیار دوست دارم چه با مو چه بی مو ? انقد حرفات به دل میشینه که دیروز که فایلو دیدم یه لحضه خواستم ماشینو بردارم و سرمو بتراشم و فراتر از افکار مردم زنگی کنم .

    پایدار باشی استاد عزیز به امید الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: