نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها - صفحه 24

451 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1235 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خوبم

    روز 89 ام از روز شمار من

    استاد وقتی مثال های ورزشی میزنید من همش خودمو میبینم چون خودمم دقیقا از روزی که باور کردم تو هر سنی که باشی هیچ محدودیتی نداری، فقط باید با انگیزه بیشتر مهارتتو ببری بالا و باور کنی که توام میتونی!؛ شروع کردم به حرکت کردن به سمت کارهایی که باید انجام میدادم

    بعد که هی بیشتر سعی میکردم باورهامو بهتر کنم به کسانی برخورد میکردم که اونها هم تشویق میکردن که ادامه بده اصلا سن ملاک نیست مهم اون روحیه و آمادگی جسمانیه….

    یعنی وقتی که من یکم بهتر میشدم شرایط خیلی بهتر میشد و اصلا برام مثل یه معجزه هست

    خب این نتایج کوچیک هی باور ادمو قوی میکنه که باور کنه همه چی بستگی به درون ما و باورهای ما داره

    همه این ها خودش میشه انگیزه برای حرکت کردن برای استاپ نشدن

    استاد من همه اینارو از شما یادگرفتم که نباید یجا بشینی بگی خب من رو باورهام کار میکنم و همه چی درست میشه، وقتی حرکتی نکنی یعنی باورات تغییری نکرده، فقط با اینکار یه دلگرمی زودگذر بخودت میدی.

    نقش باور و انگیزه هر روز داره برام بولد تر میشه و وقتی این فایل هارو از شما میشنوم با اطمینان بیشتر با ایمان بهتر میخوام که ادامه بدم

    و خداروشکر میکنم که تو این مسیر هستم و خدا هدایتم کرد که تو این مسیر قرار بگیرم

    سپاسگزارم از همه شما عزیزانی که تو این راه همراه هم هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 706 روز

    سلام با عشق

    خدایا شکرت من چقدر دنبال جواب این سوال گشتم

    امروز هی سوال داشتم میگفتم خدا چی برای امروز من هست که بهش عمل کنم و برام خوبه

    چند باری خواستم نشانه امروزمو بزنم تا ببینم چیه ولی هربار یه چیزی تو دلم گفت نه نرو نشانه ها

    تا اینکه اومدم قسمت جستجو گفتم خدا تو بگو چی بنویسم

    اول خودم آرام نوشتم بعد صادق راستگو

    بعد یهویی به نقاشیام نگاه میکردم نوشتم باور

    الان که دارم میگم یه حسی بهم میگه هیچ کدوم از کارایی که کردم به اختیار خودم نبود همه رو خدا بهم گفت و اراده مو گرفت دستش و منو هدایت کرد به اینجا

    وقتی باور نوشتم اومدم پایین یهویی دیدم یه متن توجهمو جلب کرد

    باور و انگیزه در بروز توانمندی

    اومدم گوش بدم دیدم راجع به جواب سوالیه که من چند وقته تو سایت دنبالش میگشتم که جوابو گوش بدم

    با اینکه رفتم قسمت نظرات رو خوندم ولی درست درک نکردم حتی چند پیام رو دیدم که نوشتن انگیزه هست ولی توجه نکردم به اینکه ممکنه جواب باشه

    الان که به جواب رسیدم خیلی خوشحالم و سعی میکنم بهش عمل کنم

    دقیقا من به یاد روزایی که انگیزه میگرفتم از یه سری چیزا که باعث شده بود من انگیزه بگیرم خیلی خوب عمل کردم و به اون چیزی که هدف داشتم رسیدم

    مثلا خود پا گذاشتن تو مسیر آگاهی برام انگیزه شد

    تا منی که اصلا تو عمرم کتاب خاصی نخونده بودم کتاب بخونم

    رفتارم با یه نفر که برام خیلی مهم بود و میخواستم نظرشو تغییر بدم و دیدم خجالت کشیدم حرفامو بزنم و مدام میگفتم چرا نتونستم حرفامو بگم

    این برام انگیزه شد تا بیام و بخونم در مورد ارتباط برقرار کردن و دیگه خدا منو تو این مسیر هدایت کرد و الان اینجام و هر روز دارم بیشتر یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    مثلا من یه روز میخواستم دوچرخه سواری یاد بگیرم از بچگی بابام خیلی تلاش کرد تا یاد بگیریم من و آبجیم ولی با افتادن آبجیم من ترسیدم و تا این سنم یاد نگرفتم ولی پارسال من که عاشق موتور سواریم و البته از موتورم ترس داشتم

    چون یه بار افتادم و پام گیر کرده و هنوزم جای زخمش مونده ،از بچگی از دوچرخه و موتور ترس داشتم

    ولی شدید از موتور خوشم میاد و دوست دارم موتور سواری کنم

    بعد من به عموم گفتم بهم یاد میدی گفت تو اول دوچرخه باید یاد بگیری

    منم انگیزه ام بیشتر شد و خواستم یاد بگیرم

    ولی میگفتن الان نمیشه و مردم چی میگن که تو خیابون دوچرخه سواری کنی من که از پارسال مهر ماه 1402 پاتو مسیر آگاهی گذاشتم هنوز سایت استاد عباسمنش رو نمیدونستم

    ولی با کتابایی که خونده بودم سعی میکردم با ترسام رو برو بشم

    من تو اون یکسال مهم ترین ترسم خجالتی بودنم بود که نمیتونستم با آدما ارتباط برقرار کنم ، چیزی نمیتونستم بخورم بیرون از خونه هر وقت راه میرفتم احساس میکردم همه منو نگاه میکنن حتی یه سوپر مارکت هم نمیتونستم برم ،نون هم نمیگرفتم جوری بود که اطرافیان مسخره ام میکردن که تو چرا اینجوری هستی و منم بیشتر خجالتی تر میشدم

    خلاصه من تو اون یکسال که با گریه و نوشتن تو سر رسیدایی که داشتم همیشه از خدا میخواستم کمکم کنه

    مهر ماه که شروع کردم

    اول قصد و نیتم این بود تا با یاد گرفتن ارتباط برقرار کردن نظر یه نفرو تغییر بدم درمورد موضوعی که میگفت نمیشه

    بعد که پا تو مسیر آگاهی گذاشتم یهویی ورق برگشت دیدم دارم تغییر میکنم کم کم درمورد یه سری چیزا فهمیدم

    من چادری بودم و شدیدا به حرفایی که آدما گفته بودن تعصب داشتم درمورد حجاب و چادر و اینکه هرکس موش بیرون باشه گناه هست و شدید از بیرون موندن موهام میترسیدم که خدا از تار موهام آویزونم میکنه الان که میگم خندم میگیره

    خانواده مذهبی داشتم ولی بابام هیچ وقت بهمون اصرار نکرد تا چادر سر کنیم بچه که بودیم چون دایی و عموم شهید بودن و میرفتیم خونه فامیل نزدیکمون بهمون میگفت که چادر سر کنین مردم چی میگن ،میگن دایی و عموش شهیده چادر سر نمیکنه

    بعد ما به حرفش چادری شدیم بچه هم بودم و تاثیر میگرفتم از بقیه خوشمم میومد از چادر مثل بقیه بچه ها

    بعد من خواستم چادر سر کنم بابام گفت طیبه خودت داری انتخاب میکنی؟من با اون فکر بچگانه ام گفتم آره دوست دارم فک‌کنم سوم ابتدایی بودم یا چهارم

    بعد بابام گفت من اصلا اصراری ندارم چادر سرکنی اگه دوست داری باشه

    بعد به آبجی بزرگترم گفت که توام چادر سر کن خواهر کوچیکت تصمیم گرفته ،بعد از اون موقع همیشه آبجیم منو مقصر میدونست که تو باعث شدی چادری بشم و خلاصه وقتی بزرگ شدیم خواهرم بالاخره مانتویی شد و من هنوز چادری بودم و اینم‌میگفتم‌که اگه بشه من مانتویی بشم مشکلی ندارم و با کسی هم‌کاری نداشتم که مثلا مانتویی شده

    تا اینکه پارسال درمورد چادر یه متنی دیدم

    که اصلا چادر برای اسلام و مسلمونا نیست و حضرت فاطمه هم لباس محلی زمان خودشونو میپوشیده مثل لباس محلی هر شهری مثلا شمال که یه دامن بلند داره و لباس مخصوص خودش

    خلاصه من تصمیم گرفتم چادر سر نکنم و درست زمانی بود که افتاد سر قضیه اون اتفاقای جامعه ایران

    بعد من میگفتم مردم چی میگن من مانتویی بشم

    همه اش نگران حرف مردم بودم

    بعد یهویی یاد حرفای شمس تبریزی افتادم که تو اولین کتابی که شروع کردم مسیر آگاهی رو خوندم و نوشته بود در مورد نفس اماره و لوامه و راضیه و بقیه نفس ها

    و توضیحاتش

    من گفتم نه دیگه من آگاه شدم دیگه حرف مردم برام اهمیتی نداره خلاصه کم کم شروع شد و یکی یکی پیش رفتم خجالتمم کمتر شد و جسور تر شدم

    الان که فکر میکنم به فایل درمورد حجاب در قرآن که گوش دادم دیدم اصلا اصل دین حجاب نیست ،

    الان فقط همه تلاشم برای توحیدی عمل کردنم هست و قدرت رو به خدا بدم

    هی خواستم بیشتر بدونم هی سوالات زیاد میومد به سرم بعد که رسیدم به دوچرخه

    دیدم میگن مردم چی میگن یا نمیتونی دختری و دوچرخه سواری تو این سن نمیشه

    من انگیزه گرفتم براش که دوچرخه یاد بگیرم انگار برام یه هدف شد و انقدر انگیزه داشتم اولش قصد گرفتن دوچرخه نداشتم میخواستم با دوچرخه های پارک یاد بگیرم که کرایه میدادن

    ولی این انگیزه شد برام که خودم دوچرخه بگیرم

    شروع کردم تو پیج کاریم پشت سرهم وسیله هامو گذاشتم برای فروش اونموقع دوسالی بود قصد تغییر شغلمم داشتم که نقاشی ریز انجام میدادم ولی باز میترسیدم که این کارمو ول کنم چه کاری باید انجام بدم

    بعد خدا کمکم کرد و پشت سرهم فروختم و 11 میلیون با کمک خدا جور شد و بماند که با چه شرایط سختی من دوچرخه رو گرفتم و رفتم یاد گرفتم

    وقتی یاد گرفتم اولین رکابی که زدم و دیدم دوچرخه داره حرکت میکنه بدون افتادن و متوقف شدن چنان ذوقی داشتم که بلند میخندیدم و میگفتم خدایا شکرت تو کمکم کردی تو منو نگه داشتی

    الان این فایل رو که دیدم یاد دوچرخه سواری و یادگیریش افتادم

    و الان به خودم‌میگم طیبه خدا بهت کلید گنجو داد

    یاد آوری کرد بهت که برای بقیه کارات و اهدافت از این کلید استفاده کمی و به همه چی زود برسی مثل دوچرخه

    همه اینارو میدونم وقتی از خدا خواستم خدا یکی یکی کمکم کرد تا تو مسیرش باشم

    همیشه تو این یکسال به دوچرخه ام نگاه میکردم ومیگفتم خدایا چه چیزی تو این خواسته ام بود که من خیلی زود بهش رسیدم با وجود موانع زیادی که گواه بودن که تو نمیتونی دوچرخه داشته باشی یا حتی یاد بگیری

    تو این سوال فقط سوالم این بود از خودم و خدا

    وقتی با سایتتون امسال مهر ماه دیگه شروع کردم پشت سرهم هر روز صبح تا شب به گوش دادن فایلای رایگان هر بار سعی کردم عمل کنم و خیلی نتیجه فوق العاده گرفتم درسته نتیجه مالی هنوز برام رخ نداده

    ولی تکاملم طی بشه به اونم میرسم با باورای درست و قدرتمند و خدارو در همه کارام قدرتمند بدونم

    الان باز این تو خاطرم اومد که پر رنگ شد برام دقیقا انگیزه داشتی که تو یه هفته پول دوچرخه تو حسابت بود با انگیزه کار نقاشی رو انجام دادی فروش اسباب بازی هم داشتم کنارش

    یاد حرف استاد افتادم که میگفتن خواسته تو باعث میشه که تلاش کنی تا بهش برسی

    من تو این چند سال خواسته های زیادی داشتم و وقتی یادم میاد به خاطرشون انگیزه پیدا کردم تا کار کنم و با پول کار کردن خودم بگیرم و از خانواده ام نخوام خیلی بهم انگیزه بیشتر میده که ادامه بدم

    حتی سال 96 که شروع به فعالیت تو فروش نقاشی روی چوب کردم کارای ریز انجام دادم به خاطر خواسته هایی بود که داشتم و میخواستم خودم با پول خودم بگیرم و هی با خواسته های بیشترم به خانواده ام فشار نیارم

    چون بابام فوت کرده سال 88 خرداد ماه

    ما بعد فوت بابام فقط داداشم کار میکرد

    شهر خودمون خونه دتشتیم ولی داداشم دید اون کاری که میخواد نیست تصمیم گرفت که بیاد تهران و مهاجرت کنیم

    همیشه بابام دوست داشت بیاد تهران معلم زبان بود و مترجمی دوست داشت انجام بده ولی اطرافیان و خانواده اش نمیذاشتن بیاد تهران بارها برای خونه گرفتن اومد تهران خونه هارو دید ولی نذاشتن بگیره

    انگار آرزوی بابام در ما شکل گرفته بود که ما مهاجرت کنیم به تهران و زندگیمون رو بهتر کنیم

    ما وقتی اومدیم همه میگفتن چند ماه دیگه از گشنگی برمیگردین شهرستان

    داداشم با حرفای اطرافیان بیشتر انگیزه گرفت تا تو تهران کار پیدا کنه و موندگار بشه

    الان یکی یکی داره اون اتفاقایی که باعث انگیزه شد یادم میاد و از این به بعد تلاش میکنم با یاد آوری شون به خودم انگیزه بدم برای رسیدن به اهدافم در نقاشی و طراحی طلا و جواهرات

    حتی داداشم که علاقه اش خطاطی بود، تو زمان محدودیت بیماری همه گیر تصمیم گرفت علاقه شو پیدا کنه و خدا جوری سرراهش قرار داد که بره استادشو که شهرخودمون بچگی ازش خط یاد گرفته بود پیدا کنه تو تهران و الان چند ساله با تلاشش استاد شد و دو مرحله مونده تا به درجه استادی که بالاترین قسمت خطاطی هست برسه

    همه اینا انگیزه شد براش تا تلاش کنه و موفق بشه

    حتی همه آدمایی که میگفتن نمیتونید و برمیگردید دیگه هچ ارتباطی با الان ما ندارن

    مثلا دوست داشتم پیانو بگیرم ولی پیانو رولی گرفتم رفتم کلاس سنگ نوردی ثبتنام کردم رفتم کالیمبا گرفتم و کلی چیزای دیگه

    تو قسمت فایلی که سوال مطرح شد

    تو فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم

    من سوال و از خدا میپرسیدم و خیلی گشتم تو سایت تا ببینم جوتب شما چی بوده

    بعدش امروز که گفتم خدا چی لازمه تا بهش عمل کنم منو هدایت کرد به اینجا

    تا بهم بگه طیبه انگیزه رو یاد آور کن به خودت مثل دوچرخه که سوال داشتی دلیل رسیدن به دوچرخه چی بوده

    کنار باور هات انگیزه رو هم در خودت حفظ کن تا به خواسته ها‌و اهداف بزرگت در مسیر تکاملیت بهش برسی

    خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد تا یاد بگیرم و عمل کنم خدایا بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خدا

    سلام

    عامل اصلی حرکت و موفقیت افراد؟

    عامل اصلی حرکت و موفقیت افراد داشتن شور و شوق

    شور و شوق چگونه در افراد ایجاد می شود؟

    از برخورد با ناخواسته ها،از فقر،از بیکاری،از اخراج،از حسادت،از نفرت،از شرایط بد،از گذشته

    انسان معمولا در تلاش هست که اون چیزی را که نداره بدست بیاره

    اونی که بی پول هست در تلاش هست تا پول بدست بیاره

    اونی که همسر نداره در تلاش هست تا همسر خوبی بدست بیاره

    اونی که بیکار هست در تلاش هست تا کار بدست بیاره

    ادب از که آموختی از بی ادبان

    نداشتن یک چیز در وجود ما باعث شعله ور شدن آتش رسیدن به اون چیز میشه

    غالبا به این شکل هست

    فردی که در یک خانواده فقیر و بی پول متولد و بزرگ میشه،تنها انگیزش برای زندگی بدست آوردن پول هست تا با اون بتونه اون خلا دوران کودکی و حسرت نداشته هاش را جبران کنه،و اگه تنها عامل زندگیش پول باشه و برای هدف دیگه ای برنامه ریزی نکرده باشه به محض رسیدن به پول،کل روحیه و انرژی را از دست میده و چه بسا دوباره پسرفت کنه،که همون مرحله فروکش کردن احساسات و انگیزه هست

    اصلا آدم با شور،شوق،امید و انگیزه زنده هست و همش در تلاش است تا چیزی را بدست بیاره و تجربه جدیدی را کسب کنه،تا با رسیدن به تجربه های جدید دنیا را بزرگتر کنه

    پس همیشه باید حس امیدوارانه نسبت به زندگی داشته باشیم و پیش بریم

    ما زنده از آنیم که آرام نگیریم

    موجیم که آسودگی ما عدم ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان خوب خودم

    از زمانی که من با سایت استاد آشنا شدم مهمترین نکته و درسی را که یاد گرفتم این بود که باور مهمترین نقش و انگیزه ای است که در زندگی من حکمفرما است

    هر چه باور دارم همان در زندگی من رخ می دهد

    هر چه که فکر کنم و نسبت به آن احساس داشته باشم همان برای من به وجود خواهد آمد

    این زندگی اکنون من برپایه اساس باورهای من شکل می گیرد و هر چه که باور داشته باشم همان برای من رخ خواهد داد

    در این سایت یاد گرفتم که باورهای من است که برای من زندگی ساز است

    پس باید برای خودم باورهایی را بسازم که به من آرامش می دهد

    حال من را خوب می کند

    در کنار همه اینها مهمترین نکته دیگری که به من در این راه کمک می کند انگیزه است که باعث حرکت و رشد من می شود

    هرچه انگیزه بیشتر و بهتری داشته باشم بی شک جهان هم به من در این راه کمک بهتر و راحت تری می کند

    این انگیزه برای من مثل سوخت یک جت است و من را به جلو می برد

    باعث رشد و پیشرفت در من می شود

    این انگیزه برای من همین شد که بتوانم اکنون برای خودم مستقل کار کنم

    بتوانم براحتی و آسانی روی باورهای خودم کار کنم و برای خودم شرایط زندگی و کاری دلخواه خودم را به وجود بیاورم

    این انگیزه برای من این شد که بتوام دوره قانون سلامتی را به آسانی و با بهترین نتیجه پشت سر بگذرام

    این انگیزه برای من این شد که بتوانم دوره های استاد یکی پس از دیگری شرکت کنم بهترین نتایج عالی از آنها کسب کنم

    ممنونم استاد بخاطر تهیه این سایت ارزشمند

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    انگیزه یا شور و شوق داشتن یکی از مهمترین عوامل دستیابی به اهداف است که ابتدا از باور به خداوند و توانمندی های که در وجودمان قرار داده نشات می گیرد اگر ما باور نداشته باشیم که دستیابی به اهداف به آسان ترین شکل ممکن امکان پذیر است هیچ گاه برای رسیدن به آن قدمی بر نمی داریم و حرکت نمی کنیم

    سن یا هر عامل بیرونی دیگر هیچ تاثیری در رسیدن یا نرسیدن به اهداف نداشته و باورهاست که دستیابی به تمام اهداف را امکان پذیر می کند.

    افرادی را دیده ایم که کارهایی انجام می دهند که برای ما غیر قابل قبول است و تمام آن ها ناشی از داشتن باورها و انگیزه های مناسب است می توانیم با استفاده از اهرم رنج و لذت که استاد در دوره روان شناسی ثروت توضیح دادند انجام کار را برای خود لذت بخش کرده و انجام ندادن آن را رنج آور. چون ذهن ما به انجام کاری می پردازد که برایش لذت بخش و از انجام کاری دوری می کند که برایش رنج آور است اگر بتوانیم جایگاه آن را در ذهن خود تغییر دهیم دستیابی به تمام اهداف امکان پذیر می شود.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    من قبلا دوست نداشتم ساده باشم چون تجملات راهی بود برای اینکه به بقیه نشون بدم من چقدر پول دارم و یا مثلا وضعیت خانوادگیم این طوریه .. کلا هدف نشون دادن به بقیه بود نه اینکه خودم دوست داشتم اونقدر چیزی بخرم

    اما کم کم متوجه شدم سبک شما چقدر جذاب تر هست .. سادگی

    چقدر زمان آزاد رو بیشتر میکنه ، زندگی لذت بخش تر میشه و همه چیز راحتتر

    وقتی هم ساده زیست بشی دیگه نظر بقیه برات اهمیتی نداره ، چون اولویت میشه «سبک شخصی»

    «باور» و «انگیزه» … این دو تا در دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها بهش اشاره شده بود، چقدر من این دوره رو دوست دارم

    واقعا میشه گفت مهم ترین عامل برای تکاپو و پیشرفت «انگیزه» هست

    یکی رو می شناسم که سن بالاتری داره و قبلا هر زمان فایل براش می ذاشتم میگفت من که عمرم رو کردم و اینا برای شما جووناس که زندگیتون رو قراره بسازین، من دیگه چی رو می خوام بسازم…

    این نشون میده انگیزه نداره برای زندگی بهتر .. برای تغییر.. برای اینکه داره زندگی میکنه و میتونه بهتر بشه

    *این فایل این تلنگر رو داره میزنه که باید سعی کنیم «تمرکز» داشته باشیم روی «باور» های مناسب تا «انگیزه» رو پررنگ نگه دارم که هیچوقت ساکن نشم ، یعنی «شور و شوق» رو باید بالا نگه دارم

    هدف های بلند مدت انتخاب کنیم

    قبل رسیدن به هدف ، هدف بعدی رو مشخص کنیم

    انگیزه های معنوی تعیین کنیم نه فقط مالی

    انگیزه و شور و شوق رو شعله ور نگه داریم تا کمرنگ نشه

    *«انگیزه و شور و شوق» وقتی با باورهای مناسب همراه میشن ، غوغا میکنن

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    روزشمار 89

    سلام به همه

    خداروشکر میکنم که الان اینجام توی این سایت و لایق این بودم که مسیر درست رو برم و همین یه انگیزس برای ادامه دادن.

    فقط کافیه عجول نباشم و دل به هدایت بسپارم و دلیل همه اتفاقات چ خوب چ بد رو تنها عامل رسیدنم به خواستهام بدونم و نذارم مانع پیشرفتم و ادامه دادنم بشه.

    امیدوارم توی این مسیر مستمر بمونم و ادامه بدم و هرلحظه تحولی در خودم ایجاد کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    و‌اما روز 89ام از این سفر فوق العاده

    نقش باور و انگیزه در بروز توانمندیها

    و به نظرم هر کسی که نقش این دو عامل رو درک کنه دیگه کلا سن و عددو ارقام براش بی معنی میشه ، و اشخاص زیادی بودن چه در حوزه ی ورزش و چه در حوزه های دیگه که تونستن بر خلاف انتظارات بی نظیر و حیرت انگیز عمل کنن و نتیجه بگیرن و وقتی اینهارو میبینیم و ازشون میشنویم چون راه و بلد نیستیم چون به اندازه ی کافی آگاهی نداریم از قوانین از خلقت خداوند که همه ما رو به یک اندازه توانمند آفریده ، کلا از مسیر درست خارجیم و میگیم که نه خداوند رونالدو رو با اون توانایی خارق العاده آفریده ، یا خداوند مسی و جوری آفریده که کاملا متفاوته از همه ، یا خداوند ابراهیم یا محمد رو با توانایی های خارق العاده آفریده یا موسی و عیسی رو خارق العاده آفریده

    ،در صورتی که اونها تنها و تنها به دنبال چیزی رفتن که داشت میکشیدشون و باعث شد با تمام عشقشون و با تمام وجودشون در اون مسیر قدم بردارن و انقدری انگیزه داشتن برای تحقق اون اهداف که باعث میشد تمام ترس هاشونو کنار بزنن و بین ترس و ایمان ، ایمان رو انتخاب کنن و همین ایمان به اینکه جهان به فرکانساشون و باوراشون پاسخ میده و اشتیاق سوزانی که داشتن باعث شد که به این دستاوردها برسن ، اونها فقط خودشونو شناخته بودن با نیروها و توانایی هایی که باهاش به دنیا اومدن ، اون افراد باور داشتن که خدا همواره همراهشونه ، در مسیر درست قرار گرفته بودن و به قول استاد مسیر درست بهشون انگیزه میداد ، وبعضی ها هم به قول استاد وقتی تخریب میشن و تحقیر میشن و هر چیزی مثل اینها براشون انگیزه میشه که خودشونو ثابت کنن و به اهدافشان می‌رسن ، که به نظرم صددرصد الگوهای که اسم بردم ازشون انگیزه های درستی داشتن و برای عشق خودشون تلاش کردن .

    یکی مثل رونالدو تا زمانی که باور کنه می‌تونه در سطح یک اروپا بازی کنه اما یک اینکه تمام افتخارات فردیو بدست آورده و انگیزه هاش میاد پایین و اون حس رقابت طلبیش وگرنه این نیست که تاریخ بازنشستگی فرد تو فوتبال از سن فلان به بعده مثلا ، و استاد خیلی زیبا مثال زدن اینکه طرف اگه مثلا سازنده خوده زندان تو فیلم فرار از زندان شاوشنگ بهش میگف این دیوارها از بتن ساخته شده و باور میکرد دیگه اقدامی به کندن با قاشق نمی‌کرد ولی ترکیب این دو می‌تونه غوغا کنه و این ترکیب جواب میده و این دوتا با هم معنا پیدا میکنن!!! چطوری ؟؟ اینکه اگر من باور داشته باشم به یک هدفی میرسم ولی انگیزه نداشته باشم برای رسیدن به اون هدف نتیجش نرسیدن و اقدام نکردنه و برعکس اینکه من انگیزه داشته باشم برای رسیدن به هدفی و باور نداشته باشم که بهش میرسم بازهم نتیجش میشه نرسیدن و نتیجه نگرفتن .

    پس این دوتا مکمل همند و همدیگرو کامل میکنن و ترکیبشون باعث حرکت و رسیدن به هر دستاوردی میشه و دیگه فک نکنم جایی برای سن و محدودیت و این چیزها که انسان باورشون کرده تو این فرمول جایی بمونه ، خب انسان های اولیه بالای 200یا سیصد سال عمر داشتن و اگه قرار بود با بالارفتن سن اینا از کار بیفتن ،مثلا از 50سالگی به بعد اونوخ طرف باید 150سال باقیموندشو چطوری میتونه بدون انگیزه زندگی کنه ؟؟؟ یا نوح که بالای 900سال سن داشت و یه آدم فرتوت و از کار افتاده مگه می‌تونه کشتی به اون عظمت رو بسازه؟؟؟ جز اینکه نشون میده سن اصلا مهم نیست و نوح با قدرت باور و انگیزش به مسیرش و درستی الهاماتش تونست همچین حرکتی بزنه ، پس قانون nlp چی میگه ؟؟میگه اگه نوح تونسته تو اون سن بالا انقدر ورزیده باشه پس هر انسانی می‌تونه ، چون تمام انسانها سیستم عصبی یکسانی دارن و همه یکسان آفریده شدن .

    و هزاران مثال دیگه که دوستان به زیبایی اشاره کردن مطمعنم .

    خدایا هزاران بار شکرت بابت همه چیز با تمام قلبم شکرت ، خدایا به من درک عمیقی از زندگی و قرآن و قوانینت عطا کن و کمک کن با این درک عمیق زندگیمو تجربه کنم و هر لحظه یادت رو در دلم بیفکن و منو به خودت نزدیکتر کن

    خدایا به من قدرت سپاس گزاری بده

    خدایا به من قدرت تحسین زیبایی ها و تمرکز و توجه به زیبایی ها رو بده

    خدایا به من قدرت اجرای توحید در عمل بده

    خدایا به من ایمانی عطا کن که منجر به عمل به آگاهیها و دانسته هایم شود .

    و چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و من رستگار .

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    هداایتم کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی نه کسانی که برآنان غضب نمودی و نه (گمراهان).

    در پناه رب یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1099 روز

    به نام خداوند مهربان

    روز 89سفرنامه

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم و دوستان جان جانان

    امیدوارم عالی باشین از همه لحاظ

    مثل امروز من

    ببینید من الان کار ندارم و یکی از هدف هام هست پس درآمدی ندارم بعد از اون طرف ماشین ندارم لباس های زیاد و کیف و کفش مارک که جز هدفام هست باز ندارم ولی باورتون نمیشه چقدر خوشحالم نه فقط امروز. من بعضی روزا ساعت ها میرقصم و میخندم و ادا نی نی ها رو در میارم و کلی همسرم میخندونم ایشون هم همین طور شادن یعنی دوتا آدم سرخوش و شاد و بی غم افتادن پای هم

    اینطوری نبودم با آموزه های استاد به اصل خودم برگشتم.

    اینقدر حالم عالیه که فک میکنم اگر توی یکی از خونه های برج تمپا نشسته باشم یه ماشین هیولا تو پارکینگ داشته باشم دلار دلار پول داشته باشم حالم مثل الان هست.

    نمیگم این چیزا بده ها نه اصلا اصلا اتفاقا یکی از هدف هام زندگی کردن توی برج هست البته برج های کیش و بعد تکاملی دبی یا تمپا .منظورم اینه که الان هیچ احساس کمبودی ندارم خیلی دارم رو خودم کار میکنم و خداشکر راضی هستم از زندگیم و در لحظه زندگی میکنم

    باورتون میشه من امروز باید با ماشین همراه خانواده میرفتم یه جای که از محل زندگی ما یک ساعت و خورده راه هست من نمی‌خواستم تو ماشین حرف های منفی مامان و بابام بشنوم به همین خاطر هندزفری برداشتم این فایل همونجا تو ماشین گوش دادم کامنت های دوستان صفحه خوندم و فایل روز شمارم که قسمت 58 زندگی در بهشت بود دان کردم ولی خب دیگه اون تو خونه دیدیم چون وقت نشد .میدونین صحبت میکردن تو ماشین تمرکزم بهم میخورد مجبور بودم بازم اون کامنت از اول بخونم تا بهتر متوجه بشم .اول شیراز که رسیدیم آخه خیلی خیلی زیاد میریم شیراز ماهی دو سه بار ولی اینبار خونه ها یه جور دیگه بود قشنگ تر تمیز تر

    اصلا هوای شهر پاک پاک تمیز خیابون ها زیبا درخت ها عالی بودن تمیز و زیبا خونه ها همه آپارتمان های چندین طبقه نوساز زیبا خیلی ها شون پر از فضای سبز و گل و گیاه یه خونه دیدم که اینقدر زیبا بود اینقدر درخت هاش زیبا بود یواش طوری که خودم متوجه بشم براش دست زدم عالی بودن اصلا طوری به شیراز نگاه میکردم انگار تا حالا نیومده بودم اصلا انگار اولین بارم بود اومده بودم طرف چمران یه باغی دیدیم به به به به باغ خرمالو بود وای درخت ها اصلا برگ نداشتند که فقط خرما بود اینقدر عالی بود پر از فراوانی و وفور نعمت و برکت .

    اینکه تو ماشین حتی دفترم بردم و نوشتم فایل گوش دادم و کامنت ها خوندم فقط بخاطر انگیزه و داشتن اشتیاقم برای رسیدن به چیزی که می‌خوام

    هدفم داشتن شغل مورد نظرم و مهاجرت به کیش زیبا

    خدایا صدهزار مرتبه شکر خدایا ازت می‌خوام کمکم کنی همیشه همیشه همیشه همینطور با شور و شوق و اشتیاق و انگیزه در سایت باشم باور های درست بسازم و عمل کنم عملگرا باشم .

    من این 6ماه آخر سال می‌خوام تمرکزی کار کنم ،استاد گفتن شش ماه تمرکزی کار کن منم میگم چشم به روی جفت چشمام

    به خودم قول دادم که عید لباس های عیدم با پول خودم از درآمد شغلم بخرم

    خدایا صد هزار مرتبه شکر

    استاد ممنون بخاطر آگاهی های ناب تون

    واقعا استاد نگاه با نگاه چقدر من متفاوت هست و صد درصد من هم قبلا نگاهم همین طور کثیف بوده .

    از این اول پاییز که میشه حالا من کل مردم ایران نمیگم منظورم آشنا های خودمه که میبینمشون میگن وای بارون بیاد وای خدا رحمش بیاد به درخت ها به وزن ه خدا خدا خودش کمک کنه بارون بیاد وای چرا خشکسالی تموم نمیشه و ……

    با اینکه من اصلا اصلا کمبود آب متوجه نمیشم اتفاقا وفور نعمت هست چرا بجای شکر گذار بودن ناشکر باشیم ؟؟؟؟؟؟

    تو راه یه نم نم خیلی کم در حد خیس شدن جاده بارون اومد وای بابام می‌گفت نه زنگ بزن به فلانی بگو واجب نیست نیاد نه مردم باید آروم رانندگی کنند آره آفرین چه خوب مردم آروم رانندگی میکنم وای اوضاع خیلی خرابه خیلی وضع خراب شده نوچ نیم ساعت تو ترافیکیم وای چه بارونی نوچ زودی برسیم خونه نه تو راه بارون میگیره. نه به سلامتی برسیم خونه طوری نشه

    همش همین حرفا میزدم منم اول راه هندزفری گذاشتم ولی وقتی فایل تموم شد داشتن باهام صحبت میکردن دیگه منم ادامه ندادم ولی اونا این حرفا میزدن من قربون صدقه خدا میرفتم بخاطر بارونش بخاطر فراوانیش بخاطر ثروتی که خداشکر چقدر ماشین تو جاده بود ماشین های باری سنگین ماشاالله چقدر زیاد شدن هر کدوم چهار پنج میلیارد یا شایدم بیشتر پولشون بود الهی شکر

    الهی شکر که دیدم متفاوت شده کاری ندارم که دیدگاه پدرم درست بود یا نه ولی من این دیدگاه الآنم خیلی دوست دارم خیلی باهاش حال میکنم خیلی خوبه

    استاد سپاسگزارتون که یه جورایی با این آموزه هاتون چشم های من شستین و عادتش دادین به زیبایی دیدن

    دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1456 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به خانم شایسته

    استاد توی یکی از فایل های محصولاتشان این مطلب را توضیح داده بودن چند باری ان فایل را گوش دادم اما زیاددرک نکردم تا اینکه به این فایل دانلودی هدایت شدم تازه متوجه صحبتهای استاد توی آن فایل محصول شدم به نظرم توضیحات این فایل رایگان نسبت به فایل محصول برای من قابل درک و فهم تر بود از آن روز به بعد هر محصولی که از استاد میخرم فایلهای رایگان که مربوط به آن موضوع است را نیزگوش میدم، حس میکنم ترکیب این دو با هم باعث درک بهتر مطلب میشود

    این فایل جواب سوالی بود که سالها تو ذهنم داشتم همیشه شنیده بودیم و خونده بودیم برای موفقیت باید انگیزه داشت اما در مسیر زندگی خودم و دیگران دیده بودم با وجود انگیزه و تلاش زیاد موفقیتی وجود نداشته سوالم این بود چرا انگیزه جواب نداد؟ با این فایل جواب سوال راگرفتم انگیزه +باور=نتیجه چون چنین چیزی تابه حال از کسی نشنیده بودم.با دونستم این مطلب کلی از راه هابرایم هموار شد،البته به شرط اینکه انگیزه ها درونی باشه خیلی ها و شاید زمانهایی خودم دنبال انگیزه گرفتن از بیرون بوده ایم، مثل انگیزه دادن پدر،مادر،مدرسه ،جامعه و غیره غیره و میخواستیم که به طرق مختلف به ما انگیزه بدهند

    دوستی علاقمند به یادگیری یک کار هنری بود، همیشه میگفت من خیلی دوست داشتم فلان کار را یاد بگیرم اما متاسفانه هیچ کسی را نداشتم که بهم انگیزه بدهد یکی دوبار بهشون گفتم که نیازی به انگیزه دادن دیگران نیست شماباید خودت انگیزه داشته باشی،اما بسیار معتقد بود که باید کسی باشد که به ما انگیزه بدهد تا موفق شویم مثال هم میزد که فلانی و فلانی خانواده و …بهشون انگیزه دادن وموفق شدند

    من چون اعتقادی به این مسئله نداشتم و میدونستم که قرار نیست یکی از بیرون به ما انگیزه بدهد تا کاری را شروع کنیم و باور داشتم تمام کسانی که موفق شدند انگیزه های درونی داشتندو اگر از یک جایی به بعد محتاج انگیزهای بیرونی شدن استب کرده و بعد پس رفت کردند با این حال گفتم شاید اشتباه میکنم ، تصمیم گرفتم که دوست عزیز را انگیزه بدهم تا کارشون را شروع کنند با انگیزه هایی که بهشون دادم کارشروع شد، استعداد خوبی هم داشتند خلاصه تا یک مرحله ای هم پیش رفت، ازمن بابت انگیزه دادن هم تشکر کرد و لی دیگه انگیزه و رغبتی برای ادامه کار نداشت گویا دنبال کس دیگر یا چیز دیگری برای انگیزه دادن می گشت

    به خوبی متوجه شدم این انگیزه دادن به کسی که خیلی دلش موفقیت را نمیخواد کار اشتباهاتی است،یعنی بخوای به زورو با نارو نیاز یکی را به موفقیت برسونی وقت تلف کردن است

    یا دوستی که در شرف ازدواج بود کلی کتاب برای خودش خرید و رویایش این بود که همسرش برای ادامه تحصیل بهش انگیزه بدهد، همسر ایشون نه اهل ادامه تحصیل بود نه انگیزه دادن همین که منفی نمی داد کلی حسن بود و این خانم کتابهایش را در کمال ناامیدی و ناراحتی جمع کرد و همیشه میگفت من که به ارزوم نرسیدم که همسرم بهم انگیزه ادامه تحصیل بدهد جالبه این خانم اصلا اهل درس و مطالعه نبود و همیشه میگفت خوش به حال فلانی، فلانی با انگیزه همسرانشون به چه مدارج بالای علمی رسیدن و اگر الان ازش سوال کنی که چرا ادامه تحصیل ندادی با بغض میگه که همسرم بهم انگیزه نداد .

    این فایل و یاد آوری خاطرات دوستان یکبار دیگر بهم یاد آوری کرد که ان انگیزه ای که استاد میگود انگیزه های درونی هستند

    با این فایل متوجه یکی از پاشنه های آشیلم شدم من به خاطر تضادهای زندگی ام انگیزه های زیادی تو زمینه های متفاوت دارم و این باعث شده شادتر و امیدوار تر باشم و شوراشتیاق زیادتری برای زندگی کردن داشته باشند در حالی که اطرافیانم در شرایط بهتری از من هستند اما چنین شاد و شور و اشتیاق برای زندگی ندارند و همیشه منو به خاطر این روحیه ام تحسین میکنند .اما من گاهی نگران این هستم که اگر به خواسته هام که باعث انگیزه در من شده اند برسم دیگه انگیزه ای ندارم و آن شادی و شور و حال و امید را نخواهم داشت به این دلیل تا یک قدمی خواسته که میرسم میگم نه بزار دیرتر برسم،تا انگیزه داشته باشم.

    این باشنه آشیلمه باید حلش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: