پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صلاح الدین گفته:
    مدت عضویت: 2346 روز

    سلام دوستان عزیز؛

    الگوهای تکرارشونده من در رابطه با این مورد اینه که معمولاً آدمهای بی منطق وارد زندگی من میشوند از همسر گرفته یا دوست و… یعنی من هرچه سعی میکنم طرف را قانع کنم نمیتونم و از هر گونه دلیل و برهان و منطق و مثال و هر چیز ممکن استفاده میکنم طرف متقاعد نمیشه آخر سر هم ناامید میشم و بحث را ادامه نمی دم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نیما صالحی گفته:
    مدت عضویت: 554 روز

    با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز

    1.همه کسایی که باهاشون رابطه داشتم بسیار از خودم بزرگتر بودن و این برا خودمم خیلی جالبه….

    2.همه کسایی که باهاشون رابطه داشتم فقط دنبال یه گوش بودن که حرفاشونو بشنوه و من واسشون اهمین نداشتم و مثل کیسه بوکس افکار منفیشونو به من میزدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فروغ جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    من در مورد سوالتون فکر کردم که در روابط در زندگی چه الگوهای تکرار شونده ای داشته و دارم من از بچگی خیلی عزت نفس پایینی داشتم البته الان دارم روی خودم کار میکنم و اصلا ارزشی برای خودم قائل نمیشدم از دوران نوجوانی من تپل بودم به همین دلیل نمیگذاشتن لباس های مورد علاقه ام رو بپوشم و در مسائل دیگه از زندگیم دخالت میکردن و من قدرت مخالفت نداشتم و همیشه خانواده برآیم تصمیم گرفتن چه کاری انجام بدم … حتی افراد کوچکتر از خودم در فامیل و آشنایان تو کارم دخالت می‌کند فکر میکنم این الگوی رفتاری دخالت و اظهار نظر بیجا در زندگی من باشه که باید با بالابردن شخصیت و عزت نفسم کم کم سعی کنم از بین ببرم به صورت تکاملی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نیما احمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    سلام استاد

    1

    من بیشتر افرادی رو توی زندگیم میبینم و باهاشون برخورد میکنم که بیشتر احتیاط مشروب و سیگاری هستن و این اتفاق واضح هست و من رو خیلی اذیت می‌کنه این موضوع که دیشب واقع کلافه شدم در صورتی که دوست های من نیستن افرادی هستن که باهاشون زندگی میکنم و و حرف های جنسی میزنن و افرادی هستن که از دید استفاده به همه چیز و آدم ها نگاه میکنن

    و زمانی که توی جمع هستم احساس غریبی میکنم و ترجیح میدم با بقیه دوست نشم و این اتفاق ها باعث شده و

    من هیچ دوستی ندارم و فقط افرادی هستن که بیرون میبینمشون وسرکار و افرادی هستن که میخوام بعضی از عادت هارو در من به وجود بیارن و به همین دلیل 18ساله که باکسی وارد رابطه نشدم بخاطر ورودی های نامناسب که در اطرافم دیدم

    افرادی هستن که خیلی سوال میکنم و می‌خوان همه چیز رو بدونن و از همه چیزمن با خبر بشن

    افرادی که از نظر درونی بشدت فقیر هستن و کنترلی روی خودشون ندارن و این خیلی دیدنشون حالم رو بد میکنن و هی می‌خوان بچسبن به آدم

    افرادی توی محیط کار میبینم که خیلی توقع دارن و دهن به دهن میشن با آدم انگار که طلب کارن و این موضوع هم عصبیم می‌کنی که دلم میخواد اون لحظه اونجا نباشم و درخواست قرضی دارن و من خیلی بدم میاد و هی نه میگم طلب کارانه باهام برخورد میکنن

    همش توی کار افراد رو که میبینم اون حس اعتماد رو ازشون از دست میدم و حس میکنم می‌خوان چیزی بردارن سر لج و یا رفتار هوایی رو انجام میدم که از خودم تعجب میکنم که چرا باید اتفاق رخ بده و توی ذهنم اشخاص رو مرده می‌دونم و خیلی دارم اذیت میشم و تنش توم ایجاد شده و اون آرامش رو از دست میدم و نمیدونم چه باوری در من هست که توی کار قرضی هاشون رو نمیدن و مطمئنم یکجای کار من میلنگه و این موضوع باعث شده آدم ها توی چشمم بیشتر محتاج و ضعیف بیان و فقط دلم میخواد یه کاری داشته باشم و یه مشتری های توی کارم بیان که از قبل پرداخت کنن بعد محصول رو دریافت کنن و این خیلی حس بهتری باهاش دارم تا اینکه فروشنده حضوری باشم و طرف درخواست قرضی بده و این موضوع قرض باعث شده بیرون از کار هم افرادی توی طورم بخورن که پول طلب بکنم و متنفرم که دارم این اتفاق هارو رقم میزنم

    یه مدت که خیلی این اتفاق ها برام داره رخ میده و نکات مثبت که توی زندگیم میبینم تنها بودن با خودم هست زمانی که دارم طراحی میکنم و می‌رقصم و تجسم میکنم شوام رو زبان میخونم و از کلیپ های که میگیرم لذت میبرم و زمانی که به درون برمیگرده همه چیز خیلی لذت بخش و ارامه

    اما زمانی که میام بیرون رو نگاه میکنم دلم میخواد فرار کنم از اون اتفاق ها و شرایط بد که دلم نمی‌خواد تکرار بشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    اسما نظریان گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    سلام استاد

    بازم سپاسگذار خداوندم که تونستم فایلتون رو گوش بدم و نت برداری کنم…

    اول اینه که چقد حالت دستاتون توی توضیح دادن قشنگه :))

    چقد خوب و واضح و روشن توضیح میدین

    ادم قشنگ متوجه میشه …

    حتی باور هایی که ریشه ایی هست رو به یاد میاره…

    در مورد جواب سوالتون …

    1.

    من روابط عاطفی زیادی نداشتم ولی آدم‌هایی که باهاشون ارتباط دارم و حتی شرایط روابط عاطفی و دوستانه فعلیم اینجوریه که من از برنامه هام … ار کارام صحبت میکنم ولی اونا هیچ وقت حرفی نمیزنن

    2.من حتما باید بپرسم از حالشون کارشون برنامه هاشون تا بگن و الا هیچ گونه حرفی نمیزنن..

    3.ادم هایی رو جذب میکنم که خیلی ساکت و آرام و توی خودشونن … اینجوری نیست که از تنهایی شون لذت نبرن ها! نه!

    خیلی ادم های ساکتین خیلی برعکس خود منن

    4.ادم هایی رو تو رابطه عاطفی جذب میکنم که از من 1 سال کوچیک ترن یا 10 سال بزرگ ترن… و این تکرار میشه برام

    5.ادم هایی رو جذب میکنم که با این آگاهی ها آشنا نیستند ولی کنترل ذهن خیلی خوبی دارن و زندگی شون رو خیلی قشنگ مدیریت میکنن

    6. ادم هایی هستن که از لحاظ ذهنی پولدار ولی شرایط فعلی ثروتشون در اون حد نیست … خوبه ولی نه در حد ذهنشون…

    7.ادم هایی هستن که به شدت به من احترام میزارن..و منو خیلی شخص مهمی میدونن ‌اکثر اوقات طبق گفته های من پیش میرن

    و این یکی از نکات مثبت روابط منه

    8.ادم هایی هستن که واقعا قدر منو میدونن و همیشه دوس دارن با من وقت بگذرونن

    9.من روابط کاریم با عاطفیم یه سری اوقات فرق میکنه … یه سری وقتا توی کارم بیشتر منو به خاطر کمک میخوان… نه فرد اصلی و مهم براشون

    در صورتی که تو رابطه اینجوری نیست

    10.هر جایی برای کار مربی گریم میرم این موضوع 4 باره که تکرار شده منو به خاطر کمک مربی میخوان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    سلام وقت همگی بخیر

    اغلب اطرافیانم طعنه میزنند و مسخره میکنند.

    طوریکه احساس میکنم حرفهایم باعث خنده و مسخره است.بعضی اوقات اینطور میشود و من خیلی ناراحت میشوم و میگویم که من هیچکس را مسخره نمیکنم چرا پس من را مسخره میکنند.بعضی وقتا همکاری را صدا میزنم و از او سوال میکنم خودش را به کری میزند و مجدد که میپرسم یا جواب سر بالا میدهد یا با پرخاش جواب میدهد جوریکه دفعه بعد میترسم از آن شخص سوالی بپرسم.

    زمانی که شخصی داستانی تعریف میکند که مثلا بچه اش را تنبیه کرده بسیار بهم میریزم و به خود میگویم چه آدم ظالمیست.

    پس با اندک آدمهایی برخورد میکنم که مسخره میکنند ، توهین میکنند ،من را آدم حساب نمیکنند ، بی اعتنایی میکنند ، مغرورند ، جواب سلام نمیدهند و منتظر سلام هستند.

    افرادی را میشناسم که به چشمان من ذل میزنند و متتظر سلام هستند حتی یکبار هم پیش قدم نمیشوند. هر بار این تکرار میشود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    با عرض سلام دوباره

    تجربیات دیگر بنده در روابط با دیگران به اینگونه است.وقتی با فامیلی پس از مدت طولانی رو به رو میشوم بسیار معذب هستم به طوریکه در ابتدای برخورد مجدد استرس میگیرم که آیا من را تحویل میگیرد یا نه؟ چطور با من برخورد میکند؟ بیشتر این احساس زمانیست که طرف مقابل موقعیت مالی و اجتماعی بالاتری داشته باشد و در گذشته خود را پایین تر و با شایستگی و لیاقت کمتری در برابر ایشان میدیدم.

    وقتی با دوستانم و یا نزدیکانم هستم و نشستم و گپ میزنیم یهو دوست آنها میایند و با او خوش و بش میکنند و به من محل نمیگذارند که انگار اصلا من آنجا نیستم.احترام نمیگذارند.البته من این را از شعور و درک پایین آنها میبینم.

    در بعضی از مراوداتم با دیگران موقع سلام و علیک یا خدا حافظی آنها حتی به صورت من هم نگاه نمیکنند و باز از کمبود اعتماد به نفس خود آنهاست.

    ممنونم لطفا نظر دهید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1573 روز

    به نام خدای زیباییها

    خدای بخشنده و مهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که مهمترین عامل پیشرفت، خودشناسی هست من برای اینکه بفهمم چرا شرایطم اینه ؟چرا این ادم در زندگی منه؟ چرا به خواسته هام نمیرسم؟ باید بتوننم خودم رو بشناسم و بعد میتونم بفهمم که دلیل تمام اتفاقات زندگیم کدوم باوره؟ و من چه باوری دارم که باعث او اتفاق شده؟؟

    من اگر بتونم خودم رو بشناسم بعد باورهامو میشناسم و میتونم تعقیر شون بدم و زندگی دلخواه رو داشته باشم و اونجاست که میگن من خالقم .خالق آفرینش هر انچه که در زندگیم بخوام از آدم و شرایط و …..

    واکنشهای من به اتفاقات باعث میشه که از اون جنس اتفاقات برای من بیشتر بشه یا کمتر

    واکنشهای من باعث میشه من شرایط و اتفاقاتی جذب کنم که ویژگی مشترکشون خلق همون احساسها در درون منه

    یعنی من با اتفاقات خوب احساس عالی و خوبی پیدا میکنم و اتفاقات با اون شرایط خوب برای من بیشتر میشه و یا بالعکس مهم واکنشهای منه که باعث بروز احساسات من میشه که با توکل و ایمان به الله میتونم آرام‌تر باشم و شرایط بهتر و بهتری رو برای خودم ایجاد کنم

    من وقتی واکنش نشون میدم که به چیزی توجه کنم و این توجه من باعث ایجاد احساس بیشتر و واکنش بیشتر و ایجاد اون شرایط بیشتر بشه

    حالا سوال این قسمت

    من وقتی مجرد بودم بینهایت آزاد بودم هر کجا میخواستم میرفتم اصلا محدودیتی برام نبود اما بعد ازدواج خیلی محدود شدم اجازه رفتن به هر جا نداشتم اجازه صحبت با هر کس رو نداشتم و چند سال به همین صورت بود اما الان به لطف خدا خیلی خیلی آزادتر شدم

    قبل همسرم به شدت من رو کنترل میکرد از همه لحاظ، الان خیلی آزادتر و راحترم.

    گاهی اوقات به خاطر باورهای خودمه یعنی درست جایی که میگم الان اگه من بخوام اینکار رو بکنم همسرم میگه نه ،و واقعا میگه نه ،اما جایی که مصمم هستم و واقعا قصد انجامش رو دارم اونم حرفی نداره

    من وقتی مجرد بودم خیلی از مسولیت‌ها به عهده من بود آشپزی،،.. مرتب کردن خونه که البته این مورد رو با خواهرها شریک بودیم و کارهای مربوط به خواهر کوچکترم و یادمه وقتی مامانم از من میخواست کاری انجام بدم که خیلی از نظر من کم اهمیت و کوچک بود ناراحت میشدم و میگفتم این از دست خواهر کوچکترم هم بر میاد اینارو به من نگید مثل مثلا آوردن ظروف کوچیک موقع خونه تکونی ، دلم میخواست کارهایی به من بگن که کمی سختره و خواهرهای کوچیکم نمیتونن انجام بدن یادمه حتی موقع مهمونی من آشپزی میکردم حتی با اینکه سنم خیلی زیاد نبود و یازده و دوازده سال داشتم عمه ها میومدن و میگفتن تو نمیتونی اینکارو انجام بدی هم برام تعجب برانگیز بود که این خیلی برای من طبیعی هم ناراحت کننده که چرا فکر میکنن من نمیتونم اینکارو انجام بدم .

    شاید این نوع ویژگی مادرو پدرم من رو مسؤلیت پذیر بار آورده که در قبال فرزندانم هم خودم رو مسول میدونم حتی برای خواهر های کوچکترم جایی که خواسته ای از مامانم داشتن و انجام نمیداد من براشون انجام می‌دادم به لطف خدا همه ما مستقل و مسولیت پذیر بزرگ شدیم و هیچ کدوم وابسته به دیگری نیستیم حتی توی زندگی مشترکی که تشکیل دادیم هر کدوم حتی برای خودشون درآمد هم دارن و بهترین خودشونن و حتی از لحاظ مالی وابسته به همسرانشون نیستن اما این ویژگی که همه مون خودمون رو مسول فرزندانمون میدونیم در هر کدوم از خواهرهام مشترکه و این ویژگی رو تاره متوجه شدم که هر کدوممون حتی از خودمون میزنیم برای فرزندانمون

    اما ویژگی مشترک دیگه ای که بین افرادی که در ارتباط باهاشون هستم چیزی متوجه نشدم یعنی افراد زیادی در زندگی من نیست مدتی هست بیشتر تنها هستم و به لطف خدا افرادی که خیلی منفی نگر بودن از زندگیم حذف و یا کمرنگ شدن البته یه چیزهایی از کسانی هست که هنوز کمی باهاشون به خاطر روابط خانوادگی برخورد دارم اما با بی‌توجهی به صحبتهاشون اونها هم به لطف خدای مهربانم کم شده

    اما چیزی که خیلی برام واضحه اینه که همیشه مورد احترام هستم و همه من رو خانم مهربونی میدونن و این برام قابل اهمیته به خصوص احترامی که دیگران بهم میگذارن که همه و همه به لطف خدای مهربونم هست حتی در مورد فرزندانم و همسرم هم این احترام بیشتر از قبل شده

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نارسیس جهان سپاس گفته:
    مدت عضویت: 473 روز

    با سلام.

    خیلی فکر کردم به ویژگی افرادی که باهاشون برخورد داشتم در زندگیم.

    عموما افرادی که سر راه من قرار می‌گیرند افرادی هستند که درک متفاوتی از زندگی و وقایع دارن.

    سخن نافذی دارن.

    بیخیال هستن نسبت به سختی ها.

    ار لحاظ چهره و تیپ معمولی هستن ولی شخصیت کاریزماتیک دارن.

    اهمال کمی در کارهاشون دارن.

    خیلی زبان باز و بعضا دروغگو هستن.

    افرادی هستن که بعدا از دور نگاهشان میکنم احساس میکنم فرد سالمی از لحاظ اخلاقی نیستند و این خیلی برایم تلخ هست.

    عموما افرادی که رابطه ام با آنها عمیق می‌شود ضربه های سختی در طولانی مدت به ذهن و روح من وارد کردند. البته من بخاطر ضعف خودم دچار این آسیب ها کنار اون افراد میشدم..‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم و استاد مهربونم

    الگوهای تکرار شونده من در روابط اینه

    چه رابطه عاطفی چه رابطه با مشتری هام چه رابطه با ادمهایی که وارد زندگیم میشن و چه رابطه با دوست هام همگییییی از من پایین تر هستن از هر نظری

    و همش درحال نالیدن و منم همیشه با خودم فکر میکردم من بااااید ذهنیت اینارو تغییر بدم باید کمکشون کنم خوشبخت بشن

    باید براشون وقت بذارم توضیح بدم

    من کاملا و به شدت ادم حمایتگری هستم متاسفانه

    و جدیدا پشت سرهم دارم ازین جریان ضربه میخورم و چند روز پیش تصمیم گرفتم دیگه حمایتگر نباشه

    هرکسی اومد نالید بهش بگم پناه برخدا درست میشه همین و بس

    هرکسی از دوستام به مشکلی برخوردن بگم درست میشه یا حتی با خیلی از دوست های صمیمیم قطع رابطه کردم که در ارامش بیشتری باشم

    و شروع کنم به جذب ادمهای جدید با افکار و باورهای جدیدی ک دارم میسازم

    این مسئله یکی از مهم ترین مسائل زندگی منه ک همیشه هر روز داره برام تکرار میشه و ازین روند واقعا خسته شدم

    اما جدیدا دارم به خودم میگم زندگی مسائل بقیه به من مربوط نیست من نمیدونم این شخص چه افکاری داره چه باوری داره اگه خودش بخواد هدایت میشه خودش بخواد راه درست براش باز میشه

    من نمیتونم بزور کاری براش انجام بدم

    و باورهای تکرار شونده بعدیم اینه که چون خودم خیلی ادم حسود شکاکی تو رابطه عاطفیم هستم مدام ادمهایی مثل خودم رو جذب میکنم که از من شدیدتر کنترل گر هستن و اینارو فهمیدم و دارم روی خودم کار میکنم

    نکته بعدی اینه اگه پارنترم با خانوادش یا فامیلهاش بخواد تفریح یا مسافرتی بره شدیدا حسادت میکنم و دلم نمیخواد بره

    و دارم روی خودم کار میکنم که درست بشم

    اگه دوستهای صمیمیم جایی میرفتن به من تعارف نمیکردن یا چیزی ازمن پنهون میکردن بین خودشون بمونه به شددددت عصبی میشدم و واکنش نشون میدادم و کلی دعوا بعدم بلاکشون میکردم

    دارم روی تمام نقاط ضعفم کار میکنم تا بهبودشون بدم

    و با باورهای جدید ادمهای جدید شرایط جدید وارد زندگیم کنم و این سری خیلیییی آگاهانه تر خواسته هامو جذب کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: