باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم! - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

591 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهران ادیب نیا گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    باسلام به همه عزیزان مخصوصا استادوبمب انرژی که مطمئنم یه روزی ازنزدیک باهم پینگ پنگ بازی میکنیم ومیریم باهم رالی. نشانه امروزمن واقعا عالی بودچون من بخاطرمشغله کاری ووقت کم که همشون بهونست کمترروخودم کارکردم که ازهمین لحظه به بعد درستش میکنم جواب کمتری گرفتم.واقعادرست بود. دوست دارم استادخیلی خوشحال وشادشدم. ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوستان همفرکانسیم.

    من نشانه ی امروزم این فایل بود و با خودم فکر کردم چرا این فایل بعد از این همه مدت برای من نشونه اومد دوباره.

    اون اوایل این فایل خیلی برام نشونه اومد تا وقتی که اینقددرررررر برام نشونه اومد که من مقاومت ذهنیم در برابرش کمتر شد و تازه علتش رو فهمیدم که من شروع کرده بودم به حرفای خشگل زدن برای دیگران و مثل این دوستمون که استاد گفتن نصیحت میکردم و میگفتم باید اینجور باشین اونجور باشین که این صحبت هام اغلبش یا با دعوا بود یا کلنجار رفتن.

    خداروشکر اون مسئله رو تا حد زیادیش خوب کردم و نشونه گزاشتم با کمک اون دوستمون در کلاب هاوس که هر وقت اومدم بگم که نه تو باید اینطوری فکر کنی یا هر جایی که میخواستم در مورد طرز فکر یکی انتقادش کنم اون جاهایی که حواسم بود صد در صد این کار رو انجام میدم البته که خیلی جا داره بهتر بشم.

    اینبار که این فایل نشونه اومد برام با خودم فکر کردم چرا؟واین بار یک جمله ای به شدت برام پر رنگ شد.

    اینکه من به خاطر دیگران دارم تغییر میکنم که بگم به دیگران من تغییر کردم و من خوب شدم و من عالی شدم و بیاین تاییدم کنین.

    من تو سایت دنبال این که دنبال جلب توجه نباشم یا کاری رو برای دیگران انجام بدم یه کوچولو سرچ کردم ولی اون چیزی که میخواستم نبود و گفتم خدایا خودت بگو کجا؟

    و من داخل این فایل فهمیدم که من ناخودآگاه دارم این کار رو انجام میدم

    چه طوری ناخودآگاه؟مثلن اینکه دوستی میومد بعد از مدت ها با من صحبت میکرد و من اون موقع خوب زیاد حالم خوب نبود و نمیتونستم ذهنم رو کنترل کنم مثلا در مورد حالم بهش دروغ میگفتم تا بعد بهم بگه واو چه قدر تییر کردی.

    یا همش تو همون صحبت کردنا منتظر بودم یکی بیاد بگه بهم که وای خدای من تو چه قدر تغییر کردی و چه قدر خوب شدی آفرین به تو.

    یعنی گاهی اوقات به خاطر اون مهم بودن نظر یگران و جلب توجه دیگران(که هر کسی میتونست باشه )من میومدم و آگاهانه یا دروغ میگفتم ویا حرفای خوشگل بهش میزدم در صورتی که خودم درونا از همون حرفا تا به اونروزش نتیجه نگرفته بودم و فقط شنیده بودمشون.

    و البته که تو مواردی که من انتظار داشتم و داشتم به این شیوه عمل میکردم که بقیه بیان و بهم بگن واو تو چه قدر خوبی!اون افراد حتی یک بار به اندازه ی نیم ثانیه هم این موضوع رو بیان نکردن و من همیشههه منتظر بودم تازه گاهی اوقات دلخورم میشدم از اون افراد که چرا نمیان بگن تو تغییر کردی.

    حتی یادمه یه بار گفتم این موضوع رو و مسخره شدم از طرف افراد.

    که البته ذهنم تو این مورد خیلی مقاومت داره که این مسخره شدنه تقصیر خودم بوده.

    برعکسش تو موقعیت هایی که من بعد از خیلی وقت یه سری افراد رو میدیدم و اصلا برام مهم نبود که این بهم بگه تغییر کردی یا نکردی اون فرد میومد و متحیر میشد میگفتن سارا تو خیلی فرق کردی چی شده؟چی کار کردی؟

    یعنی اصلا دنبال اون جلب توجهه نبودم برامم مهم نبود و اونموقع بدون اینکه من اذیت بشم بدون اینکه اون فرد مسخرم کنه توهین کنه یا هر چیزی اون جلب توجه اتفاق میافتاد.

    اون زمان ها زمان هایی بود که من برام مهم نبود نظر دیگران در مورد خودم تو هر جنبه ای فقط فکر این بودم که از لحظم اونطوری که دارم اینجا یاد میگیرم لذت ببرم و تمریناتم رو انجام بدم.

    یعنی تمام تمرکزم رو خودم بود و کار کردن رو خودم نه بقیه.بقیه ای اون لحظات نبودن تو زندگیم.

    خداروشکر این موضوع رو فهمیدم و میخوام همونطوری که اون دوبار به توجه بودم به جلب توجه بقیه بار های زندگیم رو هم همونطوری خلق کنم.

    موضوع دیگه ای که من از همون اوایل فایل تو ذهنم چشمک زد غروری بود که من رو گرفته بود در مورد یادگیریم در حوزه ی مورد علاقم .

    من به یک مرحله ای رسیده بودم که خودم میتونستم تنهایی برم جلو اما یک راهنما اگر کمکم میکرد خیلی عالی تر و سریع تر میتونستم برم جلو اون مرحله رو چون اون راهنما تجربه ی ان کار رو بسیار داشت اما من دفعه ی اولم بود.

    من به خاطر اینکه مغرور شده بودم نپذرفتم این موضوع رو و به توصیه های اون راهنما درست گوش نکردم حتی و این موضوعات اولین بار بود که برام پیش میومد و خیلی برام سنگین بود که چرا من بازم برای اینکه جلب توجه بقیه و حتی اون راهنما رو بگیرم اومدم گفتم نه من بهترینم من هدایت درونی دارم تو نمیدونی تو افکارت محدوده.

    البته که اینا رو تو ذهنم میگفتم و به زبون نیاوردم ولی بعدش خیلی پشیمون شدم گفتم این یه دست خدایی بود که داشت کمکت میکرد وو تو به خاطر اینکه فکر میکردی دیگه چون با قانون آشنایی بهتر از اون شدی اصلا حاضر نشدی به حرفاش گوش بدی به جز یه توصیه ش که خداروشکر خداوند هم کمک کرد داخل اجراش.

    یعنی قشنگ تو ین موضوع بازم رگه های این ترمزم بود که میخواستم دیگران رو تغییر بدم و قضاوت میکردم اون فرد رو که چون تو فکرات محدود کنندست چون مثل من قانون رو نمیدونی آدم بده ای

    خلاصه که من فقط به همون توصیه ای که گوش کرده بودم عمل کردم و بعدش اون ایده ی خداوند اومد و بعدش این ترمزهایی که این بالا براتون گفتم رو فهمیدم با این اشتباهم.

    اولی این فایل من فهمیدم که وقتشه بری و آموزش ببینی در مورد این موضوع زیر نظر راهنمات.به محض اینکه من این موضوع رو فهمیدم چند ساعت بعدش یک جلسه برای آموزش گرفتم و تصمیم گرفتم که بازم مثل اوایل ورودم به سایت بیام و کامنتش رو بزارم چون ترمزم بود و اگز نمینوشتم داخل سایت یادم میرفت.

    خلاصه که اینجا اومدم برای شما نوشتم و فهمیدم من هنوزم دنبال جلب توجهم دنبال قضاوت دیگرانم دنبال نصیحت کردن افرادم چه تو ذهنم چه در صحبت کردنهام هنوزم مغرورم ولی اینبار شکلش عوض شده و خوشگل تر شده.

    یعنی دقیقا موضوع همین فایل شخصیتم تغییر نکرده بلکه دارم ادا در میارم.

    هنوزم همون سارای قبلیم که نمیخواستم باشم و فکر میکردم تغییرش دادم ولی هنوزم همون آدمم فقط توجیحاتم خوشگل تر شدن.

    البته میدونین نمیخوامم زیاد به خودم سخت بگیرم مثل قبل که زور بزنم وبگم نه باید خودت رو عوض کنی چون تو این مدت فهمیدم که تکامل میخواد همه چیز و همینکه امشب این موضوع رو فهمیدم یعنی دارم رو خودم کار میکنم وسعی میکنم بهتر بشم.

    خدایا شکرت

    امیدوارم داستان این دو هفته ی زندگی اخیر من بهتون کمک بکنه حتی یک ذره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان

    روز 96ام از روزشمار زیبای تحولم

    استاد عزیزم و مریم جان فردا اولین روز کاریمه. بالاخره شغلی که میخواستم رو پیدا کردم و بسیار خوشحالم. چند روز پیش به خودم میگفتم چرا خواسته ی شغلم اینقدر طول کشیده بعدا فهمیدم از همین شرکت شهریور و دی سال قبل هم دو نوبت به من زنگ زده بودن که برم برای مصاحبه ولی من نرفتم یعنی خداوند خیلی وقته خواسته مو اجابت کرده ولی من آگاه و آماده نبودم و پسش میزدم. با آموزه های شما و دوره روزشمارتون مریم عزیز الان شجاع و آگاه شدم و هدایت خداوند بزرگ رو دیدم. بسیار بسیار ممنونتونم.🍀🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💖🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    بنام خدای زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹

    این فایل هم پاشنه اشیل من رو گفت تو مسیر اسیر نجوای شیطان میشم میگه خب که چی نتیجه نمیده یا نتیجه خودش هست دیگه چرا آدم به خودش فشار بیاره

    ولی

    الهی شکر که متوجه شدم چون همین دیشب یکسره از خدا می خواستم بهم بگه مشکل من چیه نتیجه هام پایدار و صعودی نیست چون واقعا خوشم نمیاد زندگیم سینوسی باشه دوست دارم همواره افزایشی باشه به خدا گفتم هر کاری باشه میکنم اصلا برام مهم نیست این عمر که داره میکذره پس بهتره یا به بهترین نحو بگذره و من با همه وجوووودم تلاش کنم یا اینکه اصلا چرا تو دنیا باشم

    که متوجه شدم من اولش سفت و سخت میکیرم و بعد شل میگیرم به قبل استاد ذره بین تمرکزتو تکون نده

    تو مبحث شکرگذاری مسئله دارم تا ول میکنم نجوا نداشته هام رو نشونم میده و اینکه مسیر ج نمیده پس کو و منم انرژیم تحلیل میره

    خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    الهی شکرت 96مین مداررسیدن به خداراباتوکل به خداقدمهای عمیق وپررنگ رابرداشته ام وهرقدمم رابه کل خانواده ام تقدیم میکنم به امیدقدمهای الهی بهترانشاالله.

    بانام خداوسلام به خداکه قوت قدم برداشتن رابه من داده است وبه من آموخته چگونه قدم بردارم الهی هرچی هست کریدیتش ازخودِ،خودِ،خودتِ.

    سلام به استادوخانواده ی صمیمی.

    دارم روخودم کارمیکنم که هرچی میگم ادااطفارنباشه وبه قول قدیمی هامیگفتن خوف ورجا هستم خدایاکمکم کن که کجاهستم مسیردرسته یاغلط!؟

    دیشب خوابیدم به شکرانه ی الهی ساعت2:10دقیقه ی صبح بیدارشدم 3ساعت به اذان صبح وقت بود1ساعت و20دقیقه فایلهای انگیزشی درپرتوآرامش روگوش کردم.وبه فکرمسیریابی برای کوهپارک روداشتم بافلان خط میرم تاپارک ملت بعدبه من الهام شدبرای اولین باره داری میری بامتروبرواول خط!ذهنم حالش به هم خوردنه!نه!بازتومتروپیام بازرگانی!گفتم صبح که شدتصمیم میگیریم!ساعت4براسحری بلندشدم طبق معمول نمازوقرآن وگوش کردن فایل ساعت9بیدارشدم تا10باغذا دادن به روح وذهنم مشغول بودم وساعت10:30راه افتادم برای فتح کوههای اطراف شهراینبارمسیرکوهپارک به سمت کوه خورشیدوکوه پلکانی بعداز5ساعت به خانه رسیدم که4ساعت پیاده روی کردن روتجربه کردم 2ساعت جاده آسفالت وزیبابودتاحالاندیده بودم!یک ربع تاچشمه آب بردارم و2ساعت روی کوه تاخانه رسیدم.عجیب این ذهن روبردمش بیرون باننه من غریبم کناراومدم ویک قدم یک قدم پیش رفتیم.باکلی معجزات.حالاشروع ماجراکه آیاادادرمیارم یاواقعاکاروانجام میدم!؟

    ازخانه تاایستگاه متروسلام وصبح بخیربارهگذرهاومغازه دارهاداشتیم.

    جلوی درب آسانسوربه یک حاج آقای مرتب مثلامثل خادم حرم باشه ولی نمیدونم چه شخصیتی داشت!؟

    1_سلام واحوال پرسی کردم ولحظه ی خروج از آسانسورتعارف کردن منم جلورفتم باخودم احساس کردم این آقابرای من تومترو کارت میزنه خواستم کارت بزنم بنده خداکارت کشیدگفت:بفرمایین خانم استاداین موهبت الهی بودگفتم: نه! شمابفرمایین چون سریع درب ورودی بسته میشه خودشوکنارکشیدمن واردشدم وتوآسانسوربعدی گفت: میخوام برم فلکه ی آب گفتم ازاین مسیربیاپرسیدداری میری پارک پیاده روی گفتم :بله چون ازخونه بالباش ورزشی میرم مهم نیست که مردم چی فکرمیکنن من بالباس ورزشی راحتترم وباوسایل نقلیه ی عمومی هم میرم!تومتروهندزفری گوشم بود. وبرای پیام بازرگانی کلی باخودم کلنجارشدم برای پیام ذهنم اجازه نمیداد! گفتم: لیلابجنب یک ایستگاه دیگه مونده سریع گوشی روقطع کردم وشروع کردم وبه خیروخوشی تمام شد خانهاتشویق کردن وگفتن خداکنه قلب ماهم آرام بشه وازمترو به سمت ایستگاه خط واحدرفتم.

    2_ازراننده خط واحدآدرس پرسیدم، گفت: بافلان خط برووتومسیردوباره خط عوض کن رفتم اتوبوس بعدی سلام خداقوت گفتم: ببخشیدمن همکارم وآدرسوگفتم گفت: سوارشوکارتودادم که موجودی روبه من بگه گفت: بفرماییدکارت نمیخواد.وفلان ایستگاه پیاده شوبافلان خط برو.توی مسیرچراغ قرمزخیلی طولانی شد.گفتم: الان موقعشِ بلندشدم .گفتم :حالاکه چراغ طولانی شدمثل تلویزیون یک پیام بازرگانی اجراکنم!بیشترمسافرهادقت کردن یک خانم جوان وحاج خانم کنارهم بودن ولی نصبتی نداشتن هردوتاشون برام دست زدن وخیلی تحسین کردن وبه ایستگاه رسیدم خداحافظ.

    3_خط بعدی رفتم جلومودبانه باراننده سلام وعرض ادب وگفتم من همکارم میخوام برم کوه پارک اولین بارم بلدنیستم !محترمانه گفت: تشریف بیارین بالاوخیلی ازمسافرهاتوایستگاه پارک پیاده میشن.وجاش مشخصه.ومنم سریع یک پیام بازرگانی انجام دادم . خانمهاخیلی لذت بردن الهی شکرت اینهاهمه موهبت الهی بود.

    ویک پسربچه مدرسه ای گفت خانم من باهاتون بیام راه رونشونتون بدم!دوستاش مسخرش کردن ومنم تشکرکردم.گفتم: نه!مامان جان راحت باش.3ایستگاه قبل پیاده شدویک آقایی گفت: اگه پارک خورشیدمیخوای بری 3ایستگاه بعدپیاده شو؟

    بالاخره قسمتم کوه پارک نشدولی بکوب 2ساعت توجاده ی زیباپیاده روی کردم پرسون، پرسون به مسیرادامه دادم.ازاآقای سوپری پرسیدم بطری خالی دارین؟گفت: نه!گفتم: شنیدم تومسیرچشمه ی آب هست وروزه هستم براافطارم میخوام سریع رفت ازپشت پاچال یک بطری کوچک داشت .گفتم خوبه !گرفتم راه افتادم جوتررویک نیمکتی نمازخوندم وکلی هم کوهنوردبه قله زومیرفتن!وگفتم نه الان وقتش نیست یک روزه دیگه مخصوص قله زوباماشین بایدبیام.ورفتم به سمت چشمه یک خانم وآقای جوان اول کال نشسته بودن ازراه دورپرسیدم آب بطری روتکون دادم اشاره کردن بیابالاگفتم: چقدرراهه؟ گفت :بروتقریبازیادراه هست تنهاتوکوه میرفتم گفتم :خدایاهدایتم کن من بودم،خدابودوصدای استادعزیزم.وازدوریک پسربچه دیدم ویک کوهنورددستم به زانوم بودخداقوت گفت :پرسیدچرادستت به زانوته؟ گفتم ازفلان جاپیاده میام !گفت: تومسیرکه زیادماشین میاددست بلندمیکردی کوهنوردهاکمک میکنن الان میخوای برگردی مسیرم فلان جاست وآب چمشمه غیرشربه بیامن توکولم آب دارم .گفتم :نه! میخوام چشمه روببینم!وگرنه تومسیرمامورین طبیعت گفتن لوله آب ازچشمه کشیدیم بروبطری توآب کن. تشکرکردم وگفت :بروبالاتروقتی اون پسربچه رودیدم دلگرم شدم رفتم ازیک آقایی پرسیدم گقت8ساله ازاین آب مامیخوریم خیلی هم عالیه!

    جالب بودنام چشمه (گفتگوبود)

    دقیقاصبح قرآن روبازکردم که امروزچه قدمی برای بهترزندگی کردن بردارم ویک نیتی کردم سوره ی مبارک مریم آمدکه زکریاخیلی پنهانی ازخدادرخواست بچه کردوهمسرپیرونازادارم !خداگفت: مامیتونیم هرکاری روانجام بدیم چقدراین چشمه باکلام خدامطابقت داشت بطری روآب کردم راهی شدم واردکوهای خورشیدشدم برای اولین باره خدایاکمکم کن روکوه قوت راه رفتن روبه من بده.به مسیر ادامه دادم تاپارک پله سنگی1ساعت طول کشیدبه پسرم زنگ زدم به بابابگوبیاددنبالم گفت: من بیرونم!واقعاامروزلازم بودعزیزدلم بیاددنبالم ولی گوشی هم نداشت دلواپس شده بودمنم دیدم تاخونه سراشیبیه پیادتاخونه آمدم چقدرامروزلذت بردم ؟!خدامیدونه!

    امیدوارم ادانباشدعاشقتونم .متشکرم که کامنتمو موخوندید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    بنام الله یکتا

    استاد عزیزم و مریم جانم سلام

    خداروشکر میکنم استاد عزیزی دارم که تک تک کامنتها رو میخونه

    من واقعا میخوام که شخصیتم رو عوض کنم

    به هیچ وجه دنبال نقش بازی کردن نیست

    بینهایت منتظر و تشنه آگاهی بعدی هستم

    ضمن اینکه میخوام همه درجه یک وعالی باشم

    کمالگرایی منظورم نیست،اینقدر تمرین میکنم و فایل گوش میکنم تا بتونم پله ها رو طی کنم

    ولی وقتی دوستان موفقم رو میبینم میگم اگه اونها تونستند منم میتونم

    من یه ترمز جدید امروز پیدا کردم

    من فکر میکردم چون یک خانمم حق دارم یه سری باورهای مخرب داشته باشم که شما ندارید

    ولی امروز فهمیدم زن هستم زیر نظر شوهرم محدودم… خب باشه اینها نتیجه باورهای بد قبلیم بوده

    از الان باورهام و عوض میکنم تا زندگیم و اونجور که میخوام خلق کنم

    من این باورها رو امروز مینویسم تا هر روز بخونم تا ذهن ناخودآگاه من از ریشه تغییر کنم

    من هم به هیچ وجه دنبال عوض کردن باورهای بقیه نیستم،اونها خودشون زندگیشون و خلق میکنن و بمن هیچ ربطی نداره

    من یک انسان آزادم و بقیه هم آزادن

    من حق ندارم کسی رو مجبور کنم طبق تفکر من زندگی کنه اگرچه تواناییشم ندارم

    چقدر سوالی رو که در آخر فایل گفتید برام جذاب بود

    چرا کرم ها سراغ درخت میوه میره و سراغ درخت هرز نمیره با اینکه کسی مراقبش نیست

    کاش جوابشم میگفتید

    من این جواب به ذهنم اومد که چون باورهای مخرب باور اکثریت جامعه هستش ما هر روز حتی اگه فقط با چند نفر در ارتباط باشیم چند تا از باورهای غلط در ذهنمون تکرار میشه و ناخودآگاه آب و کود اون باور غلط میشه کنترل نکردن ذهن

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2618 روز

    سلام

    فایل ۹۶

    تا مدت ها دنبال این بودم که به جای تغییر زندگی خودم بدوئم دیگران رو تغیبر بدم و با زدن یکسری حرف های قشنگ که پایه و اساسی نداره دیگزان رو ارشاد کنم و فقط خودم رو از خوشبختی دور کردم و یک فشار ذهنی اجتماعی رو برای خودم ایجاد کردم که بابا اینا همه دیوانن و دروغکوئن و دنبال پول کشیدن از ادم ها هستند .. و همیشه در شک و تردید بودم ..

    بعد به حودم گفتم اینجوری فایده نداره بذار از پایه سروع کنم و برم سراغ فایل های سفر نامه .. دو ماهه دارم همش هر روز فایل ها رو گوش میدم و از خودم رد پا میذارم و کاملا مخفیانه فایل ها زو گوش میدم و انکار جهان داره با ایزوله کردن من و جابه جا کردن من به من کمک میکنه راحتتر روی ذهنم کار کنم .. چون واقعا به طرز بسیار زیادی باورهای بدنه ی جامعه سمی و خرابه مخصوصا در مورد ثزوت و ثزوتمندان ..

    یک ادمی بودم که همش از این و اون مشاوزه میگرفتم با وجودی که مدت زیادی در سایت بودم.. الان اصلا کاری به کسی ندارم و فقط کار خودم رو میکنم و به خودم میگم مثلا فلانی اگر فلان رفتار اشتباه رو داره ولش کن اصلا به من چه این فرد باید بخوره زمین ادب بشه تا اصلاح کنه خودش زو و من اصلا نمیتونم تغییرش بدم..

    چند روز پیش داشتم میگفتم دلم گوشت آهو میخواد که بخورم.. یهو یکی از فامیلا گفت ها ها ها ملت نون شب ندارن تو فکر گوشت آهویی ؟؟

    بعد من سریع سکوت کردم و ادامه ندادم و گفتم ولش کن بابا این بنده ی خدا توی درو دیواره نمیخواد باهاش بحث کنی.. بعد به خودم گفتم یعنی خوردن گوشت اهو اینقدررررر برای این ملت دور از ذهنه که اینجوری واکنش میدن ؟؟؟ !!!

    من فقط باید شخصیت خودم رو تغییر بدم اصلا دیگزان به من ربطی ندارن بذار هر غلطی میخوان بکنن و هی همش غر بزنن و ناله کنن و بحث کنن این اصلا به من ربطی نداره وظیفه ی من اینه که دوری کنم !!! و اگر هر روز روی خودم کار کنم و باورهایم را تثبیت کنم و با خودم صلح کنم خود به خود جهان کمکم میکنه از یکسری افراد دور باشم.. در صورتی که هر روز روی خودم زمانی رو بذارم و روی ذهنم کار کنم ..تا هی درکم از فایل ها بیشتر بشه.. درک که بیستر بشه عملکرد خودش تغییر میکنه …

    باید به خودم بگم در خلوت خودم چطوز هستم ؟؟

    آیا در خلوت خودم مواظب هستم که چرت و پرت نگم و چرت و پرت نبینم وووو که به دنبال ارشاد بقیه هستم ؟؟؟

    آیا با خودم صادقم ؟؟

    آیا با خودم در صلحم ؟؟

    بعد نگاه میکنم میبینم مثلا به اینو و اون میگفتم بیاید اینجوری باشیم و فلان و بعدش خودم که یه ذره اوضاع سخت میشد هموم رفتارها رو نشون میدادم.. غیبت میکردم و عصبی میشدم و غر مزدم وووو و توی خلوت خودم متعهد نبودم به اگاهی ها !!! و وقتم رو با دیدن چرندیات هدر میدادم..

    منی که میدونم بزرگترین پاشنه ی آشیل من باور کمبوده.. کمبود در همه چیز.. کمبود در پول .. کمبود در روابط وووو باید خیلی روش کار کنم ..

    چون رفتارهای من در گرو این باوره !!!

    و کم کم با گوش دادن هر روز سفر نامه به این نتیجه رسیدم که فقط خودم رو اصلاح کنم و کاری به بیرون نداشته باشم..

    و الان اگر یک حسی به من میگه فلان محصول رو بخر اگر حتی در تنگنا باشم میرم اون رو میخرمش و ذهنم مقاومت چندانی نداره برای خرید اون محصول ..

    دو ماه کارگری کردم ۱۰ میلیون پول ساختم .. البته یک مقداری از پول رو هنوز من نداده ولی خب اونم میده بهم.. نمیدونم شاید اینم به خاطر یکسری باورهای دیگس که داره تاخیر میوفته..

    و حسم گفت دوره اصول کسب و کار شخصی و دوره ی به صلح رسیدن با خود رو بخر .. ولی مقاومتی نکردم و خریدم..

    سفر نامه زو که تموم کنم میرم سراغ اونا و از پایه پایه ارام ارام روی خودم کار میکنم و ادامه میدم ..کلا ادم نماز خونی نیستم ولی بعضی وقت ها صبح ها که از خواب بلند میشم میرم نماز صبح زو میخونم و سپاسگزاری میکنم با صدای بلند حس خیلی قشنگی به من میده .. مخصوصا امروز صبح.. رفتم نماز خوندم و شروع کردم با صدای بلند به سپاسگزاری کردن.. مثلا گفتم خدایا شکزت بابت چشم ها بینایم.. بعد گفتم بذار اصلا توضیح بدم چرا سپاسگزارم.. گفتم خدایا شکزت بابت چشم های بینایم چون که میتونم باهاش زیبایی های جهان رو ببینم و ووو اعضای بدنم و وووو هی ادامه دادم .. اصلا باورت نمیشه اینقدر احساس خوبی داشتم .. انگار سبک بال شدم.. انگار روحم داشت پرواز میکزد.. صبح رفتم بانک به محض اینکه داخل بانک شدم نوبت من شد.. ادم ها با من مهربان تر بودن .. زندگی انگار در نگاهم قشنگ تر بود..

    گفتم پسر همینه کل داستان همینه من هر روز باید این رو ادامه بدم..

    من خیلی ناسپاسی کردم..

    من خیلی غر زدم..

    من خیلی از مادزم ایراد گرفتم.

    من خیلی توی خلوت خودم و یا در کل خیلی غر زدم.. خیلی عصبی بودم..

    من به نکات منفی خودم و دیگران همش توجه کردم ..

    من مهربانی های مادرم رو فراموش کردم..

    من خواهر مهربانم رو فراموش کردم..

    من از صلح با خودم خارج شدم..

    باید یاد بگیزم هر روز به جنبه های مثبت زندگیم توجه کنم…

    حتی در خلوت خودم و در تنهایی خودم مراقب کلامم و رفتارم و چشمانم و نگاهم ووووو باشم..

    خیلی خوشحالم که تونستم متعهد باشم و سفرنامه رو تا اینجای کار هر روز بیام جلو.. چون وقتی فکرش رو میکنم میبینم هیچکدوم از دوزه هایی رو که دارم حتی یکبار تا اخر نرفتم !!!

    بگذار صادق باشم..

    همینی که میپذیرم ایراد از خودمه این خودش احساس ارامش به ادم میده…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 257 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،

    کل فی فلک ،،

    گوش دادن فایلهای استاد عزیزم چنان سوال ها و چنان ذوقی در وجود آدم بر می انگیزد که آدم میره واسه خودش تو رویا ها اون ابر معروف تام و جری باز میشه بالا سرش و غرق در رسیدن خواسته هایش میشه و میگه خدایا شکرت ،،

    روز ب روز رفته به رفته دارم میرسم به اینکه

    Take it easy

    آسان شدن برای آسانی ها

    چه مثال فوق العاده ای استاد عزیزم زدن

    اونایی که توالت‌های مردم میشستن و فکر میکردم با کار یدی سنگین موفقیت بدست میاد هنوزم خیلی هاشون دارن توالت میشورن ،،

    خیلی خود افشایی هوایی نوشتم من از خودم که دقیقاً مصداق همین مثال استاد عزیزم بودم در گذشته ،،

    همشون هم هزار درصد برای نداشتن احساس خود ارزشمندی بوده فکر میکردم فلان شخص دیگه نعوذ بالله الان خداست باید جوری رفتار کنم ناراحت نشه ،،

    عجب ،،

    سخت میگیری به خودت آره ،،

    این جمله ایکه کائنات میگه بهمون یالا حالا باید منو رو کولت نگهداری ،،

    ینی دلم میخواست این مبحث الان توی کلاب هاوس بود و به استاد عزیزم میگفتم استاد من واقعاً اینو تجربه کردم خودم و الان حتی شک کردم به خودم که پسر نصف عمرم و داشتم نقش بازی میکردم ،،

    نداشتن اعتماد به نفس

    نداشتن حس خود ارزشمندی

    نداشتن عزت نفس

    نشناختن خودم اصلأ

    و چقدر سنگین بودن دستایی که محکم خوردن تو صورتم ،، تضاد هایی که منو انداختن تو دور باطل هر کدوم دوسال ،، سه سال ،، و بیشتر

    ینی میدونی

    این شهامت پذیرفتن مسئولیت درسی که با هدایت خداوند مهربان خودم زانوهامو شل کرد برای سجده و ریختن اشک شوق از اینکه

    وااااااای پسر

    چقدر تو سخت گرفتی به خودت آخه

    کمال گرایی

    کمال گرایی

    کمال گرایی

    سم

    مهلک

    کشنده

    مزخرف ترین چیزی که تو وجودم پیدا کردم

    اصلاً انگار دست و پامو بسته بود و هنوزم هست البته چون تکامل میخواد از بین بره

    آقاااا

    من خیلی وقتا این اطرافیانم می‌پرسیدم

    از کسایی که به نظرم آگاهی بیشتری داشتن از من

    که فلانی با بغض که چرا حالم خوب نیست

    چرا الان که این دستاوردها رو دارم ذوق ندارم

    ینی ی آزمونی من باید میدادم خارج از ایران خیلی هم سخت گیری بودن

    ی چیزی حدود پنج ساعت تئوری عملی طول کشید و بماند که قبلش ده بار کلا رد کرده بودن درخواستمو و خداوند آخر هدایتم کرد به دوستانی که دست خدا شدن و راهنماییم کردن بعد از این پروسه و هزینه هام به کنار

    بعد از چندین وقت نتیجه اومد و با نمره عالی اخذش کردم ببین

    فقط ی چند روز حالم فوق العاده بود بعدش از درون ی چیزی بهم می‌گفت خوب حالا که چی

    ینی از دست خودم آنقدر حرصم می‌گرفت میخواستم سرمو بکوبم تو دیوار که

    باباااااا لامصب از هم گُسیختم قشنگ تا این مدرک و گرفتم

    چرااااا

    چرا با دیدنش نباید بال در بیارم از شادی همیشه همیشه ن چند روز و ساعت فقط

    من خواستم و بدستم آوردم خدا هدایتم کرد

    ببین

    ببین ای ذهن فلان فلان شده

    ببین من هر چی بخوام همینطوری دوباره بدست میارم

    واقعاً خدارو حس کردم

    واقعاً نشونه هاشو میبینم

    صداشو می‌شنوم

    خیلی بی انصافی اگه کردیت تموم عشق ها و حالای خوبمون به خدا ندیم

    چون از ریشه همش خوبی فقط

    یاد اون روزا بیوفتیم که فریاد می‌زدیم خداااااا من فلانی می‌خوام ، من فلان شغل می‌خوام ، فلان خواسته رو می‌خوام و اون با عشق با تموم مهربونی موجود در دنیا بهمون میگفت آخه عزیزدلم ،، آخه تو نمیدونی یکم جلوتر ی دَره پر از خطر من اجازه نمیدم بری اونطرف ،،

    و ما اصرار اصرار اصرار

    آره

    خود تو

    یادت اومد ،،

    بهمون بخشید ،،

    و رفتیم ،،

    و دو دستی اومدیم بغلش کنیم ،،

    حباب توهم ترکید ،،

    الله اکبر ،،

    چه کثافتی از توی حباب فوران کرد بیرون و گند زد به کل زندگیمون ،،

    و زانو زدیم ،،

    و به سجده افتادیم و گفتیم ،،

    خدایا تو بسته نگهداشتی خیلی از در هایی که از هوس و شهوت و غفلت درخواست کرده بودیم و کور کورانه اصرار ورزیدیم ،،

    اشتباه کردیم و توبه خواستیم ،،

    و او از مهربانی بی حد و اندازه خود آگاهی های دُر گونه اون تضاد ها و خودکرده های مارو نمایان کرد ،،

    الله اکبر ،،

    الله اکبر ،،

    الله اکبر ،،

    ی همچین خدایی داریم ما ،،

    مادر موسی ، چو موسی را به نیل

    در فکند از گفته رب جلیل

    کرد به ساحل با حسرت نگاه

    گفت ک ای طفل خورد بی گناه

    گر فراموشت کند لطف خدای

    چون روی ، زین کشتی بی ناخدای

    وحی آمد کین چه فکر باطل است

    کودک ما اینک اندر منزل است

    پرده شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    ما گرفتیم آنچه را انداختی

    دست حق را دیدی و نشناختی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    خوشبخت روزگار گفته:
    مدت عضویت: 3112 روز

    سلام خدمت استاد دانا و تمام عزیزان همراه

    استاد من مدتی بود که رو خودم کار میکردم ولی اونجور که میخواستم نتیجه نمیگرفتم و واقعا نمیدونستم ایراد کار از کجاست!!ولی با دیدن این فایلتون اشکال کار خودم رو پیدا کردم و بقول دوستمو دوزاریم افتاد….این فایل واقعا با ارزشه خیلی خیلی خیلیییییییی از اون دوست عزیز و شما استاد گرامی سپاسگزارم براتون بهترین ارزو هارو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: