اصل اساسی یک رابطه عاشقانه - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/03/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-03-04 09:07:032020-08-28 08:18:28اصل اساسی یک رابطه عاشقانهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای یکتا سلام به استادبزرگواروخانم مریم شایسته عزیز
این اولین کامنتی هستی که میزارم روی سایت
تقریبا یک سال و خورده ای هست که باشماآشناشدم وفایل های شماروگوش میدم
از شش ماه قبل که واقعا باتعهد عمل کردم
نتایج خوبی گرفتم ولی نمیشد که کامنت بزارم
ولی امروز خواسته ای داشتم وبعدازچندساعت به واقعیت پیوست ومنوواداشت که باید کامنت بزاری فاطمه،این همه نتایج گرفتی
من به لطف خدای رزاقم همسری عالی دارم که ازهمه ی لحاظ فوق العاده س
من درمجردی واقعا ازخدا همسری میخواستم با ویژگی عالی وحتی ویژگی همسرخوب رو وقتی مینوشتم چندین صفحه میشدولی مطمئن بودم که میرسم وخودم رولایق چنین همسری میدانستم
اطرافیانم آدمایی بودن که هرروز ازروابطشون غرمیزدن وناراضی بودن ومیگفتن ازدواج یعنی این.
ولی من باورنکردم این جور روابط رو،وهمش توی ذهن خودم رابطه ای عاشقانه تجسم میکردم
وحالا به لطف خدای رزاقم همسری فوق العاده دارم
باورتون نمیشه تک تک اون ویژگی های که در زمان مجردی به خدایم میگفتم که من چنین رابطه و همسری میخوام،الان همسرم تک تک اون ویژگی هاروداره ،انقدرهم فرکانس وهم نظر هستیم که نگو
و به لطف خداخانواده همسرمم عالی هستن
به لطف خدا چنان در رابطه ام آزادی دارم و همسرم باعث پیشرفته شده وهرروزبهم انگیزه میده
انقدرباخودش درصلح هست که نگو
مثلاً من حرف مردم تاحدودی برام مهمه ولی همسرم اصلا حرف مردم براش مهم نیست وموحدتره نسبت به من ومن گاهی این صفات خوبش مثل نترس وشجاع بودنش درتجربه کارهای جدید وکلی چیزا رو ازش یادمیگیرم
من وقتی درجمع خانوادگی یادوستانم میرم
انقدراونافرکانسشون پایینه وازرابطشون ناراضی آن ،نمیشه که من ازاین صفات خوب همسرم روبیان کنم،گاهی اوقات هم که براشون باشوق وذوق تعریف میکنم،یه جوری نگام میکنم وانگارکه باورنکردن،منم دیگه تعریف نمیکنم براشون
ولی خوشحالم که میتونم اینجا بگم این اتفاقات عالی ونکات خوب رابطه موباهمسرم که خودم بیشتر سپاسگزاراین نعمت های بزرگ زندگیم باشم
والان داریم باهم روی فایل های دانلودی استاد کار میکنیم وچقدرخوشحالم که داریم باهم پیشرفت میکنیم
ماخیلی رویایی بهم رسیدیم
داستانشواگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه
اون زمان باسایت استاداشنانبودم ولی الان که دارم به اونزمان فکرمیکنم میبینم دقیقا باقانون جذب این رابطه عالی رو جذب کردم
خواستم این رابطه خوبی که با همسرم دارم رواینجا شرح دهم تاباورکمبود راجب رابطه خوب رونداشته باشیم وهرروزفرکانسامون بهتر بشه
ممنون ازشمااستاد گرامی که این باورهای عالی روبراتون بیان میکنید
سلام به شما دوست خوبم
هر چند از کامنت تون حدود یکسالی گذشته، ولی من الان خوندمش و
چقدرررررررررررررر خوشحال شدم از این رابطه رؤیایی تون فاطمه جان
خدا رو هزاااااااااران هزاااااار مرتبه شکر و هزار بار آفرین به شما عزیز که با قانون الهی ، تونستین این رابطه عالی رو جذب کنید.
تک تک جمله هاتونو من کاملااااااااا درک میکنم، چون خودم هم شکر خدا رابطه ایی رؤیایی با همسرم دارم
با وجودی که ازدواج ما یک ازدواج کاملا سنتی و در سن بسیار پایین یود، ولی من با باور لیاقت به این که من لایق داشتن بهترین و مهربونترین همسر دنیام… خداوند هم به درخواست من پاسخ داد…
براتون سراسر عشق و خوشبختی آرزو میکنم
خیلی ممنون از کانت زیبایت فاطمه ی عزیز.
من در قسمت روابط کد های مخرب زیاد دارم و به لطف خدای مهربان و با آشنایی ام با این سایت و کامنت های شما عزیزان دارم کد ها مخرب رو پیدا میکنم و درستش میکنم.
و باید گفت که این باور های نادرست درمورد روابط بیشتر از اطرافیانم شکل گرفته به صورت نا خود آگاه.
ولی با خوندن کامنتای زیبای شما دوستان باعث میشه که باور های درست جای باور های پوچ و نادرست رو بگیره.
خدارا صد هزار مرتبه شکررر بابت چنین رابطه های عاشقانه ی.
ان شالله که هر لحظه تون با عشق بگذره و ازین رابطه های عاشقانه قسمت همه بشه.
پیروزی باشید و شاد
سلام به استاد جان جانان که انقدر قشنگ همه چی برامون توضیح میدن. من تو خانواده ی بزرگ شدم که پدر و مادرم به شدت باهم اختلاف داشتن اون هم به این خاطر بود که پدرم بسیار خسیس وترسو بود واز همه چیز میترسید و مادرم شجاع بود اما از پدرم ورفتارهاش میترسید این بود که مادرم بسیار خشمگین وعصبی بود و هیچگونه محبتی به بچه هاش نداشت ،(البته الان فهمیدم مادرم از خودش قهر بوده وبا خودش در صلح نبوده وعزت نفس پایین داشته )واین مادر ما خواهر و برادرها رو به شدت سرکوب میکرد مخصوصا دخترا رو من واقعا از مادرم ورفتارهاش به شدت بدم میومد وبه همین دلیل از همان 13 سالگی دنبال این بودم که ازدواج کنم از خونه ی مادرم فرار کنم اصلا روزی نبود که من با حال خوب بیدار بشم هر روز با حال بد از خواب بیدار میشدم چون هر روز مادرم با من دعوا میکرد وبعد از اون هم با پدرم هر روز اختلاف داشتن وهمین موضوع باعث شده بود من بی انگیزه از هر چیزی بشم وفقط دنبال این باشم که ازدواج کنم فرار کنم آخه مادرم نمیزاشت ما دخترا دنبال پیشرفت باشیم که با درس خواندن فرار کنم ومن تو درس خواندن هم موفق نبودم تنها تو یک چیز موفق بودن اون هم کار کردن تو خونه به شدت زرنگ بودم ولی همان را هم مادرم هیچوقت رضایت نشان نمیدادوتا میتوانست منو سرزنش وانتقاد میکرد و حرفهای رکیک میزد، تا بلاخره ما بخت باهامون یار شد و در سن 22 سالگی ازدواج کردیم با فردی که زمین و آسمان بودیم اما من همان اول کار چنان خودم رو گم کردم در اون مرد که دیگه عیب های اونو نمیدیدم و خودم رو انقدر کم میدیدم واونو زیاد که فک میکردم استغفرالله اون خداست ومن بنده وچقدر من خوشانسم که این پسر اومده باهام ازدواج کنه تنها چرا چون اون پسر باز بود از لحاظ طرز فکر وازادی من کاملا محدود ومن مذهبی بودم اون آزاد ولی از همون اول بهم محبت میکرد ومنم چنان و وابستش شدم که فقط گریه میکردم واز خدا میخواستم زودتر این پسر رو بده به من ولی تو ذهنم مدام این تصویر بود که اون منو دوست نداره و با یکی دیگه هست هر شب با این خیال و تصویر کلی گریه میکردم و میخوابیدم وهر روز صدقه مینداختم که نکنه این پسر به ظاهر همه چی تمام رو از دست ندم،و من 6 ماه گریه کردم وبا این پسر که الان نامزدم بود دعوا میکردم که تو منو دوست نداری وتو با یکی دیگه هستی ،تا بعد 6ماه من با فیلم راز آشنا شدم و20 بار فیلم رو دیدم تا یه نکتش رفت تو ذهنم گفت تمرکزت بزار رو خواستت و من شروع کردم به تمرین این موضوع وکلی رو روابطم تاثیر گذاشت اما من دیگه از خیلی چیزها غافل شدم،رفیق بازی ،بد قولی وبی مسیولیتی شوهرم چون من انقدر وابسته بودم فقط دنبال این بودم اون بهم محبت کنه وباهام عروسی کنه اصلا بهم نه زنگ میزد نه پیام میدادهر روز با حال بد خودم بهش زنگ میزدم ولی فقط خوشحال بودم از اینکه اشکال نداره عروسی میکنم درست میشه درضمن از پیش مادرم بودن که بهتره فقط فرار کنم اشکال نداره چنان با مادرم اختلافم شدید شده بود که فقط میخواستم فرار کنم عیب وایراد اون آدم به چشمم سر سوزن هم نمیومد تا بالاخره با پیشنهاد وبرنامه ریزی خودم عروسی کردیمکه الحق بهترین عروسی رو شوهرم برام گرفت منم که تو آسمان غلطمیزدم چون بهترین پسر شهر البته از نظر وباور من اومده با عروسی کرده و ببین چه عروسی برام گرفته 😜😜تا اینکه تو همون روز عروسی یه دختری زنگ زد بهم وگفت تو عشق منو ازم گرفتی ومن اصلا نمیدونستم این چی میگه از بس تو این فضا نبودم وکور بودم و وابسته که فقط گفتم چرت نگو وبا ذوق عروسی کردم وار فردا شروع شد مزاحمت این خانم وچقدر اذیتم کرد بماند وچه سختی ها کشیدم الان 11سال از اون روز میگذره با اینکه با قانون جذب آشنا شدم و خیلی خیلی از رفتارهای همسرم رو تونستم نسبت به خودم اصلاح کنم اما در مورداینکه خیلی حرفهای استاد گوش کردم وچقدر آروم شدم اما پاشنه آشیل من همیشه روابطم با همسرم هست چون هنوز هم به شدت وابستش هستم و تو جهنم واقعی الان باهاش زندگی میکنم چون 2 تا بچه ازش دارم ،به هیچ عنوان هم شرایط طلاق ندارم ،وایشون هنوز هم با اون خانم هست ،شبها دیر میاد،رفیق باز هست ،اعتیاد داره و من همشو از وابستگی که استاد بارها در موردش صحبت کردن میبینم و ایشون میگن هر کسی وابسته باشه تو جهنم هست تو اون روابط ومن الان تو این مرحله هستم و هر روز دارم رو خودم کار میکنم بخاطر باورهایی که مثل سیمان چسبیده به ذهنم در مورد همه چی قانون بهم جواب میده ولی در مورد شوهرم به هیچ عنوان جواب نمیده .
سلام استاد مهربان
سلام بر دوستان خوبم
نکات زیبایی را استاد در بحث رابطه گفتند
درک این قانون که من خودم با فرکانس های خودم شرایط و اتفاقات زندگی خودم را رقم می زنم
حال اگر در یک رابطه مشکل دارم بدین معنی است که من در ارسال فرکانس های خودم به جهان هستی ایراد دارم
با این ارسال من به تضادهای برخورد می کنم که جهان هستی سرراه من قرار می دهد
من باید با نگاه کردن و دیدن این تضاد ها باید بفهمم تا با کنترل کردن کانون توجه و احساسات خودم بتوانم باورهای درستی را بسازم و زندگی و روابط عالی داشته باشم
تمام برخوردی که در روابط با من می شود من دارم آن برخورد را با خودم خلق می کنم
من خلق می کنم که افراد چگونه با من رفتار کنند
فرکانس هایی که من به جهان هستی ارسال می کنم سبب می شود که با من اینگونه برخورد بشود
واقعا نکته عالی و کاربردی استاد عزیز در ایم فایل بیان داشتند
چرا یک شخص با دیگری خوب است ولی به من که می رسد با من بداخلاق می شود و نکته اینجا است که من چکار کرده ام و در ذهنم چه می گذرد که فلانی با من اینگونه رفتار می کند
با ارسال فرکانس مناسب
با ارسال باورهای خوب و عالی
باید بر روی باورهای خودم کار کنم تا آکاهانه نکات خوب و رفتار خوب و اتفاقات خوب را به زندگی خودم وارد کنم
ممنون استاد مهربان
واقعا این فایل برای من خیلی عالی و آموزنده بود
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام پروردگار زیبا
درود به استاد گرامی ام
چقدر زیبا و روان در مورد خلق روابط دل خواه و نحوه ی برخورد افراد با ما و بلعکس صحبت کردید.
دقیقا من وقتی به این آگاهی رسیدم معجزه هایی در روابطم و یک آرامش عمیق رو در خودم دیدم و احساس کردم. حتی غریبه هایی که با لبخند زیبا و برخورد زیبایی در محیط های عمومی ا مختلف از آنها دریافت کردم. تا بی نهایت عشق و سپاسگزارم از سایت بسیار خوبتون💖
سلام استاد عزیز و مریم جان و دوستانم
موضوعی یا بهتره بگم پاشنه آشیل گنده ای این روزها تو ذهنم پیدا کردم که هم خودمو اذیت میکرد و هم توی صحبتای اطرافیانم میدیدم که اذیت میشن از دست این باور و جلوی پیشرفت و داشتن خواسته بزرگ تر رو در دختر خانم های مجرد یا خانم های تازه ازدواج کرده رو گرفته، باوری مزخرف که یهو مچشو گرفتم، به این صورت توی برنامه یادداشت موبایلم نوشتمش تا بارها بخونم، از همونجا کپی میکنم:
_چرا میخواستم زیر ۲۵ سالگیم وارد رابطه عاشقانه نشم؟ چه باوریه که باعث میشه من اینطوری فکر نکنم که:
هر موقع که آماده باشم و خیر باشه بیاد…(پارتنر مورد نظر)
چون فکر میکردم پارتنرم یا همسرم قراره دست و پا گیرم بشه، یا اینکه چون رابطه دارم پس باید یکجا بمونم و زندگیمو باهاش بسازم و سروسامان بدم، برای همین نمیخواستم! (چون آدمیم که دوست ندارم یکجا بمونم و یکجا خونه زندگی داشته باشم علاقه به مهاجرت و رشد دارم)
چن روز پیش دخترداییم زنگ زده بود حرف میزدیم، دانشجوی مهندسی معماریه و منم کنکوریم، بهش گفتم برای دانشجوهای رشته های هنری ایتالیا میگن خیلی خوبه و باتجربه تر و با معلومات تر میشن فک میکنی برا ادامه تحصیلت بری کشور دیگه فلان؟ میگفت آره بابا خیلی دوست دارم برم و فلان، ولی… میدونی مریم فقط یه چیزی این وسط پاگیر منه، گفتم چی؟ گفت دوست پسرم میگه من جایی نمیرم و دوست ندارم، گفتم خب خودت تنهایی برو دو سال بیشتر طول نمیکشه برگشتنی بازم باهمین، اما دخترداییم به شدت احساس مسئولیت میکنه که تو رابطش متعهد باشه، تعهد به رابطه خوبه اما از نظر دختر دایی من تعهد به رابطه یعنی محدود کردن خودت، ینی جایی نرفتن اگه طرفت هم نمیاد، یعنی کمتر ارتباط داشتن با افراد دیگه چون رل داری و…
عزیز من، تو دید اشتباهی راجع به فرد زندگیت داری، اصلا چرا فکر میکنی اون آدم فرد خاصیه توی زندگیت، معنی کلمه شوهر رو از ذهنت پاک کن!
اون یک دوسته، یک دوستی که خیلی صمیمی و دوست داشتنی تره و تو مایلی بیشتر از همه با اون وقت بگذرونی همین، به چشم یک دوست ببینش، کسی که میخواد باهات همسفر بشه و با تو رشد کنه برای خودش، باهم سفر کنین و همه جا برین و لذت ببرین مثل یک دوستِ دختر مثل محدثه (دوست صمیمی منه)، اون پسر هم دوستیه مثل بقیه دوستات فقط اونو بیشتر از بقیه و یکم متفاوت تر دوستش داری همین.
وقتی به عنوان شوهر بهش فکر میکنی حس میکنی فردیه مثل پدرت که برات مسئوله و صاحب اختیار هست!
تو با این باورت جلوی جریان سعادت و نعمتی چون دوست خوب (پسر) رو از خودت گرفته بودی، شاید زمانش نزدیک باشه، برای ایجاد یک ارتباط دوستانه خوبِ دیگر (ازدواج) که بعدها قوی تر هم بشه این دوستی، در کنارِ کلی ارتباطات دوستانه دیگرت و آدمای خوب دیگه، و این ارتباط خاصی نیست، فقط یک دوستیه (/^-^(^ ^*)/
پس الان میگم: زمانش مهم نیست، هر موقع که آماده باشم، یه دوستِ پسر عالی میخوام که باهم از دوستی مون لذت ببریم و همراه هم باشیم تا هر زمان که هم فرکانس و هم مدار همیم، مثل ارتباط استاد با مریم مثل مارینا و همسرش (دختری روسی که ازش انگلیسی یاد میگیرم و معروفم هست) که با وجود اینکه حتی دوتا بچه هم دارن انگار دوتا بچه دبیرستانی ان که باهم دوستن! باهم کار هم میکنن و در سطح جهانی موفق اند و باهم از روسیه به امریکا رفتن، مثل اون دوتا دانشجوی فلان رشته خاص که عاشق هم شدن و باهم شروع به کار کردن توی حوزه ای غیر از رشته دانشگاهی شون، باهم کار میکنن و همسر هم هستن و هیچ محدودیتی در این مورد نیست که چون دختره ازدواج کرده پس باید یکجا نشین باشه و زندگی رو نگه داره!
سلام استاد گرامی
سلام خانم شایسته
سلام دوستان همفرکانسی
من صحبت های استاد رو با جان و دل خودم و گوشت و پوست و استخون خودم درک می کنم چون خودم یک رابطه عاشقانه و سراسر عشق و احترام را دارم من رابطه ای دارم با همسرم که دربین هیچ کدام از اقوام و خویشان خودم همچین رابطه ای را ندیدم.
تاکنون هیچ زمان را به اسم کوچک تنها صدا نکردم و همیشه جان در کنار نام همسرم استفاده نکرده ام، این یک نمونه خیلی ساده اش است .
این رابطه سراسر عشق در آن ما را به جایی رسانده است که خیلی خیلی خوب به هر آنچه آرزویش را داشته ایم رسیده ایم و داریم خواسته ها و آرزوهای جدید برای خودمان می سازیم.
و از وقتی که من با استاد آشنا شدم کردم که اساس جهان هستی این است که هر فرکانسی که به جهان است ارسال کنید جهان از جنس همان فرکانس وارد زندگیت میشود، رابطه عاشقانه من به مراتب بهتر و بهتر شد و من از این بابت خدا را بسیار بسیار شاکر هستم خدایا شکرت بابت این رابطه عاشقانه که من و همسرم دادی.
این نشانه این بود که من اگر میخواهم در زمینه های دیگر هم به موفقیت برسم فقط و فقط باید فرکانسهای همراستای آن خواسته برای خودم بسازم تنها راه رسیدن به موفقیت در تمام مراحل زندگی این است که من باور های هم راستا با خواسته های خودم بسازم .این که من به موفقیت در هر جنبه از زندگی خودم برسم باورهایی هم راستا و هم جهت با خواسته خودم ایجاد کنم مثل همین رابطه عاشقانه با همسرم دارم این را خودم ساختم و همسری دارم که بسیار بسیار با من در همه زمینه ها پایه و در همه زمینه ها همراه من است و از این بابت من خدا را شاکر هستم خدایا شکرت بابت داشتن چنین رابطه خدا رو شکر می کنم داشتن چنین همسری و بعد از این که من صاحب فرزند شدم و الان ۳ تا فرزند دارم رابطه من با فرزندانم سراسر عشق و احترام است و این عشق و احترام همه فرزندان من منتقل شده است.
این خیلی عالی است.
خدایا شکرت.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
💚💜💙❤️💚💜💙❤️💛💚💜💙❤️💛💚💜💙❤️💛
خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت
………………….
همین که می فهمم این حق منه که زندگی رویایی داشته باشم خیالم راحت میشود و خدا را شکر میکنم
من خودم از بچگی در خانواده ای بودم که بسیار ساده لوح بودن و مسلمه که من هم همین طور می شوم اما وقتی ازدواج کردم دیدم نه اینطور نیست هستند آدمهایی که بسیار افکار عالی دارند آدمهایی هستند و وجود دارند که بسیار طرز فکر و دیدگاهشون زمین تا آسمان با دیدگاه های من و خانواده ام و بچگیم فرق و تفاوت داره
در این چند سال خیلی سعی کردم که خودم رو تغییر بدهم اما نمیشد ولی از وقتی وارد برنامه های استاد شدم و اون طرز فکر و زاویه دیدم را عوض کردم تغییرات شروع شد
مثلا من خودم بسیار ساده بودم و فکر میکردم همه همین طور هستند و وقتی هم فهمیدم همه اینطور نیستند می خواستم همه مثل من باشند و این جاها بود که تضادها اومدن و من نمیتونستم پاسخگو باشم یا در بیزینسم می خواستم یه شبه مثل ثروتمندان شوم اما امکان پذیر نبود و باعث سرافکندگی خودم میشد و همسرم هم دیگه در هیچ زمینه ای من رو باور نداشت
خدا را شکر میکنم که در مکتب استاد عباس منش هستم و دارم خودم را می سازم در هر لحظه در هر لحظه
در مورد همسرم ، ایشون شخصی بود که به همه کمک میکرد در زمینه هایی که بلد بود و استاد بود اما وقتی به من می رسید میگفت نه الان وقت ندارم الان نمی رسم بهش میگفتم بابا تو برای همه آدمها وقت می گذاری ولی برای من نه نمیشود و این باعث شد من به فکر بروم و به خودم گفتم باید این مسئله را درستش کنم و استاد عباس منش باز هم درها را با توکل بر خداوند برام گشود و گفت این خودت هستی که این طرز فکر و این برخورد را بوجود آورده ای و باید سدها را خراب شون کنی و پل ها را بسازی و حقیقتا درست می گفتن من خودم در ناخودآگاهم داشتم این باورها را می گفتم. چرا با من این برخورد را داره همسرم و اومدم ساختم که همه ی آدمها به من بدون منت کمک می کنند و خدا را شکر خیلی بهتر شدن و روز به روز هم با توکل بر رب العالمین بهتر می شوند
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
در مورد دروغ گفتن می دیدم همه دارند به من دروغ میگن !!!!!! بعد به خودم می اومدم می گفتم آخه به چه دلیل توی چشمای من نگاه می کرد و داشت دروغ میگفت؟؟!! تازه مسئله ای که من میدونستم … و دوباره خداوند بهم گفت برای اینکه خودت همیشه دروغ میگی به همه حتی خودت و اومدم این دروغ گفتن را ترک کردم و آدمهایی که دروغ بهم میگفتن اصلا از زندگیم به صورت معجزه وار خارج شدند خدا را شکر
امروز از خداوند خواستم خدایا معجزات خودت را نشونم بده و این فایل رویایی یکی از اون معجزاتش بود خدایا بی نهایت سپاسگزارم
یا اینکه من خودم بعضی اوقات دیگران را مسخره میکردم همین الان هم که دارم می نویسم یه نجوایی میگه نه بابا تو که خیلی خوبی اما نه بعضی اوقات دیگران را مسخره می کردم و این باعث میشد تا در جمع حرفی می زنم یکی در میومد و میگفت تو هیچی نگو یا تو حرف نزن حالا فکر کنید چی از ادم می مونه دیگه و اومدم خیلی روی این مورد کار کردم حتی اوقات به شوخی هم نگفتم دیگه حتی برای چند ثانیه حتی از نزدیکانم یا دوستان صمیمی هم اگر حتی یه حیوانی مثل سگ یا گربه را هم مسخره می کردن من خودم را وارد نمی کردم و الان هم برای خودم یادآوری شد خدا را شکر
وقتی قانون فرکانس رو بفهمی و درک کنی در همه ی موارد جواب را می گیری ، من خودم در تمرین ستاره قطبی خیلی قانون فرکانس و خلق خواسته ها را واقعا فهمیدم خدا را شکر
من فهمیدم وقتی کانون توجه ام روی نکات مثبت یک شخص باشه اون شخص وقتی من رو می بینه ، حضور دارم یه جایی یا حضور ندارم وجه خوب من رو دریافت میکنه
واقعا خیلی جای شکر و سپاسگزاری رو داره که این چنین قانون بدون خطایی رو خداوند برای این جهان گسترده و وسیعش قرار داده خدایا شکرت
من فهمیدم هیچ انسانی کامل نیست اما برای شخص من میتونم بهتر زندگی کنم با کانون توجه و تمرکزم
من میتونم با قانون برانگیختگی اون وجه خوب فرد یا افراد رو به سمت خودم بیارم به راحتی و بدون کلکی
خدایا شکرت قانون خداوند همیشه کار میکنه دقیق و بدون خطا بدون دخالت هیچ انسان و بشری
من سالیان سال از بچگی ام همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا بعضی از افراد این قدر پیش همه عزیز هستند مثل بچه هایی که با من در مدرسه بودن و هزاران افراد دیگه ای که باهاشون بودم
با سلام
به ذهنم رسید که بگم حتی اگر رابطه ات با خدا اونی نیست که میخای، فرکانس خودته. مثلا من خیلی با ترس و لرز به خدا نگاه دارم که دقیقا همون نگاهیه که به بابام دارم. خدایا خودت من رو به راه راست هدایت کن تا خدای واقعی در ذهن من جای بگیره، مهربان، لحن دوستانه و محبت امیز، با عشق..
سلام استاد وای من فایل استعاره ای بنام گاز و ترمز رو بعد از بار ها گوش دادن اینبار با دقت و تمرکز و دیدن فایل تصویریش خیلی درک جدیدی ازش پیدا کردم و فهمیدم اوههههههههههه ببین این حرفاتو این ترساتو این باور هات همون ترمزه اههههههههههه عجب بابا من که فکر میکردم اینا منطقی ترین نگاه به دنیاست و حتی اگر کل دنیا مثل من فکر میکردن چقدررررررررر فقر و بدبختی و مشکلات کمتر بود!!!!!!!!!!!!!!!!!! ای دل غافل من فکرشم نمیکردم اینا ترسه اینا جلوی منو برای رسیدن به خواسته هام گرفته واووووووو
خودم رو فیلسوفی میدیم که به هرکی میرسیدم میگفتم بچه دار شدن بده گناهه جرمه من قربانیه زندگیه پدرمادرم شدم
شما ها اشتباه میکنید بچه میخواید یا چرا بچه به دنیا میارید که زجر بکشه ! اینا همه شنیده ها و دیدیه هاو تجربیات زندگیه خودم و اطرافیانم بود که باعث ایجاد چنین باوری شده بود
من اون فایلو دیدم که گفتید تو هنوز ازدواج نکردی نگران بچه دار شدنی این ترست نمیزاره تو خواستت رو جذب کنی واقعااااا یک تحولی تو وجودم ایجاد شد شاید هنوزم این ترمز از بین نرفته امااااااااا همین که ایراد کارم رو فهمیدم همین که متوجه شدم بابا مشکل از اینجا اب میخوره و اینو باید تغییر بدم نمیدونیدددددددددد چقدر واسم ارزشمنده من مدام درخواستم یک ازدواج خوب بود وارد هر رابطه ای میشدم به جدایی ختم میشد و حتی خاستگار واسم میومد به تفاهم سر همین موضوع نمیرسیدیم چون کسایی میومدن که بچه براشون خیلی مهم بود و این جذب ذهنیه من بوده !ترسم باعث جذب ناخواستم میشد
وقتی این رو فهمیدم سعی کردم تو مکالماتم با بقیه از این حرف ها پرهیز کنم یا اگه از دستم در میره حداقل کمترش کنم و با اون دوستانم که حرفامو راحت تر میتونم بهشون بزنم و درک بالاتری دارن بیشتر حرفایی برخلاف گذشتم بزنم و بگم من به این خودشناسی رسیدم حالا دیدگاه دیگه ای دارم راجع به این موضوع مثلا: مگه هرکی ازدواج کرده فرداش بچه دارشده اوووو کو تا عقد و عروسی و اینا خودش حرف چند ساله بعدشم خودمون میتونیم مدیریتش کنیم و تا حدی جلوگیری کرد که ناخواسته باردار نشم تازه میتونم جزو ویژگی های دلخواهم اینو بنویسم که من مردی رو میخوام که مثل من به بچه دار شدن معتقد نباشه و بپذیره ما حداقل تا 5سال بچه دار نشیم الگوهایی هم در این زمینه دارم که مثلا تو فامیل کسی را داریم که بعد از 10سال زندگی بچه دار شدن اونم ناخواسته یعنی تا 10 سال تونستن کنترلش کنن و این هماهنگی و هم فکریشون خیلی خوب بوده که چنین مردهایی وجود دارن مردهایی هم پیدا میشن که این باور را داشته باشن یا مثلا دختری تو فامیل داریم که 5ساله ازدواج کرده و نه خودش نه شوهرش بچه نمیخوان باور دارن مسئولیتش زیاده و باید اول خودشون ارزوهاشون رو تجربه کنن
پس چنین مردهایی زیاده و پیدا میشه من همچین مردی رو میخوام که اتفاقا از وقتی این باور رو سعی کردم ایجاد کنم پسری که چنین نگاهی داره جذبم شده و در یک مدار هستیم و رابطه ی خوبی شکل گرفته که خیلی شبیه اون رابطه ایه که من دوست داشتم همیشه اما تجربش نمیکردم استاد رابطم رو خیلی دوست دارم خیلی محبت و عشقی که میخوام توش هست و اون ادم ویژگی های دلخواهم رو داره من با اموزه های شما و تمرکز روی نکات مثبت با کار کردن روی عزت نفسم و احساس قدرتمندی و ارزشمندی این رابطه رو خلق کردم و بوجود اومد خود به خود ما باهم اوکی شدیم من در مورد رابطه ی دوستی احساس لیاقت بیشتری دارم تا ازدواج یکمی هم بخاطر اینه که ته باور هام ازدواج مترادف با محدود شدنه هرچند این رابطم خیلی متفاوت تر از تمام روابط هاییه که در گذشته تجربه کردم احساس میکنم خیلی درخور هم ترین از همه لحاظ
باور دیگه ای که دارم و میدونم همون ترمز و کد مخربه اینه که من از مسئولیت های زندگی میترسم و این وابستگی به خانوادم رو دارم که خب مامانم میشوره میپذره و من از اشپزی چیزی بلد نیستم و این نقطه ضعفم بعدا باعث سرزنش میشه که خب راه حلش اینه من شروع کنم به یادگرفتن و انجام دادن تمام کارهای خونه صفر تا صد از اشپزی تا گردگیری و غیره وقتی عادت کنم این احساس مستقل شدن میتونه منو اماده ی دریافت خواستم کنه
باور دیگه ای که شناسایی کردم اینه که نکنه بعدا پشیمون شم و دچار دعوا و اختلاف بشیم نکنه یک موردی بهتر پیدا شه و من بگم کاش ازدواج نکرده بودم این چه انتخابی بود که اینم میخوام با تمرکز روی روابط خوب مثل رابطه ی شما و خانم شایسته به این ایمان قلبی برسم که همه چیز دست خودمه و در هر لحظه رابطه ی من میتونه بهتر و بهتر بشه هر چقدر هم من بهتر بشم روی خودم کار کنم یا اون ادمه تغییر میکنه و با من همراه میشه ادامه بدیم یا ازم جدا میشه و من با درک بهتری به رابطه ی بهتر با ادم بهتر هدایت میشم الان تو این شرایطی که هستم باید با کسی متناسب با فرکانس الانم و خواسته هام ازدواج کنم این خیلی توهمه که من خودمو با کسایی مقایسه کنم که خیلی مدارشون بالا تره بگم خب اون کسی رو جذب کرد که ماشینش خارجی بود منم فقط چنین موردی میخوام کمترش رو قبول ندارم
الان من ذهنم براش منطقیه که با کسی ازدواج کنم که خونه و ماشین داره ولی ماشینش مثلا 206 یعنی این برام قابل باوره ولی ماشین خارجی نه پس باید اول به همون مشین ایرانیه برسم تا با رسیدن بهش باور قدرتمند کننده برای خواسته های بزرگترم ایجاد بشه
یک ترمزززززززز خیلی بزرگ تری که دارم احساس عدم لیاقته استاد جونم چطور اینو درستش کنم که من با چنین خانواده ای که دارم اون مورد با ویژگی های دلخواهم بپذیره و منو با همین خانواده و مشکلاتش بخواد چجوری احساس لیاقت رو از تمام جوانبش مثل اندام و چهره و خانواده و تحصیلات ایجاد کنم من این خیلی پاشنه اشیلمه و میدونم خیلی توش باگ دارم
این عزت نفسم خیلی میلنگه بخصوص درمورد خانواده اینکه چطور یک خانواده ی بهتر از خانواده ی من حاضر به ازدواج با من میشن و اون شخص براش من مهم تر از خانوادمم این یکی از دلایل مهم شکست من در رابطه ی قبلیم هم بوده
الگو از کجا پیدا کنم که این باور در من شکل بگیره افرادی هستن که حاضر شدن با کسانی پایین تر از خودشون وصلت کنن و بپذیرن شرایط اون طرف این بوده
مورد بعدی اینکه من دارم سعی میکنم عادت های روزمرم رو تغییر بدم و از همه لحاظ خودم رو بهتر کنم و بکشم بالا تر احساس ارزشمندیه بیشتری داشته باشم
میخوام مهارت هامو افزایش بدم یادبگیرم زبان بخونم تو رشته ی مورد علاقم بهتر بشم تا احساس ارزشمندیه بیشتری از قدم هایی که برمیدارم بدست بیارم
درمورد اندام و چهره هم که باید اول باید خودم رو همینطور که هستم دوست داشته باشم و بپذیرم زیبایی ها و نقص هام رو و بعد راجع به اندام میخوام یک مقدار وزن هم کم کنم تا احساسم و عزت نفسم بالاتر بره
دلم میخواد روزانه کامنت بنویسم تا متعهد تر بمونم و فراموش نکنم خواسته ها و اهداف و برنامه هایی که ریختم رو چون مدام دچار این تله ی رها کردن و ادامه ندادن میشم
مرسی بابت سایت خوبتون