رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم» - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-44.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-12 09:48:162024-06-27 06:20:54رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا
با سلام.
الان دیگه واقعا همه به طور قطع و یقین به این نتیجه رسیده اند که همه چیز باور است.
عطار نیشابوری میگه
یک یک نفست زمان تو خواهد بود
یک یک قدمت مکان تو خواهد بود
هر چیز که در فکر تو آید
آن چیز همه جهان تو خواهد بود
همان طور که میدانید عطار یکی از بزرگترین عرفای دوره خودش بوده.و به گفته خودش 18 هزار عالم را طی کرده و به معرفت اونها رسیده.و زمانی که دارد میگوید
هر چیز که در فکر تو آید
آنچیز همه جهان تو خواهد بود.
دیگه حتی نباید یک ذره شک و تردید به خود راه داد نسبت به این حرف ها.
مولانا هم میگه
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
مولانا و عطار و حافظ و سعدی و سنایی و مابقی عرفای ما حقیقتا خدایگان علم و معرفت و دانش و فهم و شعور و منطق بوده اند.و حقیقتا هر کدامشان به تنهایی شعور کل جهان را به یدک میکشند.و تک تکشون در دوره خودشون واقعا بی نظیر بوده اند.
زمانی که عطار و مولانا و سعدی و حافظ ….چیزی را میگویند به علم الیقین رسیده اند و این بررگان خیال ما را راحت کرده اند .و همه میدانیم که هیچ شبهه ای در رابطه با حرف های این بزرگان وجود ندارد.
بنابراین بدون هیچ شکی و تردیدی میتوانیم شعرهای این بزرگان را به عنوان سند حرف های استاد عزیزمان عباسمنش که میگویند همه چیز باور است استفاده کرد.و مهر تاییدیست بر این باور.
حالا یک مثال بزنم.
من خواهرم دبیر هستند.و 24 سال سابقه تدریس دارند.و دوتا بچه داره.خواهر من علاقه ی شدیدی به تدریس دروس مختلف داره.و علاوه بر رشته خودش که شیمی است.در مدارس غیر انتفاعی دروس ریاضی و فیزیک را نیز تدریس میکرد.
با توجه به علاقه ای که در خواهرم میدیم.همیشه بهش میگفتم بیا و در کنکور شرکت کن مطمئنم رتبه پزشکی میاری.
ولی خواهرم با اینکه دوست داشت.میگفت که نه امکان نداره که قبول بشوم و نمیشه و دیگه برای پزشکی خوندن دیره و ……..حرف های زیادی از جنس نمی توانم میزد.ولی ما اینقدر بهش گفتیم که به خدا تو میتونی و از پسش برمیای دیگه کمک کم کم حرف های ما روش تاثیر گذاشت و سال 94 تصمیم گرفت که در کنکور شرکت کنه و شروع کرد به خوندن و در سن 46 سالگی به حول قوه الهی رتبش 788 شد و الان داره دندانپزشکی در دانشگاه ایلام میخواند.
و برای ما و خودش اثبات کرد که همه چیز باور و خواستن است.
در رابطه با ورزشکاران هم همین امر صادق است و تا زمانی که آدم خودشو باور داشته باشه که هنوز میتوانم اگر تمام عالم دست به دست هم دهند نمی توانند مانع از پیشرفت و حرکت رو به جلوی اون فرد بشوند.
پس
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای.
ممنون از تمامی دوستان.
سلام
تشکر بابت سوال مسابقه و تبریک حسابی به تمام برندگان عزیز
استاد تشکر که این قدر خودمانی هستید و واضح
سلام،من سن 11 سالگیم رفتم ژیمناستیک ،3 ماه تابستون رفتم کلاس و شهریور ماه انعطافی داشتم که بچه های 5 ساله نداشتن!یا افرادی که از 5 سالگی داشتن ژیمناستیک کار می کردن!بچه بودم برامم مهم نبود این چیزا، فکرم نمی کردم که نمیشه ،خودمو بچه می شناختم ،اصلا انعطاف اینا سرم نمی شد??? قشنگ چرخ و فلک میزدم،نیموارو میزدم، عقب عقب خم میشدم ،پا باز میزدم ،از طناب بالا میرفتم!بعدشم که رفتم کاراته و بازم چیز خاصی واسم مهم نبود!? فقط علاقه مند بودم ک رزمی کار بشم!وقتی من رفتم چندین و چند درجه بالاتر از من سر کلاس بودن ، کسانی که سالها وقت گذاشته بودن واسه کاراته ،من در عرض 1 سال شدم شاگرد ارشد!!!حس نمی کردم نمیشه!همیشه این باورو در مورد خودم داشتم که من هر کلاسی برم بهترینم،تو وجودم بودم،توجهی به این باورم نداشتم که بخوام تو سن 12-13 سالگی رو خودم کار کنم!فقط تو وجودم بود ،مسابقاتم رفتم ،تازه اینم یادم افتاد که من که 11 سالم که بود مربی ژیمناستیک بارها بهم گفت که تا 18 سالگی باهاش کار کنم که برم دوره آموزشی ببینم و کمک مربی بشم واسش بعدش خودم مربی بشم!منم گفتم نه من مربی شدنو دوس ندارم ،بارها و بارها بهم گفته بود ،اصلا نرمش ها رو من میدادم ،یه سری کارا که مربی بلد نبودو من انجام میدادم! تو کاراته هم که استاد خودمون ک هیچ مسئول سبک استان بهم گفت که 18 سالم که شد ،یک کلاس بهم میده?بارها گفته بود ،ولی خب من هیچ وقت هدفم مربی شدن نبود ،می دونید سن اصلا مهم نیست !من اون موقع ها قانون جذب رو هم اسمشو نشنیده بودم فقط باور و احساس لیاقت داشتم،اینو میخوام تاکید کنم که احساس لیاقت داشتم هر چند ناخودآگاه.
توانایی بدن به بدن من ربط داره و بدنم به ذهنم و اینکه چطور مدیریتش می کنم!من همیشه حس می کنم بدنم حالش عالیه من این جمله رو همیشه به همه میگم یادمه یه بار داشتم غذا میدادم به قناریمون نخورد!ب بابا گفتم چرا نخورد بابا گفت اون خودش حس میکنه چی واسش مفیده وچی نیست و چی رو باید بخوره و چی رو نباید بخوره اینو به صورت غریزی می دونه!منم از اون موقع میگم من به غریزم اعتماد دارم!من پفک میخورم ،شب وروزم با چای میگذره!چندان شیر نمیخورم!گاهیم میوه می خورم کلا برنامه خاصی ندارم!فقط حسم مهمه اگ حس کنم که دوسش دارم می خورم خوراکی رو!من بر این باورم که بدن من همه چی رو می دونه و هرچیم که مورد نیازش باشه به خودش جذب می کنه مثل مامان یهو غذا رو درست میکنه،مهمونی که میریم اون ماده غذایی رو دارن… واقعا به هیچ وجه خودمو قطی کارای بدنم نمی کنم?خودش دانای کله و از طریق حسم ک من بهش میگم غریزه بهم میگه چی کنم!
من ک دیگ این فکر رو ک کارای فیزیکی مهم هست رو کوبیدم گذاشتم کنار?و در هر موردم باز آگاهی پیدا کنم میذارم کنار,کارفیزیکی یعنی تقلا کردن! من ک بارها تغییر روش ها و راه حل ها… رو امتحان کردم ب هیچی نرسیدم ولی با قانون در حد خودم ب خیلی چیزا رسیدم ,اصلا واقعا دارم چیزای فیزیکی رو دونه دونه می کوبم میندازم کنار! ب خودم میگم بابا کجای کاری دیگ,dnaرو با ذهن تغییر میدن,دیگ تو ذهن من این آخرش بود! ک ویژگی های ژنتیکی ک سلول ب سلول ظاهرت و ماهیچه و پوست کلا جسمت رو می سازه عوض میشه,حالا بیام در مورد سن صحبت کنم?! تنها دیدگاهم در مورد سن مدت زماتی هست ک تو کره زمین سکونت داشتم!?من ک کلی هدف ورزشی واسه خودم دارم,اگرم مایل باشم میرم تیم ملی کاتا بانوان,چه محدودیت سنی?! محدودیت?!!!محدودیت فقط در مورد ذهن صادقه,و بعدش ب عینیت درمیاد,من ک دیگ این حرفایی رو که از ابتدای حیاتم شندیم و هنوزم ادامه داره رو کلا ول کردم و غرق اصل قضیم!
چرا قدیم ها نه 100 سال یا500 سال پیش,چرا خیلی قبل ترها عمر نوح داشتن? واقعا چرا? چون باور ها تکامل پیدا کردن و انسان رو روز ب روز ضعیف تر کردن
از ابتدای حیات انسان باور ها شروع شدن و محدودیت ها آغاز.این باور ها در طی سالهادر جهت خودشون تکامل پیدا کردن و بیماری رو ساختن,زوال رو ساختن,تحلیل رفتن قدرت جسم رو ساختن یک نفر طبق باورش ب اینک خیر و شر وجود داره و با قدرتی ک ب شر داده بیمار شده نتونسته زنده بمونه شده اولین نشانه! یکی باور ب شر داشته بهش قدرت داده غصه و حرص خورده بدنش در وضعیت استرس قرار گرفته کورتیزولش زده بالا مقاومت بدنش کم شده بیمار شده مرده این دومین نشانه!تا کلی کلی کلی نشانه دیگ که نتیجه باورها و اعتقادات خود افراد بوده ،ولی برای کسایی که دیدگاهی نسبت به عالم فرافیزیکی ندارن شده واقعیت و حقیقت محض و غیر قابل انکار!
و هرروز دنیا دلایل بیشتری واسه ضعف وبیماری پیدا میکنه و هر روز می شنویم که فلان و فلان وفلان هم سرطان زا هستن ،هر روز نشانه های ضعف رو بیشتر نشون همدیگه میدیم،بازم تکرار می کنم دیگه به این چرندیات اعتقاد ندارم?این باور که تا یه زمانی میشه ورزش کرد و بعدش کم کم بدن افت می کنه هم از اون حرفاست!تا تو بخواهی بدنت واست مثل ساعت کار میکنه،هر روز بدنت قدرت های بیشتری پیدا می کنه ،تمرین می کنی و چیزای جدید تر یاد میگیری تجربت بیشتر میشه و هر روز بهتر میشه ، و همراه جهان هستی که در حال انبساطه به سمت خیر و توانگری تکامل و پیشرفت پیدا می کنی!در واقع برای کسانی که فهمیدن قانون چیه باید گفت هر چه سن بالاتر ،بهتر!
احساس میکنم کامنت بسیار زیبایی نوشتم?خدایا شکرت?
جالب بود
سپاس گزارم دوست خوبم
طرز فکرتون عالیه,ممنون از نظرتون?
مرسی دوست عزیزم،ممنون از وقتی که شما گذاشتید برا خوندن نظرم
خیلیییی باحال نوشتی لدت بردم دوست عزیز
سپاس گزارم از توجه شما دوست عزیزم
بسیار زیبا بود، ممنونم??
مرسی که وقت گذاشتید و مطالعه کردید?
سلام دوست عزیز
پاسختون رو خیلی دوست داشتم. بی غل و غش روان و ساده
سالم و سلامت و شاد و خو شحال باشید.
مرسی ،ممنون از توجهتون دوست عزیز?
سلام دوست عزیزم.واقعا جالب بود برام.با آرزوی موفقیت و پیشرفت روزافزون?
سلام،سپاسگزارم
بسیار عالی?
سلاممم سللاااام دوست خوبم
چه کامنتی خیلی مفید و کاربردی نوشتی
چه خوووووب قلبت اعتماد کردی ب غریزه ت اعتماد کردی
حیوانات غریزه دارن ازش پیروی می کنند
انسان ها قلبی دارند که قطب نماس و ازش پیروی نمی کنند این بزرگترین ظلم بخود است ازت یاد گرفتم دوست مرسی که هستی همیشه پر توان باشی
سلام استاد
دیدم موهاتون روزدید فکردم پدرتون اومده آمریکا کچلتون کرده باز ??
دوستون دارم
سلام به استاد عزیز ، تیم سایت عزیز و بچه های پر انرژی خانواده صمیمی سایت
اساس هستی اینه که «بیرون» تجلّیِ درون است و «درون» ژرفایِ (دریای) بیرون شناخته می شود. یعنی پیوستگی ظاهر و باطن.
و نکته دیگه اینکه
کلمه ”عید” از ماده عود به معنای بازگشت است. اگر کسی نگاه هستی شناسانه داشته باشد هر دم و هرلحظه عالم نو است یعنی فرو رفتن نفس، یک عید است و برآمدن نفس، عید دیگر است. پس در هر دمی دو تازگی است.
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
و هر چیزی که می رسد تازه تر از گذشته است و اگر کسی هم اهل آگاهی و شناخت قوانین و معرفت نباشد، سالی یک مرتبه این نو شدن را در طبیعت بطور آشکار می بیند که از فصل زمستان عبور کرد و الان فصل بهار و نو آغاز شده است. جهان جوان شد و تو گوئی که پیری از دست می دهد و دور دیگری آغاز می شود یعنی جوانی را از سر می گیرد. جوانی را اگر تازه دیدن و تازه فکر کردن و تازه زیستن معنی کنیم، شخص آگاه همیشه جوان است و پیری در او نیست، آیا حضرت خضر پیر شده؟ خیر. خضر یعنی سبزی و همیشه بهاری و همیشه جوان بودن و حضرت خضر پیر نمی شود و معلوم نیست کی وفاتش می رسد و چند سال هم زندگی کرده معلوم نیست.
جوان بودن، خاصیت شخص آگاه است.
خب حالا این آگاه بودن مهم هست که چه نوع آگاهی باشه ، چون همین آگاه شدن و تکرار این آگاهی باعث باور میشود و باورهای ما هستند که هر لحظه زندگی ما را میسازن .
خب در مثال ورزشکاران با این سوال شروع میکنیم که
چه زمانی اون ورزش حرفه ایی که داری انجام میدی رو کنار میذاری ؟؟؟؟
یا تا چه زمانی میخوای به این ورزش در همین حوزه ادامه بدی یعنی بازی کردن حرفه ایی ادامه بدی ؟؟؟
خب اینجا اغلب ورزشکاران برای خودشون یک سنی رو حد قرار میدن مثلا میگن تا 40 سالگی و بعضی ها هم میگن تا 45 یا 35 خب اصلا این نوع دیدگاه چجوری بهش رسیده ؟؟؟؟ عوامل زیادی هست ، مثل افکار و فرهنگ توده مردم به سن ورزشکاران یعنی اینقدر این باور تکرار شده از سالیان پیش که ته ته ته یک ورزشکار تا 40 سالگی هست برای همین خیلی از ورزشکاران اینو پذیرفتن و ذهنشون جوری تنظیم میکنند وباورهاشون جوری میسازن تا وقتی به سن 40 میرسن احساس پیر شدن عضلات و کلا جسمشون حس کنند چون گفتیم بیرون هرکسی نشان از درون اوست نشان از باورهای اوست پس اینکه عضلاتش اون حالت اولیه 20 سالگیش نداره بخاطر همینه که ذهنش اینو ساخته براش که وقتی به سن 40 میرسی باید عضلاتت فرسوده بشن. چون ما ذهن بسیار قدرتمندی داریم ذهن انسان آن قدر عظیم است که خودش را زندانی خودش میکند و در این انجماد میماند. زندانی ذهن امید رهایی ندارد. ممکن است خود را آزاد بدانم ولی در زندان ذهن باشم، آیا ملاکی هست که بفهمیم زندانی ذهن هستیم؟ اگر بتوانم در تمام عقایدی که اکنون دارم قدری شک و تردید کنم، رها میشوم ، انسانی که بتواند شک کند دیگر زندانی ذهن نیست و رها میشود. شک فقط راه رفتن را یاد میدهد و نمیگوید در این جا بمان ، رفتن راه مهم است. عبور از شک یعنی به یقین رسیدن و دوباره در آن یقین شک کردن و این مبحث از یک بخشی تازگی دیدگاه و افکار و باور ایجاد میکند و حالا از این ور مثال بزنم در مورد قدرت ذهن
تحقیق بر روی کسانی انجام شد که نیاز به جراحی مشکلات مفصل داشتند زانوهاشون فرسایش یافته بود و نیاز داشتند که مفاصلشان درمان شود برای بعضی از بیماران دکترها این اجازه رو گرفتند از خانواده هاشون که به عنوان بخشی از تحقیق فقط تظاهر کنند که جراحی را انجام میدهند یعنی به جای درمان واقعی زانو و انجام جراحی کامل به سادگی فقط بیمار را تحت بی هوشی قرار دادند و سه تا بریدگی کوچک در اطراف زانو ایجاد کردند وقتی اون بیماران بیدار شدند فکر میکردند که جراحی کامل انجام شده است و نکته مهم اینه که بعد از 2 سال از جراحی به ظاهر انجام شده بیمارانی که جراحی وانمود شده داشتند همان قدر رهایی از درد را گزارش کردند که بیمارانی که جراحی واقعی داشتند گزارش کردند . ممکن فکر کنید که بیمارانی که جراحی نشدند به این خاطر احساس درد نمیکردند که ذهن شان فریب خورده بود مسئله اصلا این نیست وقتی که دکترها زانوی شان را در طول زمان بررسی کردند توانستند بهبود واقعی حتی بدون جراحی را ببینند نتیجه گیری شان این بود که وقتی مغز انتظار داشت که زانو بهتر شود ، بهتر شد حتی بدون اینکه جراحی انجام شود ، فقط فکر کردن به اینکه زانو درمان شده و این باور ایجاد شده که درمان شده در واقع باعث شده که بدن خودش ، خودشُ درمان کنه. پس وقتی اون ورزشکاران انتظار دارند که جسمشان تا 40 سالگی کیفیتش پایین بیاید پس حتما می آید. یا رو به پیری باشه پس میشه.
بعضی از آدمها در زمانهایی از زندگیِ خود، وضعیت به ظاهر متعادل شان را رها کرده و برای پیشرفت اقدام به تغییراتی وسیع نموده یا بهتر بگویم جهادی عظیم در زندگی شان ایجاد کرده اند!!
برخی دیگر پیرو عادت های خود شده و مایلند همان وضعیت قبلی خود را حفظ نموده و تلاش می کنند تا مانع تغییر اوضاعشان شوند، زیرا به همه چیز بیش از حد عادت کرده اند! آنها گوش شان را بر روی پیغام های جهان بسته و تا مرز نابودی در برابر تغییرات مقاومت می کنند. و بعضی ها هم تغییر میکنند ولی تغییری که باورهاش توسط باورهای جامعه و …. شکل گرفته مثل همین که ته فعالیت فیزیکی حرفه ایی ورزشی تا 40 سالگی هست و به بعد نمیشه
خب این موقع باید ویژگی ساخت ، ویژگی تغییر دادنِ آگاهانه شرایط زندگی ام در “زمان مناسب” است . یعنی قبل از زمانی که جهان مرا مجبور به تغییر می کند. این ویژگی، گولِ شرایط به ظاهر ایده آل را نخوردن است
ما می توانیم انتخاب کنیم که تغییر کنیم یا اینکه مجبور به ایجاد تغییر شویم یا اینکه با مقاومت در برابر تغییر، بمیریم. زیرا جهان ما را مجبور به تغییر می کند یا مجبور به مردن خواهد نمود…
یعنی اگر تغییر در تفکراتمان در باورهایمان در اهدافمان نداشته باشیم محکوم به مرگ میشیم خب وقتی باورهایمان را نسبت به خودمون تغییر بدیم مثلا ورزشکار باورهای قدرتمند ایجاد کنه و که تا هرسنی که میخواهد ادامه بده در حوزه سلامتی و موفقیت و پیشرفت قدرتمندتر بکنه و ادامه بده این کار و پیوسته باشه واقعا میتونه تا هرجایی که میخواد پیش بره
هر چقدر که اهداف بزرگی را به تحقق رسانده باشیم، باز هم باید هدفِ بزرگتری برگزینیم.
جهان به ما یاد می دهد که روزهای زندگی ما در این دو، سپری می شود:
یا در شور و شعفِ تکاپوی رسیدن به اهداف مان هستیم
یا سرگردان و پریشان، درگیرِ مشکلاتِ بیهوده ای هستیم که جهان به خاطر نداشتنِ هدف و انگیزه برای حرکت و رشد، پیش رویمان گذارده است. مثل همین فرسایش عضلات بدن یا پایین امدن کیفیت عضلات
پس طبق توصیه قرآن:
“فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَب: پس هنگامى که از کار مهمى فارغ شدى به مهم دیگرى بپرداز”، یادمان باشد که مهم ترین قدم حتی قبل از رسیدن به هدف، تعیین گامِ بعدی و هدفِ بعدی است.
اگر فکر کنی که تمام موفقیت هارو به دست آوردی و دیگر تمامِ مرزهای ممکن را طی کردی و آنقدر موفقیت کسب کردی که دیگر چیزی بعنوانِ موفقیت بیشتر، برایت وجود ندارد. خب پسرفت میکنی چون
جهان راه خودش را دارد. همواره در حال رشد و گسترش است، برایش رکود و سکون معنایی ندارد. فرقی نمی کند چقدر موفقیت کسب کرده باشید، زیرا هدفِ او رشد و گسترشِ بیشتر است.
زیرا قوانینش می گوید، هر چقدر که موفق باشید، باز هم می توانید موفق تر باشید.
هر چقدر ثروتمند باشید، باز هم می توانید ثروتمند تر باشید.
هر چقدر شاد باشید، باز هم می توانید شادی بیشتری را تجربه کنید.
زیرا ما به دنیا آمده ایم تا رشد کنیم و با رشدِ خودمان به گسترشِ جهان کمک کنیم.
پس یا با تعیینِ هدف مان، خود را با حرکتِ جهان، هماهنگ و به رشدش کمک می کنیم یا با دستِ خود، خود را در چاهی می اندازیم که به خاطر نداشتنِ هدف، در حلقه ای از بیگاری های پی در پی گرفتار آمده و مرتباً از یک مشکل به مشکلِ دیگر، از یک نگرانی به نگرانی ای دیگر، از یک شکست به شکستی دیگر، از یک اشتباه به سمتِ اشتباهی دیگر بر خورد می کنیم…
ولی اگر ما هدفمان را بذاریم روی اینکه تا هر موقع بخوایم میتونیم ادامه بدیم و پیشرفت کنیم و موفقیتهای بیشتری داشته باشیم ، روشهای جدیدتری توی اون حوزه ورزشی ایجاد کنیم یا … میتونیم ادامه بدیم و نکته دیگه اینکه باورهای سلامتی و جوانی بسیاری بسازیم و همیشه احساسمون خوب باشه تا شاد باشیم چون وقتی اینگونه باشیم هم میتونیم جوانتر بمانیم و هم اتفاقات بهتری برامون بیفته و یک نکته دیگه اینکه الگوهایی برای خودمون توی ورزش که در سن های بالا به صورت حرفه ایی کار کردن و تونستن به موفقیت برسن قرار بدیم مثل سانتیاگو لانگه ، قایقرانِ 54 سالۀ آرژانتینی که سرطان هم داشته
سانتیاگو لانگه، قایقرانِ 54 سالۀ آرژانتینی، پس از شکست دادن سرطان با وجود از دست دادن نیمی از یک ریۀ خود، مدال طلای مسابقات قایقرانیِ بادبانیِ المپیک ریو 2016 را کسب کرد. این قهرمان آرژانتینی روز سهشنبه در رشتۀ قایقرانیِ بادبانیِ دو نفره که ورزش سنگینی محسوب میشود، رتبۀ نخست را از آن کشورش کرد. پزشکان سال گذشته به سانتیاگو اطلاع دادند که مبتلاء به سرطانِ پیشرفتۀ ریه است، اما وی که پیشتر در دو المپیک مدال برنز کسب کرده بود، شرکت در مسابقات ریو 2016 را هدف و انگیزهای برای شکست بیماری سرطان در نظر گرفت.
وی پس از کسب مدال طلا به خبرنگاران گفت: «در طول شش ماه (دورۀ درمان بیماری سرطان) روحیۀ خیلی خوبی داشتم… من در بارسلونا عمل جراحی شدم و پس از پنج روز دوچرخه سواری میکردم. یک ماه پس از عمل به قایقرانی باز گشتم
1-توی سن 54 سالگی
(طبق گفته سایت رشته سنگینی هستش) و مدال طلای المپیک بگیری
یعنی اینکه موفقیت طبق سخنان قبلی استاد عزیز هیچ ربطی به سن نداره.
2-داشتن سرطان پیشرفته ریه
ببینید چه زیبا از این سرطان پله ایی برای رشدش استفاده میکنه. همینطور که استاد قبلا گفتن مشکلات امدن تا ما پیشرفت کنیم امدن مارو قوی تر کنند
به این جمله دقت کنید :
پزشکان سال گذشته به سانتیاگو اطلاع دادند که مبتلاء به سرطانِ پیشرفتۀ ریه است، اما وی که پیشتر در دو المپیک مدال برنز کسب کرده بود، شرکت در مسابقات ریو 2016 را هدف و انگیزهای برای شکست بیماری سرطان در نظر گرفت.
سانتیاگو همچنین گفت: «این موضوع میتواند به افرادی که به مشکلاتی همچون بیماری من دچار هستند، قدرت ببخشد، اما ترجیح میدهم بر روی مسألۀ ورزشی متمرکز شوم. این بیماری هیچ ارتباطی با موفقیت ورزشی ما ندارد. این بیماری مانند سنگی در جاده بود.»
اینکه توجهی به بیماری یا سنش یا عصلاتش که پیر میشن نداشته بلکه نکته مهم دیگه تمام تمرکزش گذاشته روی هدف ورزشیش و مطمئنا برای رسیدن به اون ورزش فیزیکی انجام میده ولی این ورزش فیزیکی در حد حرفه ایی انجام دادن و مخصوصا ورزش سنگین انجام دادند حاصل باورها و شخصیتی هست که در درونش ساخته و این نیرو بهش بخشیده در بیرونش یعنی در جسمش که به این مسیر در حد حرفه ایی ادامه بده.
و در آخر باور به اینکه من هستم که سرنوشت خودم رقم میزنم ، من هستم که میتونم به هرشکلی که میخوام زندگی بسازم و تا هرچقدر که بخوام پیشرفت کنم و همه چیز به منفعت منِ و یا این باور که اگر بدن دارم پس قهرمان هستم ، پس میتونم ادامه بدم ، پس پرانرژی هستم ، پس بدنم همیشه در راستای اهداف من هست چون همه چیز خلق شده برای اینکه من به هدفم برسم و این جسم هم خلق شده که من به اهدافم برسم پس میرسه و ادامه میده تا هر سنی که بخواد.
همتون دوست دارم
لذت ببرید و موفق باشید
سلام اقای مهرداد مرادی نظیف
کل متنتون بی نظیر بود و بهم کلی انگیزه داد توی همه ی زمینه ها مخصوصا اون قسمتی که ایه از قران اوردین…پس هنگامی که از کار مهمی فارق شدی به مهم دیگر بپرداز…این جمله خودش یه کارگاه هدفگذاری هست که خدا واسه هممون گذاشته و من یکی تا حالا نشنیده بودمش…خیلی مرسی
سلام به دوست عزیزم آقای سعید ددد
منم خیلی خوشحال شدم از انگیزه ایی که گرفتی و خودمم از متنن انگیزه گرفتم
مرسی
خندااااااااان و شاد و ثروتمند و پرانرژی سلامت و سعادتمند باشی
مثالهاتون حرف نداشت,مخصوصا جراحی مفاصل پا,براتون سیر صعودی در تمام مراحل زندگیتون آرزومندم??
سلام به دوست عزیزم آقای بردیا مددی
شما هم همیشه موفق و
خندااااااااان و شاد و ثروتمند و پرانرژی سلامت و سعادتمند باشی
با سلام مهرداد عزیر اولش که نظرت رو دیدم خیلی طولانی بود وقتی که شروع خوندش کردم خیلی خیلی لذت بردم خیلی عالی بود .موفق وپر انرژی وتاثیر گذار باشی همیشه .باتشکر
سلام به دوست عزیزم آقای مجتبی اسکندری
منشا اثر بودن بسیار دوست دارم و خواهانش هستم
مرسی از تاییدت
خندااااااااان و شاد و ثروتمند و پرانرژی سلامت و سعادتمند باشی
سلام دوست عزیز??
بسیار زیبا توضیح دادید.سپاسگزارم
سلام به دوست عزیزم خانم شیما دا
خیلی لطف دارید
ممنونم.
و ممنونم از گل زیباتون ، الان ایده گرفتم که در جواب دوستان از گل شما هم استفاده کنم ، واقعا چقدر زیبا میشه
بازم ممنونم ???
سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرانقدر
ممنون از سوال خوبی که مطرح کردید
خیلی وقتها هست که بعضی از افراد با باور خودشان یک نتبجه را انتظار دارند
اما خبر از قانون اصلی ندارند
مثلا همه ی ما زمانی که یک کور در حرم امام رضا بینا شود میگوییم که معجره شده و با باور خود مان فکر میکنیم یک نتیجه عجیب الخلقه اتفاق افتاده است
اما موضوع از این قرار است که هیچ معحزه ای رخ نداده
به زبان واضح تر ما نتیجه ای که برایمان عجیب است را اسمش را معجزه میگذاریم
در صورتی که اینها چهارچوبهای ذهنی ما هستند
در واقع این همان ظرفی است که آب را شکل میدهد
این همان دیدی است که ما به خدا داریم
و هر کس بر اساس باورش نتیجه خودش را هم دریافت میکند
از شما استاد بزگورار ممنونم به خاطر مطرح کردن سوالات خوب
سلام به همهی خوبان و همراهان همیشگی این سایت و سلام ویژه به استاد بزرگوار
با توجه به اینکه در یک رشته ورزشی، تعداد ورزشکاران متعددی وجود دارد و برای رسیدن به مقام قهرمانی نیازمند وجود نیروهای تازه نفس وجود دارد این باور بوجود میآید که بایستی همیشه از ورزشکاران جوان استفاده کنیم. ولی این یک باور محدود کننده است. تاریخ و آینده نشان داده است که سن همیشه یک عدد بوده و هست و خواهد بود. از جمله مثالهایی که میشه زد هادی ساعی، رایان گیگز، جان تری، ژاوی و …. این افراد و امثال این افراد صرفا بخاطر جو باشگاهشون و جوان گرایی که باشگاه بخاطر یک عدد(سن) انجام میدهد از باشگاهشون رفتند و بعد از آن در باشگاههای دیگر مشغول به بازی خودشان بودند. هر انسانی بالاخره در زندگیاش دچار افت میشود و سبب میشود کارایی لازم خودشو نداشته باشه. حالا ممکنه یک ورزشکار در سن مثلا بالا (30سالگی) دچار کاستیهایی شود و کارایی قبلیشو نداشته باشه. که همین امر جوی رو بوجود میاره که باورهایی برای فرد بوجود میآورد که باعث میشود با وجود داشتن پتانسیل لازم برای ادامه کار و پیشرفت در کارش، ایمانشو از دست بده و دیگه به ورزشش ادامه نده. انسان همیشه باید زیاد بخواد تا خدا هم بهش زیاد بده. باید ثابت قدم باشیم توی راهی که داریم و همیشه و همیشه بایستی متعهد به آن عهدی که بستیم باشیم.
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالق جهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان خــــــــــــــــــــود هستیم.
با سپاس از وجود پر از مهر خداوند که به همه به یک اندازه نگاه میکنه و به همه به یک اندازه ثروت میده…
ممنون از نگاه و توجهتون
خدا حافظ و نگهدار همگی
دیدگاهتون انرژی بخش بود,مخصوصا مثالهایی ک زدین,به نظرم مطالعه بیوگرافی و مصاحبه های این افراد کمک زیادی در حل این مسئله میتونه بکنه,خدا قوت???
ممنون از لطف شما
سلام دوست گلم نظرت بسیار تاثیر گذار بود??
منم نظرم رو بصورت کاملتر و جامعتر و زیباتر در صفحه 10 نظرات قرار دادم?
میتونید مطالعه کنید و لذت ببرین???
سلام بر استاد عزیز و دوستان گرامی . من اولین بار هست که در مسابقه شرکت میکنم و امیدوارم که محتوای این متن برای خوانندگان مفید واقع بشه . خب وقتی استاد این سوال رو مطرح کرد با خودم گفتم پوریا تو که یه سررشته ای از ورزش داری دیگه وقتشه که در این مورد اظهار نظر کنی به قول خود استاد احساس کردم لیاقت صحبت در مورد این موضوع رو دارم . من خودم از سن 15 سالگی بدنسازی رو شروع کردم و در مدتی نسبتا کوتاه (سه الی چهار ماه ) به یک بدن متناسبی دست پیدا کردم و این روند به مرور بهتر شد اما با سرعت کمتر نسبت به اوایل فعالیتم . وقتی که من ابتدا بدنسازی رو شروع کردم هیچ اطلاعاتی از چگونگی شیوه تغذیه و چگونه وزنه زدن و دیگر جزییات نداشتم و فقط احساس میکردم که اگر عضلات را با ورزش تحریک کنی رشد خواهند کرد و با این فضای ذهنی وارد ورزش شدم و خیلی زود نتایج بروز کردند اما هر چه بیشتر اطلاعاتی در مورد یه سری مسایل کسب میکردم این مسیر به نظرم سخت تر جلوه میکرد . مانند مقالاتی که مثلا اگر فلان کار را بکنید بدنتان افت میکند و من البته به اندازه دیگران به این قضایا توجه نکردم و خیلی هم نتیجه منفی هم نگرفتم ولی خب ورودی هایی که وارد ذهن ما میشوند کار خودشان را میکنند و مقدار تاثیرشان به میزان توجه ما بستگی دارد پس چه بهتر که به چیز های خوب توجه کنیم . اما افرادی رو دیدم که خیلی دربند این اطلاعات بودند و با این که خیلی مسایل را رعایت میکردند اعم از تغذیه خوب . استراحت خوب و تمرین پر فشار و مصرف مکمل های غذایی اما باز هم نتیجه ی مطلوبی نمیگرفتند . من فکر میکنم که یکی از دلایل بسیار بسیار و بسیار مهمی که مانع رشد ورزشی میشود جستجو و توجه وسواسانه بر سر یه سری از موضوعاتی که باور های مخرب بر روی قدرت . سلامتی . امادگی و تناسب اندام دارد میباشد پس چه بهتر که به انان توجه نکنیم و تمرکزمان فقط بر روی رشد باشد مثل خواندن مقالات انگیزه بخش . و اما در ورزش حرفه ایی : غالبا هر ورزشکار حرفه ای در زمان قبل از حرفه ای شدنش یه الگو دارد و سعی دارد روزی به درجه ای که الگویش رسیده برسد و در کوشش است که در تمام مراحل زندگی از او الگو برگیرد در صورتی که هیچ انسانی کامل نیست و ممکن است هر انسانی در انبار ذهنش یه سری باور های ریز مخرب داشته باشد که در یک برهه ای از زندگیش ان باور ها بروز کرده و مانعی بر سر راه فرد باشد . وقتی که ورزشکاری میبیند که الگویش در یه سنی (بواسطه باورهای شخصی اش ) دیگر قادر به انجام فعالیت ورزشی حرفه ای نیست ذهن او هم برنامه ریزی میشود که در سنی که الگوی او بازنشته شده بدن او هم ضعیف شده و دیگر قادر به ادامه فعالیت های ورزشی حرفه ای نباشد . در این قسمت ورزشکاران باید به خود یاداور بشن که : ((هر انسانی ممکن است ضعفی داشته باشد و الگوهای ما هم از این قاعده مستثنی نیستند و شاید الگوی ما تا به اینجای کار باعث انگیزه و پیشرفت ما بوده اما در این شرایط ما باید تغییر الگو دهیم و بدنبال فردی بگردیم که از این چالش (سن بالا) سربلند بیرون امده باشد و به موفقیت هایش ادامه دهد)) . لازم به ذکر است که ورزشکاران نباید یک الگو را چنان برای خود بت کنن که تغییر الگو برایشان سخت باشه . فکر کنم که مهمترین مساله که باعث افت ورزشکاران در سنین بالا میشه پذیرفتن این اصل نادرسته (بالا رفتن سن = ناتوانی بدنی) در صورتی که افراد زیادی هستن که در سنین بالا هنوز هم جزوه بهترین ها هستن از نمونه هموطن خودمون اقای وحید شمسایی هستن که در رشته فوتسال با وجود 42 سال سن هنوز به شکلی بازی میکنه که خیلی از جوانان 20 الی 25 ساله به این شکل خوب بازی نمیکنن و خودش هم در مصاحبه ای با اقای مدیری در برنامه دورهمی گفته بود که : (( سن صرفا یک عدده و تاثیری روی فعالیت من نداره و من از بالا رفتن سنم نمیترسم)) اقای شمسایی بعد از ورشکستگی مالی و با اضافه وزن زیاد یعنی وقتی که 108 کیلو شده بود وارد دنیای فوتسال شد و در عرض شش ماه عنوان بهترین بازیکن اسیا را از ان خود کرد و در حال حاضر هم پرافتخارترین فوتسالیست دنیا میباشد. الگو های زیادی هستن که محدودیت ها را شکستند مانند مایکل جردن که دوران اوجش در بسکتبال در سن 32 سالگی شروع شد یعنی دقیقا در زمانی که دیگر بسکتبالیست ها در ان سن بازنشت میشوند البته مایکل یکبار در سن 30 سالگی هم اعلام بازنشتگی کرده بود اما دوباره برگشت و یه دوره ی طلایی دیگر هم به افتخاراتش اضافه کرد . مایکل فلپس شناگر امریکایی پرافتخارترین قهرمان المپیک هم جزو الگو های خوب میباشد که بعد از المپیک 2012 لندن خداحافظی کرد اما باز برای المپیک 2016 ریو خود را اماده کرد در حالی که به دلیل اعتیاد به الکل و مواد مخدر بسیار بدنش ضعیف شده بود باورهای قدرتمند کننده را در خودش زنده کرد و باری دیگر در تمام رشته های شنا مدال گرفت و رکورد های دیگری را ثبت کرد . مانند فلوید میودر بوکسور پرافتخار امریکایی که پردرامدترین ورزشکار دنیا هم میباشد که در 50 مسابقه 50 پیروزی رو کسب کرد و در سن 40 سالگی در مبارزه ای که مبارزه قرن شناخته شد در مقابل حریف قدرتمند ایرلندی خود کانر مک گریگور که بسیار جوان تر بود و در سن 29 سالگی که همچنان در دوران اوجش بسر میبرد به خوبی پیروز شد و یه مبارزه عالی را از خود به نمایش گذاشت و جایزه 180 میلیون دلاری ان مسابقه را از ان خود کرد (اینجا با خودم گفتم اشاره ای به باورهای ثروت افرین هم داشته باشم که فردی فقط با یک مسابقه همچین ثروتی را کسب کرد) در صورتی که به عقیده خیلی ها یه فرد 40 ساله دیگر نمیتواند مثل قبل در حد حرفه ای همچنان قهرمان بماند اما این باور انهاست و فقط در مورد انها صدق میکند . البته این ها الگو های مورد علاقه من هستند وگرنه افرادی در سنین بسیار بالاتر از این نمونه ها (80 الی 90 سالگی) هم به همچین موفقیتهایی دست یافتند که دوستان به انان اشاره کردند و قطعا از ان حدود بالاتر هم میتوان رفت به شرطی که افراد باور کنن که میشود . کافیست در اینترنت سرچ کنید و ببینید که چه انسان هایی بودند و هستند که محدودیت را نپذیرفتند وبه سمت خواسته هایشان حرکت کردند . در کل همه چیز و همه چیز باور های ماست اگر گذشتگان رو ببینید متوجه میشید که عمر های طولانی تری داشتن و بدن هایی سالم و این از باورهایشان سرچشمه میگیرد . اگر خیلی به قبل عقب برگردین انسان هایی رو میبینید عمر بسیار بسیار طولانی داشتن مثل نوح پیامبر که با وجود سن بسیار بسیار بالایش از لحاظ بدنی بسیار توانمند بود و کشتی به ان عظمت را ساخت و این نشانگر قدرت بینهایت خداوند هست که فقط شامل حال بندگانی میشود که ان را باور میکنند و توجه خود را بر روی خوبی ها و فراوانی ها معطوف میکنند نه روی کمبود ها . محدودیتی وجود ندارد ما از خداییم و او هم از ماست و اون سلول های بدن ما رو همیشه ریکاوری و بازسازی میکنه کافیست که با تمام وجود باور کنیم و از زندگی لذت ببریم . هیچوقت و هیچوقت برای شروع هیچ کاری دیر نیست اگر این خواسته در وجودتان هست که ورزشکار حرفه ای شوید اما به نظرتان از سنتان گذشته به سمتش حرکت کنید شاید شما یکی از این الگو ها شدید.
خدا قوت دوست گلم,من خودم این مشکلو در فیتنس داشتم,نتایجم رفته رفته کمرنگتر میشد,ولی اون موقع مقوله باورها رو نمیدونستم و فک میکردم مربی هر چی میگه حتما درسته,درصورتیکه اونم خیلی باورهای اشتباهی داشت,مثالهایی هم ک زدین جالب بود,??
درود و رحمت و برکت و نعمت و ثروت بی پایان خداوند به شما دوستان و سیدعباسمنش عزیزم . سپاسگذارم بینهایت رب یکتا رو بخاطر این همه خوبی و اینکه میتونم مطلبم رو بنویسم شما دوستان استفاده کنید و من هم از مطالب ارزشمند شما بهره کافی رو ببرم . در مورد باور باید بگم دقیقا همونطور که عباسمنش عزیز قبلا هم در فایلهاشون گفتند خصوصا روانشناسی ثروت 1 سرچشمه میگیره از : تکرار مداوم یک فکر . حالا این تکرار وقتی بیشتر میشه که توی اون موقعیتی قرار بگیریم و اون فکر رو به یادمون بندازه و اون فکر به ذهن ناخودآگاه ما خطور میکنه و تکرار میشه بعد دیگه شکل میگیره و تبدیل به باور میشه و قبول کردن خلاف واقع اون برامون سخت میشه و ذهن و فکر درگیر میشه تا بخوایم دست از باورمون بکشیم و باور دیگه ای رو جایگزین کنیم . مثلا میگیم طرف خیلی خوش شانس بود اینجوری شد براش این اتفاق افتاد دیگه نمیبینیم چیکار کرده تحقیقی نمیکنیم فکر نمیکنیم فقط وقتی کسی رو ببینیم به جایی رسیده که تا دیروز نسبت به جایگاه الانش زیر صفر بوده و باور کردیم که خیلی سخته و خیلی زمانبر هست اصلا غیر ممکنه از اون جایگاه و موقعیت اجتماعی پایین با این اوضاع اجتماع به اینجا رسیده باشه به این باور میرسیم که پس حتما یا پارتی داشته یا شانس داشته یا ارث رسیده یا کلاه برداری کرده به همین راحتی حرف میزنیم قضاوت میکنیم و غیبت میکنیم و ذهن منفی و افکار ناخودآگاه ما باورهای منفی رو تکرار میکنه این میشه باور غلط پس باید تمرین کنیم نیاز به تحقیق نیست و قضاوت نکنیم خودمون رو به طور آگاهانه عادت بدیم به مثبت اندیشی درست به اینکه باورمون اشتباهه و در مورد همه صدق نمیکنه بیایم باور کنیم و تکرار کنیم تمام کسانیکه به جایی میرسن تو زمینه ای که راهش رو پیدا کردن و درست هست قدم گذاشتن و مسیر رو طی کردن اون سیر تکاملی رو و الان در جایگاه مناسب خودشون هستند و ساده است ما هم اگر از جایگاهمون ناراضی هستیم و دوست داریم به جایگاه بالاتری برسیم باید افکار غلط ،پوچ و بیهوده و وقت گیر رو دور بریزیم و به طور آگاهانه مثبت بیاندیشیم تکرار کنیم و باور درست رو بچینیم در ذهنمون و البته باید در کنارش متوکل باشیم به الله یکتا درست و صحیح سپاسگذاری کنیم و اون چیزی که فکر میکنیم درسته و بهمون گفته میشه با توکل به خدا آغاز کنیم ایمان داشته یاشیم خداوند راه رو نشون میده پس میشه و این قانون دنیا از ازل تا ابد هست اونجاست که مدارمون تغییر میکنه لیاقت پیدا میکنیم و رویاهامون رنگ واقعیت به خودش میگیره . ببخشید اگر من خیلی توضیح میدم چون این حرفها برای خودمم تکرار میشه و تمرین به حساب میاد و تقویت میکنم خودمو . ممنون از صبوری شما دوستان و استاد عزیزم . برای بحثی که یک ورزشکار درسن پایین میتونه پیشرفت کنه و با افزایش سن دیگه بدن جواب نمیده در حقیقت بنده اولا اطلاعات زیادی از قیمت و میزان دقیق حرفه ای بودن یک فوتبالیت که مثال زدن استاد و ورزشکار خاص ندارم ولی بیشتر ورزشکاران خصوصا ورزشکاران حرفه ای طبق برنامه پیش میرن زیر نظر دکتر خودشون رژیم غذایی خاص خودشون و خیلی چیزهای دیگه اونهایی هم که میخوان حرفه ای بشن مشاوره میگیرن از این و اون یا بالاخره تو مسیر که قرار میگیرن به طور ناخودآگاه با چند نفر حرفه ای تو اون ورزش مورد نظرشون آشنا میشن و از اونها مشاوره و راهنمایی میگیرن مسلما اون افراد حرفه ای میپرسن شما چند سالتونه مثلا میگید بیست سال میگن عالیه برای شروع باید سریعا تمرینتو شروع کنی که دو سال دیگه بتونی به بهترین جاها برسی و راهکار و مشاوره میدن من خودم جودو کار میکردم و قوزک پای چپم دو تا پیچ پلاتین داره البته اون موقع سنم کمتر بود اون موقع بیست و دو سال داشتم و الان سی و سه سالمه با پای پلاتینی جودو کار میکردم ورزش سنگینی هست بدنسازی خسته کننده ای داره کسانیکه اول کارشون بود ببخشید بالا میاوردند وسط کارشون از فشار تمرین اما من عادت کرده بودم با پاییه که دکتر بمن گفته بود تو داغون میشی این پا برات پا نمیشه نکن اینکار رو اما من علاقه شدید داشتم بینهایت فیلمهای رزمی رو دنبال میکردم همش یاد سوباسا بودم با پای داغون و شانه مصدومش بازم طاقت میاورد و بازی میکرد تازشم میبردن از حریف من مرور میکردم و دنبال خواستم بودم البته به دلیل کار و درس رها کردم جودو رو ولی میخوام بگم اون موقع با اون شرایط که اصلا فایلی هم در جهت موفقیت گوش نمیدادم باز هم چون خواستم بود و اصلا حرف دکتر و خانواده تو کتم نمیرفت که جودو رو بزارم کنار باز کار میکردم علاقه داشتم و احساس شادی میکردم خودم رو تخلیه میکردم تو ذهنم میگفتم باید آرش میراسماعیلی دیگه ای بشم متفاوت باشم آرش میر اسماعیلی نشدم ولی تو خدمت دیدمش من خدمتم یگان تربیت بدنی کل ستاد ناجا بود در میدان عطار تهران که آرش میراسماعیلی اومده بود برای تمرین اونجا بعد اعزام بشن برای مسابقه جهانی . فقط میخوام بگم باور داشتم به چیزهایی رسیدم و گوشم بدهکار حرف دکتر و خانواده ام نبود ضرر نکردم الان پام خیلی قوی شده و خدا رو شکر مشکلی ندارم بعدش رفتم بدنسازی و الان تنها حرکات رو انجام میدم نه مربی دارم نه مشاوره و بدنم داره رو فرم میاد و نه مکملی استفاده میکنم خلاصه اینکه دوستان باید اول یک نفر بخواد کاری رو انجام بده ذهنش رو آماده کنه هدف گذاری کنه بعد تلاش کنه و باور مثبت داشته باشه . سریال پایتخت درسته طنز بود ولی این باور رو داشت میگفت که نقی معمولی با سن بالاش نسبت به ورزش کشتی این کار رو انجام داد اول شکست خورد بعد قاطعانه باور کرد باید ببره و برد حالا درسته طنز بود ولی این باور رو که سن و قد کار نداره به این چیزها و همش عدده رو نشون داد . یا اینکه باور کثیر مردم وقتی سن بالا میره و بازنشست میشه میرن پارک شروع به ورزش میکنن بعد بعضیها میگن نگاه کن پیرمرده رو با این سنش اونجوری میدوه کسی نیست بهش بگه بابا اصلا از سنت گذشته نکن این کارها رو این باور غلطه یا اینکه از نظر پزشکی میگن فلانی که حرفه ای بازی میکنه الان باید کناره گیری کنه از بازی حرفه ای چون بدنش جواب نمیده فقط بازی رو خراب میکنه و حضورش روند بازی رو کند میکنه باید بره کنار و جوانترها بیان جاش بازی کنن . بنظر من اینها همش باور و افکار عموم مردمه و بس کسی بخواد به خاطر سن و حرف دیگران کاری رو بکنه یا نکنه تصمیم گیرنده خوبی نیست در زندگیش و اصلا از زندگیش لذت کافی نمیبره . اون ورزشکاری که سنش بالاست با تمرین بیشتر بازم به اوج میرسه و بدنش اینقدر رو فرم میاد که همه رو متعجب کنه فقط باید فکر منفی دیگران در ذهنش نفوذ نکنه و بهشون نه بگه و کار خودش رو بکنه و ذهنش رو بطور آگاهانه به سمت باورهای صحیح هدایت کنه و اونجاست که با تمرین این روش عادت میشه براش و دیگه به طور ناخودآگاه مثبت اندیش تر میشه و هدفمند عمل میکنه و متوکل تر میشه بعد از یک برد انگیزه بیشتر میگیره و باز هم در اوج میدرخشه . منتظر نظرات ارزنده و سازنده شما دوستان گلم و استاد مهربونم هستم . این نظرات شما و کلا این سایت قشنگ همش برای من هدیه ای از طرف خدادبوده و هست و خواهد بود خدا رو شاکرم و بسیار سپاسگذارم از بودن در کنار شما . همیشه شاد سلامت موفق خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید . در پناه همیشگی االه یکتا باشید.
سلام?
زمانیکه فایل قبلی روی سایت قرار گرفت دقیقا زمانی بود که یک اتفاق به ظاهر بد، بدجوری حالم را گرفته بود طوری که به هر دری میزدم تا از یک زاویه بهتر به این موضوع نگاه کنم نمیشد.و اصلا حوصله شرکت در مسابقه و یا حتی خواندن نظرات را هم نداشتم.هر چند بدلیل باورهای خوبم بعد از دو روز همان اتفاق به ظاهر بد، خییلی به نفعم شد…
ولی این فایل انگار چیز دیگری بود، انگار همان گمشده ای بود که تمام عمرم بدنبالش بوده ام.بارها در حین دیدن فایل، آنرا استپ کردم و از خوشحالی اشک ریختم و از دریافت این آگاهی ها سپاسگزاری میکردم.طوریکه دیدن این فایل دو ساعت و نیم طول کشید.انگار به وضوح میفهمیدم که در همین لحظه دارد باورهایم بهتر میشود.
بارها در حین خواندن نظرات خانم شبخیز به این جمله برخوردم که: خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط باور و همیشه فقط به چشم یک جمله قشنگ به آن نگاه میکردم ولی الان کاملا درکش میکنم.
شاید بالای 95درصد جملاتی که در این فایل گفته شد در طی همین چند روزه در زمانهای مختلف به من الهام شده بود ولی واقعا دوست داشتم در دنیای خودم باشم و با خودم عشق کنم و واقعا حس نظر گذاشتن روی سایت نمی آمد بر خلاف الان…
بارها در حین دیدن این فایل این شعر به یادم آمد که:
?بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست*از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی?
همچنین این شعر باباطاهر که میگوید:
?به صحرا بنگرم صحرا تو بینم، به دریا بنگرم دریا تو بینم، به هر جا بنگرم کوه و در و دشت ، نشان از قامت رعنا تو بینم?
چقدر جملات این فایل به دلم نشست و با درونم سازگار بود.انگار همه اش را از همان روز اول تولدم میدانستم ولی در طول زندگی آنها را نادیده گرفته بودم مخصوصا در مورد فرقه ها و مذاهب مختف…
سالها پیش خودم را یک شیعه ی متعصب میدانستم، بحث میکردم ،به حدی کتاب در این زمینه میخواندم که هر کسی حتی از دیدن آن حجم کتاب و آن حجم مطالعه وحشت میکرد که یکی از آن کتابها “شبهای پیشاور” بود که حقانیت شیعه را در مقابل سنی ها به قول خودش اثبات میکرد. و فکر میکردم در روز قیامت فقط ما شیعیان به بهشت میرویم.تا جاییکه حتی در سال دوم دبیرستان میخواستم به حوزه علمیه بروم که خوشبختانه پدرم اجازه نداد و همین موضوعی که یکسال بخاطرش با پدر و مادرم بحث میکردم الان بی نهایت بخاطرش خوشحالم که پدرم این اجازه را به من نداد و به وضوح میبینم که بعد از هشت سال در چه مسیر زیباتری قدم برمیدارم.
در آن سالها فکر میکردم ما باید با یک سری اعمال فیزیکی سخت مانند 100رکعت نماز خواندن در شب قدر یا مثلا نماز شب خواندن و گریه و زاری تا دم صبح ، در این دنیا سختی بکشیم تا دل خداوند را نرم کنیم و در آخرت به بهشت برویم.
همیشه خداوند را یک موجود قوی و عصبانی و دیکتاتور میدیدم که از صبح تا شب نشسته که فقط تعداد رکعتهای نمازم را بشمارد و اگر یک رکعتش قضا میشد احساس گناه میکردم.
ولی الان همه چیز فرق کرده…الان خداوند و عشق و آرامشی را در درونم پیدا کرده ام که با هیچ چیز عوضش نمیکنم. الان به خداوندی اعتقاد دارم که در هیچ کتاب احکامی نمیشود او را پیدا کرد.
بله…
?من یک یکتاپرست آزادم? که خودش را از تمام قید و بندهای مذهب و مسلک رهانده و مانند یک پرنده سبک بال هر روز بیشتر اوج میگیرد و به دستاوردهای بیشتر و بهتری میرسد.
استاد چقدر آنجا که در مورد خط قرمزهای پدر صحبت کردید حال کردم.ما سه برادریم و یک خواهر بزرگتر که من میشوم فرزند سوم. بارها و بارها و بارها در گذشته پیش آمده که برادرانم و حتی خواهرم درخواستی را از پدرم داشته اند که پاسخ منفی شنیده اند و چند دقیقه بعد، من دقیقا همان درخواست را از پدرم کرده ام و پاسخ مثبت داده.که من اصلا خنده ام میگرفت وبقیه هم میگفتند که تو عزیز دردونه ی بابایی…ولی من بدون اینکه قانون رو بدونم ناآگاهانه باور داشتم که پدرم به من اطمینان داره و به من ،نه نمیگه. تنها پاسخ منفی که از پدرم در ذهنم مانده فقط همان یکبار در مورد حوزه علمیه است.البته این قضیه در دوره دبیرستان و راهنمایی هم به همین صورت بود که همه بچه ها تعجب میکردند و به من میگفتند چرا هر وقت تو چیزی را به مدیر یا ناظم یا معلم میگویی قبول میکند ولی ما…?
درمورد پویایی و بهتر شدن مداوم هم صحبتتان واقعا قابل لمس بود.من چون به باور فراوانی خیلی علاقه دارم فایلهایی که شما درمورد فراوانی آماده کرده اید را بارها میبینم.و همیشه به خودم میگفتم چقدر حرفهای استاد در فایلهای پیام نوروز96 و هاوکینگ بهتر و ملموس تر و تاثیرگذارتر از فایلی است که استاد در مورد فراوانی در شمال ضبط کرده.با اینکه حرفها یکی است ولی اثرگذاری فایلهایی که اخیرا ضبط شده روی من خیلی بیشتر است.
ترجیح دادم که در این کامنت حس قلبی ام را بنویسم ولی در مورد سوال مسابقه و برای از بین بردن این باور که سن ما روی جسممان اثر میگذارد به نظرم همین یک الگو کافیست که “کازویوشی میوزرا” مهاجم گلزن تیم ملی فوتبال ژاپن در دهه های 80و 90 میلادی که در سال 1993 بهترین بازیکن سال آسیا شد هنوز در سن 50 سالگی به صورت حرفه ای بازی میکند و با گلی که چند روز پیش زد تبدیل به مسن ترین بازیکن در تاریخ فوتبال شد که موفق به گلزنی شده.چند هفته پیش هم با یک تیم ژاپنی برای بازی در فصل جدید قرارداد حرفه ای امضا کرد.اتفاقا چند وقت پیش وقتی خبرنگاران درمورد بازنشستگی ازش پرسیدند گفت: من تازه شروع کرده ام…!!!
البته من ساختن این باور را از یکسال پیش در خودم شروع کردم.زمانیکه یکی از دوستانم ناگهان گفت ما چهارشنبه ها یک سانس فوتسال داریم و یه بازیکن خوب برای تکمیل نفراتمون میخوایم.که من هم با کمال میل پذیرفتم و الان یکساله که هر هفته باهاشون بازی میکنم.بجز نکات مثبت بیشماری که در افراد این سانس هر هفته من میبینم مانند برخورد عالی با همدیگر یا اینکه چند نفرشان ساکن امریکا بوده اند و هر هفته درمورد نکات مثبت این کشور چیزهای جالبی برایم میگویند.این نکته برایم جالب بود که دروازه بان ما با45 سال سن مانند یک جوان 20 ساله در دروازه شیرجه میزند.یا اینکه یکی دیگر از افراد بینظیری که در این سالن باهاش آشنا شدم 54سالشه و هم سن پدر منه ولی از لحاظ ظاهری بهش میخوره 36-37سالش باشه و در بازی حتی از من که24 سالمه بهتر و چالاک تر بازی میکنه و نفسش بیشتر از منه.که این جرقه در ذهنم زده شد که من هم میتوانم تا سنین خییلی بالاتر این ورزشی که عاشقش هستم را ادامه دهم.
به نظرم این باور که با افزایش سن جسممان ضعیف تر میشود به دلیل دیدن این موضوع در اکثر افرادی که تا بحال دیده ایم در ما ایجاد شده و چون هرکسی را دیده ایم به همین صورت بوده ما هم اینگونه باور کرده ایم.که میتوانیم با پیدا کردن الگوهای مناسب مثل همین بازیکن ژاپنی یا بوفن دروازه بان تیم ملی ایتالیا که در چهل و چند سالگی هنوز جزو بهترینهاست و راجر فدرر و… و خواندن مصاحبه و باورهایشان این باور را تغییر دهیم و مانند آنها نتیجه بگیریم چون:
?خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط باور?
دوست عزیزم,راهکار آخرتون در مورد خواندن مصاحبات و کشف باورهای ورزشکاران سن بالا,خیلی عالی و به جا بود???
سلام دوست عزیز از متن و نظر خوب شما تشکر میکنم
سلام آقای علی زارع ?
بسیار دیدگاه زیبا و تاثیر گذاری بود برای من سپاسگذارم ???