پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 77

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    سلام ودورود فراوان خدمت استاد نازنینم وبانومریم

    وتمام اعضای خانواده معنوی سایت بزرگ

    استاد سپاسسسسسگزارم ومانا باشی برامون

    چه آگاهی های ناب و ساده

    من خودم به شخصه چه پترنهایی در درون خودم با همین 29دقیقه فایل تونستم پیدا کنم الله و اکبرررر

    یعنی این 29دقیقه 32سال زندگی منو آورد جلو چشمام از عدم آگاهی های که چه چیزهای مهمی رو برام الان روشن کرد

    استاد جونم نمیدونم اول از آگاهی های این فایل بگم وپاسخ به سوال خوبت

    یا از روند زندگیم با نا آگاهی هایی که چه ها کردم با خودم

    از خدا میخوام خودش بهم کمک کنه و بگه تا بنویسم چون فقط خداوند حاظر وناظر بوده برمن و خودش بودکه دستم رو محکم گرفت و به این مسیر ناب الهی دعوت وهدایتم کرد الله و اکبرررر

    الله و اکبرررر خدایا کمک کن

    استاد کل کلامتون

    به هر چیزی توجه کنی : خلقش میکنیم

    خداوند خالق ما هست (نحن خلقناکم)ما شما را خلق کردیم

    ولی این گنج رو در درون من گذاشت تا خودم زندگی خودم را خلق کنم اجازه داد تا هر جوری که دوست دارم بسازمش (چه مثبت چه منفی)

    خداوند در هر دو صورت به من چشم میگوید

    و حالا که در 32سال زندگی ام تا آگاهانه بیشتر مواقع منفی بوده و در احساس بد و اتفاقات بد بوده ام حالا که خودش دوباره دعوتنامه برام فرستاد و اصلا خودش اومد سراغم وهدایتم کرد به این مسیر زیبا پس سعی بر این باشد که تا لحظه مرگ فقط حالم را خوب نگه دارم چون دیگه من اون الهام 32سال قبلم نیستم من تازه متولد شده ام با آگاهی و احساس شاد و حال خوب و دید عالی تر نسبت به خودم وزندگی ام و خداوند وهابم

    استاد و عزیزانم جونم براتون بگه (پس گفت اول از خودت بگو منم گفتم چشم)از اونجایی که خودم خالق زندگی خودم هستم در مجردی با اینکه خانواده من بسیار مذهبی و در نماز و روزه و کمک کردن و …بودن من هم دختر آخر و همچنین فرزند آخر خانواده بودم بسیار دوست داشتنی بودم به قول خودشان من هم جلب توجه میکردم و هر کاری به من محول میشد به نحو احسنت باید اون کار را انجام میدادم در تمام کارها هم به خانواده کمک میکردم مادر روستا بودیم و کار کشاورزی و دامداری و باغداری و دامپروری داشتیم ومن خیلی مسیولیتهای زیادی را بر عهده می‌گرفتم و همچنین بقیه خواهر برادرهایم ولی من با سن کم تقریبا پا به پای بقیه کار میکردم و در کنارش هم درس می‌خواندم تا دیپلم را هم گرفتم .

    وحالا از توجهم بگم که چه کردم با خودم

    با اینکه برادرهای من نماز خون و روز گیر بودن و کاملا سالم و به قول خودمون اهل هیچ خلاف و مشروب خوردن و…نبودن وهمه روستا واطرافیانت از خانواده ما به پاک بودن ودرستکاری همیشه صحبت میکنن الآنم بگذریم تا اونجایی که من هر جوانی که مشروب مصرف می‌کرد را که می‌دیدم بسیار توجه میکردم مثلاً در مراسم های عروسی و جشن ها که میخوردن من هم میترسیدم وهم بسییییییار توجه میکردم و دلم براشون می‌سوخت

    ونمیدانستم که چه چیزهایی را دارم جذب خودم میکنم .تا اینکه خانواده همسرم که نسبت فامیلی با داشتن اومدن به خواستگاری من و و ما به صورت کاملا سنتی خانواده ام جواب بله را دادن و من اصلا شناختی از همسرم نداشتم وفقط خانواده‌ها بیشتر رفت وامدم میکردن و هیچی دیگه موافقت شد و ما رفتیم سر زندگی مشترک و وارد شدن به خانه ای که هیچ شناختی از هیچ کدام نداشتم وحتی همسرم که همون روزای اول زندگی مشترک فهمیدم که همسرم مشروب میخوره اونم نه کم بسیار زیاد مثله اب میخورد و مشکلات یا مسائل من هم شروع شد ن میتونستم به خانواده بگم ن حتی میتونستم برگردم به خانه پدرم به دلیل اعتقادات دینی و مذهبی و فرهنگی دیگه من بودم و خودم با مسائلی که باید به قول گفتنی بسوزی وبسازی تازه نه اینکه خونه مستقل داشته باشیم ابدا ما با خانواده همسرم تو یه خونه زندگی میکردیم همه چی مشترک وفقط موقع خواب یه اتاق کوچک به ما دادند واسه خواب دیگه من هرروز باید تمام کارهای خونه رو با مادر شوهرم پا به پای اون انجام میدادم لباسهای همه رو می‌شینم جارو پارو غذا پختن رختخواب انداختن وجمع کردن وووووووو وحتی کارهای خواهر شوهرم که همسن خودم بود را من انجام میدادم غذا براش حاضر میکردم و جالبش اینه که با وجود ناآگاهی همون ماه اول هم باردار شدم و همسرم بسیار سخت گیری هم نسبت به خانواده اش و هم من خیلی به خواهرانش گیر میداد به اصطلاح بد دل بود اونا هم سر من خالیش میکردن ومن خدارا شاهد میگیرم که فقط سکوت میکردم چون حرفی برا گفتن نداشتم

    و از شناختی هم که پیدا کرده بودم از اخلاقیاتشون وحرف مردم هم خیلی برام مهم بود دیگه فقط سکوت میکردم و هرآنچه دلشون میخواست منو تحقیر و ناسزا ووومیکردن انگار من رفته بودم همسرم را تغییر بدم در حالی که من خودم تو اون شرایط اندر خم یک کوچه بودم و منم همش خودم را مظلوم نشون میدادم و دنبال مقصر می‌گشتم و تمام اتفاقات زندگی ام را گردن همسرم مینداختم

    حتی به همسرم هم جرات نمی‌کردم بگم که تو وقتی رفتار بدی با خانوادت داری اونا سر من خالیش میکنن هیچ هیچ چون اگه من حرفی میزدم دوباره جنگ و بحث ودعوا بالا می‌گرفت پس با این وجود من فقط کارم سکوت بود .والان به خاطر سکوت اون موقع خدارو شاکرم

    برگردیم به خودم و جنگ وبحث ودعواهایی که با همسرم میکردیم چه بزن بزن هایی چه صدا بالا رفتن های همیشگی که سر مشروب خوردن همسرم بوجود میامد چه بلاهایی که سر خودم آوردم تا فقط از این زندگی نجات پیدا کنم و هرروز زندگی ن تنها بهتر نمیشد که بدتر هم میشد با وجود دوتا بچه هم دوباره کوتاه می‌آمدم و میگفتم اگه برم اگه طلاق بگیرم تکلیف این دوبچه چی میشه چه صدمه ها واسیبهایی که بر خودم وارد کردم ولی همیشه یه نوری یه امیدی ته دلم روشن بود قشنگ متوجه میشدم بهم میگفت درست میشه صبر داشته باش

    ولی من باز بهش اهمیت نمی‌دادم و تو درودیوار بودم اونم با صورت و هیچ راهی نداشتم ن میتونستم بچه ها بزارم برم ن میتونستم طلاق بگیرم

    خداییش همسرم خیلی کارهای خوب هم انجام میداد ولی من فقط تمرکزم روی مشروب خوردنش بود وهروز روابطم بدتر میشد قشنگ شیک و مجلسی تا 12سال زندگی متاهلی تو درودیوار بودم و تمااااام

    اما بازهم من توسط همسرم 4سال پیش با استاد جونم آشنا شدم و بیشتر اوقات فایلهای هدیه رو گوش میدادم از تلگرام و کتاب راز و معجزه شکر گذاری را تمرین می‌کردم تا رفته رفته حالم بهتر شد

    بهتر میتونستم کنترل اوضاع را در دست بگیرم وتا امسال که خداوند وهابم خدایان کرد به سایت و خرید دوره بینظیر قانون آفرینش الله و اکبر

    من با آگاهی های این دوره خیلی خیلی بهتر وعالی تر هستم بیشتر خودمو دوست دارم و وقت بیشتری را صرف تغییر خودم دارم خدایا سپاسسسسسگزارم

    واما بریم سراغ فایل و سوال عالییییییی

    من با وجود آگاهی های ناب کمتر میرنجم وبیشتر می‌بخشم

    تمرکزم را گذاشتم روی نکات مثبت همسرم واطرافیانم زندگی ام خداروشکر رو به بهبود است

    ولی همچنان الگوهای تکراشونده وجود دارند واستاد سپاسسسسسگزارم که این آگاهی ها که نشانه ی امروزم بود تا الان بالای 20بار گوش دادم بعد اومدم کامنت نوشتن و نت برداری در دفترم

    من از الگوهایی که همش در ضرر و شکست هستند خیلی در اطرافیانم دارم حتی همسرم هم بارها از افراد گونان ضربه های سخت خورده

    برادرم که همیشه وقتی کیلو کاری راه اندازی می‌کنه با شکست مواجهه میشه

    خانواده همسرم دائم در بیماری و مریضی هستن و مسئله بزرگی برای همسرم هست که هر بار باید بهای سنگینی پرداخت کند.

    فراموش کردن چیزهایی هم توسط خودم وهم همسرم و هم اطرافیانم

    که با کمک شما استاد عزیزم میتوانم یاد بگیرم که باورهای بهتری را بسازم تا زندگیم بهتر و بهتر شود

    الان فقط تمرکزم بر روی خوبی‌های همسرم است وخداروشکر هرروز دارم شاهد روند بهتری از زندگی میشوم

    از صحبت کردن در جمع‌های بزرگ میترسم خیلی زیاد

    قبلا از انتقاد دیگران ناراحت میشدم ولی الان اصلا خداروشکر

    با برخورد تا بسامان دونفر اصلا ناراحت نمی‌شوم شکر خدا با آگاهی های قانون آفرینش و میگم هر کسی در هر جایی هست دقیقا در جای درستش است

    از گفتن تصمیمات بزرگ میترسم .

    الان که پسرم در سن بلوغ است و کارهایی که انجام میدهد و شاید اقتضای سنش است کمی نگران کننده است برایم خدایا کمکم کن تا رفتار صحیح را با فرزندانم داشته باشم

    خدایا شکرت من همواره در روابط درست زمان درست مکان درست و افراد درست هستم

    وقتی همسرم از سر کار به خانه میآید ونگران وخسته است هر چند اونم داره رو خودش کار می‌کنه شکر خدا ولی خب کنترل ذهن کار سختی است .وما میتوانیم با نگرانی او من هم کمی نگران میشوم که بازهم سپاس فراوان از استادم که روی این مسئله هم دارم کار میکنم و خیلی کم رنگ تر شده خداروشکر

    خدایا شکرت به خاطر این آگاهی های ناب و ساده و به موقع

    استادم نازنینم وبانومریم مانا باشید

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    آمییییین

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فائزه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و و مریم جان عزیز و بچه‌های سایت

    استاد خیلی جالب بود برای من یک مدتی دنبال این سوال بودم که چرا گذشته توی زندگی من تکرار میشه چرا خبر های مشابه مراسم های مشابه یا حتی نتیجه مشابه برای من اتفاق میوفته چرا با این مراقب رفتارم با دیگران و دوستان هستم ولی رابطه خیلی کوتاه مدتی با هم داریم من خیلی دوست صمیمی کم دارم

    جوری روی این مسئله حساس بود که حتی قبل از سلام کردن میگفتم معذرت میخوام شرمنده بخشید

    و آنقدر بی دلیل این کلمه استفاده می کردم که طرف مقابل عصبی میشد ولی برام عجیب بود که با وجود این همه حساسیت خیلی دوستی کوتاهی با دیگران داشتم و همیشه دیگران دیگران از دست من ناراحت می شدن

    اتفاقاتی برام میوفته که خیلی عجیب بود مثلاً هر دوسال یکبار توی کاری شکست میخوردم. یا مریضی سخت عجیب مگرفتم که باعث افته تحصیلیم میشد یا شکست در مسابقات قهرمانی پاره المپیک یا همین طور اتفاقات مثبت عروسی

    شاگرد اول شدنم یا مدال طلا قهرمانی پاره المپیک همیشه که چرا مثلاً زندگی من درسال 1398 مشابه سال 1396 هست داره گذشته تکرار میشه وقتی به دوستام یا معلمم میگفتن زندگی همینه و موضوع عجیبی نیست اما ذهن من این حرف قبول نمی‌کرد

    چیزی که امید منو تا امید می‌کنه اینکه به من بگین کاری نمی تونی انجام بدی بخاطر معلولیت جسمی که داری یا اون سالمه میتونیه بره سرکار می‌تونه بره توی اجتماع اما تو نه آنقدر من این حرف عصبی و ناراحت می‌کنه دلم میخواد اون آدم بزنم یا اگر کسی به من ترحم کنه ارتباط باهاش قطع میکنم حتی با پدرم همین کار کردم یا اگر درسم به مشکل بخوره یا کسی به من بگه کم هوشی کم توانایی دیگه با اوت آدم مهربونه نیستم یا دیگه رهاش میکنم

    الان با کمک فایل های شما یاد گرفتم کمتر ناراحت بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمی براتی گفته:
    مدت عضویت: 740 روز

    سلام عرض میکنم به استاد گرامی و مریم جون دوست داشتنی.

    استاد دیروز یه خانمی منو دید و گفت متولد چندی تا من بهش گفتم گفت وااای بهت نمیاد بیشتر بهت میاد من دیروز تاحالا گاهی میاد تو ذهنم و ناراحتم میکنه و اینکه کلا از انتقاد کردن گاهی حالم بد میشه….یه چیز دیگه اینکه من و همسر هر رفیقی که به پستمون میخوره با یه رفتار خیلی ناپسند باعث میشه که رابطمون تموم بشه با اینکه ما کلی براشون وقت و مایه میذاریم…یا خود من یه دوستی دارم که از مهد تا الان که 32 سالمه باهم دوستیم ولیی همش من باید ازش سراغ بگیرم یا زنگش بزنم یا قرار بزاریم و این من و آزار میده که جدیدا با سخنان گرانبهای شما کمتر دلخور میشم و الان چند وقتیه که دیگه زنگش نزدم و اونم نزده و گاهی میاد تو ذهنم و ناراحتم میکنه ….یا اینکه همش دلم میخواد یه درامد مالی داشته باشم برای خودم ولی نمیدونم باید چیکار کنم و همش میگم خدایا یه راهی جلو پام بذار لطفااا……مورد بعدی این‌ه بیشتر دوست دارم تایید بشم تا ازم انتقاد کنناز صحبت کردن تو جمع های بزرگ استرس دارم مثل کنفرانس دادن….قدرت نه گفتن به همسرمو ندارم بیشتر ایشون میگه کجا بریم یا نریم و این هم ازارم میده….مهتر از همه اینکه همش درحال رژیم گرفتنم یه هفته دو هفته رعایت میکنم خوراکمو ولی باز برمیگردم سر خونه اول و بشدت ازارم میده…

    ممنون از شما و تمامی دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3760 روز

    سلامی به زیبایی ماه مهر و شروع فصل عاشقانه ی پاییز به استاد،مریم بانو، و هم فرکانسی های عزیز

    چقدر این فایل امروز بهم کمک کرد. از سه شنبه حال مادربزرگم خوب نیست و درد دارن، و من همش فکر میکردم چرا بهم میریزم از درون،با وجودیکه این باور را خیلی کار کرده ام که مرگ شادیه. وقتی مادرم میره توی فاز بحث کردن با مادربزرگم خیلی ناراحت و عصبی میشم. اما دارم اینو کار میکنم که من فقط خودم را میتونم تغییر بدهم نه دیگران رو. اون دیگران هم نزدیک ترین افراد به من هستند. زجر کشیدن یک عزیز جلوی چشمم و اینکه نمیتوانم براش کاری بکنم رویم اثر میذاره. البته از دیروز خیلی بهترم. امروز هم احساسم خوب است خدا رو شکر. دارم این باور را کار میکنم که دست من نیست.من فقط روی افکار خودم و فرکانسهای خودم میتوانم تسلط داشته باشم تازه اگر درست و حسابی کار کنم مثل استاد.یه چیز دیگر هم که پیدا کردم راجع به روابط هست. وقتی طرف مقابلم در مواجه با مشکلی که خیلی هم مهم بود آنرا به من نگفت خیلی خیلی احساسم بد شد و حس بی ارزشی داشتم و تا مدتها نتوانستم او را ببخشم. بعد هم بخشیدمش ولی به رابطه برنگشتم و البته دقیق تر که بررسی کردم دیدم او در گذشته هم این کار را کرده بود و این رفتارش الگوی تکرار شونده است. امروز تمرکزی دارم این فایلهای ارزشمند و بی قیمت را کار میکنم. خدا را صدهزار مرتبه شکر که هنوز زنده ام و میتوانم در سایت بنویسم.اونم در درجه یک ترین سایت کره ی زمین به ایننننننننننننننننن بزرگی. دوستِتان دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    ایلماه۷ گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام دوستان امکانش هست راهنماییم کنید

    من تکرارشونده های زیادی دارم میشه ازتون خواهش کنم بگیدچطوری بایدحذفش کنم

    مثلا ادمهای ضعیف و ناتوان رو جذب میکنم

    مثلااادمهایی که مدام تو دور اشتباه کردنن ونسبت این ادم خیلی بهم نزدیک

    مثلاهمیشه دنبال اینم به بقیه کمک کنم هرچقدچالشش عمیقتر درگیرکرذن خودم بیشتر

    مثلا ادمهای بی مسئولیتو ب زندگیم میارم ک مجبورمیشم خودم هندلشون کنم جورشون رو بکشم

    این موارد رو چطوری درخودم حل کنم ک دیگ تکرارنشوند برام چی درونه منه؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    اسماعیل حاجی اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1072 روز

    به‌نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی

    یه الگوی تکرار شونده همین الان بهش رسیدم

    و گفتم بیام و تا یادم هست اینو مکتوب کنم که این باور مخرب رو باید روش کار کنم

    و اون هم اینه که من تو 30 روز ماه تقریبا 20 روزش رو عالی پول می‌سازم ولی اون 10 روز کمی پایین تر هست به نسبت بقیه روز ها

    چون همیشه همش به من گفتن که نمیشه که همه روز هارو خوب پول بسازی اصلا کاسب اگه همه روز هاشو خوب پول بسازه که دیگه چرا بیاد کاسبی کنه میره کارخانه میزنه

    ولی همین که این باور پیداکردم کمی که تو کاسبی های اطراف یه نگاهی میندازم میبینم که نه میشه که همیشه و هرروز خوب پول ساخت

    اینو هم بگم که از اون روزی که دارم روی باور هام کار میکنم و دارم کم کم قانون رو درک میکنم اوضاع مالیم خییلی خوب داره میشه یعنی دقیقا توی این یک سال درآمدم از 8میلیون رسیده، در حال حاضر به25 میلیون و خیلی هم خوشحال هستم که این روند، روبه افزایش هست و از خداوند سپاسگزارم که منو به راه آنان که نعمت دریافت کردن هدایت کرده

    یه چیز هم بگم من توی کار خدمات خودرو کنار برادرم مشغول هستم و شاید باورتون نشه من هیچ کار عجیب قریب نکردم با همون امکاناتی که داشتم درآمدم هر ماه افزایش داره خدارو شکر

    از استاد عزیزم سپاسگزارم که وقت میزاره و با آگاهی هایی که دریافت میکنه مارا هم آگاه میکنه

    استاد درود به شرفت که هستی

    خدا یار و نگهدارتون باشه

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    ایلماه۷ گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام به همگی دوستان امکانش هست از تکرار مثبتهاتون برای من بنویسید چه مسائل مثبتی توی دور تکراره برای شما

    خودم پستهای شغلی خوبی دارم توی هر شرکتی میرم پستهای عالیه اختیارات تام حتی براحتی میتونم اونجا رو اونطور که می‌خوام بسازم

    ی مدت توی شرایط مالی نامساعد کسایی هستند که لنگ نمیذارنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    یاسر صابری گفته:
    مدت عضویت: 1561 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم در سایت

    در همان اول حرف های استاد توجه من به یک حرف خیلی قشنگ از استاد جلب شد و فایل رو استاپ کردم تا درباره آن چیز هایی رو بنویسم تا هم توجه خودم و توجه دیگران به این حرف مهم و قانون خیلی بیشتر بشه

    اون هم اینه که استاد میگه ما به هر چیز بیشتر در زندگی توجه کنیم اتفاقات بیشتری در همان رابطه و همان جنس در زندگی ما رخ میدهد .

    این قانون و این حرف رو استاد در همه جا ها بیان میکند اما واقعا شنیدن آن و عمل کردن به آن ایمان راستین و مدار بالای میخواد تا گوش داده بشه و منجرب به عمل بشه .

    شاید دوستان در ذهن خودشون بگن که این حرف رو ما خیلی شنیدم و جای تعجب نداره و چرا یاسر به این حرف توجه اش بیشتر جذب شده … اما اینو حرف رو به قطعیت میتونم بگم که اگر صد ها بار این حرف رو گوش بدیم و صد ها بار بهش عمل کنیم باز هم به جایی میرسیم که خیلی زود از یاد مان میرود که از چه قانون و چه توجه ای در زندگی مان استفاده میکردیم تا به این زندگی دلخواه و این مدار بالا رسیدیم و باز مجبور میشویم که برگردیم و ببینیم که از چه مسیری داشتیم راه میرفتیم تا به این جا رسیدیم و اگر باز این حرف ها رو گوش بدیم یا یک جایی این قانون بهمون یاد آوری بشه باز هم تازه گی خاص خودش رو خواهد داشت ..

    این قانون رو خیلی از ما افراد در زندگی خودمون اجرا کردیم و نتایج خوبی از گرفتیم. اینکه به زیبایی ها توجه کنیم و سپاسگزار باشیم بخاطر داشته ها و کنترل ذهن داشته باشیم در برار مسائل و سعی کنیم آگاهانه توجه خودمان رو به سمت خوب ماجرا ببریم رو همه ما تجربه داشتیم ..

    اما فک کنم همه ما بعد از بدست آوردن نتایج نه خلیل بزرگ خیل زود یادمان رفته که ما داشتیم چه کارهایی میکردیم چه کنترل ذهنی داشتیم که به این نتایج رسیدیم و زود فراموش کردیم مسیری رو که از آن آمدیم . پس دوستان همیشه این حرف ها رو گوش بدهید مثل وحی منزل و همیشه یادتون باشه که به چه چیز توجه میکنید و جای تعجب هم نداره که چرا زندگی ما به این طرف میره یا اون طرف چون ما با دونستن این قانون متوجه میشویم که خودمان داریم شرایط زندگی مان را با افکار و توجه خودمان جذب میکنیم …

    درباره الگو های تکرار شونده در زندگی خودم اگر بخواهم بگم …

    1. در رسیدن سر کار و در رفتن به محل کار

    من هر کاری میکنم که روز برم سرکار و سر موقع کار خودم رو شروع کنم و در تحویل دادن کار مشتری بد قول نشم اصلا یه اتفاقاتی رخ میده که انگار باید دیر برسم یا کار را دیرتر از زمان وعده آن به مشتری تحویل بدم و این کار همیشه برام معذل بزرگی هست که چرا من همیشه بد قول محسوب میشم جلوی مشتری

    2. نبود پول در جیب من .. همیشه وقتی پول وارد جیب من میشه یه چیزهای کم بود میشه در خونه یا اتفاقاتی بوجود میاد که باید همه پول های خودم رو مصرف کنم و در نتیجه جیب خالی بگردم و این اتفاق باور های فراوانی منو مخرب می‌کنه و همیشه احساس کمبود در من بوجود میاد و همیشه کم بودن پول رو باورم میشه…

    3. دوست های خوب نداشتن و اینکه اگر کسی بیاد و بخواهم با من دوست صمیمی بشه یه اتفاقی رخ میده که دوستی مان خیلی روز به میریزه و من همیشه فک میکنم که بیاد اونها توجه زیادی بهم داشته باشه و یا من خیلی پیگیر اون بوده ام و این هم از فراری شده

    4. مهم کردن افراد در زندگی خودم . مثلاً همیشه از بیشتر از حد به کسی اهمیت میدهم و خیلی برام مهم هست کسی رو ناراحت نکنم و یا سعی زیادی برای قانع ساختن اون فرد دارم و خیلی برام مهم هست که همه فکر کنن من آدم خوبی هستم و منو مورد تایید خودشون قرار بدن…

    بریم سراغ سوال استاد

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما بیشترین و قویترین احساسات را در شما بر انگیخته می‌کنه ؟؟؟

    1. در وقت صحبت کردن با بقیه وقتی بهم توجه نمیکنن و حرف منو گوش نمیدن خیلی احساسم بد میشه و فکر میکنم که حرف های من بی اهمیت هست برای فرد مقابل من و این کار خیلی منو در احساس بد قرار میده

    2. اینکه و قتی به کسی یک کاری رو میگم که این کار رو اینجوری انجام بده و میبینم که اون فرد دوباره کار رو اشتباه انجام میده و حرف من ور از یاد برده یا بی اهمیت برام نشون داده میشه این کار واقعا برام غیر قابل پذیرش قرار میگیره و عصبانی میشم

    3. احساس ترحم و اینکه کسی رو مظلوم میبینم خیلی برام رنج آور و احساساتی میشم در این مواقع

    4. وقتی در بد قولی قرار میگیرم و وقتی یک کار بظاهر اشتباه از من سر بزنه خیلی استرس میگیرم و باعث میشه در احساس بدی قرار بگیرم و خودم رو نالایق فرض کنم . مثلاً در تحویل کار برای مشتری وقتی بد قول میشم احساس بدی بهم دست میده .. یا کار اشتباهی انجام داده باشم بظاهر فرق نمیکنه کار اشتباه بزرگ باشه یا کوچک خیلی زود در احساس حقارت و ضعیف بودن قرار میگیرم و فکر میکنم که آدم بی ارزشی هستم

    5. در وقتی که کسی از خانواده من ازم چیزی بخواهد و من توانایی خرید آن را نداشته باشم احساس بد بهم دست میده و به خودم تعنه میزنم که من باید کاری رو در گذشته انجام میدادم که الان در این شرایط قرار نمیگرفتم که الان جواب رد مجبور باشم بدم به طرف مقابل

    6. کمبود پول خودش برام معذل بزرگی در قرار دادن من در احساس بد هست و اینکه طلب کار ها از من پول خود را بخواهند و من پول نداشته باشم بهشون بدم خیلی برام بد جلوه داده میشه و این کار منو در احساس فوق‌العاده بد قرار میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    monireh گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    به نام خداونده روزی دهنده وهاب

    سلام

    الگوهای تکرار شونده من

    1_ تو زمینه کاری هر چند وقت یکبار تصمیم میگیرم یه کسب و کار شروع کنم با شور و شوق ولی بعد از یه مدت کوتاهی نا امید میشم و بی خیالش میشم.

    تو زمینه کاری چندتا کار عوض کردم این باعث شده هی بهم بگن تو که نمیتونی یا بعضی ها مسخره ام میکنن که کار جدید چی شروع کردی به نظرم این باور رو در من ایجاد کرده که من از پس کار بر نمیام احساس میکنم اینا دست و بال من رو بسته

    یا یه بنده خدایی هی بهم میگه تو آینده ات خرابه هیچی نمیبینم با اینکه احساس می‌کردم میتونم ذهنم رو کنترل کنم ولی بازم نگرانم کرد باور بد در من ایجاد که زندگی من رو تحت کنترل گرفته هر چقدر هم زور میزنم بازم همون الگوی همیشگی تکرار میشه

    2_توی فروش، اگر بخوام چیزی رو بفروشم معمولا در پایین ترین قیمت ممکن میفروشم.

    3_توی روابط، میترسم مسخره و کم توجهی بهم بشه یا فرزندم یه کار اشتباه انجام بده توی جمع یا همسرم یه حرف اشتباه بزنه تو جمع و باعث ناراحتی ام بشه، یاکسی فرزندم رو دعوا کنه، وقتی این اتفاق میفته من تأ چندین روز ذهنم درگیر نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم. و خیلی وقتی الان که فکر میکنم از خیلی قبل‌تر از اینکه وارد جمعی بشم میترسم و سعی میکنم وارد اونجمع نشم.

    4_یا خیل وقت با کسی در ارتباطم که خیلی ازم سو استفاده میکنن یا خیلی دقیقا ولی همون افراد نسبتا به بقیه خیلی خوب برخورد میکنن و لارج اند.

    احساس میکنم بقیه اش به عزت نفس من ربط داره خودم و عزیزانم رو ارزشمند نمیدونم بقیه رو مهم تر می دونم از خودم احساس کمبود میکنم جایی که از من بهتر باشن خیلی سخته که وارد بشم، یا اگه یه حرف اشتباه بزنم تأ چند روز ذهنم درگیر که چرا این حرف دم چرا این کار رو کردم یه جورایی احساس گناه میکنم

    اینا چیزایی بود که به ذهنم رسید بازم باید بیشتر فکر کنم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    بنام خدای مهربانی

    سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر

    اولین موردی که بشدت احساساتمو فوران میکنه و بهم میریزه منو بیمار شد پدر یا مادرم هست خیلییی حالمو بد میکنه و آرامشمو میگیره

    دومین موردی که میزاره قاطی کنم اینکه کسی حرفاشو بهم تحمیل کنه یا نظرات و افکارشو بزور بخوردم بده یا حرف زور گفتن

    مورد دیگه که نمیتونم تحملش کنم و کنترلمو از دست میدم تبعیض قائل شدن هست

    مورد بعدی اینکه چیزی طبق میلم پیش نره بشدت عصبیم میکنه

    موردی که ذکر کردم اخیرا باشون روبه رو شدم و خاطرم مونده .

    در پناه الله شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: