رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 24

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معین الدین بهره مند گفته:
    مدت عضویت: 3916 روز

    باسلام به همه عزیزان ومنتخبین خداوندواستادعزیز

    من تجربه ام فکرمیکنم دقیقابااین سوال همراه است..من حدود17 سال ازدوران کودکی فوتبال بازی میکردم وحتی یادم هست مدتی که دردبیرستان بودم روزی چندین ساعت ورزش میکردم بصورت حرفه ای فوتبال والیبال تکواندوفوتسال یعنی ازاین سالن میرفتم تواون سالن که زمانی میرسدم خونه پدرم به خانه راهم نمیدادکه تااین موقع کجابودیدخداوندشاهدکه چه قدرت بدنی داشتم چه حس قوی داشتم بسیاربسیارشادبودم واصلا کم نمیوردم چون باورداشتم بدنم عالیه حتی همیشه درذهنم این بودکه روزی برم توی تیم ملی بازی کنم فوتبال..اتاقم پرازعکس های بازیکنان موردعلاقم بود(الان میدونم الگویعنی چی قانون توجه یعنی چی)اماازامروزم بگم هیچ ورزش خاصی نمیکنم البته هنوزم به فوتبال ومربی گری علاقه بسیارزیادی دارم که ازخدا میخوام راهنمایی وهدایتم کنه دراین مسیر…اما میخوام جواب سوال بدم برای من که اینقدرورزش میکردم واحساس قدرت میکردم چی شدکه ادامه ندادم یااین موضوع روپذیرفتم که دگ نمیتونم وسنم اجازه نمیده(نظرات دوستان خوندم)جواب ها مشابه اما من تجربه شخصیم اینه که فقط قبول حرفهای کسانی که درورزش به اصلاح استادیامربی یاباتجربه بودن پذیرفتم وباورکردم چون فکرمیکردم دارن درست میگن اینها میفهمن نه من بابا طرف این کاره است به اصلاح یاحتی وقتی ازرویاهام صحبت میکردم موردتمسخرقرارمیگرفتم بیشترباورمیکردم که من نمیتونم درواقع به من گفته میشدتوی توهمی یا هرجا که میشدمیگفتم اقا میخوادبره تیم ملی یاسوژه میشدم(البته اون موقع اگاهی امروزنداشتم درکمال صداقت میگفتم فکرمیکردم بقیه میتونن درک کنند)بازم برمیگرده به باورواعتقادات درونی انگیزه هاوگفته گوهای درونی هرفردکه ازشنیده ها وباورهاش نشات میگیره..احساس میکنم این سوال استادپیامی ازطرف خداوندبرای من هست چون فکردرگیراهدافم شده دوباره…امیدوارم هرکجاکه هستیدحالتون خوب باشه…سپاس فراوان ازاستادعباسمنش جاتون بندرعباس خالیه یادش بخیرتالار دانشگاه گارگاه های جذب وثروت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    مجتبی همت گفته:
    مدت عضویت: 3361 روز

    سلام استاد دوست داشتنی و چقدر شما خودتون هستید‌و شبیه هیچکس نیستید هر روز دارم اوج گرفتن شما را احساس میکنم و درود بر این همه آدم یکتا پرست واقعی دوستان خیلی دوستون دارم

    راستش انقدر نظرات عالی هست که دیگه دلیلی برای نوشتن نظرم نمیبینم ولی از خودم وتمام دوستان دیگه میخوام برای تایید بیشتر قوانین بنویسن آنچه را که درک کرده اند چون اطراف همه ما انقد افراد و‌رسانه ها برخلاف این قوانین حرف میزنند که حداقل ما باید اینجا جبرانش کنیم و دائم قوانین یاد‌آوری کنیم

    من فکر میکنم چون بعضی از ورزشکارا مطمین‌ نیستند‌که همه چی باوره و با دادن ورودی های نامناسب اطرافشون که سند های محکم علمی و یا تجربیات ورزشکاران دیگه که باورهای خوبی تو این زمینه ندارند و داشتن الگو های که در سن 35 دیگه پیرمرد شدن باور نمیکنند میتوانند بیشتر ورزش کنند

    ولی توی رشته شنا بعضی ورزشکاران تا سنین 45 هم تو مسابقات شیرجه بسیار عالی کار میکنند و مقام میاورند چون اون باور پیر شدن در این رشته برای بعضی ها شکسته شده است

    ما باید باور خداوند هر روز در وجود خودمون تقویت کنیم تا بتونیم باورهای مناسبی برای شادتر زندگی کردن پیدا کنیم و به تمام خواسته هامون برسیم

    خداوندا همه ما رو‌به راه راست به راه انسان هایی که به آنها نعمت داده هدایت کن و ایمانمان را به مانند ابراهیم محکم بکن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سیدمحمد صادق زارع گفته:
    مدت عضویت: 2771 روز

    سلام بر استاد بزرگوار و دوستان خوبم

    این قسمت دیدگاه جالبی نسبت به باور دارد

    باوری که ما در مورد آتش داریم که سوزنده و مخرب است ولی باوری که پیامبران نسبت به آتش دارند این است که آتش برای ابراهیم گلستان است و یا همچو موسی ،خدا هست

    چقدر باور ما با کسانی که راه را میدانند متفاوت است

    به راستی راه راست کجاست؟

    جواب را از استاد عباس منش می شنویم

    ایشان قرآن را به عنوان راهنما برای خود و شاگردانش معرفی میکند و میگوید که روزگاری فقیر بودند و باور کردند که خداوند انقدر ثروت دارد که میتواند یک پیکان برای مسافرکشی به او دهد ، و خدا به اندازه باورش به او داد.

    بعد باور کرد که میتواند با کاری دیگر موفق تر شود و سیمنار های کوچکی در گوشه و کنار به راه انداخت و خداوند به اندازه باورش به او ثروت داد و همینطور سمینار ها و موفقیت ها بزرگتر شد

    اینجاست که به قول خودش خدا برایش واضح تر شد

    و روز به روز ثروتمند تر میشود

    خدا را سپاس!

    حالا فهمیدم چرا خیلی ها فقیرند چون همین قدر خدا را باور دارند

    و حتی کسانی که ثروت دارند نه به نمازشان است و نه به دینشان فقط به باورشان ربط دارد

    از روزی که این خدا را دیدم دیگر پولم تمام نشد

    هرچه خرج میکنم چند برابر دارم

    حتی وقتی که پول در جیبم نیست باز هم هست

    دیگر بدهکار نیستم حتی ،! به خدا یعنی نماز قضا هم ندارم

    البته ما همیشه بدهکار خدا هستیم

    حالا فهمیدم که پول خدا تمام نمی شود

    باور من این است که هرکس بخواهد میتواند، و مهم قدم اول است

    با یک چراغ در دل شب نمیتوان مکانی دور دست را دید ولی می شود به مکان دور دست رفت

    اگر فدره قهرمان تنیس بخواهد میتواند همیشه فدره بماند اگر باور کند

    تلاش قسمت دوم باور است ویعنی همه فدره هستند اگر به اندازه فدره باور کنند و تلاش.

    موفقیت یعنی باور.

    تلاش. یعنی حرکت

    من از استاد بزرگ یاد گرفتم هدفی را انتخاب کنم و باور کنم که موفق هستم و برایش تلاش کنم

    که یکی از بزرکترین درس های زندگیم بود

    و همینجا از ایشان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      نسترن پامیر گفته:
      مدت عضویت: 3183 روز

      خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

      اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

      و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

      و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

      و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

      و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود…

      پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

      برادر می‌شود محتاجان برادری را.

      همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

      طفل می‌شود عقیمان را. امید می‌شود ناامیدان را.

      راه می‌شود گم‌گشتگان را. نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

      شمشیر می‌شود رزمندگان را.

      عصا می‌شود پیران را.

      عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را…

      خداوند همه چیز می‌شود همه کس را. به شرط اعتماد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛

      به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

      بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!

      و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،

      و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،

      و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار…

      و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها

      دیدگاهتون بسیار زیبا بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عباس کشوری گفته:
      مدت عضویت: 2766 روز

      سلام.سیدمحمدمتن بسیارعالی بودامیدوارم روزبروزسرمایه ات بیشتروپول توی جیبت زیادترازباورهایت باشد.به امیدموفقیت وپیروزی درهررشته ی که داری باشی.منوازدعای خیرت بی بهره نزار.سپاسگزارم??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علی غلامپور گفته:
    مدت عضویت: 2845 روز

    به نام خدایی که حتی برگی بدون اجازه او بر زمین نمی افتد… بنام خداوند زیبایی ها…. بنام خدایی که قوانین زیبا را وضع کرده است…

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همراهان گرامی..

    در واقع این بار دومم هست که نظر میدم…

    حدود 4سال بود که ورزش پارکور کار میکردم. ورزشی که تحرک و انعطاف بدنی حرف اولو میزنه… اما بیشتر مخاطباش جوانان سنین بین 11تا25-26 هستن. اما من افرادی رو دیدم که حتی تا 45-40سال هم دارن جذب این ورزش میشن… خب چه چیزی باعث میشه که افراد با این سن وارد ورزش (پارکور) بشن. از نظر من عواملی مثل اعتماد به نفس بالا….. احساس لیاقت داشتن… باور به خود که میتوانند در این ورزش موفق شوند… وجود داشت…

    ریشه این افکار و باور های محدود کننده ما بر میگردد به خوانواده یا دوستان که از بچگی به ما میگفتن که مثلا نمیتوانی فلان چیز رو بلندکنی یا فلان کار را انجام دهی یا اینکه بچه هستی و نمیتوانی فلان کار را انجام دهیم و ماهم به مرور زمان این حرفها را باور کردیم که فلان کار برای ما سخت و غیر ممکن است. به همین ترتیب اعتماد به نفس مارا پایین اورده اند و حتی نگذاشته اند حتی سعی خودمان را هم بکنیم و اگر موفق نشدیم سعی کنیم بار دیگر با قدرت بیشتری انرا انجام دهیم…

    باور محدود کننده سوال استاد باور به نداشتن قدرت جسمانی بالا….

    نداشتن اعتماد به نفس

    احساس عدم لیاقت

    به این فکر میکنندکه مردم چه فکری در مورد من میکنند

    نداشتن سبک خاص زندگی….

    . احساس ضعف و ناتوانی…

    احساس عدم توانایی خاص

    احساس نداشتن استعداد یادگیری..

    .. اما افرادی که حتی در سنین بالا به ورزش روی می اورند مانند پیز مردی 65ساله ایی که به باشگاه بدنسازی میاید احساساتی مانند:

    احساس لیاقت

    احساس قدرتمند بودن

    احساس ارزشمندی

    اعتماد به نفس بالا

    داشتن سبک زندگی شخصی خود (کتاب رویاهایی که رویا نیستند)

    امیدوارم مطالبات فوق به شما دوستان و همفرکانسی های عزیز مثمر ثمر باشد… هر کجا هستید شاد. سلامت. و ثروتمند باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    آناهیتا عزیز دردانه خدا گفته:
    مدت عضویت: 3489 روز

    به نام خدای عزیزم که از من بیشتر دوست داره من موفق و شاد و سلامت و ثروتمند باشم.

    سلام به همه اعضای سایت زیبای عباسمنش و سلام خدمت اقای عباسمنش عزیز که واقعا بابت تمام آموزش های گرانقدر و راهگشا ایشان ازشون سپاسگزارم. خداروشکر میکنم بابت حضورم در این جمع عالی.

    ?در مورد سوالی که در این فایل مطرح شد، در مورد اینکه چرا ورزشکاران موفقیت خودشونو محدود به سن و سال خاصی میدونن و بعد از اون سن فکر میکنن دیگه اون موفقیتای قبل رو نمیتونن کسب کنن و اتفاقا این اتفاق هم میفته و کم کم از جرگه ورزش حرفه ای و مسابقات بکار میروند.

    به نظر من همه چیز به باور انسان برمیگرده، اینکه توی حافظه ناخوداگاهت منتظر چه رویدادی هستی، آیا اگر دیروز مریض بودی انتظار داری فردا هم حالت نامساعد باشه یا باور داری فردا سرحال و شاداب از خواب بیدار میشی؟

    همه بدن و جسم رو باورهای موجود در ذهن انسان کنترل میکنه. چه از این مساله آگاه باشیم چه نباشیم برامون اتفاق میفته. اینکه سلول های انسان هر لحظه در حال از بین رفتن و از نو متولد شدن هست. علم پزشکی ثابت کرده کبد انسان در 300 تا 500 روز نو میشود، یعنی اینکه از سلول‌های جدیدی برخوردار میشود. اما این کبد جدید تمام اطلاعات و ویژگی هایی که باید داشته باشه رو از بانک اطلاعات و حافظه ناخواگاه انسان میگیره که در اون تمام باورهای بنیادین انسان وجود داره. اغلب این باورها در طول نسل های زیاد به انسان منتقل شده و یا در طول زندگی از جامعه و خانواده و اطرافیانش تاثیر گرفته. یعنی این انسان خودش برای باورهایی که توی ناخودآگاهش قرار داره هیچ دخالتی نداشته و آگاهانه اونارو خودش انتخاب نکرده. بنابراین نتیجه اش این میشه که اگه اون آدم مثلا کبدچرب داره، سال بعد هم که تمام کبد از نو دوباره ساخته میشه و تمام سلولهاش جدید هستن باز هم کبدچرب داره. چون باور کرده که این بیماری رو داره و به این راحتی ها و یا به این زودی ها خوب نخواهد شد و یا فکر میکنه دوره درمانش از نظر پزشک کامل نشده که خوب بشه.

    ورزشکار هم به همین صورت اگر فکر کنه توی 26 سالگی دیگه باید منتظر کم شدن قدرت بدنی اش باشه و دیگه نمیتونه مثل سابق قهرمان بشه دقیقا بدنش به این باور پاسخ مثبت میده و تمام جسمش رو دقیقا به شکل همون باوری که توی ذهنش مدام تکرار میشه درمیاره و بنابراین بعد از 26 سالگی دیگه از نظر آمادگی و قدرت بدنی مثل سابق نخواهد بود. در واقع اون از سالها قبل خودشو برای این اتفاق از نظر ذهنی آماده کرده و کاملا باور کرده و بنابراین جهان هم دقیقا همون باورو براش اجرا میکنه. همچنین چون این رو باور کرده اتفاقا جهان هم بهش الگوهایی رو نشون میده که توی سن 26 سالگی به بعد افت کردن و چون توی اون مدار هست افرادی که توی سن 30سالگی هنوز در اوج هستن و حتی موفقیت‌های عالی تری رو کسب کردن رو نمیبینه.

    یک مثالش خودم هستم که 28 سالمه اما واقعا تمام ذهن و باورم اینه که 22_21 سالمه. بنابراین هرکی منو میبینه و در مورد سنم حدس میزنه، میگه حدود 21-22 سالمه و وقتی میفهمن سال تولدمو تعجب میکنن. تقریبا همیشه همینطوره و خودمم وقتی خودمو توی ایینه میبینم بهشون حق میدم. این یعنی من یه باوری برای خودم ایجاد کردم و جهان هم اونو اجرا میکنه و همچنین توسط افراد دیگه این باورمو تقویت میکنه. چون من عمیقا این باورو دارم پس حتما جهان دستور میگیره که اونو اجرا کنه.

    یک مثال دیگه اینکه من دو هفته پیش خیلی حالم بد بود و دکتر رفتم، دکتر بعد از معاینه و یسری سوال گفت که آنفلوآنزا گرفتم و دوران نقاهتش معمولا یک تا دو هفته هست. من برگشتم خونه و با تمام وجود خواستم زودتر خوب بشم و باور کردم من هرچه زودتر حالم خوب میشه. اصلا باور نکردم که یک هفته مریض خواهم بود. اگرچه که بسیار درد داشتم و حالم خیلی بد بود و تمام تنم به شدت درد میگرفت و نمیتونستم لحظه ای بدون درد باشم. اما به شدت این باورو داشتم که من باید زودتر خوب بشم و میشم. دقیقا 24 ساعت بعدش من حالم خیلی خوب شد و به جرات میتونم بگم 90درصد بیماریم برطرف شد و خوب شدم. یه نکته هم بگم که من توی یکی دوسال اخیر هر وقت بیمار میشم هر وقت درد دارم جمله “خدایاشکرت” رو میگم و هر چی دردم بیشتر بشه این جمله رو به تعداد بیشتری به زبون میارم و این خیلی باعث میشه ذهنم اون لحظه ناخوداگاه تمرکزش بره روی داشته هام. البته من اون لحظه داشته هامو خودآگاه به ذهنم نمیارم اما از اونجا که من تمرین شکرگزاری رو انجام دادم و جمله ی خدایاشکرت رو بعد از هر نعمتی که توی دفترم مینوشتم به زبان میاوردم بنابراین با گفتن جمله خدایاشکرت توی ناخودآگاهم تمرکزم میره روی نعماتم و این بنظرم یکی دیگر از دلایلی هست که حالم زودتر خوب میشه. یعنی تمرکز روی نکات مثبت.

    بنابراین باید باورهای قدرتمند کننده، سالم کننده، ثروتمند کننده و شاد کننده برای خودمون انتخاب کنیم و ایجادش کنیم. با تکرار زیاد و مداوم در هر روز و هر لحظه، تا اینکه دنیا و اتفاقای زندگیمونو دقیقا همونجور که میخوایم بسازیم و رهبریش کنیم. بنظرم این یه کلید هست که هرکی متناسب با قدرت باوری که میسازه میتونه درهای نعمت و برکت رو بروی خودش باز کنه.

    خدارو سپاسگزارم که تمام بنده هاشو به سمت نور و روشنایی هدایت میکنه. انشالا همگی در پناه خدای عزیزمون شاد و سلامت و خندون باشم و زندگیمون پر رزق و روزی باشه و تمام لحظاتمون سرشار از برکات الهی و لذت و زیبایی باشه. الهی آمین

    ???????????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  6. -
    شهناز اباذري گفته:
    مدت عضویت: 3313 روز

    سلام به استاد عزیزم که بسیار شیرین حرف میزنن و سلام به تمامی دوستان این جمع صمیمی که بقدری این خانواده محبوب و دوستداشتنی جذاب هست که از هر فرصتی برای خوندن نطرات استفاده میکنم….ممنون از تمامی نطرات زیباتون که خودش دنیایی از مباحث و قوانین جهان رو آموزش میده….استاد عزیز من برداشتی که از کل فایلهاتون گرفتم اینکه فقط ایمان و باور به خداست که ما رو به خواسته هامون میرسونه…….باور…باور….. به خدا….من با اینکه خیلی وقته عضو سایت هستم و از مطالب استاد استفاده میکنم اما نتایج بزرگی تو هیچ زمینه ای نگرفتم…..ولی فقط حسم به بیشتر شده بهش نزدیکتر شدم وقتی بهش فکر میکنم اشک به چشمم میاد وقتی استاد با تعریف از خدا احساسی میشه و اشک به چشمش میاد منم اون حس رو پیدا کردم وعاشقانه دوستش دارم…..تنها و بزرگترین دریافتی من از شنیدن فایلهای استاد بود…و خیلی خوشحالم.برای جواب به سوال استاد هم مطمئن هستم که اگر باور مون درست باشه سن فقط یه عدد به حساب میاد..مثل آزمایشی که برای اثبات باور انجام دادن….

    شرمنده کمى طولانیه قدرت باورهاى خود را دست کم نگیرید!

    !دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در «‌هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند.نتیجه این تحقیقات بسیار جالب است:80 پیرمرد و 80 پیرزن را براى این پروژه انتخاب کردند .یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40سال پیش ساختند

    دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در «‌هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند.نتیجه این تحقیقات بسیار جالب است:

    80 پیرمرد و 80 پیرزن را براى این پروژه انتخاب کردند .یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40سال پیش ساختند .غذاهای 40سال پیش در این شهرک پخته میشد .خط روی شیشه‌های مغازه‌ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم‌های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند .

    تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون … بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5الی 6ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می‌ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت …

    علت چه بود ؟

    خیلی ساده است .آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40سال جوانتر شده اند .

    انسانها همان گونه که باور داشته باشند می‌توانند بیندیشند .باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد .

    اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است .انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند.انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .

    قانون زندگی قانون باورهاست .باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می‌کند .

    انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند . باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند . زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه‌ها ، اندیشه‌ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند .

    ممنون که وقت گذاشتین ودیدگاهمو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      عباس کشوری گفته:
      مدت عضویت: 2766 روز

      سلام.بدوست عزیزسرکارخانم شهنازاباذری امیدوارم که لحظ بلحظ زندگیتان موفق وپیروزوسربلندباشید.ازمتن زیباودلنشن شمالذت بردم.وبشمامیگویم ان شاءالله که درآینده نتیجه میگیری وامیدوارم.موفق وپیروزوسربلنددرهمه کارهایت باشید.ازدعای‌خیرتان منوبی بهره نزارید.سپاسگزارم.??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمیه نوشادی گفته:
      مدت عضویت: 2718 روز

      سلام دوست من.

      مناما تنها چندین روزه به خانواده عباسمنش ملحق شدم. از تمام نوشته هات یه جمله توجه من جلب کرد. چرا بنظرت جمله “نتایج بزرگی تو هیچ زمینه ای نگرفتم” نوشتی؟ و گفتی بزرگترین نتیجهت حس نزدیکی و درک بیشتر خدا بوده؟

      نمیدونم تا چه حد حرف منه تازه وارد درسته. امیدوارم کسانی که بیشتر تجربه دارند بیان و نظر بدن. اما فکر نمیکنی خودت در ناخودآگاهت بیشتر از هر چیزی همینو میخواستی؟

      راستش از زندگی خود استاد عباسمنش تا زندگی متحول شده هزاران نفری که اینجا نوشتند که میخونم و میبینم به نظرم امکان نداره خدایی که وسعتش و شکلش و نحوه جریان یافتنش در زندگیمون، ما داریم به اندازه باورمون بهش تعیین میکنیم کاره نشده ای بگذاره واسمون

      تعارف چرا دلم یه لحظه خالی شد . اما فقط یه لحظه. چون بعدش گفتم شاید شهناز عزیز به هر دلیلی در ناخودآگاهش بیش از همه طالبه همین عشقه بوده که بهشم رسیده. پس تو جا پای استاد عباسمنش پا بگذار سمیه و شک نکن

      مرسی شهناز عزیز که خوندی پاسخ منو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        شهناز اباذري گفته:
        مدت عضویت: 3313 روز

        سمیه عزیزم ممنون بخاطر وقتی که گذاشتی برای خوندن کامنت…..درست میفرمایید باید در گفتار دقت بیشتری کنم….ولی در جای از نوشتنم گفتم که بزرگترین دریافتم از فایلهای استاد نزدیک شدن به خدا بوده….باز هم از شما سپاسگزارم که به من یادآوری کردید قانون جهان رو……و از اینکه یه لحظه تو دلت خالی شد منو ببخش….سعی میکنم بیشتر رو خودم کار کنم….سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2769 روز

      سلام دوست عزیزم شهناز اباذری امیدوارم که حالت همیشه عااالی باشه

      سپاسگزار خداوندم که آگاهی منو در هر لحظه بیشتر میکنه.

      توی دیدگاهتون گفتید که توی هیچ زمینه ای نتایج بزرگی نگرفتید

      به نظرتون دلیلش این نیست که این جمله رو به زبون آوردید و فکر نمی‌کنید این جمله جزو باورتون؟

      آرزوی عشق الهی براتون دارم ? چراکه با عشق الهی به همه چیز میرسید.

      ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    یونا مهر آفرین گفته:
    مدت عضویت: 4000 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    سپاسگزارم خداوندم که منو به سمت شما هدایت کرد و م از طریق شما با خدای بی نهایت مهربانی اشنا شدم و از شما استاد عزیزم هم سپاسگزارم به خاطر باورهای نابی که به من هدیه دادید

    این فایل تون شاهکار بود استاد … هر کلمه ای که از خدا می گفتید من اشک می ریختم به قول خودتون لطیف شدم نام خداوند که میاد من گریه می کنم اشک شوق می ریزم اشک حیرت می ریزم از عظمت خدایم

    راستش استاد وقتی داشتم همزمان با گوش دادن به حرفهاتون تصویرتون رو هم می دیدم ی حسی درونم می گفت انگار کچل کردن استاد روی حرفاش اثر گذاشته جنس حرفاش ی جور دیگه است متفاوت شده خندیدم به خودم چ فکر بی ربطی داری … اما چند دقیقه بعدش شنیدم که خودتون هم همین حس رو دارید خوشحالم که فرکانسم با شما یکی است و حسی که شما داشتید رو من هم گرفتم

    اما جواب سوال مسابقه: خب مسلما دلیل اینکه ورزشکارها نمی تونن در سنین بالاتر همون امادگی و توان جسمی سن پایین تر رو نشون بدن برمی گرده به باوری که نسبت به خودشون دارن و این باور رو هم از ورزشکارهای قبلی که الگوی این ورزشکار بودند یا از مربیان شون گرفتن از جامعه ای گرفتند که یقین دارند با افزایش سن بدن تحلیل و رو به زوال میره .

    وقتی باوری بیش از حد تکرار بشه توسط جامعه رسانه خانواده الگوهای جامعه ، و اصلا خود ادم مدام ببینه که هر کس سنش بالا رفت بدنش تحلیل میره خوب به یقین می رسه که خودش هم مثل بقیه همین اتفاق براش می افته و تصویری که از خودش در ذهنش میسازه این میشه که تا فلان سن می تونم توی ورزش موفق باشم بعد از اون دیگه بازنشسته میشم. این تصویر ذهنی که از خودش میسازه برای ناخوداگاهش یک هدف میشه و می دونیم که وقتی به ناخوداگاه هدفی رو بدیم کاری نداره درسته یا غلط تمام قواش رو به کار می گیره تا ما رو به اون هدف برسونه. وقتی کسی خودش رو در 35-40 سالگی بازنشست ببینه و مدام به خودش بگه باید قبل از این سن موفق بشم چون بعدش بدنم تحلیل میره این باور این داده در ناخوداگاهش تثبیت میشه و ناخوداگاه سلول های بدنش رو طوری هدایت می کنه که این اتفاق بیفته. در حالی که طبیعت بدن انسان اینه که مدام سلولها بازسازی می شوند مثلا سلول های معده هر هفت روز یکبار کاملا جدید می شن و ما هر هفت روز یکبار یک معده جدید داریم. اما این سلول های جدید با اینکه تازه ساخته شده اند اما حاوی اطلاعاتی هستند که میگه رو به زوال بروید چون سن داره میره بالا. در مورد بیماری ها هم همینطوره. همه پزشکان می دونند که مرتب سلول های جدید ساخته می شوند اما چرا با اینکه مثلا یک سلول بیمار رو درمان می کنند یا اصلا کلا از بدن شخص خارج می کنند اما می بینند که باز بیماری برگشته؟ چون اون سلول حاوی داده بیماری زاست و تا زمانی که ذهن فرد عوض نشه و این داده ها تغییر نکنند هر سلول جدیدی که ساخته میشه مریض و معیوب خواهد بود.

    مثل این نوع باورها زیاده که با افزایش سن انسان ناتوان میشه نه فقط در زمینه ورزش بلکه در خیلی زمینه ها سن رو عامل محدود کننده می دونیم و اونقدر تعداد کسانی که سن رو محدودیت می دونند زیاده که ما از همون بچگی یقین میاریم که با افزایش سن زوال بدن طبیعیه. منظورم همون اندیشه تبار هست که روی باور کل جامعه می تونه اثر بزاره.

    مثلا خیلی از خانمهای جامعه باور دارند با افزایش سن باروری و بچه دارشدن شون مشکل میشه و می بینم که با گسترش فضای مجازی و به اشتراک گذاشتن تجربه های ناشی از این باور غلط روز به روز ناباوری بیشتر هم شده و میشه. نمونه هایی وجود داره که به ما نشون بده سن هیچ محدودیتی برای ما نمیاره من چند تا رو عنوان می کنم

    نمونه اول رو از قران میارم زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم بشارت دو پسر داد حضرت گفت اما من و همسرم هردو پیر هستیم و خداوند گفت که این کار برای خدا اسونه و در سن بالا فرزند دار شد.

    نمونه بعدی حضرت زکریا هستند که ایشون هم در سن پیری فرزند دار شدند وهمسرشون هم پیر بودند.

    نمونه زنده و معاصر حضرت مهدی موعود هستندکه بیش از هزار سال زنده هستند و هنوزم مشخص نیست کی ظهور می کنند و چند سال دیگه قراره زنده باشند اما زمانی که ظهور کنند مثل جوانی 30-40 ساله هستند

    کتابی هم مطالعه کردم به نام معبد سکوت که در مورد اساتید معنوی هندوستان هست و اساتید اون کتاب هم برخی بیش از هزارسال عمر دارند اما مثل یک جوان 30 ساله پرتوان شاداب و سالم هستند.

    یک کتاب دیگه هم از پزشک ژاپنی مطالعه کردم به نام اکسیرجوانی و طول عمر که نویسنده کتاب اقای نوبوا وشیوا بیش از 100 سال عمر داره و کاملا سالم و پر توان هست. به گفته خودشون زمانی که به دنیا امد اینقد نحیف بود که همه مطمئن بودند خواهد مرد ولی اونقدر دنبال راه گشت تا فهمید چطوری میشه علاوه بر سالم بودن عمر طولانی هم داشت. البته ایشون از روش تنفس عمیق استفاده کردند .

    به عنوان اخرین نمونه تجربه خودم رو بیان می کنم. من سه چهار سال قبل دچار مشکل شدید از ناحیه کمر بودم و قادر به بلند کردن حتی یک جسم دو کیلویی نبودم به حدی مشکلم حاد بود که به صورت دوره ای کاملا فلج می شدم. دو سال هر درمانی که پیشنهاد شد رو استفاده کردم اما جواب نمی داد. تا اینکه روی درمان از طریق ذهن کار کردم و تمام اون درد و رنج دوساله تمام شد. خودم هم باورم نمیشد که درد برای همیشه از وجودم رفته و من کاملا سالم شدم. و بعد از اون هم به ورزش بدنسازی رو اوردم چون باور کردم که کمر من قوی و کاملا سالمه و هر روز وزنه های سنگین بلند می کردم و هیچ مشکلی هم نداشتم و ندارم. همه چیز به باور ما برمی گرده من باور کرده بودم که ذهنم میتونه بدنم رو شفا بده و این اتفاق افتاد. و بعد از اون باور من به این قدرت ذهنی بیشتر شد چون با چشم خودم دیدم که خودم رو درمان که کردم هیچ به حدی عضلات کمرم قوی شد که تونستم وزنه های سنگین هم بردارم.

    ممنون از دوستانی که زمان گذاشتند و خوندن برای همه تون بهترین ها رو ارزو می کنم ان شاالله در مسیر توحید ثابت قدم بمانید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    مرضیه پری پور گفته:
    مدت عضویت: 2736 روز

    به نام یکتای هستی بخش

    استاد عزیزم و دوستان خوبم سلام

    من یک برنامه ای رو با توجه به آموزه‌های استاد متوجه شدم و دارم انجامش میدم. استاد توی یکی از فایل هاشون گفتند که افراد کلا صحبت های منو یک جور دیگه متوجه میشن و توی یکی دیگه از فایل هاشون گفتند اگر می‌خواهی یه چیز رو خوب یاد بگیری اونو آموزش بده و توی یکی دیگه از فایل هاشون گفتند که برای درک بهتر اطلاعاتی که کسب می کردند اونا رو با صدای خودشون ضبط می کردند و مرتب گوش می دادند تا باورهای درست توی ذهنشون ایجاد بشه. باتوجه به این توضیحات من فایل های استاد رو چندین بار گوش می‌دادم و بعد هر چی از فایل متوجه می‌شدم رو جوری که انگار دارم به یکی آموزش میدم ضبط می کردم. با گوش دادن به آنها متوجه سه تا موضوع می‌شدم. یکی اینکه اونا رو بهتر یاد می گرفتم. و اینکه متوجه می‌شدم چقدر از آموزه های استاد رو شنیدم و متوجه شدم و اینکه گوش دادن به آنها با صدای خودم برام قابل باور تر بشه. اینکار عالی جواب می‌داد تا به فایل مسابقه بهترین باور از خدا رسیدم. کامنت خودم رو با صدای خودم ضبط کردم و گوش دادم. گفتم نه کافی نیست خدا خیلی بیشتره. کامنت های دوستان رو می خوندم و می گفتم خودشه، همینه. بعد ضبط می کردم و گوش می دادم و می گفتم نه خیلی بیشتر باید باشه. فایل های استاد رو که مرتب گوش میدم هر بار به یک توصیف از خدا می رسیدم و می‌گفتم آها پیداش کردم ولی باز بعد از چند بار گوش دادن می گفتم نه خیلی بیشتر ه خدا. این چند روز حسابی فکرم مشغول بود با خودم گفتم مثل حضرت ابراهیم منم همش دارم دنبال خدا میگردم. گفتم خدایا خودت رو بیشتر به من بشناسون. وقتی این فایل رو دیدم اشک از چشم هام جاری شد گفتم خدایا همینی تو دقیقا همینی و خیلی بیشتر و با خودم گفتم ممنونتم استاد 10 سال من رو جلو انداختی. چه تعبیر قشنگی چه توصیف کاملی از خدا. چقدر لبریز آرامش شدم. چقدر لبریز از عشق شدم. واقعاً ممنونم. وقتی به اون قسمت از فایل رسیدم که گفتین تجربه 10_15 ساله تون رو دارید در اختیار ما قرار میدید. خندیدیم از ته دل خندیدم. با خودم گفتم کم گفتی استاد خیلی کم گفتی 15 سال تجربه خودت 100 سال آگاهی ها و اطلاعاتی که کسب کردی و هزاران سال آموزه هایی که از قرآن درک کردی و داری با ما در میان می ذاری.

    و اما در مورد سوال مسابقه. این سوال را تنها به این نیت جواب میدم که بدانم چقدر از آموزه های استاد رو متوجه شدم و چقدر قانون رو فهمیدم:

    اینکه اکثر ورزشکاران تا 25سالگی دوران طلایی شونه به نظر من چند تا عامل داره که این عوامل یکسری باورهای محدود کننده براشون ایجاد کرده:

    1_داشتن الگو های که توی رشته ورزشی شون برای خودشون مشخص کردند.

    اکثر ورزشکاران یک فوق ستاره رو به عنوان الگو برای خودشون تعیین کردند و از تمام رفتارها و فعالیت هاش الگوبرداری می‌کنند. وقتی اون الگو توی 30 سالگی از دنیای حرفه‌ای خداحافظی کرده پس این فرد هم توی همون سن این کار رو انجام میده. غافل از اینکه با ید رفتارهای موفقیت آمیز اون فرد رو الگو برداری کنه و نهایتا رسالت خودش رو انجام بده.

    2_ باورهای محدود کننده ای که جامعه القا می کنه.

    اکثر ورزشکاران توی سالهای اوج شون از دنیای حرفه‌ای خداحافظی می کنند چون این باور هست که تا توی اوجی خداحافظی کن. در صورتی که واقعاً هنوز خیلی توانایی دارند و این به خاطر ترسی که به خاطر از دست دادن محبوبیتشون پیش مردم دارند. در صورتی که فقط و فقط باید روی خدا حساب باز کنند.

    3_ هدف مشخص و محدودی که برای خودشون تعیین کردند

    مثلاً مشخص کردند تا 30 سالگی ورزش حرفه‌ای و بعد مربیگری. فکر می‌کنند اگر زمان زیادی توی این حیطه بمونن از مربیگری جا می مانند

    4_نداشتن الگوی موفق با سن بالای 30 سال

    نمی تونن کسی رو پیدا کنن که با سن بالای 30سال هنوز توی اوج باشه. در صورتی که خودشون می تونن اینکار رو انجام بدهند و الگوی هزاران نفر باشند

    5_داشتن باورهای محدود کننده در مورد قوای جسمی

    اکثر ورزشکاران فکر می‌کنند بعد از 30 سال اون انرژی و چالاکی رو ندارند. در صورتی که اگر باور های درست داشته باشند حتی تا 80_90سالگی هم می تونن کاملاً سلامت و سر حال باشند.

    و به محض اینکه چند نفر توی دنیا این سد رو بشکنن باور میلیون ها انسان تغییر می‌کنه. مثل همون باوری توی رکورد دوی صد متر تغییر کرد.

    ودر آخر باز هم ممنونم از استاد عزیزم که این موج عظیم آگاهی رو ایجاد کرد.

    ممنونم از خانم شایسته عزیزم و دیگر عزیزان در گروه تحقیقاتی عباس منش که در ایجاد و تداوم این کار عاشقانه کمک می کنند.

    ممنونم از همه دوستان عزیز و هم فرکانسی ام که با آگاهی و اطلاعات ارزشمندی که مطرح می کنند به بزرگ تر شدن و پیشرفت این موج عظیم یاری می رسانند.

    و سپاسگزار و شکر گزار و مدیون خدایی هستم که هر لحظه با منه، جزیی از منه و من را هدایت می کنه.

    شاد، سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: