پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به دوستان عزیزم
سلام ودرود عرض میکنم خدمت استاد عباس منش عزیز
خدمت بانو مریم شایسته و الگو دوست داشتنی ام
سپاسگذارم از شما دو فرشته مهربون که اینقدر موفق و تاثیر گذار بودید تو زندگی من و خیلی افراد و واقعا درک کردم اون جمله طلایی تون رو که گفتید که ما با رسیدن به خواسته هامون میتونیم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم .
و الحق که شما رسالت تون رو به خوبی انجام دادید و باورهای ما رو تغییر دادید قدرت بخشیدید و خدای زیبایی که به من نشون دادید سپاسکذارم ازتون که یادم دادید چطور رها و آزاد زندگی کنم سپاسکذارم
خدایا شکرت
استاد در مورد جواب به سوالاتی که پرسیدید قبلش بگم که فکر کردن به این سوالات باعث شد که چقدر بهتر و بیشتر متوجه تغییراتم بشم که تو این مدت ایجاد کردم که قبلا برام مشکل های پر تکرار بودن
و اول از گفتن این موارد دوست دارم شروع کنم .
شرایط و اتفاقاتی که در زندگی ، قوی ترین احساسات رو در من برانگیخته کرده :
1_یکی از اتفاقات بزرگ و مهم زندگی من که خیلی احساسات من رو شدیدا تحت تاثیر قرار داد اتفاقی بود که چند سال پیش افتاد که باعث شد من حمایت خداوند رو حس کنم و اینکه وقتی میگیم خدا باید حافظ و نگهدار آدم باشه یعنی چی ؟!! .. که تو اون اتفاق بد این برای من ثابت شد و تا چند روز فقط داشتم گریه میکردم که چطور خداوند من رو از شر آدم خلافکار ومجرمی به خوبی و کامل حفظ کرده بود که این رو بعدا متوجه شدم و شوکه شدم ، وقتی فهمیدم من تو چه شرایطی نا خواسته افتاده بودم و پلیس گفت خدا واقعا بهت رحم کرده که اینقدر بی خطر گذشته
فقط خدا میدونه که چه شرایط احساسی عجیبی داشتم اون اتفاق باعث شد که خدا رو با همه وجودم باور کنم و ایمان به وجودش داشته باشم و این باور قوی خیییلی قوی در من شکل گرفت که خداوند هر لحظه حافظ ونگهدار منه و این اتفاق رو برای خودم یادآوری میکنم از این جهت که من باید سَمت خودم رو درست انجام بدم صداقت و درستی داشته باشم و شرایط رو به خوبی بررسی کنم و باقی کارها رو به خدا میسپارم وبدون استرس دست به اقدام میزنم ومیدونم خداوند من رو یاری میکنه. و همیشه کمک و پشتیبانی خداوند رو حس میکنم در هر شرایطی در امنیت و آرامش خودم رو در پناه خدا حس میکنم و میگم اون دفعه خداوند از من محافظت کرد بازم محافظت میکنه . البته این رو هم بگم به قول استاد وقتی ما روی خودمون بیشتر کار میکنیم وتو مدار درستی قرار میگیریم آدم های مشکل دار هم در مسیر ما قرار نمیگیرن و الان خداروشکر بهترین افراد در مسیر زندگیم هستن .
2_ به شدت اهل نظرسنجی و مشورت کردن بودم و وقتی میخواستم کاری کنم انگار دنبال تاییدیه کسی بودم دائم در حال همفکری بودم ،.. و این باعث شده مرتبا من تو حس بی اعتماد به نفسی بمونم و اقدام نکنم و حتی باعث شده بود که رفتار بقیه هم جور خاصی باشه و واقعا میبینم آدم وقتی خودش روی خودش حسابی باز نمیکنه بقیه هم جدی نمیگیرنش ، و میزاشتم به حساب اینکه که من شرایطش رو ندارم و لابد قسمت نیست
ولی از بعد آموزش های استاد خیلی زیاد خییییلی تو این مورد تغییر کردم خودم به تنهایی تصمیم میگیرم و اگر خیلی ضروری باشه با فرد صاحب نظر و مطمئن صحبت میکنم واین باعث شده که تو موقعیت های بیشتری قرار بگیرم و با بررسی شرایط و با اعتماد به نفس بالا خودم به تنهایی تصمیم میگیرم و نتایج خیییلی بهتری میگیرم و دستاوردهام بیشتر شده .
3_ یه موضوع پر تکرار دیکه برای من این بود که وقتی اتفاق بدی برای کسی میافتاد شدیدا حالم بد میشد تپش قلب میگرفتم و روحیه ام خراب میشد و اتفاق شبیه به اون گاها برام پیش میومد بارها این موضوع برام تکرار میشد که تو این فایل دقیقا استاد این موضوع رو بهش اشاره کردن و چقدر جالب که دیدم خدای من خیییلی وقته که دیگه درگیر این موارد نیستم و دلیلش هم اینه که ورودی های ذهنم روکنترل میکنم اگر کسی صحبت منفی داره بحث رو با تکنیکهایی که استاد گفتن عوض میکنم و با هر کسی وارد صحبت و گفتگو نمیشم و خداوند کلی افراد مثبت و پر انرژی رو تو مسیر زندگیم قرار داده
استاد عزیزم سپاسگذارم یه دنیا سپاسگذارم چون این مورد باعث میشد حتی تا درمانگاه و بیمارستان برم و روزها درگیر مشکل اون فرد میشدم و همزاد پنداری میکردم و الان چقدر رها شدم و راحت شدم و فهمیدم که خود اون دلسوزی های بی مورد و مسخره
یه جور شرک بودن یعنی فکر میکردم چرا اون اتفاق براش افتاده ،. در حقش جفا شده و نباید اینطور میشده و ،..
و حالا فقط باید بگم
خداااااایااااا شکرت .
4_ مورد بعدی در مورد نادیده گرفته شدن ها و همون مثال استاد از دعوت نشدن ها
بی توجهی به شدت باعث ناراحتی و خودخوری من میشد و حتی گاهی عصبانی و خشمگین میشدم که مثلا یه مهمونی بوده و چرا من دعوت نشدم یا چرا فلانی به من فلان جا اونجوری رفتار کرد البته که این نبود که الکی حساس باشم و دنبال ایراد باشم واقعا بی احترامی هایی رو میدیدم و هر چی جلوتر میرفت بدتر و بیشتر میشد
و با دیدن این فایل اصلا باورم نمیشه که تو این مدتی که روی خودم کار کردم الان دیدم که دیگه برام پیش نمیاد و اصلا اینجوری نیستم و اکر هم یه موردی استثنا پیش بیاد واااقعا برام مهم نیست و خیلی پر غرور اون توجهی روکه میخوام ، خودم به خودم توجه میکنم و واقعا حس ارزشمندیم رو تو ذهنم بالا بردم و باید بگم از اون افرادیکه بی توجهی میدیدم الان به طرز باورنکردنی خیلی هم با محبت واحترام با من رفتار میکنن و داره بهتر هم میشه
5_و اما یه مورد هنوز جای کار داره اینکه وقتیکه کسی بد عهدی کنه یعنی دروغ بگه و صداقت نداشته باشه و یا ناسپاسی کنه و قدردان نباشه شدیدا حالم بد میشه و بهم میریزم و غمگین یا عصبانی میشم و البته قبلا این موضوع خیییلی بیشتر تکرار میشد ولی خوب هر از چند گاهی موردهایی پیش میاد که خوب باید روش کار کنم ومطمئن هستم اینم مثل باقی موارد میتونه درست بشه .
6_ومورد بعدی در مورد مسائل مالی هست که هرچند وقت یکبار ورودی مالی من کم میشه حس نا امیدی وکلافگی بهم دست میده و الان چون میدونم که دلیلش باورهای محدود کننده هست از خودم کلافه میشم ومیگم من که فهمیدم باورهای محدودمچی هستن و روشون کار کردم ولی متاسفانه انگار بد جوری نهادینه و ریشه دار هستن و فکر میکردم درست شدن و حالا حالا باید کار کنم و دنبال الگوهای مخالف باورهام باشم تا از ریشه برطرف بشن
که به امید خدا با خریدن دوره ارزشمند کشف قوانین زندگی یه جهاد اکبر راه میندازم برای پیدا کردن ترمزهای ذهنی ام
شاد و پیروز و سلامت و ثروتمند باشید
سلام خدمت استادانمون عباسمنش و شایسته
و سلام به هم خانوادگی های گلمممممم بچه های سایت
سوال :
چه اتفاقاتی شدید ترین احساسات رو در من برانگیخته کرده تو این چند سال _ چند ماه ؟
1_وقتایی که زیاد هنرجو دارم خوشحالترینم
وقتایی که کم هنرجو دارم یا یکیشون دوتاشون میره ناراحت ترینم
به تازگی یکی از هنرجوهای خوب و حرفه ایم رفت با یک مربی دیگه و من خیلی خییییلی ناراحت شدم و خیلی تلاش کردم تا به احساس خوب برسم
مثلا همین دیشب خواب دیدم که یکی از هنرجوهام دیگه نمیاد اسمش النا بود و بیدار که شدم گفتم اخیش فقط یه خواب بود … موقع خواب از دیدن اون اتفاق حالم بد شد ولی بیدار که شدم تو دو دیقه حالمو خوب کردم چون قبلا هم گفتم اینجور شده بود
و امروز رفتم کلاس دیدم خوابم حقیقت داشته خوابم :)))
و بله حالم بد شد ولی چون قبلا هم انفاق افتاده بود و خوب کرده بودم خودمو دیگه راهو چاره رو بلد بودم و زود خوب کردم خودمو
2_موقعی که تعداد هنرجوهام کم باشه سرکلاس ناراحت و عصبانی میشم و نیاز به کنترل ذهن دارم براش
وقتی کلاسم تعداد هنرجوهام کم باشه واقعا خیییلی خییلی ناراحت و عصبانی میشم .
3_وقتی مامان و بابام میرن رو دنده ی بیماریشون و به من گیر های خیلی نادرست ، غیر واقعی و غیر منطقی میدن ، خیلی اعصابم خورد میشه
این یکی خیلی تکرار میشه تو زندگیم
پدر مادرم میرن روی دنده ی بیماریشون و شروع میکنن به انجام کارها و حرفایی که سزاوار و شایسته ی من نیست
البته 90درصد اوقات بعدش که حالشون خوب شد و یکم گذشت میان ازم معذرت خواهی میکنن ولی بازم اون حالتشون تکرار میشه و باز دوباره همون سیکل ، تقریبا هر ماه هست احساس میکنم داره روندش بیشتر هم میشه مثلا ماهی دوبار سه بار اینا ….
4_ وقتایی که برادرم به من بی احترامی میکنه خیلی عصبانی میشم ، و جالب اینه که این بی احترامی داداشم به من رو مامان بابام نمیبینن ولی من جوابشو بدم بهم میگن به داداشت احترام بذار و این هم خییییلی اعصابمو خورد میکنه
ولی تازگی یاد گرفتم که هر وقت هر کسی هر چیزی گفت به خصوص پدر و مادر و برادرم که باعث ناراحتیم شد اصلا بهش توجه نکنم و گذر کنم
مثلا دیشب بعد از دو روز خسته کوفته از سرکار اومدم خونه مامان بابام همون موقع که رسیدم خونه رو حالت بیماریشون بودن و گیر دادن بهم … اصلا بگم چه گیری دادن خندتون میگیره
مامانم شروع کرد به ایراد گرفتن بد از من ولی من رومو اونور کردم و به یک کاره دیگه ای مشغول شدم
قبلا می ایستادم و میجنگیدم میگفتم چرا اینقدر غیر منطقی و ناعادلانه و نامناسب با من برخورد میکنید تازه از سرکار اومدم و خسته ام … به جا اینکه درکم کنید محبت کنید اینجور میکنید و به این دلیل و اون دلیل حرفت درست نیست و …
و با تجربه بهش رسیدم که اوضاع بدتر شده وقتی از خودم در برابر یک موقعیتی که ناعادلانه بوده و به من ناحقی شده دفاع کردم بدتر شده همه چیز …
چرا بدتر شده ؟؟
چون توجه و تمرکزم روی منفی ها بوده و منفی بیشتری اورده برام
مهم نیست تو چه دلیل منطقی داری برای توجه بر نکات منفی
جهان لاجرم بهت منفی بیشتری میده
این قانون خیییلی مهمه
خییییلی دوستش دارم خییییلی زیاد
مثلا میگی فلانی حقمو ضایع کرده ، فلانی حقمو خورده ، فلانی بهم بی احترامی کرده ، فلانی ناعادلانه و غیر منطقی و بد برخورد کرده باهام ، فلانی ازم دزدی کرده ، عزیزترین کس زندگیم مرده ، پول ندارم ، مشتریم پریده ، درامدم کم شده ، اجاره خونم عقب افتاده و …
هیچ اهمیتی نداره چه دلیلی میاره
چه قدر منطقیه و چه قدر حق داری که ناراحت باشی که بهش توجه کنی
و یا مردم میگن حقت خورده شده برو پس بگیر و …
همه ی اینها دارن توجه و تمرکز تورو میذارن روی اون موضوعه منفی
پس در نتیجه این منفی ها بیشتر و بیشتر میشه
مردم میگن اره برو حقتو بگیر برو دلیل و مدرک بیار برو وایسا عین مرد حقتو پس بگیر نذار کسی بهت بی احترامی کنه یا باهات ناعادلانه برخورد کنه
ولی مایی که اینحاییم
منی که اینجام دیدم و میدونم که قانون اینو نمیگه ، طبق قانون و طبق چیزی که من تجربه کردم هر وقت دفاع کردم از خودم هر وقت خواستم حقمو پس بگیرم توجهم روی بی عدالتی ، حس عصبانیت ، حس نگرانی ، شرک ، غم و غصه ، ترس ، ظلم و … رفته … موقع دفاع از خودم تموم توجهم روی این موضوعا بوده … پس در نتیجه بیشتر میشن اینها توی زندگیم …
اصلا مهم نیست که چه قدر دفاعی که از خودت داری مستحکم و منطقیه … تو توجهت روی منفی هاست … روی حس قربانی شدن و مورد ظلم واقع شدنه پس همین بیشتر و بیشتر میشه تو زندگیت …
من خیییلی اینو تجربه کردم
و به جرعت میگم از وقتی که تصمیم گرفتم هر وقت بهم ناحقی شد به جای ایستادن و پس گرفتن حقم فقط رومو اونور کردم و بهش بی توجهی کردم و به یک چیز مثبت دیگه ای توجه کردم تا حالم خوب بشه این موقعیت های منفی و ناحقی به من کمتر شدن تو زندگیم …
هروقت هم نتونستم کنترل ذهن کنم و جنگیدم و بحث کردم و … همینا بیشتر شدن …
الان اینو گفتم یاده زیدن الدین زیدان افتادم .
خود استاد تعریف کرد که یکی نمیدونم کی مدیر یا رئیس یه باشگاهی چیزی … ازش خیلی بد گفت و کلی بهش تهمت زد و بی احترامی کرد ولی زین اصلا هیچ واکنشی نشون نداد و بی توجهی کرد … اخرش چی شد ؟؟ همه چیز به نفع زین شد و اون فرد سزای کارش رو با اخراج شدن گرفت
بدون اینکه زین بخواد اصلا حتی یک کلمه حرفی بزنه و از خودش در برابر ناحقی که بهش شده دفاع بکنه … همه چیز به سودش تغییر کرد و خود جهان همه کارارو براش کرد .
اینم یه مثال عینی برای اینکه منطقی برامون بشه این باور
چون من خودم تازه اینو فهمیدم خیلی وقت بود نمیدونستم که دفاع کردن از خودم میشه توجه بر منفی ها و بیشتر شدن منفی ها …
باید همیشه یاداور خودم بشم هم داستان زیدان هم داستان خودمو که وقتایی که دفاع نکردم تغییر کرد همه چیز به نفع من بدون هیچ تلاشی از سوی من
این خیلی مهمه چون ضد این باور از بچگی در ما ساخته شده
همیشه همه جا میگن برو حقتو بگیر ، مرد باش بجنگ ، عین یه مرد برو اصلا داد و بیداد کن تا بدونن تو خر نیستی و میفهمی که حقتو خوردن و میتونی پس بگیری ، تا بدونن نمیتونن کلاه سرت بذارن ، و …
وای چه قدر زیاده چه قدر زیاده این باورا
مثالای دیگه که میشه زد رونالدو و مسی هستش
من اهل فچتبال نیستم ولی خیلی شنیدم که این دو تا هیچ وقت کار به داور ندارن و حتی اگه داور کاری به ناحقی باهاشون کرد هیچ واکنشی نشون نمیدن و به بازیشون ادامه میدن و تمرکزشون روی خودشونه تا بهتر باشن نه اینکه دعوا و بحث کنن با داور …
و از اینکه معروفترین و بهترین بازیکنای جهان هستن بدون هیچ حاشیه ای کاملا درستی این قانون رو ثابت میکنه که این ویژگیشون باعث موفقیتشون شده … در حالیکه توی فوتبال تقریبا 90% توجه ها و تمرکز های گزارشگرا مردم و خود فوتبالیست ها روی داور و بدشانسی و مورد بی عدالتی قرار گرفتن توسط داور و یا باشگاه و یا سر مربی تیم فوتبال و … هست .
.
5_ گاهی میشه که چند روز پشت سرهم چون سرم شلوغه نتونم روزی چهار ساعت روی خودم کار کنم و این روند ادامه که پیدا میکنه در طی چند روز اینده اینقدر باورهای منفی و مخرب میان بالا که حالمو خیلی بد و نگران و مظطرب میکنن
تبدیل میشم به یک مشرک کامل … میدونم این به خاطره ورودی های منفی و کم شدن ورودی مثبت سایت و فایلای استاد هست و مثلا باور کمبود و شرکم زده بالا و برای همین حالم به شدت بد شده
همین الان که دارم این کامنتو مینویسم توی همین حالتم :(
البته نیم ساعته شروع کردم به کامنت نوشتن و خوندن و حالم واقعا بهتر شده چه بسا یه ساعت دیگه قرار دارم و نمیتونم برای امروزم هم چهار ساعت کار کنم … :(
ولی الان حالم بهتر شده … دیشب و امروز صبح خیلی این باورا و افکار منفیم زده بود بالا و داشتم دیوونه میشدم …
اصلا هم در نظر نداشتم که کامنت بذارم برای این فایل چون حالم خوب نبود ولی تا حالم یکم بهتر شد دیدم این فایل دقیقا برا اوضاع الانه منه چون من همین الان همین حال بدیم یه الگوی تکرار شونده است که باید درست بشه و خیلی الگوهای تکرار شونده ی دیگه دارم که باید درشون بیارم پس باید بنویسم و الان خداروشکر حالم خیلی بهتر شده ممنونم خداجونم ، خداجونم شکرت شکرت شکرت من هر چه دارم از توست من هیچم هیچ هر چه بوده ، هست و خواهد بود از طرف توست من ازت سپاسگزارم منو ببخش بابت این که گاهی میزنم جاده خاکی :( دوستت دارم ممنونم سپاسگزارم :)
6_ یه الگوی تکرار شونده دیگه که مربوط به همون هنرجوعه
یه مدت هنرجوهام زیادن خوبه همه چیز درامدم خوبه حالم خوبه ، یه مدت نه کم میشه ، این روند خیلی تو این یک سال برام تکرار شده :) واقعا دوست ندارم بازم تکرار بشه :)
اینها چیزایی بودن که الان به ذهنم رسید که خیلی احساسات منفیم رو برانگیخته میکنن هر چند وقت یکبار :)))
استادم ازتون سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند
ممنونم که اپدیت میکنید
ممنونم که با این فایلها حتی ماهایی که دوره رو نداریم دارید یک جورایی بهره مند ازین دوره میکنید
همین کامنتی که من به خاطر این فایل شما نوشتم خیییلی خییلییی زیاد بهم کمک کرد تا باورامو شناسایی کنم و بتونم کد بنویسم تا درستشون کنم با اینکه تو این دوره بینظیر نیستم ولی یه جورایی با این فایلاتون دارم از صدقه سری هاش بهره مند میشم :))))))
عااااشقتممم استاد عزیزم
قربونتون برم که اینقدر خوبییید
چه قدر جوون تر شدید چه قدر چهرتون مثل یک کودک تازه و شفاف و شاداب هست
دوستتون دارم
استاد گلی شایسته جونم ممنونم از شماهم بابت زحماتتون برای دوره ها
شما دو تا یک کاپل ایده ال هستید …
میبوسمتون
فعلا خدانگهدار در پناهه الله یکتا :))))
بنام خدا وند بخشنده ی مهربان
سلام دارم خدمت بانو نگار مهربان و پر انرژی
کامنت شما رو مطالعه کردم و لذت بردم. وقتی شما نکات منفی و مثبت خودتون رو میدونید …
چقدر مایه ی پیشرفت شماست … این خودش جای تحسین داره واقعا !!!
چند بار خواستم کامنت براتون بنویسم وجهان اجازه نداد و در فرکانس شما نبودم…
روزگارت برمراد
روزهایت شاد شاد
بزم عشقت پر سرور
بخت و تقدیرت قشنگ
عمر شیرینت بلند
سرنوشتت تابناک
جسم و روحت پاک
بهترین ها رو براتون آرزومندم … انشاءالله سایتون همیشه برقرار باشه
و روز به روز هدایت بشید
به سمت خواسته هاتون
و شاگردانتون روز به روز بیشتر شه و با شوق و ذوق فراوان و با عشق ادامه بدید . دستتون دارم ازصیمیم قلبم سایتون برقرار
همیشه پر انرژی باشید
ای نگار مهربان
سلام سید جان خیییلی ممنون که برای من کامنت گذاشتید
چند روز بود پاسخ از دوستان نگرفته بودم و الان تا دیدم اون نقطه ی خوشگل ابی رنگ رو کنار پروفایلم کلییی ذوق زده شدم و بدو بدو اومدم ببینم کی گذاشته یعنی چی گذاشته :))))))
مرسی عزیزم از انرژی مثبتی که برام فرستادی :))))) کلی خوشحالم کردی دقیقا به موقع بود …
ممنونم از دعای خیرتون ممنونم از تحسین کردنتون :)))
انشالله خداوند کمکم کنه و خوب هر روز روی باورهام کار کنم تا نتیجه اش که درامد بیشتر و هنرجوهای بیشتر و بهتر هست رو در واقعیت زندگیم نمایان بشه :)))
با ارزوی سلامتی و خوشبختی و ثروت برای شما گل :))))
در پناه الله یکتا
سلام و احترام فراوان به راهنمای زندگیم استاد عباسمنش عزیز :
در پاسخ به سوال اول:
که چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
در موارد منفی :
اگر قراره راجبه موضوع مهمی کسی رو متقاعد کنم و احساس ضعف کنم، کلی افکار منفی و نگرانی دارم که نشه نتونم !
زمان هایی که تصمیمات بزرگی میخوام بگیرم خیلی افکار ترس و نگرانی میاد سمتم .
وقتی به مشکل شدیدی میخورم یا نا امید میشم یا عصبی .
وقتی دیگران بهم احترام نزارن و منو ندید بگیرن و بی توجهی کنن بهم عصبی میشم .
وقتی کسی حرف زور یا غیر منطقی یا چرت و پرتی بزنه .
مواقعی که پشت سر شخص خاص و مهمی از نظر من ، دارن غیبت یا قضاوت میکنن خیلی به هم میریزم .
وقتی به شرایط بد مالی بربخورم ، حسابی ناامید میشم و دنیا برام به آخر میرسه .
وقتی از محبتی که میکنم به سادگی بگذرن و قدردانی مورد انتظارمو ازم نکنن خیلی ناراحت میشم .
وقتی احساس کنم کسی میخواد برام زرنگ بازی دربیاره، حالا چه تو رانندگی یا امورات دیگه تو اجتماع و حتی روابط .
وقتی ازم انتقاد کنن یا مورد تمسخر قرار بگیرم .
در موارد مثبت :
وقتی هدیه زیبایی بگیرم از شادی پرواز میکنم .
وقتی به پول خوبی میرسم علی الخصوص که بهش نیاز ضروری هم داشته باشم خیلی خوشحال میشم .
وقتی موضوع خیلی مهمی رو حل میکنم که مدتهاست درگیرش هستم و یا به دستاورد خاص و مهمی برسم احساس قدرت میکنم و خیلی شاد میشم.
اینها مواردی هستند که میتونم بگم بیشترین احساس من رو بروز میدن .
سپاسگزار خداوند و تمام محبت های شما و خانم شایسته عزیز هستم.
ب نام خدا!
سلام ب استادعزیزم ومریم جان مهربانم ……
سوال ؛چ شرایط واتفاقاتی شدیدترین احساسات رادرشما برانگیخته میکنه؟وقتی من تو جمع میخوام صحبت کنم بشدت استرس میگیرم حرف زدن برام خیلی سخت میشه نکنت زبان میگیرم کلمات یادم میره حرف زدن تو جمع زیادواقعا سخت ترین کار دنیاس برام …
2_کسی بهم دروغ بگه واقعا ناراحت میشم هی خودخوری میکنم تا ساعتها خودخوری میکنم.
3_همسرم یا کس دیگه ب حرفام گوش ندن یا بی اهمیت بی توجهی کنن واقعا ناراحت میشم حس حقارت بهم دس میده کلا میریزم بهم….
4_ازانتقاد عصبانی میشم سریع موضع میگیرم عصبی میشم تا ساعتها شایدم روزها خودخوری میکنم .
5_وقتی پولی ب کسی قرض بدم سر وقت پس نده حرص میخورم خودخوری میکنم هی خودم سرزنش میکنم . ..
6_ ازدست دادن عزیزم واقعا دردناکه برام حتی فکرشم منو بهم میریزه …
استاد واقعا ازتون سپاسگزارم..
أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو میتوانی او را هدایت کنی؟
به نام خدا
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
چقدر خوشحالم که عضو این سایت ارزشمندم
خدایا مرسی ازت
مرسی واسه این هدایت های قرآنی که اینقدر خوشگل قوانین رو توضیح میده
استااد، چقدر شما ماشالا خوشتیپ و روز به روز جوان تر میشید ایولا! چقدر من ویو پارادایس رو دوست دارم سفیدم خیلی بهتون میاد:)
بریم و درمورد این فایل صحبت کنیم.
اول که مقدمه رو گفتین کلی مثال توی ذهنم از الگو های تکرار شونده اومد از خودم و اطرافیان دوستان و خب خیلی جالب بود برام
مثلا من یک دوستی دارم همش کارت بانکیش رو گم میکنه اصلا عادت داره انگار.
یا برادرم انگار مریضی رو پذیرفته (چند روز پیش ی جمله گف که من رو به فکر فرو برد گفت تا یک درد میره باز یک درد دیگه میاد) و منم با خودم گفتم همینه که پشت سر هم بیمار میشی!
من تمرکزم فعلا روی خودمه و کاری ندارم به خانواده که چجوری فکر میکنه
و اما جواب سوال:
•مثال اول همین نا آگاهی خانواده از قوانین و بلاهای که سرشون میاد منو واقعا آزار میده اما وقتی که شنیدم استاد عزیزم گفت تمرکزتون روی خودتون باشه دیگه خیلی فکر نمیکنم بهشون
مثال بعدی: یکی دیگه از مسائل که به شدت اعصابمو خورد میکنه(جالبه من از خدا هدایت خواستم برای جواب این سوال و همین چیزی که الان میخوام بگم چند دقیقه پیش رخ داد) اینه که اعضای خانواده ازم میپرسن که چیکار میکنی؟ و این سوال مقدمه اینه که بهم بگن چیکار کن و چیکار نکن و اصلا یک چوری باهام رفتار میکنند انگار خودشون علم کامل رو دارن و کن نمیفهمم کلا.. به شدت منو بر انگیخته میکنه الانم یکم اعصابم رو بهم ریخت همین چند دقیقه پیش ولی خب با این باورهایی که برای خودم ساختم خیلی زود ردیف میشه:
‘من خالق صد در صد زندگی خودمم
‘قوانین ثابت و بدون تغییر هستند و من باید تمرکزم روی زیبایی ها باشه و.. کلی باور دیگه
اما اگر همین اتفاق قبلا میفتاد دیگه کل روزم رو درگیر میکرد
اما یک نکته ایی که هست باعث میشه اهرم رنجم رو فعال کنه و باعث بشه بیشتر روی خودم کار کنم و این خواسته رو در من به وجود آورده که سریع تر به فکر پیشرفت و مستقل شدن به صورت کامل باشم (ولی احساسم رو اولش خوب کنم)
مثال بعدی: وقتی که یکی به نوعی به ظاهرم یا تیپم و یا کلا چیزای مربوط مثل صدام و.. تیکه میندازه به شدت ناراحت میشم و کلی میرم توی فکر و خیلی انگار پاشنه آشیلم هست این موضوع که ریشش عزت نفسه..
مثال بعدی وقتی کسی تیکه میندازه بهم و تیکش یجوری ربط پیدا میکنه به بی عرضه بودنم حالا میتونه توی هر زمینه باشه دیگه مثل: کارای خونه. خرید، پول درآوردن و…
مثال بعدی: این مثال قبلا خیلی مرسوم بود که: وقتی رفیقام و میدیدم که پول ساختن و پیشرفت در یکسری زمینه ها کردن و من نتونستم بکنم
اما الان یادگرفتم که تحسین کنم و چقدر نتیجش مثبت بوده تا به الان از حال خوب و نتایج مختلف دیگه.
و البته کلی مثال دیگه احتمالا وجود داره که اگه پیدا کردم حتما توی نت گوشیم ذخیره میکنم
استاد عزیزم ممنون بخاطر فایل های ارزشمندتون
خانم شایسته ازتون بی نهایت سپاسگزارم
دوستان عزیزم بینهایت بابت کامنت های ارزشمندتون ازتون سپاسگزارم که کلی به من و دیگران کمک میکنه
عاشقتونم خدانگهدار:)
ب نام خدا!
سلام ب استادعزیزم ومریم جان مهربانم ……
سوال ؛چ شرایط واتفاقاتی شدیدترین احساسات رادرشما برانگیخته میکنه؟وقتی من تو جمع میخوام صحبت کنم بشدت استرس میگیرم حرف زدن برام خیلی سخت میشه نکنت زبان میگیرم کلمات یادم میره حرف زدن تو جمع زیادواقعا سخت ترین کار دنیاس برام …
2_کسی بهم دروغ بگه واقعا ناراحت میشم هی خودخوری میکنم تا ساعتها خودخوری میکنم.
3_همسرم یا کس دیگه ب حرفام گوش ندن یا بی اهمیت بی توجهی کنن واقعا ناراحت میشم حس حقارت بهم دس میده کلا میریزم بهم….
4_ازانتقاد عصبانی میشم سریع موضع میگیرم عصبی میشم تا ساعتها شایدم روزها خودخوری میکنم .
5_وقتی پولی ب کسی قرض بدم سر وقت پس نده حرص میخورم خودخوری میکنم هی خودم سرزنش میکنم . …
6_ازدست دادن عزیزانم واقعا ناراحتم میکنه وفکرکردن هم بهش واقعا دردناکه برام ..
استاد واقعا ازتون سپاسگزارم..
به نام خدای مهربان
سلام استاد عباس منش عزیز
ممنونم بخاطر فایل های بی نظیری ک هر روز برامون میذارید و محتوا های بی نهایت فوق العاده داره ک هر روز زندگی ما را زیباتر میکنه و هر لحظه از زندگی را برای ما لذت بخش تر میکنه
سپاسگزارم از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ک واقعا چقدر دوره کشف قوانین را با توضیح هاشون فهمیدنشو برای ما راحت تر کردن و خیلی عمیق تر مفاهیم را درک میکنیم ممنونم از شما واقعا
من یک پیشنهادی داشتم برای بچها که به نظر خودم خیلی خوبه
آدم ها وقتی پیش هم میان دنبال موضوعاتی برای صحبت کردن میگردن و همش دنبال اتفاقات و موضوعاتی که در طول روز دیدن و شنیدن میگردن ک در زمانی ک پیش هم هستن در موردشون با هم صحبت کنن
و اینکار خیلی فکر آدم هارو در طول روز مشغول اون حرف هایی میکنه ک با هم زدن
من به این فکر افتادم ک چقدر خوبه ک افراد سایت اونایی تو استان های مشترک هستن ی کمپین تشکیل بدن و یک روز در هفته با هم بیرون برن و در مورد قوانین و نتیجه ها با هم صحبت کنن و اینجوری خیلی باور هاشون تقویت میشه و با آدم هایی ارتباط میگیرن ک هم باور و هم فرکانس با خودشون هستن
نظر شما چیه استاد ؟!
تویی که چشمت به این کامنت افتاد و داری نگاش میکنی مطمئن باش هدایت شدی که این کامنت رو کامل بخونی چون کامنت های من همیشه نکته های عملی و قابل استفاده در لحظه براتون خواهد داشت و مطمئن باشید که دست خالی این کامنت رو ترک نخواهید کرد. احتمالا این کامنت طولانی ترین کامنت من در طی سالهای سال آشنایی با سایت عباسمنش خواهد بود پس چشماتونو آماده کنید، یکم به دور دست خیره بشید و بعد دوباره به صفحه نگاه کنید تا ادامه بدم.
همانطور که بارها قبلا گفتم من هیچوقت آدم احساساتی نبودم و نیستم. زیاد به تست های شخصیت اعتقاد ندارم ولی قبلا توی تست های مایرز بریگز همیشه در دسته ی INTJ قرار میگرفتم و همین نشون میده که من منطق رو به احساسات ترجیح میدم. به همین علت کامنت هایی هم که مینویسم کامنتهای احساسی نیست که بتونه به یکباره شما رو برانگیخته کنه ولی یه ویژگی اساسی داره و اون اینکه همیشه به اصل مطلب اشاره میکنه، همیشه کاربردیه و همیشه برای شما نکته هایی داره که میتونید به صورت عملی ازشون استفاده کنید. البته فقط گاهی بهش ادویه ی هنری اضافه می کنم. خدا رو شکر که چنین توانایی به من عطا شده. به همین دلیله که من مقالات مریم شایسته ی عزیز رو خیلی دوست دارم چون به سبک خودم می نویسه، بدون احساس، عملی، کاربردی و با توجه به اصل مطلب. برای همینه که وقتی مقالات مریم شایسته ی عزیز رو میخونم احساس میکنم این دقیقا همون کامنتیه که اگه میخواستم خودم به بهترین شکل و بالاترین سطح راجع به اون موضوع بنویسم به ذهنم میومد. من در زندگی هم سابقه ی معلمی در مدرسه رو دارم و هم سابقه ی تدریس در دانشگاه، در هر دوی اینها بازخوردی که از مخاطبانم گرفتم این بوده که تفاوت تدریس من اینه که به اصل مطلب توجه می کنم و راهکارهایی رو میگم که عملی باشه و در همون لحظه شخص بتونه به صورت عملی ازش استفاده کنه.
بسم رب العالمین
سلام به نوح، سلام به ابراهیم، سلام به موسی، سلام به مسیح با اون اسم زیباش، سلام به محمد و خاندانش، سلام به هرکس که پیام الهی رو بدون کم و کاست برای مردم قرائت می کنه، سلام به سید حسین عباسمنش بنده ی ویژه ی الله که با منشی عباسگونه همه ی مرزهای تغییر و تحول رو در نوردید، سلام به مریم شایسته که شایسته ی همراهی بنده ی خاص الله شد، سلام به همراهان سید حسین عباسمنش در این وبسایت الهی. کلمه ی سلام برای من شادی خاصی داره برای همین تکرارش می کنم. وقتی توی شهر قدم میزنم دوست دارم هرکس رو که میبینم سلام بدم. خیلی کلمه ی هنری و دوست داشتنی ایه. سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾
الم (2)
ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿3﴾
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿4﴾
این ده آیه ی شروع قرآنه.
در سوره ی حمد بنده ی خدا از توحید میگه، حمد و ثنای الهی رو میگه، تاکید میکنه که الله تنها فرمانروای آسمانها و زمینه و بعد درخواستی داره. هدایت میخواد. من رو هدایت کن به راه صحیح، راه کسانی که نعمت های الهی اونا رو در برگرفته.
بلافاصله در سوره ی بقره، الله پاسخ بنده رو میده. این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست. هدایتگر متقین. مگه توی سوره ی قبل نمیخواستی هدایت بشی به راه کسانی که به آنها نعمت داده بودم؟ بیا اینم جوابش. برای این هدایت باید در گروه متقین باشی. متقین کیا هستن؟ در ادامه میگه: متقین آنهایی هستند که ثانیه به ثانیه به غیب ایمان می آورند، ثانیه به ثانیه در حال نمازند و ثانیه به ثانیه نعمتی را که سر راه آنها قرار میگیرد گسترش می دهند. غیب چیست؟ غیب یعنی هرآنچیزی که با چشم دیده نشود ولی دارای انرژی فیزیکی باشد. غیب یعنی امواج، غیب بیشترین ارتباط را با علم فیزیک و داستان کنش و واکنش دارد.
قرآن دارای آیات محکم و متشابه است و اگر عمق این ده آیه ی اولیه ی قرآن رو بررسی کنید میفهمید که این ده آیه از محکم ترین آیات قرآن هستند. این ده آیه از هر آیه ی محکم دیگری محکم تر هستند. چقدر زیبا ترتیب قرآن چیده شده که بنده ی راستین الله اگر از این کتاب بزرگ فقط همین ده آیه ی اولیه را دقیق متوجه شود و در زندگی به صورت عملی به کار ببندد سعادت دنیا و آخرت را برای خود خریده است.
داستان ثانیه به ثانیه چیه؟
یعنی متقین حتی یک ثانیه هم از انجام این کارها غافل نمی شوند (کنترل ذهن) چون علم فیزیک اینطور حکم میکنه که وقتی موجی ثانیه به ثانیه فرستاده شود میتواند تاثیر شگفت انگیز خود را بر جهان پیرامون بگذارد.
برای درک بهتر عبارت ثانیه به ثانیه باید ببرمتون به فایل شماره ی 1 استاد عباسمنش در لیست فایل های دانلودی، بله فایل شماره ی یک، یعنی قدیمی ترین فایل سایت که از نظر من اگر فایل های سایت عباسمنش رو هم به دو دسته ی فایلهای محکم و فایلهای متشابه تقسیم کنیم، فایل شماره ی یک محکمترین فایل سایت به حساب میاد. چند روز پیش من کامنتی رو روی اون فایل گذاشتم که میخوام اینجا براتون کپی کنم چون کاملا با کشف قوانین زندگی در ارتباطه. ما همیشه از ترمزهای ابتدایی که روی ماشین زندگیمون نصب هست میگیم ولی من در اون کامنت از ترمزهایی میگم که ممکنه در میانه ی راه روی چرخ زندگیمون نصب کنیم.
………………………………………………………………………………………………………
کامنت بنده روی فایل شماره ی 1 سایت:
سلام به اهل ایمان، سلام به بندگانی که دائم در نمازند، فرکانس خوب رو تکرار میکنند و پاسخ درخور رو از جهان هستی دریافت می کنند. سلام به رب مشرقها و مغرب ها، سلام رب به من و شما بندگانی که در زندگانی از صبر جمیل و کانون توجه کمک میگیرید. سلام به رسولان، آنهایی که پیام واضح الله را میرسانند بی کم و کاست. سلام به یؤمنون بالغیب، سلام به عاملان عمل صالح.
بزرگی می گفت: هر سوالی در زندگانی براتون پیش بیاد، اگه با ایمان قلبی سراغ قرآن برید و هر قسمت از اون رو به صورت تصادفی باز کنید، پاسخ سوالتون در همون قسمت هست، و کاملا درست میگفت. من خودم امتحان کرده بودم و شگفت زده شده بودم.
حالا من میگم: هر سوالی در زندگانی دارید، سراغ وبسایت عباس منش رو بگیرید و هر قسمت از اونو که دلتون میخواد یا کاملا به صورت تصادفی باز کنید، پاسخ سوالتون قطعا اونجا هست، اگه درهای قلبتون به روی آگاهی باز باشه. تاکید میکنم، هیچ تفاوتی ندارد از کدوم فایل یا مقاله استفاده میکنید، قطعا پاسختون رو میگیرید.
این همون اتفاقیه که من الان تجربه کردم. سوالی داشتم و به صورت کاملا شهودی گفتم برم سراغ قدیمی ترین فایل سایت عباس منش. بخش دانلودها رو باز کردم و دیدم ماشاالله تا حالا هشتصد و خورده ای فایل روی سایت اومده. ماشاالله از این همه فراوانی. گفتم یکراست برم سراغ فایل شماره ی 1 یعنی قدیمی ترین. و این فایل جادویی باز شد. مفهوم صحیح کانون توجه.
سوال و مشکل من این بود که گاهی وقتها هنگامی که یه مهارت رو بیشتر تمرین میکردم بجای اینکه پیشرفت کنم پسرفت میکردم. مثلاً آهنگ مورد علاقمو با پیانو تمرین میکردم، بعد از سه چهار بار تمرین میگفتم ایولا چه پیشرفتی کردم، اصلا باورم نمیشد. ولی بعد از بیست سی بار تمرین میدیدم دارم پسرفت میکنم و حتی دفعه ی سوم یا چهارم بهتر از نوبت بیستم یا سی ام نواخته بودم. حالم گرفته شد و پیش خودم گفتم من دیگه چه آدمی هستم، برعکس کل عالمم، با تمرین بیشتر پسرفت میکنم.
توی همین فایل که قدیمی ترین فایل سایت عباس منشه و موضوعش ظاهراً هیچ ربطی به مشکل من نداره، پاسخ خودمو گرفتم. مشکل اینجا بود که من وقتی شروع به تمرین یه آهنگ می کردم، توی اجراهای اولیه، از خودم راضی میشدم، کانون توجهم روی نکات مثبت اجرام بود و برای همین مثل برق پیشرفت میکردم، چون از اساس و جنس کانون توجهم بیشتر بهم نشون داده میشد. از یک جایی به بعد به خاطر کمالگرایی، توقعم از خودم بالا میرفت و شروع میکردم به توجه کردن به نکات منفی اجرام و برای همین روی سیکل معیوبی حرکت میکردم که باعث میشد هرچقدر بیشتر تمرین کنم اجرام ضعیف تر بشه. وای از این دقت قانون. این یعنی عدالت خداوند بدون کوچکترین خدشه ای.
از این دست تجربیات توی موضوعات دیگه هم داشتم. مثلاً بدنسازی میکردم، یه هفته دو هفته ی اول عضلاتم مثل ملوان زبل میزد بیرون. بعد ادامه میدادم، ادامه میدادم و میدیدم دو ماه، سه ماه بعدش عضلاتم به جای رشد داره تحلیل میره.
نمیدونم کسی از دوستان تا حالا توی زندگی تجربه ی این نوع روند معکوس رو داشته یا نه ولی اگه داشته باید بدونه که دلیل اصلیش مفهوم واقعی کانون توجهه که توی این فایل گفته شده.
سید حسین عباس منش عزیز، صورت ماهتو میبوسم که درخشندگی و زیبایی اون از درخشندگی درونت نشأت میگیره.
همین
……………………………………………………………………………………………………………
بهتون پیشنهاد میکنم که حتما سری به فایل شماره ی یک سایت بزنید و داستان فعلهای مضارع رو در قرآن بشنوید و به فکر فرو برید، در نهایت به این نتیجه برسید که ثانیه به ثانیه ی زندگیتون رو به قانون گره بزنید.
دوستی میگفت که مطمئن باشید حتی کوچکترین اتفاق زندگیتون رو هم خودتون در حال رقم زدن هستید و دیدم درست میگه. وقتی شما ثانیه به ثانیه با جهان فیزیکی تبادل انرژی دارید یعنی حتی کوچکترین اتفاقات زندگیتون هم در حال خلق شدن هستند، حتی افرادی که هنگام پیاده روی میبینید، حتی حیوان هایی که با اونها برخورد میکنید، حتی پشه ای که شما رو مورد گزش قرار میده و …
من میخوام اول از دستاوردهایی بگم که تا الان با تکرار قانون بدست آوردم. یعنی جنبه ی مثبت الگوهای تکرار شونده رو بگم:
1- غلبه بر دو بیماری به ظاهر صعب العلاج به صورت کاملا آسان و راحت و به قول استاد با یه بشکن
2- بدست آوردن رتبه ی دوم درس شیمی در کنکور سراسری سال 86 با اینکه انسان بسیار بازیگوشی بودم و به جای درس خواندن بیشتر دنبال تفریح بودم.
3- قرار گرفتن در بین نفرات برتر دانشگاه صنعتی اصفهان بدون هیچ تلاش طاقت فرسا یا سختی خاصی.
4- بدست آوردن رتبه ی اول کشوری در آزمون کارشناسی ارشد در یک رشته ی جدید، یعنی از صفر کلوین فقط طی سه ماه.
5- قهرمانی های متعدد در تورنمنت های جهانی پوکر فقط بعد از یک ماه از یادگیری این بازی و از صفر کلوین.
6- بدست آوردن رتبه ی یک درس GMAT در آزمون سراسری دکتری
7- باز هم تغییر رشته و شروع رشته ی علوم ریاضی و علوم کامپیوتر از صفر کلوین و باز هم موفقیت، اینبار قبول شدن مقاله ی درخواستیم در یک دانشگاه آمریکایی و بورس شدن در اون دانشگاه در رشته ی علوم ریاضی و کامپیوتر و بدست آوردن نمرات 100 از 100 در همه ی دروس البته تا لحظه ی انصراف از دانشگاه.
8- ترک کامل سیگار به راحتی یک بشکن زدن
9- شروع نوازندگی ساز پیانو از صفر کلوین و توانایی نواختن قطعه ای که مناسب هنرآموزان از سال دوم به بعد است ولی من از ماه دوم اونو نواختم!!!
دو تا از دستاوردهای چند روز اخیرمو بگم:
10- فروختن جنسی که تقریبا همه فکر میکردند فروختنش غیر ممکن است.
11- دسترسی به اینترنت آزاد در همین کشور ایران بدون کوچکترین تلاش سخت یا هزینه ی خاصی.
خب بریم سراغ اینکه ببینم الگوی مشابه این دستاوردها چی بود و من چطور اونا رو بدست آوردم:
1- توی غلبه بر اون دو بیماری به قول قرآن از صبر و توجه کمک گرفتم. اولا که خیلی به بدن خودم اطمینان داشتم و همیشه پیش خودم میگفتم این بدن من جادوییه و هر چالشی رو میتونه مدیریت کنه (باور بنیادین). بعد صبر جمیل کردم و در هنگام صبر کردن دنبال الگوهایی گشتم که خواسته ی من رو با موفقیت کامل انجام داده بودند. یکی، دوتا، سه تا، ده تا الگو دیدم. بعد یک لوحی جلوی چشمانم قرار گرفت که ثانیه به ثانیه با من بود و روی اون لوح نوشته شده بود (این کاملا امکان پذیر است) (It’s absolutely feasible) و چون این جمله دائم جلوی چشمام بود دائم خوشحال و شاد بودم. انگار تو همون لحظه به خواستم رسیده بودم. اطمینان کامل، بدون هیچ شکی، تا اینکه هدایت شدم به آن پزشک بزرگوار که دقیقا همون چیزی شد که فکر می کردم.
2- توی موفقیت اونروز کنکور در درس شیمی، من همیشه از اطرافیانم شنیده بودم که تو درسته ریاضی و فیزیکت ضعیفه ولی توی شیمی خیلی محشری (ورودی های قدرتمند). چون همیشه هم علاقه داشتم آزمایشهای شیمیایی انجام بدم. اینقدر این ورودی رو شنیده بودم که یک باور راک سالید توی ذهنم از شیمی ایجاد شده بود و این باور اینقدر من رو ساده میکرد برای آسانی ها که به راحتی درس شیمی رو درک میکردم و هیچ زحمت خاصی برام نداشت.
3- داستان سوم داستان عشقه. انسان وقتی عاشق میشه کارها به آسانی براش جلو میره. چون عشق خودش بالاترین فرکانسه و باورهای پولادین ایجاد میکنه. من اولش که وارد دانشگاه شدم بچه ی درسخونی نبودم ولی افتخار شاگردی برخی از بزرگترین استادان تاریخ کشور در اون دانشگاه باعث شد عاشق علم بشم. عاشق کسب دانش بشم. همون لوح همیشگی هم اومد جلوی چشمام و کارها راحت پیش رفت و ترم به ترم معدل من افزایش پیدا میکرد.
4- داستان چهارم داستان انگیزس. من همیشه در این فکر بودم که رشتم رو تغییر بدم و رشته ی جدیدی رو تجربه کنم ولی دوستانم همیشه به من می گفتن نمیتونی، بهم میگفتن تو همین رشته ایو که چهار ساله داری میخونیش نمیتونی کارشناسی ارشد قبول بشی، چطور میخوای توی یه رشته ی جدید اینکارو انجام بدی؟ و این رو همه میدونند و شما هم بدونید. به میلاد شریفی هیچوقت نگید نمیتونی!!! اگه گفتید نمیتونی پشیمون میشید. بعدا شرمنده میشید. من وقتی کسی بهم بگه نمیتونی سوخت نیتروژنی بدست بیارم که بهش نشون بدم میتونم. و اینکارو کردم. از صفر کلوین توی رشته ی جدید با اون سوخت جت و همون لوح همیشگی که جلوی چشمام میاد و روش نوشته (کاملا امکان پذیر است) توی سه ماه تونستم رتبه ی یک کشور بشم. و اون دوستانم که گفته بودم نمیتونی اصلا دیگه توانایی اینکه توی چشمان من نگاه کنن رو نداشتن (نتایج خودشون دارن صحبت میکنن).
5- داستان پنجم داستان تکرار الگوهای قبلیه. من به خودم گفتم منی که تونستم توی علم رتبه بدست بیارم به راحتی پس میتونم از همون رویه و روش برای بدست آوردن رتبه و قهرمانی در تورنمنت هم استفاده کنم (قانون همیشه جواب میده). اون لوح همیشگی جلوی چشمم میومد که روش نوشته شده بود تو قطعا لایق این هستی که قهرمانی توی این رشته رو هم تجربه کنی (احساس لیاقت).
6- داستان ششم داستان ورودی های قدرتمندی بود که همیشه از کودکی به من داده شده بود. اینکه همه به من میگفتن که تو درک بسیار بالایی داری و هرجا سوالات درک مطلب بود منو مثال میزدن. همین باعث ایجاد باور پولادین درک مطلب در من شده بود و چون درس GMAT هم درسیه که کلا با درک مطلب کار داره به راحتی بشکن زدن میتونستم سولاتشو تجزیه و تحلیل کنم.
7- داستان هفتم داستان اینه که ما انسانها هیچ تفاوتی از نظر توانایی باهم نداریم. فقط میزان تقوا ما رو از هم جدا میکنه. من همیشه توی درس ریاضی ضعیف بودم. توی دانشگاه هم این درس رو مردود شده بودم. ولی ایندفعه میخواستم به خودم ثابت کنم که انسانها در توانایی درس ریاضی تفاوتی با هم ندارن و اگه من واقعا خواستم این باشه به راحتی میتونم بهش دست پیدا کنم. برای همین اولا ورودی های قدرتمند در مورد ریاضی به خودم دادم که باعث شد به این درس علاقمند بشم. یعنی عشق ایجاد شد. سپس این یقین رو که من هم مثل مردم کشور چین میتونم در ریاضی قوی باشم رو در خودم ایجاد کردم چون من هیچ تفاوتی با اونها نداشتم و سپس آرام آرام هدایت شدم به زمانها و مکانهایی که توی اونها ریاضیم شروع به تقویت شدن کرد (هدایت الهی) و در مورد کشور آمریکا هم که هیچ مقاومتی نداشتم (عدم وجود ترمز) و کاملا مطمئن بودم و خودمو لایق میدونستم که اونجا ریاضی بخونم. حتی به خودم میگفتم این کشور آمریکاست که باید افتخار کنه که شخصی مثل من قبول کنه که اونجا رشته ی ریاضی بخونه (احساس لیاقت).
8- داستان هشتم داستان انگیزه و استفاده از اهرم رنج و لذت باهم هست. من از سن 19 سالگی تا 34 سالگی سیگار میکشیدم. اونم چه سیگار کشیدنی یعنی سیگار رو میخوردم و کل دودش رو کامل توی ریه هام میدادم. به قول آمریکایی ها Deep Inhaling. روزی دوستی جمله ای رو گفت و اون این بود که: سیگار کشیدن مرخصی داره ولی ترخیص نداره!! یعنی ممکنه یه مدت نکشی ولی دوباره میری سراغش. اون دوست نمیدونست که وقتی چنین حرفی رو به میلاد شریفی میزنه چه اتفاقی میفته، چه سوخت جتی براش آماده میکنه. از همون لحظه من سوخت جت رو گرفتم و پیش خودم گفتم حالا نشون میدم که ترخیص داره یا نه (انگیزه). از همون ثانیه به راحتی بشکن زدن دیگه نکشیدم و طی روزهای بعدش از اهرم رنج و لذت هم کمک گرفتم و الان خدارو شکر 10 ماهه که لب به سیگار نزدم و حتی از ده قدمیش هم رد نشدم.
9- داستان نهم داستان شالوده ای از باورها باه همدیگس. اولا من همیشه از بچگی باور داشتم که توی کارهایی که نیاز به حرکت و جنب و جوش داره خیلی قوی ام و برام راحته (باور بنیادین). یه باور دیگه هم که دارم اینه که ذهن بسیار هنرمندی دارم. باور دیگه اینه که توی زندگیم اینقدر آهنگهای مختلف از سبک های مختلف گوش دادم که انگار مغزم همیشه خودش در حال نواختن آهنگه. البته که از لحاظ موزیکال رقصم هم همیشه خوب بوده. همه ی اینها باعث ایجاد لوح دیگری جلوی چشمانم شد که من قطعا میتونم در نوازندگی به بالاترین سطح ها برسم. همین قطعه ای هم که برای من زود بود بنوازم ولی نواختمش اولا خیلی عاشقش بودم، دوما بارها به خودم گفتم: نه بابا آسونه، والله برای من آسونه و من میتونم (احساس لیاقت).
10- داستان دهم داستان برگشتن همان احساسی که خودت داری به احساسی است که بقیه از تو دارن (در صلح بودن با خود). برای جنسی که میخواستم بفروشم با عشق کامل و وقت گذاشتن عکس هایی تهیه کردم با نورپردازی زیبا، عکس های حرفه ای و جذاب که خودم هم عاشقش شدم. بعد این باور رو ساختم که این جنس واقعا به درد بخور هست و قطعا کسی هست که بدردش بخوره و بخواد بخره. خودم هم حسابی با عکساش حال کرده بودم و به خودم گفتم اگه من خریدار بودم قطعا این جنس رو میخریدم. این احساس خودم نسبت به جنس به محیط بیرون هم منتقل شد و ظرف مدت دو روز جنس فروش رفت. اینها دیگه برای من معجزه نیست. اینها فقط قانونه که داره عمل میکنه.
11- داستان یازدهم داستان برخورد به تضاد، ایجاد خواسته، صبر، توجه به نکات مثبت و همون لوح همیشگی جلوی چشمانم بود (قانون تضاد برای پیشرفت). من چون رشته ی علوم کامپیوتر خوندم، سیستم عامل هایی رو قبول دارم که نظم بالایی دارن و کارها رو به سادگی مدیریت می کنند. برای همین به سیستم عامل مک و لینوکس اعتقاد دارم. خب چون کامپیوترم مک بوک نیست معمولا از لینوکس فدورا ورژن سیلوربلو (Fedora Silverblue) استفاده می کنم. این سیستم عامل جزء سیستم عامل های نسل آیندس که هم جدیدترین تکنولوژی ها رو توی خودش استفاده میکنه و هم مدیریتش بسیار نوین و سادس. تضادی که من باهاش برخوردم این بود که این سیستم عامل برای نگهداری، آپدیت و استفاده ی کامل نیاز به اینترنت با ثبات و با کیفیتی داره و همه ی ما از وضعیت فعلی اینترنت توی ایران خبر داریم که در واقع تقریبا میشه گفت اینترنت ملیه و حتی اگه برخی سایت های بین المللی رو باز کنه ولی تقریبا به هیچکدوم از زیرساخت ها و سرویس های بین المللی وصل نمیشه. خب این تضاد باعث شد خواسته ای در من شکل بگیره و من خواستم رو توی دفتر خواسته هام دقیقا به این شکل نوشتم:
(اینترنتی میخواهم با کیفیت، پرسرعت، آزاد و عالی که به روانترین شکل ممکن کارهایم را انجام دهد و حتی فراموش کنم که از چه کشور و سرویسی در حال استفاده هستم). (درخواست کردن)
خب من این خواسته رو داشتم و سعی کردم در این مدت خودمو آروم نگه دارم (کنترل ذهن و حفظ حال خوب). حال خودمو در مورد اینترنت خوب نگه دارم و با هر روش دردسر سازی بود توی این مدت کارهام رو حل میکردم. ولی مثلا کاری که باید با اینترنت با کیفیت در 5 دقیقه انجام میشد، من مجبور بودم دو ساعت وقت بزارم تا بتونم انجامش بدم. گذشت تا همین اواخر که دیگه به چالش بزرگتری برخوردم و اینترنت خیلی ضعیف شده بود و تقریبا هیچ مدیریتی روی سیستم عامل و کارهایی که داشتم نمیتونستم اعمال کنم. ولی مدام با خودم تکرار میکردم که قطعا با این همه پیشرفت، راه حلی هست، فکری شده (قانون فراوانی). تا اینکه دیروز زدم به سیم آخر و گفتم باید اینترنت استارلینک بگیریم. مشکل فقط اینجا بود که باید اول کار، سی چهل ملیون برای تجهیزاتش خرج میکردم و بعد هم باید ماهیانه سه چهار ملیون کنار میگذاشتم برای اشتراکش. خب شاید میتونستم اون هزینه ی اولیشو جور کنم ولی حساب کردم دیدم اشتراک ماهانش واقعا در وضعیت فعلی که هستم بهم فشار میاره. باز سعی کردم حال خودمو خوب نگه دارم تا اینکه دیروز هنگام نهار خوردن ایده ای بهم الهام شد. با توجه به دانشی که توی علوم کامپیوتر کسب کرده بودم راه حلی بهم الهام شد که اینترنت ملی رو به اینترنت بین المللی تبدیل کنم بدون کوچکترین هزینه ای (هدایت الهی). بعد از نهار سریع رفتم سراغش و امتحان کردم و ایده جواب داد. عصر که به داداشم گفتم من چنین راه حلی پیدا کردم باورش نمیشد. گفت ما الان چندین ماهه که داریم از این اینترنت عذاب میکشیم چطور چنین راه حلی تا حالا به ذهنمون نرسیده بود؟ الان با اینترنت ملی کاری کردم که نه تنها بین المللیه بلکه سرعتش هم افزایش پیدا کرده و من دیگه میگم اینها برام معجزه نیست اینها عین (قانونه). ادعونی استجب لکم. و چقدر اون لحظه لذت بخشه که خواسته ای که داشتی تیک میخوره.
میبینید که توی همه ی این دستاوردهایی که ایجاد شده ردپاهایی از قانون های بدون تبدیل خداوند هست ولی از نظر خودم مهمترینش که نقش اصلی رو در رسیدن به این دستاوردها داشته باور احساس لیاقت است. بدون باور احساس لیاقت بقیه ی قانونها نصفه نیمه عمل می کنند یا اثر خودشونو از دست میدن.
خب، بریم سراغ فایل امروز:
خیلی جالبه اینکه استاد میگه من الگوها رو خوب تشخیص میدم در مورد من هم همینطور هست. من همیشه برای این راحتتر از بقیه درس میخوندم چون میتونستم الگوهای تکرار شونده رو راحتتر تشخیص بدم.
من حتی قبل از آشنایی با سید حسین عباسمنش هم به شانس اعتقادی نداشتم و همیشه دنبال علتهایی غیر از شانس بودم.
بله استاد برای من هم اتفاقات تکرار شونده بوده در زندگی هم از نوع منفی هم از نوع مثبت.
اگه بخوام مثال منفی رو بزنم: من هر چند وقت یکبار مثلا هر چند سال یکبار یک به ظاهر مشکل بدنی خاص برام ظاهر میشه که مشخص نیست چیه. مثلا الان 10 ساله که احساس پارگی قرنیه ی چشم دارم ولی دکتر هم رفتم آزمایش کرد و گفت کاملا سالمه. باید ببینم ریشه ی این مشکل کجاست.
مثال مثبتش: همون الگوهای تکرار شونده ای هستند که در علم و یادگیری برای من رخ میده. و الان به ایمانی رسیدم که مطمئم من هر علمی رو از صفر کلوین شروع کنم به راحتی میتونم به قله ی اون برسم. شما بگو مثلا فیزیک هسته ای، هوش مصنوعی، کامپیوترهای کوانتومی و … همش برام راحته و میدونم که به راحتترین شکل میتونم پروفسور اون رشته بشم چون از همون الگوهای قبلی میتونم کمک بگیرم. منتهی این چیزی نیست که قلبا خواسته ی من باشه برای همین فعلا تحصیل و دانشگاه رو کنار گذاشتم.
نکته ی همه ی اینها اینه که تا ریشه ی باورها عوض نشن الگوهای تکرار شونده هم رخ میدن و عوض نمیشن.
و اما جواب سوال:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات رو برانگیخته می کند؟
اولا همونطور که گفتم من خیلی روی احساساتم کنترل دارم. مثلا یادم نمیاد کی اشک توی چشمام جمع شده به غیر از اون لحظه ای که جوانی رو دیدم در خانه ای با دیوارهای سیمانی در شهر بندرعباس که تکیه داده بود به دیوار، جوانی زیبا، با موهای فرق وسط و چهره ای شاد و درخشان که انسان را در ثانیه عاشق خودش میکرد. اون جوان سید حسین عباسمنش نام داره و من دوست داشتم در همون لحظه کنارش نشسته بودم و بهش میگفتم چطور در این شرایط میتونی اینقدر زیبا خودتو کنترل کنی؟ بله اون صحنه رو که میبینم اشک هم توی چشمام جمع میشه.
پاسخ سوال:
1- بردن یا باختن
بردن در هر مسابقه ای، چالشی، حتی خونوادگی، احساسات من رو برانگیخته میکنه و در نقطه ی مقابل باختن من رو خیلی ناراحت می کنه.
2- انتقاد
بله، همونطور که استاد گفت من هم تا حدی به انتقاد حساس هستم ولی نه زیاد.
3- صحبت در جمع
صحبت در جمع برای من یک کابوس کامل است. خصوصا اگر باید در موردی صحبت کنم که تخصص چندانی در اون ندارم.
4- تصمیمات بزرگ
بله استاد، من هم در هنگام گرفتن تصمیمات بزرگ خیلی همه چیو بالا و پایین میکنم و خیلی به فکر فرو میرم.
5- خبر بیماری شخص دیگر
من وقتی خبر بیماری شخص دیگری رو میشنوم خیلی تحت تاثیر قرار میگیرم و خودم رو جای اون شخص میزارم. البته الان توی این موضوع خیلی بهتر شدم.
6- بی توجهی
بله استاد، بی توجهی بقیه روی من تاثیر منفی میزاره ولی کمی بعد فراموش میکنم.
7- قضاوت اشتباه بقیه
وقتی کسی منو اشتباه قضاوت می کنه برانگیخته میشم. خیلی دارم کار می کنم روی این قضیه.
8- ناآبادی جهان
عقب ماندگی برخی کشورها منو برانگیخته میکنه.
9- سطح سواد پایین
سطح سواد پایین برخی انسانها منو برانگیخته میکنه.
10- مشکلات و بی نظمی های جهانی
دوس دارم بتونم توی حل مشکلات جهان سهیم باشم چون منو برانگیخته میکنن.
11- اشتباهات داوری!!!
اشتباهات داوری در ورزشها خیلی منو برانگیخته و عصبانی میکنه.
12- عجله کردن
اینکه برخی انسانها میخوان کارها رو با عجله انجام بدن خیلی منو برانگیخته میکنه.
13- کیفیت پایین جنس
اگه یه جنسی کیفیتش پایین باشه خیلی منو برانگیخته میکنه.
در آخر میخوام نکته ای رو بگم که چقدر قانون داره دقیق عمل میکنه بدون کوچکترین خدشه ای. من در دوران بیماری پندمیک همیشه به خودم و بدنم ایمان کامل داشتم و میگفتم دستگاه ایمنی بدن من بهترین دستگاه ایمنی هست که میتونه با بیماری ها مقابله کنه. منتهی فرکانسی که من میفرستادم به این شکل بود که اگه من بیماری پندمیک رو بگیرم به راحتی میگذرونمش. همین فرکانس باعث شد که من حداقل 5 بار به بیماری پندمیک دچار بشم ولی خداروشکر هر 5 بار به راحتترین شکل ممکن عبور کردم ازش. میخوام بگم چون ریشه ی فرکانس من این بود که اگه مبتلا بشم، پس دائم مبتلا هم میشدم.
همین
میبوسمتون.
سلام به اقای شریفی سلام به مرد قانون مند و با منطق سلامی گرم به مردی با اینهمه باور خوب و خفن که منو بر انگیخت کرد واقعا!(چون گفتین سلام رو دید مثبت دارین منم اینطوری سلام کردم به روی ماهتون)
آقااا چه کردید یا کامنتتون
اصن کامنت انگار برای من بود
یعنی میخواام یک روز کامل وقت بزارم و کامنتتون رو مو به مو بررسی کنم و اجرا کنم آخه چقدر یک آدم میتونه قانونمند باشه به قوانین دم شما گرم واقعا الگو شدید برای من این اولین کامنتیه که ازتون خوندم که ظاهرا به قول خودتون طولانی ترینشم بود
اول مغزم مقاومت میکرد میگفت طولانیه نخون بیگر بخواب دیر شده ولی قلبم به شدت کشش پیدا کرد بخونم و آخ که چقدر خوشحالم ازین تصمیم
خیلی باورهاتون رو میپسندم
اونجایی که میگین من دیگه مطمئنم برم توی هر عرصه ایی از صفر کلوین شروع کنم میتونم بترکونم واقعا منو تحت تاثیر قرار داد که این احساس لیاقت از کجا میاد و چقدر دوست دارم اینو توی زندگی خودم پیاده کنم چقدر تحسینتون میکنم این شخصیتتون رو که میگین: فقط کافیه به من بگی یک کاری رو نمیتونی یا اصلا امکان پذیر نیسپ این کار… این جمله برام سوخت جت میشه که اون کار رو انجام بدم…
آخه من چی بگم از این باور شما که میدونید میتونید و میشود و اینا همش توی قانون اجرا میشه با عشق کامنتتون رو خوندم و هنوز هم قراره بخونم و عملیش کنم و باوراتون رو برای خودم بسازم و دیگه ازین به یعد کامنت بزارین برای من ایمیل ارسال میشه منتظر کامنتاتون هستم
دم شما گرم…
سلام به روی ماه سینا سبزواری عزیز، سلام به اراده ی قدرتمند شبانه ات، سلام به ذهن نکته سنج و سپاسگزارت.
اگه واقعا همه ی ما توی سایت عباسمنش بتونیم از تجربیات همدیگه درس بگیریم و استفاده کنیم، زندگی خیلی آسون میشه؛ چون اونوقت با کوهی از تجربه در ارتباطیم، اونوقته که به مسلح ترین شکل ممکن به جهاد اکبر برای حل مسائلمون میپردازیم.
خدا رو شکر که به خوندن کامنت من هدایت شدی و امیدوارم همواره بهترین استفاده های عملی و کاربردی رو از فایل ها، مقالات و کامنت های سایت عباسمنش داشته باشی.
موفق باشی.
سلام آقای شریفی عزیز
سلام مرد دوست داشتنی
سلام به شخص قانونمند
سلام به شاگرد عزیز استاد
سلام به دانشجوی موفق دانشگاه عبامنش
سلام به بنده ی خوب خدای قانون و قدرت
خدای من
خدای من
این کامنت بود یا عشق ؟
این کامنت بود یا خلاصه ای از عمری پربار ؟
این کامنت بود یا بمب انرژی ؟
آفرین
آفرین
آفرین
چقدر شما ارزشمندید و چقدر از ریشه خودتون و محکم ساختید که چنین تناور شدید .
به بودنتون در زیر آسمان آبی
در جایی که من هم مهلت زندگی عزتمندانه دارم ، به خودم می بالم و از خدا ممنونم
براتون درخشش آرزومندم
سلام آقای شریفی عزیز
سلام به مرد عمل
مرور دوباره ی کامنتهاتون و شروع کردم به همراه نت برداری
امروز مثل هر روز از خدای فراوانی خواستم که تایم زندگیم رو برام گسترش بده
خلوتهام و تمرکزم و در لابلای ثانیه های زندگیم بیشتر کنه
اولین فایل استاد رو که گفتید دانلود کردم و صبح زود سه بار گوش کردم
میدونید :
من مثل شما خودم و نمیشناسم اما میدونم گوش شنوایی دارم و دلم میخواد مسئولیتی که بر عهده میگیرم به نحو احسنت انجام بدم
تجربیات شما برام ارزشمنده و درخشش کسایی که چون خورشیدند برام تحسین برانگیز ، تا یک سال قبل حسرت و غم گذشته رو داشتم و خاطرات میتونست اذیتم کنه اما الان اینطور نیست خیلی خوبم ، عالیم ، رشدم محسوسه ، در طول یک سال گذشته به ندرت کامنت نوشتم ولی درک عالی شما از قانون باعث شد دستم به نوشتن بره ، میخوام از تجربیاتتون استفاده کنم .
شما در ابتدای کامنت نوشتید :
((((یعنی متقین حتی یک ثانیه هم از انجام این کارها غافل نمی شوند (کنترل ذهن) چون علم فیزیک اینطور حکم میکنه که وقتی موجی ثانیه به ثانیه فرستاده شود میتواند تاثیر شگفت انگیز خود را بر جهان پیرامون بگذارد))))
چقدر این بند و این چند کلمه منو به فکر فرو برد ، گرچه درکش نمیکنم اما میدونم اگر رشد بیشتری داشتم ، فهمم از این بند بیشتر و کاملتر بود اما الان به قدر ظرفم دریافت کردم
اینکه نوشتید ثانیه به ثانیه باید ذهن کنترل بشه ، نیاز به تکامل داره ! درسته ؟؟؟
# پس چرا بحث سن شناسنامه ای در سیر تکاملی و به دست آوردن موفقیت مهم نیست ؟
# من چطوری میتونم مهم نبودن سن شناسنامه ای رو در ذهنم خفه کنم ؟
در یکی از کامنت هاتون گفته بودید برای فهم بهتر و عمیقتر یک مطلب در موردش تحقیق کنید ، من در این مورد فقط تونستم افراد موفقی که در سن بالا رشد داشتند رو سرچ کنم و دیگه چیزی به ذهنم نرسید .
# پس چرا استاد در یکی از فایلهاشون گفتند : من دوست داشتم تا وقتی جوونم به ثروت و موفقیت برسم ؟؟
#چطوری میشه به ثانیه به ثانیه های زندگیم مسلط بشم ؟ فکر کنم این همون جهاد اکبره که استاد میگن و من مشتاق طی کردن این مسیر .
# گاهی مثل الان در شور نوشتنم و روز به نیمه رسیده و باید به سه قلوها و امور خونه رسیدگی کنم چیزی در وجودم مقاومت میکنه ، گویا میخواد نشستن و خواندن و نوشتن رو از روزمرگی جدا کنه برام ولی خودم نمیخوام اینجوری باشه ، به خودم میگم پیامبر اسلام و دیگر بزرگان در حین آسمانی بودن و اتصال بین مردم بودند و متصل ، میدونم این درسته
حالا چطوری میتونم این کارو هندل کنم ؟ یعنی هم به خونه و بچه ها برسم و هم ثانیه به ثانیه وصل باشم ؟؟
چقدر خوبه که هستید ، چقدر شاکرم که این سایت هست ، چقدر خوشحالم که هستم و عشق در وجودم در حال جوششه ، چقدر خوبه که میتونم صد در صد خالق زندگیم باشم .
در اوج باشید آقای شریفی عزیز
عزت تفس سهم قلب مهربونتون
#
سلام
تحریک احساسات
یک مقوله مهم،بلند بالا و تاثیر گذار که اکثریت جامعه اون رو نادیده میگیرند،
پس از مطالعه کتاب رویاهایی که رویا نیستند،فهمیدم که احساسات من،نوع فرکانس های ارسالی من به جهان رو مشخص میکنه،دیگه تمام،دیگه توی دایره ابهامات گیر نمیکنم،شفاف شد برام که آقا احساست بده داری گرای ب میدی به جهان و احساست خوب باشه باید منتظر اتفاقات خوب باشی
حالا من باید چکار کنم،
تهیه لیستی از رفتارها و اتفاقاتی که احساسات بد و خوب من رو برانگیخته میکنه تهیه کنم،
لیست من
چه چیزهایی احساسات بد من رو برانگیخته میکنه
بدهکاری:احساس ترس شدیدی درونم ایجاد میکنه وقتی فکر به طلبکار میکنم
زورگویی:وقتی ببینم کسی داره ناحق میگه به خودم یا یه فرد دیگه،دقیقا به اوج جنون میرسم باید جلو اون یارو بایستم
کم شدن موجودی پولیم:احساس ترس بی پولی اذیتم میکنه،
آینده:وقتی به آینده نگاه میکنم خودم رو توی نعمت های بی نهایت میبینم اما یه ترس کوچیکی از (نکنه نشه ها)درونم پدیدار میشه،
حالا اتفاقاتی که احساسات خوبم رو شکوفا میکنه،
موزیک شاد:وقتی موزیک شاد و با کیفیت گوش میدم حالم بی نظیر میشه،
دیدن پول،و دیدن کلیپ هایی که مثلا توی یک اتاق چندین میلیون دلار پول نقد هست واقعا لذت میبرم و احساس آرامشم و راحتی خیالم که پول بی نهایت وجود داره، زیاد میشه
دخترم،حرف زدن دخترم و کلمات زیبایی که به کار میبره اونقدر اون احساس رضایت و شکرگزاری درونم شکفته میشه که بغض میکنم
همسرم،وقتی همسرم پر انرژی و شادابه،خیلی احساس شادی بیشتری میکنم،خیلی حالم خوب میشه
واریز پول به حسابم،این که دیگه از خود بی خودم میکنه اینقدر حالم عااااااالی میشه،اینقدر سرحال و شاداب و شکرگزار میشم
شکرگزاری، واقعا شکرگزاری لذت بخشه برام و اون احساس شعف و عشق خدا نسبت به خودم رو تجربه میکنم و آرام و پرانرژی میشم
و بی نهایت احساسات دیگه که ساختار زندگیمون به دست این احساسات هست رو من درونم دارم،
که گفتم پس از خوندن کتاب استاد،واقعا حواسم هست که چه چیزی رو دارم ارسال میکنم
وقتی یک احساس خوب و بد رو دارم تجربه میکنم باید نگاه کنم که منشا اون احساس چیه،اگه بده که یه راهی پیدا کنم برای رسیدن به احساس خوب،و اگه خوبه که اون رو تقویت کنم
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
شاد و ثروتمند باشی
به نام الله یگانه
درود به استاد عزیز و هم خانواده ای های عباسمنشی ام.
عواملی که احساسات شدید منفی را در من ایجاد میکند:
1_ اگر کسی در مورد وطنم حرفی بزند خیییلی عصبانی میشوم. در حدود 17/18 سالگی به شدت وطن پرست بودم اما کم کم روی خودم کار کردم و بهتر شدم، اما احساس میکنم هنوز درونمایه هایی از وطن پرستی در من هست که گاهی بر من غلبه میکند و موجب احساس بدی در من میشود.
2_ وقتی دردی به جامعه وارد شده، احساسات عمیقا بدی در من ایجاد میشود، با اینکه استاد فرمودند” اگر اتفاقی برای یک جامعه ای بیافتد، به خاطر باور ها و فرکانس های مشترکی است که مردم آن جامعه دارند”
اما هنوز نتوانستم خوب این احساس را مدیریت کنم.
3_ وقتی خانواده ام بدهکار میشوند، و طلبکار دمِ در خانه می آید من به شدت عصبانی میشوم، به خاطر اینکه پدرم در سال ها قبل جایی خرید میکرد اما گاهی پول آن را پرداخت نمیکرد( با اینکه گاها هزینه پرداخت آن بدهی را داشت و میتوانست پرداخت کند)
و طلبکار ها هر روز درِ خانه می آمدند و گاهی پدرم میگفت : هر کی اومد خونه بگو بابام نیست،
و این از کودکی احساس بسیار بدِ دروغ را نیز در من ایجاد کرد.از همین رو هنوز هم وقتی طلبکار دم در خانه می آید من عصبانی میشوم و حتی گاهی به شنیدن صدای دَرب حیاط حساس میشوم و هر کس دَر میزند با خودم میگویم نکند فلانی است نکند…؟
حالی آنکه آن شخص پشت درب مادر بزرگم یا مأمور برق و….. بوده است.
4_گاهی شده برنامه ای مینویسم و آن را انجام میدهم اما به مدت یک یا دو روز.
و سپس احساسی در من ایجاد میشود که انسانی بی تعهد، بی نظم و اهمال کار هستم و آن قدر این الگو تکرار شده، که تقریبا تا چندی پیش نظم برای من یک آرزو بود.
5_هر چند وقت یکبار یک مصدومیت بدی در فوتبالم برایم ایجاد میشد، که آخرین مورد آن باعث شد که من 4 سال از ورزش دور بمانم. در صورتی که بازیکن های بسیار زیادی هستند که حتی در طول دوران فوتبالشان مصدوم هم نشده اند.( خدا را سپاس که با این فایل استاد، بدین مهم پی بردم)
6_وقتی جایی میخواهم بروم( مثلا عجله کنم به سرویس شهربرسم) در حالت اضطراب رفته، و اگر افراد خانواده ام دراین بین سؤالی از من بپرسند یا دائم با من صحبت کنند پرخاشگر میشوم.( در جایی میخواندم که روانشناسان بدین حالت، حالت “گیریپ” میگفتند.)
7_وقتی میخواهم وارد سایتی بشوم و یا صرافی را باز کنم اگر کوچکترین خطایی در روند اجرایی رخ دهد به شدت عصبانی میشوم. در کلاس های آنلاین نیز، اگر أَپ و یا اینترنت در حال ورود به کلاس دچار نقصی میشد شدیدا پرخاشگر میشدم.
8_وقتی دلم میخواهد دوره ای را خریداری کنم و یا مسافرتی بروم اما توان مالی آن را ندارم، احساس سرخوردگی و ناامیدی در من ایجاد میشود.( که به فضل خدا چندیست مُجّدانه در حال رفع این احساس و افزایش توان مالی هستم)
9_وقتی فردی از اهالی بستگان، در کار و امور زندگی ام دخالت میکند و یا حتی سؤالی درباره نحوه گذران عمر از من میپرسد، احساس بدی به من دست میدهد.
عواملی که احساسات خوبی در من ایجاد میکند:
1_ دیدن خنده ی مادرم بسیار بسیار برایم دلنشین است و احساس فوق العاده ای را در من ایجاد میکند.
2_خواندن غزلی عاشقانه از حضرت حافظ و یا دیگر شعرا، یک احساس نشاط و عشق زیادی در من ایجاد میکند.
3_تجسم رویاهایم، که احساس اعتماد به نفس خوبی در من ایجاد میکند که میشود و من میتوانم.
4_ بسیار در طول روز در خیالاتی غرق میشوم که هیچ ربطی به هدفم ندارد، وچندیست سریعا خودم را به حال و اکنون برمیگردانم و با خود میگم : من توانایی کنترل ذهنم را دارم و این امر احساس فوق العاده ای را در من ایجاد میکند.
( و مثال های دیگری از احساسات خوب،
اما چون احساسات منفی سَدی در راه من هستند سعی کردم بیشتر آن ها را بنویسم)
پیروز و مانا باشید