ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!

در این فایل استاد عباس منش در مورد تجربیات خود در به کارگیری قانون صحبت می کند
واقعیت این است که افراد بسیار زیادی نگاه فانتزی به قوانین کیهانی دارند. آنها فقط به عنوان یک قرص مسکن به این قوانین نگاه می‌کنند. آنها نمی خواهند از این قوانین به عنوان پایه و اساس زندگی خود استفاده کنند.

اما استاد عباس منش در این فایل با بیان داستانی در مورد زندگی خود‌، کاملا واضح و شفاف توضیح می‌دهد که چطور این قوانین را در عمل اجرا کرده، چطور بر ترس هایش غلبه کرده و چطور ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده است.

موضوع اینجاست که افراد زیادی به صورت بنیادین باور نمی کنند که افکار و باورهای شان در حال خلق شرایط بیرونی زندگی شان است. آنها نمی‌توانند بپذیرند که تمام کنترل زندگی در دستان خودشان است.
آنها این قانون ساده را باور نمی کنند که اگر بتوانید افکارتان را و کانون توجه‌تان را کنترل کنید می توانید زندگی خود را به شکلی که میخواهید خلق کنید.

استاد عباس منش در این برنامه با توضیحات فراوان سعی می‌کند به شما کمک کند که این قانون را باور کنید از آن استفاده کنید تا در آن به مهارت برسید.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

بعضی از دوستان قانون رو درست درک نکردند. من صدها فایل به صورت رایگان روی سایت قرار دادم. هر کدوم از این فایلها رو اگه درست درکش کنید شرایط زندگیتون به طور کاملا محسوس تغییر میکنه. اگه زندگیتون تغییر نکرده به این دلیله که اون حرفا رو باور نکردین.

نگاه خیلی از دوستانی که نتایج خیلی بزرگی توی زندگیشون نمیگیرن اینه که این حرفها حرفهای فانتزیه، حرفهای خیلی قشنگیه و فقط مثل یه قرص مسکن بهش نگاه می کنن اما هیچ باوری وجود نداره، در نتیجه هیچ عملی وجود نداره.

اون دوستانی که توی مسیر با من ادامه دادن و نتایج بزرگ گرفتن و همیشه با ما هستن این حرفها رو باور کردن، نتیجه گرفتن، اگه از فایل های رایگان یا از دوره های مختلف که روی سایت هست استفاده کردی و تغییری در زندگیت رخ نداده حالا تغییر در تموم جنبه ها، سلامتی، روابط و ثروت تغییر محسوسی رخ نداده به این دلیله که این حرفارو باور نکردی، مثل یه روزنامه نگاه کردی بهشون، مثل یه آهنگ گوششون کردی، مثل یک فیلم نشستی پاش و نگاهش کردی.

یه تجربه از خودم می گم:  وقتی که برای اولین بار این نکته رو فهمیدم که افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه، برای من دیگه تموم شد.

گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام؛

از لحاظ مالی هم من برای تغییر زندگیم و تغییر باورهای محدودکننده ام کلی هزینه کردم. توی همون شرایطی که شرکتمون درآمدش کم بود هزینه‌های زندگی هم بود، یه مبلغ کمی میموند رو کتاب می خریدم.

از همون اول به اندازه‌ای که عمل میکنی جواب میگیری. حالا جواب بزرگتری می خوای، باید بیشتر و بهتر به قانون عمل کنی.

مثل پیانو هست هرچقدر بیشتر تمرین میکنی بهتر میتونی کار کنی. مثل هر ورزش دیگه ای، مثل هر ساز دیگه ای، مثل نقاشی، مثل هر کار دیگه ای، وقتی روی قانون بیشتر کار میکنی مهارتت بیشتر میشه. به همین دلیل هم وقتی اومدم آمریکا چیزی با خودم نیاوردم، هیچی با خودم نیاوردم.

دوستانی که مهاجرت کردن میدونن میان کلِ زندگی‌شون رو میفروشن و تبدیل میکنن به پول و دلار و بلند میشن مهاجرت میکنن. من نه، من هرچی که داشتم گذاشتم گفتم اگه قانون اینه که میام خلقش میکنم.

چون من قبلاً توی مهاجرت از بندرعباس به تهران این کارو کرده بودم. به این فکر کنید که چطور من دارم از قانون استفاده میکنم، از این قانونی که دارم فریادش میزنم توی آموزش هام و نتایج من رو هم شما دارید می بینید که بین میلیون ها سایت-بدون هیچ تبلیغی- این حد از افراد میان توی سایت و دوره های من رو می خرن و از نتایجشون می نویسن و به محض اینکه یه فایل جدید می گذارم اینهمه نظر میاد روی سایت اون هم بدون اطلاع رسانی و تبلیغ؟!!

اونهم توی زمانی که همه دارن تبلیغات میکنن، هر کسی یه چیزی داره میره توی بوق و کرنا میکنه، هزاران سایت تبلیغ میکنه!

دوستانی که توی حوزه کاری ما هستن میلیون ها میلیون تومان فقط توی هفته تبلیغ میکنن، توی کانال های تلگرامی، صفحه های اینستاگرامی، سایتها، رادیو، تلویزیون.

چی میشه یه آدمی نه اصلن تبلیغاتی داره، نه اصلاً کار خاصی میکنه، نشسته و این حد از مخاطب عاشقانه میان از برنامه هاش استفاده میکنن، پول میدن میخرن محصولاتش رو، بدون اینکه یک ریال تبلیغ کنه، بدون اینکه یک ریال برای این کار اصلاً خودش رو به زحمت بندازه، اونم در حالی که همه تون میدونید که همه به خاطر یه لقمه نون چه جوری دارن میدوئن، اونایی که قانون رو بلد نیستن

اینا باید به شما یه سری چیزها رو یاد بده باید به شما یه سری چیزها رو بگه، یه تفاوتی هست، اتفاقاتی داره میفته، اون باور و ایمانی که من داشتم این نتایج رو برای من رقم زده اینا باید به شما بگه که یه نوع اتفاقات دیگه هم میتونه بیفته توی همین شرایط، توی همین روزها، میتونه یه جور دیگه باشه.

من کسی هستم که نتایج زندگیم داره ثابت میکنه صحت طرز فکرم رو.

مگه من فقط دارم توی دنیا این کارو انجام میدم، چرا نتایج من اینقدر متفاوته؟ چرا افراد اینقدر عاشقانه میخوان دوره‌ها رو تهیه کنن؟ چرا اینقدر بچه هایی که دوره های قبلی رو تهیه میکنن میان برای دوره‌های بعدی و قبل از اینکه یه دوره آماده بشه صدها بار از طرق مختلف درخواست میکنن که دوره جدید آماده بشه.

نمیدونم نگاهتون چه جوریه؟ نمیدونم چطور دنیای اطرافتون رو میبینید؟

ولی این اتفاقات باید به شما بگه یه چیز متفاوتی داره اینجا گفته میشه، یه اتفاق متفاوتی از اطرافتون داره میفته، بزرگترین برند ها صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن، میلیاردها دلار داره هزینه تبلیغات میشه، من گفتم اگه باورهام داره کارها رو انجام میده نیازی نیست من تبلیغ کنم، من خودم رو توی مدار مناسب قرار میدم خداوند همه کارها رو انجام میده، من نیازی نیست که برم داد بزنم بیایید این فایل هست این برنامه هست نه من نیازی نیست این کارو بکنم.

من اومدم یه قانون ساده گذاشتم گفتم این قانونی که خداوند توی قرآن بارها و بارها گفته که زندگی ما توسط خودمون فقط خلق میشه، توسط خودمون داره ایجاد میشه و بارها و بارها توی قرآن خداوند به شیطان میفرماید که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، اونی که بندگی منو میکنه که تاج سر توعه، تو که کاریش نمیتونی بکنی،

وقتی من گفتم آقا اگه داستان اینه که من دارم خلق میکنم زندگیم رو، پس میشینم خلق میکنم زندگیم رو. کل کار اینه که بتونم افکارم رو کنترل کنم، کل دوره های من بِیسش همینه⚜

من هیچ وقت ادعا نمیکنم توی دوره هام چیز جدیدی میخوام بگم، هیچ وقت من این ادعا رو نداشتم، ولی این ادعا رو میکنم که هر دوره‌ای برای خودم کلی باورهای بهتر ایجاد میکنه، کلی مسیرو صاف تر میکنه، مثل همون بحث تمرین پیانو هست. هر دوره‌ای داره دست های منو آماده تر میکنه. من اصلاً یه سخنران نیستم، من انگیزش بخش نیستم، من عمل کننده به یک سری قوانین هستم و افراد از فرکانس من، از نتایج من به این آگاهی ها میرسن و اونها هم عمل میکنن و نتیجه میگیرن. یعنی اصلاً نگاه من این نیست که بیام برای شما یه سری حرف های قشنگ بزنم خودم برم یه جور دیگه زندگی کنم بگم من به عنوان بیزینس دارم به این قضیه نگاه میکنم . من با این آگاهی‌ها زندگی میکنم، هر کسی که عباس منش رو باهاش یک ساعت بوده باشه میدونه که عباس منش این نحوه زندگیشه، این روش زندگیشه، نتایجش هم مشخص میکنه، در تمام ابعاد مشخص میکنه.

بنابراین دوره های من برای همه نیست، برای اونایی که آمادگیش رو دارن.

به همین دلیل هم ما تبلیغی نداریم جایی. اونایی که توی مدار هستن خودشون ما رو پیدا میکنن، هیچ وقت من برای همه صحبت نمیکنم، برای اونایی که آمادگی دارن. اونایی که آمادگی دارن اونایی هستن که تمرین ها رو جدی میگیرن، باور میکنن و نتیجه میگیرن.

محصولات من برای فردی هست که همون ایمان شروع کار منو داشته باشه. اگه میخواد به عنوان یه چیز فانتزی نگاه کنه یه مدت حالش خوب بشه، مُسَکن باشه براش، من نمیخوام باهاش کار کنم، مبلغ و هزینه های دوره های من برای کسیه که بتونه اون مبلغ رو پرداخت کنه.

 توی این دوره ۱۲ قدم، شما قدم اول رو میایی اگه قدم اول تاثیری داشت باید یه تاثیری نشون بده که بتونی از شرایط مالیش برای خرید قدم دوم استفاده کنی، اگه نداشت اصلاً قدم رو ادامه نده. 

دلیل اینکه شما از کلام من تأثیر می پذیرید، بحث فرکانس هست و نه کلام. «فرکانس»، از عمل به آگاهی ها میاد نه از یک سری حرف های قشنگ زدن. هزاران نفر دارن حرف های قشنگ توی اینترنت میزنن چرا شما با اونا ارتباط برقرار نمیکنید؟!

برید ببینید توی کامنتها هزاران نفر نوشتن ما با فلان دوره های مختلف موفقیتی آشنا شدیم بعد که یه ذره مدارمون رفت بالا با شما آشنا شدیم و تازه اونجا شما رو شناختیم هر کدوم از یک طریق مختلف، این چی رو نشون میده؟؟

این اینو نشون میده که وقتی شما روی خودت کار میکنی، روی مدار بالا قرار میگیری افرادی که توی اون مدار قرار میگیرن میان روی خودشون کار میکنن میان بالا تو رو پیدا میکنن، لازم نیست کاری بکنی.

شما برید توی بازار، برید توی صنف های مختلف، پارچه فروش ها، توی هر صنفی توی بازار، طلا فروش ها، ساعت فروشها، آهن فروش ها، برید توی بازار یه قدمی بزنید یه سری مغازه هست اصلا قُلقله هست سرشون، مغازه های بغلی اونها اصلاً پرنده پر نمیزنه، اونجا سوزن بندازی زمین نمیخوره اینقدر که جمعیت هست

خدا وکیلی برید توی بازار شهرتون هر شهری که هستید یه نگاهی بکنید به مغازه ها آخه جاشون که یکیه، جنسشون هم که یکیه، مردم هم که همون مردم هستن، شرایط اقتصادی هم که همون شرایط اقتصادیه، پس قضیه چیه که بعضی ها دارن این خان نعمت الهی رو اینجوری ازش استفاده میکنن؟؟ کرور کرور نعمت و ثروت وارد زندگیشون میشه بقیه دارن همینجوری با حسرت و حسادت به اونایی که موفقن نگاه میکنن توی همون بازار. چند وقت بعدش ورشکست میشن میرن سراغ یه کار دیگه، فکر میکنن کار ایراد داشت، فکر میکنن اون بازاره ایراد داشت، اون مغازه هه ایراد داشت، اون رقیبه نمیذاشت کار بکنن، این تفاوت ها باید به شما یه چیزهایی رو بگه، یه نوع نگاه دیگه ای هست به قول حضرت علی الرزق رزقان یه رزقی هست که تو دنبالش میری. من این جمله رو وقتی اولین بار تو نهج‌البلاغه خوندم اصلاً ذهن من متلاشی شد میگه الرزق رزقان ما دو نوع رزق داریم، یه نوع رزقی که تو دنبالش میری، یه رزقی که اون دنبال تو میاد، من گفتم من میخوام یاد بگیرم که چه باورهایی داشته باشم که رزق دنبال من بدوود نه اینکه من بدووام دنبال رزق.

من هیچ چیزی رو برای مخفی کردن نذاشتم من هیچ فوت کوزه گری رو نذاشتم، من آنچه رو که دریافت کردم و آنچه رو که عمل کردم بهش و آنچه رو که باهاش نتیجه گرفتم رو توی دوره‌ها میام میگم، هر چقدر نتیجه‌های من بزرگتر میشه آگاهی من خالص تر میشه و من میام میگم و این مسیر تا ابد ادامه داره، تا هر وقت که به من الهام بشه و احساس کنم باید گفته بشه، این کارو انجام میدم.

زندگی شما هر روز داره توسط ورودی های ذهنی شما خلق می شه. وقتی داری روی افکارت کار میکنی و کنترل میکنی و افکارت رو آگاهانه جهت‌دهی می کنی، اتفاقات دلخواه رو خلق می کنی. مثل بدن شما. بدن شما چه جوری کار می کنه؟! هر روز داره غذا رو به عنوان انرژی دریافت می کنه. اگه غذای بد بخوری انرژی بد دریافت میکنی. اگه غذا نخوری انرژی دریافت نمیکنی، ماشین تو داره چه جوری حرکت میکنه؟ این نیست که یکبار بنزینش بزنی بگی ماشین باید تا ابد حرکت کنه.  به اندازه‌ای که از ماشین استفاده می کنی، داره سوخت مصرف میکنه، هر وقت خواستی دوباره ازش استفاده کنی باید دوباره سوخت واردش کنی، ذهن هم همینه. همیشه باید بهش ورودی بدی. ورودی خوب بدی نتیجه خوب خلق می کنی.

قانون اینه که باورهای تو هستن که اتفاقات رو دارن رقم میزنن. به محض اینکه روی خودتون به صورت واقعی کار میکنید نتایج میاد. اما نتایج به اندازه‌ای که داری روی خودت کار میکنی. کسی که یک عمر با ترس زندگی کرده، یک عمر با نگرانی، با اضطراب بوده، انتظار بی جایی هست که با یک فایل دیدن مغزش تغییر کنه، برای من هم این اتفاق نیفتاده، ولی به اندازه‌ای که میاد تغییر میکنه، باور هاش رو عوض میکنه، به همون اندازه نتایج شروع میشه، و بعد میفته روی دور و تغییر کردن هی براش راحت تر میشه. چرا؟ چون تمرین کرده، چون تغییر کردن و باورهای خوب ساختن براش راحت تر میشه، نتایج بزرگتر هی راحت تر براش به وجود میاد.

تو مسائل مالی که خیلی هاتون پاشنه آشیل تونه، دلیل اینکه زمان بیشتری میبره به خاطر اینه که باورهای مخرب بیشتری توی ذهنتون هست، خیلی هاتون دیدید در مورد یک موضوعی مثلاً در مورد روابط عاطفی همیشه ترس داشتید، نگران بودید، میایید روی خودتون کار میکنید ولی با یه تلفن بد، با یه اتفاق بد، با یه خبر بد، کل ترس ها با هم برمیگرده، معلومه که به اندازه کافی روی خودت کار نکردی که اینقدر راحت همه چیز تغییر میکنه

میای روی مسائل مالی روی خودت کار میکنی یه ذره اوضاع بهتر میشه با یه نشانه بد از بازار، با یه اخبار بد، یا همکارت میاد میگه اوضاع خرابه، همون اول ترس‌ها برمیگرده دوباره، به همین راحتی با یک خبر کل این داستان دوباره خراب میشه، اگه به این راحتی داستان خراب میشه به این دلیله که زیاد روی خودت کار نکردی، به این دلیل که هنوز باور ها رو درست نساختی، وقتی که باور ها درست ساخته بشه به این راحتی تغییر نمیکنه، ولی چون باورهای منفی درست ساخته شده خیلی خوب، محکم، با پایه و اساس تو مغزت ساخته شده یه ذره که میای خرابش میکنی با یک خبر، دوباره روی این علف های هرز یه ذره کار نمیکنی سریع میزنن میان بالا

چون پایه اش خیلی خوبه. چرا پایه اش خوبه؟ چون خیلی تکرار شده نسل در نسل در نسل تکرار شده، مخصوصاً در مورد مسائل مالی اینارو گفتم که باز قانون رو بهتر درک کنید.

بنابراین دوست داشتم تفاوت ها رو  بدونید. برای اینکه قانون همیشه داره کارش رو درست انجام میده، اون که کارش رو درست انجام نمیده خودمون هستیم. وگرنه خداوند بی نقصه، خداوند سریع الاجابه هست، خداوند عالیه، خداوند میگه درخواست کن من همیشه در حال اجابتم: اما به یه شرط، ایمان

به شرطی که ایمان داشته باشی

ایمان رو چی نشون میده؟ از کجا میفهمی یه آدمی ایمان داره؟!

 از جای مهر روی پیشونی؟ از ریش بلند؟ از تسبیح؟

نه، از عملکرد می فهمیم.

کسی که بلند میشه و قدم برمیداره، حرکت میکنه، اونجوری که باور داره عمل میکنه. عمل میکنه به آنچه که میگه.

اونایی که عمل کردن، اونایی که باور داشتن، اونایی که ایمان داشتن، این ایمان باعث حرکتشون شده.

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1135 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سحر صدیقی» در این صفحه: 3
  1. -
    سحر صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1484 روز

    بنام خدایی که پاسخ دهنده و اجابت کننده ست.

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    واقعیت اینه که این کامنتمو میخوام به عنوان رد پا بزارم که همین الان با مکتوب کردن ، ذهنمو منطقی قانع کنم.

    حالا داستان چیه….داستان اینه که ذهنم همش میگه گیرم که قدم برداشتی کو نتیجه ات حتی به اندازه سر سوزنی…..؟!

    من اولش در جواب ساکت میموندم ولی گفتم مینویسم تا خدای مهربانم بهم بگه تا جواب ذهنمو بدم.

    من عاشق واژه و کلمه ی ایمانم.اصلا خود ایمان ی دریاییه از آگاهی و اتصال به منبعه.

    اصلا همین ایمان بود که ابراهیم شد ابراهیم و خلیل الله.

    ی جاهایی من میگم میشه ذهنم میگه نمیشه خودتو گول نزن.یاد بچه های کوچیک میفتم که وقتی ی اسباب بازی میبینن تا مامانشون واسشون نخره آروم نمیشن.منم به خدا میگم خدایا تو انجام بده واسم تا ذهنم قانع بشه.

    و اما ایمان ایمان ایمان…..چه کلمه ی آشنایی .و ما انسان ها چه غریبانه رفتار میکنیم با این واژه.

    به خودم میگم به این ذهن چموش خودم:😠 بخدا ایمان عجیب و غریب نیست .تو قله ی قافم نیست که دور از دسترس و رسیدن بهش سخت باشه.کوه نیست که بخوایم جابه جا کنیم بلکه اگه خود ایمان واقعی باشه کوهها رو هم واسمون جابه جا میکنه.

    ایمان یه حس درونیه …ی باوره قویه….ی حس رهایی و سرسپردگیه…ی طعم شیرین عسله….اصلا خود پرواز کردنه.آره پرواز کردن همونقدر آزاد و رها همونقدر در اوج بودن .

    ی حس خیلی قویه که بهت میگه نترس انجام بده.برو واینستا .پاشو حرکت کن من هستم .

    اصن ی تکیه گاه محکمه ی دل قرصیه یه امیده یه چشم انتظاری به دست خداست.

    آره من اینجوری ایمان و واسه خودم میفهمم .

    با همین باورمم میرم جلو وایمیستمو میگم خدا اینو میخوام و با درکی که از ایمان بهت دارم .،پس واسم انجام بده.تو فقط بگو چیکار کنم هر چی که باشه انجامش میدم.تو فقط انگشت اشاره اتو نشون بده به کدوم جهت من میرم .

    یاد ابراهیم خدا میفتم که چطور اسماعیل و هاجر و تو صحرا رها کرد و رفت.چطور با سرسپردگی خواست اسماعیلشو قربانی کنه.به چه درجه و درکی از ایمان و شناخت رسیده بود که اینجوری بی باک امر خدا رو در عمل اطاعت کرد….

    به نظر من ایمان چیزیه که خشکی و به دریا وصل میکنه.تشنه رو به چشمه میرسونه.

    استاد عزیزم دست خدا ، این روزا واسه هر چموشی ذهنم یکی از گفته های شما ناخودآگاه به زبانم میاد و جاری میشه .

    من باور کردم شما رو .چون نتایجتون واضح و مشخصه .چون تمام آموزه ها و گفته هاتون آنچه هست که بهش عمل کردین و میکنید.

    چون خودتون به نتایج خارق العاده رسید از این ایمان محکم.

    ذهنم میگه از نتیجه بگو.؟؟!! بهش میگم…مگه جووانه زدن ی گیاه و کی میبینه .میگم من جوانه زدم ولی تو میخوای به من بگی هیچی نشده.آره من باید مراقب این جوانه باشم که مبادا تو بخوای با نجواهات جلو رشدشو بگیری .

    نتیجه ها که همیشه نباید قابل لمس باشن.ی تغییراتی اینقدر آروم و بی سر و صدا رخ میدن که ما متوجه نمیشیم.

    استاد من از شما یاد گرفتم هر قدم که میرم جلو برگردم ردپای قدم قبلمو ببینم تا متوجه باشم و درک کنم.قرار نیست منی که قدم تو این مسیر بی نهایت گذاشتم توقع داشته باشم همین اول شاخ غول بشکنم و ی ایمان ابراهیمی داشته باشم.نه اصلا اینطور نیست .اصن واسه من ایمانم باید تکاملشو طی کنه.من هنوز اول مسیرم طبیعیه که هنوز دچار شک و تردید بشم که خودش باعث میشه همه چیزو با ذره بین ببینم.به اندازه ای که این مسیرو میرم جلو و به اندازه ایی که به شناخت از قدرت خدا و بی نقص بودن قوانینش میرسم ایمانمم به همون اندازه هی رشد میکنه و بعد کم کم ایمان دیگه ی جزیی از من میشه .

    اینو گفتم تا خودم و دوستان تازه قدم گذاشته در راه این نکته که هزاران نکته ی دیگه داره رو در نظر بگیرن .

    نبود ایمان ی مسئله ست .بودنش و مغرور شدن به اون ی مسئله ست.چون بعضی وقتا میگیم :خوب ما که ایمان داریم پس دیگه یجا میشینمو و خدا اوکی میکنه.و اینجاست که آدم فریب ایمان داشتن و میخوره و فک میکنه نباید حرکت کنه .اتفاقا آدمهایی که میگن ایمان دارند کارشون دشوارتره به نظرم. چون باید خیلی مواظب باشند که دچار منیت های ذهنی نشن.ی جاهایی میگیم خوب :ایمان داریم به تواناییمون و ذهن همیشه فعالم میگه آره دیگه برو جلو …..این برو جلوی ذهن اونی نیست که فکر میکنیم ا.نه منظورش اینه این وسط متصل بودن به منبع و ول کن .دیگه خودت کاربلدی میتونی.

    ایمان واقعی اینه که حتی تمام توانایی و مهارت خودمونم بزاریم به پای خدا و تنها رو خودمونم حساب نکنیم.

    خدا میگه اجابت کردن در ازای ایمان .ولی نه ایمانی که منو یادت بره.راه بلد شدی و بگی خودمم میتونم …نه.ایمانی که در هر لحظه باورمون این باشه که تمام کارها ی هستی فقط و فقط با حضور خدا انجام میشه.ی جاههایی مرز باریک بین ایمان به خدا و قدرتش و ایمان به خودمون گم میشه .

    منی که میگم ایمان .باید هر لحظه مواظب باشم ببینم این ایمان گفتن من واقعا وصل بودن من به منبعه یا فقط طبق ی عادت گفتاری ی حرفی میزنم و قدم بر میدارم بعد که به نتیحه نمیرسم و جهان از طریق مختلف میخواد بهم بفهمونه که اشکال کار کجاست میگم نه خوب من که درست رفتم پس چرا نشد…ایمانی که عمل بیاره ولی نه هر عملی.

    عمل و حرکتی که توام با صحیح قدم برداشتن باشه بدونیم چجوری عمل کنیم .این چجوری قدم برداشتنه است که تفاوت ها ایجاد میشه.

    مثالی که استاد میزنن دقیقا همینه.استاد ایمان داشت حرکتم کرد ولی میدونست چجوری.به قول خود استاد واسه مهاجرت به آمریکا نیومد تمام داراییشو نقد کنه و بزاره تو چمدون و بره.از نظر اکثر ما این کار ی چیز عادیه که بخوای بری ی کشور دیگه همه چی زندگیتو ببری.ولی استاد میدونست و تجربه بهش ثابت کرده بود وقتی ۱ بار تونسته بدون هیچ دلاری و ریالی از نقد کردن داراییش مهاجرت کنه پس بار دومم میتونه بار هزارمم میتونه.منظورم من ازچجوری عمل کردن همینه.خیلی از ما ایمان داریم عملمم میکنیم و اون عمل از نظر ذهن ما منطقیه ولی به این شک نمیکنیم هر چیزی که از نظر عقل منطقی باشه لزوما درستم نیست.استاد کاری انجام داد که از نظر ذهن خیلی ها عاقلانه و منطقی نبود..

    آهای اونایی که هنوز مثل من اول راه هستین و داریم راه رفتن و بلند شدن یاد میگیریم تکامل و در نظر بگیریم حتی بین ایمان و عمل کردن واسه خیلیامون باید تکامل ایجاد بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سحر صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1484 روز

    سلام دوست عزیز

    واقعیت اینکه سوالی که پرسیدین

    جالب بود.

    از این نظر که چجوری شما زمان پیامبر و با زمان فعل حال قیاس نمودین.

    زمان پیامبر ، رسالتشان ابلاغ بود.

    پیامبر با مهاجرت به شهرهای مختلف پیام خدا را که از طریق جبرائیل بهش وحی میشد به مردم ابلاغ میکرد، یعنی مستقیما کلام خدا را بدون هیچ هزینه ایی اطلاع رسانی میکرد.

    از طرفی پیامبر مامور به انجام این وظیفه ی مهم بودند.

    ولی اساتید زمان حاضر مثل استاد عباسمنش ماموریت الهی که بر اونها ملزم نشده.

    ایشان فقط از سر لطف و گسترش علم و آگاهی تدریس علم میکنند.

    استاد علم و آگاهی و دانشی که کسب نموده اند با صرف هزینه و زمان و تحقیق و تفحس بوده.

    سالها زمان صرف آموختن علم در این مسیر نموده اند.

    پس دور از انصاف نیست که بابت آگاهی های نابشان ،هزینه دریافت کنند.

    این مطالب گفته شد برای خودم و دوستان عزیزی که طبق آیات قرآن تعقل و تامل میکنند در هر مطلبی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سحر صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1484 روز

    سلام هم مسیر

    دیدگاهت اونجایی قشنگه که با شجاعت و شهامت اعتراف میکنی به اشتباهاتت و پذیرفتن این اشتباهات و تلاش برای رفع اشکالات.

    واقعا تحسین ات میکنم آیدای عزیزم.

    منم ته دلم ی روزنه ایی از ایمان و باور هست، ولی ایمانم مث نهالی ست که نیاز به مراقبت و نگهبانی 24 ساعته داره.چون با کمترین انحراف این روزنه بسته میشه.

    من مطمئنم اگه ایمانم حتی در اندازه ایی که بتونم درک کنم و بفهمم تقویت بشه میتونم راحت مسیر و طی کنم.

    هیچ آدمی در دنیا ایمان 100% نداره.همه ی ما ی وقتایی شک میکنیم و شرک پنهان داریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: