رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 1

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسترن پامیر» در این صفحه: 24
  1. -
    نسترن پامیر گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    چقدر این فایل شما زیبا بود با اینکه سرکار بودم و گوش می کردم نتوانستم جلوی اشکاهایم را بگیرم در لابه لای حرفایتان جواب سوال هایی را می دادید که انگار خدا از زبان شما با من حرف میزد و می گفت اینگونه است حالا برو و عمل کن من در کنارت هستم.

    بخاطر فراهم کردن این شرایط و این جمع زیبا که واقعا مثل خانواده هستیم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. به امید روزی که همه اعضای این خانواده در کنار شما جمع شوند و همدیگر را از نزدیک ببینیم چه روزی شود آن روز….

    نگهبانی از نیمکت

    روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید. از او پرسید: «تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟»

    سرباز دستپاچه جواب داد: «قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!»

    لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید: «این سرباز چرا این جاست؟»

    افسر گفت: «قربان افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!»

    مادر لویی او را صدا زد و گفت: «من علت را میدانم، زمانی که تو 3 سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال می گذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!»

    فلسفه عمل تمام شده، ولی عمل فاقد منطق، هنوز ادامه دارد!

    این همان باورهای و افکار ما هستند که نسل به نسل انتقال پیدا کردند و ما هم بدون دلیل قبول کردیم بدون اینکه حتی علتش را بدانیم چه در دنیای ورزش چه در زندگی عادی همه مون اینقدر این باورها ریشه دارند که گاهی حتی می ترسیم بپرسیم چرا هستند حتی می ترسیم تغییرشان دهیم (البته به لطف خدای مهربان در کنار استاد عزیز و شما دوستان اجازه ریشه دواندن دوباره را به آنها نمی دهیم و ذهنمان را از افکارها و باورهای غلط که مثل علف هرز هستند پاک می کنیم به جایش گل می کاریم و درخت می کاریم و باغی زیبا درست می کنیم)

    عزت نفس و عدم خودباوری و نداشتن سبک زندگی مخصوص خودمان و عدم شناخت قدرت ذهن بر جسم ما را در این محدودیت ها نگه می دارد و اجازه نمی دهد قدمی به جلو برداریم تغییر ایجاد کنیم

    انگار پاهای در زنجیرهای سربی قفل شده اند حتی اگر زنجیرها باز شوند هیچ عکس العملی نشان نمی دهیم. استاد عزیزم شما برای من مثل لویی شانزدهم می مانید انگار اومدید بپرسید که اینجا چرا قدم میزنید و ما هم درگیر اعتقادات و باورها هستیم و داریم ازشون نگهبانی می کنیم و شما به تلنگر می زنید چرا اینجا هستیم و باید چیکار کنیم…خدای مهربان را سپاس سپاس سپاس به خاطر بنده خوبی مثل شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    نسترن پامیر گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    اصل مسئله اینه تو چه چیزی رو باور داری؟ چیز دیگه ای نیست، خدا همونو برات میسازه. تو باور داری که انسان ارزشمندی هستی کل کائنات مثل انسان‌های ارزشمند باهات رفتار میکنه، باور داری که میتونی به درآمد میلیاردی در روز برسی ایده هاش میاد، باور داری که همه انسان ها خوبن و میخوان به من کمک کنن با خیال راحت درخواست میکنی و به کلی خواسته میرسی که برای خیلی ها رویاست. دوستان عزیزم اگه با این قدرت در مورد باورها صحبت کردم نمیخوام بگم که خودم کاملا و مطلقا اینطوری ام ولی میدونم که کل داستان همینه و تلاش میکنم آگاهانه که همیشه اینطوری فکر کنم. این قسمت دیدگاهتون واقعا عالی بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نسترن پامیر گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    دنیای ما پر از شهود و نشانه است خدا را سپاسگزارم که در مسیری قرار گرفته ایم که آگاهی بیشتری نسبت به خودمان پیدا می کنیم و در هر لحظه به خدا نزدیکتر می شویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نسترن پامیر گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

    اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

    و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

    و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

    و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

    و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود…

    پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

    برادر می‌شود محتاجان برادری را.

    همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

    طفل می‌شود عقیمان را. امید می‌شود ناامیدان را.

    راه می‌شود گم‌گشتگان را. نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

    شمشیر می‌شود رزمندگان را.

    عصا می‌شود پیران را.

    عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را…

    خداوند همه چیز می‌شود همه کس را. به شرط اعتماد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛

    به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

    بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!

    و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،

    و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،

    و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار…

    و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها

    دیدگاهتون بسیار زیبا بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: