همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 75

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهره مرتضایی گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    به اسم اللّه

    رحمن و رحیم

    سلام ودرود به استاد عزیزو خانم شایسته مهربون و همه هم فرکانسی های عزیز

    به به چه مساله ای مطرح شد

    درود درود

    موردی که در رابطه بااین مساله به ذهن من میرسه اینه که آقا جان فضولی نکن به تو ربطی نداره که کی چیکار میکنه یا نمیکنه

    به تو چه آخه

    تو اگه خیلی مردی کلاه خودتو توو سرت نگه دار

    متاسفانه یا خوشبختانه که هرروز از این روز شمار رو میام میبینم طی چهار سال گذشته بواسطه ی شغلی که بهش مشغول بودم تجاربی در هر زمینه دارم برای گفتن و البته درس گرفتن در وهله ی اول برای خودم برای خودم

    اینرو باز هم با گوشت و پوست و استخونم تجربه کردم

    تمام تلاشم رو برای رشد و آموزش افرادی انجام دادم که ظرفشون گنجایش نداشت

    درسته بزور بالا کشیدمشون

    بهشون درس دادم، اعتماد بنفس داشتن رو آموزش دادم، براشون دلسوزی کردم که همین شد وبال گردن خودم همین دلسوزی

    از رو ترحم کارهاشونو انجام دادم، بهشون مسئولیت ندادم که سختشون نباشه و این شد که برگشتن و با توقع بیش از حد و طلبکارانه

    گفتن که میخواستی نکنی

    بهمین راحتی بله میخواستی نکنی کی بهت گفته بود

    چرا انجام دادی

    مگه ما خواستیم

    بله بله پس شد آنچه شد

    بزرگترین تجربه که من بعد ازاین برای بچم هم فضولی نکنم و دلسوزی نکنم وقتی خودش خواست کمکش کنم نه داوطلبانه

    موفق باشید عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    User گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    سلام علیکم

    روز سیزدهم

    4 فوریه 2023

    این تعهد به کامنت نوشتن، قراره خیر خیلی بزرگی برام برسونه. اگه عهد نمیبستم که کامنت بنویسم تا الان همه‌ی چهار فصل روزشمار‌ها رو تموم گوش کرده و گذشته بودم ازشون.

    من با این فایل بازم یاد وقتی افتادم که، قرار بود کنکور بدم، 15 سال پیش. خواهرم که سال قبل کنکور داده و با یه رتبه خیلی خوب تو یه رشته خوب قبول شده بود از ته دلش میخواست منم نتیجه خوبی تو کنکور بگیرم. برام برنامه هفتگی میریخت، باهام فیزیک و شیمی کار میکرد خیلی برام انرژی میذاشت. و من مثل بید میلرزدیم در حضورش. اصلا به خودم اعتماد نداشتم و از خواهرم به شدت میترسیدم از اینکه توی درس خوندن گیچ بازی دربیارم و خواهرم منو به حال خودم رها کنه. دلم میخواست نتیجه خوب بگیرم، اما هر درسی میخوندم فقط و فقط برای خواهرم بود. میخواستم رضایت اونو جلب کنم و خودمو بهش ثابت کنم. اما نتایجم هیچ وقت خوب نبود. و با یک رتبه پنج رقمی، کنکور رو قبول شدم که فاجعه بود.

    تصمیم گرفتم پشت کنکور بمونم، اینبار از خواهرم خواستم، نگران درس خوندنم نباشه. خواهرم جز فهمیده ترین آدمهای زندگیمه با کمال میل قبول کرد. من خودم فقط برای خودم تلاش کردم و نتیجه خیلی بهتری گرفتم.

    اینارو که نوشتم، دیدم بعد از 15 سال الانم دقیقا همون حس اضطراب و ترس رو موقع رانندگی با همسرم دارم. من فعلا گواهینامه اینجارو ندارم. اما چون ایران گواهینامه داشتم میتونم به مدت 1 سال با همون رانندگی کنم و بعد یک امتحان عملی در حضور افسر بدم تا بهم گواهینامه اینجارو بدن. و اگه قبول نشم باید مسیر گرفتن گواهینامه‌ رو از اول اینجا شروع کنم. خلاصه همسرم دلش میخاد من بدون هیچ خطایی اون آزمون حضوری رو قبول بشم که خیلی مزایای دیگه هم داره. و من موقع رانندگی تمام تلاشم اثبات خودم به همسرم و جلب رضایتشه. از نبودش در کنارم موقع رانندگی به شدت میترسم و اونو برای خودم کردم چشم و گوش و تمرکز. و نتیجه‌اش هم شده اشتباهات رانندگی من و جروبحث‌ و اعصاب خوردگی. جالبه یه نجوای خیلی سمی ذهنی هم دارم و اونم اینکه، مریم تو خیلی خوب رانندگی میکنی اما همسرت برا اینکه تو رو خار و نابلد نشون بده ازت ایراد میگیره. چون کار همسرم رانندگیه و تقریبا به 5، 6 نفر از دوستاش رانندگی یاد داد خیلی کاربلده خداروشکر.

    خلاصه نتیجه‌ی این نجوا چیه؟ عدم تلاش من برای بهتر شدن. بجای اینکه بپذیرم اشکالی نداره آدم اشتباه کنه، اشکالی نداره ایراد و اشتباه آدم رو اصلاح کنن، دارم زور میزنم بگم که من بلدم اما تو نمیذاری.

    از قبول مسئولیت سرباز میزنم، و با هر اشتباهی همسرمو مقصر میدونم…

    اما باید چیکار کنم؟

    باید تمام مسئولیت رانندگی رو خودم به عهده بگیرم. باید خودم مسیریابی کنم، خودم پارک کنم حتی اگه هزار بار جلو و عقب کنم. باید خودمو بسپرم به خدا و بگم خدایا چشم و گوش و حواس رانندگی من باش. بگم خدایا من فرمون و ماشین و خودمو میدم دست تو، تو اشتباه نمیکنی، هدایتم کن که رها باشم که مثل 15 سال پیش بتونم به خودم اعتماد کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا زهرایی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    امروز سیزدهم بهمن ماه 1401ساعت 10 و نیم صبح

    این چند روز که وقفه در نوشتن کامنت ایجاد شد اتفاقات مختلفی برام افتاد همراه با احساسات مختلف و ناجالب…

    دلم میخواد ریشه اون اتفاقات رو بفهمم و بدونم کجا باور اشتباه داشتم

    الان اگر ادم قبل بودم میگفتم قوانین درست نیست اما الان میدونم مشکل از باور خودمه …

    انقد این دو روز پیچیده بود که نمیدونم چجوری ریشه رو کشف کنم چون روز اول زیاد بد نبود و فقط انگار توقع خودم بالا بود از خودم و بعدش جواب منفی دادن به یک شخص که عذاب وجدان بهم داد و با خودم میگفتم تصمیم اشتباه گرفتم و روز بعد هم رفتن به مهمانی با حال بد و روابط نا دلخواه

    با خودم میگم هر اتفاقی هم که افتاده نظر دیگران و دیدگاه اونا و تصویری که از من تو ذهنشون موند به هیچ وجه اهمیت نداره و اونا هیچ نقشی حتی کم رنگ تو زندگی من ندارن و اینکه اگر کسی موجب ازار من شده نتیجشو تو زندگیش میبینه و مشکل از خودشه و این نوع رفتارش از حماقت خودشه نه قدرتش و نه چیز دیگه …

    بگذریم و بریم سراغ نکات مثبت تو این دو روز من واقعا قدرت نه گفتن رو پیدا کردم و اینکه ما وظیفه نداریم همیشه به بقیه خدمت کنیم گاهی لازمه نه بگیم و خیالمون اسوده بشه این باور من بر خلاف باور چندین ساله خانوادمه که همیشه در پی راضی کردن بقیه و حرف مردم هستن …

    الان که دارم این ها رو تایپ میکنم ارامش عجیبی دارم و عزت نفسم بالاتر رفته با جود اینکه اون دو روز خوشایند نبود اما موجب این شد که من خیلی عمیق تر به درون خودم نگاه کنم و ارزش خودمو بفهمم توضیحش کمی سخته

    میخام اینجا زندگی ایده ال خودم رو بنویسم از اونجا که من درونگرام دوس دارم جایی زندگی کنم که با همسرم تنها باشیم و من شغلی داشته باشم که تو تنهایی خودم باشه و تو یه شهر دور البته رو این خواسته بعد از اینکه بتونم رو نقطه ضعف های عزت نفسم کار کنم فکر میکنم

    ولی این روز ها خیلی به خونه جدیدمون تو اون منطقه اروم فکر میکنم و خیلی حس خوب میگیرم و خیلی نزدیک میبینمش

    قبلا با تجسم کردن حسم خوب نمیشد ولی الان بهم الهام شده که تجسم کنم هر رابطه ای رو که میخام و بقیه رو خلع صلاح کنم

    من یاد گرفتم گاهی باید از خودمون تعریف کنیم و نکات منفی زندگیمونو به بقیه نگیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مریم چمنی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    به به،به این هدایت.به وضوح خداوند در این داستان برای من شفاف سازی کرد،که من مدتهاست روی مهاجرت با همسر و فرزندانم فکر میکردم.به من گفتن که نمیشود افراد را به زور وارد قضیه ای که خودشان نمیخواهند باشند بکنیم.وای درسی رو از طرف خدا که از دستانش به من گفتن.را به طور جد به واقعیت تبدیلش میکند.

    ممنون استاد عزیزم…

    چقدر شکوهمندانه است وقتی به اون نتیجه دلخواهت میرسی…آن روزها را به وضوح میبینم..

    که من به مهاجرتی که باید خودم به همراه فرزندانم انجام دهم را به خودش بسپارم تا مرا در بهترینها رهنمود کند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1376 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 13

    در رابطه اینکه ما نمی‌توانیم بر دیگران اندازه سر سوزنی تاثیر بزاریم تا تغییر کنند ولی اندازه کهکشان میتونیم رو خودمون تغییر ایجاد کنیم

    من عملی به این باور رسیدم و بعد از چک ولقدهای دنیا بی خیال شدم

    من یه سوال همیشه تو ذهنم بود که چرا پسر عموی من که میلیاردره چرا برا برادراش کاری نمیکنه با این نگاه من سال 82 وقتی از بازار اومدم بیرون برا خودم رفتم یه دستگاه جورابافی خریدم پولی که چند سال تو حساب خانومم بود و ازش گرفتم دادم به دستگاه خودمم یک ملیون دادم یه نیسان نخ خریدم برا تولید پیش خودم گفتم من برادرانم میارم تو کار و اونارو شریک میکنم من که پیش رفت میکنم برادرانم با من پیش رفت میکنند

    و به پسر عموم ثابت میکنم که من از اون بهتتترررم

    برادرامو بدون اینکه تومنی ازشون بگیرم شریک کردم و گفتم که در حین کار ازتون میگیرم یعنی از حسابتون کم میکنم

    شروع کردیم من یک سره بالا دستگاه بودم خودم می‌یافتم خودم بسته بندی میکردم و خودم می‌فروختم فقط اسم اونا وسط آورده بودم

    به برادرم میگفتم من تنهایی به کارا نمی‌رسم تو که از کرج میکوبی میری تهران بیا کمک من کن بزار توسعه بدیم اونم می‌گفت من فقط جمعها کار میکنم و زیر بار نمیر فت و رازی بود مسیر دو ساعت و بره ولی نیاد پیش من کار کنه و مستقل بشه خلاصه طوری شد که من بعد به مدتی بی‌خیال تولید شدم چون به کارای دیگم نمیرسیدم و اون پولی هم که گذاشته بودم همون‌جوری راکت ماند پیش خودم گفتم من فقط اینارو آوردم چسبوندم به خودم و فقط به خودم ضربه زدم جالبه آخر سر هم بدهکار شدم

    بعد چکو لقدای خوبی که خوردم از جهان تصمیم گرفتم که خودم مستقل کار کنم دستگاهارم خوابوندم و فهمیدم که چرا پسر عموم یکه و تنها داره پیش مبره و کاری با کسایی دیگه نداره

    من فهمیدم که آدم نمیتونه کسی رو تا اینکه خودش نخواد براش کاری انجام بده طرف وقتی خواست میاد میگه و ازت کمک میخواد تو هم راهنمایی میکنی نه اینکه خودتو نابود کنی برا اینکه طرف پیشرفت کنه حالا این طرف هر کی میخواد باشه ، باشه از خودت عزیز تر نیست که ما در مقابل زندگی خودمان مسئولیم و باید رو خودمون کار کنیم نه اینکه انرژی خدادایمونو صرف دیگران کنیم این برا من یه درس عبرتی شد که من نمیتونم کسی رو زندگیشو تغییر بدم ، خودمو تغییر بدم و پیشرفت کنم اگه اومدن ازم پرسیدن خواستم کمکشون کنم نه اینکه خودم اندر خم یه کوچه ام بیام دست یکی دیگرو بگیرم ، خودم با مخ بخورم زمین که حالا حالا ها هم نتونم پا شم بعدشم من گناه کار بشم و باعث جلوگیری از پیشرفت اونا بشم

    این تجربه من از تغییر دیگران بود

    خواستم اینو بگم که ما همون طور که گفتم اندازه ارزن نمی‌توانیم دیگران و تغییر بدیم ولی اندازه کهکشان میتونیم رو خودمون کار کنیم و موفق بشیم و موفق بشیم

    و از وقتی که تمرکزم رو خودم شد تونستم برا خودم شغلی دستو پا کنم و تو کارم به لطف خداوند پیشرفت کنم و از زمانی که از قانون آگاه شدم فهمیدم که زندگی خودم تو دستای خودمه ولا غیر هر اتفاقی برام بیفته نباید هیچ کسو مقصر بدونم از اون وقت دیگه از برادرانم ناراحت نیستم چون فهمیدم که خودم بلا سر خودم آوردم اونا داشتن زندگیشونو میکردم

    برا اینکه برا دیگران الگو باشیم خودمون باید حرفی برا گفتن تو حوضه موفقیت داشته باشیم

    دوستون دارم در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3604 روز

    به نام الله

    روز 13 از فصل اول سفرنامه

    می نویسم تا ردپایی از خود به جا بگذارم ،برای روزی که بزرگ شدم و بینم که چگونه به تکامل رسیدم

    من همیشه دوست داشتم به پسرم کمک کنم که موفق باشه در تمام جنبه های زندگی اش به خصوص کسب ثروت ،همبسه ندایی درونی می‌گفت تو فقط با موفق شدن خودت به اپن می تونی کمک کنی

    چه جوری می خوای بگی ثروتمند شو در حالی که خودت نباشی

    یا دوست داشتم به خواهرزاده هایم کمک کنم که قوی و مستقل باشم و باز همین ندا در درون من شروع به زمزمه می کرد.و‌چه دلنشین است گوش دادن به ندای درون

    ما به هیچ‌کس نمی توانیم کمک کنیم فقط خودشان باید بخواهند

    یک نکته دیگه در این فایل

    این هست که دنبال هرچی باشی ،خداوند سر راهت می گذارد تا به خواسته است برسی

    از امروز تصمیم می گیرم

    کمی صبورتر باشم

    کمی آرام تر

    کمی مصمم تر.

    و خیلی زیاد امور را به خدا بسپارم که خودش به بهترین شکل محقق می‌کند هر چه که بخواهم.

    الان نسبت به قبل آرام تر ،شادتر،ثرومتند تر،روابط بهتر دارم و البته سلامتی بیشتر و خدا را هزاران بار سپاس برای این همه نعمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1664 روز

    به نام خدای مهربان🪴

    همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم

    تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه باورها و فرکانس‌های خودمه

    تا وقتی این اصل رو درک نکنم راهی به مسیر هماهنگی با قوانین ندارم

    وقتی همین قانون رو درک کنم دیگه تلاشی برای تغییر دیگران انجام نمیدم

    چون میپذیرم که هر فردی هم اکنون در جای درستشه، همون جایی که نتیجه باورهای خودشه، همون باورهایی که هیچ کس به جز خودش توانایی تغییر شون رو نداره

    باید ناتواناییم رو درباره تغییر فردی غیر از خودم بپذیرم تا به آرامش برسم

    باید دست از تلاش برای فرشته نجات دیگران شدن بردارم تا نجات پیدا کنم

    باید دست از نگرانی برای پدر، مادر، همسر و فرزند، خواهر و برادر بردارم تا به خوشبختی فرصت ورود به زندگیم رو بدم

    چون همه ما به یک اندازه به منبع نعمتها و ثروت ها دسترسی داریم

    به یک اندازه به نیروی هدایتگر الهی متصلیم عزیزانم الان در هر وضعیتی که هستن هر چقدر هم نا دلخواه در جای درستی قرار دارن و به محض اینکه خودشون اراده کنن و آماده بشن میتونن با تغییر باورها شون از اون شرایط به سمت شرایط دلخواه حرکت کنن

    من نیومدم تا دیگران رو تغییر بدم

    من آفریده شدم تا عهده‌دار امور خودم باشم با طبیعت خودم همراه بشم

    برای ساختن زندگی بهتر تلاش کنم

    برای درک بهتر قوانین تلاش کنم

    برای ساختن باورهای قدرتمند کننده تر تلاش کنم

    برای بیشتر موندن در احساس بهتر تلاش کنم

    برای تجربه شادی بیشتر تلاش کنم🪴

    طبیعی ترین روش زندگی روشیه که به جای تمرکز برای تغییر دیگران، تلاش کنم تا با تمرکز بر اونچه که منو مدت زمان بیشتری در احساس بهتر نگه میداره نسخه بهتری از خودم بسازم

    موقعی میتونم به این شیوه فکر کنم که این عدل خدا رو باور کنم که به همه ما توانایی خلق زندگیمون به وسیله فرکانس هامون بخشیده

    باید قبول کنم که هرگز نمیتونم کسی رو تغییر بدم که هنوز آماده ایجاد تغییر نیست من هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد معتاد به فردی سلامت رو ندارم در حالی که خودش آماده نیست

    من هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد فقیر به فردی ثروتمند رو ندارم حتی اگه تموم ثروتم رو بهش بدم

    من هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد بیمار به فردی سلامت رو ندارم وقتی به شدت بر بیماری های مختلفی تمرکز کرده

    من هیچ قدرتی برای خوشحال کردن کسی که سالهای زیادی بر نکات منفی هر موضوعی تمرکز کرده ندارم حتی اگه بهشت رو بهش نشون بدم

    باید بپذیرم که هر فردی فقط خودش توانایی تغییر خودش رو داره و تا وقتی که آماده پذیرش این تغییر نشه هر اقدامی نه تنها فایده ای نداره

    نه تنها منو ناامید و از مسیر اهدافم دور میکنه

    بلکه اون فرد رو هم از موفقیت مد نظر من دورتر میکنه

    مشکلات تنها تضادهایی هستن برای شناساندن خواسته های واقعی ما

    و فرصتی برای جهت دادن به اهداف زندگی مون

    اگه بتونم افراد درگیر مشکلات رو به عنوان افرادی ببینم که در مرحله برخورد با تضاد و شناسایی خواسته‌های واقعیشون هستن، نه تنها به خودم اجازه میدم تا شادتر زندگی کنم بلکه به اونها هم اجازه میدم تا با برخورد با تضاد ها و تجربه تضادها، خیلی سریع تر راهشون رو پیدا کنن و به سمت خواسته هاشون هدایت بشن

    این قانون جهانه

    و باید این مسئله رو به عنوان بخشی از مسیر هدایت افراد به سمت خواسته هاشون بپذیرم

    چون همه‌ی ما به یک اندازه به خداوند به عنوان منبع رحمت و ثروت نزدیکیم

    اما باید مراحل آماده شدن برای دریافت این حمایت و هدایت ها رو بگذرانیم

    من باید به هر روشی که میتونم به مسائل زندگیم جوری نگاه کنم که به احساس خوب برسم

    وقتی به موضوع ناخواسته ای در زندگیم نگاه می کنم و احساس بدی در مورد اون دارم

    وقتی به موضوعات ناخواسته زندگی دیگران نگاه می کنم و دِلم به حالشون میسوزه

    در هر دو صورت این احساس بهم میگه در حال حرکت در مسیر اتفاقات بد بیشتر هستم فارغ از اینکه این موضوع چقدر مهم یا حیاتی باشه

    فارغ از اینکه حق داشته باشم یا نداشته باشم

    فارغ از اینکه انسانیت حکم میکنه یا نمیکنه

    فارغ از اینکه وجدان، جامعه، مردم، منو قضاوت میکنن یا نه

    و فارغ از هر دلیل، برهان، منطق و استدلالی

    اگه به خاطر توجه به این موضوع احساس بدی دارم یعنی در حال ارسال فرکانس نا خواسته هام به جهان هستم

    جهان هم بازتاب اون فرکانس ها رو در قالب اتفاقات بد بیشتر وارد زندگیم میکنه

    وقتی به دردسری توجه می کنم که دوستم در اون گرفتار شده و براش دل میسوزونم و باهاش ابراز همدردی می کنم و نگرانش میشم

    وقتی به هر دلیلی به مشکلات خودم و اطرافیانم یا حتی مردم جهان توجه می کنم و دربارش احساس بدی پیدا می کنم

    نه تنها به اونا هیچ کمکی نمیکنم بلکه در حال جذب اتفاقات ناخواسته ای به زندگی خودم هم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    به نام خدای مهرگسترم

    این فایل واقعا مبحث بسیار عالی داشت و چقدر بی نظیر بود – چنان چک این مسئله رو خوردم که دیگه با پوست – استخون – سلول و همه چیز درک کردم.

    یعنی سه بار تلاش کردم و جهان طوری گوشم رو پیچ داده که دیگه حتی نتونم به کسی بگم که فایل چه کسی رو گوش کنم. میگم ی پادکس دارم گوش میدم و تمام.

    ایتقدر که این مسئله ادم رو از مسیر دور میکنه – از بس که نشتی انرژی داره که نگو و نپرس..

    کاش ی کم کتک خورم ملس نبود …

    سه بار کل وقتم رو گذاشتم به نظرم حتی بیشتر از ی سال..

    اینکه به کل سوالات مچ گیر اون پاسخ بدم…اگر این اینه پس این چیه؟؟؟

    بابا نو نتیجه بگیر در حد بمب اگه گفت بگو فلان سایت – فلان اپ – فلان استاد و… تمام

    این که تمرکزمون رو خودمون باشه در این حد که هیچ که ندونه داریم جیکار میکنیم – اهنگ گوش میکنم…

    نه اینکه ی استادی هست – های ییا زندگیت رو بساز – های بیا تغییر کن …

    تمرکز روی خودت و نتیجه گرفتم – الگو شدن باعث میشه که تاثیر گزار باشی…

    چقدر عالی گفتن استاد که همه ما به یه اندازه به خدا نزدیکیم…

    با خدا باش و پادشاهی کن..

    الان ایمان اوردم که بهترین موقع هست که وارد سایت شدم – انشاالله به امید گرفت نتایج بمب در زندگیمون..

    ما از تغییر دیگران ناتوانیم…

    بهترین کار در جهان – ثروتمند شدن منه – سالم شدن من – الگو شدن منه – بهترین روابط منه …

    توهم نزنیم – حمایت از فلان و بهمان ..

    حمایت از معتادان

    حمایت از ….

    کمک به جهان – کمک به کیهان – با موفق شدن من در تمام جوانب..

    تمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    زهرا زهرایی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    رسیدیم به روز سیزدهم ساعت 9 و 9 دقیقه صبح یکشنبه بازم میخوام از اتفاقات دیروز بگم

    دیروز ذهنم میخاست بره سمت همون افکار حرف مردم اما اگاهانه بردمش سمت خواسته ها و چیزهایی ک حالمو بهتر میکرد . از اونجا ک مهمون اومده بود خونه مامانم داشتم فکر میکردم اگه الان تو خونه خودمم راحتم دلیلش این نیس ک یه چیز طبیعیه نه این نتیجه کار کردن روی خودمه و خونه مامانم وقتایی ک تنها بودم خداروشکر میکردم از اینکه خواب راحت دارم و روزهایی که راحت بودمو تحسین میکردم تا ازشون دور شدم …( راستی الان 80 درصد عادت کردم به اینجا امیدوارم بیشترم بشه)

    نکته بعد اینکه میخاستم یک همزمانی قشنگ رو بگم ک یادم رفته بود بگم چند روز پیش ک پرده میخاستن بیان نصب کنن خداروشکر من ب همسرم گفته بودم امشب اضافه کار واینستا درحالی ک خبر نداشتم ک میخان بیان و وقتی تماس گرفتن ک میان شوهرمم تو راه بود و قبل اونا رسید خونه و من خیالم راحت شد ک تنها نیستم

    خب نکته دیگه اینکه دیشب کمی از اهمال کاری همسرم گلایه کردم میخوام رو این مورد کار کنم و بیخیال تر باشم اما زیاد تو اون حال نموندم ..

    امروز ک بیدار شدم حرف استاد یادم اومد ک میگفت ینی زندگی اینجوریه من به هرچی فکر کنم همون میشه؟ پس به چیزای خوب فکر میکنم …. ( البته مضمونش این بود)

    پس منم میخام تا جایی که میتونم به قشنگیای زندگی فکر کنم

    خدایا شکرت ک الان بیدار شدم سلامتم

    من همش به خونه جدیدمون ک قراره بخریم فکر میکنم دلم میخواد یک سناریو جزئی ترم براش بنویسم

    خدایا شکرت که شبا راحت خوابم میبره

    خدایا شکرت که میتونم کارامو خودم انجام بدم

    راستی دیروز همسرم پولی رو که بابت خرید خوراکی صرفه جویی کرده بودیمو به حسابم ریخته منم میخام بزارمش تو حسابی که اضافس تا کم کم جمع کنیم ( فعلا تو این فرکانس این راهکار به ذهنم میرسه )

    دیگه جونم براتون بگه که چیز دیگه ای یادم نمیاد اگه یادم اومد میام تو این یک ساعت ویرایش میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام به تمام عزیزان و استاد

    چقدر با پوست و گوشت استخونم درک کردم صحبتای تاثیر گزار استاد در باره تلاش بیخودمون برای بهبود زندگی بقیه مخالف با خواست خودشون.

    بر اساس تجربه های زندگیم کاملاااااا قبول دارم

    که آقاااا و خاآانم عزیز هرکی مسئول زندگی خودش

    پیغمبر تونست تو کشتی خودش گاو و اسب ببره اما بچه خودش نه

    یعنی همش همین مثال میزنم که هرکی راه خودش میره و مسئول راه خودشه

    تو حتی پیغمبر خدا هم باشی نمیتونی بچت سر اهل و هدایت بیاری تا خودش نخواد و نیاد بقیه که فبها…

    تو قرآن بارهاااا ذکر شده که شما مسئول زندگی خودتون و لاغیر

    پس هرکی خوبی کنه در حق خودش کرده هر کی بدی کنه در حق خودش زیان کرده.

    چقدر خوب میشه که قشنگ این موضوع تو خودمون جا بندازیم که من به هیچ عنوان مسئول زندگی بقیه نیستم حتی عزیزترین افراد زندگیم.

    چقد من تو این موضوع ضعف داشتم

    و شکر خدا رو به بهبودی و پیشرفتم که ملکه ذهنم کنم

    من مسئول تمام جوانب زندگی ار ریز تا درشتم اما برای بقیه اینطور نیس.

    وسلاااااااام

    سپاس از فایل عالی استاد

    و سپاس خدایی که هدایت گرم به سمت آگاهی و ثروت و آرامشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: