همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 60

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    بنام خدای مهربون و هدایتگر..سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی گل..خدارو شکر که روز سیزدهم سفرنامه رو هم باز میگذرونم..استاد امروز برای من خیلی روز زیبا وخوبی بود وهست از صب احساس عالی دارم خداهر لحظه حتی تو کارای کوچیک هدایتم میکنه ومن ازین وصل شدن خیلی خوشحالم چقدر عالی بود شروع این سفر نامه پر برکته برام خدایا سپاسگزارم..استاد منم به عینه خودم این تجربه رو داشتم که میخواستم هر طور شده به یکی از نزدیکانم که تو دام اعتیاد بود کمک کنم وزمانی که قوانین رو نمیدونستم خیلی از خدا شاکی بودم که چرا برای خانواده من چرا بی عدالتی..پدر من که شب وروز نماز میخونه چرا باید برای خانواده اش ازین اتفاق بیفته خیلی تلاش میکروم که نجاتش بدم وزندگی خوبی داشته باشیم ولی هیچ وقت نشد تازمانی که من با قانون اشنا شدم تازه اول راه بودم خیلی جو گیر شدم حالا میخواستم زورکی بهش قوانین رو یاد بدم ولی تازه مسخره هم میشدم که نفست از جای گرم بلند میشه خدایا چقدر نشتی انرژی داشتم من..وقتی وارد این مسیر شدم بینهایت تلاش میکردم همسرم رو هم تغییر بدم باخدابیشتر اشناش کنم اونم همش میگف داری شعار می دی وقتی خودت عملنداری..اره حق با اون بود یه مدت واقعا تلاش بیهوده میکردم باقانون دیگران رو تغییر بدم خوب شایدیا حتما اون روزا هم برا تکامل ایمان من لازم بوده وای خدایا الان جقدر حالم خوبه واز ته قلبم میگم خدایاشکرت چقدر تو خوبی ،مهربانی..خدایا توچقدر منو دوستم داری وقتی من یه قدم برداشتم تو دستم رو گرفتی وتا اینجا هدایتم کردی خدایا من این زندگی دنیایی رو به پشتوانه حامی بودنت تو ادامه میدم..خدایا شکرت که الان همیشه سکوت میکنم اصلا تلاشی برای کمک یا تغییر دیگری ندارم و تمام شبانه روز به فکر تغییر شخصیت وباورهام وتقویت ایمانم با دیدن نشانه هام هستم..استاد دیروز کارتم خالی بود هیچ پولی نبود توش..اول ذهنم گف به همسرم زنگ بزنم برام واریز کنه بعد از خدا هدایت خواستم قلبم گف که از خدا چرا نمیخوای تو اصلاخواستی ببینی میشه چشمام برق زد خیلی ذوق زده شدم به خدا قسم گفتم خدا خودت برام بفرست من نمیدونم از کجا ولی میدونم وایمان دارم روزیم دست تو هستش وتو میدی به من دیگه اصلا بهش فکر نکردم ظهر داشتم فایل شما رو گوش میدادم یه اس ام اس اومد به کارتم پول واریز شد وشب همسرم گف برات مول زدم..واقعا ازین اعتماد به خدا به وجد اومدم والانم هر لحظه دارم تکرار میکنم قوانین رو ونشانه هارو تا بیشتر ایمان بیارم وتکاملم روطی کنم..خدا جونم تو دستم روبگیر منو بالا بکش من ازت میخوام بینهایت هم میخوام وایمان دارم تو میدی خودتم هدایتم میکنی به مسیر داشتن نعمت هات..خدایا شکررررررت استاد عزیزم ازشما ومریم جانم هم ممنونم که تو این مسیر بینهایت لطف دارین به شاگرداتون..استاد این فایلای رایگان بی نهایت ارزش دارن میدونم اگه کسی بهشو نپردازه حتی به اینها هم دسترسی نخواهد داشت..پس ایمان دارم با تکامل داشتنم تو فایلای رایگان به دوره ها هم هدایت خواهم شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رویا گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سللاااام

    سفرنامه رویایی من روز سیزدهم

    ما در تغییر دیگران ناتوان هستیم نکته ای هست که مدام با خودم تکرار میکنم و نتیجه های خیلی عالی را برای من داشته ، هم خودم را در بند فرکانس هایی که من را از خدا و خواسته هام دور میکنه آزاد کردم و هم قوانین جهان را بهتر درک میکنم. هیچ چیز ارزش یک لحظه دور ماندن از خدا را ندارد

    من این را با تمام وجودم درک کردم که همه ما به یک اندازه به نعمت های خداوند دسترسی داریم و خواستن توانستن است.

    از شادی و موفقیت های دیگران شاد میشوم و آنها را تحسین میکنم و با ارسال فرکانس سپاسگزاری خودم را در مسیر خواسته ام قرار میدهم و نتیجه رسیدن به خواسته ام به امید خدای یکتا است .

    به خودم افتخار میکنم که اینجا هستم و این تغییرات را در خودم میبینم و هر چقدر متعهدانه در این مسیر الهی قدم برمیدارم بیشتر پیشرفت میکنم و خیلی خوشحالم، خدایا عاشقتم و پیشرفت روز افزون از خدا می خواهم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    خدا یاور من است گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    سلام به همگی.

    ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم.

    این رو همین بالا نوشتم تا ترمز بزرگ زندگی خودم و قاتل رویاهام رو نشون خودم و همه بدم. من آدم بسیار مثبت اندیش و شادی بودم از همون اول. از بچگی در عین اینکه از تمرکز اطرافیانم روی موارد منفی ناراحت و دلگیر و خیلی وقت ها ناامید می شدم اما باز هم توی کتاب ها، مجلات، اینترنت، سایت ها و…. دنبال ذره ای انگیزه برای مثبت اندیشی می گشتم. حتی آشنا شدنم با استاد هم بواسطه این روح مثبت گرای من بود.

    بارها وقتی در مورد کنترل ذهن، آمدن خبرهای خوب ودرست شدن همه چیز صحبت می کردم، نه تنها حرفم رو قطع می کردن و برای اون حرف هایی که کلی بر اساس شخصیت آدما واسشون تحقیق می کردم و می گفتم ارزشی قائل نمیشدن بلکه حتی آخر سر اون قضیه به دعوا و تحقیر شدن من ختم میشد. این موضوع تا سال قبل و گاها همین امسال هم ادامه داشت. این که از زندگی، حال خوبم می زدم و سعی می کردم حال بقیه رو خوب کنم و نه تنها به نتیجه نمیرسیدم بلکه همه تلاش های خودم برای خوب نگه داشتن حسم دود میشد میرفت هوا و خودم و روحم شبیه اسفنجی میشد که انگار انداختنش توی لجن و اشباع شده از اون همه گند و کثافت.

    هر بار پشت دستم رو داغ می کردم اما باز با دیدن ناراحتی یه نفر سوپرمن میشدم و باقی قضایا…

    تا اینکه بالاخره زبان ذهن نگرانم رو پیدا کردم. من واقعا با دیدن اشک یا ناراحتی کسی عمیقا ناراحت میشم و میخوام امیدوارش کنم که همه چیز خوبه و فلان و بیسار.

    اما یه روزی که داشتم با خودم میگفتم بشکنه این دست که نمک نداره ، یه لحظه انگار یکی با پتک کوبید روی صفحه ذهنم و اون یه لحظه و افکار و صحبت و آگاهی هایی که درون من رد و بدل شد واقعا شگفت انگیز و تاثیر گذار بود.

    همزمان که ذهنم قلبم رو ناراحت کرده بود یه صدایی که نمیدونم دقیقا از کجای مغزم پلی میشد و اتفاقا صدای استاد بود، گفت که ببین،

    تو با این کارت داری اون رو از مسیر منحرف می کنی. اولا تو مگه با کمک همین اتفاق ها و تضادهای به ظاهر بد مسیرت رو پیدا نکردی؟

    ببینم مگه کسی اومد دستت رو گرفت و آوردت سر سایت عباسمنش و گفت ذهنت رو هدایت کن. مگه کسی از نزدیکانت به زور مجبورت کردن که توی روزای به ظاهر بد که حال روحیت خوب نبود، ویس های سید حسین عباسمنش رو گوش کنی.

    همین نزدیکان و اطرافیانت مگه نبودن که دائما مسخره ات می کردن که این باز دوباره شده سید حسین عباسمنش. مگه هزاران بار نشده که ویدیوها و مسافرت ها و زندگی در بهشت ها رو به هوای نشون دادن نتایج افکار درست بهشون نشون دادی و اونا نه تنها حواسشون به چیز هایی که تو میگی نبود بلکه با دیدگاه ها و نگرشی که به ویدیوها داشتن حالت رو بهم زدن.

    مگه کسی بهت گفت که اشکالی نداره به حرفاشون توجه نکن و به مسیرت ادامه بده؟ تو توی این سال ها خودت تنهایی و با هدایت خدا دونه دونه آجرهای این شخصیت جدیدیت رو ساختی و تبدیل به آدمی شدی ( گرچه هنوز کلی راه داری) که قابل قیاس با آدم پنج سال قبل نیست. تو کجا و اون ادم کجا.

    این صحبت هنوز اونقدر مطمئنم نکرده بود و ذهنم هنوز میگفت اشکالی نداره آخه من نمیتونم شاهد ناراحتی آدما باشم هر چقدر هم حمایت نشم بازم کمک میکنم.

    در همین حین بود که یه صدایی از قلبم بهم گفت که خانم شما جدیدا به مقام خدایی رسیدی؟

    تو بنده های خدا رو که خودش خلق کرده و به زیر و بمشون آگاهه بهتر میشناسی؟ یا لابد انقدر قدرتمند شدی که زندگیتو ول کنی و بخوای زندگی آدم ها رو تغییر بدی؟ یا شایدم خدا بلد نیست بنده هاشو هدایت کنه و ولشون کرده همینجوری با سر برن توی دیوار که تو میای اینجوری فرشته نجاتشون میشی.

    الان که دارم فکر میکنم چندین ماهه پاک پاک شدم از این ضعف شخصیتی. نه کاری با کسی دارم، نه نگران کسی ام. تمام فکر و ذکرم شده اینکه چجوری خودم رو ارتقا بدم، چجوری بهتر فکر کنم. و اینطوری دیگه هیچ توقع و انتظاری هم از آدما ندارم. البته که هرکس ذره ای بخواد با منفی نگریش باهام بازی ذهنی راه بندازه خیلی محکم جلوش در میام و سر این موضوع هم با کسی شوخی ندارم.

    به هرچی که بخوام با کمک خدا و بدون کمک و حمایت بقیه می رسم و علاف و معطل کسی نیستم. دارم بند به بند استعدادهام رو شکوفا می کنم و از اینکه زنده ام و خلق شده ام بی نهایت لذت می برم.

    استاد متشکرم ازتون. دوست ندارم زیاده گویی بکنم. امیدوارم حجم عظیم قدردانی و خوشحالی و انرژی مثبت من که پشت کلمه متشکرم پنهون شده رو دریافت کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اکرم قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 1346 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدرعالی نوشتی

      چقدرحرفات به دل نشست

      انگارحرفهای دل من بود،

      مرسی به خاطرکامنت فوق العاده ات،ارزش بارهاوبارهاخوندن ویادآوری به خودم راداره،

      که روزی هزاران باربخونمش وبه خودم یادآوری می کنم که ازکجابه کجارسیدی وکسی که توروبه این مسیرآورده فقط خودت بوده ای باهدایتت پروردگارت،پس هرکس دیگه ای که بخواهدپروردگارش هدایتش می کند.خداراصدهزارمرتبه شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        خدا یاور من است گفته:
        مدت عضویت: 2295 روز

        سلام دوست عزیزم. خدا رو شاکرم که ردپای من باعث شده حال شما خوب بشه و ازتون ممنونم که حال خوب تون رو با من به اشتراک گذاشتین واقعا خوشحال شدم و بهم انرژی مضاعفی بخشید.

        این نظر رو چند روز قبل نوشتم و الان که دارم دوباره نظرم رو میخونم متوجه شدم که چقدر این باور توحیدی مهمه که فقط خداست که کمکمون میکنه. همین یه باور به ظاهر ساده باعث میشه از زندگی مون لذت ببریم و روحمون دچار تعارض نشه.

        ممنونم که باعث شدین دوباره این موضوع برام مرور بشه.از صمیم قلبم آرزو می کنم که روز زیبایی داشته باشین و خدا با نشانه هاش و وجودش قلبتون رو پر نور کنه دوست عزیزم😊

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مهدی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    بنام خدای هدایتگر، الان که دارم این کامنتو مینوسیم دارم اشک شوق میریزم، من توی کمتر از یک ماه دارم به جواب همه ی کمبود و تضادهای ذهنی توی زندگیم میرسم، و واقعا هر روز با ایمان بیشتری خداوند رو درک میکنم و حس فوق العاده بینظری دارم و از لحاظ سلامتی و آرامش درونی توی حالت خیلی خوبی هستم، هر روز بیشتر روی خودم کار میکنم و به آگاهی های بیشتری دسترسی پیدا میکنم، و دقیقا از جایی شروع شد که دستمو رو به آسمون بردم و از خالق هستی کمک خواستم و به این مسیر زیبا هدایت شدم، خدایا هر روز با تو خوشبخت ترینم و ایمان دارم تو برایم بهترین ها رو در نظر داری. سپاسگذار نعمت های بیکرانت هستم.🥰🌹🙏🌎🤲😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1712 روز

    بنام خدای درونم ؛

    روز سیزدهم سفرنامه پر خیرو برکتم

    سلام

    امروز این دقیقا همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم و باعث شد چرخ زندگیم روانتر بچرخه

    چند وقتیه یکی از اعضای خانوادم در حالتیه که با خودش در صلح نیست و من هم بخاطر فرکانسهام در این محیط قرار گرفتم برای اینکه رشد کنم چون یک تضاده برای من بودن با چنین ادمی زیر یک سقف. ماجرا ازاین قراره که ایشون هیچ حرکتی برای بهبود انجام نمیده و من بوضوح گذشته خودمو جلو چشمام دیدم . جهان داره فشار میده که حرکت کنه چون جهان رو به رشد و گسترشه هیچوقت نمیشه متوقف بشه و اگه کسی خلاف قوانینش عمل کنه تنبیه میشه !!لاجرم!!

    البته این روزها من هم به نوبه خودم نیاز دارم که یکسری حرکت هارو انجام بدم منم بی نقص نیستم و عالی عمل نکردم توی این قضیه و باید برای بهبود بیشتر تلاش کنم بیشتر حرکت کنم و اقدام بکنم تا اینکه به روزمرگی غرق نشم .

    یاد گرفتم نباید کسی رو مجبور به انجام کاری بکنم . در این مثال ، نمیام به این شخص بگم راهی که میره اشتباهه و قطعا ضربه میخوره و بیماری ها رو به طرف خودش میکشونه بحث و دلخوری و ناراحتی های زیادی رو به طرف خودش جذب میکنه . من وظیفم اینه که حال خودمو خوب کنم و باموفقیتم الگویی بشم تا بقیه ببینن و الگوبرداری کنن فقط اینجوری میتونم کمکشون کنم .

    امروز مسئله ای برام پیش اومد در زمینه روابط .. سعی میکنم روی سپاسگزاری و توحید کار کنم تا حالم خوب بشه چون فقط باتغییر باوره که میتونم حسمو خوب نگه دارم نه با عوامل بیرونی .باید سعی کنم بیشتر با خودم در صلح باشم و خودمو بیشتر دوست بدارم اینطوری ارتباطمو با منبع بیشتر میکنم .باید بتونم ذهنمو کنترل کنم از نجواهای بی پایانش… وقتی سپاسگزاری کنم همممه چی به نفع من برمیگرده و بازی به نفع من درمیاد😉⚘

    خط آخر متن فایل خیلی منو به فکر فرو برد:

    اما باید مراحل آماده شدن برای دریافت این حمایت و هدایت را بگذرانیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    سلام به دوستان در روز سیزدهم سفرنامه در ۱۴۰۰/۱۰/۶ دوشنبه شب ساعت ۱۹:۴۶

    ممنونم از خداوند که داره از طرف شما باهام حرف میزنه

    خدا عمر با عزت بده استاد مهربونم

    امروز هم استاد یک قانون بسیار مهم را بهم یادآوری کرد و اون هم دلسوزی نکردن سعی بیجا برای تغییر دیگران نکردن بود

    ما خدا نیستیم که بخواهیم کسی را هدایت کنیم ما خودمون در هر لحظه محتاج هدایتیم

    به این خاطر ما دوست داریم به دیگران کمک کنیم که در فرهنگی بزرگ شدیم که عادت کردیم به گدا پروری و این فرهنگ برای ما وجدان رو اینجوری تعریف کرده که اگر به دیگران کمک نکنی نامردیه و باید عذاب وجدان بگیری و احساس گناه داشته باشی

    زیاد شنیدیم که فلانی گناه داره اگه کمکش نکنی

    من خودم یکی از نقاط ضعف شخصیتم( ادای دانایان رو درآوردن ، که از کمبود عزت نفس میاد) این بود که تا چیزی از استاد می‌شنیدم به جای عمل کردن به اون نسخه شفا بخش ، میرفتم به بقیه میگفتم که آره اینجوری فکر کنید و اونها هم گوش میکردم تایید می‌کردن کلی کیف می‌کردن بعد مدتی میومد می‌گفت اینا که این حرفها رو میزنن دارن این چیزا رو میگن کلاهبردارن و می‌خوان جیب تو رو خالی کنن و از این حرفا

    که ما هزار و چهارصد سال پیش امامان اینا رو گفتن و …اونوقت تو به فلانی گوش میدی؟ تا اینو گفت گفتم آره تو درست میگی و هیچ بحثی نکردم و گفتم حق با توعه (که دیگه ادامه نده)و جمع رو ترک کردم

    بارها تو زندگی تک تک ما خودشو مخصوصا در این مورد خودشو نشون داده که آخرش گفتیم (به فلانی عسل دادم انگشتمو گاز گرفت)

    به قول قرآن اونها نمی‌فهمند

    مثل اینه که به یه انسان روشن دل بگی نگاه کن چه لباس زیبایی پوشیدم خوب اون بنده خدا نمیتونه ببینه

    هر روز درجا میزدم الان مدتیه که با هیچکس درباره این چیزا حرف نمی‌زنم سعی میکنم فقط عمل کنم

    الان دیگه کاری با کار دیگران ندارم سعی میکنم در محل کارم تنها باشم به شدت افراد مزاحم(دوستایی که همیشه باهم بودیم) دور و برم کم شدند اگر هم میان تحویلشون نمیگیرم که زود برن

    وقتی همه چیز خودمم

    وقتی دوست و افراد مناسب بسیار در جهان فراوانه چرا بچسبم به چندتا آدم بی هدف و وقت تلف کن؟

    وقتی تمرکز باید بزارم رو خودم

    چرا با دیگرانی وقت بگذرونم که اصلا ربطی به اون چیزی که می‌خوام باشم ندارن.

    البته باز هم تکامل را باید رعایت کنم

    نجوا میاد که برو پیش اونها ولی در ۹۰ درصد مواقع بهش بیمحلی میکنم

    جایی باشم که غیبت میکنن قبلنا تذکر میدادم اما الان بدون بحث یا تذکر سعی میکنم مکان رو ترک کنم

    من می‌خوام روی تعهدم مثل استاد بایستم

    می‌خوام نتایجم بزرگ بشه مثل استاد (خدا بیشتر بهشون بده) اگر ثروت به سمت ایشون سرازیر شده پس می‌تونه به سمت منم سرازیر بشه کافیه مثل استاد ایمان داشته باشم مثل استاد صبر داشته باشم مثل استاد تعهد داشته باشم و مثل استاد به زیبایی توجه کنم و با خودم در صلح باشم

    وقتی که خودم نتیجه بگیرم اونوقت الگویی میشم برای دوستان و نزدیکان اونها هم میگن ابراهیمم مثل ما بود تو محل ما بود الان به این ثروت رسیده پس ما هم میتونیم (اینه منظور استاد از این حرف که جهان را جای بهتری برای زندگی کنیم وقتی با جایگاه خوبی که به دست آوردیم بذر امید بکاریم در دل اطرافیان )

    وقتی که به ثروت برسم حرفم خریدار داره

    وگرنه ملت واسم تره هم خورد نمیکنن

    اونوقت همونهایی که منو و رویاهام رو مسخره میکنند مجبورن مدتها تو صف باشند که منو ملاقات کنند

    استاد گفتن طبیعی زندگی کنیم من فکر کردم که اگر طبیعی باشیم (اتفاقات رو همانطور که هست بدون برچسب خوب و بد زدن بپذیرم و آرام باشم ترس نداشته باشم بحث نکنم قضاوت نکنم در کل با خودم در صلح باشم وجه مثبت مسایل را ببینم) نعمات به سمتم میدوند

    مثل یک رودخونه که بدون هیچ پمپی آب رو سرازیر می‌کنه

    مثل یک مورچه که دوبرابر وزن خودش را حمل می‌کنه و کمردرد هم نمیگیره

    مثل بارانی که بدون اینکه کسی ازش التماس کنه به موقع می‌باره

    مثل تغیر فصلها که سر وقتش رخ میده (بدون اینکه بپرسه کشور کافرند یا مسلمان)

    مثل یک.ملکه و پادشاه که همه. چیز به طور طبیعی بدون تقلا براش همیشه حاضره مگر یک پادشاه وقتی ببینه همه چی براش فراوانه تعجب میکنه؟ نه خیلی عادی همه چیز هر وقت اراده کنه براش فراهم میشه

    شرایط یک پادشاه برای ما که در اون مدار و موقعیت نیستیم شبیه معجزه و یه چیز غیر ممکن است برای اون طبیعیه طبیعیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهراابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    بنام خدایی که به شدّت برای من کافیست سلام به استاد عزیزم امروز روز سیزدهم سفرام هست من تجربه های زیادی دارم از این حس دلسوزی که من میتونم و وظیف ام هست که به خانواده ام کمک کنم، باز هم این اتفاقا باید میفتاد تا من خودمو بیشتر بشناسم و مسیرام رو بهتر پیش ببرم .من همیشه وقتی از سر دلسوزی یا هر چیز دیگه ای میشه اسمشو گذاشت من میخواستم به خانواده ام کمک کنم و این باعث میشد که روابط بین منو همسرم سردتر بشه واون به من میگفت و نشانه ها بودن ولی من توجه نمیکردم( تو مدارش نبودم یا نخواستم چون این باور از خانواده ام به من رسیده بود) ولی من مقاومت میکردم میگفتم نه اونا خانواده من هستن گناه دارن یا همیشه من نصیحت گرشون بودم که این راه است و این چاه ولی اونا مسیر خودشون رو میرفتن و من فقط احساس خودمو بد میکردم وتا جایی که جهان با پُتک زد توی سَرم و گفت اشتباه داری میری و استاد من هر وقت به تضادی یا هدایتی برخورد میکنم فورا فایل زیبای شما در مورد همان موضوع سرراه من قرار میگیره و این تجربه باعث شد که خدا روشکر خودمو پیدا کنم که من نه به سمت خیر و نه به سمت شر میتونم کسی رو هدایت کنم به جز اینکه خودشون بخوان و من هر روز اینو یاداوری میکنم به خودم که من برای خودم زندگی کنم و من مجرد اومدم و مجرد هم میرم من حتی نمیونم زندگی فرزندمو تغییر بدم تا خودش نخواد‌،همونجوری که من خودم خواستم و هدایت شدم به این مسیر.من باید اینقدر موفق بشم توی مراحل زندگی ام خودم عالی زندگی کنم در تمام جوانب و الگوی بشم برای دیگران وجهان رو جای بهتری برای زندگی دیگران بکنم .من واقعا عاشق کمک کردن به دیگرانم و این لذت بخشه برام نه مث قبل که عاشق این کار بودم که بتونم زندگی کسی رو عوض کنم نه،من الان خیلی با دید باز دارم به قضایا نگاه میکنم اینم به لطف خدا نتیجه اموزشهای بی نظیر رایگان شماست استاد عزیزم از خدای مهربانم بهترینها رو براتون میخوام 😘🤗😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    Asal Banoo گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    سلام استاد

    سفر روز سیزدهم

    خدایا شکر برای وجود شما استاد ، دقیقا همینه که میگید من هیچ توانایی ندارم برای تغییر دیگران واقعا ندارم و خیلی تو زندگیم تجربه اش رو کردم و وقتی که صحبت های شما رو شنیدم یک آن زندگیم از جلو چشمام گذشت من تو زندگیم خیلی سعی کردم به خیلی ها کمک کنم که تغییر کنن اما همیشه خودم شکست خوردم و از زندگیم عقب میموندم و زندگی خودم هم یادم میرفت که با خودت چند چندی، الان دارم این باور رو میسازم که من در تغییر دیگران ناتوانم و هیچ وقت نمیتونم کسی رو تغییر بدم خیلی زرنگم خودم رو تغییر بدم و به قول استاد زندگی طبیعی رو داشته باشم خدایا شکرت سپاسگزارم به خاطر همه چی 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهرا دهخانه گفته:
    مدت عضویت: 1462 روز

    سفرنامه روز سیزدهم

    سلام به همه ،پیام این روزها خیلی درگیرش هستم استاد فرمودن که ما میتونیم فقط به خودمون کمک کنیم نه هیچ کس دیگه خدایا کمکم کن تا بتونم فقط روی خودم کار کنم و به هیچ کس کاری نداشته باشم ،و تجربه جالبم اینه که چندین سال به همسرم هر دیقه میگفتم فایل گوش کن فایل گوش کن که این باعث شد هر روز دور تر و دورتر بشه تا اینکه چند ماه پیش با تمام وجودم رها کردم و تمام توجهم روی خودم بود و هر روز نتایج بهتر و بهتر میشد تا اینکه باز دوهفته همون اشتباه رو دوباره تکرار کردم و باز به همسرم گفتم و تو این دوهفته دیگه درآمد درستی نداشتم و دریافتی خوبی نداشتم و هیچ اتفاق خوبی هم واسه همسرم نیوفتاد ،فایل امروز ننو بیدار کرد که هر گلی میخوای به سره خودت بزن و به کسی کاری نداشته باش تا اینکه این تصمیم رو گرفتم باز الهامات اومد سراغم و مطمئنم از این به بعد بهتر و بهتر میشه واز خدای وهابم کمک میخوام تا کمکم کنه بتونم فقط و فقط روی خودم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    زهرا دهخانه گفته:
    مدت عضویت: 1462 روز

    سفرنامه روز سیزدهم

    سلام به همه

    این یه سفر عالی و بی‌نظیر بود آگاهی بهم داد که این روزها خیلی درگیرش هستم استاد فرمودن که تمرکزمون روی خودمون باشه و خودمون رو تعقییر بدیم و فقط فقط تمرکز روی خودمون باشه خدایا کمکم کن تا بتونم فقط تمرکزم روی خودم باشه و به هیچ کس کاری نداشته باشم ،و تجربه جالبم اینه که چندین سال به همسرم هر دیقه میگفتم فایل گوش کن فایل گوش کن که این باعث شد هر روز دور تر و دورتر بشه تا اینکه چند ماه پیش با تمام وجودم رها کردم و تمام توجهم روی خودم بود و هر روز نتایج بهتر و بهتر میشد تا اینکه باز دوهفته همون اشتباه رو دوباره تکرار کردم و باز به همسرم گفتم و تو این دوهفته دیگه درآمد درستی نداشتم و دریافتی خوبی نداشتم و هیچ اتفاق خوبی هم واسه همسرم نیوفتاد ،فایل امروز ننو بیدار کرد که هر گلی میخوای به سره خودت بزن و به کسی کاری نداشته باش تا اینکه این تصمیم رو گرفتم باز الهامات اومد سراغم و مطمئنم از این به بعد بهتر و بهتر میشه واز خدای وهابم کمک میخوام تا کمکم کنه بتونم فقط و فقط روی خودم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: