رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم» - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-44.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-12 09:48:162024-06-27 06:20:54رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
?به نام الله قدرتمندم ?
استاد یکتاپرست و مهربانم و دوستان خوبم سلام ?
استاد عزیزم به عدد تمام اسما خداوند وتمام ستارگان آسمان و ماهیان دریاها و اقیانوسها و تمام گل های زیبای جهان ازشما سپاسگذارم ،واقعا فایل زیبا و ارزشمندی بود برای من و پاسخ تمام سوالات ذهنی خودم را یافتم ….بی نهایت ممنونم امیدوارم هر کجا که هستید شاد و سلامت و موفق باشید …شما واقعا الگوی یک انسان موفق در زندگی من هستید و خداوند را بی نهایت سپاسگذارم بابت این اتفاق زیبا و آشنایی من با شما و سایت شما ???
آقای علی حیدری دوست گرامی به شما هم تبریک عرض می کنم بابت برنده شدنتان در مسابقه ???
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و استادگرامی بهترین باور درباره ی خداوند رو اینگونه شرح میدم من قبلافکر میکردم با خدا بودن یعنی اینکه خیلی اهل نماز و روزه و قران باشی و به همه ی دستورات خداوند بی قیدو شرط عمل کنیم غافل ازاینکه خدارو تو وجود خودم پیدا کنم بدون اینکه بفهمم خدا کیه چیه اصلا ایمان یعنی چی و از همون بچگی دوتا آرزو داشتم که ناخوداگاه تو ذهنم با خودم مرور میکردم یکی اینکه بتونم خدارو با تمام وجودم باور کنم و به ایمان واقعی برسم یکی دیگه اینکه انقدر قدرتمند بشم که هرمشکل یا هر مسئله یا سوالی که برام پیش اومد به درون خودم مراجعه کنم و به راه حل صحیح برسم زندگی قبلی من با ی طوفان سهمگین به نام افسردگی تموم شد و من با خداوقانون جذب آشنا شدم خدا، چه واژه ی کمرنگی تو زندگیم بود خدا کی بود واقعا آیا خدا چیزی بود که فقط در لحظات سختی میشد رفت پیشش یا ی چیز دیگه ای باید باشه آشنایی با خود واقعیم و قدرت درونیم منو به خدا رسوند این آشنایی جوری منو به وجد آورد و متعجب کردکه شک کردم خدایی وجودداره و این آشنایی با ی خبر شروع شد و اون خبر این بود که ی خانوم با ذهنش بچه شو خلق کرد خانومی که بهش گفته بودن نمیتونه بچه دار شه ولی اون اینو باور نکرد نزدیک یکسال قبل خواب بچه شو تجسم کرد و با تمام وجودش حس کرد و بعداز گذشت یکسال در عین ناباوری بچه شو رو با چشم واقعی دید این چه قدرتیه که ی انسان میتونه ی انسان دیگ رو خلق کنه ایا بالاتراز خلقت انسان خلقت دیگه ایم وجودداره؟پس دیگ چطور ممکنه خدایی وجودداشته باشع در حالیکه انسان خودش میتونه خلق کنه؟؟به سختی تونستم خودمو قانع کنم که این قدرت درونی گوشه چشمی از قدرت یه قدرت و نیروی عظیم حاکم بر جهانه فهمیدم که انسان تجلی صفات ی نیروی خیلی خیلی خیلی بزرگتر و ماورایی تر از خودشه این خبر طوری منو دیوانه و دلبسته ی این سازه ی استثنایی و خارق العاده به نام انسان کرد که با شناخت اون به شناخت پروردگار قدرتمندم رسیدم حالا دیگه معنی خلیفه الله رو فهمیدم فهمیدم که ما جانشین خداروی زمینیم در اصل خدای روی زمینیم پس این دیدگاه نمیتونه توجیه کننده این باشه که دیگ خدایی وجودنداره چون ما خودمون به نوعی خدا هستیم این بیان کننده ی عظمت خلقته و همه چیز در این جهان نیازمند خالقی است پس این عظمت خلقت ،عظمت خالقی رو یاداور میشه که تیکه ای از وجودخودش رو در درون انسان قرار داد چه لذتی بالاتر از این وجود داره که خالق بعد از خلقت به خودش تبریک بگه؟ایا غیر از اینه که خالقی بی مثاله؟باور من درباره خداوند یعنی اطمینان به حضور نیرویی که آرامش و امید رو وارد قلبم و زندگیم کرد بهتریت باور یعنی اینکه آرامش سعادت لذت خوشی ثروت بی پایان فقط با حضور اون تو زندگی من میسره قطعا بدون حضور اون هم میشه به ثروت فراوان رسید مث خیلی از ثروتمندان جهان ولی این ثروت برای شخص من هیچ لذتی به همراه نداره حالا دیگ هیچی رو بدون اون نمیخوام از کوچیکتیرن مسائل زندگیم تا بزرگترینشو با مشورت با اون حل میکنم حالا دیگ فقط و فقط از اون کمک میخوام حالا دیگ انقدر حس قدرت میکنم که وجودم عاری از هرانرژی منفی و غیرخدایی شده و فقط و فقط اونه که تو ذره ذره وجودم رسوخ کرده حالا به جایی رسیدم که حقیقت این جمله رو درک کردم یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بهتر است روحم با اون یک ساعت تفکر جوری ارضا شد که گفتم دیگ تمام به هیچی جز خودم و خدا برای ادامه ی زندگیم نیاز ندارم فوق العاده حس لذتبخشیه حضورش تو زندگیم حضورش تو وجودم لذتی برام به ارمغان آورد که ماورای تصورات بشریه بعداز اون یک ساعت تفکر متوجه دوتا افتخار خیلی خیای خیلی خیلی بزرگ تو زندگیم شدم یکی اینکه کتاب مقدسی مانند قران دارم و یکی دیگ اینکه جانشین خدا روی زمین این دوتا افتخار برای شخص من کافی بود تا با اونا به عرش برسم حالا دیگ حکمت تمام اتفاقات زندگیم رو بعد از اون طوفان با حضور خدا و تعمق در زندگیم و خودم فهمیدم چیزی که همیشه از خدا میخواستم بهم بفهمونه من با شناخت خودم به شناخت پروردگارم رسیدم باوری که تو لایه لایه های ذهنم رسوخ کرد فوق العاده زخم درونم رو التیام بخشید فقط ی ارزو دارم کمکم کنه با تمام وجودم با تمامممممم تممماامممم وجودم باورش کنم باوری بالای صددر صد ی باور فوق العاده میدونم باید تلاش کنم که به اون باور دلخواهم برسم ولی همین که الان بعد اون طوفان فوق العاده ترین حس و باور رو دارم تو این مرحله منو کفایت میکنه
عالی بووود دوست عزیززم
دوست عزیز. بسیاز از خوندن مطلبتون لذت بردم و برای من درس هایی داشت و آموختم. انشالا درپناه الله یکتا موفق و سعادتمند در دنیا د آخرت باشید.
سلام دوست عزیز به نظر من نظرتون فوق العاده عالی بود واحساس کردم قدرت خیلی زیادی دارم سپاس گذارم
سلام دیدگاهتون عالی بود و لدت بردم چ واسه اون مادری ک بچه دار شده بود و واسه شما دوست عزیز امیداورم ب خواستتون برسید و هرکه در این راه قدم برداشته هم بتونه ب شناخت خودش و خدا برسه …
موفق باشید
بسیار عالی بود درووود بر شما که اینقدر تغییر عالی داشتین سپاسگزارم که در اختیار ما قرار دادین سپاسگزارم ???
با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیزم
برای پاسخ به این سوال من می خواهم آنچه تجربه شخصی ام در این زمینه بوده بگویم. فارق از اینکه آیا برنده می شود یا نه و یا اینکه اصلا مورد توجه کسی قرار می گیرد یا خیر.
من محمد 35 ساله با 180 سانتیمتر قد و وزن بیش از 95 کیلوگرم.
تا حدود 10 سال پیش من با همین قد 50 کیلوگرم وزن داشتم. شبیه قحطی زده های آفریقایی بودم بیشتر.
سالها بود تلاش می کردم چاق شوم و نمی شدم. آدمهایی که جذب من می شدند همگی وضعیتی مشابه داشتند و می گفتند تغییر وزن کار بسیار سختی است و البته آدمهای لاغری که آنها هم می خواستند چاق شوند و نتوانسته بودند بیشتر جذب من می شدند و دایما این باور در من شکل گرفته بود که من نمی توانم تناسب اندام خوبی داشته باشم و یا حداقل به این راحتی هااا ممکن نیست.
یک پسر عمه داشتم که همس نیم تقریبا و او هم بسیار لاغر بود اما چند سال زودتر از من چاق شد. جالب اینجاست که بالاخره من هم با 3-4 سال تاخییر من هم چاق تر شد. و از اینجا اطرافیانم و یا حرف هایشان عوض شد. ” خوب مواظب باش که اگر چاق شدی دیگه به این راحتی ها هم لاغر نمی شوی”
ویا “توی این سن اگر چاق شدی دیگر نمی توانی لاغر بشوی” و واقعا هم همین طور شد.
و مدام مطالب در مورد بیماری ها برایم ارسال می کردند. آنقدر در زمینه بیماری ها و عوامل چاقی مطالعه کردم که به جرات می توانم بگویم از 90 درصد متخصصان در این زمینه آگاهی بیشتری دارم و اطرافیانم برای مشاوره نزد من می آمدند و من بیشتر و بیشتر در زمینه عوامل چاقی و بیماری ها مطالعه کردم بطوری که در این سن (35 سالگی) آنقدر چاق شده ام که دیگر کسی برای مشاوره به من مراجعه نمی کند و از طرفی دیگر خودم دچار انواع بیماریهای مرتبط با چاقی هم شدم. تا اینکه …
تا اینکه محصول قانون آفرینش استاد را تهیه کردم. در یکی از جلسات استاد مثال خودشان را گفتند که در مورد ویروس ایدز مطالعه و تحقیق کرده بودند و حتی از ترس حاضر نمی شدند دستگیره داخل مترو را بگیرند و بعد این کار را کنار گذاشتند و …
من هم به خودم گفتم مگه من بیکارم بروم این همه در مورد بیماری ها و عوامل چاقی مطالعه کنم از این پس فقط در مورد خواص میوه ها و غذاها مطالعه می کنم….
اخیرا در روند سلامتی و بهبود قرار گرفته ….
داستان اینکه خیلی از ورزشکاران حرفه ای در سن حدود 35 سال خود را بازنشسته می کنند هم به نظر من همین طور است.
بسیار شنیده اند که انسان نمی تواند بیشتر این سن بصورت حرفه ای ورزش کند. (مانند داستان راجر بنیستر که همه و بالاخص پزشکان می گفتند که اگر بشر 1 مایل را کمتر از 4 دقیقه بدود حتما آسیب می بیند و همه باور کرده بودند جز یک نفر) همانند خود من که اول می گفتند نمی توانی چاق بشی و وقتی چاق شدم می گفتند محال است به این راحتی لاغر شوی و واقعا هم بخاطر این شنیده ها تاثیر گذاشت. یعنی قسمتی از باور من شد.
یعنی این باور الان حکم فرماست که در سن 35 سالگی به بعد کسی نمی تواند ورزش حرفه ای انجام دهد و بخاطر همین واقعا از نظر فیزیولوژیک هم برای شخص چنین اتفاقی می افتد و خودش نیز ناخواسته کارهایی می کند که این باور برایش اثبات شود.
حتی اگر تا قبل از این سن مواد مضر غذایی که می خورده همگی دفع می شده، با داشتن این باور این مواد مضر جذب می شود، چربی می آورند، واقعا کند تر می شوند و کارایی سالهای قبل را دیگر ندارند
و به این نتیجه می رسند بله همه درست می گفتند که بایستی در سن 35 سالگی از ورزش حرفه ای بازنشسته شد.
سلامدوست عزیز
برای افزایش وزن نتیجه ای مشابه با شما داشتم،بدنسازی کار کردم و همه میگفتن که اگه دیگه ادامه ندی به وزن قبلی برمیگردی من باور نکردم و کار خودم رو انجام دادم و اینطور همنشد وزنم تثبیت شد….
همه چیز به باورها برمیگرده
سلام استاد عزیزم .
و همه عزیزانی. که تو این لحظه اینجا رو انتخاب کردن که باشن .یعنی دنبال بهترین ها باشن و کسی که دنبال ناب ترین چیز ها میگرده حتما بهش میرسه .هر جایی که باشه .امسال که رفته بودم شهر بزرگی که توش بزرگ شده بودم و همبشه قبل از آشنابی با سایت استاد عزیزم .ناراحت بودم که توی شهر تقریبا. کوچکی زندگی میکنم و امکاناتش نسبت به جایی که بودم خیلی کمتره .
دیدم دوستای قدیمی که باهاشون دیدار داشتم همون افکار گذشته. هیچ تغییری نکرده بودند .انسانهای. بسیار شریفی هستند ولی خودمو می دیدم .که انگاری هفت خان. رستم رو رد کردم .به درک خیلییی عمیق تری از خودم رسیدم . و در این درک کردن تکامل خودمو دارم طی میکنم .
من چند سال پیش برای تعطیلات. عید یک روز با شوهرم رفتیم یه منطقه ییلاقی باحالی. تو اون روز چون من بعد از ازدواجم بسیار دختر منفی شده. بودم .یه اتفاقی برام افتاد من پاهام پیچ خورد .شدت اش خیلی زیاد بود .
به حدی که دکتر ی بهم گفت شما دیگه نمی تونی دیگه ورزش. کنی .من در تمام سالهای عمرم ورزش کردم .
و میخوام بگم که این قضیه برام خیلییی. فاجعه به حساب می اومد .از دست شوهرم ناراحت. بودم چون اون باعث این اتفاق شده بود از دستش ناراحت بودم چون منو به موقع دکتر نبرده بود .از دستش ناذاحت بودم چون منو پبش شکسته بند سنتی بی سواد برده بود و اون تا می تونست پایی که فقط باید اتل میشد رو تا جابی که می تونست پیچوند تا به قول خودش درستش کنه .
آخرش رفتم پیش یه دکتر بهم گفت فقط پیاده روی کن فقط فقط با کفش مخصوص و مسخره ای. من فقط میخواستم از بقیه بپرسم امیدی هست .و چه کسی این اتفاق براش افتلده و تونسته به ورزش ادامه بده ِ
بعد فشنگ 10 ماه. اومدم به خودم. گفتم دختر تو چت شده. تا کی میخوای اینجوری ادامه. بدی تمومش کن .
دلم یه کفش خیلی خوشگل میخواست .برای باشگاه .شوهرم برای تولدم خرید .و من اصلا از قانون هیچ چیزی نمی دونستم .
و بعدش به خودم قول دادم هیچ وقت به مچ پام نگاه نکنم که ورم اش رو ببینم و ناراحت بشم و دیگه ورزش نکنم .و بعد از اون من کمکم ورزش رو شروع کردم و الان هیچ مشکلی ندارم .
بعد از این ماجرا من وقتی باشگاه میرفتم فضای باشگاه برام خدا بود من لحطه لحظه خدا رو شکر میکردم که می تونم ورزش کنم پیاده روی کنم زیر بارون. و برف بدون چتر راه برم و خدا رو شکر کنم به خاطر سلامتی. ام .
و الان خدا را شاکرم که توی زمان مناسب توی مکان مناسب قرار دارم .
مرسی از چشم های مهربونتون. استاد عزیزم و بقیه اعضای مهربون و دوست داشتنی این سایت بسیار با ارزش
بسیار زیبا بود دوست عزیزم
ممنونم الی خانم
ان شالله همیشه موفق و سلامت باشید
ممنونم صفورا جان .
امیدوارم همیشه شاد باشین
استاد عزیزم سلام. اولا که همیشه صحبتهاتون دلنشین بوده و هست و امروز هم که موهاتون رو کوتاه کردید هم بهتون اومده هم حرفهای آرامبخش تر و قابل فهم تری رو زدید.
در مورد بحث سن و سال و توانایی های جسمی فقط میتونم بگم تا این حد فهمیدم که چیزی به عنوان عدد سن وجود نداره که مثل برچسب محصول روی انسان بخوره و بگیم سال تولید این هست. تا فلان سال گارانتی داره که درست کار بکنه و تاریخ مصرفش هم فلان تاریخ تمام میشه. هرچه که هست باور خود شخص از توانایی های خودش و فرسودگی یا تازه موندن عضلاتش هست. مثال علمی این مورد درباره افرادی هست که سرطان دارند. علم ثابت کرده که سلولهای بدن ما هر روز دارند میمیرند و سلولهای تازه تری جای اونها تولید میشن و با این روند بدن ما هر یک سال یک بدن کاملا تازه و جدید تولید کرده و سلولهای سال پیش رو کامل از بین برده و از بدن دفع شده. اما فردی که سرطان میگیره چرا باید با وجود داشتن بدن کاملا جدید سال بعد همچنان سرطان رو در بدنش همراه داشته باشه؟!! جواب فقط باور هست. اون فرد پذیرفته که بدنش بیماره و چون دیده اکثر افرادی که سرطان گرفتن نتونستن مقاومت کنند و فوت شدن اون شخص هم این رو میپذیره و بعد از مدتی حالش بد و بدتر میشه تا زندگیش تمام بشه. تستهای زیادی در مورد سرطان انجام شده که دانشمندان به فرد سرطانی اطلاع ندادند که اسم بیماریش سرطان هست و نام دیگه ای روش گذاشتند و مشغول به درمان شدند و فرد چون پذیرفته بوده که بیماری که گفتن قابل درمان هست درمان شده و به زندگیش ادامه داده! در مورد سن چون ما دیدیم و قبول کردیم که ورزشکار حرفه ای زیر سی سال داره پس منه ورزشکار هم این رو پ=بعنوان یک قانون کلی در طبیعت فیزیک انسان پذیرفتم پس هرچقدر هم که در دوران ورزشی خودم تلاش کنم در نهایت این باور به من تلقین میشه که خب الان سی ساله هستی پس بدنت مثل هر ورزشکار دیگه ای در طول تاریخ ورزش جهان افت کرده و باید کنار بکشی. و فقط و فقط همین باور که به خودت میگی دوران حرفه ایت به پایان رسیده باعث میشه که بدنت هم بپذیره و شروع به افت کردن کنه. ما ادمهای زیادی اطرافمون هستند که میگیم خوب موندن یا میگیم چقدر شکسته شدن بهش نمیاد مثلا چهل سالش باشه. تمام اینها بخاطر اتفاقاتیه که در ذهن اون فرد در زندگیش گذشته و تبدیل به این ویژگی فیزیکی در چین و چروک صورت یا ضعف عضلات شده. یکی از دایی های من همیشه میگفت آدم هرکاری میخواد بکنه تا 50 سالگی وقت داره. اتفاقی که براش افتاد این بود که 57 سالگی بخاطر بیماری فوت شد و از 50 سالگی دایم درگیر دوا و درمان بود. در حالی که دایی بزرگتره من که سرهنگ ارتش بود و زندگی سالم و شاد و رفاه مالی مناسبی داشته همیشه در زندگیش در حال حاضر 86 سالش هست و همچنان هر روز صبح وزنه میزنه، پیاده روی میکنه و شاد و سالم داره زندگی میکنه. چون همیشه شاد بوده و به زندگیش امیدوار. این دو نفر برادر هستند با یک ژنتیک و در شرایط مشابه در یک خانواده بزرک شدن. اما یکیشون همچنان سی سال بیشتر از دیگری و در نهایت سلامتی داره زندگی میکنه. خوده من کنار شقیقه هام به تدریج داره سفید میشه و از وقتی که با باورهای استاد آشنا شدم دارم روی خودم کار میکنم و هر روز به خودم میگم که من هر روز شادتر و سالم تر و جوان تر هستم و احساس جوانتر شدن و شاداب شدن رو در خودم به وضوح هر روز ایجاد میکنم. هنوز به جایی نرسیدم که موهای سفیدم دوباره سیاه بشه اما اتفاقی که افتاده اینه که روند سفید شدن موهام که از پدرم به ارث برده بودم الان متوقف شده و دیگه موهای جدیدی در چند وقت اخیر سفید نشده و مطمین هستم که دوباره میتونم همشون رو تبدیل به موی سیاه بکنم. باید هممون تمرین کنیم و یاد بگیریم که پیری فقط یک باوره اشتباهه و اگر سبک زندگی درست باشه و اگر بدون نگرانی و استرس زندگی کنیم و زیر سایه خداوند آرامش واقعی رو در قلبمون ایجاد کنیم بدنمون به هیچ وجه با مشکلی مواجه نخواهد شد و سالهای سال با طول عمر در سلامتی و شادی از نعمتهای بی پایان خدا استفاده خواهیم کرد.
آرزو میکنم هممون در هر لحظه به یاد خدا بمونیم و احساس کنیم که مارو در آغوش کشیده و مراقبمونه.
شاد باشید.
بسیار زیبا مخصوصا اونجایی که گفتین دوست دارین موهاتون سیاه بشه .
باور من اینه که اگه زلیخاه یک لحظه تونست جوان و زیبا باشه من هم می تونم .پس خارج از قوانین الهی نبست و منم میخوام که همیشه زیبا و جوان باشم.
ممنون که مطالعه کردید. واقعا همینطور هست که میفرمایید و اگر بتونیم همیشه آرامشمون رو حفظ کنیم و زندگی سرشار از شادی و بدون استرس داشته باشیم جوانی و سرزندگیمون رو همیشه همراه خواهیم داشت. امیدوارم بتونیم در هر حالی این قوانین رو در ذهن داشته باشیم و رعایت کنیم.
?به نام خدا?
در ابتدا تبریک می گم به برنده ی مسابقه و به بقیه ی دوستانی که نظرات زیبا شون رو به اشتراک گذاشتن.
به نظر من چون این افراد الگوهایی که داشتند، دوران طلایی شون حول و حوش این سنین بوده توی ذهنشون حک شده که توی این برهه ی خاص میشه به موفقیت های بزرگ رسید. این سوال من رو به یاد اون مثال از استاد می اندازه که توی یه رشته ی ورزشی رکورد اون مسابقه به مدت طولانی(سال ها) چهار دقیقه بود و بعد یک نفر اومد و اون رکورد رو شکست و به سه دقیقه رسوند، توی همون سال افراد زیاد دیگری اومدند و اون رکورد رو که سال های زیادی چهار دقیقه بود رو شکستند چون یک الگو داشتند و متوجه شدند که می شود.
یا رشته ی وزنه برداری که سال ها، روس ها قهرمان المپیک بودند و اسمی از ایران نبود توی این رشته تا این که حسین رضا زاده اومد و قهرمانی آورد و بعد از اون دنیا متوجه شد که بله ایرانی ها هم می توانند قهرمان المپیک شوند.
توی این مورد هم به نظر من اگر یک فرد بتونه الگو بشه که حتی بالا تر یا پایین تر از این سن هم موفقیت هاش رو توی ورزش ادامه بده این ساختار ذهنی شکسته میشه که فقط توی اون محدوده ی سنی خاص میشه موفق بود.
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید?
سلام دیدگاهتون خاص بود در واقع شما میگید ک اونا با چیزایی ک دیدن ایمان پیدا کردن ک سنه اوجشون توی الگوهایی هست که دیدن یعنی همون فیلتر نکردنه ورودی دیداری .
نظرتون عالی بود
ممنونم دوست عزیز بابت توجه تون????
دقیقا منظورم همینیه که فرمودین???
به نام خداوند یکتا
سلام و درود به خانواده ی عزیزم و استاد دوست داشتنیم
به برندگان عزیز تبریک میگم و همینطور به تمام عزیزانی که نظر گذاشتند واقعا اینکه ما در جستجوی حقیقت هستیم بینهایت ارزشمند هستش.
*و اما سوال مسابقه….
من رشته جهانگردی رو در دانشگاه میخونم و توریست های بسیار زیادی رو دیدم که در سنین بسیار بالا به کشور من میان و واقعا روحیه خوبی دارند ومثلا خانوم هاشون در سنین بسیار بالا ارایش میکنن و بسیار شاد هستند و …وقتی این افراد رو با هموطنان کشور خودم مقایسه میکنم که در یک سن هستند میبینم که چیزی که باعث تفاوت در اونها میشه که یکی مثلا در سن 70 سالگی تصمیم بگیره بیاد و دنیا رو بگرده با کسی در سن 70 سالگی ده ها نوع قرص میخوره و اخر هم بیمار هستش میبینم که ریشه این تفاوت ها برمیگرده به باور های اونها؛کاملا دیدگاه های متفاوتی به زندگی دارند اونها سن بالا رو پایان زندگی خودشون نمیدونند و در تمام روز های عمرشون سعی میکنند که بیشتر و بیشتر از زندگی لذت ببرند…و اصلا باوری ندارند که حالا که مثلا سن من بالا رفته و یا …. دیگه خیلی از کارا برای من ممنوع هستش و…من فکر میکنم در زمینه ورزش هم همینطور هستش این باور اون ورزشکار هستش که باعث میشه تا یک سنی در اوج امادگی خودش باشه و از اونجایی که کار جهانم تاییدو اثبات باور های ما هستش این باعث میشه که فرد دقیقا اون چیزی که باور داره رو تجربه کنه و وقتی که افراد دیگه هم این فرد رو میبینند فکر میکنند که حقیقت همین هستش و اونها هم این موضوع رو باور میکنند و بازهم توسط جهان تایید میشه و باز هم افراد دیگه این موضوع رو میبینند و میگن اگه فلانی که اینقد ورزشکارِ اینقدر حرفه ای هستش این شده حتما همینه و این چرخه مدام تکرار میشه برای کسانیکه که باور هاشون شبیه هم بشه…اما بارها دیدیم تو بسیاری از زمینه ها که کسیکه که باور متفاوتی داره نتیجه متفاوتی هم میگیره…..ممنونم از زمانیکه برای خوندن نظرم گذاشتی….براتون سلامتی آگاهی عشق و ارتباط عالی با یگانه انرژی هستی رو ارزو دارم.:)نوید.
با سلام
به نظر من یک همچین فردی به خودش باور نداره… خودشناسی به منزله خداشناسی است… وقتی به خودت و توانایی هات باور ،ایمان و یقین داشته باشی بی شک وارد حرفه دلخواهت میشی و اونو به بهترین شکل ممکن ادامه میدی چون دیگه میدونی خدا قدرت مطلقه و همه جهان در قدرت ید اوست و جهان به فرمان او، اداره و هدایت میشود ،و تو هم از وجود خدایی …تو هم میتونی زندگیتو اونجوری که میخوای بسازی ،اتفاقاتی رو که میخوای رو به وجود بیاری ،،
استاد مهربانم سلام
فقط اشک ریختم ودیدم…چقدر صحبتهاتون در مورد خدا دلنشینه..هیچ وقت حرفهاتون برام تکراری نبوده..هیچ وقت
چند روزی بود از خدا سوال داشتم که چطور بهت نزدیکتر بشم..چطور بیشتر توقلبم احساست کنم؟؟
دیشب به من الهام کرد که معجزه ی سپاسگزاری..صبح داشتم فایل صوتی معجزه ی سپاسگزاری رو گوش میدادم وتعهد دادم بدون وقفه سپاسگزاری رو انجام بدم تا جزئی از شخصیتم بشه..وبعدش هم متوجه شدم فایل جدید گذاشتید،سریع دانلود کردم وبا اشتیاق دیدم
واقعا خدا انرژِی هست که به شکل ظرف ما در میاد..چه باور عظیمی…پروردگارم کمکم کن تا این باور رو بزارم تو مغزم
سپاسگزارم به خاطر صراط مستقیمی که من رو هدایت کردی..سپاسگزارم به خاطر استاد نازنینی که سر راه من قرار دادی
سپاسگزارم به خاطر دوستان عزیزم که ازشون اگاهی میگیرم..سپاسگزارم به خاطر الهاماتی که هر لحظه به من میشه وهدایتم میکنه
یک نمونه ی خیلی واضحش،پاسخ لیلا شبخیز نازنین به کامنت من به ایشون در جواب مسابقه ی قبلی بود..پله پله تا ملاقات خدا
اروم باش،لذت ببر…به تمام رویاهات میرسی..به زمانبندی خدا اعتماد کن
منم حس شما رو داشتم. و از شباهت حسمون قلبم به وحد اوردی
سلام دوست عزیزم چقدر ب خوبی بیان کردید امیدوارم همیشه پرانرژی و موفق باشید
استااااااااد
بودای خندان!!!! چیزی که با دیدن تصویرتون به ذهنم رسید مجسمه ی بودای خندان بود،
یه اقای تپلی با سر تاس و لباس زرد و لبی خندان
.
.
.
این جملات روگفتم حس و حالمو عوض کنم، بغض ام رو تبدیل کنم به لبخند..برقی که تو چشماتون هست، اشک های من و همه ی سه هزارتا دوستانم که کامنت گذاشتن و خیلی های دیگه که فقط خوندن و میخونن و نذاشتن، گواه بهترررین حس و حال ناب مون هست.
غررررق آرامش ام، حس ام از ترس و یا ذوق مرگ !!! شدن تیدیل شده به ارامش و یه قدم بالاتر ، یه مدار بالاتر، یه سطح و پله بلندتر..که من و ما میرسونه به دنیای بزرگتر، جهان زیباتر و بهتر
چه جالب خخخ
تبریک میگم برای حس خوبتون
ممنونم از حسن نظرتون دوست عزیز??
دوستان عزیزم در مورد انواع رکوردهای ورزشی و مثالهایی از افراد مختلف اوردید,که چقدر تاثیر گذار بودند. و در پایان این چند روز خدا میدونه که چند هزار تا نظر با مثالهای زیبا ثبت میشه,
_
ضمن اینکه بعضی از دوستان از باورهای خودشون و اطرافیانشون مثال زدند, و دارم میخونم و لذت میبرم ، من هم میخواستم تجربه و باور خودم رو بگم, دیروز تو یه گروه تلگرامی, دوستم یه جک گذاشته بود با این مضمون که, اینایی که هرچی میخورن ولی چاق نمیشن رو کاری ندارم، اونایی که مسواک نمیزنن اما همیشه دندوناشون سفیده رو کجای دلم بزارم؟؟
من در جواب به اون جک دوستم گفتم که من نه تنها هر چی میخورم، چاق نمیشم، بلکه دندونام همییییشه و درهر حال سفید و براقه ،
تازه موهای سرمم هر روز نزدیک 1 سانتی متر رشد میکنه!!! طوری که فقط طی 3-2 سال از کوتاه ترین حالت ممکن میرسه به بیش از 1٫5 متر،
چون دوستام منو از نزدیک میشناسن و میدونن که واقعا همینجوریم و اغراق نمیکنم، بهم گفتن واااقعا تو چکار میکنی که وزن ات فیکس مونده؟ یا رشد موها و ناخن هات زیاده و یه خاطراتی رو با هم مرور کردیم که من طی یه مدت کلاسای دانشگاه حدود 1 سال مثلا هر روز 2 تا بطری ایستک میخوردم تو سلف دانشگاه، و بقیه هم هر چی میگفتن نخور چاق میشی، میگفتم هییییچ تاثیری رو من نداره! میگفتن الان شاید، ولی تو اینده از چاقی منفجر میشی ، این نوشیدنی ها قند خالص هستند،
از اون دوره سال ها گذشته و واقعا تو همون وزن بودم و هستم و خواهم بود!
چه باور های خوبی. داری الی جون..
در مورد وزنم منم همین باور رو دارم .
البته بگم من مثل همه غذا می خورم ولی یه مانکنم .
باور من از قدیم این بود که من هر چقدر سن داشته باشم یعنی 80 _90سالگی هیکلم و وزنم همین چیزی خواهد بود که الان هستم .
همبشه دیگرون به من میگن شما چی می خوری
???
خدا رو شکر
مررررسی
به به چقد خوب که کلی دوست خوش استیل و مانکن دارم من!!!
جالبه الی جان
من تو خانواده همسرم که همه بسیار زیاد چاقن و همیشه به من میگفتن تو هم مثل همه عروس و دامادها چاق میشی از روز اول گفتم من همینم و الان 13 ساله تلورانس وزنم حتی بعد زایمان در حد یکی دو کیلو بوده. همه چی هم میخورم البته درست.
سلام مجدد دوست خوبم..چه توصیف بانمکی کردی ?خیلی خوشحالم به خاطر حس خوبت این حسو منم دارم خیلی خوشحالم که تو این مسیر قدم گذاشتیم خیلی خوشحالتر به خاطر اینکه اینجا یه عالمه دوست عالی مث شما دارم که هدفهامون شاید متفاوت باشه اما همین همفکری و همفرکانس بودن انقدر نزدیکمون کرده که انگار مدتهاست همو میشناسیم..خدایـــا شکـــرت ?همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشی الی خانوم گل ??
فدای شماااا
ممنونم منم همینطور فکر میکنم
سلام تشبهی ک کردین جالب بود منم موافقم ? موفق باشید