همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 99 (به ترتیب امتیاز)

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 2995 روز

    به نام خدای هدایتگر

    اوووووه خدایا هر بار مرا به شکلی هدایت میکنی تا بدانم میگیرم درست است یا نه ….

    چه درخواست هاایی میدادن برای تغییر دیگران چه کارهایی احمقانه ای …..

    یادم باشد خودم خوب زندگی کنم با همین خوب ثروتمند شااد وسالم زندگی کردنم میدانی چقدر اطرافت عوض میشوند….

    برای تغییرات دلخواه تمرکزم فقط روی خودم باشد و بس ….

    باز میخواهی حرفا را به کرسی بنشانی ….. لحظه ای بایست …فکر کن قانون چیست ؟

    مسئول تو فقط تویی نه کس دیگری ….همه خدا دارند وبه همه کمک می رساند …

    همه به اندازه تو حق دارند باور کنند به هرچیزی که خودشان دوست دارند ….

    هماهنگ با خدا باش از ناخواسته اعراض کن بگذار و بگذر برو دنبال خوشی هایت همه را بده دست خدا امانت دار خیلی عالی هست …

    فقط به رویاهای برس تا ببینی تو بودی تا اوج گرفتن تا رهایی تا مسیری که انتهایی نیست برایش تا ببینی تو بودی تغییر تو بودی حرکت همه تو بودی …..

    داستان نوح و پسرش را به یاد بیار …آن دو فرکانس متفاوت داشتند و خداوند وقوانینش فارغ از هرچه روابط است.

    وابستگی ها زنجیرن پاره کن ان ها را به پروازت بسوی نور ادامه بده …..بسپارش به خدا اعتماد کن و حرکت کن آنگاه میبینم معجزه توکل و ایمان خودت را ….

    امروز سوره تبت را خواندم و ماجرای نازل شدنش بر پیامبر….قانون را خواستم پیدا کنم ..

    عموی پیامبر ابو لهب مردی بود که خیلی با پیامبر ستیزه میکرد چه خود چه همسرش .واقعا تا داستان عبرت اموزیست دوست دارم بنویسم .

    همیشه به پیامبر سنگ میزد و دشنام میداد …همسرش هم زنی مرفه ثروتمند بود آنها به مال خود مینازیدند و خدا را فراموش کرده بودن البته بگم که ثروت داشتن این افراد مثل حکایت فرعون بود باورهاشون نسبت به پول درست بوده ربطی نداشته ….

    این افراد با اعمال خود پاسخ این جهان آیینه است را خوب گرفتند …آنجایی که ابو لهب به پیامبر نفرین فرستاد آیینه این گونه پاسخ دا د نفرین بر تو دو دستت قطع باد .و برای همسرش هم که خود را شکل افرا د بدبخت بیچاره میکرد و لیفی از خرما به کردن د

    میکرد و داخلش نیز خوار میکرد که بر سر راه محمد بیندازد …آن همه کینه و نفرت چه شد …

    خداوند گفت همسرابولهب هیزم کش جهنم است و تا ابد لیفی از خرما را به گردن دارد که آتش را برای خود واخواهی و یاران مثل خود آماده میکند…واما محمد عزیز خدا ماند تا ابد

    خدایا واقعا قرآنت معجزه وعالی نهایت هدایتگر هر انسان آزاده دل و اندیشه است که تو را خود را قوانینت را بشناسد ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    منیژه مطهر گفته:
    مدت عضویت: 2548 روز

    استاد عزیزم خواستم دوباره از پروردگار مهربانم و شما تشکر کنم و دوباره بگم که خیییلللی خیییلللی زندگی ارامش بخشی برام ساختی و دیگه ذهنم را بجای اینکه درگیر مسایل بی ارزش کنم رو باورهام کار می کنم و زندگیم و خودم می سازم خدای خوبم خدای قادر و قدرتمندم استاد عزیزم از اینکه همیشه کنار من هستید بسسسیار خوشحالم چقدر زندگی خوبی که برام ساختید زیباس من عاشق این زندگیم ????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مرضیه پری پور گفته:
    مدت عضویت: 2738 روز

    به نام هدایتگر ثروت آفرین

    سلام به همه دوستان عزیز

    سپاسگزار خداوندی هستم که مرا به بهترین مسیر هدایت کرد مسیر کسانی که به آنها نعمت داده است.

    سیزدهمین برگ سفرنامه من:

    «چگونه می توان به دیگران کمک کرد»

    استاد با این فایل یکی از محکمترین زنجیرهای پای دل مرا باز کرد، تا آرامش را با تمام وجودم درک کنم. شیوه زندگی من قبل از استاد یک حلال مشکلات همه بود، هر کمکی که هر کی لازم داشت ، هر طور شده براش انجام می دادم ، از مشاوره دادن در مورد روابط، سلامتی، و تحصیلی گرفته تا مالی. همه هم به این ویژگی من عادت کرده بودن، جوری که یکی از اقوام به شوخی بهم می گفت تو تمثیل «حسنک کجایی؟» هستی.? هر کی هر کاری داشت یا چیزی لازم داشت، اولین گزینه ای که تو ذهنش می اومد مرضیه بود. چون بدون هیچ توقعی این کمک رو انجام می دادم هم برای اون طرف خوب بود ، هم خودم اگر بعدا بی مهری ازش می دیدم ناراحت نمی شدم، واقعاً برام معنای « تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز » بود .

    تا اینجای کار خوب بود ولی ماجرا از اونجایی بد می شد که گاهی چند روز درگیر پیدا کردن راه حل مشکل یکی دیگه می شدم، مثلا یکی پول لازم داشت و من اون موقع شرایطش رو نداشتم، از چند نفر دیگه می خواستم اون پولو به من قرض بدن، بدون اینکه اسمی از اون فرد بیارم، این کار یه حس منفی توی من ایجادش می کرد.

    یکی دیگه از مسایل هم این بود که بعداً کلی ذهنم مشغول می شد که این حرفی که من به این گفتم یا اون کاری که براش کردم تاثیر منفی نداشته باشه براش.

    یکی دیگه هم این بود که به هیشکی نه نمی تونستم بگم، میگفتم دلش می شکنه، یه جورایی توهم خدا بودن و تاثیر گذاری داشتم.

    بعد از آشنایی با قانون و آشنایی با استاد و گوش کردن فایل‌های رایگان «اعتماد به نفس » درکم و حسم بهتر شد و وقتی این فایل رو گوش دادم البته به تعداد زیادی، احساس آرامش بی نهایتی رو تجربه کردم، بعد هر کی ازم کمک می خواست با یادآوری تک تک جملات این فایل بهترین جواب رو براش داشتم و دارم.

    حالا تمرکزم فقط روی خودمه و تلاشم برای عملی کردن ایده هایی که خدا بهم الهام می کنه. تا مثل استاد و همه افراد موفق الگویی شوم برای اینکه بقیه بدانند خان نعمت الهی گسترده است و همه به یک اندازه به خدا نزدیکیم و اگر من توانستم پس آنها هم می توانند.

    مرسی استاد که اینقدر خوبید و مرسی خانم شایسته عزیزم که اینقدر با خودتون در صلحید که بهترین ایده ها بهتون الهام میشه، و مرسی از خانم فرهادی و همه عزیزان در گروه تحقیقاتی عباس منش که باعث بهتر پیش رفتن این سفر میشن.

    ???????????????

    در پناه خدا تمام لحظاتتان شاد و عاشقانه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3638 روز

    چگونه میتوان به دیگران کمک کرد؟

    سلام

    یادمه اوایل که من با قانون آشنا شده بودم دوست داشتم برم به همکلاسی هام بگم این موضوع رو حتی یه بار تو کلاس مبانی کامپیوتر از معلم خواستم که کلیپ راز رو بزاره ولی واقعا کسی درکش نمیکرد حتی حاضر نبودن گوش کنن.میگفتن این مسخره چیه دیگه.دنبال فیلم اکشن و اینا بودن و از معلم میخواستن اونا رو پخش کنه.ولی خب یه نفر بود که واقعا احساس میکردم هدف منو درک کرد و خب تو مدارش بود.البته از ایشون خیلی وقته خبر ندارم.شاید حتی بچه های کلاس ناراحت هم شدن که وقت کلاس رفت اینطوری و بدهکارم شدم.

    خب بعدش من کمتر جایی صحبت کردم در موردش و نخواستم بحث کنم ولی یه جاهایی با افرادی که قانون رو باهاش آشنا بودن،صحبت میکردم.نمونه بارزش یکی از افراد نزدیک به من بود که خیلی همو دوست داریم.مثل برادرمه.ایشون خب باهاش صحبت میکردم ولی احساس میکردم که فقط دنبال شنیدن حرف خوبه و نمیخواد تغییر اساسی کنه.حتی در مورد خیلی از موارد گارد داره و باید قانع بشه و خب انرژی گذاشتم و نتیجه ای هم نداشت و فقط الکی انرژیم رو که برای پیشرفت خودم باید خرج میشد هدر دادم ولی خدا رو شکر زمانش کم بوده و سریع هم به ایشون گفتم که اگه واقعا موفقیت میخوای خودت برو دنبالش و برو فایلای استاد رو گوش کن.

    البته بعضی وقتا ما به خاطر جلب توجه یا اینکه بقیه رو قانع کنیم که کارمون درسته،میخوایم بقیه رو همراه خودمون کنیم که اینم اشتباهه کاملا.ولی اکثرا همین دلسوزی بیجای ما باعث این اتفاق میشه.

    مثال سلف سرویس عالیه.اینقدری که مطابق واقعیته و اینقدری که آرامش بخشه.ما با خواسته ی اینکه به این جهان بیایم وارد این سلف سرویس شدیم.حالا دیگه هنر خودمونه که با باور اشتباه جلوی لذت و شادی و تجربیات عالی خودمون رو نگیریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سید محمد صادق حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3852 روز

    سلام به استاد و هم فرکانسی های عزیزم، قبل از اینکه این فایل روی سایت قرار بگیره من هم با مادرم و خواهرم کلی صحبت کرده بودم که فکر میکردم میتونم به اونا کمک کنم تا اینکه فهمیدم که اینکار نتیجه‌ای نداره و بلکه باعث میشه خودمم از مسیر خارج بشم و یاد گرفتم که هیچ وقت با هیچکس با هدف کمک کردن یا تغییر افراد، در مورد قانون جذب و این مطالب هرگز صحبت نکنم و فقط درصورتیکه آنها پرسیدن، من هم صحبت کنم و توضیح بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    اکرم زینلو گفته:
    مدت عضویت: 3077 روز

    سلام استادعزیزموهمه ی همراهان عزیز

    من این فایل رو درست زمانی دیدم که واقعا نیازداشتم که بهم گفته بشه ….چندوقته که درگیر یکی ازعزیزانم هستم که بتونم روش تاثیر بزارم تا یه تغییر ولوکوچیک تو زندگیش انجام بده اما متاسفانه نشده ….من واقعا وازته دل ازخداوندم ویکی ازدستانش جناب استاد سپاسگزارم که بهم یادآوری کرد که نمیتونم کسی رو تغییر بدم وبجای انرژیی که دارم برای کسی میزارم اون انرژی رو صرف ساختن خودم وباورهام بزارم ..بلکه باتغییر خودم وآرامشی که روزبروز داره بیشترمیشه بشم الگوی همون عزیز وتغییر من باعث براه اومدنش بشه ….ممنونم استاد خوبم وهمچنین خانم شایسته ی عزیز که خسته نباشید ودستمریزاد دارن …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    علی هاشم بیکی گفته:
    مدت عضویت: 2932 روز

    بنام پروردگار یکتا

    سلام دوستان عزیز

    سلام استاد عالیقدر

    سلام سرکار خانم شایسته گرامی

    خدارا شکر میکنم که در جمع شما حضور دارم و خداوند را خرسندم بخاطر اینهمه نعمت و فراوانی

    یادمه ۱۵ سالم بود که مادر ۳۱ ساله ام را از دست دادم در اون موقع ۳ تا برادر کوچکتر از خودم داشتم بترتیب ۱۳ و ۱۰ و ۲ ساله

    پدرم همیشه مسافرت بود و بعد هم زود ازدواج کرد و چند تا دیگه خواهر و برادر برامون آورد.

    من از همون موقع که مامان را از دست دادم خودم را مسئول بزرگ کردن داداشا میدونستم. حتی درس خودمو نیمه کاره ول کردم و مراقب درس اونا بودم. خدارا شکر دوتاشون دانشگاه تهران یکی پزشکی و دیگری دندان پزشکی قبول شد و منم بعد سربازی ازدواج کردم.

    داداشم هروقت از تهرون میومد خونه ما بود چون با زن بابا میونه ی خوبی نداشت و منم وظیفه خودم میدونستم که هر کاری میتونم براشون انجام بدم. بارها مجبور شدم برای مسئله ای که براشون پیش اومده به تهران و شمال برم.

    همسرم بنده خدا چیزی نمیگفت البته خیلی جرات نمیکرد حرفی بزنه. منم همه زندگیم شده بود این داداشا و کوچیکی هم که براش سنگ تموم میزاشتم و اونم خدارا شکر تو زندگی موفق شدو فوق لیسانس تو رشته مدیریت بازرگانی را گرفت و وایستاد سرکار.

    اون دوتا هم هر دو دکتر شدند و ازدواج کردند اما زندگی من بدجور به مشکل خورد با همسرم خیلی مسئله داشتیم و خودم هم ورشکست شدم با کلی بدهی. البته من توقعی از برادرها نداشتم اما خانمم اصرار داشت که از بابا یا برادرات یه کمکی بگیر یا حداقل یه وامی برات بگیرن.

    اینقدر خیالم راحت بود که وقتی تصمیم گرفتم بهشون بگم گفتم دیگه حله.

    بسلامتی هیچ کدوم هیچ کاری برام نکردن که هیچ تازه متوجه شدم که از دست من چقدر عصبانیند و یجورایی چقدر خوشحال شدن که این اتفاق برام افتاده.

    دردسرتون ندم بعدها که با همسرم میرفتیم نزد روانشناس متوجه اشتباه خودم شدم که بخاطر محبت بیش از حد خودم هم به زندگی زناشوییم و فرزندان خودم آسیب زدم و هم نزاشتم اونا روپای خودشون وایسند‌. و همیشه اونا منو یه آدم خودخواه مغرور میدیدن.

    خدارو شکر مسائل مالی من را خدا حل کرد و الان هم با دادشام رفیقیم و هیچ مسئله ای نداریم.

    و برای من درس شد که اگر برای کسی کاری میکنم اولا بدون توقع باشه و دوم اینکه هر کسی خدای خودشو داره و من نخواسته باشم براشون خدایی کنم.

    الان با بچه ها و همسرم هم تا اندازه ای همینطورم میزارم خودشون باشن و روی پای خودشون بایستند و اگر هم من براشون خدمتی میکنم وظیفه خودم میدونم و برای اینکه حال و احساسم خوب بشه اینکار را میکنم نه اینکه منتظر باشم یه موقعی اونا هم برام کاری انجام بدهند.

    در پایان از شما دوستان خوبم و همچنین استاد مهربان و سرکار خانم شایسته که دستانی از دستان خداوند هستند برای من کمال تشکر را دارم.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    سمیه حجتی گفته:
    مدت عضویت: 3205 روز

    استاد عزیزم و دوستان گرامی سلام

    ما هیچ قدرتی نه در جهت خیر و نه در جهت شر بر روی دیگران نداریم و هیچ کس را هم نمیتونیم تغییر بدیم مگر اینکه طرف خودش در مدار تغییر باشه، اونوقته که هزاران دست از طرف خداوند هست تا به ایشون کمک کنه برای تغییر.

    من خود میخواستم به یکی از آشناها کمک کنم و در مورد این قوانین باهاش صحبت کردم دیدم ایشون اصلا تو این فضا نیست، هیچ کمکی هم بهش نکرد. به قول استاد به این نتیجه رسیدم که اصلا در مورد این قوانین با کسی صحبت نکنم مگر اینکه فرد خودش درخواست کنه.

    خدایا شکر که من سالم هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: