همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 100

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 316 روز

    سلام و درود به همه دوستان خوبم

    همه‌ ما به یک اندازه به نعمت های خداوند دسترسی داریم .

    درک این موضوع با مثال خوبتون استاد عزیزم در مورد رستوران سلف سرویس واقعا عالی بود .

    در حال حاضر خانواده ام مادرم و برادرم واقعا تو شرایطی هستند که این نعمت ها رو دارند ولی استفاده نمیکنند ازش و با غم و غصه نارحتی زندگیشون سپری میشه همه اینها رو من می بینم و سعی و تلاشم اینه واکنش نشون ندم و اعراض کنم اگر بخوام من به اونها بگم و راه درست رو نشون بدم فایده ای نداره نه که نگفته باشم سعی مو کردم چن بار ولی اونها توی باورهای غلط خودشون هستند و اصلا قبول نمیکنند .

    مادر من با باورهای گذشته مذهبی قوی که داره همش در غم و اندوه و حرص و جوش خواهر و برادرمو بخوره هست انگار خدای اوناهست که از شکم خودش بزنه به اون ها بده .

    خواهر و برادرم از من 8 و7 بزرگترن ولی مادرم از بچگی طوری اونارو بزرگ کرده طوری که اونها فکر میکنن تمام مسئولیت زندگیشون به عهده مادرمونه .

    ولی انگار یه چیزی از بچگی درون من با بقیه فرق داشت من از سن 8 سالگی کار میکردم و اولین حقوقمو تو این سن گرفتم من تابستونها کار میکردم تا دفتر و وسایل مدرسمو خودم بخرم هیچ وقت دوست نداشتم که بار سنگینی روی دوش مادرم بزارم

    و وقتی بزرگتر شدم از یه جایی ک خودم مسئولیت کامل زندگیمو به عهده گرفتم و با قوانین خدا از طریق فایل های شما اشنا شدم ،

    دیه هیچ وقت یک ریال هم توقع از هیچ کسی نداشتم من برای زندگی خوب و عالی خودم تلاش کردم و رها کردم هر وابستگی به هر چیزی و هر کسی

    و الان به لطف خداوند زندگیم طوریه که خدا فقط روزی رسونه منه .

    مادرم هنوز با گذشت سالها طرز فکرش اینه باید این پولی ک دارم رو بدم به بقیه اولش به خواهر بزرگترم میداد ولی با ناسپاسی و توقع زیادیه خواهرم ،

    که مادرم واقعا در این مورد ناراحت شد تصمیم گرفت دیگه بهش کمک نکنه چون خود مادرم فهمید که اشتباه کرده و در اصل ب اون کمک نمیکرده٫

    خلاصه چند هفته پیش فهمیدم که پولی که هر ماه به خواهرم میداد الان داره به یک افراد دیگه از فامیل میده من دخالتی در این موضوع نمیکنم

    ولی یکبار بهش گفتم چرا خودت غذای خوب نمیخوری لباس خوب نمیخری نمیگردی و در صورتی این حقوق بازنشستگیته

    فقط ازین دارو ضد افسردگی میخری و میخوری و میخابی چرا اینو برای شادی و لذتت استفاده نمیکنی

    ولی حرفای من فایده نداره واقعا کاری در این مورد من نمیتونم

    مادرم خودش نمیخاد و منم نمیتونم تغییرش بدم .

    مادرم در مورد برادرم همینطور با خوبی بیش از حد و نگرانی که در موردش داره ،

    برادرم به بدترین شکل ممکن جوابشو میده و باز با اون هم قط ارتباط کرده چون واقعا جوی درست شده بود

    هر روز دعوا بود و با تمام نگرانی و تحت کنترل گرفتن برادرم ولی الان برادرم معتاد شده و این مادرمو بدتر اذیت میکنه .

    چون من با مادرم توی خونه زندگی میکنیم گاهی حال مادرم منو هم تحت تاثیر قرار میده ،

    واقعا نمیدونم گاهی چیکارکنم .دارم با تمام وجودم قوانین رو مرور میکنم و به دنبال ارامش درونی میگردم .

    تا فاصله بگیرم .

    از خدا میخام کمک کنه بهش و با این فایل فهمیدم من هیچ کاری جز روی خودم کار کنم ندارم

    و من فقط مسئول زندگی خودمم.

    خودخواهی نیست اگر من نگران مادرم نشم ک اصلا نمیخاد تغییر کنه

    اگر نگران بشم غصه بخورم منم هم وارد مدار اون میشم ک میخام از دلسوزی کمکش کنم و منم زندگی ک میتونم با شادی بگذرونم رو نابود میکنم .

    خداروشکر میکنم که این هدایت رو کرد این فایل رو بشنوم و راه درست رو انتخاب کنم .

    ممنونم از تون استاد و مریم جان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1883 روز

    الهی فراوانی را سپاس، عدالت را سپاس، هدایتم را سپاس

    همه ما به یک اندازه به خان نعمت خداوند دسترسی داریم.

    مثل سفره ای که پهن هست و همه دعوت هستن. همه میتونن از اون غذاها و نوشیدنی و میوها میل کنن. حالا یکی یه گوشه بشینه و با حسرت نگاه کنه و یکی از هر نوع که دوست داره، بهره ببره.

    آیا کسی که حرکت نمیکنه به سمت سفره و نفعی نمیبره باید براش ناراحت بشیم ؟!

    ما نمیتونیم سرنوشت کسی رو در جهت خوب و بد تغییر بدیم. و باید اینو بپذیریم که هر کسی باید خودش تغییر کنه.

    کسی که عطش داره برای موفقیت، راهش رو پیدا میکنه و جهان مسیر رو براش هموار میکنه. چه ما کمک کنیم چه نکنیم.

    کسی هم که نخواد حرکت کنه و در مدار موفقیت نباشه، ما نمیتونیم کمکش کنیم. حتی اگه بخوایم.

    گاهی غم، درد، ناراحتی، سختی، شکست، تنهایی، گرسنگی و تشنگی و .‌‌‌… نیازه برای بیداری یک انسان. و اگه ما دخالت کنیم بهش آسیب زدیم. مثل پروانه که زودتر از پیله خارج شده.

    چه کسی میتونه در مورد یک موفقیت صحبت کنه؟ وقتی بهش رسیده باشه.

    چه کسی میتونه از طعم یه غذا تعریف کنه؟ وقتی خورده باشه.

    چه کسی میتونه یه طبیعت زیبا رو توصیف کنه؟ وقتی اونجا رفته باشه.

    خوشبخت میشیم با درک قوانین، درک مدارها، درک عظمت خداوند، ، رحیم و رحمان بودن خداوند

    ما باید زندگی طبیعی داشته باشیم.

    زندگی طبیعی یعنی سرشار از شادی، ثروت، عشق، روابط خوب، آرامش، نعمت و سعادت و ..

    و هر چیزی غیر از این غیر طبیعی هست.

    سپاس بابت آگاهی های دوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1690 روز

    بِسمِ الله رَحمنِ الرَحیم

    وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    (35 انعام)

    و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران می‌آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آنها آوری! و اگر خدا می‌خواست همه را مجتمع بر هدایت می‌کرد؛ پس تو از جاهلان مباش.

    سلام به استادِ جان و خانم شایسته عزیزم

    الله کلامم را جاری سازد…

    چقدر دقیقا قانون داره کار میکنه

    وقتی که هدایت خواستم از خداوند تا نشتی های انرژیم شخصیتیم رو ازم رفع کنه من رو دقیقا هدایت کرد به دوره گام به گام تحول زندگی من قسمت 13، و همزمانی این فایل با فایل جدید استاد ( آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغیر دهم؟)

    و این امر باعث شد این پاشنه آشیلم از ریشه حل بشه

    شکرِ خدا

    • تک به تک ما به یک اندازه به منبع ثروت، منبع نعمت، منبع روابط، منبع عشق، منبع سلامتی، منبع حال و احساس خوب، منبع، زیبایی، منبع خوشی و شادی و…. دسترسی داریم.

    و اگر کسی دستش از این منبع کوتاه باشد و یا دستش جلوی عاملی غیر از خداوند دراز باشد، جهان با هزاران طریق به او نشان میدهد و به او میفهماند که در مسیر اشتباهی است، که او برای دریافت نعمت ها داره از مسیر نادرستی میره که انتهای این مسیر سنگلاخی به نابودی و تباهی ختم خواهد شد..

    و دقیقا همین سنگلاخ های کوچک و بزرگ دارند به او میفهماند که فدات بشم این مسیر، مسیر نادرسته، ببین داره به ماشینت آسیب وارد میشه، ببین هرچی داری‌ پیش تر میری، خرابی های ماشینت داره بیشتر میشه، کمک های ماشینت خراب شد، جلوبندی ماشینت خراب شد و اگر همچنان ادامه بدی خودتو ماشینت باهم دیگه تباه خواهی شد…

    بیا و از اون مسیر راحت تر و زیباتر برو که آسفالته و لذت میبریو خیلی سریع تر به مقصد میرسی بدونِ خرابی و آسیب به خودتو ماشینت…

    اگر چشم بینا داشته باشد، اگر گوش شنوا داشته باشد، اگر قلبِ تسلیم داشته باشد…، هدایت را دریافت میکند و به مسیر خداوند، مسیر هموار، مسیر دلخواه، مسیر راحت و پر از زیبایی هدایت خواهد شد…

    اما اگر اینهارا نداشته باشد و به مسیر خودش ادامه دهد، سرانجامش پر واضح خواهد شد…

    • و اما این وسط آیا درسته من برم به دنبال او تا بخواهم او را از این مسیر منصرف کنم و به مسیر خداوند هدایت کنم؟

    اول از همه خودم داغون خواهم شد در این مسیر، ماشین خودم توی مسیر اون یارو خراب خواهد شد، خودم ضربه های وحشتناکی خواهم خورد، و از مسیر اصل و مسیر هموار مایل ها فاصله خواهم‌گرفت، منی که داشتم مسیر خودمو سوت زنان، با عشقو حالو زیبایی میرفتم، وارد مسیر اون شخص خواهم شد و به خودمو ماشینم خرابی وارد خواهم کرد، که چی؟ که تهش اون بابا بگه من مسیر خودمو ادامه میدم، و من میمانمو این همه ضربه و خرابی و پشیمانی که به بار آوردم، فقط بخاطر اینکه خواستم یک شخص رو به راه درست هدایت کنم…

    نه آقا علی این درستش نیست…

    • درستش اینه که تو مسیر خودت رو بری، مسیر خداوند و مسیر اصلی رو بری…

    در این صورت اگر کسی وارد مسیر سنگلاخی شد، میتونه باهات تماس بگیره و ازت (درخواست) کنه که آقا علی، شما ک اینقدر مسیرت راحته، همواره، پر از نعمت و زیبایی، پر از تیک خوردن اهدافته و…

    از کدوم مسیر رفتی؟میشه به من آدرس بدی و منم وارد این مسیر شم؟

    در این صورت میتونی بهش آدرس درست رو بدی…

    بله این کارِ درسته.

    کامنتم رو با شاه بیتی از مولانای جاااااان که دقیقا راجب به این موضوع سروده شده تمام میکنم:

    این جفای خلق با تو در جهان

    گر بدانی گنج زر آمد نهان

    خلق را با تو چنین بدخو کنند

    تا ترا ناچار رو آن سو کنند

    دوست عزیزم، اگر خلقِ جهان و شرایط زندگیت با تو بدخو میکنند

    فقط برای اینه که تو را رو آن سو کنند…

    تا تورو به سمت اصل، به سمت خدایی که ازش فاصله گرفتی برگردونه…

    در پناه قادرِ مطلق باشید…️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2972 روز

    بنام تنها فرمانروای قدرتمند جهان هستی، بنام او که هر چه دارم ازاوست

    سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی زیبا ودوستان الهی ام

    خداراسپاسگزارم بخاطر یه روز ویه فرصت دیگه

    خداراسپاسگزارم که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کرد ودر این مکان الهی حضور دارم

    خداراسپاسگزارم به خاطر وجود خودش در هرلحظه از زندگی ام

    خداراسپاسگزارم بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان الهی ام

    خداراسپاسگزارم بخاطر وجود پدر ،مادر،همسرم وتمام عزیزانم

    همه ما به یک اندازه به نعمت‌ها دسترسی داریم

    کسی که در مدار موفقیت نیست وخودش نمی خواهد موفق شود کل دنیا هم اگر بخواهند این اتفاق نمی افتد کسی که نمی خواهد حرکت کند کل دنیا نمی تونند با زور حرکتش بدهند

    اینکه من فکر کنم که اگر من به این شخص کمک کنم دست آون رو بگیرم یه پولی بهش بدم اون دیگه یه آدم متحولی می شود وتغییر می کنداشتباه است

    چه بسا مواقعی که من زندگی خودم را نابود کردم برای اینکه فکر می کردم اینجوری به بقیه کمک می کنم واین یه باور اشتباهی هست که من وافراد زیاد دیگری دارند

    من باید بپذیرم که نه می‌توانم سرنوشت کسی را به سمت خوبی هدایت کنم ونه می‌توانم سرنوشت کسی را به سمت بدی وشکست هدایت کنم

    من فقط می توانم زندگی وسرنوشت خودم را تغییر بدهم نه سرنوشت دیگران را ومن باید این امر را بپذیرم وبه حالت تسلیم بودن در مورد تغییر دیگران برسم تا بتوانم از زندگیم لذت ببرم وخوشبختی را تجربه کنم

    من نمی توانم زندگی کسی را که خودش نمی خواهد رو عوض کنم واگر آن شخص خودش بخواهد تغییر کند من چه بخواهم چه نخواهم نمی توانم جلوی اون را بگیرم یعنی اگر کسی خودش بخواهد تغییر کند ،پیشرفت کند ،ثروتمند وموفق شود.اگر من به فرض دلم نخواد که اون پیشرفت کند باز من ناتوان هستم به همین دلیل خیلی از مواقع که افراد درگیر صرف کردن وقت وانرژی خودجهت تغییر وکمک کردن به دیگران هستند نه تنها به اون شخص کمکی نمی کنند بلکه خودرا هم از هدف دور می کنند واز مسیر درست خارج می شوند

    در ظاهر شاید این فکر خودخواهانه باشد ولی وقتی خداوند در قرآن می فرماید حتی در دین هم اجباری نیست من باید بپذیرم وباور کنم که قدرت تغییر دیگران را ندارم

    اگر من این قانون را درک کنم وبپذیرم که تک تک ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم دیگه دنبال تغییر دیگران نیستم

    اگر آن افرادی که بقول قرآن خودشون خودرا از نعمتهای خداوند محروم کردند وخودشون هستند که به خود ظلم می کنند بیدار شوند می‌توانند هرچقدر که بخواهند از نعمتهایی که خداوند در اختیار آنها قرار داده استفاده کنند ولی اگر خودشان نخواهند ومن بخواهم آنها را از این نعمت‌ها بهرمند کنم برخلاف مسیر قانون حرکت می کنم ونه تنها به خودم بلکه به آنها هم ضربه می زنم

    بعضی مواقع درد ،غم ،گرسنگی وتشنگی، بیچاره گی ،و……..نیاز هست برای بیداری یک شخص یعنی باید این مراحل را طی کند وآن تلاش وحرکت به رشد آن شخص کمک می کند

    پس چگونه من می توانم به دیگران کمک کنم

    با کمک کردن به خودم ،با پیشرفت خودم ،وموفقیت خودم وبا الگو سازی از خودم می توانم به دیگران کمک کنم

    چه کسی می‌تواند در مورد خدا خوب صحبت کند؟چه موقعه من می توانم ایمان افراد را به خداوند بیشتر کنم ؟

    زمانی که من خودم نتیجه گرفته باشم

    چه موقعه من می‌توانم به افراد کمک کنم تا باورهای بهتری داشته باشند

    موقعی که خودم باورهای مناسبی داشته باشم ودرمسیر درست باشم

    کمک‌های من به دیگران ،به دیگران کمک نمی کند به خودم کمک می کند

    اگر من قوانین جهان هستی را خوب درک کنم ،خداوند وعظمت،مهربانی وبخشندگی خداوند را خوب درک کنم زندگی خیلی خیلی راحتی خواهم داشت وشاد وطبیعی زندگی می کنم یعنی یک زندگی سالم ،شاد، پراز نعمت وثروت ،پراز زیبایی وآرامش، پراز روابط قشنگ وروحیه خوب ،پراز عشق ویکتاپرستی ،خوشبختی وسعادت ونعمت،…..خواهم داشت واین یک زندگی طبیعی هست وهر چیزی غیر از این یعنی غیرطبیعی که اگر من قوانین جهان هستی را درک نکنم زندگی ام غیر طبیعی خواهد شد که رنج ها ،غم ها ،مشکلات ،میاد واین مشکلات میاد تا من بفهمم قوانین چی هست وهرکسی زمانی که آماده باشد می فهمد بعضی‌ها زودتر وبعضی ها دیرتر ومن نمی توانم زمان فهمیدن کسی را زودتر یا دیرتر کنم یعنی من باید تسلیم باشم در مقابل تغییر دیگران ومن باید به این درک برسم ، که اگر به این درک نرسم بهای خیلی زیادی را باید بپردازم

    خدایا شکرت….شکرت….شکرت

    عاشقتونم…..

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1376 روز

    سلام

    چک تغییر دیگران رو من سفت و سخت خوردم

    بدجور!

    راستش من سه سال پیش که با استاد آشنا شدم و بعد وارد دوازده قدم شدم کلا دیگه بیخیال پدر و مادر و داداشم شدم(تغییر دادنشون)

    این داستان ادامه داشت تا پارسال تیر ماه که من برای اولین بار یک رابطه نزدیک با جنس مخالف رو تجربه کردم

    بعد از ادامه داشتن رابطه کم کم من ازین طرز فکر ها دور شدم

    کار میکردم روی خودم ولی نه مثل قبل

    رفتم توی فضای جامعه و تازه الان میفهمم جامعه چقدر داغون بوده همیشه و من دور شده بودم

    خلاصه رفتم توی فضای اجتماعی شبکه اجتماعی

    پاتنرم برام صحبت میکرد

    و من ” احساس دلسوزیم ” شروع شد

    بارها برای خودم آگاهی هارو تکرار میکردم ولی دیگه زورم نرسید

    شروع کردم به مایه گذاشتن از خودم برای تغییر ایشون

    برای تغییر زندگیش

    نصیحت میکردم

    اگه جایی پول میخاست بهش میدادم

    اگه نیاز مالی داشت حل میکردم

    اگه تنها بود من میرفتم پیشش

    اگه دلش گرفته بود گوش شنوا میشدم

    منی که اصلا چت نمیکردم با گوشی کارم به جایی رسیده بود که تا 3 صبح چت میکردم حالشو خوب کنم

    منی که اصلا چت نمیکردم با گوشی کارم به جایی رسید که روزی چندین ساعت چت میکردم باهاش

    من بجایی رسیدم که بی هدف شدم کلا

    ترس ها به من غلبه کرد

    نگرانی به من غلبه کرد و…

    خلاصه تا جای ممکن من از خودم برای ایشون مایه گذاشتم

    همزمان حال من بد تر میشد

    من مدارم پایین تر میرفت

    و حالم هر روز بدتر از دیروز

    یه جایی فهمیدم که باید دور بشم ازیشون

    ولی ترس ها اجازه ندادن بهم

    باز هم ادامه دادم

    آخر سر

    آخر داستان رسید به جایی که بعد از یکسال با هم بودن

    یکسالی که من عمرم تلف شده بود و از خودم مایه گذاشته بودم

    حالم بد بود و داشتم از افسردگی واقعا آرزوی مرگ میکردم

    ایشون بهم گفت: ” میخاستی نکنی! ” میخاستی کمکم نکنی!

    جالب تر اینجاست که هیچ وقت کمکی از سمت ایشون برای من نبود

    منی که بخاطر اون آدم حالم به اونجا کشیده شده بود یبار هم کمکم نکرد

    و آخرم من بدهکار شدم

    نه تنها هیچ کدوم از خوبی هایی که کردم هیچ وقت دیده نشد از طرف ایشون و همیشه من بدهکار بودم

    بلکه آخرم یه عده فک و فامیل داغون رو به من ترجیح داد

    یعنی آخرم بدهکار شدم

    درصورتی که از لحاظ مالی عاطفی زمانی هرچیزی که فکرش رو بکنید من براش مایه گذاشته بودم

    و مهم تر از همه اینکه حال خوب همیشگیم رو از دست داده بودم

    و اون نمیفهمید که بخاطر اون اینطوری شدم میگفت دوسش ندارم! که حالم خوب نیست

    خلاصه منی که توی همه جنبه های زندگیم دنبال تغییر دیگران نبودم

    فهمیدم که توی رابطه عاطفی نزدیک این ویژگی رو دارم هنوز

    و ضربه سختی خوردم

    الان یک سال و نیم گذشته از شروع رابطه و پنج ماه از اتمام رابطه گذشته ولی هنوز ترکش هاش هست

    هنوز ناراحتی هام هست

    هنوز دلخوری هام هست

    هنوز حال بدش هست

    فقط بخاطر اینکه من نفهمیدم که آدمی که مدارش پایینه رو نمیتونی بزور هم مدار کنی و مال خودت کنی

    فقط بخاطر جاهل بودن و احساساتی شدن

    فقط بخاطر اینکه استاد بارها گفته بود و من درک نکرده بودم :

    ” وقتی روی خودت کار میکنی هدایت میشی به آدمی که از قبل درست هست! به آدمی که از قبل درست هست! نه آدمی که من میخام درستش کنم!”

    خلاصه که باید صد درصد تمرکزم روی بهبود خودم باشه

    قانون جهان اینه

    اگه کسی داره بخودش ظلم میکنه نمیتونی تو بهش کمک کنی

    در این صورت هم خودت عذاب میشی مثل داستان من

    هم شاید اون فرد رو هم عذاب بدی و زمان تکاملش رو طولانی تر کنی

    در هر صورت ضرره و ضرر

    این باور عالیه و با این جمله کامنتم رو تموم میکنم

    همه ما انسان ها به یک اندازه به خداوند و آگاهی خداوند و هدایت خداوند دسترسی داریم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    احمدرضا هودرجی گفته:
    مدت عضویت: 3621 روز

    سلام

    در مورد موضوع این فایل الگویی دارم که میخوام توضیح بدم

    تو بستگان ما دو نفر پسر عمو هستن که از بچگی با هم بزرگ شدن

    نفر اول با نام فرضی حسن و نفر دوم با نام فرضی حسین

    من با نگاه کردن به زندگی این دو نفر تمام قوانین تو ذهنم مرور میشه و بهتر درک میکنم که تمام اتفاقات زندگی ما فقط به خاطر باورهای ماست

    الان این دو نفر در حدود 55 سال سن دارند اما با شرایط کاملا متفاوت اما وقتی ازدواج کردن برای کار به شهر دیگه مهاجرت کردن و با هم یه خونه کلنگی در پایین شهر اجاره کرده بودن و آشپزخانه و دستشویی و حمامشون مشترک بود و با هم تو یه خونه زندگی میکردند یعنی شرایط ظاهری کاملا یکسان اما افکار و باورهای حسن با افکار و خواسته های حسین فرق میکرد

    چند سال بعد حسن به شهر خودش برگشت و مغازه قصابی زد و حسین تو همون شرکت موند و به کارگری ادامه داد ( تغییر مدار )

    به ظاهر همه میگفتن حسن اشتباه کرد که کارش را از دست داد اما حسن در ذهن خودش آرزوهای بزرگی داشت و روز به روز تو کسب و کار خودش پیشرفت کرد تا چند سال دیگه از نظر مالی وضعش خیلی از حسین بهتر شد و حسین چون دیده بود که دیگران و خودش با تلاش فیزیکی به جایی نرسیدن و قانون ذهن را نمی‌دانست همیشه حسن را مورد انتقاد قرار میداد که این تو کارش دزدی می‌کنه تو ترازو کم فروشی می‌کنه که اینجوری وضعش بهتر شده وگرنه از راه درست که کسی رشد نمیکنه( نگاه تنفر به ثروتمندان و پول) تفاوت باور افراد فقیر و ثروتمند

    حسین همیشه از حسن انتقاد و بدگویی میکرد اما حسن اصلا وقت نمی‌کرد در مورد کسی حرف بزنه سرش فقط تو کار خودش بود و رشد دادن جهان

    موضوع اصلی که مربوط به این فایل میشه اینه که حسن یه پسر 20 ساله داشت که مسیر بیراهه را انتخاب کرده بود و همیشه یه مشکلی برای پدرش درست میکرد تا جایی که حدود سال 93 این پسر 80 میلیون بدهی درست کرد و همیشه طلبکاران جلو در پدرش بودن اما ایشون هیچ وقت نخواست بر خلاف قانون کاری را انجام بده حتی در مورد تنها پسرش و بخواد حمایتش کنه و مدتی بعد پسره به تهران رفت تا از دست طلبکاران دور بشه و جهان خیلی راحت فرزند ناصالح را از پدرش دور کرد( تفاوت مدار)

    حسن خیلی راحت میتونست بدهی پسرش را بده اما چون ناخودآگاه قانون را درک کرده بود هیچ کاری برای بدهی پسرش انجام نداد چون میدونست اگه این بدهی را بده صددرصد فردا بدهی بزرگتر و مسیر بدتری را خواهد رفت و اگه پسرش میخواست تغییر کنه به راحتی میتونست بدهی خودش را بده و به ثروت و موفقیت برسه مثل پدرش که از بدترین شرایط مالی و خانوادگی به این ثروت رسیده بود

    یکی دو سال بعد خبر مرگ پسر حسن را دادن و علت مرگ هم مشخص نشد و طبق قانون جهان شخصی که نخواد تغییر کنه اگه پدرش و تمام دنیا هم جمع بشن و تمام ثروت جهان هم در اختیارش بزارن باز هدایت نخواهد شد و این را پدرش میدونست و هیچ موقع خودش را فدای فرکانس های نامناسب پسرش نکرد و تسلیم قانون بدون تغییر خداوند شد

    اما آدمهایی که قانون را درک نکردن میگفتن اگه حسن بدهی پسرش را میداد این وضعیت پیش نمیومد و پسرش رشد میکرد و همه ازش انتقاد میکردن اما این آقای حسن که واقعا قانون را خوب درک کرده به هیچ عنوان احساساتی عمل نکرد و تسلیم قوانین خداوند شد

    الان هم خیلی شاد و قدرتمند داره کسب و کارش را ادامه میده و با این شرایطی که براش بوجود اومد اگه به قیافه حسن نگاه کنی خیلی جوانتر و سرحالتر از حسین هست و فعال و پرانرژی داره پول میسازه

    یکی از بیزینس هاش خرید و فروش ملک هست ایشون چند سال پیش یه زمینی خرید 3 میلیارد و فروخت 16 میلیارد تو یه شهری که اندازه یه روستا بیشتر نیست و همین حسین چند روز پیش بود صحبت میکرد می‌گفت حسن دست به خاک میزنه براش طلا میشه نمی‌دونم دلیلش چیه و همیشه هم از بی خدا بودن و بد بودن حسن حرف میزنه اما نمیدونه که خدا تو حرف نیست خدا تو قرآن خواندن نیست خدا تو کربلا و روضه خوانی نیست

    خدا تو عمله شخص نمایان میشه

    خدا تو ایمان شخص نمایان میشه

    خدا تو تلاش و حرکت شخص مشخص میشه

    خدا تو صوت زیبای قرآن و درست تلفظ کردن کلمات قرآن نیست خدا تو عمل کردن به آیات و دستورات قرآنه

    حسن به اندازه خودش به قرآن عمل می‌کنه که این نتایج را گرفته

    پسر حسن تو مدارش نبود و ازش دور شد و حسن میدونست که نمیتونه هیچ کاری برای پسرش انجام بده

    حسن الان دو تا داماد داره که اونها هم از یه روستا و تو خانواده ای فقیر بزرگ شده بودن اما الان بهترین موقعیت را دارن بیشتر کسب و کار دست این دو نفره صبح زود تو کشتارگاه گوسفندها را ذبح میکنن کارهای دامداری را انجام میدن مغازه را باز میکنن بدون اینکه با کسی کاری داشته باشند سرشون فقط تو کار خودشونه

    و قانون مدار اینجا مشخص میشه که کبوتر با کبوتر باز با باز خواهد بود و حسن دو تا برادر و یه خواهر هم داره که اونها هم مسیر خودشون را رفتن و وضعیت مالی پایین و با بدبختی دارن زندگی میکنم و حسین همیشه میگه اگه حسن آدم درستی بود دست خواهر برادرای خودشو می‌گرفت دیگه نمیدونه که اگه حسن تمام دارایی خودش را بده به یه فرد فقیر اون شخص چند سال دیگه باز برمیگرده به همون وضعیت قبلی و اگر خود اون شخص فقیر بخواد موفق و ثروتمند بشه هیچ نیازی به کمک حسن نیست همچنان که کسی هم به حسن کمک نکرد نه ارثی بهش رسید پدرش یه آدم فقیر فقیر بود و نه گنج پیدا کرد حسن با باورهاش و طرز نگاه متفاوت به مسایل به ثروت رسید و هر کسی دیگه هم می‌تونه به این موفقیت برسه

    الان حسن آقا یه خونه داره 5000 متر با سرایدار و نگهبان تو چند تا شهر خونه داره باغ و ویلا داره چند تا ماشین داره و دارایی‌های دیگه که من خبر ندارم خودش هم شاد و سرحال هر روز هم داره جوونتر میشه و آقا حسین با این افکار و باورها الان تو یه خونه 40 متری داره زندگی میکنه

    من وقتی به زندگی این آدم نگاه میکنم میبینم هیچ احساسی تو قانون جهان نیست تمام اتفاقات دقیقا داره طبق قانون رخ میده و هیچ کسی نمیتونه تو زندگی کسی تغییر ایجاد کنه مگر خود فرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    روز سیزدهم

    تا کسی خودش نخواد موفق شه،اگر تمام دنیا هم دست به دست هم بدن که اون آدم موفق شه،این اتفاق نمیوفته

    ما نه میتونیم سرنوشت کسی رو به سمت خوبی هدایت کنیم نه به سمت شکست

    ما فقط میتونیم سرنوشت خودمون رو تغییر بدیم،یعنی تسلیم بودن درمورد تغییر دیگران

    تک تک ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم،به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم

    گاهی درد و فشار نیاز هس برای بیداری یک انسان

    با کمک به خودت،با پیشرفت خودت،با الگوسازی از خودت میتونی به دیگران کمک کنی

    استاد من قبلا همینطوری بودم،ولی الان خیلی وقته از وقتی تو سایت هستم ،و قبلا ک گهگاهی میومدم سایت،متوجه شدم با صحبتهاتون ک من هیچ تاثیری روی خوشبختی یا بدبختی کسی ندارم مگه اینکه اون ادم خودش بخواد

    و خیلی وقته دست برداشتم از کمک به بقیه

    استاد چقدر قبلا اذیت میشدم با همین مسئله ،چقدر انرژی میذاشتم برای اینکه مثلا حال دوستم ک برای اتفاقات زندگیش بده نصیحتش کنم،بگم چی درسته و … اخرم ک کار خودشونو میکردن،این وسط فقط من انرژیمو هدر میدادم

    ولی وقتی رها میکردم، خودش یه فکری ب حال خودش میکرد بالاخره

    من یکی از دوستای دبیرستانم ک سه سال با هم دوست بودیمو برا همین کلا گذاشتم کنار، اونموقع هیچی از قوانین نمیدونستم ولی ارامش خودم از همه چی برام مهمتر بوده و هس، و بنظرم استاد حتی تو بحث روابط باید یجاها تجدید نظر کرد،هرچنددد ک تو وقتی رو خودت کار میکنی اون بیرون خود ب خود همه چی درست میشه،یا اون ادمای دورت مث خودت فرکانسشون میاد بالا،یا حذف میشن

    همین دوستم ک سه سال رفیق بودیم و … اون روز منو دید اتفاقی و کلی گله کرد ک چرا یهو بیخبر رفتی و … گفتم اونجوری راحت بودم همین، بعد خب دلیل داشتم تو ذهنم برا کارم ،وقتی شمارمو گرفت و اینا تو ذهنم اومد یه لحظه ک نکنه مث قبل بخواد من مسائلشو حل کنم و منفی باشه و …

    ولی سریع قانون یادم اومد ک تو فقط رو خودت متمرکز شو

    و جالبه استاد اصلا پیامی بهم نداد ،

    یوقتا ام برعکسه، یعنی به جا اینکه دلت بخواد یه سری ادما حذف شن،دلت میخواد یه سریا باشن، ک اینم داره نشون میده قانونو نفهمیدیم ،خب اون ادم مگه تو ،تو فکر و ذهنشی ؟ ک چه مدار و فرکانسی داره ؟ چقدرررر راحت خودمونو از نعمت ها محروم میکنیم،چقدر با اصرار کردن الکی وقتمونو تلف میکنیم ،کلا اینا رو گفتم ،ک اقا جان ،فاطمه قشنگم،بذاااار همه چی همونجوری ک هس باشه،دست نزن ب ترکیب ادما،نه بخواه ک باشن یا حذف شن،ن بخواه ک کمکشون کنی یا تغییرشون بدی،تو با جریان رود پیش برو،لذتتو ببر،بذار ادمایی از همین جنس مثل خودت بیان،خدا همشو میاره

    یه کلام :

    تو فقط روی خودت تمرکز کن و خودت رو بهتر و بهتر کن

    یه موضوع جالب یادم اومد،دوستی میگفت ما تو شهر تبریز گدا نداریم ،چرا؟چون هرکس اونجا گدایی کنه به بدترین شکل باهاش برخورد میشه

    گدا پروری نمیکنیم ما ،شاید ظاهرش خشن باشه،ولی درست ترین کار همینه ،یا یکی از استادام مثال زد با دلسوزی برای موکلش رفته بوده هزینه طلاق زنه رو میده تا جدا شه از شوهر معتادش ولی زنه باز میره با شوهره زندگی میکنه ! حالا دقیق یادم نیس داستانشو ولی خیلی ناراحت بود ،و من همونجا بهشون گفتم با دلسوزی اصلا موافق نیستم

    استاد چقدر وقتی قوانین رو بدونه ادم،جلو میوفته

    چقدر دیگه لازم نیس ب تضاد بخوری تا یاد بگیری

    لازم نیس خیلی چیزا رو تجربه کنی و پوستت کنده شه تا بفهمی

    بعد یه چیز جالب،وقتی من به بقیه با دلسوزی میخوام کمک کنم چیو دارم میگم با این حرکتم؟ یعنی من از خدا دلسوز ترم برای بنده هاش؟؟ چی فکر میکنیم ما با خودمون ؟ یه بچه ک تازه دنیا اومده و میخواد شروع کنه به راه رفتن،تو دست و پاشو بگیر و به نگاه خودت همیشه کمکش کن،خب تو داری این ادمو فلج میکنی،

    تو اجازه نمیدی این بچه خودش مسیر طبیعیشو طی کنه

    تو بقیه موارد هم همینه ،تو نباید استعداد طرفو کور کنی بعد اسمشم بذاری کمک کردن !! داری ریتم طبیعیو بهم میزنی

    چند ماه پیش ک من قوانینو میدونستم تا حدی مخصوصا همین مورد رو ،یکی از دوستام بود با دوست پسرش کات کرده بود و تو فاز ناله و … منم خب قوانینو میدونم ،اینده خودم از همه مهم تره،دارم با همین حرفا و افکار و ارتباطات ایندمو خلق میکنم ،کلا گذاشتم کنار،بهش گفتم هروقت حالت خوب شد بهم پیام بده

    و استاد بعد از چند مدت پیام داد ،یا دیدمش حضوری فک کنم، ک رفته بود پیش روانپزشک و … و حالش بهتر شده بود

    یا همین بحث باورها،من قبلا خیلی سعی داشتم به بقیه بگم اره همچین مسیر ساده ای هس،باید کار کنیم رو خودمون و … و نتیجه هم مشخصه دیگه چون تو مدارش نبودن اصلا گوش نمیکردن،فقط چند نفر ک تو مدار بودن گوش کردن ،یا من شما رو استاد ب دوستام معرفی میکنم ولی نه مثل قبل ک اصرار کنم و .. واقعا هرکس تا توی مدار اگاهی و تغییر قرار نگیره اصلا نه میشنوه ن میبینه ،من خودمو اذیت کنم چون اون ادم تو مدارش نیس؟ چ فکرایی میکنیم بعضی وقتا :)

    قبلا قدر اینجا رو نمیدونستم ،اما الان میدونم و میفهمم واقعا برای اینکه تو این سایت باشی حتی باید ظرفیتشو داشته باشی،وگرنه من خودم خیلی وقت پیش عضو بودم،اما الان 12 روزیه ک مدام اینجام، چی تغییر کرد؟ جز اینه ک من مدارم داره میره بالاتر به لطف الله ؟

    و استاااد یاد این حرفتون افتادم یهو،ک وقتی تو مدارش باشی خدا شرایط و ایده ها و .. رو اماده میکنه ،من الان چند وقته تنها شدم،قشنگ میفهممم ک برا اینه ک من رو خودم کار کنم و خودمو بهتر کنم ،ببین اینجوریه فاطمه خانوم،وقتی قوانینو درک کنی دیگه تنهایی ک از نظر خیلیا چیز بدیه و فلان از دید تو میشه نعمت ! تفاوت فکرو فقط نگاه کن ! خدایا شکرت

    من به خودم اینارو دارم میگما ،خیلی زرنگی زندگی خودتو بساز، علامه کجا شدیم میخواییم برا همه تعیین تکلیف کنیم؟ اصلا مگه ما چقدر اگاهی داریم و واقعااا چطوری با چه عقلی فکر میکنی کاری ک برای اون ادم میکنی واقعا به نفعشه؟ این حتی تو مسائل مشورت دادن هم هستا، واقعا حرفتون چقدر درسته استاد

    بذاریم همه چی جریان طبیعی خودشو طی کنه،اگه تکامل لازمه ی موفقیت اون ادم باشه خب باید بگذرونه تکاملشو ،چقدر ماها استادیم تو اینکه از اصل طفره بریم ،چرا باید انرژیمونو انقدر هدر بدیم ،همینا میشه ک ظرفت بزرگه ها ولی سوراخه ،داری هدر میدی انرژیتو،بعد میگی چرا موفق نمیشم ؟

    من خودم اونموقع ک اگاهی نداشتم اشتباه میکردم ولی واقعا از وقتی فلسفه شو فهمیدم بدون اینکه حس بد بگیرم خیلی راحت نه به فقیری کمک کردم نه چیزی

    یوقتا یجاها این مسئله قوانین وقتی سخت میشه ک اون موضوع برات مهمه،مثلا دوستی خانواده ای ،یه ادم نزدیکه ،ولی بازم الان اینو به خودم میگم

    اگه اون ادم خودش به فکر خودش نیست،واقعا به تو چه ربطی داره؟ تو باید رو خودت کار کنی،خودت رو بهتر و بهتر کنی،و تو مدار ادمایی قرار بگیری ک دارن خودشون رو هر روز بهتر از قبل میکنن،

    هر آدمی ،تو هر سنی ک باشه،با سطح اگاهی ای ک الان وجود داره ،واقعا میفهمه چی خوبه چی بد،اون ادم دقیقا میدونه کاری ک میکنه به نفعشه یا به ضررشه، دقیقا میدونه حتی اینده اش با این روند ب کجا کشیده میشه ،

    وقتی کسی برای خودش ارزش و احترام قائل نیس،

    تو لطف کن و با احترام گذاشتن ب خودت ،خودتو و ایندتو درنظر بگیر،و روی اصل تمرکز کن،اصل چیه؟ افکارت،احساساتت،باورهات، و در نهایت اعمال و رفتارت.

    شکر برای آگاهی

    شکر برای حال خوب

    شکر برای رهایی

    شکر برای تسلیم بودن مقابل خداوند

    استاد عاشقتونم

    خدایا تو آگاهی به قلبم که من

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    13مین ردپادرروزشمارزندگی1403/8/16به نام ویادو سلام به خدا.سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم. استادزمانی که تواون شرکتهابودیم پسردوستمون بابچه هاتوشرکت مثلاباهم بودن ،که برای هیچکداممون درآمدنداشت،ولی تجربه ی خوبی برامون شد!بچه‌های ما روابط عمومیشون خوب بود.بهترشدولی این پسردوستمون ازروستاآمده بودخانه ماتوشهرهستیم یکم شیطونی کرد.نمیدونم رمزدوم پسرمویارمزدوم دوست پسرموپیداکرده بودکه بچه‌ها متوجه شدن بعدهمین شازده میگفت :نمیخوادبه پلیس زنگبزنین چون اونقدی نیست !وبلاخره متوجه شدن که کارخودش بوده ودیگه رفت روستاشون وچون خانوادش محترم بودن دیگه چیزی نگفتیم :خیلی ازاین اشتباهات داشتیم .به امیدروزی که من درست شوم مشکل ازمن است که داییه واجب ترازمادرشدم !خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهدی وجدی گفته:
    مدت عضویت: 504 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز

    روز سیزدهم از سفرنامه زندگی من

    چقد این آگاهی به جا بود

    این دقیقا یکی از پاشنه های آشیل من بود و هست اما به لطف خدا خیلی خیلی کمتر شده

    یادمه در گذشته هرکاری میکردم از خودم مایه میزاشتم برای تغیر دیگران برای کمک کردن به دیگران اما یه جایی این ضرب المثل اومد تو ذهنم که کسی که خوابه رو میتونی بیدارش کنی ولی کسی که خودشو زده به خواب نه و اونجا بود که دیگه از این کار دست برداشتم که بخوام به دیگران کمک کنم که مسیر درست رو برن به حیوانات غذا بدم دقیقا آخرین باری که این کار رو انجام دادم کمک به یک گربه بود که یک ماه تمام جهان منو چک و لگدی کرد بعدشم هیچی به هیچی اما الان متوجه شدم که واقعا هیچوقت هیچوقت تا کسی ازم درخواست کمک نکرده بهش کمک نکنم چون این بر خلاف قانون طبیعته واقعا اون آدم باید درس هاش رو پاس کنه اون اشتباهات رو انجام بده و از اشتباهش درس بگیره خداروشکر میکنم بابت این آگاهی که گرفتم واقعا ازتون ممنونم استاد که این آگاهی هارو با ما به اشتراک میگذارید از خداوند سپاسگزارم بابت اینکه من رو به این آگاهی ها هدایت میکنه براتون آرزوی سلامتب دارم خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمیه خطیبی گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    روز سیزدهم از سفر نامه ی من

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته‌ی مهربونم که این روزها سنگ صبورم شده اید

    خدایا بی نهایت از تو سپاسگزارم بابت وجودت وداشتن استاد عزیزم

    استاد من امروز که سفرنامه را دانلود کردم وشروع به گوش دادن ،نوشتن کردم به خودم گفتم این فایل و به شکل دیگه ای از استاد شنیدم فقط درباره‌ی تجربه‌ی خانم دکتر نبود وامروز خیلی کاری ندارم چون می‌دونم تا کسی از ما نخواسته نباید بهش کمک کرد تا از مشکلی که داره بیرون بیاد و فکر می‌کردم که این درس و خیلی عالی وصفر تا صدی بلدم ومن حتی فایلهای استاد را تا کسی نخواسته بهش معرفی نکردم ومن به خوبی این قانون را درک کردم ولی باز به خاطر تعهدی که به خودم اول سفرنامه دادم که تو باید جهاد اکبر راه بندازی

    گوش میدادم ،کامنتا را خوندم فایل رو تکرار بود تا نزدیک عصر

    استاد جان اینو هم بگم که چند روزی بود که همش سوال میکردم و دنبال ترمزهام و پاشنه آشیل خودم بودم

    بخدا باورتون نمیشه عصر طوری برای من آگاهی اومد و بارش فکری شدم که خودم باورم نمیشد

    بهم گفته شد فلانی تو یه سری چیزا مث معرفی استاد حواستو جمع کردی ولی یادته فلان جا تا درخواست نشد کار انجام دادی آسیب‌شو دیدی ،یادته فلان جا رودلسوزی داشتی محبت می‌کردی نزدیک بود چطوری گیر بیفتی یادته سر کارت به اون پیرمردی که اومده بود زیر بازارچه یه سکونت موقت داشته باشه محبت بیجا بدون درخواست وبیمورد کردی که همسایه اومد گفت اگه شما محبت نکنی اینا اینجاها جمع نمیشند واستاد آنقدر به یادم آورد که تازه من فهمیدم وای بر من بدترین پاشته آشیل من خدایی کردن برا آدم هاست یا حتی حیوانات شما یه فایل دارید درباره به کبوتر ها غذا ندهیم ما حتی برای حیوانات هم نمی‌تونیم دلسوزی بیجا کنیم بارها دیدم جلو بعضی مغازه ها یا خونه ها که اون پرنده یا گربه یا سگ اصلا تکون نمی‌خوره نمیره دنیای یه کوچه پایین ترو تجربه کنه و ما با دلسوزی بیجا که فکر می‌کنیم اگه به اون موجود غذا ندیدم از میمیره وباز میخواهیم خدایی کنیم ،

    وما می‌خواهیم دایه دلسوز تر از مادر باشیم نمی‌خوام گردن خانواده و جامعه بندازم ولی خانواده من به شدت درگیر این موضوع هستند همش خودشون را درگیر مشکلات مسائل بقیه می‌کنند و جواب قانع‌کننده‌ای دارند که ثواب داره به آدمها به حیوانات به درختان وبه همه می‌خواهند کمک کنند تا شخص از اون مشکل دربیاد و جالب اینکه اکثر وقتا حالشونم خوب نیست

    استاد اصلا شوکه شده بودم آنقدر ناخودآگاه به یاد من آورد تا بفهمم که یکسری مسائل و مشکلاتم به واسطه‌ی دلسوزی بیجا بوده چون خودم هنوز به اون پیشرفت لازم نرسیده بودم

    ودرک نکردن این قانون به این مهمی که تک تک ماها به یک اندازه به خان نعمت الهی دسترسی داریم

    و جالب اینکه اکثر افرادی که کمک کردیم بعد طلبکار شدند استاد نمی‌تونم حال درونی خودمو الان توصیف کنم فقط می‌دونم که هرروز داره مدارم بزرگتر میشه و چقدر عالی که فهمیدم از کجا آسیب می‌دیدم در جایی که اصلاً بهش فکرم نکرده بودم

    استاد خیلی‌ خیلی ازتون ممنونم استاد عاشقتونم این روزا حالم نوسان نداره این روزا حالم سینوسی نیست خیلی‌ از این بابت خوشحالم هر چند نجوا ها سر جاش ولی به لطف الله و کمک شما آنقدر سریع کات می‌کنم ومیفهم این نجوای شیطان یا میخواد بهم ترمزم را نشون بده همون اول صبح که این فایل را باز کردم این آگاهی رسید که اون رستورانی که مثال زدید بهم گفته شد مثل اینترنت به یک اندازه داره سرویس میده اون دریافت سرویس اینترنت بستگی به گوشی من بستگی به نوع مودم و وای فای و بسته ی من و محیطی که هستم که نقطه کور یا دریافت نت به خوبی اتفاق میفته یا اصلابسته به اینه که من آیا اصلا داده ی گوشیم و روشن کردم یا نه استفاده از اینترنت به من بستگی داره نه به فرستنده واستاد با این مثال ملموس تر شد برام

    استاد من برای رسیدن به این فایل و درک این آگاهی ودرک قانون به این مهمی بهای سنگینی دادم و روزگاربا چک و لگد بهم یاد داد

    ولی الان خیلی خوشحالم از درک این قانون خوشحالم از قدم گذاشتن تو این راه خوشحالم از تعهدی که اول سفرنامه دادم خوشحالم از پا گذاشتن تو این سفر همراه شما وخانم شایسته‌ی عزیزم

    استاد همیشه شما میگید باید بها پرداخت کنید شاید به ظاهر دریافت فایل سفرنامه رایگان باشه ولی ارزش آن را نمیشه تعیین کرد ومن بهای آن را با کار کردن گوش دادن و تجزیه و تحلیل دارم پرداخت میکنم و نتایج باورنکردنی دارم می‌گیرم

    استاد به قدری نوشتن کامنت بهم انرژی میده که لحظه شماری می‌کنم که آموزش اون روزم تموم بشه ومن بیام از نتیجه بنویسم چقدر نوشتن تو سایت داره کانون توجه منو به اتفاقات خوب بی اندازه جلب میکنه و چقدر شما می‌گفتید که بچه‌ها کامنت بخونید کامنت بذارید اصلا نمیتونم حالمو براتون بنویسم

    خیلی‌ از خدا وشما بابت درک این قانون به این مهمی خوشحال و سپاسگزارم

    چقدر خوبه شادی درونی

    خدایا شکرت استاد ممنونم خانم شایسته عزیز زنده باد

    براتون بهترین بهترینها را از خدا می‌خوام

    عاشقتونم بی اندازه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: