نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها - صفحه 22

به نام ایزد منان

سلامی گرم به استادی که هیچ چیز برای مخفی کردن نداره

روز شمار زندگی من روز 89

استاد از خوندن کامنتت فقط اشک ریختم و این صداقتی که تو کلامت بود منو دگرگون کرد زمانی که کامنت زیبای شما رو می‌خوندم یاد زندگی گذشته خودم افتادم که من از کجا به کجا رسیدم خدایا سپاسگزارم بابت امروزم منی که به خاطر بیماری پدرم که تو بیمارستان بستری بود و کسی نان آور خانه نبود با چه مشقتی زندگی رو گزروندم منی که اون روزا 16 سال بیشتر نداشتم و برای اینکه جای خالی پدرم رو پر کنم میرفتم سر میدون وایمیسادم تا برم کارگری کنم تا خرج خونرو بیارم تا خانوادم در نبود پدرم اذیت نشن چقدر سخاوت خداوندو می‌دیدم که کارارو برام ردیف میکرد منی که اون زمان دوبار قهرمان رشته خودم تو تهران و توابع شده بودم برا خانوادم میرفتم کار میکردم بدون زره ای نگرانی یا اینکه اگه کسی منو ببینه چی میشه اصلا تو این بادیه ها نبودم فقط دوست داشتم که خانوادم و شاد ببینم و چقدر دستان خداوند به کمکم میومدم و منو با گرمی باهام برخورد میکردن و بهم کار میدادن الان که به قانون آگاهی پیدا کردم متوجه برخورد اون انسانهای پاک با خودم میشم که تو مسیر کمکم میکردن با کار دادن به من و برخورد مهربانانه با من البته منم یک انسان بسیار موادب و با احترامی بودم و این انرژی من بود که اونها رو خداوند به سمت من می‌کشوند استاد یک سال و نیم شده که زندگی من از نظر دیدگاهم کاملا فرق کرده و دنیا رو جور دیگه ای نسبت به قبلم میبینم و این رو هم از خداوند خواستم تا من در این سن با شما آشنا بشم من الان در سلامتی کامل هستم و یه انسان پر انرژی و با انگیزه بالا دارم میسرمو پیش میرم و با کنترل ذهنم و ساختن باورام یه زندگی جدیدی برا خودم می‌سازم به لطف الله یکتا چقدر روز خوبی دارم امروز و اینو از خداوند خواستم قبل از اینکه روز شمارو بزنم

برگی دیگر از سفرنامه امروزم