پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربون
سلام دوباره استاد و دوستای گلم
چند مورد از الگو های تکرار شونده در خودم رو خواستم بنویسم.
در بخش کار.
من بالای 5 الی 6 جا رفتم برای کسی کار کردم و بدون نوشتن قرارداد مشخص
و یکی دوسال به مشکل خوردیم و من از اون کار بیرون اومدم و همیشه هم گفتم صاحب کار هم آدم های خوبی نبودن و حق من رو خوردن
این الگو چندین و چندین بار تکرار شده
که به کمک آموزه های این سایت امسال برای اولین بار تونستم در کار جدیدم قرار داد کاری بنویسم .حالا خیلی کامل نیست ولی این الگو رو شکستم که بدون قرار داد کار کنم.
⭐⭐⭐
یا تا الان چندین شغل شروع کردم که اولش خوب بوده و بعد اون شغل خورده به کسادی و از اون شغل در اومدم باز رفتم توی ی شغل دیگه باز همون الگو تکرار شده
انگار وقتی من میرفتم توی ی کاری اون کار دیگه خراب میشد برام
⭐⭐⭐⭐
توی روابط هر موقع وارد رابطه شدم طرف وابسته شده یا خودم وابسته شدم و بعد به مشکل خوردیم و جدا شدیم
⭐⭐⭐⭐
یا مثلا ی نفر خیلی عالی کار میکنه و من ازش تعریف میکنم جای همه و بعد کارش خراب میشه
⭐⭐⭐⭐⭐
همیشه ی کار جدید رو با کلی شور و شوق انجام میدم بعد ول میکنم. مثل ورزش
⭐⭐⭐
ی الگوی تکرار شونده مثبت اینه که من در 97درصد با کسی قرار میذارم هر چقدر مهم تر باش اون کار و قرار من خیلی زودتر میرسم
شده ی ساعت زودتر رسیدم و منتظر بودم البته احساس خوب بوده چون خودم زود رفتم
یعنی همیشه همیشه من زودتر میرسم سر قرار
تا حالا نشده ی قرار مهمی باشه و من دیر برسم
استاد ازتون تشکر میکنم که باعث میشید بیشتر به خودمون فکر کنیم
سلام دوست عزیزم
اینکه شما خودتو خالق چه خوب چه بد زندگیت میدونی یعنی نصف را امدی
حالا که خالق هستی چرا خوب خلق نکنی
چرا انگشت اتهام به سمت خودت میگیری
منم تو زندگی مالی و روابطی خیلی چالش داشتم و بعضی وقتا اشتباه کردم ولی باز هدایت شدم و درستشون کردم و پیشرفتم و الان نزدیک به 15 سال که صعودی هستم البته این به این دلیل نیست که اشتباه نکردم کردم خیلی هم کردم ولی تصمیمات درستم بیشتر بوده و تو ذهنم از گناه کار دونستن خودم گذشتم و رها شدم این یعنی برایندم مثبت بوده
ایراد من این بود به داشته هام نگاه نمی کردم و نمی گفتم بهزاد تو از انار فروشی کنار خیابان الان یه کار خانه فول فول مصنوعات چوب داری چرا این راه به چشمت نمیاد میدونی ما انسان ها و قتی دستاورهای خودمون کوچیک میشمریم احساس یاس می کنیم و از حرکت کردن وایمیستیم این بده
جرات داشته باش تو راهی که دوستش داری تلاش کن حتما نتیجه میده
به قول پدر من شما به یه سنگ ایمان و باور داشته باش جوابتو میده
روزایی میشد که من از خستگی فیزیکی کار وقتی با دوستام میرفتم بیرون از شهر تو یه باغ من به بالاشت نرسیده خواب میرفتم واقعا میگم حتی دوستام روی این کار من با هم شرط میبستن و میگفتن چقدر ذهنت ازاده که اینقدر راحت خواب میری ما باید دو ساعت فکر کنیم تا خواب بریم ولی من ذهنم فقط ازاد نبود چون داشتم تو علاقه ام کار می کردم اسوده بودم که جواب میده و راحت خواب میرفتم
الان به جایی رسیده ام که اونا به رویاشون کارمند شدن بود رسیدن حتی با وضع خانوادگی خیلی بیشتر از من ولی من 25 تا کارمند و کارگر دارم
خدا خیلی بزرگه انگشت اتهام به سوی خودت بگیری و احساس گناه داشته باشی جهان همونو بیشتر بهت نشون میده
من از لحاض مالی الان جایی هستم که اونا حتی نمی تونن هزینه نگهداری دستگاه ها یا حتی ماشین زیر پای منو بدن و همه اینا در زمانی بود که اونا هم تحصیلات هم پستوانه اقتصادی صد برابر من داشتن
این حرفایی که استاد میگن گوهر واقعا من لمسشون کردم
ارادتمند استاد عباس منش
سلام
سپاس دوست عزیزم
بهتون تبریک میگم
بابت موفقیت هاتون
خدا رو شکر میکنم بابت دوست های خوبم
اره منم واقعا بشینم رو خود باوری ام کار کنم
بشینم خلق کنم اون چیزی رو که میخوام
واقعا الان به ی درکی رسیدم که خودم هستم شرایط و اتفاقات زندگی ام رو رقم میزنم
و از فکر کردن روی عوامل بیرونی دست بردارم و بیام از خودم شروع کنم از چیز های کوچیک شروع کنم به ساختن
مرسی عزیزم
خیلی خوشحالم کردی
سلام به همه ی بچه های سایت
من دراین مدت که عضو سایت شدم نتایج زیادی دیدم از جمله اینکه تا دوسال قبل در شرایط بسیار بد روحی وافسردگی که درمان نمیشد و بیخوابی های شدید وزندگی ای درحال انفجار و بیکاری و همسری که فقط براش آرزوی مرگ میکردم، به سر می بردم
اما از زمانی که خودم مسؤلیت تمام اتفاقات زندگیم رو بر عهده گرفتم و تصمیم به تغییر گرفتم کم کم همه چیز تغییر کرد و تونستم ذهنم رو تا حدودی کنترل کنم و سردردهای هر روزه ام درمان شد و خواب شبانه که برام به رویا تبدیل شده بود تجربه کردم و بیماریهایی که در اثر ضعف اعصاب و افسردگی تجربه میکردم درمان شد و دیگه قرص اعصاب استفاده نمیکنم و روابطم باهمسرم خیلی خوب شد و همسرم خیلی به من علاقه داره و من که قبلا به چشم دشمن به همسرم نگاه میکردم الان به چشم مهربانترین دوستم نگاهش میکنم،و تفریحات لذت بخشی رو باهم تجربه کردیم و یکسالی میشه که شاغل شدم ولی چون دوتا فرزند دارم همیشه دوست داشتم که کارم نیمه وقت باشه تا بتونم به نیازهای فرزندانم هم رسیدگی کنم که دقیقا همین اتفاق افتاد، دوست داشتم با وجود کار نیمه وقت حقوق کامل بگیرم که همین اتفاق هم افتاد، خیلی برام مهم بود که کارفرما بهم احترام بزاره که الان دقیقا همینطوره و احترام ویژه ای میزاره، و در اکثر مواقع آرومم ولی قبلا به شدت عصبی بودم، خلاصه اینکه راضیم و خوشحالم که از اون زندگی جهنمی دیگه خبری نیست و خیلی اتفاقهای دیگه ای که دوست داشتم تجربه کنم برام اتفاق افتاد که نوشتنش خیلی طولانی میشه…
الان دیگه هر مشکلی پیش میاد سعی میکنم به جای غصه خوردن به راه حل فکر کنم،و زندگیم روی ریل افتاده و کمتر با تضادها مواجه میشم و واقعا از زندگیم و همسر مهربون و فرزندانم و شغلم راضیم و همه با من به زیبایی رفتار میکنن
ولی راجب سوالی که استاد پرسیدن؛ باید بگم که چند روز قبل من تصمیم گرفته بودم ماشینم رو با یه ماشین ترو تمیز تر عوض کنم،،چون خیلی قدیمی شده، و میگفتم من در همه زمینه ها پیشرفت کردم باید در این زمینه هم پیشرفت کنم، ولی به یه مقدار پول نیاز داشتم، همسرم یه زمین داشت که قرار بود بفروشه و پولش رو به من بده،و این آخرین سرمایه ای بود که در حال حاضر داشتیم، اما وقتی از سرکار برگشتم متوجه شدم که پولش رو گذاشته توی بورس و کلا بورس شدیدا ریخته و دیگه خبری از پول نیست، اون لحظه واقعا زمانی بود که اصلا نتونستم خودم رو کنترل کنم و واقعا ناراحت شدم تا حالا توی این مدت که باسایت آشنا شدم چیزی اینطوری من رو ناراحت نکرده بود، این در حالی بود که همسرم بارها و بارها و بارها از بورس ضربه خورده وسرمایش رو از دست داده و من همه جوره تلاش کردم که کمکش کنم و بهش بگم که درس عبرت بگیر تا پیشرفت کنیم ولی نشد، الان به جایی رسیده که دیگه سرمایه ای نداره که بزاره توی بورس تا صفرش کنه،،
در موارد قبلی تا این حد ناراحت نشده بودم ولی چون این چرخه بارها و بارها تکرار شده باعث بهم ریختن من شد که البته الان خیلی آروم ترم و سعی میکنم بابت اشتباهات همسرم خودم رو ناراحت نکنم و البته که همسرم گفته میخواد دیگه بورس رو کنار بزاره و این همون اتفاق تکراریه که هر چند مدت یکبار در زندگی من تکرار شده
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استادعباس منش عزیز وخانم شایسته
استاد بزرگترین پاشنه آشیل من که رفع این پاشنه آشیل یکی از اهداف وخواستهای من شده وبرای رفع اون تمام قد وباتمام وجود دارم تلاش میکنم نگران شدن از برخورد فرزندانم ودعواهایی که باهم میکنند میباشدمن 3تا پسر4و7و10ساله دارم که به شدت انرژی بالایی دارندوهرموقع باهم دیگه دعواشون میشه بسیار بسیار به هم میریزم وعصبی میشم
البته دعوای بچه پسرا توسن خردسالی طبیعیه ولی من نمیتونم تحمل کنم.
خدارو شکر از زمانی که با قانون سلامتی پیش میرم مخصوصا پیاده روی روزانه 8کیلومتری که در97درصد روزا انجامش میدم بسیار به من کمک کرده که به آرامش برسم وبرکنترل خشم خود مسلط باشم.
ولی هنوز خیلی باید آرامتر بشم وبیخیال وخونسردباشم.
استاد باورهای مخربی که باعث خشم من میشه در چنین مواقع روپیداکردم ودارم سعی میکنم با پیداکردن الگوهای مناسب تغییر بدم
مثلاترس از آسیب رسوندن جدی به یکدیگر یاترس از متنفر شدن از یکدیگریاتحمل نداشتن سرو صداهای زیاد در هنگام دعوا باعث به هم ریختن من میشه وخیلی حالم بده میشه وچون باور دارم وبه یقین رسیدم که حال بد مساوی با اتفاقات بد فقط به خاطر خودم میخام این پاشنه آشیل بزرگ و برطرف کنم و100درصد ایمان دارم که از پسش بر میام.
استادبسیار سپاسگزارم از آگاهی های که به من میدید وزندگیم در تمام جنبهها هرروز در حال زیباتر شدن وعالی ترشدنه .
به امید دیدار شما…
خدانگهدار.
سلام اقا مجتبی عزیز
من با اجازه شما بگم که اصلا طبیعی نیس که دعوا کنن بچه ها باهم و اینکه شما پذیرفتی که این طبیعیه دقیقا پاشنه آشیل میتونه باشه و نمونش رو میتونید تو سریال زندگی دربهشت بچه های آقای رایان ببینید که چقد عالی این چهار پسر باهم رفتارمیکنن و باهم درصلح هستن و عالی عمل میکنن
حتما نمونه اطرافتون پیدا میکنید
منم خودم در 99 درصد مواقع از کودکی تا بزرگی بسبار یسیار کم جدل و دعوای فیزیکی داشتم توی خانواده که خودمم برای خودم تو این جریان برای شما میتونه مثال باشه
البته شمام میتونین تو اطرافتون این رو ببینید و تو ذهنتون جابندازید تا این مورد هم براتون درست بشه و به ارامش برسید
روز و روزگارتون خوش :)
سلام
آقامیلادعزیز
واقعا همینه که شما میگی چرو تا حالا خودم به این باور غلط نرسیده بودم ..
بسیار بسیار سپاسگزارم دوست نازنینم که منو آگاهم کردی ازاین پاشنه آشیلم
همینجا متعهد میشم که با تمام وجود این باور غلط وتغییر بدم
چه دلیلی داره که بچها باهم دیگه جنگ کنند اصلا چنین چیزی طبیعی نیست!!
چرا من چنین چیزیو پذیرفته بودم؟؟
این که استاد همیشه میگه باورهای ما اول ازخانواده و اطرافیان در وجودمان شکل میگیره حقیقت محضه.من تویه خانواده نسبتا شلوغ بزرگ شدم و تقریبا بیشتر فامیل ما پر جمعیت وپر پسر بودن و درگیری بین بچه پسرها همیشه رایج بود ومن این جمله رو از خیلیاشنیدم که طبیعیه بچها باهم دیگه کتک کاری کنندواین شده جزیی از باورهای مخرب ذهن من .
به قول استاد این کدهای ریز در لایهای ناخودآگاه ما دارن کار انجام میدن وما متوجه نیستیم.وکار مابایداین باشه که در تمام مسائل زندگی دنبال پیداکردن این کدهای مخرب باشیم وباجایگزین کردن کدهای جدیدوقدرتمند نتیجه ها تغییر خواهدکرد.وچقدراین موضوع کدنویسی در دوره بینظیرکشف قوانین زندگی عالی برسی شده..
از خداوند بینهایت سپاسگزارم که در هر لحظه مارو هدایت میکنه به مسیر درست.وبازبان وقلم بندگانش مارو آگاه میکنه..
خیلی خیلی حالم خوب شد واحساس سبکی میکنم.
بسیار بسیار سپاسگزارم دوست عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت و ثروت مندباشی
خدانگهدار.
بنام خداوند هدایتگر
سلام به استاد گرانقدرم و مریم جان عزیزدل
امروز از صبح که بیدار شدم فقط دارم توی سایت میچرخم و فایل گوش میکنم و فکر میکنم جز اولین کسایی بودم که این فایل رو گوش کردم چون به محض اینکه روی سایت قرار گرفت دانلودش کردم
خیلی جالبه که من امروز اومدم سایت و بعداز چندین فایل به همین نتیجه رسیدم که یک سری اتفاقات داره به صورت تکراری توی زندگی من رخ میده و از خداوند خواستم که ریشه این الگو های تکرار شونده رو بهم نشون بده و خداوند هدایتگرم بعداز چند دقیقه منو به سمت این فایل هدایت کرد و وقتی که اسم فایل رو دیدم فقط داشتم سپاسگزاری میکردم از اینکه خداوند چقدر سریع جواب سوالمو داده و همین که احساس میکنی خداوند هرلحظه داره صداتو میشنوه و به همه چیز آگاهه چقدر به آدم احساس خوب و حس امنیت خاطر میده
خداوند مهربان و هدایتگرم هزاران بار ازت سپاسگزارم
و ممنونم که ازطریق این فایل بامن صحبت کردی
استاد خیلی خوشحالم که قراره باکمک شما یسری از الگوهای تکرار شونده زندگیمو پیداکنم و ریشه ای حلشون کنم و بالاخده بتونم از شرشون خلاص شم
جواب سوال:
استاد من توی خیلی از مواقع احساسات شدید منفی رو تجربه میکنم و دارم کم کم رو خودم کار میکنم تا اصلاحشون کنم
1.یکی از مواقعی که خیلی خیلی حالم بد میشه زمانیه که از طرف همسرم و خانوادش بی احترامی یا بی اعتنایی میبینم
2.وقتی کسی بخصوص اعضای خانواده خودم ازم انتقاد میکنن
3.زمانی که احساس میکنم کسی که بهش خوبی کردم قدر محبت منو نمیدونه و حس میکنم داره ازم سو استفاده میشه
4.زمانی که موفقیت هم سن و سالای خودمو میبینم و خودمو باهاشون مقایسه میکنم احساس خیلی بد حقارت بهم دست میده که چرا من نتونستم موفق بشم و همش خودمو سرزنش میکنم و حس قربانی شدن دارم و نسبت به همه چیز حس تنفر پیدامیکنم
وخیلی چیزای دیگه ولی اینا خیلی اساسی هستن و خودم هم بهشون چندوقتیه پی بردم و خودمم میدونم که همش ریشه در نبود عزت نفس داره و باید با تعهد و با ایمان قوی و با کمک تمرین های شما این نقاط ضعف رو درمان کنم
استاد من واقعا عاشقتونم و میدونم که یه روزی توی کشور رویایی آمریکا که آرزوی من از کودکی تا بحال بوده شمارو به زودی زود ملاقات میکنم
شما و مریم جون عزیز دلم رو در آغوش میگیرم و از موفقیت هام براتون با جون و دل تعریف میکنم
به امید اون روز زنده ام
ای خدایی که هدایت منو به خودت واجب کردی خودت کاری کن که هرلحظه فقط و فقط از خودت طلب یاری کنم و بتونم الهامات رو از نجوای شیطان تشخیص بدم
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
به نام خدای پاسخ دهنده و هدایت کننده
سلام و درود خدمت استاد عزیزم
سلام خانم شایسته عزیزم
و سلام دوستای گلم در این مسیر الهی.
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
خدا رو شکر که در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم تا بیشتر فکر کنم .
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
اول یک هم زمانی رو بگم تا ایمانمان قوی تر بشه که این سایت رو هر لحظه خدا داره هدایت میکنه.
ماجرای من.
الان چند روزی هست که بردادر برای ی ماشین ثبت نام کرده و به امید خدا قراره ی ماه دیگه تحویل بگیره.
و من و برادرم خیلی در مورد این ماشین صحبت میکردیم و میشه گفت توجه میکردیم
و من الان مرتب چند روزه در سطح شهر هر روز خیلی خیلی دقیقا از همو ماشین و هموم رنگ میبینم
خوب تا اینجا که همه ما میدونیم به هرچه توجه کنیم بیشتر میبینیم که البته من خیلی موقع ها بوده توی مثال همین ماشین میخواستم ماشینم بگیرم و از همون ماشین خیلی خیلی توی شهر میدیدم خوب میگفتم دلیلش اینه که دارم بهش فکر میکنم و در موردش صحبت میکنم و….
ولی باور کنید امروز با خودم گفتم آقا اوکی من الان چون خیلی خیلی این ماشین رو میبینم چون میدونم که الان چند وقته در مورد صحبت کردم و توجه کردم
ولی خدا شاهده امروز ظهر توی ماشین بودم گفتم خدایا دلیل این چیه
چرا مثلا من به ماشین و یا چیزی خیلی فکر میکنم و توجه میکنم خیلی ازش میبینم
دلیلش چیه
و چرا مثلا این اتفاق در مورد پول نمیوفته
یعنی نمیتونستم درک کنم چرا برای مثلا ماشین اتفاق میفته ولی برای مثال پول نمیوفته
درک نمیکردم و برام سوال شده بود
گفتم الان زنگ میزنم به داداشم که اونم توی سایت فعال هست ازش بپرسم
2 بار زنگ زدم جواب نداد
و دقیقا شنیدم خدا گفت برو توی سایت جوابت رو پیدا میکنی
گفتممیرم توی عقل کل سوال میکنم
که وقتی اومدم توی سایت با اینکه از صبح چندین بار اومده بودم وقتی اومدم دیدم ی فایل جدید اومده سریع همون لحظه دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن وقتی اول فایل استاد گفت که وقتی به ی چیز مثلا ماشین فکر میکنید
اصلا وقتی کلمه ماشین در آومد کلا ی حس حال عجیبی پیدا کردم
که آدم باید توی اون لحظه قرار بگیره تا درک کنه که خدا واقعا هر لحظه توی این سایت مارو هدایت میکنه
اصلا بودن در این سایت هدایت و لطف خدا رو میخواد
خواستم اینجا اول به خودم بگم که بودن ما توی این سایت نشان واضح هدایت خداوند به راه راست
راه بندگان صالح هستش و باید درک کنیم
قدرش رو بدونیم
هر لحظه به خاطر این سایت خدا رو شکر کنیم
و ایمانمون رو قوی تر کنیم
استاد باور کنید من یکسال دقیق طول کشید تا توی سایت عضو بشم همیشه شرایطی پیش میومد که نمیشد عضو سایت بشم
بالای 20 تا ایمیل درست کردم
خدا شاهد وقتی عضو شدم درک کردم که باید لطف و هدایت خداوند باش تا در مدار دریافت این آگاهی ها قرار بگیری .
حس و حال عالی دارم خدا رو شکر.
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
سوال اول:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)
⭐من وقتی با کسی قرار می گذارم و طرف دیر میاد سر قرار و الاف میشم خیلی خیلی احساس
بدی پیدا میکنم عصبانی میشم.
⭐من وقتی کسی خوبی ها و کار هایی که براش کردم و درک نمیکنه و احساس میکنم نادیده میگیره یا نمیفهمه یا تشکر نمیکنه برعکس تازه ی حرفی هم میزنه بشدت عصبانی میشم و ی حس قربانی شدن بهم دست میده
و برعکسش هم هست وقتی کسی از کار خوبم تشکر میکنه و یا ی کاری که طرف درک میکنه که من انجام دادم و زحمت کشیدم تشکر میکنه واقعا خیلی خوشحال میشم احساس خوبی بهم دست میده.
⭐من وقتی میخوام ی تصمیم بزرگ بگیرم کلا ذهنم کار نمیکنه احساس بدی بهم دست میده
قدرت تصمیم گیریم صفر میشه و احساس در ماندگی میکنم و خیلی خیلی بیش از حد مشورت میکنم و تصمیم گرفتن خیلی سخت میشه طوری که در 95 درصد مواقع تصمیم نمیگیرم یا بگیرم بازم شک دارم
مثال های زیادی دارم از خرید ماشین
از شغل و خونه و….
⭐من وقتی کسی مسخره ام بکنه بشدت ناراحت و عصبانی میشم
⭐من وقتی در شرایطی قرار میگیرم که احساس میکنم حقم ضایع شده بشدت ناراحت میشم و احساس قربانی شدن میکنم و نا امید میشم.
⭐من وقتی کسی کارش رو درست انجام میدهد بشدت احساسم خوب میشه و از طرف تعریف میکنم و برعکس
⭐من وقتی صحبتم رو طرف مقابل درک نمیکنه و تلاش میکنم که بهش بفهمونم و طرف مقاومت میکنه و یا طرف ی دیدگاه مخالف من رو داره کلی احساسم بد میشه از طرف بدم میاد و عصبانی میشم که چرا نمیفهمه داره اشتباه فکر میکنه
⭐من وقتی میفهمم که ی نفر زیر حرفش میزنه یا دروغ میگه بشدت عصبانی میشم
⭐من وقتی خودم رو با انسان های موفق یا ثروتمند مقایسه میکنم بشدت احساس کوچیک بودم و نا امیدی و احساس بی ارزشی میکنم
⭐من وقتی در مجالس خوشحالی قرار میگیرم بشدت احساس خوبی میکنم و خوشحال میشم و برعکس وقتی در مجالس دیگه قرار میگیرم احساسم بد میشه
⭐من وقتی ی خبر خوب بهم میرسه بشدت خوشحال میشم و برعکس
وقتی ی خبر بد بهم داده میشه احساس نا امیدی میکنم
⭐من وقتی میبینم ی نفر داره نا حقی میکنه بشدت عصبانی میشم و بهم میریزم و برخورد میکنم
⭐منوقتی در کاری موفق میشم بشدت خوشحال میشم و برعکسش وقتی شکست میخورم خیلی احساس نا امیدی و شکست بهم دست میده
تا همین قدر یادم اومد
مرسی استاد
سلام استاد عزیز و گرامی
من وقتی سفر با هواپیما دارم احساساتم به شدت برانگیخته میشه و حتما باید قرص مخصوص فوبیا و پانیک مصرف کنم با اینکه ورزشکار هستم و بوکس کار میکنم و توی خیلی از مسائل زندگی قوی و قدرتمندم و همچنین زمانی که حرف زور و یا دروغ بشنوم
ای که با نامت جهان آغاز شد…
سالهاست که در پی پیشرفت مالی بودم. در این هزارتو پیچ در پیچ گیر کرده بودم و این کلاف سر در گم در دستانم بود… نمی دانستم از کجا شروع کنم. پس از تلاش فیزیکی شروع کردم. کارهای مختلفی را تست کرده ولی انگار روند سینوسی را از من ساخته اند. از وقتی شروع به انجام کاری میکردم تا به نتیجه رساندنش مدت کوتاهی طول می کشید و انقدر نرم و تکاملی این اتفاق می افتاد که من همه چیز را فراموش می کردم.. بازهم نرم و طبیعی به همان ادمی که بودم برمیگشتم. همان مکان قبلی. همان سردرگمی. همان هزارتو….
به معنای واقعی و با تمام وجودم نمیدانستم مشکل از کجاست. احساس عجز و ناتوانی داشتم!!! روزها ، هفته ها و ماه ها و سالهای زیادی با ارزوی استقلال مالی گذشت. تا اینکه بالاخره صدایی در درونم فریاد زد : همه کارها بکردی هله میر بار دیگر ،،، سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر!
جنس این صدا را که تازه با او آشنا شده بودم میدانستم، اما درک آن برایم دشوار بود…. انگار لطف ویژه ای به من دارد و خیلی زود به سوالها جواب می دهد…. درک این اگاهی برایم ماه ها طول کشید. خلوت ها می خواست. سکوت ها می طلبید. کنترل ذهن زیادی نیاز داشت… اما بالاخره تکه دیگری از پازل زندگی ام تکمیل شد…. فهمیدم! دانستم!!! یافتممم!!! احساس کسی را دارم که 1 میخواسته ولی 1000 به او داده شده… من مثال شخصی هستم که بدنبال لقمه ای نان ان هم از دست این و آن بودم اما این وهاب ، این رزاق کلید گنجینه اسمان ها و زمین را در دستانم قرار دارد… با قدم اول 12 قدم قدرت خلق زندگی ام را به من اموخت! مرا با اصل خودم یکی کرد… با جلسه ششم قدم اول بزرگترین درس زندگی ام را به من اموخت… دلیل تکرار تمام ناخواسته هایم ، دلیل دو قدم پیش رفتن و دوباره برگشتن سر نقطه اول، دلیل نداشته ها، نرسیدن ها، اضطراب، نگرانی و و در کل دلیل تمام ناخواسته ها را یافتمممم….
سوال!؟ چه چیزی ، چه اتفاقی، احساسات تو را به شدت برانگیخته می کند؟؟؟
استاد عزیزم وقتی این سوال را مطرح کردی، به خدا قسم هنوز جملات شما تکمیل نشده بود، هنوز سوال تمام نشده بود، که یک جواب در گوشم زنگ میزد…. دیروز درخواستم از خدا این بود که توحید را بر قلب و جانم و بعد از ان در زندگی ام جاری کند… می دانم توحید حرف های قشنگ نیست. توحید جملات زیبا نیست. توحید یقین و سرسپردگی است! توحید یک چَشمِ بی چون و چرا و از ته دل است. توحید یک اوکی هر چی تو بگی است. توحید یعنی تو میدانی، تو اگاهی من که ضعیفم من که نمی بینم! توحید یعنی تو بر هر کاری توانایی! توحید یعنی رابطه من با تو همیشگی است! توحید یعنی من و تو یکی هستیم! من قسمتی از تو هستم! قسمتی که بر اثر منطق ادمها از اصلش جدا شده!!!
برگردیم به جواب! جواب من عوامل بیرونی است!!! بیشترین واکنش احساسی که در تمام عمرم داشتم به یک اتفاقی بود که الان مختصر برایتان تعریف میکنم! چند مدت پیش من یک قطعه زمین برای یکی از اشنایان گرفتم. یعنی من به یکی از دوستانم که در کار املاک بود گفتم و او این زمین را پیشنهاد داد… سند این ملک عادی بود و حدود دو سال زمان میبرد تا کارهای سند انجام شود.. ما قبول کردیم و ملک را خریدیم!! بعد از چند وقت فهمیدم زمین مشکل قانونی داشته و … بزرگترین ترسی که در تمام عمرم تجربه کردم آن روزها به سراغم امد. هیچ فایلی ، هیچ ایه ای، هیچ کاری آرامم نمی کرد. احساس میکردم هیچ چیز در کنترلم نیست و دست ارامش عزیزم را رها کرده ام…
زمان زیادی گذشته است. شاید تقویم 1 سال را نشان دهد. ولی برای من 10 سال بوده. من به اندازه 10 سال بزرگتر شده ام… این پلن خداوند برای من بود… این برنامه خدا برای من بود… به وضوح آن روزها دریافتم که این درس توحید است. این اتفاق افتاده تا به وضوح ببینی ترس هایت را! ببینی دلیل تمام ناخواسته هایت را! ولی انصافا سخت بود! نمی توانستم ذهنم را کنترل کنم… امروز و در این لحظه خدایی هیچ چیز تغییر نکرده است. در بیرون همه چیز شبیه قبل است. اما من عوض شده ام. من ادم دیگری هستم! من یک درجه توحیدی تر شدم… خیلی خوشحالم! آرامش بسیار عمیقی دارم.. مطمئنم میتوانم شرایط دلخواهم را در هر شرایطی خلق کنم… در یک محیط کاری فوق العاده مشغول به کارم! با دو تا از فرشته های بی نهایت مهربان خدا همکارم… کارهای بزرگی برای انجام دادن پیش رویم است. نگرانی هایم کمرنگ تر شده… احساس خوشبختی دارم… رابطه ام با خدا عالیه. رابطه ام با ادم های اطرافم خیلی خوبه… با خودم ، ادما ، حیوونا ، اجسام و همه چیز در صلحم…
نشانه های زیادی عشق را فریااد می زند.. بقول یکی از دوستان، بوی بهبود، ز اوضاع جهان میشنوم!!!! منتهی باید بزرگتر فکر کنم… بقول ملاصدرا مگر از زندگی چه می خواهی که در خدایی خدا یافت نمی شود!؟ این خدا بر هر کاری تواناست.توانایی انجام هر کاری را دارد. کافیست به او اعتماد کنم و تنها و فقط او را پرستش کنم و تنها و فقط از او یاری بجویم….
سلام به برادر عزیزم سعید
من دقیقا همین جوریم و یک قدم میرم جلو باز دوباره بر میگردم سر همون جایی که بودم و حتی پایین تر
نمی دانم فقط تنها چیزی که ارومم میکنه اینه که این اتفاق ها داره میفته که من بزرگتر بشم
و هدایت خداوند استاد میگه توی 95درصد جالبه 5درصد ناجالب
برای من با اقراق 50،50هستش
یعنی 50درصد جالب و 50درصد ناجالب نمیدونم چه جوری خودم رو از این چرخه نجات بدم منو راهنمایی کنید من نمیفهم هر چقد زور میزنم
تو یه چرخه گیر افتادم
توجه به نکات مثبت هم تو این شرایط بی کار شدن و بد هکار بودن اونم نزدیک به 500میلیون و روابط عاطفی ترکیده واقعا هنر میخواد و ایمان و توکل
ولی میدونم که از این چرخه بیام بیرون با کار کردن هر روزه خودم دیگه مطمئنم که یه روند رو به رشد و ملایم به سمت بالا خواهم داشت و تنها راهم به نظر خودم پیدا کردن کار که به امید خدا پیدا میشه و بعد یواش یواش گند کاریایی که کردم رو جمع کردن طمع ها زیاده خواهی ها ترس ها و باور های اشتباه
بنام خدای مهربان
سلام به سعیدِ عزیز
خیلی کامنت شما رو دوست داشتم
ممنونم که نوشتین
مخصوصا
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
و
مگر من از زندگی چه میخواهم که در خدایی ، خدا یافت نمیشه ؟؟!!!
خیلی این دو تا جمله بهم چسبید و لذت بردم
ایشالا که خداوند هدایتمون کنه و فی الدنیا حسنه و فی الاخرت حسنه بشیم
سلام به همه ی هم مسیران عاشق
من امروز ثروتمند تر شدم چون این فایل بی نهایت زیبا که میلیونها تومن می ارزه به من هدیه داده شده
خداوند منو از راههای مختلف سورپرایز میکنه،شکر شکر
جواب سوال:
در مورد روابط قبلی و رابطه ای که الان دارم الگوی تکرار شونده ای هست به نام داشتن حضور یک مانع برای لذت نبردن (مثل خانواده پارتنرم) که از اول رابطه برنامه ی تموم شدنش و باید بریزم.
مدام آماده ی تموم کردنم با اذیت وناارحتی
مورد بعدی جواب تلفن و پیام ندادن به فاصله ی چند روز یا وقتی که در مسافرت هست بشدت منو به هم میریزه و احساس طرد شدن حالمو بد میکنه
قدر نشناسی آدمی که هیچ تعریفی نمیکنه و فقط انتقاد میکنه منو بهم میریزه
مثلا پارتنرم خوبی های خیلی هارو میگه اما هیچوقت از دست پخت من یا کارایی که تو خونه میکنم تشکر نمیکنه و دقیقا مشابه اون و کسی دیگه انجام بده با آب و تاب تعریف میکنه اما فقط کافیه یه ایرادی در غذا یا چیزی از من ببینه سریع میگه.
چند روز پیش صاحبخونه برای تمدید سوییتی که زندگی میکنم به حالت توهین گفت من هیچوقت خانوادمو توی همچین جایی ساکن نمیکنم و بعدش اومدم خونه و کلی گریه کردم از نداشتن حامی چه مالی چه…..
درمورد مسایل مالی و کاری هر کاری میخوام بکنم به صد نفر میگم آخرشم نمیدونم چی درسته چی غلط از شکست و از دست دادن پول میترسم چون هیچ کسی کمکی نمیکنه
در مورد خانوادم با تلاش فراوان سعی میکنم به بعضی خواسته هاشون نه بگم اما بعدش عذاب وجدان ولم نمیکنه وبرافروخته میشم.
از اینکه تنهام و هیچوقت در خانواده و اطرافیان کسی حمایتی چه مالی و چه معنوی نکرده حالم بد میشه
در نهایت از نوشته ی خودم فهمیدم به شدت احساس نیاز به حامی و پشتوانه میکنم ،چیزی که از کودکی نداشتم و نمیدونم چه شکلیه
به نام خدای مهربان
سلام استاد خوش هیکل و خوشتیپ و خوش چهره و خوش حال و خوش بو و خوش صحبت و خوش برخورد و …
سلام مریم بانوی شایسته
سلام خانواده ی بهشتیم
باز هم یک فایل پر از آگاهی که قرار کلی به رشدمون کمک کنه و هرزیات ذهنمونو بچینه
دقیقا این فایل های شما هم یک الگویست که هربار تکرار میشه و نشان از باورهایست که در جهت رشد خودتون و جهان شکل میگیره
یکی از الگوهای تکرار شونده ی مثبت که واسه من اتفاق نیفته و عاشقشم و هر بار تاکیدش میکنم و کلی برای ذهنم مثال میزنم تا باور بیشتری بشه و بازهم تکرار بشه اینه که وقتی قرار باشه یک مسئله ای را حل کنم ویا توی شغلم واسه کسی کاری را انجام بدم قبلش یه آگاهی بهم داده میشه و بهتر میتونم اون مسئله را حل کنم ،دقیقا همین الگو دوباره قبل از اینکه بیام تو سایت و این فایل جدید ببینم واسم اتفاق افتاد که دقیقا به موضوع همین فایل هم ربط داشت
من خیلی به فیلم علاقه داشتم و حتی یک بخش از اعتیادی که داشتم مربوط به همین فیلم دیدن میشد از وقتی که رو خودم کار کردم و با سایت استاد آشنا شدم فیلم دیدن کم کردم اما از زمانی که دارم برای علاقم مطالعات بیشتری انجام میدم کلا گذاشتم کنار و اما الان که دارم این کامنت مینویسم در اتوبوس به سمت شهرستان هستم و هر بار که تو اتوبوسم ناخودآگاه باید یه فیلمی ببینم و تا حالا محال بوده که این کار نکنم و این یک الگوی تکرار شونده بوده ولی خیلی جالبه این بار این کار نکردم و گفتم به جاش به سایت استاد سر بزنم که این فایل جدید دیدم به خاطر همین قبل از هر سوالی و یا حل یک مسئله ای به من یک راهکار و یا یک ابهامی برای درک بهتر ویا حل اون مسئله گفته میشه
و اما سوالی که استاد فرمودند:
_چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدیدترین احساس را در شما بر انگیخته میکند؟؟
یه داداش کوچیک دارم که کارهای منفی و اعتیادمون با هم بود من زودتر ترک کردم و با استاد آشنا شدم و خیلی نگران داداشم بودم یه مدت که آوردمش پیش خودم و فکر میکردم که میتونم تغییرش بدم و چک و لگدهای سنگینی از جهان خوردم و تصمیم گرفتم فقط رو خودم تمرکز کنم یه مدت گذشت اما هنوز نگرانش هستم با حالی که الان ایشون هم ترک کرده و با مباحث استاد آشناست اما بعضی اوقات وقتی به این فکر میکنم که مییره یک جایی و قرار به خاطر کارش مدتی اونجا بمونه خیلی نگرانش میشم قبلاً به شدت این نگرانی زیاد بود در حدی که خوابم نمیبرد و خدارا شکر الان خیلی کم شده و مطمئنا از این فایل به جواب خوبی میرسم و کلی برای رشدم مناسب
چقدر جالب الان که کامنتم تموم شد رسیدیم
خدایا شکرت بابت این هم زمانی و هم مکانی
عاشق همتونم
به نام خدا
سلام به استاد عزیز تشکر میکنم بابت نشر این آگاهی ها
سوال اول:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت
یکی از ترمز های من ک الان خیلی بهترم این بود ک بقیه چی پس همه اش فکر بقیه بودم ریش اش برمیگشت به باور هایی ک از خانواده گرفته بودم الان آنچنان احساسی این باور در من به وجود نمیاره
ترمز دیگ ام ی ترس ریز بود ک تو همه مسائل زندگی ام بخشی و میدیدم و تونستم با باور های توحیدی روش کار کنم