پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام آقای خوشدل واقعآ دست مریزاد باعث افتخاره که با چنین انسانهای قوی هم مدار هستم،آقای خوشدل من هم یک ساله که دوست دارم با دوستان هم مدار در ارتباط باشم به جز سایت، ولی نمیشه اگر لطف کنید من روهم راهنمایی کنید درین گروهها ممنون میشم البته من هم دوره عزت نفس رو خریدم همیشه موفق و سربلند باشید
سلام به استاد جان و دوستان عزیزم
در مورد موضوع فایل و سوالی که استاد گفتند
من توی ارتباطات الگو های دارم که تکرار می شوند ولی خب خیلی تعداد شون کمه و بهبود هایی که ایجاد کردم از طریق آموزش های دوره ها بیشتر هستند که دوست دارم در مورد یکی از اونا بنویسم
من توی روابط حالا با هر کسی چه همسر و فرزندان م و چه همکاران و بقیه خط قرمزی برای خودم مشخص کردم و رعایت این خط قرمز باعث شده که توی روابط هر کس وارد میشه نا خود آگاه این مرز رو رعایت کنه چون میدونه که برای من مهم هست و اگرم رعایت نکنه خودش به صورت کامل از دایره ارتباطات من حذف میشه
اونم اینه که طرف م اینو آگاه هست که من به هیچ عنوان گوشم رو در اختیار کسی که غز بزنه شکوه و شکایت کنه و بخوان منو توی غم و اندوه خودشون شریک کنن قرار نمیدم و به زبان ساده شریک نا راحتی و غم و غصه کسی نمیشم به هیچ وجه
و این فرکانس باعث شده هر کسی به من میرسه نا خود آگاه از خوشحالی و خوشبختی و امید و شادی صحبت کنه
و به قول استاد برای خرج کردن انرژی م واقعا خساست به خرج میدم و استاندارد ها رو بردم بالا و پلن بی رو سعی می کنم خوب اجرا کنم و احساسی بر خورد نکنم
همین موضوع باعث شده بچه هام هم اینو الگو برای خودشون قرار بدهند که همنشین کسی که ناله میکنه نشوند
خدا را شکر می کنم
مرسی استاد جان
سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته ی گل وهمفرکانسیهای نازنینم عاشق همتونم
استاد فایلتون بی نظیر بود سپاس خدا خیرتون بده که چقدر مهربانانه به ما لطف میکنید وما را وامیدارید که با فکر کردن وجستجو وپیدار کردن ضعفهامون تبدیل بشویم به آدمهای بی نظیر وچیزی که لایقش هستیم
استاد من هرگز این مسئله را نمیدانستم والان وقتی فکر میکنم میبینم چقدر جالبه من چون معمولا آدم خوش بینی هستم افرادی سمتم میایند کاملا آرام بی آزار وسالم
اما مواردی هم هست که از نظر من ناخوشایند واون هم اینکه کسانی که میان سمتم خیلی به من اهمیتی نمیدن با اینکه من آنها را بسیار دوست میدارم ولی میبینم اونقدر دورشان رابا افراد دیگر پر کردن که من در نظرشان خیلی به چشم نمیام وبرام بسیار اتفاق می افته برای همین جز خواهرم من دوست صمیمی ندارم
با اینکه بسیار آدم صادق ومهربانی هستم
دومین چیزی که هست اینکه افراد انگار محبتهام براشون یک وظیفه محسوب میشه وقدر دان نیستن
سومی معمولا افرادی که به سمتم میان از خودم خیلی بزرگتر هستن وسطحشون هم پایین از هرلحاظ
ممنونم از شما میدونم توی کلاس شما با یاری خدای مهربانم نتایج عالی میگیرم وآدمهای عالی را در زندگیم خلق میکنم وخداراشاکرم بابت داشتن همتون آرزوی عالیترین نتایج را براتون دارم
سلام و وقت بخیر به استاد عزیزم
مریم جان دوست داشتنی
بحث شیرین الگوها
و زیباتر از بحث چالش شناخت من از خودم از باورهای سمی و دور از ذهن
در روابط عاطفی الگو های یا جزو دسته ای بود که خواهان بودند ولی با معیار ها و خواسته های من نزدیک نبودند ، یا من اون رابطه را دوست داشتم ولی از لحاظ فکری ، رفتاری نزدیک بهم نبودیم البته بگم من آدم فوق العاده با نشاط ، روابط عمومی و خونگرمی هستم ولی رابطه عاطفی کمی را تجربه کردم و اینکه کم هم وارد رابطه شدم احتمالا ی دلیل درونی داره و از بجایی ببعد جمله های کلیشه ای ظاهر مهمه ، باید بلد بود جذب کرد و … را خیلی میشنیدم ولی چون خودمو ارزشمند میدونم و میدونم رابطه ای قشنگه که در کنار هم لذت ببریم و این حواشی اصلا معنا نداره ، ارزشمند بودنم ، نپذیرفتن هر نوع رابطه ب هر قیمتی از بعد عزت نفس عالیه اما نمیدونم چه باوری دارم که ب رابطه دلخواه هدایت نشدم یا رابطه با من تفاوت بسیار دارد و همیشه دنبال باورهای قوی برای رشدم در این روند هستم .
دو شخصیت نزدیک ک در کنارم بودن و الان از یکی دورترم و با دیگری در ارتباط بیشتری شخصیت های هستن ک دوست دارن ولی اخلاق های منفی دوستانشون براشون پررنگ تره ، اهل آنالیز و تا حد زیادی کنترل گری هستند ، شادن ولی تایم زیادی هم نیمه خالی لیوان رو میبینن و برام جالب هست ک من اخلاق مشابه این دو فرد را جذب کردم و الان ک نوشتم بهتر درک کردم شباهت ها رو و بسیار دوست دارم اون باور بنیادین ک باعث جذب این افراد میشه در اطرافم را بشناسم و تغییر باور بدم .
و سپاسگزارم از خدایی که هر روز ، هر لحظه کمک میکند به آگاهی و رشدم .
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزانی که این کامنت من رو میخونن.
برخلاف باورهای اشتباهی که من در مورد مسائل مالی داشتم، در مورد روابط عاطفی معمولا باورهای خیلی مخربی نداشتم. هرچند در زمینه روابط هم باورها و ترمزهایی رو دارم ولی شاید اوضاع به اندازه باورهای من در مورد مسائل مالی خراب نیست!
در زمینه روابط یکی از ترمزهایی که داشتم، این بود که از بچگی با دوستانی که وضعیت مالی خونوادشون از ما بهتر بود خیلی نمیتونستم گرم بگیرم. انگار یه احساس پایین تر بودن همراهم بود. این ترمز با من در دوران دانشگاه هم همراه بود و حتی همین الانشم تا حدودی هست. انگار برام سخته با کسی که از لحاظ مالی پولداره ارتباط بگیرم. این ترمزیه که باید اصلاحش کنم.
اما در مورد رابطه عاطفی، با کسی توی رابطهام که واقعا میشه گفت مکمل منه. دقیقا همونطور که استاد و مریم بانو اینقدر خوب همو تکمیل میکنن، من و عزیزدلمم همینطور هستیم. در مرحله شناخت پیش از ازدواجیم و من در حال مهیا کردن شرایط برای ازدواج هستم. در این زمینه باورهای مخربی دارم که باید حتما شرایط برای ازدواج خوب باشه تا خونواده همسر من رو بپذیرن. مخصوصا که شرایط مالی اونها از ما در حال حاضر بهتره. این ترمزیه که به وضوح دارم توی روابط میبینمش. امیدوارم استاد در جلسات بعد در مورد این موضوع صحبت کنن.
سپاسگزارم از همه شما عزیزان
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق باشید.
خدانگهدار
1402/4/11
22:29
به نام خدا
ردپای64
سلام استاد عزیزم و دوستان خوبم
ردپای امروز اختصاص میدم به شکرگزاری
اول از همه از خدا سپاسگزارم که این مدت جوری کنارم بود که اصلا احساس تنهایی و..پیدا نکردم
تو سختی بهم قدرت میداد و تو ناامیدی ،امید
بعدش از استاد عزیز سپاسگزارم که چشمای منو به جهانی باز کرد که درخواست من نسبت به تضاد هام بود
میخوام از خودمم خیلی خیلی تشکر کنم،راستش خیلی بیشتر از خودم بودم،انگار 27 اردیبهشت که شمع تولدم فوت کردم ،به اندازه 3 سال بزرگ شدم نه یک سال
مطمئنم که امسال سال خوبی میشه چون من از ابتدا مدام در حال هدایت به مسیرها و شرایط بهترم
از خودم ممنونم که دوام آورد، خیلی وقتا کم خوابید ،خیلی وقتا از فیلم و سریال و دوست و رفیق زد تا ادامه بده،خیلی وقتا میتونست بهانه بیاره اما نیاورد
و ادامه داد
خیلی از خودم ممنونم که غر نزدم و تا جایی که میشد واکنش درستی نسبت به ناخواسته ها نشون دادم
اولین بار خودم لایق چیزی که میخوام،میدونم
اولین باره که با ترس حرکت میکنم
اولین باره که پشتم حسابی گرمه به خدا
اولین باره که حس میکنم بنده خوب خدام
اولین بار احساس سرزنش نمیاد سراغم
خدایا واقعا ممنونتم ،این روزا مدام بمباران میشم با اینکه فلان ماشین و فلان خونه و فلان کار نداریم و هزارتا چیز مشابه
اما گوشه ذهن من نسبت به این حرفا اینکه ،اگه احساس خوب کنم کانون توجه مدیریت کنم ،ترمز و گاز درست کنم
اینا هم تو زندگی میاد ،چطوری دست من نیس
پس فعلا از اینایی که داریم لذت ببریم
البته که ،اینکه من زیاد این حرفا میشنوم هم به خاطر گفت و گو های درونی باورهای مخربمه
که هنوز متر و معیارش شبیه جامعه اس
درست میشه خدا کریمه درستش میکنم
در آخر، خدایا مارو آسون کن برای آسونی هایی که برای بنده هایی که باورت دارن کنار گذاشتی
مارو همراهی کن و مسیر هموار کن تا بیش از پیش ایمان بیاریم به مسیری که با خدا طی میشه و نتایج متفاوته
خدایا بهمون قدرت شور و اشتیاق و ایمان بده که در برابر نجواها و اتفاقات بیرونی ایستادگی کنیم
خدایا هر لحظه کنارمون بمون و مارو از رحمت و لطفت سیراب کن
درپناه خدا
به نام خداوند عشق
سلام خدمت تمامی دوستان خوش فرکانس
خوشحالم از حضورم تو این جمع فوق العاده
شکرگزار خداوندم بابت این بستر فوق العاده برای رشد و آگاهی مون.
راستش من راجع این سوالات فکر کردم و به این نتیجه رسیدم
که شکر خدا شکرخدا غالب ارتعاشاتی که در حوزه روابط به جهان هستی میفرستم مثبت و هماهنگ
چرا که مدام انسان های خوش قلبی تو مسیر من میان که دوس دارن خیری به من برسونن
انسان هایی شریف و محترم که هر کدوم به طریقی محبت احترامی فوق العاده برای من قایلند همون چیزی که برام خیلی مهمه
آدمای مهربون خوش قلب به وفور تو مسیر زندگیم یافت میشه شکر خدا
آدمایی که با خدا منصف و خوش قول و صادق هستند
آدمایی که دوسم دارن و براشون مهم و دوست داشتنی هستم و اینو با اعمالشون ثابت میکنند
البته یه سری چیزای کوچولو هم برای اصلاح باورهام هست ولی شکر خدا خیلی به چشم نمیاد
قبلا خیلی باورهای ایراددار داشتم
اما به مرور و تمرین و تکرار تایید و تحسین آدمای خوب زندگیم و رفتارای خوبشون به این باور رسیدم
که هرکسی که تومسیر زندگی من میاد برای خیر رسوندن و محبت و احترام میاد
و اینو میخوام خیلی قوی ترش کنم تو وجودم
چون با قوی تر کردن باورهامون تازه تازه بازدهی شو در طول زندگی میبینیم.
شکر خدا بابت این فایل عالی
شکر خدا بابت شما دوستان فوق العاده
شکر خدا برای تمام این آگاهی ها
یا حق.
سلام به استاد بزرگ که با این فایلهای جدید تمام دنیای منو به هم ریخته .
با اینکه چند روز پیش یه کامنت راجع به همین فایل گذاشته بودم اما انگار هر چی بیشتر کامنت بچه هارو میخونم یا راجع به حرفهاشون فکر میکنم بیشتر به نتایج میرسم.
استاد الان که داشتم به سوالات این بخش دوباره توجه میکردم یه چیزی کشف کردم از خودم و از اینکه وقتی مشغول نوشتن و کامنت گذاشتن میشم چیزهایی از اعماق قلبم ناگهان میاد بیرون که اصلا قصد نوشتنش رو نداشتم و این نوشته ها ناخود آگاه روی صفحه گوشی یا روی صفحه دفترم میاد که خودم از نوشتنشون متعجب میشم و بعد ساعتها فکرم بابت نوشته خودم درگیر میشه واقعا نمیدونم این چه حسیه اما مطمئنم خیلی از دوستان این رو تجربه کردن و دل خوشم از اینکه شماها میفهمید من چی میگم اما اطرافیانم فکر میکنن دیوانه شدم .
همینطور که داشتم سوالات رو میخوندم از دوران کودکی یادم اومد من 7 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من و برادر دو ساله م با مادربزرگ و عموم زندگی میکردیم .مادرم ازدواج مجدد کرد و پدرم بابت یه بدهی به دولت زندان افتاد ،بعد چند سال هم توی سن جوانی فوت کرد ..
توی اون دوران هیچوقت هیچ کس از من نظر نمیخواست همه تصمیمات با بزرگترها بود و هیچوقت از من نپرسیدن نظرم در باره هیچی . همیشه میگفتن بچه ها حق نظر دادن ندارن و دوران سختی رو پشت سر گذاشتم عموم بسیار سخت گیر بود به قول خودش میخواست ما به بهترین شکل تربیت بشیم و هیچوقت حرفی پشت سرمون نباشه . اگه عمو جان از رفتار من راضی بود اجازه داشتم هر دوهفته یکبار برای یک روز برم خونه مامانم اگه راضی نبود تا جلسه بعدی از این لطف محروم بودم .
کلا انگار خونه واسم زندان بود .حق بیرون رفتن و دوست و رفیق و آشنا نداشتم برای فرار از این زندان به اولین خواستگارم جواب بله دادم و توی 16 سالگی ازدواج کردم و به زندان دوم وارد شدم ،توی این زندان گاهی در خونه روی من قفل میشد و تلفن و راههای ارتباطی با خانواده و بیرون کاملا قطع میشد حتی اینجا داد و بیداد و کتک هم بود تا اینکه بعد سالها یکم اوضاع آرومتر شد و تونستم همسرم رو راضی کنم اجازه بده سر کار برم بعد 23 سال از همسرم جدا شدم و با ازدواج مجدمم وارد زندان سوم شدم .فرق این زندان اینه که اینجا احترام زیادی بهم میزاره وکاملا در آرامش و به قول همسرم این سخت گیری ها برای حفظ رابطه و زندگیمونه و من مدت 5 سال تا به امروز تحمل کردم اما هر دفعه خودم رو راضی کردم(گول زدم) که همسرم منو دوست داره و بخاطر خودم واسه علاقه زیاد و بخاطر اینکه کسی نتونه بین ما فاصله بندازه این راه رو پیش گرفته و من اگه بخوام محبت همسرم رو داشته باشم باید همونی باشم که اون میخواد .
اما کم کم این موضوع داره منو ازش بیزار میکنه . چون میبینم خودش به راحتی رفت و آمدهاشو داره با دوستانش و با خانواده پدرش .ایشون زیادی مذهبی هستن و صحبت کردن من رو با مرد غریبه حرام میدونه اما خودش به راحتی با خانمهای همکار ساعتها با تلفن صحبت میکنه البته روی آیفون میزاره که خیال من راحت باشه حرف درباره موضوعات کاریه.
من حتی با آقایون اقوام نباید صحبت کنم جز سلام و خداحافظ . این قوانین یکم واسم سنگینه که چرا یکطرفه ست و من فقط باید اجرا کنم .و جدیدا حس میکنم با اینکه خیلی با محبت و با احترامه نسبت به من اما یه دلخوری سنگینی توی دلم هست . با احترام و ادب قوانین خودش رو اجرا میکنه و هر بار با توضیحاتش منو قانع میکنه که فقط چون دوستم داره اینجور قوانین واسش مهمه و من باید اجرا کنم چون من زنم و حق و اختیار زن از قدیم و تحت قوانین خدا و پیغمبر با زنه،خیلی جاها اصلا از من نظر نمیخواد . از کارها و تصمیماتش هیچی بهم نمیگه اما انتظار داره من از کوچکترین مسائل خونه و خودم و خانواده و رفت و آمدها بی خبر نزارمش .حتی اگه برای خرید بخوام برم بیرون باید بهش خبر بدم که دارم میرم سوپر ……
امروز که داشتم سوالات این فایل رو مجدد میخوندم یهو به ذهنم افتاد که این موضوع هی داره توی زندگی من تکرار میشه و من تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم .
توی بچگی از عموم ،بعد چند سال همسر اولم وحالا توی سن 46 سالگی از این همسرم.
خیلی دلم میخواد این مسأله حل بشه و دیگه تکرار نشه حس بدی دارم انگار یکی دست میندازه دور گردنم یا پاشو گذاشته روی خرخره م داره خفم میکنه.گاهی دلم میخواد توی خونه فقط جیغ بزنم مخصوصا وقتی یکی مثل مامانم یا دوست و آشنا بهم یادآوری میکنن که چطور میتونی تحمل کنی ؟
استاد بی صبرانه منتظر فایلهای بعدیتون هستم که ببینم چطور میتونم خودم رو نجات بدم بدون اینکه زندگیم بهم نخوره .؟چون واقعا همسرم رو دوست دارم و خیلی نکات مثبت زیاد داره.
قدرت خرید دوره رو بدست بیارم در اولین فرصت تهیه میکنم .
فعلا تا دوره شش دوازده قدم رو خریدم و دارم باهاش پیش میرم که این گنجینه جدید رو روی سایت گذاشتید و واقعا موندم الان اون رو ادامه بدم یا اینوبخرم .
یه کار جدید هم دارم شروع میکنم که نیاز به خرید وسایل دارم و دوره آموزش بخرم تا استارت کارم رو بزنم.
واقعا این روزا بد جوری گیج شدم که کدوم راه رو اول پیگیری کنم همش از خدا هدایت میخوام .
باز هم ممنون بابت این فایلها و آموزشهای بی نظیرتون .
سلام استاد عزیزم
در مورد الگوهایی که در روابط من با اطرافیانم همیشه و همیشه تکرار شد و انقدر تکرار شد که این الگو جزئی از وجود من هم شد و 99 درصد از کیفیت زندگی منو تحت شعاع قرار داد میخوام حرف بزنم
ثروت
معمای ثروت
همه ما شنیدیم که معما چو حل گشت آسان شود.
تقریبا تمام اطرافیان من در حل این معما ناتوان بودن
و اون یکی دو درصد از آدمهایی که میشناختم و این معما رو حل کرده بودن یا کمکی نمیکردن
یا نمیدونستن که چجوری حل کردن
بجز شما
که دارین خیلی قشنگ توضیح میدین که
ثروت یه انرژی هست
شما گفتین ثروت رو میشه از هیچ خلق کرد
و کاری به این که دیگران چه نظری
در مورد ثروت دارند نداشته باشین
الگوهای اطرافیان من همیشه زندگی با پول کم و به طبع اون مسائلی که بعدش به وجود میاومد بود
نبود پول یا کمبود اون همیشه روی روابط شادی سلامتی و حتی خدا پرستی تاثیر میزاره
پس تصمیم گرفتم یکبار برای همیشه از پس حل این معما بر بیام و ثروت زیاد پول زیاد
مثل اکسیژن در اطرافم تو حسابم و توی جیبم به وفور باشه
ثروت یک مدار هست که در اون مدار میشه مثل نفس کشیدن پول به جیب زد
ثروت در این سیاره برای همه بی نهایت هست ولی فقط کسانی که باور دارند ان را مثل اب خوردن کسب میکنن
ثروت ساختن مثل وعده بعدی غذایی بدیهی آسان و لذت بخش و مورد قبول خداوند هست
و فقط باید این موضوع برای ذهن من باور پذیر بشه
باید بپذیره ذهن
و در اغلب گفتگو هاش ازش استفاده کنه
و با تکرار مدام این افکار
من رو و عادت هام رو به همون سمت هدایت کنه
ثروت برام یه معما هست
و چون در محیطی بزرگ شدم که اکثر اطرافیانم جواب این معما رو نمیدونستند
و از بی نهایت طریق برای حل این معما تلاش کردند و شکست خوردن و با هر شکست به خودشون و من گفتند که ثروتمند شدن سخت
و حتی غیر ممکن است آونهایی که ثروت دارن یا بهشون ارث کلان رسیده از پدر و پدرانشون
یا گنج پیدا کردن یا اجدادشون خان و خان زاده بودن یا از رانت و پارتی استفاده کردن و وام های کلان با درصد سود پایین گرفتن
یا سالها پیش وقتی ثروتمند شدن تو این مملکت اسون بود شروع کردن یا شانس داشتن و خدا براشون خاسته که بعدا امتحانشون کنه یا خدا انقد ازشون بدشون میاد واسه همین بهشون ثروت میده که اصلا اسم خدارو به زبون نیارن یا از راه خلاف دزدی قاچاق و مال مردم خوری ثروتمند شدن و ازینجور حرف هارو بار ها از اشخاص مختلف شنیدم که باعث شد باور کنم ثروتمند شدن یک امر نشدنی هست
و اگر هم بشود مورد قبول خداوند نیس و خدا تو قلب های شکسته خونه داره
پس من هم به عنوان کودک در حال آموزش با دیدن تلاش های بی ثمر اونها در حل معمای ثروت باور کردم که حل این معما غیر ممکن
و یاخیلی خیلی سخت هست
و تعداد کمی در جهان استعداد حل این معما رو دارند، یادمه یه مستند میدیدم میگفت یهودیهاچندیدن سال پیش رفتن اونجایی که تخت سلیمان و مقبره سلیمان بود حفاری کردن و اون زیر کتاب هایی پیدا کردن که در مورد علم ثروت و جادوی ثروتمند شدن تو اون کتابا نوشته بود و خدا به سلیمان دستور داده بود برای اینکه این کتاب ها و راز و رمز جادو دست همه نیوفته اونا رو جمع آوری کنه و یجا دفن کنه
و یهودیها رفتن پیداش کردن و فهمیدن چجوری میشه پول ساخت و الان ثروتمند ترین اقوام در جهان هستند
با شنیدن این چیزا و دیدن شکست های پی در پی اطرافیانم پذیرفتم که نمیشه از راه حلال و درست و راحت با همین شغل خودم به ثروت زیاد برسم
پس هیچ وقت به ذهنم خطور نکرد
که برای حل معمای ثروت و به جواب رسیدن
تلاش کنم
و به همون گنجشک روزی بودن
و مقدار پولی که در ازای تلاش جسمی و کار روزانه دریافت میکردم قانع بودم همیشه و چشم امیدی به بخت اقبال هم داشتم
و بدین شکل سالهای سال خودم رو از دریافت ثروت محروم کردم
و با سپری شدن عمرم
به این باور که معمای ثروت حل نشدنی هست بیشتر یقین پیدا میکردم
تا اینکه اینجا حرف های جدیدی شنیدم
و استاد گفت ثروت نیاز به جادو و جمبل نداره
میشه تو چند سال ثروت میلیاردی بسازی
حرف هایی که استاد میزنه برام منطقی
و تمام الگو های تکرار شونده خودم و اطرافیانم رو در هم میشکنه منطقش.
امروز اگه به کسی که روزی 1 میلیارد در امد داره بگیم روزی 10 میلیون در امد داشتن سخته اون شخص میخنده
چون این معما خیلی وقته تو ذهنش حل شده
معما چو حل گشت اسان شود
و همین شخص اگه بره پیش کسی که روزی 1 میلیون دلار پول میسازه بهش بگه این کار سخته
مورد خنده قرار میگیره حرفش.
و در پایان باید بگم
من به اندازه ایی که با تلاش ذهنی
(نه جسمی) ثروت خلق کنم
معمای ساخت ثروت رو حل کردم و اماده ام برای رفتن به مدار درامد های بالاتر و با این کار برای باور های محدود کنندم جواب دندان شکن دارم..
شاید کامنتم زیاد مرتبط با این فایل نبود اما باید این معما رو حل کنم چون خیلی ساله که رو مخمه من ادمی نیستم که بزارم یه معما حل نشده تو وجودم باقی بمونه از بچگی اینجوری بودم که باید ته یه چیزی رو در می اوردم و جواب های سطحی در مورد مسائلم منو قانع نمیکرد و در مورد پول من حل میکنم معماشو
و اینم بگم که 80 درصد الگو های رفتاری اشتباه خودم و اطرافیانم یه سرش به مسائل مالی میرسه
به دیگران کاری ندارم
اما من باید یک بار برای همیشه از شر این کمبود
که ریشش تو ذهنمه خلاص بشم
استاد ازت ممنونم بی نهایت
بدرود
سلام استاد نازنین
بابت این فایلهای بسیار ارزشمند بسیار سپاسگزارم هر کدام از این فایلها بسیار ارزشمند است و باید بارها گوش داد.
من دقت کردم که من افرادی را جذب می کنم که بتونم یک جوری حمایتشون کنم حتما باید سنگ صبور باشم و راهکار بدم البته این مربوط به قبل از آشنا شدن با سایت و استاد بود
در یک زمانی من کاملا روابطم را کم کردم و به جز یک دوست با کس دیگری در ارتباط نبودم و آگاهانه سعی کردم در خلوت خودم باشم
من فهمیدم که من حتی با کسانی که از لحاظ ثروت بسیار بالا هستند یا از لحاظ مدارج بالا هستند مشکل دارم نمی تونم خیلی باهاشون صمیمی بشم حتی آنها من را به مهمانی خصوصی دعوت می کردند ولی من نمی رفتم یا ازم می خواستند با هم سینما برویم و می خواستند بیشتر به من نزدیک بشن ولی من نمی خواستم
حتی برای ازدواج همیشه دوست داشتم که با کسی ازدواج کنم که خیلی سطح خانوادگی شون بالاتر از خانواده ما نباشه
و بعد از استفاده از دوره عزت نفس تمام باورهام تغییر کرد و بهتر شدم
هنوز این باگ را در خودم می بینم احساسم اینه که من نسبت به کسانی که از من بالاتر هستند یک ذره گارد دارم دقت کردم دیدم از بچگی همیشه با کسانی که از من کوچکتر بودند دوست می شدم نمی دونم شاید می خواستم حمایتشون کنم یا اگر با کسانی که بزرگتر از من دوست می شدم با کسانی دوست می شدم که نیاز به حمایت داشته باشند و بخوان با من درد دل کنند.
همیشه خوشحال می شدم که دیگران به من می گفتند تو چقدر مهربونی همیشه دلم می خواست همه از من رضایت داشته باشم و دوست داشتم از خودگذشتگی کنم و اینو مایه افتخار می دونستم
برای همین به محیطهای کاری هدایت می شدم که کلی کار می کردم یک جوری مولتی تسک بودم ولی کسی آنقدرها قدردان نبود و من همیشه احساس قربانی بودن داشتم
ولی الان احساس می کنم اصلا حوصله درد دل آدمها را ندارم و سریع بهشون می گم خودت این فرکانس را فرستادی و نتیجه اش هم همینه البته زیاد هم کسی با من درد دل نمی کنه و اگر هم درد دل کنه شاید پشیمان بشه:)
ولی الان احساس بهتری دارم
یادمه زمانی که مجرد بودم مادرم هر وقت ناراحت بودم می گفت باز کی مشکل داره؟ یعنی می دونست که من اگه ناراحتم برای خودم نیست برای دیگری هست و همیشه سوالم از خدا این بود که چرا دوستان من اینقدر مشکل دارند و من اصلا مشکلی ندارم چرا آخه؟
چرا همه کارهای سخت دارند و من کارم آسان و راحته و مدیرام مهربونن
چرا همش مسافرت می رم و همه دوستام خوبن و خواهر و برادرام خوبن ولی دیگران اینقدر دارن اذیت می شن
الان فهمیدم که من اصلا به مشکلات برای خودم فکر نمی کردم حتی اگر پیش می اومد اینقدر بی توجه بودم که اذیت نمی شدم ولی اگر همون مشکل من برای کسی ایجاد می شد برای من دغدغه می شد و می خواستم بهش کمک کنم و آرامش بدهم
یادمه پدر و مادر من مریض بودند و بیمارستان و در گیری داشتم ولی هیچ وقت در موردش برای کسی صحبت نمی کردم و همه فکر می کردند یک بیماری خیلی کوچک است ولی با کمترین اتفاق بیماری می دیدم که دوستانم همش ازش صحبت می کنند
یکی از رفتارهایی که هنوز هم دارم حس فروتن بودن دارم و فکر می کنم نباید خیلی از خودم تعریف کنم مثلا در زمانی که در محیط کارم هستم اگر بهترین کار را ارائه بدهم هیچ وقت نمی گم من این پروژه سنگین را عالی انجام دادم و هی از قسمتهای مختلف اجرای کارم صحبت کنم و همین باعث می شد که وقتی کسی یک قسمتی از کار من را انجام می داد و هی شلوغ می کرد بهم می ریختم که ای بابا من ده برابر این را انجام دادم حرفی نزدم ایشون یک درصد کار من را انجام داده اینقدر بیان می کنه
یکبار یکی از مدیرانم به من گفت تو نمی تونی خودت را خوب پرزنت کنی بنابراین کسی متوجه نمی شود که تو چه حجمی از کار را به بهترین نحو انجام می دهی چون در سکوت فقط کارت را می کنی و کسانی که خروجی کار تو را می بینند تحسینت می کنند ولی کل مجموعه اصلا نمی فهمند به همین دلیل من انسانهایی که به سمت خودم جذب می کردم که همیشه در ابتدا من را تحسین می کردند ولی بعد از یک مدت اینهمه توانایی من را نادیده می گرفتند و حتی اگر ازش صحبت هم می کردم موضوع را عوض می کردند و باز بعد از دوره عزت نفس به این نتیجه من فهمیدم که من خودم باید توانمندی های خودم را باور داشته باشم تا دیگران هم متوجه بشوند و همین باعث شد الان خیلی بهتر شده ام و خیلی راحت در مورد توانمندیهام صحبت می کنم
مورد دیگری هم که در خودم پیدا کردم این بود که من همیشه سعی می کردم برای دیگران خرج کنم هدیه بخرم و دوست نداشتم کسی به خاطر من به زحمت بیافتد و هزینه کند حتی اگه به مهمانی دعوت می شدم همیشه می گفتم یک غذای ساده بزارین و همین باعث می شد که افرادی را جذب کنم که کمترین هزینه را برای من انجام می دادند و بیشترین توقع را از من داشتند و من همیشه وقتی کسی برام یک هدیه گرانقیمت می خرید اذیت می شدم و تا جبران نمی کردم خیالم راحت نمی شد
ولی باز هم با استفاده از دوره عزت نفس خیلی راحت هدیه ها را می پذیرم و تا دلیلی نباشد هدیه ای به کسی نمی دهم حتی در مسافرت ها به جای اینکه برای خودم چیزی بخم بیشترین پولم را صرف خریدن سوغاتی می کردم و جالب بود هر وقت با سوغاتی را با عشق تقدیم می کردم طرف خیلی بی توجه آن را یک گوشه می زاشت اگه کلوچه بود می گفت ای بابا ما که کلوچه نمی خوریم ترش می کنیم:) یا اگر لباس بود می گفت تنگ است برو عوض کن و یا خودت بردار و من از یک زمانی تصمیم گرفتم دیگه برای کسی سوغاتی نیاورم :)
و هر چه هم بهم تیکه می انداختند که خسیس شدی کادو نمی دی سوغاتی نمی دی لبخند می زدم البته اون موقع هنوز قانون را نمی شناختم ولی بالاخره جهان از همین طریق درسهایش را بهم یاد داد.
الان خدا را شکر اطرافم اکثرا انسانهایی هستند که روی خودشون کار می کنند و همیشه اکثرا حال خوب دارند البته پیش می یاد که آدمهای مشکل دار هم ببینم ولی مثل قبل روی من اثر نمی زاره و احساس نمی کنم که باید ناجی باشم و همینکارم اوضاع دوستانم را بهتر کرده است هر چند هنوزم در اطرافم انسانهایی هستند که از من توقع دارند و به من می گن خودخواه شدی مثل قبل نیستی ولی من اهمیت نمی دهم و طبق قانون عمل می کنم و اگر آدم قبلی بودم کلی توضیح می دادم و سعی می کردم راضی شون کنم.
خدا را شاکرم که با آشنایی با استاد قانون را شناختم و با عمل به قانون زندگی ام را بهبود دادم بازم هم از استاد بسیار عزیزم سپاسگزارم و همچنین
بابت انتخاب این موضوع جذاب بسیار ممنونم