رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 100

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو وردی پور گفته:
    مدت عضویت: 214 روز

    وای خدا استاد، چقد توضیحی که راجب به خدا دادین ، توضیح عالی ای بود. بعد اینکه گفتین خدا یه طیف رنگیه ، خودم فکر کردم ببینم چطور میتونم خدارو برای کسی که مثل من باهاش حرف نمیزنه، ارتباط نداره و فقط یه خداییه که بالای آسمونا زندگی میکنه توصیف کنم. دیدم که اصصلا نمیتونم .

    چقدر شنیدن این فایل بهم چیز یاد داد. اینکه خدا همه چیزه، هر چیزی که ردی از انرژی توش هست خداست، چه تعریف دقیقی.

    قبلا تو ذهن خودم تعریفم برای خدا این بود:«خدا کسیه که حاکم انرژیه، کسیه که انرژی رو کنترل میکنه و انرژی مثبت رو با انرژی مثبت و انرژی منفی رو با انرژی منفی جواب میده، حالا چه یه شکل فیزیکی باشه چه غیر فیزیکی»

    اما این ذهنیت که خدا کنترل کننده انرژی نیست، خود انرژیه خیلی متفاوته، خیلی قشنگه. یعنی هر غذایی که میخورم، هر چیزی که لمس میکنم، هر چیزی که میبینم بخشی از خداست، حتی خود من. که گفته بودین یه قطره از آب دریا باز هم دریاست، حتی اگه یه قطره باشه.

    چه تعریف قشنگی، حتی گفتنش هم دلمو نرم میکنه.

    حالا جوابی که من میتونم به سوالتون بدم. به نظرم فقط باور خالی باعث تحلیل رفتن بدن نمیشه. مجموعه ای از فرهنگ و ذهنیتی که میگه بعد چهل سالگی یعنی پیری ، مجموعه ای از غذاهای نامناسب، شاید ورزش نکردن به اندازه قبل ، شاید باور خود بازیکن که وقتی داره به چهل سالگی نزدیک میشه از ورزش کردن سرد میشه و چیزهای دیگه باعث تحلیل رفتنش میشه.

    وگرنه استثنا هایی هم وجود دارن . مثل خود شما ، مسی یا رونالدو.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    آرش گفته:
    مدت عضویت: 368 روز

    درود بر استاد و دوستان عزیز

    لطفا منو راهنمایی کنید

    نمیدونم از کجا باید شروع کنم

    پارسال قدم یک را خریداری کردم بعد از یکماه به در

    آمد ماهی حدودا60میلیون رسیدم،البته من سابقه

    کاری15سال دارم تو صنف خودم و قبلا خیلی خوب کار

    می کردم ،ولی امسال بازم خیلی خیلی دلسرد شدم

    نمیدونم بازم باید چیکار کنم سر در گم هستم

    لطفا یکی منو کمک کنه

    بابت بودن استاد و دوستان خوب گروه استاد عباس منش از خداوند شاکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ذکی نجات گفته:
    مدت عضویت: 359 روز

    سلام خسته نباشید.

    در مورد اینکه چرا مثلاً فردی با سن کمتر ممکنه قیمت یا ارزش بالاتری نسبت به کسی با تجربه بیشتر داشته باشه، باید بگم که این موضوع هیچ ارتباطی به قدرت فیزیکی، انرژی یا ماهیچه نداره. ریشه این مسئله، تنها و تنها در باورهای جمعی ما انسان‌هاست. ما باور کرده‌ایم که جوانی ارزشمندتر است، و جهان هم مطابق همین باور با ما رفتار می‌کند.

    واقعیت اینه که دنیای بیرون بازتابی از باورهای درونی ماست. اگر واقعاً از درون باور داشته باشیم که می‌توانیم، که توانایی داریم—even در سن بالا هم به موفقیتی مثل مسی برسیم—اگر این باور از ته دل باشه و با تمام وجود بهش ایمان داشته باشیم، مطمئن باشید که جهان راهی پیدا می‌کنه تا اون باور رو به واقعیت تبدیل کنه.

    همه‌چیز از ذهن ما شروع می‌شه. انرژی باور ما، فرکانسی به جهان ارسال می‌کنه که نمی‌تونه بی‌پاسخ بمونه. پس بیایید ذهن‌هامون رو از محدودیت‌ها آزاد کنیم و باورهای نیرومند بسازیم. آینده متعلق به کسیه که باور داره، نه کسی که فقط عدد سن رو می‌بینه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    هر فایلی که می بینم معمولا چکیده همون فایل را توی کامنتم می نویسم مثل دفترچه یادداشت خودم. گاهی هم از تجربیاتم بهش اد می کنم چون بامثال بهتر یادم می آید کجا بودم .

    اما این بار یک چیزی فهمیدم، یک چیزی درک کردم. اون را دوست دارم بنویسم

    با مثال توضیح می دهم. فرض کنیم همه جهان هستی مثل لامپ های مختلف، کوچک و بزرگ و رنگی تو سایز ها و شکل های متنوع هستن که همشون با سیم به منبع نور وصلند. اما بعضی از این لامپ ها یک ایراداتی، یک اشکالاتی توشون بوجود اومده، که باعث شده کم نور تر باشند . البته بسته به میزان ایراد و اشکالشون هم میزان کمی نورشون فرق می کند . بعضی در حد خاموشی کم نور شدند بعضی بهترن.

    بعضی ها هم پر نور و درخشان

    گفتم این لامپ ها را خودمون و جهان اطرافمون در نظر بگیریم

    واضح است اون لامپی که سالم است پر نور تر است . مثلا طبیعت یا بچه های کوچک

    چون خودش است، با خودش در صلح است، همونجوری که هست خودشو دوست دارد خودشو توانایی هاشو قبول دارد ، شادی دورنی دارد ، همه چی را قشنگ می بیند ، برای هر چیزی ذوق می کند ، خوشحاله ، می خنده ، اگر از چیزی ناراحت بشود زود می بخشد و آشتی می کند، خودشو کم نمی بیند ناکافی نمی بیند ،حسادت ندارد ، حسرت گذشته نمی خورد ، حرص و عجله آینده را ندارد ،کینه ندارد ، احساس گناه ندارد ، مقایسه نمی کند . لامپ های سالم و پرنوری هستند .

    هر لامپی که پر نور است ، اطرافش هم روشن است. مثل آدمی که عطر زده ، هر جا برود بقیه هم بوی خوش استشمام می کنند.

    پس هر کدوم از ما که بیایم ایرادات داخل ذهنی مون را برطرف کنیم ، نور را بهتر پخش می کنیم و جهان اطرافمون را روشن تر می کنیم .

    و من امروز درک کردم چرا باید تحسین کرد چرا باید از موفقیت بقیه خوشحال شد . چون اون تونسته نورش را اشاعه بدهد ، هم خودش بهره برده هم جهان را جای روشن تری کرده .

    الا فهمیدم چرا بی دلیل چند روز است برای موفقیت بقیه سپاسگزاری می کنم برای حال خوشِ توحیدی پاکیزه و طیبه و سعیده ، برای درآمد خوب لیلا و شهر زاد و بهار ، برای سپاسگزاری های قشنگ سمانه و رویا، برای خوش قلبی فاطمه و رضوان برای موفقیت بچه های سایت که جهان خودشون را پر نور کردن

    خدایا همگی ما را در آغوش خودت غرق نور و سرور کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1901 روز

      سلام نفیسه جانم.

      چقدر مثالِ لامپ های رنگی جالب بود.

      تصویرسازیش کردم برای خودم.

      یه عالمه لامپ کنار هم و رنگارنگ.

      و تشبیهِ لامپ های پر نور و قوی به کودکان و طبیعت خیلی شیرین بود.

      چون ترمز ندارن و نورشون قویه.

      اومدم پایینتر دیدم اسم منم اوردی خب عین بچه ها ذوق کردم.

      بله، تمام کاری که من باید بکنم اینه که اول با خودم در صلح قرار بگیرم و بعد لاجرم با جهان در صلح قرار خواهم گرفت.

      وقتی ناراحتم، عصبیم، پرخاشگرم، لجبازم، راضی و خوشحال نیستم، خودمو کافی نمیدونم و … عملا با روحم هم مسیر و هم جریان نیستم.

      یعنی با خودم در صلح نیستم.

      تلاش میکنم تو لحظات بیشتری تمرین کنم که با خودم در صلح باشم.

      به خودم عطوفت بیشتری نشون بدم.

      خودمو بیشتر دوست داشته باشم و بغل کنم.

      کودک درونم رو زنده تر نگه دارم، باهاش شادی کنم، ذوقمو بروز بدم.

      همونطور که صبح نوشتم:

      مینویسم تا تمرین کنم.

      مینویسم تا به ذهنم مسیر بدم، شکل بدم، هدف بدم…

      خیلی کامنتت گوارا بود، چسبید خوندنش.

      افرین بهت که منسجم داری فایلهای هدیه رو گوش میدی و کامنت میذاری از فحوایِ فایل و درک خودت و مثالهات.

      ماچ بهت.

      ماچِ لپو خان هم برای تو.

      یه علمه تو ماچ فرستادی براش، حالا قند نبات برات ماچ میفرسته.

      چه قشنگ نوشتی:

      هر لامپی که پر نور است ، اطرافش هم روشن است. مثل آدمی که عطر زده ، هر جا برود بقیه هم بوی خوش استشمام می کنند.

      پس هر کدوم از ما که بیایم ایرادات داخل ذهنی مون را برطرف کنیم ، نور را بهتر پخش می کنیم و جهان اطرافمون را روشن تر می کنیم .

      هر کی نورانی تر و زیباتره، بهتر روی خودش کار کرده.

      بهتر خودشو شناخته و بر اساس درکی که از خودش به دست آورده، زندگیشو جلو میبره.

      —————————————————————————–

      در حالت عادی شاید اینو تو صفحه ی زیبایی ها مینوشتم، ولی الان که اینجام، همینجا مینویسمش:

      یه تصمیمی باید میگرفتم که چون میخواستم مثلا تمرین عزت نفس و احساس لیاقت کنم، اتفاقا داشتم با لجبازی تصمیمم رو جلو میبردم…

      الان که کامنتت رو خوندم، کامنت خودمم برات نوشتم یهو انگار جواب رو گرفتم…

      همون جوابی که از خدا میخواستم بهم بده.

      که چیکار کنم؟

      نمیخوام خودم تصمیم بگیرم چون میدونم تو لجبازی دارم فکر میکنم…

      و پاسخ از طریق خودم اومد:

      تصمیمی که وقتی داری لجبازی میکنی میگیری، هم جریان با روح (خداوند) نیست.

      کج فهمی تو درک اموزش ها داری.

      قرار نیست با زور و لجبازی واسه بهبود خودت تلاش و تمرین کنی.

      به قول استاد تو دوره هم جهت با جریان خداوند:

      وقتی باورهات درست شن، باورشون کنی، عملت خودش درست میشه به صورت آسون، نه سخت.

      معنیش این نیست که ممکنه تصمیمت عوض شه یا نه.

      معنیش اینه ذهنیت تو عوض میشه و دیگه با لجبازی جلو نمیری و تصمیم نمیگیری.

      اروم میشی و یه تصمیمی میگیری، حالا هر چی باشه فرق نمیکنه، مهم آرامش پشتِ اون تصمیمه.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1061 روز

        سلام به روی ماه بهشتی ات دختر چقدر دلم هواتو کرده بود

        الله اکبر امروز برام نقطه آبی اومد اما یک چیز اشتباهی بود یعنی انگار یک پیام قبلی را دوبار برام فرستاده بودن!

        طبق قرارم به خودم که از کلمنت هام به عنوان دفترچه ماندگار استفاده نی کنم اومدم اینجا نکات این فایل را که ننوشته بودم بنویسم. دیدم برای کامنتم پاسخ هست ! اومدم دیدم شما نوشتی . این یعنی حتی اگر سیستم هم اشتباه کند خدا هرگز اشتباه نمی کند و ما را در زمان مناسب به جای درست هدایت می کند. همزمانی ها رخ می دهد

        عزیز دلم لپ های قشنگش راببوس ، می دانم امروز روز تولدش است20یا 21 آپریل ¿ و 2 اردیبهشت

        البته ما یکم از نظر زمانی از شما عقب تریم نزدیک حدودا -13-12 ساعت.

        نمیدونم پیام تبریک کی می‌رسد اما در هر حال ماچ ماچ بارونش کن.

        واقعا جدی می گم قدر این لپ ها و این لحظات را بدون و نهایت لذت را از کنارش بودن ببر ، کیف کن از بزرگ کردنش از این نعمتی که خدا بهت داده

        خدایا شکرت برای وجود پر نور حافظ ، روی این کره خاکی

        سمانه جانم خیلی عطش ورود به دوره هم جهت با جریان خدا درونم زیاد شده . من هم گاهی خودم را نمی فهمم ، از طرفی احساس عجله دارم و می دونم هیچ چیزی یک شبه عوض نمی‌شود

        میدونم به آهستگی آگاهی ها باید بشینه به جونم

        از طرفی به خودم قول دادم از ابتدا مثل بچه آدم با ظرف خالی از فایل های رایگان شروع کنم و مثل قبل تو تله کمبود و عجله برای دوره های ثروت نیوفتم.

        از طرفی دارم روند رو به بهبودم را می بینم و می گویم چرا از این دوره استفاده نکنم و به تحولاتم سرعت نبخشم . از طرفی می گویم تخفیف تموم بشود خیلی گرون می‌شود. از طرفی می گویم قرار شد مولد باشی و خودت دوره ها را بخری بعد می بینم برای ذهنم خیلی دوره من هنوز هیچ کاری ندارم. دوست دارم کاری نکنم فقط فایل گوش بدهم معجزه رخ بدهد نمیدونم شاید هم رخ داد

        کلا همش تو کشمکش هستم

        الان که از لجبازی گفتی نمیدونم دارم لجبازی می کنم یا نه

        واقعا گیجم

        اما از روند آهسته فعلی راضیم

        دیروز پسرم کل آشپزخانه و کلی مواد غذایی را برای درست کردن چاکلت میلک ، نابود کرده بود . همسرم عصبانی به خاطر عدم نظارت من به کار بچه .اما من آروم بودم، طوری که خودم از شدت آرامش خودم تعجب کردم! مگر میشه نفیسه اصلا عصبانی نشود ؟اصلا جواب همسرش را ندهد ؟ تازه هر چی می گه بگه بله حق با شماست درست می فرمایید ! اصلا بعید بود !یعنی تو عمرم یادم نیست همچین واکنشی نشون داده باشم. ولی خوشحال بودم ، من نخواستم به زور خودم را کنترل کنم که جواب ندهم ، خود به خود آرام بودم!

        انشالله خدا من را در بهترین زمان به بهترین تصمیم هدایت کند .

        همیشه برات بهترین ها را آرزو دارم

        در آغوش امن خدا ، غرق نور و سرور باشی

        بوس به روی خودت و لپ های حافظ تبریک بابت یکسالگی حافظ و یکسالو نه ماه مادرانگی سمانه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سیده گفته:
    مدت عضویت: 447 روز

    به نام خدایی که تمام وجودم رو پر کرده و هر لحظه کنارمه و حمایت و هدایتم می کنه.

    منو دوست داره

    راه رو به من نشون میده

    دل همه رو برام نرم می کنه

    خدایی که تازه پیداش کردم

    و

    قبلاً باید فریاد میزدم تا صدام رو بشنوه

    و

    نمی‌دونستم توی وجودمه با منه

    لازم نیست فریاد بزنم

    اون از خودم بیشتر دوست داره من به خواسته هام برسم

    اون دلها رو برام نرم می کنه

    همه کارها رو برام به بهترین شکل ممکن انجام میده

    طوری که من مات و مبهوت موندم.

    خدایا شکرت

    خدایا تو اینجا بودی و هر لحظه بامن بودی من از تو این همه دور بودم

    خدایا ازت متشکرم برای بودن

    برای وجود پر مهرت

    برای عشقت

    وای خدای من

    چه حس خوبیه با تو بودن

    احساس آرامش

    دیگه نه غمی دارم نه ترسی

    ازت ممنونم خدای من

    هر روز دارم بهت نزدیک تر می شم.

    دور سرت بگردم.

    براتون از ته قلبم آرزوی بودن با خدا رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2604 روز

    به نام خدای مهربان

    درود و احترام

    روز 84/ رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم»

    در مورد سوال مسابقه باید بگم احتمالا دلیلش اینه که اون ورزشکار انگیزه هاش رو از دست میده ،، یا در واقع چون به همه شهرت ها و ثروت ها رسیده دیگه اون انگیزه ی لازم بزای موفقیت رو نداره و به همین دلیل دیگه اونجوری تمرین نمیکنه و افت ورزشی میکنه … ولی ناظر بیزونی میاد میکه فلانی به این دلیل در سن بالا موفق نشد چون عضلاتش و بدنش جواب نمیده … نه این نیست به نظرم…. دلیلش به نظرم اینه که دیگه اون ورزشکار وقتی یه مقدار سنش بالا میزه دیگه اون انکیزه های قبلی رو نداره، حالا اگر از خودش سوال کنی ممکنه جواب بده من چون سنم بالا رفته و بقیه هم بپذیزن،، ولی اگر صادق باشه حتما جواب میده خب من دیگه اون انکیزه ی لازم برای موفقیت رو ندارم چون به آنچه که خواستم رسیدم !!! و الی یکی مثل راجر فدرر سویسی میاد با اون سن کاری میکنه که از نظر همه توی اون سن و سال غیر ممکنه به نظر میاد و این ادم با انگیزه ی بسیار بالا میتونه اونجوری تا فاینال مسابقات بدون یک ست باختن‌ پیش بره و برنده شه !!

    پس موضوع عضلات و پیری و سن بالا و اینا نیست.. حالا یه عده میان تحلیل های علمی هم میکنن ،، باید به اون ها بگیم خب بنده ی خدا تو اگر تحلیل علمیت از وضعیت بدن و عضلات بدن انسان صحیح بود پس چرا فلان ادم توی سن بالا اینقدر میتونه موفق بشه ،، اگر تحلیلت درست یود اون ادم هم نباید موفق میشد !! پس حتما پای یک موضوع دیگر در میونه ،، و اون هم باور اون فرد به خودش و توانایی هاشه و اون انکیزه هایی که بزای موفقیت دوباره و دوباره داره .

    درست مثل بحث ثروته ،، مثلا یه عده میان تحلیل میکنن که دگ در سن بالا نمیشه ثزوتمند شد خب چون طرف پیر شده و ذهنش کار نمیکنه و از ین حرفا ،،، خب این تحلیل ها کاملا اشتباهه چون ما هزاران الگو داریم که در سنین بالا تونستن حرکت کنن و توکل کننن و انگیزه داشته باشن و باور داشته باشن و بعدش موفق و ثروتمند بشن ..

    دز مورد بحث خدا:

    خدا اون چیزی میشه بزای من که در ذهنم میسازم و تجسم میکنم و تصویر سازی میکنم..

    یعنی اگر بتونم خدا رو به شکل خونه و ماشین و زندگی در بهترین کشور و با بالاترین کوالیتی در ذهنم بسازم پس بزای من همون میشه…

    در واقع باور لیاقت باعث میشه که فرد در ذهنش دنیایی بسیار زیبا و پر از ثزوت و نعمت زو تصور کنه و بعد همون میشه بزاش…

    مثلا یه عده میگن از ورزش نمیشه پول ساخت در این مملکت و میان تحلیل های چرت و پرت میکنن بزای خودشون ..

    اولا که نباید اصلا حرف ها و ذهنیت کثیفشون رو گوش بدم .. دوما حالا به هر دلیلی من این حرف ها رو شنیدم چه کار کنم ؟؟ خیلی راحت میگم این یارو داره چرت و پرت میگه و اصلا هیچی نمیدونه و یه چیزی از بقیه و صفحات مجازی شنیده و دازه همون رو بازگو میکنه ،، بهش میکن یه کلاغ و چهل کلاغ !!

    خیلی از ادم ها هر چیزی رو میبینن و میشنونن دقیقا بدون تفکر و تعقل کردن میزن همون موضوع رو برای بقیه هم تعریف میکنن و بقیه ای که میپذیزن میزن همون رو بزای بقیه تعریف میکنن و بعد این حرف ها هی میچرخه و میچرخه و تبذیل میشه به باور عموم افراد !! و بعد خیلی راحت تهمت میزنن.. .یعنی ذهن فقیر و بدنه ی جامعه علاقه ی خیلی زیادی دارن که نسبت به موضوعاتی که هیچ تخصص و اگاهی روش ندارن اظهار نظر نکنن و تحلیل کنن و وقتشون رو هدر بدن !!!

    خب حالا خیلی از بحث اصلی دور نشم..

    چرا میگن از مثلا ورزش نمیشه پول ساخت ؟؟ چون اون ادم به خاطر عدم لیاقتی که توی ذهنش داره نمیتونه فضایی رو تصور کنه که داره از ورزش خیلی خوب پول میسازه ،، دلیلش اینه !! و اگر همون فرد بتونه روی باور لیاقتش کار کنه و توی ذهنش فضایی رو تصور کنه که داره خیلی خوب از کار مورد علاقش ثروت میسازه ،، همین بزاش اتفاق میوفته !!

    پس در مراحل ابتدایی باید من بتونم با خودم و خدایم راجب این فضای ذهنی صحبت کنم که اره من خیلی خیلی از کار مورد علاقم دارم خوب پول میسازم و هی این موضوع رو به صوزت های مختلف بزای خودم در ذهنم بسط بدم ،، مثلا یکی از خواسته های من اینه که یک اکادمی بین المللی یوگا در برج العرب امارات داشته باشم !!

    این باور لیاقت میخواد .. حتی صحبت کردن راجب خواسته هامون هم باور لیاقت میخواد .. یعنی یک ادمی که حتی نمیتونه توی خلوت خودش راحب خواسته هاش حرف بزنه مشخصه که خیلی خیلی زیاد توی ذهنش بی لیاقتی و نشدن ها و تحقیر ها ریشه زده !!!

    موصوع بعدی بحث یکتا پرستی:

    ابراهیم اومد و بت شکنی کرد و موحد بود و مشزک نبود و اولش ماه و ستاره و خورشید رو خدای خودش قرار داد و بعد خدای یکتا رو باور کرد… پس در اصل اون موضوع اصلی که در قران یاد شده توحید و یکتا پرستی هستش..

    حالا این دین ها مثل اسلام و یهودیت و بودایی و مسحیت ووو چطور ایجاد شدن ؟؟ این ها رو ادم ها دراوردن و به قول قران فرقه فرقه کردن تا هر کس به نفع خودش صحبت کنه و بگن سمت ما بیا تا بهشتی بشی !!!

    ولی اصل و اساس اون چیزی که در قران صحبت شده یکتا پرستی و توحید هستش و این ربطی به هیچ دین و ایین و مذهبی ندارد و موضوع اسلام هم به معنی اون اسلامی که ما پذیرفتیم نیست ،، بلکه به معنای تسلیم بودن در مقابل خداونده. حالا چرا نمیتونیم تسلیم خدا باشیم ؟؟ خب طبیعیه ،، چون هزاران باور غلط توی ذهنمون داریم و یک شبه نمیتونیم تسلیم باشیم..

    حتی به نظزم خود ابراهیم یک شبه موحد نبوده و بلکه حتما مراحل تکاملیش رو گذرونده !!!

    خب حالا توحید یعنی چی؟؟ یعنی فقط خدا رو صاحب قدرت دونستن ..

    همون موضوعی که در سوزه ی حمد گفته شده …

    که ما ادم ها وقتی دیدیم شیطان به خاطر غرورش از درگاه خدا رانده شد و شیطان به خدا گفت قسم میخورم ادم ها رو گمراه کنم .. ما ادم ها دست به دامن خدا شدیم و بهش گفتیم ..

    خدایا تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به اون ها نعمت دادی و نه گمراهان و نه غضب شدگان

    به همین دلیل اون کسی که توکلش بر خداست و نه غمی‌ داره و نه میترسه شیطان هیچ کاری نمیتونه باهاش بکنه و نمیتونه گمراهش کنه ..

    ولی به هرحال یه عده ی زیادی گمراه شدن و کاریشم نمیشه کرد و من و هیچ کسی دیگزی غیر از خودشون نمیتونه اون ها رو تغییر بده !!

    به هرحال باید همیشه به خدا بگم :

    خدایا هدایتم کن به راه راست ،، به راه کسانی که به اون ها نعمت دادی و نه گمراهان

    خب اینم از رد پای من از روز 84,, خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم..

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 25 فروردین رو باعشق مینویسم

    خدایا شکرت به خاطر همه داشته هام

    به خاطر اینکه دارمت ربّ دل انگیز و ماچ ماچی من

    چقدر سپاسگزاری حال آدمو خوب میکنه

    خدایا شکرت

    و یک آرزوی دیگه ام رخ داد

    این رد پام یه بووووووم

    یه هوررررررا

    یه ربّ من ،بی نهایت سپاسگزارم

    یه ربّ ماچ ماچی من دوستت دارم

    و یه سپاسگزاری بینهایت داره

    آرزویی که هر بار و هر سال ، که برای عید و فروردین ماه برای خیابونای شهر تهران ، المان های نوروزی میذاشتن و تخم مرغ رنگ میکردن و من همیشه از کنار تخم مرغایی که تو خیابونا و محله و پارک های تهران بود رد میشدم و دستمو میکشیدم روشون و میگفتم چقدر دوست دارم منم یه روز یکی از این تخم مرغا رو رنگ کنم

    نمیدونم چرا همین الان به شدت گریم گرفت و سپاسگزاری کردم

    شاید رنگ کردن یه تخم مرغ المان شهری که آرزوی من بود برای شما و یا هر کس دیگه که بشنوه ،بگه ببین چه چیزی رو آرزو داشته

    اما من آرزو داشتم چون عاشقانه عاشق نقاشی کشیدن بودم و سال ها این آرزو رو داشتم که رو دیوار و یا هرچیز دیگه ای کار کنم و البته برای درآمد داشتن هم دوست داشتم و هم لذت بردن از کارم

    خدا شاهده ، من از سالی که مهاجرت کردیم و اومدیم تهران 1394 تا به الان 1404 وای خدای من 10 سال شده

    من هر سال تخم مرغای رنگی رو میدیدم و یا دیوارای رنگی و نقاشایی که رو دیوارا کار میکردن و یا تخم مرغ رنگ میکردن رو میدیدم ،میگفتم کاش منم رنگ کنم

    امروز آرزوی 10 ساله من رخ داد و شب آقای نقاش خداگونه زنگ زد و گفت قراره فردا برم پارک بانوان در منطقه ای از تهران و دو تا تخم مرغ رنگ کنم و اولین روز کاری من برای کار در سال جدید فرداست 26 فروردین ماه

    وقتی زنگ زد و گفت و خوشحال بودم و سپاسگزاری میکردم به خودم گفتم ببین طیبه ، رخ داد چقدر راحت

    من سال ها تقلا میکردم

    سال ها باورهای محدود داشتم

    سال ها به خدا اعتماد نداشتم که حرکت کنم و یا اینکه بخوام رها باشم

    سال ها داشته هامو نمیدیدم و به خاطرشون سپاسگزار نبودم

    اما از وقتی تصمیم گرفتم رها بودن رو یاد بگیرم ،و کمک خواستم و خدا در زندگیم وارد شد همه چی تغییر کرد

    چقدر سپاسگزاری سریعتر از نوشتن خواسته ها ،جواب میده

    قشنگ‌هم جهتت میکنه با جریان خداوند طبق گفته های استاد در دوره من این روزا سعی میکردم بیشتر از قبل سپاسگزاری کنم و نوع تمریناتم برای ستاره قطبیم هم تغییر کرد و نوع نوشتنم تغییر کرد و الان سپاسگزارم بابت تک تک اتفاقات امروزم و تک تک داشته هام و هر روز دارم میشمرم و میبینم که چقدر من ثروتمندم

    سپاسگزارم از خدا که ریز به ریز داره هدایتم میکنه و ریز به ریز داره میچینه و رشدم میده

    چقدر زیباست و زیباتر از همیشه و هر لحظه داره زیباتر از لحظه قبل میشه

    امروز صبح من رفتم‌بانک چقدر برخورد خوبی از کارمند بانک دیدم

    وقتی شماره برداشتم خلوت بود و شماره مو گفت و رفتم باجه

    بهم گفت پول میخوای و جوابمو که دادم با خنده و شوخی گفت برای چه کاری میخوای و خندید و منم خندیدم و گفتم لازمش دارم

    و گفتم کارت ملیمو بدم بهتون ؟ چون همیشه برای مبلغ میلیون کارت ملی میخواین

    خندید و گفت نه خانم مزرعه لی ،نیاز نیست

    شما جزء مشتری های خاص ما هستید و فامیلیتونم که خاصه. فامیل بروس لی هستین

    مگه میشه از شما کارت ملی بگیرم

    شناخته شده اید تو این بانک

    من فقط داشتم میخندیدم تو دلم ، همیشه آدما منو فامیل بروسلی میبینن

    خلاصه بسیار برخورد خوب و مودبانه ای داشت و به قدری با احترام کارهامو انجام داد که من فقط خداروشکر میکردم که انسان های خداگونه اطرافم هستن و با احترامن

    رفتم نون بخرم و از کنار مدرسه پسرونه رد میشدم که دیدم نوشته

    فرصت ها را قدر بدانید

    تعجب کردم ندیده بودم این نوشته رو و یا اگر دیده بودم توجه نکرده بودم و امروز دیدم و باز هم یه نشونه از خدا که از لحظه لحظه اکتونت لذت ببر و نه به گذشته و نه به آینده هیچ فکری نکن و فقط سپاسگزاری رو تمرین کن

    وقتی رسیدم خونه نشسته بودم رد پاهامو در سایت مینوشتم که

    یهویی یاد یه چرخ گوشت یک دو سه که داشتم افتادم و برای جهیزیه ام مادرم گرفته بود

    من داشتم درمورد فایل جلسه 8 مینوشتم نمیدونم چی شد یهو اون یادم اومد که بلند بشم و بدمش به مادرم و بگم استفاده کن

    بهش گفتم نمیدونم چرا یادم اومد اما اینو نداری و یه مدت زیادیه هی میگی یک دو سه بخرم

    اینو بیا استفاده کن

    و مادرم متعجب شد

    من اصلا به اون فکر نمیکردم و وقتی یهویی به قلبم افتاد، گفتم حتما نشونه هست که من درمورد بخشیدن و باور فراوانی رو داشته باشم

    و اینکه متوجه شدم خود جهیزیه جمع کردن برای دخترا و پسرا نشونه کمبود هست که از بچگی میگفتن باید جهیزیه دختر رو از بچگی جمع کنی وگرنه وقتی بزرگ بشه نمیتونی بخری

    و این تمرین اوله

    من تو این سه روز چند تا کار عملی کردم که میدونم باید باز هم با دقت به فایل گوش بدم

    من تمرین رنگ روغن کلاسیم رو انجام دادم و اینستاگرام پیج کاریم رو رفتم ببینم ، دیدم از پاساژی که برای ورکشاپ رایگان هر هفته میریم ، فیلم دیروز رو گذاشته

    تو دلم‌گفتم حتما بازم‌مثل همیشه از نقاشی من عکس و فیلم نگرفته و نمیذاره تو استوری پاساژ

    اما سریع گفتم‌دیگه برام‌مهم نیست ،من تصمیم گرفتم روی پیشرفت خودم تلاش کنم و مهارتمو بیشتر کنم

    که یهویی دیدم تو فیلم 3 بار ازم فیلم گرفته و استوریای بعدی دو بار عکس گرفته از زاویه مختلف و عکس کارمو گذاشته

    اشک تو چشمام جمع شد و گفتم ببین طیبه پارسال هی میگفتی چرا عکس نمیگیره از کارم و چسبیده بودی ، اما وقتی امسال تمرکز گذاشتی روی تمرین نقاشی

    هم از پیجت سفارش طراحی چشم گرفتی و امروز مبلغش رو واریز کرد و اولین سفارشت از پیج کاریت بود ، هم الان استوری کارت رو گذاشت

    این میگه که طیبه روی یادگیری خودت تمرکز کن و لذت ببر و سپاسگزار باش

    ساعت نزدیک 9 شب ،مهمون داشتیم مادرم گفت برم خرید کنم

    وقتی خرید کردم و داشتم با خدا عاشقانه صحبت میکردم و هوا بارونی بود و رو به آسمون آهنگ میخوندم و کیف میکردم که دیدم تلفنم زنگ خورد و آقای نقاش خداگونه بهم زنگ زد و گفت ، فردا برم برای کار نقاشی و باید تخم مرغ بزرگ برای یه پارک بانوان رنگ کنم

    وقتی صحبت کردم و تلفن رو قطع کردم خداروشکر کردم و خنده ام میگرفت چون من همیشه دوست داشتم یکی از تخم مرغایی که تو المان شهر تهران میذارن رو ، منم برم رنگ کنم

    وای خدای من دقیقا رخ داد

    گفتم ببین طیبه تصمیم گرفتی رها باشی و طبق گفته استاد دیگه فقط سپاسگزاری کنی

    خود به خود خودشون زنگ میزنن

    خود به خود همه چی به وقتش ،در زمان و مکان مناسبش رخ میده

    از این به بعد دیگه کلید رو خدا بهت داده ، حالا دیگه تویی که باید درست اجرا کنی

    و با لذت سعی داشتم فقط سپاسگزاری کنم و حالم خیلی خوب بود

    خدایا شکرت

    امروز هم کلی درس های ناب بهم یاد دادی و ریز به ریز داری هدایتم میکنی و بی نهایت دوستت دارم ربّ دل انگیزم

    نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت در زندگیتون جاری باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    به نام خداوند اول و آخر

    سلام به استاد عزیز و مریم جان و تمامی دوستان هم مسیر

    امروز دوباره هدایت شدم به خوندن کامنت های این فایل و در حین خوندن ، یک آن ، به درک جدیدی از خداوند رسیدم که حسم بهم گفت اینجا بنویسمش

    من در دو بازه ی زمانی مختلف در شهریور و آبان سال پیش هم اینجا کامنت گذاشتم و برای خودم جالبه وقتی دوباره خوندمشون تازه متوجه شدم امروز چقدر ظرفم بزرگتره برای دریافت آگاهی ها

    خدایا شکرت برای بودنم در این مسیر و تعهد و استمراری که تو به من بخشیدی و تو این مسیر من رو رشد دادی و افزودی

    درکی که امروز بهش رسیدم از وجود خدا و تعریفی برای حضورش اینه که :

    همونطور که ماهی ها و آبزیان در آبهای اقیانوس ناآگاهانه حضور دارن و در اون آب زیست میکنن و هیچ وقت نمیتونن تصوری داشته باشن که خارج از اون آب براشون زندگی وجود داشته باشه و بدون وجود اون آب دیگه زنده نیستن و حتما هم اصلا متوجه حضور این آب که در اون زندگی میکنن نیستن ، ما هم غرق در انرژی هستیم که همه چیز رو احاطه کرده ولی ما هم بهش واقف نیستیم .

    اگر حضور خدا رو مثل بودن ماهی در آب ببینیم اونوقت یعنی خدا همه جا هست.

    اونوقت خدا میشه همین لپ تاپی که دارم باهاش کامنت مینویسم.

    خدا میشه همکار بغل دستی م.

    خدا میشه ابرهای زیبایی که دارم از پنجره ی اتاق محل کارم میبینمش

    خدا میشه همه چی

    همه چی اونه

    اون همه جا جریان داره و ما در اون انرژی طوری غرق و غوطه وریم که درکی از این نداریم که بدون اون جهان چطور میتونه باشه.

    این تمثیلی بود که امروز دریافتش کردم.

    اما این یکی دو روز گذشته بیشتر خدا رو با واژه های هوش برتر و source of creation تو ذهنم یاد میکنم.

    این دو واژه خیلی به من قدرت میده و حس وصل شدن به این منبع قدرت رو بیشتر در درونم حس میکنم.

    اینکه باید باهاش Align باشم.این واژه ی Alignment در هر لحظه به شدت برام جذاب شده و تو ذهنم مدام مرورش میکنم.

    Alignment یا همون هم جهت بودن با جریانی که همیشه جاری .

    خدا برای من الان اون جریان همیشگی جاری در زندگیمه که من فقط باید خودمو باهاش هم جهت و Tune کنم .

    خدا رو شکر میکنم برای آرامش و قلب بازی که در حال نوشتن این کامنت دارم.

    بی نهایت هیجان زده م و حس قدرت دارم از این که خالق آفریده شدم و قطره ای از این آب روان و جاری انرژی هستم و میتونم همون خصوصیات خالق بودن رو در وجود داشته باشم و ازش استفاده کنم.

    جهان و سیستم کائنات و کارکردش برام جذاب شده و میخوام عین غول چراغ جادو بهش دستور بدم و خلق کنم .

    این یه بازی هیجان انگیزه ، یه ماجراجویی ، کشفه ، حتی کیمیاگریه

    آره هدف زندگی اینا بوده ، اینکه خلق کنیم و لذت ببریم.

    این باور از دیروز به شدت قلب منو باز نگه داشته و حالم عالیه .

    خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این حس و حال

    همگی رو به آغوش خدای بزرگ میسپرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      عادله محمدی گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      سلام دوست عزیز مرسی که این همه عالی نوشته‌ی خیلی عالی قلبم بازشداشکهایم از چشمانم جاری شد دوست عزیز م مثال های خیلی واضح آوردین خیلی به دلم وبه قلبم جاری شد من یک سال و نیم است که وارد سایت شدم و این فایل رو ده ها بارگوش دادم شاید هم صدها بار این فایلو خیلی دوست دارم ولی نتونسته بودم این همه ازش انرژی بگیرم واقعا خدارو درقلبم احساس کردم وجودم پر از عشق الهی شد واحساس عالی دارم دوست عزیز امیدوارم همیشه پر از احساس عالی باشی و به تمام رویای هایت راه یابید سپاسگزارم از استاد بزرگوارم که این فایل زیبا روبه بچه‌های سایت هدیه دادن دوست عزیز دلت پر از عشق خدا همیشه در راه خدا مستدام باشید در پناه پروردگار درارامش ابدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 198 روز

    خدایا، هر چی دارم از توئه…

    سلام به استاد یکتاپرست، خانم شایسته‌ی عزیز و دوستان خوبم توی سایت.

    این روزا چندتا از فایل‌های موردعلاقه‌مو مرتب گوش می‌دم، چون حس می‌کنم فاصله گرفتم، حس می‌کنم حالم داشت برمی‌گشت به روزای قبل از ورودم به این مسیر… ولی چقدر سخته وقتی وسط اتفاقات سخت زندگی قرار می‌گیری، بتونی ذهنتو کنترل کنی و نذاری از مسیرت دور بشی. چقدر باید مراقب نجواهای ذهنی باشی، چقدر باید خدا رو باور کنی تا راه درستو از بین همه‌ی شک و تردیدها پیدا کنی، تا بتونی نشونه‌هاشو ببینی و هدایتشو حس کنی…

    توی این مدت، خدا منو از یه مسیر سخت عبور داد، مسیری که شاید اولش نمی‌فهمیدم چرا باید اتفاق بیفته، اما حالا می‌دونم که خودِ خدا برام رقم زد تا قوی‌تر بشم، تا بتونم تصمیمی رو که مدت‌ها توی دلم بود، بالاخره بیان کنم. تصمیمی که همیشه از گفتنش می‌ترسیدم، اما یه‌هو شرایط طوری شد که نه‌تنها جرأتشو پیدا کردم، بلکه خیلی زود بقیه هم قانع شدن و پذیرفتن. عجیب بود، ولی می‌دونم که اینم کار خدا بود. صد هزار بار شکرت، خدا!

    حتی اگه بقیه هم مخالفت می‌کردن، دیگه از تصمیمم برنمی‌گشتم، چون ته دلم یه صدایی بهم می‌گفت: “نترس، تو تنها نیستی، فقط برووو…” و من مطمئنم که اون صدا، صدای خودت بود، خدا! من گوش دادم و حالا فقط مسیر تو رو دنبال می‌کنم. به الهاماتت، نشونه‌هات، هدایتهات ایمان دارم و تموم تلاشم اینه که بشنوم صداتو…

    خدایا، من ازت فقط خودتو می‌خوام، آرامش تو می‌خوام، قوی‌ترم کن توی باور کردنت… امروز نزدیک بود یه اشتباه کنم، اما با ندای قلبی خودت، جلوی خودمو گرفتم، سکوت کردم، کنترل کردم و از یه انتخاب اشتباه رد شدم… و حالا یه آرامش عمیق توی دلمه.

    خدایا، عاشقتم… خیلی دوستت دارم! می‌دونم که همیشه کنارمی، که هیچ‌وقت تنهام نمی‌ذاری. هر کاری که توی زندگیم داره برام انجام می‌شه، می‌دونم که فقط و فقط کار توئه. درسته، زبونی از آدما تشکر می‌کنم، ولی ته دلم همیشه می‌گم: “خدایا، می‌دونم که کار خودته!”

    خدایا، شکرت که هستی… شکرت که دارمت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 894 روز

      سلام پرستو خانم .

      خواهر مهربانم در این سایت الهی.

      خداروشکر میکنم که با خوندن کامنت شما دوباره دستم به نوشتن رفت تا بنویسم.

      دوباره بنویسم.

      بنویسم که خدا هست و هر لحظه . هر لحظه در حال هدایت ماست.

      هر وقت به اتهاماتش عمل کردم.

      درها به روم باز شد.

      درسته می‌ترسیدم چون مخ پوکم قد نمی‌داد که باید این کارو بکنم.

      فکر میکردم همه چیز باید به نظر من منطقی و درست باشه بعد اقدام کنم.

      ولی اون هی می گفت انجامش بده.

      مگه درخواست نداشتی؟؟

      انجامش بده تا بهت بدم.

      تو این مسیر تکاملی یه لحظه هم رهات نمیکنم.

      به شرطی که تو به زور دستتو از دستام بیرون نکشی و مث بچه های لوس اونجا نشینی و به من نگاه نکنی و نگی من نمیام من نمیام.

      تو فقط بیا وقتی اتفاق افتاد وقتی زمان گذشت خودتو وسط اجابت درخواستت میبینی.

      همه انگشت به دهن میشن که آخه چجوری نتیجه گرفتی؟؟

      مهارت میخواس تخصص میخواست ، ریسک داشت ممکن بود جواب نده تو که اینکاره نبودی چجوری انقدر خوب جواب گرفتی؟

      پارتی دلشتی؟

      تبلیغ کردی؟

      اونموقع هست که تو فقط نگاهشون میکنی و چون نمیتونی اون همه اتفاق زنجیر وار و مکالمات محرمانمون رو براشون توضیح بدی ..

      به قول استاد فقط در جوابشون بگو…

      من آدم خوش شانسی هستم.

      درسته به شانس اعتقاد نداریم ولی غیر از این نمیشه چیز دیگه ای گفت.

      من پیروزت میکنم.

      من هدایتت میکنم.

      من برات مشتری میشم.

      من برات جنس میشم.

      من برات عشق میشم.

      من در احساس خوب توام.

      من نگاه زیبابین تو میشم.

      من لحظه ای از هدایت و رشد دادن تو دست بر نمیدارم.

      من نزدیکم .

      همیشه در کنارتم .

      تمام جهانو هماهنگ میکنم تا تو به خواستت برسی.

      بنده من تو در جایگاه درخواستی و من در جایگاه اجابت و اینجام که فقط به درخواست تو تویی که منو میپرستی پاسخ بدم.

      آخه این همه پیامبر فرستادم تا به مردم زمانه خودشون بگه منو بپرستند نه چیزای دیگه رو.

      و حالا که تو داری منو میپرستی همین کافیه که من برات کافی باشم.

      الیس الله بکاف عبده؟

      آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

      فقط عزت نفس داشته باش.

      خودتو با کسی مقایسه نکن.

      حرف دیگران نباید برات مهم باشه.

      اگه حرف و نظر دیگران برات مهم شد . نمیتونی ندای منو بفهمی.

      احساس لیاقت داشته باش . چون من عادلم و طبق عدالتم کسی که باور نداره میتونه صدای منو بشنوه صدای منو نمیشنوه.

      پس باور کن باور کن که من خدام قدرتشو دارم میتونم بهت بدم.

      خداروشکر به خاطر این حرفایی که خودت به قلبم جاری کردی .

      هم خانواده عزیزم تو پیروزی.

      و همین الان خواستت رو تیک بزن.

      چون اینایی که گفتم من نگفتم خدا بود که به جفتمون گفت. خدانگدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 894 روز

      سلام پرستو خانم .

      خواهر مهربانم در این سایت الهی.

      خداروشکر میکنم که با خوندن کامنت شما دوباره دستم به نوشتن رفت تا بنویسم.

      دوباره بنویسم.

      بنویسم که خدا هست و هر لحظه . هر لحظه در حال هدایت ماست.

      هر وقت به اتهاماتش عمل کردم.

      درها به روم باز شد.

      درسته می‌ترسیدم چون مخ پوکم قد نمی‌داد که باید این کارو بکنم.

      فکر میکردم همه چیز باید به نظر من منطقی و درست باشه بعد اقدام کنم.

      ولی اون هی می گفت انجامش بده.

      مگه درخواست نداشتی؟؟

      انجامش بده تا بهت بدم.

      تو این مسیر تکاملی یه لحظه هم رهات نمیکنم.

      به شرطی که تو به زور دستتو از دستام بیرون نکشی و مث بچه های لوس اونجا نشینی و به من نگاه نکنی و نگی من نمیام من نمیام.

      تو فقط بیا وقتی اتفاق افتاد وقتی زمان گذشت خودتو وسط اجابت درخواستت میبینی.

      همه انگشت به دهن میشن که آخه چجوری نتیجه گرفتی؟؟

      مهارت میخواس تخصص میخواست ، ریسک داشت ممکن بود جواب نده تو که اینکاره نبودی چجوری انقدر خوب جواب گرفتی؟

      پارتی دلشتی؟

      تبلیغ کردی؟

      اونموقع هست که تو فقط نگاهشون میکنی و چون نمیتونی اون همه اتفاق زنجیر وار و مکالمات محرمانمون رو براشون توضیح بدی ..

      به قول استاد فقط در جوابشون بگو…

      من آدم خوش شانسی هستم.

      درسته به شانس اعتقاد نداریم ولی غیر از این نمیشه چیز دیگه ای گفت.

      من پیروزت میکنم.

      من هدایتت میکنم.

      من برات مشتری میشم.

      من برات جنس میشم.

      من برات عشق میشم.

      من در احساس خوب توام.

      من نگاه زیبابین تو میشم.

      من لحظه ای از هدایت و رشد دادن تو دست بر نمیدارم.

      من نزدیکم .

      همیشه در کنارتم .

      تمام جهانو هماهنگ میکنم تا تو به خواستت برسی.

      بنده من تو در جایگاه درخواستی و من در جایگاه اجابت و اینجام که فقط به درخواست تو تویی که منو میپرستی پاسخ بدم.

      آخه این همه پیامبر فرستادم تا به مردم زمانه خودشون بگه منو بپرستند نه چیزای دیگه رو.

      و حالا که تو داری منو میپرستی همین کافیه که من برات کافی باشم.

      الیس الله بکاف عبده؟

      آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

      فقط عزت نفس داشته باش.

      خودتو با کسی مقایسه نکن.

      حرف دیگران نباید برات مهم باشه.

      اگه حرف و نظر دیگران برات مهم شد . نمیتونی ندای منو بفهمی.

      احساس لیاقت داشته باش . چون من عادلم و طبق عدالتم کسی که باور نداره میتونه صدای منو بشنوه صدای منو نمیشنوه.

      پس باور کن باور کن که من خدام قدرتشو دارم میتونم بهت بدم.

      خداروشکر به خاطر این حرفایی که خودت به قلبم جاری کردی .

      هم خانواده عزیزم تو پیروزی.

      و همین الان خواستت رو تیک بزن.

      چون اینایی که گفتم من نگفتم خدا بود که به جفتمون گفت. خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 198 روز

    خدایا، هر چی دارم از خودته و همیشه شکرگزارتم.

    سلام به استاد عزیز و رفقای خوبم توی سایت توحیدی.

    نزدیک به یه ماه شده که اینجا سر نزدم و کامنتی نذاشتم. راستش نمی‌دونم چرا اینقدر فاصله گرفتم! البته شاید بدونم… چون یه اتفاقی افتاد که تمرکزمو بهم ریخت و فکرم رو درگیر کرد. شاید این روزای سخت یه آزمون بود، واسه اینکه ببینم چقدر می‌تونم جلوی افکار منفی وایستم و ذهنمو کنترل کنم.

    خیلی تلاش کردم خودمو جمع‌وجور کنم و با فکرای منفی بجنگم. شاید اگه همون مدت کم توی سایت استاد نبودم و روی ذهنم و افکارم و باورهام کار نمیکردم …جمع کردن خودم خیلی سخت‌تر می‌شد. درسته که نتونستم صد درصد احساساتمو مدیریت کنم، ولی یه چیزو با تموم وجودم فهمیدم؛ حضور تو این سایت کمکم کرد که محکم روی تصمیمم بایستم و نذارم تردید و بهونه‌های الکی منو از راهی که باید خیلی وقت پیش می‌رفتم، برگردونه.

    محکم پای تصمیمم وایستادم و منتظر نتیجه‌ام. مطمئنم که موفق می‌شم. با اینکه مخالفت‌های زیادی بود، ولی یقین دارم که خدا همراهمه و همه چیزو بهش سپردم. می‌دونم راهو برام باز می‌کنه و موانعو کنار می‌زنه. این روزا برام خیلی سخت گذشت، گرفتن این تصمیم و مطرح کردنش آسون نبود، ولی به لطف خدا تونستم محکم بایستم و ازش دفاع کنم.

    خدایا، صد هزار بار شکرت که تو این روزای سخت کنارمی و حالمو خوب می‌کنی. شکرت که حتی دل اطرافیانمو نرم کردی

    و

    قانعشون کردی. ️

    خدایا خیلی دوستت دارم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: