پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 81

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسما نظریان گفته:
    مدت عضویت: 1094 روز

    سلام استاد قشنگم

    اول این که

    خیلی سپاسگذار خدای قشنگم هستم که به من فرصت داد بتونم اولین رد پامو بعد2 سال شناخت شما بنویسم…

    اول این که خیلی خوشحالم که تونستم یه راه ارتباطی باهاتون داشته باشم …

    و این که میفهمم یه روزی حتی به صورت تصادفی میاین و کامنت هارو میخونین و جوابمو میدین حالمو خوب میکنه

    اول این که خیلی ازت ممنونم خیلی

    هیچ وقت حتی فکرش و نمیکردم که بتونم تا اینجا ادامه بدم

    هیچ وقت فکرش و نمیکردم که تا اینجا برسم که بتونم برای شما کامنت بزارم

    هیچ وقت فکرش و نمیکردم که اصلا به مسیر هدایت شم

    که بخوام از طریق این قوانین زندگیم رو عوض کنم

    حالمو عوض کنم

    استاد قشنگ و مهربونم الان یه جوری حالم خوبه

    ی جوری دارم خوشبختی و حسش میکنم که اصلا میگم خدایا دمت گرم

    اول دمت گرم بابت این ک استاد رو سر راه من قرار دادی

    خدایاشکرت که استاد تو این مسیرع…

    و انقد آگاهی های قشنگ و مفید ب ما میده

    من سال 1400 شروع کردم به تغییر زندگی خودم با این قوانین…

    و چقد شما تو این مسیر کمکم کردین …

    من الان 20 سالمه و اتفاق هایی داره برام میوفته که میگم چقد خوب ک تو این سن من هدایت شدم

    من تونستم اینجا باشم

    من مثل خیلی های دیگ نیستم

    من انتخاب شدع از سمت خداوندم

    استاد شما منی که 18 سالم بود رو یه جوری از اون بلبلشووو کشیدین بیرون.. ک وقتی برمیگردم ب عقب و گذشته رو نگاه میکنم میگم چجوری زندگی میکردم

    الان لحظه به لحظه زندگیم پر شده از عشق

    لذت

    خوشبختی

    پول

    فراوانی

    برکت

    خدا

    خدا

    خدا

    و بازم خدا..

    خدایی ک منو با شما آشنا کرد

    و شمایی ک منو با خودم آشنا کردین

    و منی که با یع بعد از اسمایی رو به رو شدم که هیچ وقت ندیده بودم این جنبه ازش رو …

    من از لحاظ روابط تو بهترین مدار هستم

    از نظر ثروت توی بهترین مدارم

    از نظر سلامتی و….

    و چقد سپاسگذار شما هستم

    خواستم اولین رد پامو بزارم

    و از امروز دیگه فعالیتم رو توی سایت شما استارت بزنم

    من حدود 555 روز عضویت دارم

    ولی هیچ وقت انگار هدایت نشدم که کامنت بزارم

    یا انقد کمال گرا بودم که میگفتم باید چی الان بزارم…

    چی بگم

    چجوری بگم

    ولی از همین دیشب همه چی رو گذاشتم کنار

    گفتم از تموم حس هایی ک داری

    و از تحولاتت و ….

    و الان چقد ازتون تشکر میکنم

    منی که همیشه حس میکردم دنیا فقط همینه …

    اصن چیزی به نام حال خوب اصلا وجود نداره

    چیزی به نام شخص خوب و مفید و آگاه

    ثروتی وجود نداره

    الان یه جوری از تک تک اینا دارم لذت میبرم که…

    ولی هنوز جایی برای بهتر شدن دارم

    هنوز جا دارم ک بهتر و بهتر تر شم ️

    عاشقتم استاد قشنگم

    امیدوارم همین روزا از پیشرفت بزرگم و هدفی که خیلی وقت دارم روش کار میکنم بیام براتون بگم

    و همش

    اول به خاطر خدا و بعدش به خاطر شماست و خودمازتون تشکر میکنم

    و امیدوارم هر جا که هستین

    شاد

    خوشبختت

    ثروتمند و

    سعادتمند دنیا و اخرت باشین

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    حانیه ❤🤞 گفته:
    مدت عضویت: 2145 روز

    سلام

    مواردی که به شدت منو از لحاظ احساسی درگیر میکنه و حالم بد میشه

    1. وقتی خانواده همسرم به من بی توجهی می‌کنند و تمام توجه‌شان رو واسه بقیه اعضای خانواده میذارن

    2. وقتی میرم خونه دوستم و موفقیت شغلیش رو می بینم و می بینم که چقدر منم تلاش کردم اما برای من نشده و دوستم هم مدام داره از خودش و شاگرداش و خانواده همسرش تعریف میکنه ؛ کاملا احساس کمبود و بی ارزشی بهم دست میده و حالم خیلی بد میشه

    3. وقتایی خانواده همسرم خیلی بی احساس و بی ذوق باهام برخورد میکنن

    4. وقتی یک انتخاب ، تصمیم یا رفتار اشتباه دارم . به شدت توی ذهنم خودم رو سرزنش میکنم و خودم رو مقصر میدونم و حال بسیار بدی بهم دست میده

    5. وقتی نمیتونم به کسی کمک کنم

    انگار وظیفه خودم میدونم و نمیتونم بین احترام به خودم و کمک به یه شخص دیگه احترام به خودم رو انتخاب کنم

    یک بار هم که مصمم میشم به خودم فکر کنم و بگم نه

    بعدش انقدر خودمو میخورم بابت اون کاری که نکردم

    احساس میکنم گناه کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    کیانا محمودزاده گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند

    اولین ردپای من در سایت

    پاسخ به سوال

    1- وقتی کسی از اطرافیان با من بد حرف میزنه ،بد برخورد میکنه سرم داد میزنه من ناراحت و عصبی و ناامید میشم

    2- وقتی نادیده گرفته میشم (طردشدگی) منو غمگین میکنه

    3- وقتی تو یک جمع جدید و بزرگ وارد میشم استرس میگیرم و معذب میشم و میترسم نکنه نتونم درست حرف بزنم و کلا سعی میکنم خیلی کاری نکنم

    4-وقتی مسئله ای پیش میاد بهم میریزم

    5- وقتی خطا میکنم خیلی سرزنش میکنم خودم رو و غمگین میشم و عصبی میشم

    6- وقتی عزیزانم مریض میشن یا مشکلی براشون پیش میاد من پریشون میشم

    7- وقتی دیگران بخاطر زحمتی که براشون کشیدم تشکر نمیکنن ناراحت میشم و با خودم میگم نباید اینکاررو میکردم اشتباه کردم عجب ادم قدرنشناسی

    8- وقتی انتقاد بشه از من بهم میریزم و حرصم میگیره

    9- وقتی در جمعی هستم که از من بالاترند حس سرخوردگی بهم دست میده

    همچنین من متوجه شدم هرچندوقت یکبار برنامه ریزی میکنم که چقدر بخونم تلاش کنم کمتر بخوابم و ساعت مطالعه ام مفید باشد منظم باشم ولی بعد از یک مدتی دوباره برمیگردم سرخونه اول ،متوجه شدم هرچندوقت یکبار به روش متفاوتی با خواهرم،پارتنرم بحث و دعوا میکنم، هرچندوقت یکبار دیگران با من بدرفتار میکنن یا ارتباطم با دیگران کمتر میشود،هرچندوقت یکبار مریض میشم.

    خدایا شکر که متوجه این مثال ها در ذهنم شدم تا بتونم با باور درست حلشون کنم خدایا شکرت من رو هدایت میکنی تا بهتر خودمو بشناسم و زندگیم رو اونجوری که میخواهم خلق کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نیما احمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    سلام استاد

    من شخصیت و باور های که الان دارم رو و اتفاقات رو می‌نویسم تا ببین به کجا میرسم

    چه اتفاق های مشابه ای تو زندگیم رخ میده؟

    منفی

    1_ دو سریعی توی خوابگاه دعوای سنگین داشتم با دو شخص متفاوت و برخورد های عین هم و من خیلی خودم رو آرام کردم از لحاظ کلامی ولی درونم احساس گرما داشتم و صحنه رو ترک کردم

    2_توی جئو اتاقمون حرف های زشت که دوست می‌شنوم و توی سرکار هم مشتری های که میان عین هم حرف میزنن به من نمیزنن همین که می‌شنوم بدم میاد و احساس میکنم اصلا نباید توی اون محیط باشم و سوالم از خودم این کجای کارم میلنگه؟؟. در صورتی که من اصلا از این حرف ها نه توی خلوتم ونه توی جمع

    3_از اینکه ظهر خوایم و بلند صحبت میکنن و شب هم اینطور و این خیلی داره تکرار میشه و اوایل خود خوری میکردم و چند بار اقدام به خروج خوابگاه کردم رو به دایم زدم و نه شنیدم و یه سیلی از جهان این ور خوردم و و الان سعی میکنم حالم رو خوب نگه دارم و فایل ها رو بشنوم و از این محیط بیام بیرون

    4_هر مدت یکبار با بقیه دوست میشم و بعد از چند مدت بعد یه رفتاری و یا یه چیزی که من دوست ندارم این ویژگی رو داشته باشه ممکنه سیگار و یا از این موارد که خط قرمز من هستن و یا روابط ها یا رفتار ها باعث میشه از چشمم بیفتن و در صورتی که قبلاً برام مهم نبود و خیلی دوست داشتم و لی یکسالی هست که سختمه دوست باشم با بقیه

    مثبت

    5_هرچیزی که لازم داشته باشم همون موقع جلو چشمم ظاهر میشه مثلا توی بازار بودم اون روز جوراب میخواستم همین که بهش فکر کردم کنارم یه جوراب فروشی ظاهر شد در صدم ثانیه

    و راجب وسایل هام هم همینطور هر چیزی که بخوام در جا میاد جلو چشمم

    6_کلیپ های که میگیرم از طراحی کردنم بهم احساس خیلی خوبی زندگی میده و هر سریعی بیشتر شوق میگیرم برای گفتن کلیپ

    7_رفتار مهربان بقیه هر سریعی که میرم خوابگاه بچه های اتاق های دیگه سلام و احوالپرسی و خیلی خوبی بهم میده و این رو توی خونه هم تجربه میکنم که مامانم یا عشق میاد و بهم میده

    8_هر چند وقت یکبار مهمانی دعوت میشم با غذای مفصل و این تکرار میشه

    9_همیشه توی مسیر لذت میبرم از این خلوت و آرام بودنه

    10_ماشین های خارجی زیادی رو هرروز میبینم و این اتفاق همیشه برام رخ میده

    چه باور های نسبت به خودم دارم ؟؟

    1_توی اتاق که هستم هر حرفی که زده میشه و با اینکه راجب من نیست باور میکنم که دارن راجب من صحبت میکنن و با رفتارهای و کلامی رو نشون میدن که انگار با من هستند و این بیرون از اتاق هم داره اتفاق میوفته و انگار دارم به حرف بقیه اهمیت میدم

    2_تو دوستی و افرادی که کنارشون میخواستم همش این تصور داشتم که من دوست دارم نازشون رو بکشم هواشون رو داشته باشم و ازشون مراقبت کنم و از بچگی همیشه حکم بادیگارد شوم رو داشتم

    دلم میخواد کمکشون کنم که اونها هم موفق بشن مخصوصا راجب مامانم که این اتفاق خیلی رخ میده و همیشه دلم میخواد بهش کمک کنم و خیلی دوست دارم شرک بیان بیرون و با خودم فکر میکردم اگر برم توی رابطه دوست دارم خیلی هواش رو داشته باشم و ازش مراقبت کنم و همچنین باور های هنوز توی ناخودآگاه هستند (و حس میکنم این باور ها باعث شده افراد ضعیف رو برام بفرست و از این بابت دیگه خسته شدم )

    ولی الان افرادی رو میخوام که خود ساخته هستن چون من لیاقتش رو دارم و ورودی هام رو کنترل میکنم برای ارتقاء دادن خودم و هرروز وقت میزارم روی ورودی هام که تغییرشون دارم میدم

    3_یه باور و دیدی که به اینستا دارم اینکه کلا حس خوبی بهم نمیده بخاطر اینکه یه مدتی خیلی درگیرش بود و ازش به عنوان تلف کردن وقت م و مقایسه کردن خودم میگذروندم ولی این سریعی برای فروش آنلاین دارم اینکار رو میکنم و حس میکنم نباید بگردم و دیگران رو نبینم و باید تمرکزم رو بزارم روی ارتقاء دادن خودم و سرم به موارد دیگه ای باشه و نگران بقیه موارد نباشم و بقیش رو بسپارم به خداوند و بچسبم به اصل و شفاف کنم حد و مرزم رو با این موارد

    اتفاق های که توی زندگی شما قویی ترین احساسات رو در من برانگیخته میکنه؟

    خوابگاه و زندگی کردن کنار بقیه بشدت عصبی و خیلی احساس شدید در من به وجود میاد

    من قبل از اینکه تصمیم بگیرم کسب و کارم رو شروع کنم با هیجان و این حس که من میتوانم و خداوند هدایتم می‌کنه و با دست خالی رفتم پارچه فروشی و اونجا دایم زنگ زد و بدون اینکه من بدونم برام 1تومن ریخت و من اونشب گفتم بیا خودش همه چیز رو جور کردم و من پارچه ها رو خریدم و برای خیاط هم دوباره برام هدایت کرد و برام فرستاد و با نصف قیمت باهام کار می‌کنه و بهترین خودش رو به اجرا می‌زاره و اگر جای اشتباه باشه بازش می‌کنه و دوباره انجامش میده و همه چیز رو برام قرار داد و زمانی که محصولات آماده شده و یه حس ناامیدی کردم و فایل 3قدم اول رو دوباره مرور کردم باعث شد حرکت کنم

    من مشکلی با فروش کالام ندارم و مطمعنم که با اون قیمت فروش می‌ره ولی اون حرف مردم توی ناخودآگاه هست که اگر خیاط این نرخ رو ببینه دیگه با اون قیمت قبلی باهام همکاری نکنه و یا افرادی که آشنا هستند بگن چه خبر در صورتی که نرخ برای من یک چیز طبیعیه و دو دل بودم و هدایت شدم توی پاساژ بودم و بهم گفت برو که خودشه

    چقدر خوبه این ها رو مینویسیم و این هدایتم میکنه پایینش رو طور دلخواهم تعیین کنم

    زمانی که تجسم میکنم و اون زیبایی رو میبینم و خیلی خیلی عمیق میشم و صحنه‌ای رو میبینم خیلی حس فوق العاده بهم میده

    زمانی که طراحی میکنم و یه طرح که پارچه و همه چیزش رو خودم مشخص میکنم و اون نتیجه نهایی رو تو تن میبینم قلبم باز میشه و حس خیلی خوبی بهم میده

    دیدن صحنه های طبیعت و فکر کردن به اون زیبایی که شکل گرفته و اشک شوق میاد پایین و خیلی بهم حس خوبی میده

    و این نوشتن ها همه چیز رو برام شفاف تر و اون مواردی که به ظاهر بده رو انگار از بین میبره و اصلا انگار وجود نداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    نیما صالحی گفته:
    مدت عضویت: 551 روز

    با سلام

    1.من وقتی که به مشکل شدیدی بر میخورم کلا یادم میره روی کدوم سیاره زندگی میکنم و اصلا یادم میره قوانینی هست و از هر کس و ناکسی کمک میخوام التماس اینو اون رو میکنم..

    2.من به راحتی توی جمع دوستام حرف میزنم و کلا رشته کلام و طنز گوی جمع منم ولی توی جمع غریبه ها مخصوصا اگه جنس مخالفی هم باشه قلبم میاد تو دهنم و به تته پته میفتم …

    3.وقتی که از طرف یه آدم مهم زندگیم بی توجهی میبینم حالم بد میشه …

    4.وقتی برا کسی کار انجام میدم و بجای دستت درد نکنه ایراد بگیره و بد اخلاقی کنه…

    5.وقتی کسی بهم تیکه میندازه و مسخره میکنه

    از استاد عزیز و دوستان هم خواهشمندم کسایی که تونستن یه باوری رو عوض کنن و نتیجه بگیرن بیان بگن چطوری اینکارو کردن و از چه روش هایی استفاده کردن واسه تغییر باور … ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فروغ جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام به استاد عزیزم

    برای پاسخ به سوالتون :من زمانی من به شدت بهم میریزم و در فرکانس منفی قرار میگیرم که بحث ازدواج و باور های نادرست در موردش اطرافیان یا خانواده پیش بکشن و پاشنه آشیل من ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف هست هم ترس دارم و هم استرس که روی خودم دارم کار میکنم که بتونم بر اون غلبه کنم

    مورد دیگه ای که من احساساتم برانگیخته میشه و ترس در من بوجود میاره انتخاب های اساسی و رفتن به دل نا شناخته ها هست که به محض برخورد با آن دو دل میشوم و نمیتونم تصمیم بگیرم و نجواهای شیطانی شروع میشه که اگه این تصمیم بگیری فلان میشه بهمان میشه ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1497 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد شگفت انگیز و بزرگ

    سلام به بانو مریم شایسته ی لایق و دوست داشتنی

    سلام به خانواده ی بهشتیم

    به این سوالات فکر کنیم که درک بهتری از دلایل زندگی و اتفاقات آن داشته باشیم

    وقتی یک اتفاقی تکرار میشه یک سری باورها دارن اون الگو را تکرار میکنه.

    خوب و بد زندگیم را خودم دارم به وجود میارم و خلق میکنم و واکنشم به شرایط اون اتفاقات را بیشتر می‌کنه (مثلا وقتی یک شرایط خوب مثل جور شدن مشتری برایم به وجود میاد احساسم را خوب می‌کنه و با خودم صحبت میکنم و معمولا با خواهرم که هم فرکانسیم هست صحبت میکنم سپاسگذاری میکنم می‌نویسم و باورها را تایید میکنم و آن اتفاق بیشتر میشه ،خدایا شکرت بابت این قانون بدون تغییر این سنت بدون تغییر واین رحمت واین نعمت واینکه من خالق زندگیم هستم و تو هادی راهم هستی و حامی منی وتازه درخواستهایم را در زمان مناسب اجابت میکنی مثل هدایت شدنم به این فایل تا ترمزهای ذهنی و ریشه ی مسئلم را پیدا کنم و با یاری و هدایت تو حلش کنم شکر که هر لحظه هدایتم میکنی.

    چقدر رویایی و شگفت انگیز است که در جهانی هستیم که با توجه کردن به نکات مثبت و سپاس گذاری از داشته هامون اتفاقات بهتر و شگفت انگیز تر و لذتهای بیشتر و نعمتهای بیشتر را وارد زندگیمون میکنیم چه خدای بزرگ و مهربان و بخشنده ای داریم (الهی شکر که خالق زندگیم هستم و تو هادیم هستی و هدایتم میکنی و یاریم میکنی.

    باورهای قوی و قدرتمند در ذهنم باعث میشه یک سری الگوهای تکرار شونده را در زندگیم به وجود آورد .

    مثلا:هر چند وقت یکبار پولی را پیدا میکنم ،هرچند وقت یک بار هدیه ای را دریافت میکنم ،هرچند وقت یکبار بدهکار میشم ،هرچند وقت یکبار هدفم را عوض میکنم ،هرچند وقت یکبار از اول شروع میکنم به برنامه ریزی و هدف‌گذاری ،هرچند وقت یکبار گرسنگی میکشم (اگر آگاه نباشم نسبت به قوانین میپذیرم که این اتفاقات به صورت عادی و طبیعی در زندگیم وجود دارد.مثلا در فالوورانم که به کارم مربوط میشه هرچند وقت یکبار تعاملی ندارند و حتی خریدی نمی‌کنند.

    آنقدر باید رو خودم کار کنم و هوشیار باشم تا بتوانم الگوهای تکرار شونده را پیدا کنم و به خوبی شناسایی کنم مثل بدهکاری و ندادن کرایه خانه مثل عوض کردن هدف و مطالبی که به اشتراک میگذارم و هربار موضوع مطالب را عوض میکنم (مربوط به کارم و اینستا گرام میشه )چه باوری در ذهنم به وجود میاد که این شرایط به وجود آمده .

    این باورها از اطراف و ورودی ها و مخصوصا در سن کودکی به وجود آمده و داره خیلی زیرکانه و مخفیانه در لابه لای ذهنم کار خودشو می‌کنه که البته با هدایت ربم همه را میکشم بیرون و روشون کار میکنم و خودم رها میکنم تا در مسیر سر بخورم

    یکی از راههای که میتونم بفهمم که چه باوری دارم این که ببینم چه اتفاقات مشابهی در زندگیم تکرار میشه مثلا هرزگاهی پاهام گز گز می‌کنه ،یا هرزگاهی جلوی چشمام سیاهی می‌ره .

    قدم خیلی بزرگ اینه که بفهمیم الگوهای تکرار شونده را که وجود دارند و منم که دارم خلق میکنم و اگر الگوهای خوب تکرار میشه یعنی باورهای مناسب وجود دارد و این اتفاقاتی که میفته و تکرار میشه به خاطر باورهایست که تکرار میشه و جهان اتفاقات و شرایط و موقعیت های را هم جنس باورهایم وارد زندگیم می‌کنه

    سوال اول :

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما قویترین یا شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می‌کنه (احساس مثبت یا منفی)؟؟؟

    _وقتی کسی ازم انتقاد کنه عصبی میشم و از کوره در میرم که البته به نسبت قبل خیلی بهتر شدم خدارا شکر

    _قبلا وقتی میخواستم تو جمعی صحبت کنم تپش قلب می‌گرفتم و رنگم می‌پرید ولی الان خیلی عالی شدم که بازهم جای کار کردن داره

    _وقتی به یکی از عزیزانم زنگ میزدم و گوشی برنمیداشت کلی پیگیر بودم و نگران میشدم الان خیلی آرومتر شدم و خیلی تغییر کردم ولی بازهم باید رو خودم کار کنم

    _وقتی یک فایلی تو اینستا گرام میذارم و بازخوردی نمیگیرم نگران و عصبی میشم

    _وقتی یک پستی میذارم و ویوی خوبی نمیگیره نگران میشم

    _وقتی یک محصولی معرفی میکنم و کسی واکنش نشون نمی ده نگران و ناامید و عصبی میشم

    _وقتی کسی میگه این مسیرت اشتباه عصبی و ناراحت و نامید میشم

    _وقتی به کسی کاری یا تمرینی یا آگاهی میدم و انجام نمیده یا خوب انجام نمیده عصبی میشم

    _وقتی کسی در مورد خدا برداشت بدی می‌کنه ناراحت و عصبی میشم

    _وقتی کسی واسم کاری می‌کنه و نمیتونم جوابش بدم عذاب وجدان میگیرم

    _وقتی درآمد ندارم احساس ترس وناامیدی و نگرانی و عصبی بودن میکنم

    _وقتی مشتری میخواد باهام معامله کنه و ازم درمورد محصول صحبت می‌کنه نگران میشم که آیا میخره و میترسم از اینکه نخره

    _وقتی به کسی محصول میفروشم نگران میشم که کی پولو پرداخت می‌کنه

    _وقتی کسی دیر پولمو پرداخت می‌کنه عصبی و نگران میشم

    _وقتی واسه یکی از عزیزانم مشکلی پیش بیاد نگران میشم

    _وقتی کسی میپره تو صحبتم ناراحت و عصبی میشم

    _وقتی به بدهیام فکرمی‌کنم ناراحت و ناامید میشم

    خدایا شکر که تونستم این مثال ها را از ذهنم بیرون بکشم و بهتر به خودشناسی برسم و همینطور که هدایتم کردی مسلما برای رسیدن به جواب و رفع این ترمزها هدایتم میکنی به نسبت قبل خیلی رسد کردم و هر بار بهتر میشم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    ابولفضل فنائ گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام خدمت استاد جان

    و خانم شایسته عزیز

    ببینید تمام آنچه بچه ها گفتن وخودم داشتم

    که من کسی بهم در رابطه با کارم میگفت اینجا

    اشتباه شده باید اینجوری باشه

    یاسین زور میگفت یا چیزی که درست بود ومن میگفتم وقبول نمی‌کردند.

    منو به شدت ناراحت می‌کرد

    اما اما

    اینها همه به نظر من برا اون موقع بوده که هنوز روزهای اولی بوده که وارد سایت شدیم یا از قانون

    هیچی نمیدونستم

    وال حالا که در دوره های شما ومحصولات را داریم

    وروی آموزه های شما داریم کار می‌کنیم

    دیگه به نظر من داریم این جنس پاشنه های آشیل

    رو اما خیلی کم کم

    من خودم خیلی زود رنج بودم از همه چیز وهمه کس

    اما حالا به لطف خداوند مهربان نمیگم ندارم این مورد رو ولی خیلی کم وبه ندرت

    البته که با آموزه های استاد عزیزم خداوند خیر به شما وخانم شایسته عزیز عنایت کنه

    ما هروز در هر زمینه داریم بهتر بهتر می‌شویم

    به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی وآرامش

    برای تک تک عزیزان عباس منشی

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سمیر گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام

    خدمت همه الگوی تکراری ک من حدود شش ماه است در کارم با صاحب کارم برخورد میکنم اینه ک وقتی کاری به مشکل برمیخوره من خیلی اسون میگیرم منظورم خیلی اسون اصلا میگم باشه حلش میکنیم حالا شد

    ولی عکس العمل اون مرا خیلی اعصبانی میسازه به حدی ک میخام بزنمش یا جواب بد بدم ولی خودمو کنترول میکنم من ادم سخت گیر نیستم اصلا ولی رفتار اون خیلی رو مخم است

    اگه راه حل مناسب میدونین به من بگین با جان دل گوش میدم میخونم

    دوستتون دارم همه تون گلی از گل های بهشتین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فرزاد بازیار گفته:
      مدت عضویت: 784 روز

      سلام خوبین

      منم تقریبا همین مشکل رو داشتم توی کارم هنوزم دارم ولی خوب کاری ازم بر نمیومد و سعی کردم تمرکزم رو بذارم روی کارم و کار خودمو انجام بدم چون اینجوری حداقلش اینه که به یه جای بهتر و ایده بهتری هدایت میشم چون کاری که در حال حاظر میتونم انجام بدم همینه و اونم رییس یا صاحب کارمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مهران علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی

    بنده مجموعه دار هستم ومسئله ای احساس منفی رو در من برانگیخته میکنه،لنگ شدن کارم به خاطر نیروعه

    وچیزی که چندبار تکرار شده اینه که نیرویی که میخام جایگزین کنم میان و یه روز یا چند روز کار میکنن میرن

    این مورد چند بار تکرار شده

    ممنون میشم راهنمایی کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: