«قدمهایی تکاملی» برای خلق زندگی دلخواه - صفحه 3

تکامل و تکامل وتکامل

چقدر زیباست این کلمه،چقدر ارامم میکند وقتی میبینم که خداوند حواسش به همه چیز است.چقدر به موقع این فایل را گوش کردم و چقدر بر دل و قلبم نشست.شاید قشنگ تر از ان این باشد که امروز بارها و بارها این کلمه بر گوشم شنیده شد.سر تمرین ورزش استاذم گفت محمد باید تکاملتو طی کنی وقتی سرگرم صحبت شدیم ودیگر تمرین رو رها کرده بودیم ساعتها گذشته بود ومن با تمام وجود حرفهایش را میشنیدم.وقتی مثال لذت بردن را برایم زد وگفت امروز از هر چه داری لذت ببر تا فردا در نقطه رسیدن به هدفت شادترین ادم دنیا باشی.وقتی برایم گفت زندگی همانند یک تصمیم برای سفره و وقتی که تصمیم میگیری و شروع به سفر میکنی باید از مسیر لذت ببری تا وقتی به مقصد رسیدی معطوفش شوی.وقتی برایم مثال زد که سعی کن همانند یک اقیانوس باشی و به این فکر کن که رودها و دریاها ارام ارام در تو جاری میشوند و پس از گذشت زمان مناسب تو دیگر تبدیل شدی به اقیانوسی با بینهایت نعمت بی نهایت ثروت و بینهایت عشق و… وانجاست که ادمی انقدر پر شده که اگر دیگران از او سطلی از اب هم بردارند میزانش کم نمیشود.چقدر زیباست این تکامل و چقدر انسان نیاز به صبر دارد. همین چند روز پیش بود که از خداوند خواستم در مسیر درست هدایتم کند و وقتی در لابلای ذهنم و در جنگ با منطقم تصمیم گرفتم خودم را بسپارم به دستان خدا چقدر ارام شدم ،اینرزها اتفتاقات کوچک و قشنگ زیادی برایم می افتد اینروزها با تنهایی خودم حال میکنم این روزها از اینکه منی که خدا و قران را قبول نداشتم وحال با تمام وجود و با دلی ارام و توکلی با احساس خوب ان را قبول کردم در یک کلمه راحت نفس میکشم نگاه میکنم حرف میزنم و عشق میورزم.حالا میفهمم که چقدر صبر کردن و خود را سپردن به خدایی که رب العالمین است زیباست.من یه بار ازش خواستم هدایتم کنه و خودمو رها کردم و الان میبینم که چقدر با ظرافت نشسیته و داره برنامه عالی واسه اینده ی من مینویسه.احساس میکنم خدا بهم میگه محمد تو بشین زندگیتو بکن من خودم بقیه کاراتو راست و ریس میکنم.روزی که شروع کردم فقط ذلم میخواست پولدار بشم الان دلم میخواد توحیدی باشم.دلم میخاد شرک نورزم دلم میخاد خودش مسیرمو هموار کنه.یه روزی واسه ادما کار میکردم الان یه حسی تو وجودمه که میگه فقط واسه خدا کار کن اونه که ادما رو میکشونه سمتت.جدیدا باورتون نمیشه هر کاری میخام بکنم یه لحظه نگاه میکنم ببینم حسم خوبه که انجامش بدم و وقتی میبینم که حسم خوبه میفمم که خدا داره میگه انجامش بد و از هیچ چیزی نترس.امشب ساعتها با خواهر عزیزم در مورد نمونه های قوانین که این چند روز تو زندگی هر دومون اتفتق افتاده بود بحث میکردیم و یه لحظه وقتی نگاه کردم دیدم بزرگترین اتفاق قشنگی که توی زندگیم افتاده اینه که دیگه نگران نیستم اصلا نگران نیستم.من از خدا خواستم یه اینده قشنگ برام رقم بزنه و حسش میکنم که نشسته و داره این مسیر رو برام طرحی میکنه و من فقط باید بشینم و لذت ببرم و بزارم تا زمانش فرا برسه.

امیدوارم همتون از مسیر زندگیتون واتفاقات پیش روتون لذت ببرین وامیدوارم که خیلی زود همگی خودتونو رها کنین توی اغوش خداوند.

در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند در دنیا و اخرت باشین.