پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 55
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به روی ماه استادم و دوستان عزیزم
وقتی فایل رو دیدم که نوشته بودین الگوی تکرار شونده یه چیزی تو سرم گفت دینگ!!
دقیقا چند ماهه که یه الگو برام تکرار میشه اونم توی روابطه.
در پاسخ به سوالتون باید بگم من به دلیل دلسوزی بیجا و اینکه نمی تونم بی احترامی به عزیزانم رو ببینم، شدیدا برافروخته میشم
در صورتیکه توی دوره 12 قدم شما می فرمائید که ما نمی تونیم زندگی کسی رو تغییر بدیم و خداوند به پیامبر گفت جاهل مباش، ولی چرا من جاهل میشم و همش یادم میره!؟
در تمام این مسائلی که برام تکرار شده همش دلسوزی کردم ،برای پدر و مادر،برای عزیزانم، کلا یادم میره که من فقط مسئول زندگی خودمم
با اینکه اینقدر آموزش های شما رو دنبال می کنم واقعا یه وقتایی تعجب می کنم که انگار نه انگار
همیشه میخوام مراقب خانوادم باشم کسی بهشون بی احترامی نکنه، چه غذایی بخورن که براشون مضر نباشه، آخرش هم به جای اینکه احترام بذارن بهم، اتفاقا به حرفم گوش نمیدن و من پاشنه آشیلم اینه که کسی به حرفم گوش نده، به شدت ناراحت میشم بعد تازه یادم میفته که ای بابا قرار بود من فقط روی خودم کار کنم
در سال جدید با4 نفر بحث کردم همش به خاطر این بوده که خواستم اونطوری که من میخوام رفتار کنند، یادم رفت اعراض کنم از ناخواسته ها و حواسم فقط به خواسته های خودم باشه
واقعا الان که بهش فکر می کنم برام سخته وقتی عزیزانم خودشون رو در شرایطی قرار میدن که بهشون بی احترامی میشه یا براشون ضرر داره،نمی دونم چطور بی تفاوت باشم به این موضوع ،و میبینم افرادی رو که بدون اینکه قانون رو بدونن ازمن بهتر رفتار می کنند بطور ناخودآگاه من فقط ادعا دارم که قانون رو بلدم یه آدمی شدم با یکم اطلاعات!! که وقتی به ناخواسته برمیخورم همش یادم میره متاسفانه و خیلی باید روی خودم کار کنم البته از حق نگذریم خیلی شخصیتم تغییر کرده و عزت نفسم بالاتر رفته،ولی این مورد نقطه ضعف منه دیگه
اینم تازه متوجه شدم یه نگاه از بالا به پایین دارم به دیگران ،انگار اونا هیچی حالیشون نیست فقط من میفهمم در صورتیکه فقط اطلاعات داشتن مهم نیست عمل بهش از همه مهمتره
ممنونم ازتون استاد عزیزم که با فایل های عالی به ما تلنگر می زنید و یادآوری می کنید قانون رو امیدوارم بتونم روی این موضوع به خوبی کار کنم و از نتایجم براتون بنویسم همونطور که توی مسائل دیگه به نتایج خوبی رسیدم
دوستتون دارم
به نام خدای مهربان.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم.
سلام به همه دوستای عزیزم تو سایت عباسمنش.
اول از همه از خدای بزرگ ممنونم که این فایل رو توسط استاد بزرگوارمون در اختیارم قرار داد تا آگاهی های ارزشمندش رو گوش بدم و استفاده کنم. آگاهی هایی که اینقد ارزشمنده که خودش میتونه یه جلسه از یه دوره باشه که به رایگان در اختیارمون قرار گرفته. خدا رو بینهایت بار بابت این فرصت و این موهبت سپاسگذارم . سپاسگذارم که در مسیر زندگیم این فایل رو گوش دادم و باعث شد من به عنوان یک نفر دیگر خودم رو نظاره کنم و به رفتارها، اتفاقات و شرایطی که برام پیش اومده فکر کنم. عملی که اولین قدم در تغییر خودمه. این فایل فوق العاده بود. من خیلی وقت بود که تو سایت کامنت نمیذاشتم ولی سایت رو پیگیری میکردم و تا جای ممکن فایلا رو گوش میدادم. وقتی این فایل و سوالش رو دیدم خیلی برام جالب بود. من هیچ وقت عمیق به این موضوع فک نکرده بودم که چقد با تفکر در رفتارهایی که هی دارن تکرار میشن، یا چه اتفاقاتی تو زندگیم مثل چرخه داره تکرار میشه.میتونم کلیی تضاد پیدا کنم و جلوی کلیی از مسایلی که میتونست رخ بده و بصورت یه تضاد ظاهر بشه رو بگیرم.! این فایل رو گوش دادم تازه فهمیدم من روی باورهای دم دستی ذهنم کار کردم و اون باورهای کهنه و ریشه دار هنوز تو ذهنم هست و وقتی که ریشه یه چیزی باشه، هرچقد هم سطحی کار کنی، باز اون ریشه، مسایل سطحی تولید میکنه!. من هی رو مسایل کوچیک کار میکردم و نتیجه میگرفتم ولی میرفتم سراغ گام بعدی دیگه ول میکردم و باز به همون پله قبل برمیگشتم. و بجای اینکه مساله رو برای خودم واضح کنم، دنبال جواب میگشتم!
و اما دوست دارم با اشتیاق سوال این فایل رو جواب بدم. خیلی خوشحالم از اینکه دارم جواب میدم. احساس میکنم وارد مرحله جدیدی از زندگیم شدم و واقعا هیجان زده ام.
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
1) من وقتی به اونی که دوستش دارم زنگ میزنم و اون جواب نمیده یا جواب بده و من باهاش با حالت شاد و احساسی حرف بزنم و اون با یه حالت بی احساسی با من حرف بزنه خیلی ناراحت میشم. و بعدش سری بهش میگم اینجوری با من برخورد کردی و ناراحت شدم. یا منتظر بودم جواب بدی، جواب ندادیی. این نکته خیلی برام جالب اومد چون دقیقا جزو الگوهای تکراری زندگی منه که یجورایی باهاش زندگی میکنم. و تازه فهمیدم من از نظر اینکه شاد باشم به یه نفر دیگه ای وابسته ام. و اون ادم هم در اکثر مواقع بهم بی توجهی میکنه. که کاملا طبیعیه. به هر کسی بچسبی اون با شدت بیشتر ازت فرار میکنه.
2) وقتی اول صبحی یه برنامه ریزی میکنم و شب میبینم 90 درصدشو انجام ندادم خیلی ناراحت میشم. یعنی من بجای دیدن کارهای مفید حتی به ظاهر کوچیک اون روز، میچسبم به کارهای نکرده ام و خودمو بابتشون سرزنش میکنم در صورتی که اصل اینه که زیبایی ها و شرایط حال خوب کن رو ببینیم و تشکر کنیم. بابت برنامه هایی که حتی 5 دقیقش رو انجام دادم سپاسگذاری کنم که 5 دقیقه تونستم متمرکز باشم… چقدد معنی مثبت نگری میتونه عمیق باشه. این ایده رو من امروز عملی کردم و واقعا حس خوبی گرفتممم
3) وقتی کسی که دوستش دارم راجب موضوعاتی حرف بزنه و بخنده که من بهشون حساسم شدیدااا عصبی میشم . این موضوع هم هر چند وقت یه بار رخ میده اونم به این خاطر که تو درون خودمو لایق ارتباط گیری با ادم های متشخص ندونستم و طبق روالی که داشتم روی همین حرفهای ناخواسته مانور دادم و به عنوان درد دل به این و اون گفتم و تا تونستم از جهان همچین مواردی رو درخواست کردم!!!
4) وقتی شرایط ناخواسته ای پیش بیاد مثلا سرم شلوغ باشه و یکی تو اون حالت بدون اینکه بدونه ازم سوال بپرسه، زیادی منتظر یکی باشم، یکی قرار رو کنسل کنه و… سری عصبی میشم و با یه لحن عصبانی جواب میدم که این برمیگرده به این باور که همه اتفاقات زندگی خودم رو خودم رقم میزنم و بقیه هیچ دخالتی ندارن که من بخوام انتظاری براشون ثبت کنم و بابت اون انتظاره با لحن طلبکارانه باهاشون صحبت کنم!!! من تو این زمینه خیلی باید کار کنم و هر روز چندین بار باید به خودم بگم که من مسول تمام اتفاقات زندگیم هستن و بقیه هیچ نقشی ندارن.
5) وقتی یکی از نوع زندگی من، از برنامه های زندگیم انتقاد میکنه و نظر میده که با احساسات و اهداف من مغایرت داره، خیلی ناراحت میشم و به این فکر میکنم که نکنه من دارم اشتباهی میرم. و یک آن حس بدی بهم دست میده. و حتی وقتی بهم پیشنهاد میدن که فلان کار رو انجام بدم، حتی به پیشنهادشون فکر هم میکنم.!!
راجب این موضوع میتونم بگم که من هنوز تو باور این قضیه که همه ی علاقمندی ها و شغل ها به یک اندازه فرصت پولسازی رو دارن، مشکل دارم. و باید روی باور فراوانی و رسیدن به ثروت از طریق لذت بردن از انجام اون کاری که علاقه دارم اونم در کمال آرامش رونهادینه کنم.
6) وقتی زندگی یه نفر دیگه رو میبینم که خودم دوست داشتم زندگی اونا رو داشته باشم، حسرت و افسوس میخورم که چرا من همچین زندگی ندارم… یعنی بجای تحسین، حسرت میخوردم و حتی شرایط الان خودم و دارایی هام رو هم به زور میتونم ببینم و اکثرشون رو نمیبینم.
7) وقتی یکی راجب به یه نفر غیبت میکنه و ویژگی های بد یکی رو بهم میگه سری نظرم نسبت به هم اون شخص غیبت کننده و هم غیبت شونده تغییر میکنه و خیلی حس بدی پیدا میکنم. به نظرم باوری که اساسی باید روش کار کنم اینه که قانون میگه توجه به نکات مثبت برابر با احساس خوبه. احساس خوب داشتن هم برابر با اتفاقات خوبه. و من اینقد باید این باور رو تو ذهنم نهادینه کنم که ذهنم بدون توجه به اینکه طرف چی داره میگه و راجب کی داره میگه، بگه که این یه نکته منفیه و باید فضا رو ترک کنی یا جو رو تغییر بدی. احساس میکنم یه ترسی دارم که اون فرد غیبت کننده در این مواقع از من ناراحت بشه که چرا باهاش همراهی نکردم و… که باید گفت جهان کلییی آدم داره که اگه من توجهم به نکات مثبت باشه، لاجرم افراد مثبت نگر و با احساس خوب سمت من میان و من باهاشون ارتباط میگیرم پس نگرانی و ترس معنی نداره.
همین چند نکته و باور به ظاهر ساده ای که گفتم اینقد حس خوب برام داشت که میخوام بازم به این سوال فک کنم و بازم کامنت کنم تا خودمو بیشتر بشناسم. خدایا شکرت که منو یه قدم به سمت شناخت خودم پیش بردی.
«بنام خداوند بخشنده ی و مهربان»
درود بر استاد عزیز
درود بر خانم شایسته مهربان
درود بر همه ی دوستان در خانواده ی بزرگ عباسمنش .
آرزوی اوقات ناب و خدایی برای استاد عزیز و همه ی دوستان از خدای بزرگ طلب میکنم .
من خیلی سعی میکنم که در برابر هیجانات و حالاتی که من رو از مسیر درست خارج میکنه با ایستم و سعی کنم همیشه آرامش خودم رو حفظ کنم و شرایط رو تحت کنترل خودم بگیرم.
اما گاهی اوقات در کنترل خودم و اون داشتن حس خوب کم میارم ،
من با پدرم همکار هستم و در یک مغازه که کارهای تعمیراتی انجام میدیم کار میکنم .
چون پدرم تقریبا شرایط پول گرفتن و انجام کارها و اون ارتباطی که سالیان قبل با مردم رو انجام میداده ،همچنان به همون روش داره انجام میده و تقریبا تونسته در زندگی فقط به شکل گذران زندگی ،پول بسازه و درآمد داشته باشه و بعد از سالها هنوز توی مغازه ی اجاره ای مشغول کار هست ،البته من مدتی هست که با ایشون کار میکنم و با توجه به موضوع بحث ،زمانی که برخورد پدرم با مشتری ها رو میبینم که چطور با هزینه های خیلی کم نسب به تعمیرگاه های همکار،کار رو انجام میده و درآمدی داره که با احتساب خرج ماهیانه ای که خیلی هم زیاد نیست ،واقعا نمیتونه یه پس انداز خوبی داشته باشه که یه مسافرت بتونه در سال بره و ،وقتی این توانایی رو از ایشون میبینم که در حقیقت توانایی خودش رو دست کم میگیره و اون پولی رو که حقش هست رو از مشتری نمیگیره و خودش توی امورات زندگیش گاهی اوقات کم میاره ،نمیتونم خودم رو کنترل کنم و چند موردی بوده که واقعا باهاش بحث کردم و ایشون رو از این کار برحذر داشتم و چند روزی تغییراتی میبینم اما دوباره بر میگرده به تنظیمات کارخانه .
اما مدتی هست سعی میکنم با رفتارم با مشتری ها جلوی ایشون ، که کار خودم رو مهم و با ارزش جلوه بدم تاثیراتی داشته باشم که الهی شکر ،تاثیر این کار بهتر از تاثیر کلامی بوده است .
من با روشی که خودم توی کسب و کارم دارم الهی شکر تونستم توی چند سال حدود 4 الی 5 سال از تمام 30سال کار پدرم توی خرید منزل و خرید خودرو و تفریحات و مسافرت های خارجی و داخلی
خیلی موفق تر از پدرم عمل کنم و دوست دارم که پدرمهم به همین شکل درآمد کسب کنند که مقاومت خاصی در قبول روش من که روش اکثریت همکاران من است ،دارند .
آرزوی آگاهی های روز افزون برای همه ی دوستان و پدرم و خودم دارم .
موفق و پیروز باشید
سلام خدمت دوستان عزیزم و درود بر استاد عباس منش و خانم شایسته مهربان
جواب به این فایل
چیزهایی که احساسات من را برانگیخته میکند
قرارگرفتن در جاهای شلوغ و صدای بوق ماشین ها ،صحبت کردن افراد با صدای بلند ، به شدت احساس من رو برانگیخته میکند
کلا با سر و صدا مشکل دارم که ریشه این شرایط هم برمیگرده به درگیری با همسایه سر این سر و صدا و واکنش من و همسرم و… که از اون زمان تا زمانی که به حالت روحی مساعد برگردیم یکسال طول کشید
شاید در قبل هم در جاهای مختلف این را تجربه کردم با پدرم برادرم زیاد درگیر بودم سر سروصدا کردن های زیاد
جالبه برای یه سری از افراد جاهای شلوغ تفریحه
اما مسئله من حل نشد
اون موضوع به شیوه های مختلف تکرار شونده است
باعث ترس بیشتر و دوری از جمع های شلوغ میشود
حتی در محیط کارم دوست ندارم کسی باشد و همکاری داشته باشم
من سعی کردم خودم را خوب بشناسم چون میدونم تا زمانی که باورهای من تغییر نکند صدای بهشت هم برایم آزار دهنده است
فکر اشتباه من و اکثر افراد اینه که با تغییر شرایط اوضاع درست میشود یا با دوری از آدمها همه چیز تغییر میکند این کاملا اشتباهه و به انزوا و تنهایی میبرد و گوشه گیر میشی
موضوع بعدی
️شرایط کمبود و اوضاع بدهکاری که نتیجه باور کمبود در من است
موضوع تکرار شونده بعدی اینه که هر چند وقت یکبار اوضاع خوب میشه در حدی که هدفگذاری میکنم اعتماد به نفسم میره بالا خوشحال و شاد هستیم
بدهی ندارم برنامه ریزی مالی میکنم اصلا یه جوری میشه هر چیزی بخوام تهیه میکنم یا در روابط کاری هر قیمتی بگم مشتری قبول میکنه تازه از چند ماه قبل هزینه پرداخت میکنه و…
و بعد از چند وقت یه جوری میشه اوضاع که انگار هیچ کس تو دنیا نیست نه پیام دارم نه تماس حتی هزینه های اولیه رو نمیتونم پرداخت کنم بدهکار میشم مجبور میشم پول قرض کنم از همسرم
یعنی اینکه میگن نشانه واضح میشه اینه!!
اصلاً باورنکردنیه
به همه چیز شک میکنم
و ناراحتی بیشتر اتفاقات بدتر رو رقم میزنه
من به خودم قول دادم و در تلاشم این باورها رو پیدا کنم و حلش کنم
اینجوری نمیشه که خودش حل بشه میخواست حل بشه تا الان شده بود
میدونم که دوستانی هستند شرایط مشابه رو تجربه کردند و این موضوعات رو حل کردند
به امید درک آگاهی های بیشتر
همیشه استاد عباس منش تو شکرگزاری های من هست به خودم میگم ببین شاهین یه نفر که از اون شرایط به جایگاهی رسیده که، تو و هزاران نفر دیگه براش آرزوی خیر و برکت میکنید پس این امکان وجود داره انسان به درجه الهی برسه و مثال استاد عباس تو دعاهای روزانه باشد
و من سپاسگزارم که باعشق من به این مسیر ادامه میدهم
با درود سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و کلیه دوستان عزیز و همراه دورهای عالی استاد عباس منش که واقعاهر دوره اش برای ما یک عمر درس دارد و عبرت آموزی و هدایت … بریم سراغ سوال این فایل
من زمانی خیلی احساساتی میشم که یکی از دوستان و یا آشناهام از اعتماد من به خودش که احترام زیادی برای او قایلم و جا های که حس می کنم می خواهد یه ضرری به من بزند و یا شک می کنم که مشتری می خواهد چیزی از من بلند کند ولی من برای اینکه احترام زیادی برای مشتریم قایلم وبرای اینکه به او بر نخورد چیزی نمگویم و همانجا با اینکه میبینم حسم بد شده ولی من متاسفانه به دلیل عزت نفس پایینم و یا اعتماد بیش از حد به مشتری کاری نمی کنم و بعدمی بینم که به من ضرر زده است یا چیزی از مغازه برداشته است
و اینجاها هست که من خیلی ناراحت می شوم به دلیل اینکه من به او احترام گذاشتم و به او اعتماد کردم و او از اعتماد من سو استفاده کردو به من ضرر زد و متا سفانه این موضوع با روشهای گوناگونی برای من هر چند وقت یک باری اتفاق می افتد .
درود بر شما استاد عزیز که انقدر سخاوتمندانه تلاش میکنید برای راهنمایی ورشد و پیشرفت ما
و درود بر تمامی دوستانم که به دنبال این رشدو پیشرفت هستید
خدارو شکر و به لطف استاد و دوره عذت نفس من کلی از ایراداتم رو یا حل کردم یا تونستم خیلی بهتر شدم
مثلا الان حرف دیگران خیلی تاثیری توی تصمیم گیری من نداره ازشون مشاوره میگیرم ولی اخر نظره خودمو عملی میکنم یا غیبت دیگران و پشت سرم حرف بزنن اصلا ناراحت نمیشم
یا از جایگاه افراد و شرایطی که دارند ناراحت نمیشم چون میدونم هرکی هرجایی که هست به انتخابه خودشه و من هرچقدر هم حرص بخورم و سعی کنم کمکش کنم جز اینکه از اصله اون تو زندگی خودم هم میاد هیچ سوده دیگه ای نداره و اونطرف اگه بخادتغییر کنه خودش میادو ازم راهنمایی میخاد
و کلا هم ادمه خونسردی هستم خدارو شکر اصلا عصبانی نمیشم
ولی خیلی موارد دیگه ای هم هست که باید رو خودم کار کنم
مثلا توی روابط باید بهتر بشم و اعتماد به نفسم رو روی خودم بیشتر کنم برای ارتباط بر قرار کردن
یا اینکه وقتی یکی میخاد کاری برام بکنه قبول کنم و بدونم اون دستی از دستان خداونده و سپاسگذاری کنم تا اینکه حسه شرمنده هارو بگیرم و دنبال یه راه برای جبران سریعش باشم
و اینکه باید توی جمع صحبت کردن و مشارکت و محکم نظره خودم رو دادن کار کنم
و یکی از خلع های ثروتی که دارم احساس ارزشمندیه و برای خودم چیزهایی که میخام رو خیلی سخت و با فکر کردن زیاد میخرم
و علاقه زیادی به پول نگه داشتن(عدم باور به فراوانی) دارم
ویا اینکه همیشه دست مشتری هام حساب دارم و باید بیفتم دنبال حسابام و به یاری الله هدایت میشم و این موارد رو هم بهبود میبخشم تا نعمت های بیشتری بهم برسه و لذت ببرم و کلی به پروردگارم نزدیکتر بشم
سلام
من بعد از یه مدت کار کردن بیکار میشوم به دلایل مختلف و به مدت بدون کار میگذرانم و این ریشه در خانواده من هست پدرم و برادرم
اگر کسی انتقاد ازم بکنه عصبانی میشوم و کار به فحاشی میرسد
اگر کسی سر قرار دیر برسد خشمگین میشوم
و همینطور خودم عجله میکنم که زود برسم
اگر کسی روز به دیگری که ضعیف هست بکند ناراحت میشود تا جایی که در ورزش همیشه طرفدار تیمی که عقب مانده هستم
اگر دوستانم جای باشن و به من نگن ناراحت میشم
سلام خدمت تمامی دوستان عزیز هم فرکانس.
و خداقوت به استاد بینظیرمون در مسیر رشد و آگاهی
فکر میکنم بعد مدتها دارم کامنت مینویسم این روزا فقط گوش میدادم و وکامنت میخوندم
عجب فایلی بود این فایل باید جزو تکرار شونده ترین فایلایی باشه که تا الان گوش میدادم چون به شدت آگاهی بالایی داره و درک و عمل بهش هم چنان زمانبره و تداوم میخواد.
منم به نوبه خودم اون چندتا چیزی که به ذهنم اومد بعد فکر کردن به سوال مینویسم.
اولین چیزی که همیشه برا من تکرار میشه و منو حسابی درگیر میکنه
درواقع مهم ترین دغدغه ذهنی من و چالش من
مسئله مالی و تمام مسائل مربوط به پول و پول ساختن و حفظ کردن و زیاد کردنش و حتی خرج کردنش و الگوهای مربوط به پول و باورهای مربوطه
مثلا علت اینکه یهو خیلی خوب پول میسازم
یا اینکه همیشه چرا از لحاظ مالی راحت و آزاد نیستم
چرا پس انداز نمیتونم داشته باشم
چرا عاشق خرج کردن پولم و یهوپولام کجا میرن اصن.
خب این کاملا واضحه که من باید به شدت روی باورهای مالی اونم مداوم کار کنم.و همچنین روی لیاقت خودم و عزت نفسم
دومین موضوع که اتفاقا استاد هم اشاره داشتن
اینه که من خیلی وسیله جا میذارم و حواس پرتم (100در 100باورهای اشتباهی دارم) و حرفام یه موقعهابی یادم میره
و درکل بی حواس تقریبا در همه چیزم.
خب این کد به من میده که ااااا زهرا خانم شما باورت شده که حواس نداری در صورتی اینکه این یه باور تو خالیه و تو میتونی عوض کنی به سمت بهبودی مداوم ببری.
سوم اینکه تو مسائل عاطفی مثلا من خیلی دوس دارم بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار بگیرم.مثلا پیام دادن و حرفای خوب زدن و قربون صدقه رفتن این چیزا
اینم چیزی که ذهنم درگیر خودش میکنه.
چهارم اینکه من به شدت بدم میاد از پدرم درخواست پول کنم و واقعا مجبور شم یه موقعهایی اینکار میکنم بعدم میگم بهتون پس میدم (،من شاغل هستم و خرج خودم تا حدود زیادی تامین میکنم*)
حالا این در رابطه عاطفی منم مشخصه
مثلا همین الگو اینجا هم تکرار میشه و من اصلا دوس ندارم از کسی درخواست مالی داشته باشم
همش معتقدم که باید باید خودم به درخواستهای مالیم جواب بدم و خودم برای خودم بخرم خودم برای خودم همه نیازهای مالیم تامین کنم.
درصورتی که من عاشق هدیه گرفتنم و دوس دارم طرف مقابلم بی آنکه بگم برام هزینه مادی کنه هدیه های قشنگ بده اما حس میکنم یه جاهایی باورهام با هم در تضادن
مثلا یه شرایط دیگه که چند بار تجربه کردم این بود که از محبت و مهربونی و سادگی و روراست بودنم مورد سو استفاده قرار گرفتم و اینم خیلیییی منو احساساتی کرد
وقتایی که به چالش ها و مسائل توزندگیم فکر میکنم
میبینم ای وای چقد من باورهای اشتباه تو همه چی دارم
اما خب یه نگاهی هم میندازم به گذشته میگم وقتی تونستم از گذشتم بهتر عمل کنم 100 در 100 بازم میتونم
کیفیت شخصیت و افکارم بالا ببرم
بازم میتونم شریط بهتری خلق کنم چون بارها تجربه کردم
دلم قرص میشه به اینکه خودم خالقم پس بازم میتونم
بهترین موقعیت خلق کنم
دلم قرص میشه به اینکه خدا هست و همه جوره حامی من در مسیر رشد و تعالی و موفقیته
اینا منو آروم و مصمم در مسیر رشد میکنع
با فکر کردن و توجه به اینکه میتونم خودم تعیین کنم سرنوشتم
و اینکه هوشمندانه تر کارکنم
بهتر پول بسازم
بهتر رو خودم شخصیتم کار کنم
حسابی منو خوشحال و هم مدار با خواستم میکنه
وقتی میفهمم دوتا از قدرتمندترین نیرو ها رو برای خلق آرزوهام دارم دلم قرص و پشتم گرم و پاهام قوی تر میشه برای طی کردن مسیر زندگیم
اون دوتا نیروی قدرتمند شما هام دارید عزیزای من
خودتون و خدای خودتون بزرگترین قدرت های چهان
برای رسیدن به همهههههههه چی در این دنیا آن دنیا هستید.
خداقوت به تمام شما عزیزانی که جسارت تغییر و ساختن زندگی تون دارید چون الان دارید تو این سایت فوق العاده زمان میذارید .سرمایه گذاری میکنید روی بهترین چیز ممکن و اونم خود فوق العادتون.
بی شک باعث افتخاره همراهی شما.
در پناه حق.
سلام بر استاد بزرگ
تو فکرش بودم چطور میتونم این دوره رو تهیه کنم که دیدم شما اومدید رایگان دارید کار میکنیددوره رو و این درخواست من بوده به جهان که باهم دراین مدار قرار گرفتیم
ممنونم استاد بزرگ
من چندتا از پاشنه های اشیلمو پیدا کردم و میخام بنویسم که روش کار کنیم و بهتر بشوند
سوال 1:
1.وقتی کسی فکر میکند که من نمیتونم از پس زندگیم بربیام و بخاطر خانوممه که به این جا یا دراینده جاهای دیگه رسیدم و میرسم
2.وقتی با اینکه ناراضی ام نمیتوانم به دیگران ن بگویم یا جواب رد به درخواست شان بدهم.
3.وقتی بخوام تصمیم بگیرم چ تصمیم بزرگ چ کوچک خیلی فکر میکنم
4.وقتی حسابم خالی میشه به شدت حالم بد میشه.
باز فکر میکنم میام مینویسم
ممنونم استاد عزیزم
سلام به استاد عزیزم وهمه بچه های سایت عباسمنش من استاد تمام مثالهایی که فرمودید رو درمن تصدیق میکنه چه اتفاقاتی شرایطی به شدت شما را عصبانی و به هم میریزد؟؟؟؟؟
جواب 1 یک زمانی که مرا طرد کنند و بیاعتنا باشند 2زمانی که بیعدالتی و تبعیض را ببینم و تبعیض را ببینم 3زمانی که مورد بیاحترامی و مورد فحش و تحقیر واقع شوم 4 زمانی که کسی به قولش عمل نکند و زیر تعهدش بزند و من روی آن تعهد حساب کرده باشم 5 زمانی که حس عقب ماندگی در برابر دوستان و نزدیکانم پیدا کنم ترس و نگرانی وحتی حس حقارت تمام وجودم را میگیرد 6 زمانی که کسی به من انتقاد کند و امر و نهی زیادی بکند مخصوصاً اگر با لحن تندی باشد 7 زمانی که کسی به من زخم زبان بزند کنایه بگوید و مسخره کند 8 زمانی که می خواهم تصمیمی بگیرم خیلی مشورت میکنم از افراد زیادی میپرسم و به شدت استرس ترس نگرانی دارم 9 زمانی که به مشکلات سختی روبرو میشوم خیلی افسرده ناآرام عصبی و استرس مرا فرا میگیرد و خیلی خیلی سخت میتوانم ذهنم را کنترل کنم 10 زمانی که برای کسی کاری انجام میدهم و طرف تشکر نمیکند نمیفهمد و حتی وظیفه میداند 11 زمانی که کسی از من بدگویی کند و نفاق و دورویی بورزد 12زمانی که مسئلهای را به من تهمت بزنند تمام این موارد به شدت مرا عصبی و تا مدتها انرژی مرا میگیرد
13هرچندوقت یکبار با همسرم بحثمان میشه