پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادوبانوشایسته عزیز و دوست داشتنی فایل هایی که این روزها میزارین دقیقا همون چیزی هستن که من لازم دارم از شما بخاطر این فایل های ارزشمند بی نهایت سپاسگذارم
خواب هایی که من بچگی میدیدم ی مدت ی گرگی میدیم که میخواد من رو بخوره بعد من هر کاری میکردم فریاد میزدم کسی صدام رو بشنوه و بمن کمک کنه صدام در نمی اومد بعد یهو ازخواب بیدار می شدم ی مدت هم میدیدم ی گرگ یا ی ادم دنبالمه من میدویدم بعد یهو پرواز میکردم طوری که گاهی روزها هم فکر میکردم توانایی پرواز دارم ،خواب مار هم زیاد میدیدم که میخواست منو نیش بزنه، البته چند ماهی هست تقریبا این خواب ها رو نمی بینم
به نام خدا
سلام و درود بر استاد،خانم شایسته
الگوهای تکراری در خواب های من
یادم نمیاد که آخرین بار اصلا کی خواب دیدم،شاید یکی از دلایل اصلی اون ذهن آرام و با صلح بودنم با خودم هست
منی که همین چندین سال پیش ذهنی متشنج و خودخوری داشتم و همیشه با خودم درگیر بودم ولی از زمانی که با شما آشنا شدم و ادامه دادم یواش یواش به آرامش درونی و بیرونی دست پیدا کردم امروزه چنان صبور و آرامشی دارم که مشهور شدم به ایوب فامیل این میسر نبود مگر کار کردن روی خودم و ادامه دادن
این روزها اصلا خواب نمیبینم و اگر هم ببینم شاید ماهی یکبار،یا دو ماهی یکبار الان که هر چی دارم فکر میکنم یادم نمیاد که موضوع خواب هام چیه ولی فکر کنم الگو گول زدن من و سوء استفاده از من یادم میاد
سلام به استاد عزیز و گرامیم و مریم جان دوست داشتنی به نظرم خیلی این فایل تاثیرگذار و در زمان مناسب بود چون شب گذشته کاملاً در مورد الگوی تکرار شونده در خوابهای فکر میکردم خواب تکراری من داشتن امتحان اخلاق و اندیشه اسلامی است که سر جلسه بلد نیستم فکر میکنم که من تمامی دروس را پاس کردم چرا این این دو واحد را فراموش کردم و اتفاقاً خواهر دوقلوی من همیشه امتحان را عالی میدهد الگوی دیگردر خوابهایم پرواز کردن و اراده کردن به پرواز در خواب است الگوی دیگر اینکه از بعد از اینکه با قانون آشنا شدم بهایم را کنترل میکنم و سعی میکنم به ناخواسته در خواب توجه نکنم با تشکر از استاد گرامیم که اینقدر عاشقانه مباحث را توضیح میدهد و برای من جالب است که همیشه در زمان مناسب فیلهای مناسب روی سایت قرار میگیرد با تشکر
سلام و دروود استاد عزیزم
چقدر برام جالب بود که حتی خواب هام اگر الگوی تکرارشونده داشته باشن،یعنی خودش حاوی یه سری نکته ها هست.
خب بریم سراغ خواب تکراری ولی قبلش بگم،خیلی وقته که دارم رو خودم کار میکنم و خیلی وقته از خواب های چرت و پرت خبری نیست،ولی خب خواب هایی هست که خوده خواب رو یادم نمیاد،ولی احساسش رو بعد از خواب متوجه میشم
1.یکی از خواب های تکراری من درگیر شدن با ارواح و فرار کردن از اونها بود،البته خیلی کمتر شده،ولی بالای هزار بار برام اتفاق افتاده،به قدری ترسیدم تو خواب که زمانی که بیدار شدم،فقط خدا رو شکر میکردم که یک خواب بوده
2.خواب هایی که مربوط به دلتنگی میشه،مثلا یه سری خواب های میبینم که الگوشون اینه که دلم به شدت تنگ مثلا مادرم یا پدرم یا … میشه.ولی اینقدر دلتنگی شدیده که در طول روز،باید به سختی ذهنم رو کنترل کنم و روی خودم کار کنم.
3.خواب پرتاب شدن از ارتفاع رو هم بالای هزاران بار دیدم،ولی الان خیلی وقته ندیدم،از یه جایی پرتاب میشدم و به حدی اوضاع و حس و حالم سخت بود که به خودم تو خواب میگم کاش زودی بمیرم و تموم بشه
4.خواب دندون هم بارها و بارها قبلا دیدم،خواب میدیدم که دندونم افتاده و کنده و شده و دقیییقااا صبح چک میکردم دندونم رو
فعلا فقط اینا رو یادم اومد و بی صبرانه منتظر خوندن کامنت دوستان و منتظر فایل بعدیتون هستم.
عاشقتونم
به نام حی قدیر
سلام و صد درود بر استاد عزیزم و شایسته بانو مهربان
دقیقا نمیدونم ولی خواب هایی که خیلی قبل تر از اشنایی با استاد میدیدم این بود که از یک ارتفاع بلند به پایین پرت میشدم .
و خوب شاید خاب های دیگه ای هم بوده باشه ولی دقیق یادم نیست .
ولی خواب هایی که بیشتر اوقات الان میبینم این هست که اون اوایل آشنایی با این قوانین و سایت استاد این بود که این قدر حس سبکی در خواب داشتم که به راحتی روی آب راه میروم و مثلا یکی از خواب ها یک سطح دریای بی کران ولی آرام و بدون موج و آب زلال بود که من اینقدر حس سبکی میکردم روش راه می رفتم و حتی خیلی وقت ها به سرعت روی آب میدودم از خوشحالی .
ولی خیلی از وقت های الان که البته کمتر خواب می بینم و کمی قبل تر خواب میدیدم این بود که من اینقدر سبک بودم که پرواز می کردم بر فراز شهرم و البته فقط یک بارشو یادم میاد که بر فراز شهر زادگاهم پرواز میکردم و لی توی همون پرواز کردن ها باید مواظب سیم های برق توی ارتفاع میبودم . ولی توی خواب این قدر احساس شادی و لذت میکردم که دوست داشتم هی پرواز کنم و این کار رو هم میکردم و خیلی هم این صحنه ای که توی خونه مادریم از این پشت بوم و روی اون پشت بوم از توی آسمون فرود میومدم بودم البته میگم پرواز ، یعنی بدون هیچ وصیله ای پرواز میکردم
و خودم احساس سبکی و آزادی میکردم البته مدتیه این خواب رو ندیدم امیدوارم دوباره امشب این خواب خوش رو ببینم .
و یکی از خواب های دیگه ای که میبینم توی پنج سال گذشته و شاید 10 بار دیدم خواب پدر مرحوم ام بوده که البته همیشه با شادی و لبخندش میدیم و فقط میدیدم که توی جمع های خانوادمون میاد مثل حالات قبلش ولی یک بارش رفتم توی بغلش و اشک شوق و احساس خوبی داشتم
یه چند بار هم خواب مار دیدم ولی نه اینکه بترسم توی خواب و فقط دیدم که هستش و یکدفعه اون ماری رو روی درختی تو ی پیاده رو دیدم که به محث این که دیدمش یک نفر با ماشین ایستاد و اون مار رو گرفت و برد که من احساس خطر نکنم .
و البته و البته چندین بار خواب دیدم که پیش استاد عزیزم هستم حالا دقیقا یادم نمیاد توی چه مکانی هستیم ولی از شدت ذوق توی خواب
احساس شادی میکردم که حتی یک بار هم خودم رو با شما استاد عزیزم با ایلان ماسک توی پرادایس بودیم .
اخه خیلی شخصیت ایلان ماسک رو مثل شخصیت خودم میبینم و اون رو یکی از الگوهای خودم قرار دادم .
استاد دوستون دارم که توی خواب هم ما ها ر و به آرامش میرسونی . در پناه رب خواب های شیرین ببینید
درود بیکران
سلام بر خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم سید حسین عباسمنش
سلام به خانم شایسته بزرگوار
سلام به همه عزیزان و هم فرکانسی های خوبم
با توجه به صحبت های استاد عزیز که در مورد الگوهای تکرار شونده صحبت میکنن باید بگم من یکسری خواب های تکراری به مدت چند سال میدیدم که شامل :
1) خواب میدیدم سالها از یک کوهی بسیار مرتفع بالا میرفتم و با سختی زیادی از این کوه صعب العبور بالا میرفتم
با تلاش و سعی فراوان قدم به قدم بالا میرفتم و تا مراحل عالی پیش میرفتم که تقریبا تا چند قدمی قله که میرسیدم و دیگه قرار بود کار تموم بشه،
یهویی بطور خیلی عجیب و مسخره پای من سر میخوره و من از نوک کوه لیز میخورم میام سر جای اولم .
انگار تمامی زحمات من براحتی یه پلک زدن از بین میرن
و بعد من مجددا شروع میکنم از همون نقطه اول بلند میشم و دوباره برای بالا رفتن از کوه قدم بر میدارم و هر دفعه با زحمت بسیار زیاد و طاقت فرسا خودم کشون کشون میارم بالا اما باز ( همون آش و همون کاسه ).
آنقدر من تو خواب زجر میکشم که وقتی از خواب بلند میشم تمام بدنم درد میکنه و حال خیلی بدی دارم.
من سالها برای رسیدن به یک هدفی تلاش کردم اما متاسفانه به هدفم نرسیدم.
این خواب ها همش تو اون ایام برام هر شب اتفاق میوفتاد.
تا اینکه یک شب خواب دیدم از یه خیلی بزرگی که پر از برف بود بالا میرفتم
و جمعیت خیلی زیادی دارن همراه من از اون کوه برفی میرن بالا ( بلند ترین. کوه جهان )
پشت سر ما خورشید و نور تابانش آهسته و آهسته میومد بالا ، تقربا پشت سر جمعیت و همه از نو خورشید فرار میکردن
چون نور باعث میشد برفها آب بشن و با آب شدن برفها امکان سر خوردن و سقوط کردن به سمت پائین کوه زیاد میشد.
به همین دلیل همه تند تند میرفتن بالا و من مثل همیشه میرفتم بالا و بعد سور میخوردم تا اینکه از جمعیت زدم جلوتر و بالای قله رسیدم.
در انتهای قله یک قلعه بزرگ و خیلی سفیدی قرار داشت که دیوارهای قلعه خیلی سفید و بلند بودن واصلا نمیتونستی از دیوارها بالا بری چون خیلی مرتفع بودن .
زمانی که من رسیدم دم درب قلعه خوشگل و رویایی ، یهویی درها به روی من باز شدن (((البته درها هم به همون اندازه بزرگ و بلند بودن))).
من اولین نفری بودم که رسیدم به اونجا و وارد شدم و بعد از من همون جمعیت زیاد هم وارد قلعه شدن و پشت سر اونا هم نور خورشید با همون آرامش و آهستگی وارد قلعه شد.
از جمعیت گذشت به سمت من اومد .
منم اون موقع روی یه صندلی بزرگ و سنگی سفید رنگ نشته بودم و دو نفر از اقوام دور هم کنار من نشسته بودن .
در اون زمان نور از بالا و آهسته من به صورت تنها در بر گرفت و من غرق در نور شدم و دیگه خودم به تنهایی در اون هاله ای از نور غرق بودم .
و انگار غش کرده بودم و جسمم روی دست مادرم و اون جمعیت بود و فقط صداها رو میشنیدم که میگفتن مونا رفته پیش خدا و اون انتخاب شده.
اونجا بود که من خدا به چشم دیدم(((( من جز نور چیزی نمیدیدم))))
همه جا فقط نور بود
خدا بهم گفت چی میخوای:
من با دیدن خدا فقط شروع کردم به :
گله و شکایت
فقط نالیدم
نالیدم
غر زدم
اشک ریختم
هر چی تو دلم بود ریختم بیرون
هی گفتم
گفتم
و
.
.
.
.
بنظرتون واکنش خدا نسبت به من چی بود ؟؟؟؟
فقط منو نگاه میکرد
نه نگاه ترحم آمیز
نه نگاه با محبت
نه نگاه طرفداران
نه نگاه اینکه به من حق بده
طوری بی تفاوت نگاهم کرد
که انگار میخواست بگه :
مونا چی میگی!!!!!
کجای کاری
با خودت چند، چندی؟؟؟
ا
انگار میخواست بگه :
مونا جان داری راهو اشتباه میری
قانون یه چیز دیگه
اصلا اونایی که تو میگی همه پوچن
تو داری اشتباه میری
اون بی تفاوتی میگفت : چقدر خنگی
چقدر شیش و هشت میزنی
بعد اون خواب دیگه خواب بالا رفتن و ندیدم
2) یه خواب دیگه هم در اون ایام میدیدم که سوار ماشین شاسی بلند شدم و خیلی ماشینم خوشگله و دارم توی یه جاده بی انتها رانندگی میکنمکه بسیار خشک و کویری هستن و در طول مسیر دائم طوفان و گرد بادهای سهمگینی وجود دارن و من با ترس زیاد از داخل این طوفانها خارج میشم .
3) خواب میبینم که از دست یکی دارم فرار میکنم و میترسم ازشون که آبروی منو نبرن.
دوستان موفق و پیروز باشید
به نام خدا وبا یاد خدا.سلام به استاد عزیز ومریم شایسته مهربون که کلی دلم برا صداش تنگ شده.استا د من از شما ممنونم که این سوالو پرسیدین چون من چن وقته راجبه چیزی خواب میبینم که اصلا م بهش فک نمیکنم اما نمیدونم چرا این این اتفاق میفته.راجبه این سوالاتی که مطرح کردید راستش من همچین خوابای ندیدم یا اگه دیدم تکراری نبوده .اما من الان بعد از جدا شدن از همسرم که زندگی خیلی سختی داشتم در اون زمان والان اگه بهم بگن زینب دوتا راه داری یا باید بری تو اون زندگی یابری جهنم من میگم بریم جهنم چون خیلی عذاب کشیدم اما نمیدونم چرا خواب میبینم که دوباره برگشتم ودارم تو اون شرایط زندگی میکنم واین خواب چندین بار تکرار شده.تجربه م از خوابهای تکراری این بود استاد عزیزم.
سلام و درود بر استاد نازنین و مریم جون
من از خیلی سال پیش هر از گاهی خواب میبینم از جایی دارم میفتم پایین مثل جایی بلند یا پله و بعد از خواب میپرم نمیدونم چرا این خواب هر از گاهی میاد سراغم. خواب دیگه ای که هر از گاهی میبینم مریض بودن مامانم هست که 16 سال پیش فوت کردن و ایشون هر دفعه توی خوابم میمیرن و خیلی خوابه بدیه.
با سپاس فراوان از شما دو بزرگوار
با نام و یاد خداوند مهربانم
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان ، و همه دوستان
خواب هایی که زیاد میبینم
_در حال رانندگی هستم و ترمز ماشین نمیگیره و میخورم به در و دیوار
_دیر به امتحان یا قرارم میرسم
_با کسایی که قهرم (توی خواب آشتی ام )
_خواب پدر خدا بیاموزم که توی خواب همیشه فکر میکنم زنده است و مخصوصا ( مارو ترک کرده و رفته یه جای دیگه ) و حس عجیبی دارم هر بار، البته چون از بچگی شنیده بودم یه آقایی توی محله ما خانواده شو ترک کرده و رفته و خانواده به سختی دارن زندگی میکنن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم
به صورت کلی من زیاد خواب تکراری نمیبینم ؛ به اون صورت که بخوام بگم مدت هاست یه چیزو میبینم ولی سه تا خواب بوده که چندین و چندبار دیدمش و توی ذهنم مونده . البته واقعا هم قبلا تا به حال زیاد به این سوال فکر نکرده بودم .
– یک خوابی که زیاد دیدم و شاید تکرارش بیشتر از بقیه خواب هام بوده این بوده که توی یه دعوای بسیار شدید با پدرم هستم . با صدای خیلی بلند دارم داد میزنم و حتی گاهی به زد و خورد هم منجر میشه . من توی خواب خیلی مصمم هستم برای اینکه حرفمو بزنم و حقمو بگیرم و خب همین منجر به این میشه که پدرم هم جواب منو بده و بحث بالا بگیره . و یا با دادِ من یا فرار من از خونه از خواب میپرم و خیلی وقتی بیدار میشم واقعا تنش و ناراحتی رو توی خودم حس میکنم .
در واقع هر وقت خودم از نظر روحی بهم ریخته میشم مخصوصا وقتایی که یه بحثی با پدرم پیش میاد این خواب رو میبینم. من توی واقعیت ممکنه بحث داشته باشم با پدرم ولی هیچوقت از خودم دفاع نمیکنم زیاد ، همه ی سعیم این هست که بی احترامی نکنم بهش و خب خیلی وقت ها به این جا منجر میشه که مجبورم از دیدگاه خودم صرف نظر کنم و کاری رو انجام بدم که اون ازم میخواد . من واقعا خیلی مشکلات حل نشده با پدرم دارم که هیچ ایده ای هم ندارم چطور میتونم حلشون کنم . همیشه دوست داشتم شجاعت کسانی رو داشته باشم که راحت از خودشون و دیدگاهشون دفاع میکنن و کاری رو انجام میدن که انتخاب خودشون هست ولی نمیدونم انگار توی واقعیت برای من قفله و فقط توی خواب میتونم خودم رو خالی کنم .
– خواب دیگه ای که باز هم زیاد دیدم این بوده که من توی کوچه و خیابون هستم ولی روسری روی سرم نیست یا با لباس های راحتیِ توی خونه هستم و همه دارن بهم نگاه میکنن و من باید زود از دید بقیه مخفی بشم .
با اینکه من الان هم اگر با خانواده نباشم و بیرون برم روسری نمیذارم و کلا با این قضیه راحت شدم و اعتقادی به اون صورت به حجابی که توی خواب گم کردم ندارم .
خواب عجیبیه که ریشه در باورهای شدید خانوادگی داره چون خانواده ی من مذهبی و متعصب هستند و یک سری ازین باورها توی کودکی و نوجوانی همراه من هم بوده . حتی در حدی که وقتی نوجوان بودم اگر میدیدم کسی حجابش کمه مثلا روسریش عقب رفته چنان حس نفرتی نسبت به اون ادم پیدا میکردم که میخواستم بهش بد و بیراه بگم . واقعا امان از تعصب کورکورانه اون هم وقتی به کودکی داده بشه…
– خواب بعدی که خودتون هم اشاره کردید داشتن امتحانیه که اصلا براش اماده نیستم و یهو سر جلسه قرار میگیرم .
سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم که ما رو به فکر میبرید.