پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.

سوال:

چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

برای پاسخ دقیق تر به سوال، به این جوانب فکر کن که: آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟

خواه روابط عاشقانه؛ روابط خانوادگی؛ روابط دوستی؛ روابط اجتماعی یا روابط کاری و… . بعنوان مثال:

  •  آیا می توانی بگویی آدمهایی که من با آنها وارد رابطه می شوم اکثرا خیلی مغرور هستند؛
  • یا اکثرا خیلی ضعیف هستند،
  • یا اکثرا نیاز به حمایت دارند؛ خواه حمایت مالی یا حمایت برای حل مسائل شان
  • یا اکثرا پول لازم هستند؛
  • یا اکثرا محافظه کار یا خسیس هستند؛
  • یا خصوصیات مثبتی مثل: اکثرا صادق هستند؛ مهربان هستند؛ سخاوتمند هستند؛ اصول مشخصی دارند؛ اوضاع مالی خوبی دارند و…

برای درک بهتر سوال، یک مثال می زنیم:

بعنوان مثال، ممکن است جواب شما این باشد که :

من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم، متوجه می شوم آنها خیلی به من اهمیت نمی دهند؛

خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند؛

نظرات من برای آنها اهمیت چندانی ندارد و این الگو معمولا برای من تکرار می شود. خواه در روابط ام با پدر و مادرم یا همسرم یا فرزندم یا رئیس و همکارانم و…

یا در زندگی مشترک ما، همیشه خواسته های همسرم مد نظر است و نظرات من آنچنان اهمیت ندارد. همانگونه که در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛

بعنوان مثال: معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…

این الگو و این اشتراک را در بین همکارانم هم می توانم ببینم که در یک کلام به من توجه نمی کنند یا من در روابط ام احترام کافی دریافت نمی کنم و این من را آزار می دهد.

نکته:

هدف از سوال این است که با تامل در این سوال، یک سری شباهت های غیر قابل انکار را  در ویژگی های شخصیتی یا رفتاری افرادی بشناسی که با آنها در ارتباط هستی تا از این طریق بتوانی باورهای بنیادین خود را درباره روابط بشناسی و اگر از جنس آن روابط راضی نیستی، تغییر روابط خود را از تغییر باورهای بنیادین خود درباره روابط شروع کنی


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسیم زمانی» در این صفحه: 6
  1. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام سلام به همه دوستان گل و استادای عزیز و دوست داشتنی

    من بعد از اینکه یه کامنت بلند بالا برای این فایل نوشتم و در حین نوشتنش خیلی چیزا در مورد خودم، ذهنم کشف کردم، و بعد از اینکه کامنت سید علی خوشدل عزیز رو خوندم که چقدددددر زیبا نوشته بود از نحوه ی کار کردن رو خودش و لیست کردن موارد مورد دلخواهش و اینا و بعد اون جذب زیباش و رابطه و ازدواج قشنگش… چند روزه میخوام منم بشینم یه لیست بنویسم از ویژگیهایی که دوست دارم و میخوام پارتنرم و شریک عاطفیم/زندگیم داشته باشه. همیشه وقتی فکر میکردم یا اگه جایی گذری حرفی از روابط مورد دلخواه میشد، چند موردی بود که به صورت بولد به ذهنم میومد اما هیچوقت لیست ننوشته بودم و فکر میکردم سخت باشه و تعدادش زیاد نشه

    ولی امروز که بالاخره موفق شدم و نشستم نوشتم، همینجوری قطاری پشت هم 28 مورد نوشتم، بعد که نگاش کردم دیدم عه اینو اینو اینو ننوشتم و شد 36 تا…

    موقع نوشتنشون هم خیلی حس خوبی داشتم، به قول محمدرضا یکتای مقدم انگار داشتم سفارش میدادم به کائنات من همچین چیزی میخوام، و بعدا هم که خوندم همه شو عاشق اون آقاهه شدم:)))

    اما خب فقط نوشتن و وضوح خواسته نیست، هم مدار شدن با خواسته هم هست، که اینو باز از کامنت سید علی عزیز یاد گرفتم، که گفت سعی کردم تو مواردی که نوشتم اول خودم شبیه و مطابق اون چیزی شم که از طرفم میخوام

    منم چند روزه، قبل از نوشتن لیست شروع کردم خودم رو مطابق و شبیه خصوصیاتی که میخوام پارتنرم داشته باشه بکنم

    البته تو خیلیاش خب خودم کلا اونجوری هستم که دوست دارم اونم باشه، ولی مثلا من همینجوری تند تند به ذهنم میومد و مینوشتم و یه جا نوشتم که دوست دارم خیلی اهل طبیعت و گردش باشه و باهم بریم پیاده روی و گاهی بدویم و اینا… خب طبیعت و گردش و اینا که کلا عاشقشم و از هیچ فرصتی دریغ نمیکنم برای رفتن به طیعت در اون حدی که میتونم همون موقع، حتی در حد پارک رفتن باشه (که خب اینجا لامصب خیابونای معمولیش هم قشنگه و طبیعته، مخصوصا محله ی ما) ولی مثلا با اینکه ایده دویدن رو دوست دارم ولی خودم معمولا نمیرم بدوم، پارسال اتفاقا یه مدت شروع کرده بودم، زمان هم میگرفتم که هی ذره ذره بهتر کنم ولی از وقتی کالجم شروع شد و بعدم سرکار و اینا، پیاده روی رو حتما میرم گاهی هرروز گاهی یه روز درمیون، ولی دویدن نه، خیلی وقته نرفتم. به عنوان مثال این همون موقع برام چراغ زد که خب تو اینجوری دوست داری خودتم باید اینجوری باشی،

    یا اینکه مثلا خیلی برای من مهمه که با نزاکت باشه طرفم و مرتب و منظم (البته در حد نرمال، نه اونجوری شدید و نظامی طور که بعضیا هستن و آدم کنارشون اصلا احساس راحتی نداره، نه شلخته و بی نظم و مخصوصا بی نزاکت، نزاکت برای من خیلی مهمه)

    بعد نشستم فکر کردم دیدم خب تو موارد ملاحظه و آداب و نزاکت من واقعا ملاحظه میکنم و چیزایی که باید رعایت کنم و حواسم باشه معمولا هست، اما تو نظم و ترتیب، با اینکه خیلی وقتا مشغول ارگنایز کردن و ری ارگنایز کردن وسائلم و کمدم و اینا هستم، ولی خیلی هم همیشه دور و ورم مرتب کامل و کاملا آراسته نیست، مثلا تختم همیشه و بلا استثنا مرتبه، وسائلم معمولا تو کمد یا باکس یا هرجا که باید باشه هست، ولی یه سری وسائل اضافی همیشه روی میزم هست، که میتونه یه جای دیگه باشه، یه جای جدا براش بذارم که هم دم دست باشه، هم جاش اونجا باشه هم اینجوری رو میز نباشه که شکل نا مرتبی بده، یا اون یکی دو تیکه لباسی که همیشه روی صندلی هست:))) یا باز یه سری وسائل که جاش روی میز عسلی بین مبلا نیست…خلاصه نشستم همونموقع اتاقمو دور و برم رو نظاره کردم گفتم خب مثلا الان اگه من با یکی تو رابطه بودم و اون پیشم بود اینجا اینجوری نبود، همین پریروز بود درواقع که شنبه هم بود و روز تعطیل ما، منم خوراک جابجایی وسائل و ارگنایز کردن و این کارا، خلاصه همون موقع پا شدم این سه مورد رو رفع کردم و درست کردم و فعلا تا الان دو روزه که پاکم:)))

    یا مثال دیدم تو ذهنم هی این ترسو دارم که خب اوقات تنهاییم چی، اینکه الان هروقت وقت پیدا میکنم میام تو این بهشت و نفسی تازه میکنم چی، اونموقع همش یکی دیگه هم باهام و تو زندگیم هست… ولی بلافاصله گفتم خب نکته همینه که یکی تو همین مدار و فرکانس رو جذب کنم که اصلا با هم بشینیم پای سایت و کامنتها، و اینم شد یکی از خواسته های لیستم

    مطمئنم که همینجوری پیش برم هی قدم به قدم یه چیزایی برام روشن و واضح میشه و به قول معروف پرده ها از جلوی چشمم کنار میره و هم خودم و ترمزهامو بهتر میشناسم، هم بهتر و راحتتر رفعشون میکنم. بعد در درجه اول خودم انسان بهتر و کاملتر و موفق تری میشم با احساس رضایت از خود بیشتر و عزت نفس بیشتر و هم اینکه لاجرم طبق قانون جذب و فرکانس، آدم هم مدار خودم رو جذب میکنم.

    بازم خدا رو هزاران بار شکر برای این سایت و این آگاهیها و این استاد و این دوستان گل

    واقعا من از صمیم قلب اول از استاد و مریم جان بعد از آقا رضا عطار روشن و سید علی خوشدل عزیز سپاسگزارم تا همیشه

    اون فایلای آقا رضا و این کامنتای سید علی عزیز، عجیب میچسبه بعد از فایلای استاد و قشنگ تاثیر فایلا رو چندبرابر میکنه، مصداق میاره براشون و باورپذیر میکنه

    خدایا شکرت

    شب و روز همه دوستان به خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام سلام به همه دوستای گلم و به استاد عزیزمون و مریم جان خیلی عزیز

    و سلام به این روز قشنــــــــــــگ، خیــــــــــــلی قشنگ:) تو بالکن بزرگ خونه خواهرم نشستم تو یه هوای عالی و خنک تابستونی با نسیم ملایمی که پیوسته میوزه و صدای چهچه پرنده های مختلف:) خدایا هزار مرتبه شکرت

    اما سوال این فایل:

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    در مورد روابط عاطفی با جنس مخالف:

    قبلنا شاید پیش اومده بود که گاهی میشستم فکر میکردم و تحلیل میکردم که با چه جور افرادی تا حالا تو رابطه بودم، ولی اینکه بشینم الگو دربیارم نه

    و الان گفتم همینجوری که فکر میکنم و مرور میکنم هرچی کشف کردم و به ذهنم اومد همینجا بنویسم.. که البته خودافشایی میشه ولی بهرحال هدف این فایلا و این سوالا رسیدن به خودشناسی و کشف خودت و الگوهات و ترمزهات و باورهای مخفیته

    – خب اولین مورد و الگوی مشترک این که تا الان غیر از این رابطه ی آخر که تو یه کامنت دیگه هم بهش اشاره کردم که مربوط به پارسال و بعد از مهاجرتم بود، همه افرادی که باهاشون آشنا میشدم فکر کنم بدون استثنا از من کوچیکتر بودن، که به شدت هم بدم میاد از این قضیه و البته چون مواردی که میگم تقریبا همه شون، یا از تو گروهای تلگرامی بوده که توشون عضو بودم حالا مثلا برای زبان یا هرچیز دیگه ای، یا بهرحال از طریق سوشال مدیا یا بیرون بدون شناخت همو دیدن، بهرحال بدون شناخت قبلی و معرفی و اینا بوده که بتونیم سن هم رو بدونیم از قبل، و چون من ظاهرم حالا چه تو عکس چه حضوری کسی منو ببینه ظاهرم از سن واقعیم خیلی کمتر نشون میده، حداقل تا الان اینجوری بوده:) برداشتم این بود و هست که به خاطر اون اینجوری میشه

    حالا در مورد سن، وقتی میشینم فکر میکنم خب در واقع شاید خود عدد سن واقعا مهم نباشه، اما اینکه میگم من خیلی بدم میومد طرفم از من کوچیکتر باشه، درواقع اینه که بدم میاد رفتاراش، طرز فکرش و کاراش بچه سن تر از من باشه، که این درواقع ربطی به عدد سن نداره، کما اینکه تو مورد ازدواجم (که اصلا تو مثالهایی که میزنم جزو روابطم حسابش نمیکنم;)) که سالها پیش بود و طرف هم حدود 8-9 سال از من بزرگتر بود بســـــــــــیار بچه گانه و بی فکر بود تمام کاراش و طرز فکرش و همه چیش

    علت دوم هم باز هرچی فکر میکنم میبینم واقعا خودم تو ذهن خودم هم دوست دارم طرفم دو سه سالی از خودم بزرگتر باشه یا حتی چندماه یا حداقل همسن، ینی نمیدونم یه جورایی از کانسپت اینکه بزرگتر از طرفم باشم بدم میاد اما از طرفی فکر میکنم بحث حرف مردم هم هست، اینکه بگن عه خانومه تور کرده پسره رو و فلان و بهمان، یا مثلا خونواده پسره که معمولا موافق نیستن با بزرگتر بودن زن از مرد، یا اصن خود پسره این حس رو داشته باشه و خودش رو به قول معروف از من سَرتر بدونه …

    خلاصه آشناییهای قبلی همه اینجوری بودن حالا با بعضیها فقط چندروزی حرف زدم یا یه بیرونی کافه ای جایی رفتیم و تموم، کلا نذاشتم به رابطه برسه، یا دو سه تایی هم یه مدت بعضا 6-7 ماه، بعضا یکی دوسال رابطه داشتیم

    – دیگه چیزی که تو همه شون مشترک بوده، اولین چیزی که به ذهنم میاد یه مورد مثبته که خداروشکر همه شون خییییلی بهم ابراز محبت و عشق میکردن و به قول معروف باک بنزینم (نیاز به عشق و محبت و دوست داشته شدن و دوست داشتن) تقریبا همیشه پر میشد و این یه جورایی بهم اعتماد به نفس میداد که پس من خواستنی و دوست داشتنی ام و روزها و شبها و خاطرات و لحظات زیبا و شیرینی رو تجربه میکردیم. البته که با هیچکدوم قصد رابطه ی خیلی پایدار و مثلا زندگی مشترک نداشتم چون خب همون اول میدیدم که از من کوچیکترن یا یه فاکتورایی که برای زندگی باهم میخوام ندارن ولی از طرفی خیلی فاکتورای دیگه رو داشتن و درواقع قصدمون همون دوست دختر دوست پسری بود. غیر از این مورد آخری پارسال، که خب اون دقیقا برعکس از اول به قصد آشنایی و شناخت کامل هم بود برای تصمیم گیری اینکه مناسب زندگی مشترک و جدی با هم هستیم یا نه. این تنها موردی بود تو تمام این سالهای بعد از جداییم که بیشتر از دوازده سیزده ساله، که از من بزرگتر بود، البته اینم دیگه خیلی بزرگتر بود، و از اول هر دو طرف قصدمون جدی بود، و جالب این بود که من دیگه یه جورایی خودمو شناخته بودم، تقریبا میدونستم چی میخوام، واقعا اینکه چندتا تجربه داشتم خیلی خوب بود و باعث شده بود من خیلی چیزا یاد بگیرم، که البته در مورد طرفم احساس میکردم زیاد اینجوری نیست.

    چیزیکه من یاد گرفته بودم در مورد روابط و به یقین رسیده بودم این بود که دو طرف خیلی خوبه و لازمه با هم حرف بزنن، خیلی حرف بزنن، حتی و حتما قبل از اینکه وارد فاز روابط نزدیکتر بشن، راجع به خواسته های هم حرف بزنن بدونن طرفشون چی دوست داره چی دوست نداره، نه اینکه همینجوری با یه پیش فرضهایی یا با حدس و گمان یا اصن بدون فکرکردن به اینکه لازمه نظر و سلیقه ی طرف رو بدونن اکت کنن بعد ببینن عه، اون اینو دوس نداشت من اونو دوس نداشتم و …..

    که خب این مبناش اینه که دو طرف اولا کاملا صادق باشن، و دوما کاملا به صادق بودن طرفشون مطمئن باشن، که به نظر من تو سن من و همسنی های من دیگه این باید یه اصل باشه، بعضیا میبینی مثلا تو حرف زدن یا حتی رفتارها فقط میخوان مطابق میل طرف رفتار کنن که اونو جذب و راضی کنن، که خب این برای آشنایی های به قصد رابطه دائمی جواب نمیده، و اونجا اول باید مطمئن باشی طرفت واقعا خودشه، و قصدش اصلا این نیست که مطابق میل تو حرف بزنه و رفتار کنه، بعد با این پیش فرض، کلی حرف بزنین با هم تا ببینین کجای کارین و چقدر با هم تناسب دارین، صرفا از روی یه سری رفتارها یا حتی حرف ها نمیشه دلیل و فلسفه ی اون حرف یا رفتار رو خودمون برداشت کنیم و بعدم بر مبنای اون برداشت، نتیجه گیری و تصمیم گیری کنیم، باید درباره ش حرف بزنیم و ببینیم دلیل و قصد واقعی طرف چی بوده، همونی بوده که ما برداشت کردیم؟

    بدون حرف زدن واقعا نمیشه، این مورد رو من به صورت الگویی نداشتم ولی تو همین رابطه ی آخرم داشتم اونم خیلی به شدت، که طرفم برعکس من اینجوری فکر نمیکرد و دقیقا برعکس معتقد بود فقط تو رفتار و عملکرد باید همو شناخت نه حرف! که البته به نظر من درستش اینه که هردوتاش باشه، رفتار و عملکرد رو که حتما باید دید و سنجید ولی بعد باید در موردش حرف زد، بدون حرف زدن که نمیشه آشنا شد و به شناخت رسید.

    – یه مورد مشترک دیگه هم الان که دارم اینا رو مینویسم برام نمایان شد: که درواقع شاید من اصلا خودم هیچوقت دنبال رابطه خیلی جدی و زندگی مشترک طور نبودم، علی رغم اینکه ایده شو دوست دارم، ولی به خاطر یه سری ترسها (ترس به نتیجه ی خوب نرسیدن، ترس شکست خوردن، ترس از دست دادن آزادی) انگار ته دلم مطمئن نبودم اینو میخوام و در نتیجه هیچکدوم این افراد (غیر از آخری) هم نه مناسب همچین رابطه ای بودن نه درواقع خودشون هم قصدشون زندگی مشترک نبود

    – مورد مشترک بعدی اینه که همه شون کمی مغرور بودن که راستش من اینو دوست دارم، مغرور بودن به اندازه کافیش به نظرم خوبه، هم برای زن هم مرد، من از مردای ضعیف که مثلا وقتی میخوای باهاشون به هم بزنی یه جورایی خواهش کنن و خلاصه برن تو اون فازا بدم میاد، که فقط یه بار همچین چیزی رو تجربه کردم تو اولین رابطه م بعد از جداییم. همه چیز درواقع همین جوری اندازه ش خوبه، نه زیادش خوبه نه کمش، مثلا بعضی مردا یا حالا زنا، کلا هیچوقت عذرخواهی نمیکنن حتی اگه بدونن خودشون مقصرن خب اونم طبیعتا خوب نیست و منم اصلا دوست ندارم، اما ازونور هم بیفتی و مثلا چه تقصیر تو باشه چه نباشه بخوای تو عذرخواهی کنی، بعضی مردا اینجورین، این هم اصلا خوب نیست و به شدت برای من دافعه میاره. این مورد رو الان میشینم فکر میکنم مقایسه میکنم میبینم خب اولی که همونطور که گفتم ازون مردای ضعیف بود تو این جنبه ها، دو مورد از رابطه هام در حد خوب و نرمال بودن اما این آخری هم دیگه یه کمی زیادی بود:) ینی نه اینکه زیادی مغرور باشه ولی مثلا به نظرم میومد خیلی خود محوره و انگار فقط خودش و خواسته های خودش مهمه، درسته که آدم باید اول خودش رو دوست داشته باشه و خواسته های خودش در اولویت باشن، اما تو رابطه اینکه فقط به این فکر کنی که خودت چی دوست داری و بخوای طرفت اونجوری باشه و بعد یه جورایی دیفالتت این باشه که همین برای طرفت هم حتما خوب و اوکیه، بدون اینکه اصلا ازش بپرسی یا درباره ش باهاش حرف بزنی… این به نظر من میشه خودمحوری، و چیزیه که من اصلا دوست ندارم.

    – دیگه یه موردی که تقریبا میتونم بگم به صورت الگویی داشتم اینکه اکثرا طرفم برام خیلی کادو و هدیه و اینا نمیخرید، البته نه همشون، یکی از موارد قبلی تو ایران، و این مورد آخر تو کانادا خیلی از این لحاظ اونجوری بودن که من دوس داشتم. من خودم عاااااااااشق این جینگولک بازیا و به هرمناسبتی یا حتی بی مناسبت برای هم (هر دو طرف) کادو خریدن و این چیزام.

    خب فعلا همینا به ذهنم میرسه:) فکر کنم الگوهای تکراری تو زمینه های دیگه، کار و اینا رو تو یه کامنت دیگه بنویسم، امروز این کامنت رو طول روز هروقت فرصت کردم و حسش رو داشتم نشستم سرش و نوشتم، و الان میبینم خیلی شد، ساعت هم دیگه از 11 گذشته و باید برم کامنت دوره کشف قوانین رو هم بنویسم:)

    پس فعلا شب و روز همگی به خیر

    به به بازم ساعت 11:11

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام سلام به استاد عزیز و دوستان بهشتی

    جای همگی خالی الان تو یه بیچ زیبا نشستم تو هوای عاااااالی تابستونی دارم کامنت مینویسم

    امروز یه روز فوق العاده بود واقعا:)

    صبح که پاشدم و دوش گرفتم بعدش کدنویسی امروزمو انجام دادم (دوره کشف قوانین) و برای امروز تقریبا فقط برای تفریح و خوشی و حس خوب و روز قشنگ نوشتم … و عجب روزی بود تا الان

    قرار بود امروز یه تور کروز بریم ولی از طرفی به خاطر هوا معلوم نبود حتما انجام بشه… که اومدیم و دیدیم هوا اتفاقا عالیه و با اینکه پارکینگش به شدت پر بود به طور معجزه آسایی چند دقیقه قبل از حرکت کروز جا پارک پیدا کردیم و رفتیم سوار کشتی شدیم… نگم براتون از کیفی که داشت و مخخخصوصا حس خوب و فوق العاده ای که تجربه کردیم… از کنار هر قایق یا جت اسکی یا جزیره ای که رد میشدیم مردم بلا استثنا و با ذوق دست تکون میدادن و داد میزدم Happy Canada Day ما مسافرهای کشتی هم به اونا دست تکون میدادیم… امروز اول جولای هست و اینجا روز کاناداست ، تمام مدت ویدیوهای سفرهای استاد و مریم جان برام تداعی می‌شد… خلاصه در کلمات نمیگنجه که بخوام وصف کنم چقدر خوش گذشت و چقدر حس خوبی داشتیم همه مون… خدایا هزار مرتبه شکرت

    میخواستم جواب سوال این فایل هم بدم اما اول دوست داشتم حس خوبمو اینجا به اشتراک بذارم، الانم باتری گوشیم داره تموم میشه، فکر کنم یه کامنت دیگه جداگانه بذارم برای جواب سوال

    خدایا شکرت یه عالمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام و سپاس فراوان به سید علی خوشدل و خوش ذهن و خوش قلم

    خدا حفظت کنه پسر چقدر قشنگ و تاثیرگذار مینویسی:) امروز ظهر سرکار هدایت شدم اتفاقی به کامنتت و چه لذتی بردم و چه انرژی ای گرفتم از حرفات و درسایی که کامنتت داشت.

    منم تو مسئله روابط حواسم به این هست که اول باید خودم حس خوبی با خودم داشته باشم و خداروشکر تا حد زیادی اوکی و موفقم تو این زمینه، خیلی وقته و شاید خیلی ساله که ابایی ندارم از تنها بیرون و گردش رفتن، ینی درواقع کلی هم لذت میبرم نه اینکه فقط مشکلی نداشته باشم، ولی اینکه مواردی که دوست دارم طرفم داشته باشه اینجور دقیق و مفصل (31 مورد واقعا مفصل و با جزییات میشه) بشینم بنویسم و بعد بگم خب خودم اول باید مناسب و مطابق با اینا باشم تا تو مدار همچین آدمی هم باشم… اینجوری هیچوقت عمل نکرده بودم

    به قول معروف مرسی که هستی دوست خوب و ارزشمند و مرسی که همیشه مینویسی :)

    در پناه و هدایت خدا روز به روز موفق تر باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام به حمید خان خوش قلم با کامنتهای توحیدی و قشنگت

    اول بگم که در مورد دوره شیوه حل مسائل دقیقا منم مثل شما تو همون سوالات کلیدی جلسه 2 گیر کردم، نمیتونستم جوابای دقیق و مفصل اونجور که لازم بود بدم و از طرفی لازم بود که جواب درستی برای اونا پیدا کنم تا برم مراحل و جلسات بعد… وقتی هم دوره کشف قوانین آپدیت شد داشتم فکر میکردم خب من باید اول همون قبلیها رو تموم کنم بعد به خریدن یا نخریدن این دوره فکر کنم، که از قضا مامانم این دوره رو خرید و منم گفت خب پس این یه نشانه ست و رفتم سراغ این دوره… و خداروشکر از این خیلی دارم جواب میگیرم، البته به خاطر اینکه خیلی بهتر دارم روش کار میکنم، نمیدونم حس میکنم برای من کاربردی تر و شدنی تر از دوره حل مسائله

    در مورد مسئله و کویرت هم قطعا با همین تمرکز رو دوره ها و کار کردن رو خودت نتیجه میگیری، اونکه گفتی وقتی استاد میگه یا طرف باهاتون هم مدار میشه یا حذف میشه از زندگیتون، سعی میکردی قسمت دوم رو نشنیده بگیری و اینا درک میکنم کاملا، به نظر من اصلا بهش فکر نکن که کدوم اینا اتفاق میفته (البته میدونم که سخته ولی بالاخره راه حل همینه) فقط همون فرمون درست رو بگیر و برو و مطمئن باش نتیجه میگیری، بهترین نتیجه

    به قول رضوان عزیز هر مسئله ای که خیلی برامون سخته و یه جورایی انگار علی رغم میلمون یا با سختی اینجا مطرحش میکنیم خدا جواباش رو و بهترین راه حل رو خیلی سریع بعد از نوشتن اینجا تو مسیرمون قرار میده، برای خود من چندبار این اتفاق افتاده

    واقعا و از ته دل امیدوارم و یه جورایی مطمئنم بهترین نتیجه رو میگیری خیلی زود، در بهترین زمان و به بهترین شکل

    انرژی مثبتِ همه بچه های سایت هم که همراه شماست و از خوبان و محبوبان سایت هستی:)

    در پناه خدا هر روز موفق تر و شادتر باشی دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلااااام به حمید عزیز و حنیفِ سایت

    آقا اختیار دارین عذرخواهی نداره، خیلیم ممنون که وقت گذاشتی و جواب دادی به جوابِ من:))

    خدارو شکر که میگی احساس کردی باری از دوشت برداشته شد و داری باگهاتو پیدا میکنی

    انشالا بهترینا برات اتفاق بیفته

    در مورد دورهمی آمریکا هم که دیگه برنامه شو چیدیم و کُداشو داریم مینویسیم انشالا به زودی محقق میشه:)

    من و خواهرام و مامانم هم همیشه تو گپ و گفتامون راجع به شما دوستانِ نابِ عزیز مثل خانواده صحبت میکنیم و مششششتاقانه منتظر دیدن دوستان هستیم به امید خدا:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: