پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 26

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خداوند روزی رسان وهاب

    سلام خدمت استاد عبامنش عزیز و همه دوستان

    من در دوران نوجوانی همچین خواب هایی که دارم دنبالم میکنن یا دارم از بلندی می افتم یا انگار یه چیزی افتاده روم و داره خفم میکنه میدیم خداروشکر خیلی وفته شاید بالای 5-6 ساله همچین خواب هایی نمیبینم

    چیزی که ترغیب کرد منو کامنت بزارم 3 خوابی بود که همه یه موضوع رو داشت بهم میگفت

    من 3 بار خواب دیدم تو 2 ماه اخیر

    یکبار خواب دیدم که خدا داره بهم میگه تا میتونی قران بخون (یادمه یه تایمی فقط دوست داشتم هدایت بشم و مسیر درست رو پیدا کنم)

    دفعه دومی که خواب دیدم متوجه شدم خدا داره بهم میگه به خواسته هات رسیدم فرایند داره. باید طی کنی فرایندش رو (چون تو یه برهه ای خیلی خسته میشدم خیلی به خدا غر میزدم که پس کی میشه کی نتایج میاد و توی خواب این موضوع رو بهم گفت الله و من ممنونشم)

    دفعه سومی که خواب دیدم یه ویدیو از امام خمینی دارم میبینم که تو ویدیوش به مردم میگه: روی باور هاتون کار کنید.

    من وقتی از خواب بیدار شدم به خودم گفتم ببین تمام ادم های موفق این موضوع باور فرکانس و قدرت خلق رو میدونستن که به جایگاه بزرگی رسیدن

    این 3 تا خواب هایی بود که تو اواخر دیدم و خداروشکر میکنم خواب هایی بود که من بهشون نیاز داشتم

    من پاشنه های اشیلم رو تازه پیدا کردم

    یکیشون اینه که من هر کسی هرچی بهم میگه رو باور نمیکنم. دلیلشم به دوران بچگی ام برمیگرده وقتی من بچه بودم بهم گفته بودن که حرف مردم رو باور نکن و این از بچگی تو مغز من فرو رفته و مثل یه سد شده که باید بشکنمش چون دلیل لینکه اینقدر کند دارم پیشرفت میکنم همین باور نکردن (تمام این موضوعات) هست.

    من باید اعتراف کنم باید با خودم رو راست باشم

    این پاشنه اشیل منه که توی مغز من رفته که باور نکن

    حالا میفهمم استاد تو قدم 3 جلسه 2 میگید خودتون رو با بقیه مقایسه نکنید، چون ممکنه یکی از فاصله 5 متری خط پایان مسابقه رو شروع کرده یکی ممکنه از 10 کیلومتر عقب تر

    من اگر این پاشنه اشیل رو بردارم خیلی رشد میکنم

    متاسفانه چیزهای بد و منفی رو سریع باور میکنم حتی اگر دروغ باشه که البته به خودم قول دادم دیگه اگاهانه چیزی رو باور کنم یا نکنم چون من افکارم نیستم و ناظر بر افکارم

    خدایا به تو پناه میارم

    خدراوشکر که در این مسیر هستم اگر نبودم خدا میدونه چطور میتونستم این ذهن رو کنترل کنم

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه علیرضایی گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    به نام خداوند وهابم

    سلام به اساتید خشوک خودم ( لهجه یزدی گفتم)

    سلام به دوستان گرامی

    من خوابی که واسم تکرار میشه همونجور که استادعزیزم گفتن این هست که امتحان دارم ونخوندم وتوراه رفتن به امتحان هستم

    خواب دیگم این هس که توخونه هستم ترسیدم برق رفته ومن میخام لباس بپوشم برم بیرون ولی قدرت لباس پوشیدن رو ندارم وحتی تلفن برمیدارم هرکار میکنم نمیتونم شماره بگیرم باتلفن وکلی ترس دارم تواون لحظه

    وخواب دیگه یهو انگار پرت میشم توچاهی جایی وازخواب میپرم

    شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    به نام یکتا هدایتگر هستی و سلام به شما استاد ارزشمندم

    سلامی گرم به خانم مریم شایسته ، الگوی بی نظیر و کامل من

    و سلامی گرم به دوستان نازنین و آگاهم که همواره با خوندن کامنهاشون چنان لذت میبرم و اون فایل برام جا میفته که واقعا از خوندن هر کتاب موفقیتی، بهتر و تاثیرگذار تر هست

    استاد گرانقدرم باید بارها و بارها از شما سپاسگذاری کنم که همواره در حال گسترش و نشر آگاهی هایی هستید که همواره از آغاز خلقت تک سلولی ها وجود داشته و به مرور و با تکامل ما انسانها ، همواره نمود پیدا کردهو ما بهشون ناآگاه بودیم و شما با درک و ذهن پرسشگرتون، اونا رو دریافتید و حالا دارید با کلام دلنشینتون به ما آموزش میدید و امیدوارم و خداوندم میخوام که شنوای آگاهی باشم و بهشون عمل کنم و به مرور خودم رو رشد بدم

    سپاس از شما و این فایل های اخیرتون در رابطه با الگوهای تکرار شونده که به حق، یه سر و گردن از بقیه فایل ها بالاتر هستن چون انگار دارن خیلی عملی تر و موشکافانه تر، پاشنه آشیل هامون رو کند و کاو میکنه و حقیقتا باعث شده خیلی عمیق تر و با درکی متفاوت، دنبال اتفاقات زندگیمون و دلایل رخداد اونها باشیم، بابت همه اینها ازتون سپاسگذارم

    به نظرم اون فایل شیوه مدیریت انتقادها هم خودش ، یه فایل ارزشمند دیگه در تکامل همین الگوهای تکراری هست و شما چه زیبا تحلیلش کردیدو من به شخصه نیاز دارم بیشتر و بیشتر گوشش بدم تا بره توی عمق وجودم و ساده بگیرم، و بی قضاوت رد بشم و خودم رو در برابر انتقادها، ضعیف و شکننده نشون ندم چون به نظر من یه دلیل انتقاد این میتونه باشه که من دارم تغییر میکنم، دارم رشد میکنم و اون طرف انتقادگر، نمیخواد این رشدو تغییر و بهبود رو ببینهو خودش نمیتونه اونطور باشه و میخواد با این حرکت، من رو ناامید و تلاش و تغییرم رو بی ارزش تلقی کنه

    واقعا هر کدوم از دلیل های موجود برای انتقاد، واقعا جای فکر و تغییر باور دارند و باید خودمون رو آماده جهاد اکبر کنیم و شروع کنیم به بهتر باور و عمل کردن

    حالا برسیم به این فایل و سوال این فایل و الگوی تکرار شونده برای این فایل

    من برای خیلی از موارد و رفتارها و برخوردها و اتفاقات، الگوی تکراری دارم و به تعدادی از اونها توی کامنتهای این چند فایل اشاره کردم اما باید بگم که من برای خواب، هیچ الگوی تکراری ندارم، آخه من خیلی خیلی کم خوب میبینم

    من خیلی از افراد رو میبینم که بارها از خواب هاشون صحبت میکنن که بعضی از اونا تکراری هم هستن و من بهشون توجه هم کردم

    مثلا همسرم و زن داداشم با اینکه سالها هست دانشگاهشون تمام شده اما بارها تعریف میکنن که خواب دیدن امتحان دارن و به امتحان نرسیدن یا اینکه بهشون اطلاع دادن که چند تا از درساشون رو پاس نکردن و دوباره باید برن دانشگاه…. و باید بگم همهمسرم و هم زن داداشم هر دوشون در زمان دانشجویی خیلی استرسی بودن و خیلی زمان امتحانشون، دلهره داشتن اما باید بگم من خودم با اینکه همیشه خیلی درس خون بودم و نسبت به امتحانام و نمراتم خیلی حساس بودم اما سر جلسه بسیار آرام بودو گاهی خودم تعجب میکردم که آیا این همه آرامش طبیعیه؟؟؟ و هیچ زمان تا یادم میاد هم خواب امتحان ندیدم

    اما من تجربه این رو دارم که اگر یه تایمی یا دوره ای به یه چیز فکر کنمو ذهنمو درگیر کنه، اون همون دوره، چند بار خوابشو میبینم

    مثلا پارسال قبل از عید پدر همسرم حالشن خیلی بد شد و چند هفته بیمارستان بستری بودن

    من توی اون مدت چندین بار خواب ایشون رو دیدم که اتفاقا سالم و سر حال هم بودن و خیلی البته خودم توی خواب تعجب میکردم که دارم خواب میبینم چون من خیلی کم خواب میبینم و گذشت تا اینکه پدر همسرم فوت کردند و بعد از فوت ایشون خیلی دوست داشتم مجدد توی خواب ببینمشون و انگار دوست داشتم توی خواب بهم بگن که حالشون چطوره اما اصلا خوابشون رو ندیدم

    پس توی این زمینه من اصلا الگوی تکراری ندارم و یه مقدار هم برام عجیبه که خیلیا مدام و هر شب تقریبا خواب میبینن اما من خوشحالم چون احساس میکنم این مدلی که خودم هستم و خواب نمیبینم بسیار آرام ترم و روزم رو درگیر خواب های شب نمیکنم

    و کلا یه چیز دیگه بگم من همیشه اعتقاد داشتم و دارم خوب شب حتی اگه خیلی هم منفی باشه اما شما اگه بهش توجه نکنی و یا خودت خوب تعبیرش کنم، به خوب تبدیل میشه و واقعا نتیجش رو هم دیدم

    با عشق میرم و کامنتهای شما دوستانم رو مطالعه میکنم و منتظر فایل استادم در رابطه با پاسخ به این سوال هستم

    با عشق فایل ها رو میبیبم و گوش میدم

    با عشق به دنبال تغییر ئ بهبود در زندگیم هستم

    با عشق کامنتها رو میخونم و به همه ، همه دوستانم با عشق 5 ستار میدم چون همه ما لایق بهترینها هستیم فقط باید بپذیریم که باید در یسری زمینه ها باید رشد کنیم و بهتر بشیم و حسادت نورزیم و رها باشیم

    زیباترین و شیرین ترین خواب های شب رو برای هممون آرزو دارم

    تا بعد ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1017 روز

    سلام دوستان و استاد مهربان و مریم جون

    خواب هایی که تو کودکی برام تکرار شدن چندین مدل بود

    همیشه تو تاریکی میدویدم و یک سایه مثل سایه بابا لنگ دراز دنبالم بود تا می‌رسیدم به یک پرتگاه که زیرش دریا یا اقیانوس بود منم که شنا بلد نبودم و وحشت ناک میترسیدم بعد از خواب می‌پریدم ‌ دو سه بار که برام تکرار شد انقدر به خودم راه کار و دل گرمی داده بودم که توی خواب هوشیار بودم وقتی به اقیانوس رسیدم با خودم گفتم زهرا بپر تو آب نترس این فقط یه خوابه و این شد که اعتماد کردم و پریدم و رفتم زیر آب و شنا کردم و از دست اون سایه سیاه راحت شدم بعدم با خیال راحت بیدار شدم . خیلی جالب بود بعد یکی دوبار پریدن تو آب دیگه این مدلی خواب ندیدم

    یک نوع الگو دیگه هم که داشتم این بود که خواب میدیدم مامانم برام بیسکویت کرمدار با طعم توت فرنگی گرفته انقدر خوشحال میشدم که بیدار میشدم بخورم بعد مشتم رو که باز میکردم توش هیچی نبود و متوجه میشدم که خواب دیدم . آخی چقدر بیسکویت دوسداشتم که خوابشو میدیدم . هنوزم دوسدارم ولی خوابشو نمیبینم . فکر کنم چون روم نمیشد بگم برام بخرن تو حسرتش بودم . میترسیدم از پدر مادرم چیزی بخوام و اونا نتونن تهیه کنن براهمین از همون بچگی دقیقا برعکس خواهرم هیچ خواسته ای رو مطرح نمیکردم . تعداد دفعات معدودی هم که میگفتم اهمیتی نمیدادن برای همین سعی می‌کردم خودم پولامو جمع کنم و بخرم که یادم متاسفانه چندین بار که پول عیدی جمع کردم خواهرم ازم برداشت و کلی دلم شکست . الان که فکر میکنم همین الگو ها داره الانم برام تکرار میشه به شکی دیگه

    خواب تکراری دیگه ای که سه بار دیدم این بود که من یک پسر هستم و عاشق دختری شدم بنام عسل که اسمش رو با رنگ زرد روی در و دیوار شهر نوشتم و ار تلفن عمومی دارم بهش زنگ میزنم. اونموقه ها تلفن عمومی هنوز بود

    خواب تکراری بعدیم این بود که من دارم تو خونه خیلی قشنگ و راحت بپربپر میکنم و هر جستی که میزنم کلی اوج میگیرم حتی روی سقف هم راه میرم و جاذبه روم تاثیر نداره . خیلی باحال بود این خواب هام دوسداشتم . چون من در واقعیت هم مثل یه میمون همش بالای در و دیوار و کمد بودم و می‌پریدم اینور اونور خیلی عشق میکردم . یادش بخیر .

    خواب تکراری بعدی که زیاد هم دیدم یه حیوونی بود که می‌خواست منو نیش بزنه یا گاز بگیره . یبار موش بود یبار زنبور یبار مار . ولی مار بیشتر بود و من کلی میترسیدم

    بعد ها که به سن نوجوانی و جوانی رسیدم خواهرم گفت تو خواب بعضی وقتا کلی میخندی که الان پسرمم همینجوریه

    میگفت بعضی اوقات هم دندون قروچه میکنی که بخاطر کابوس بوده

    آره وقتی به سن و سال جوانی 16 . 17 رسیدم . خواب هایی میدیدم که برام ترسناک بودن دقیق یادم نیست چی بوده ولی یادمه آنقدر حس ترس و از دست دادن چیزی رو تو خواب داشتن که یه عالمه گریه و زاری میکردم زجه میزدم . همش تو خواب سعی نیکردم جلو اتفاق بدی رو بگیرم ولی نمیتونستم هیچ جونی تو تنم نبود خیلی غصه میخوردم یه عالمه میخواستم جیغ بزنم هرچی دهنمو باز میکردم و سعی می‌کردم هیچ صدایی از هنجره ام در نمیومد . و توی خواب می‌فهمیدم حس میکردم که فکم وحشتناک سفت و سنگین شده و نمیتونم تکونش بدم . این جور وقت ها بود که من داشتم دندون قروچه میکردم و بعد بیداری کلی فک درد و دندون درد میگرفتم و احساس می‌کردم دستام خیلی سست شدن و میلرزن . وای خدا چقدر بد بودن .

    من بعدا متوجه شدن بیشتر وقت هایی اینجوری میشم که خیلی خسته ام و توی پذیرایی جلو تلوزیون خوابم میبره . الحمدالله هم که تلوزیون پر جیغ و داد و چرت و پرت . برای همین من اینجوری خواب میدیدم . چون مامانم عادت داشت با صدای 100 دویست بار یک سریال رو میدید جوری که من کلمه به کلمه حفظ میکردم . از همون موقع هم بدم میومد از تی وی .

    یه خاطره جالب هم بگم که وقتی برای خواهر کوچیکم تعریف کردم که هر صدایی بیاد من تو خواب خوابشو میبینم اونم سو استفاده می‌کرد بدجنس . البته الان چند سال درگذشته . وقتی من خواب بودم می آمد بالا سرم و غصه های ترسناک میگفت . ههه ههه ههه همه هه هه از دست این بچه ها

    بعد یه مدت هم تو همون دوران من یه خواب هایی میدیدم که وقتی بیدار میشدم سریع مثل همون اتفاق می افتاد . خیلی جالب بود و کمی ترسناک . چون قبل فوت خواهرم دیدم دندونم افتاده و کلی خون میاد بعدم که …

    تو اوایل جوونی و مجردی بیشتر خواب میدیدم چون سرم خلوت تر بود و بیشتر تو خودم بودم الان مشغله زندگی خیلی الکی الکی وقتم رو می‌گیره . که میدونم اینم دوره ای از تکاملمه .

    این اواخر دیگه خواب کمتر میبینم و اگرم ببینم زود یادم میره بخاطر کارهای روز مره ولی من از همون بچگی عاشق خواب و خیال و رویا پردازی بودم . یادمه چندین بار سعی کردم بخوابم و ادامه خوابم ببینم که یبار تونستم :)

    میدونم که هیچی دو دنیا تصادفی و بی دلیل نیست هرچی هست برمیگرده به افکار و احساسات ما . این روزها وقتی بیدار میشم خیلی خوشحالم شوق دارم و همش میگم خداروشکر خداروشکر خداروشکر بخاطر این بخاطر اون . این از لطف آشنایی با استاد عباسمنش ‌ قبلا اینطوری نبودم و انگیزه کمی داشتم . و هدف مشخصی نداشتم . شاید هم بخاطر همون خواب های جور واجور میدیدم .

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مهناز رویانی گفته:
    مدت عضویت: 2019 روز

    سلام به بهترین بندگان خداوند

    چقدر زیبا بیان کردید استاد این فایل انگار برای من بود از جانب الگوی خوابهای تکرار شونده

    من طول روز خیلی مشغول به کار و آشپزی و کارهای خونه هستم و شب خیلی راحت می‌خوایم خواب زیادی هم نمی‌بینم به غیر از بعضی از شبها که خواب‌هایی میبینم از رفتگانی که در بین ما نیستن مخصوصا پدرم خدابیامرز و پدر همسرم خدابیامرز

    و همیشه تو خواب برام پیام دارن یعنی یه مسیله رو انگار بهم مطرح میکنند که من کاری انجام بدم حالا من دنبال چون و چراش نبودم و فقط بر اساس فایلی که ضبط شده بود نوشتم ولی برام جای سواله چرا تو خواب بقیه نمیرن مثلا خواهرم همیشه میگه از وقتی بابا رفته یه بار هم نیومده تو خوابم خیلی هم تو فکرش خوابیدم و اینا ولی جالب برای من در هفته حداقل یه بار تکرار میشه و ایمان دارم به باورهای من مربوطه حالا باید بگردم وباور پیش زمینه این موضوع رو پیدا کنم یادم میاد حتی در سالهای پیش مادر بزرگم که فوت شده بود اونم نیومد تو خوابم.

    و یه سری خوابها که خبر از وقایع بعدی رو میدم مثلا من روز قبل فوت پدرم من صحنه های رو دیدم که روز بعد قشنگ تکرار شد یا مثلا برادرم هنوز خبر نداشت بچه دار شدن من خوابش دیدم و همچنین جنسیت فرزندشونم و همچنین اسمی رو که میخواستن بزارن رو فرزندشون من گفتم قبلش شاید واسه هر کسی تعریف کنی باورش نشه و خنده دار باشه ولی برای من بارها تکرا شده و همچنان ادامه دارن.

    امیدوارم که من با خواندن کامنت دوستان و فایلهای بعدی استاد متوجه باوری که پیش زمینه این خوابها میشه پیدا کنم

    بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما استاد عزیز و دوستان همسفر

    در پناه خداوند یکتا شاد باشین و قلبتون سرشار از آرامش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رفیقه لطفی گفته:
    مدت عضویت: 2238 روز

    باسلام وعرص ادب به استاد گرامی وهمراهان این این سایت الهی

    موضوع الگوهای تکرار شونده

    من خیلی قبلها همه شب بدون استثنا خواب میدیدم وهمیشه شاکی بودم که نمیتونم خوب بخواب ولی الان خدارو شکر بهتر شدم واغلب خوابم مردن و روز قیامت بود و میدیدم که آسمانها زمین همه چی بهم خوردره و در حال حرکت وجالب اینکه اینگار کسی من و پرت میکرد یه جای دیگه چشمم وباز میکردم میدیدم بللله چقد اینجا زیباست اینقد زیبا که تو عمرم ندیده بودم ومیگفتم اخیشششش من جام خوبه واین مدل خواب چندین بار برام تکرار شده ازخیلی سالها پیش یا مثلا میبینم مردم ویا روز قیامت همش میگم ببخش وبیامرز بعدتو خواب میگم من که رو خودم کار میگنم پس نباید بترسم ویا خوابهایی که آیه قرآن مثلا فلان آیه میبینم دقیقا حرفی که به من گفته میشه یا در مورد باز شدن چشم سوم وخوشحالم از اینکه من در مسیر درستی هستم وهمه اینارو تو خواب به خودم یاداوری میکنم البته چندین بار هم چهره کسانی که به رحمت الهی رفتن در زمان بیداری دیدم مثلا مهمون داشتیم من اونو در کسری از ثانیه ‌اون فردی که فوت شده بود دیدم وجالب اینکه در همون چند ثانیه برای خودم سناریو ساختم ودر یه پلک بهم زدن دیدم اوه من کجا بودم واین چندین بار برام تکرار شده نمیدنم چرا شایدم بخاطر افکار کنترل نشده وتکرار شده .

    دوست داشتم اینارو بنویسم واستاد جان راهنمایی کنن بینهایت سپاسگزارم از تمام دوستان دراین خانواده که از کامنتهاشون درس می گیریم دوستون دارم بینهایت وبه خدای یکتا می سپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    سلام استاد جان

    مطمئنا این پست رو نذاشتین تا ما خواب‌هامون رو براتون تعریف کنیم، بلکه می‌خواستین الگوهای نهفته در ذهنمون رو نشونمون بدین؛ اما من دوست دارم یه خوابی رو تعریف کنم که شیرینی وصف‌ناپذیزی برام داشت و البته نشان از آنچه در ذهنم می‌گذرد دارد.

    تو کامنت دوستان متوجه شدم که اکثریت بعد از آشنایی با این آموزش‌ها خواب‌های آزاردهنده رهایشان کرده است و متوجه شدم خود من هم چنین بوده‌ام. تا پیش از این یک نوع خواب رو همیشه می‌دیدم که الان دقیق هم یادم نمیاد. یه چیزی مثل افتادن توی یه خلا از تاریکی یا توی یه گودی فرورفتن و سقوط کردن. الان مدت‌هاست که این خواب رو نمی‌بینم و برعکس اکثر اوقات خواب دریا می‌بینم. یعنی باربط و بی‌ربط خواب دریا، شناوربودن در دریا که البته اکثرا آرام و آبی و زیباست و می‌دونم این به خاطر آرامش درونمه؛ اما خوابی که دوست داشتم براتون تعریف کنم. این خواب برای چند سال پیشه که من مورد سرزنش و هجوم سخت اطرافیانم (همسر سابقم) قرار گرفته بودم که چرا عباسمنش گوش می‌دی و حتی از اینکه آبروم رو جلوی بقیه ببرند که زهرا همیشه داره صحبتهای یه نفر رو گوش می‌ده که با رکابی و شلوارکه ابا نکردند و صد البته که هرگز نگفتند که این مرد شلوارک پوش رکابی‌پوش داره از خدا حرف می‌زنه و زهرا عاشق خداست. زهرا گم‌شدهٔ خودش رو اینجا پیدا کرده و اگه تا ابد سرزنشش کنید، پا پس نمی‌کشه، حتی اگه از لحاظ مالی هم تغییری نکنه.

    خلاصه این خواب که تعریف می‌کنم برای اون زمانه:

    خواب دیدم یک جا نشستم، جایی مثل جلوی یک ساحل رو به دریا که مسکونی و تجاری است. یعنی جایی که من نشسته بودم روی شن‌های ساحل نبود، جلوی چند تا مغازه بود و مردم در حال رفت‌‌وآمد بودن. من داشتم دریا رو تماشا می‌کردم که یک دفعه چیزی شبیه سونامی اتفاق افتاد و یه موج عظیم از دل دریا بیرون اومد، دریا به هم ریخته و طوفانی شده بود، مردم سراسیمه این‌طرف اون‌طرف می‌دویدند ؛ اما من از اونجایی که نشسته بودم تکون نخوردم و یک آرامش وصف‌ناپذیری تمام وجودم رو گرفته بود. یک دفعه نگاه کردم دیدم استاد هم کنار دست من نشسته و داره به دریا نگاه می‌کنه و مردم همچنان هراسان در رفت و آمد هستند. آرامشی که اون لحظه در خواب درک کردم و شیرینی در کنار استاد بودن چنان واقعی بود که هنوز بعد از یکی‌دوسال از گذشت ماجرا، طعم آن رو احساس می‌کنم.

    این خواب نشان‌دهندهٔ اینه که ته ذهنم مسیری رو که دارم می‌رم رو پذیرفتیم و این یعنی حداقل این باور رو برای خودم درست کردم که این حرف‌ها عین حقیقته و من در ساحل این آموزش‌ها که ساحل امن توحیده در آرامشم.

    بعدها وقتی استاد توی یکی از فایل‌ها گفتند که من اگه اتفاقی مثل این فیلم‌ها بیفته و مردم در حال فرار باشند از خدا می‌پرسم کدوم نقطه امن‌تر است و همونجا آروم می‌گیرم، من دیدم دقیقا همون چیزیه که پیش از این، تو خواب دیدم.

    استادجان

    بی‌شک درجه آرامش شما بسیار بالاست و نوش جانتان، اما آرامشی که در خواب حس کردم رو گاهی در بیداری هم حس می‌کنم، انگار خطر رو می‌بینم و از اون نمی‌ترسم و نه تنها نمی‌ترسم بلکه در بهترین و خوشایندترین حالت روحی به سر می‌برم (قطعا که برای من نوپا، این حالت همیشگی نیست و گاه تعادلم رو از دست می‌دم)

    و آن‌قدر که بابت همین آرامش و سرخوشی نیز مسخره می‌شم، دخترم بهم می‌گه مامانم مسته یا این‌قدر از درد سِر شده که متوجه درد جدید نمی‌شه، همکارم می‌گه تو دچار اختلال خوشبینی هستی، خونوادم می‌گن زهرا، دست از مشنگ‌بازی بردار (شما این‌ها رو با استیکر خنده بخونید) و من دقیقا مثل همونجا تو ساحل دریا فقط بهشون نگاه می‌کنم و لذت می‌برم که این‌ها ناخواسته دارند از من تعریف می‌کنند.

    دنیاتون پر از شیرینی آرامش و احساس رضایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    بنام الله مهربانم

    سلام. دوستای گلم و استاد جانم و مریم جانم

    الگوی تکرار شونده ی وجود من ….

    آااااخخخخ از این الگو که پدر منو در آورده،من چقدر شده تو زندگیم جهاد اکبر بپا کردم،تو تمام کامنت هام گذاشتم که چه جهادی تو روابطم شروع کردم

    چندبار تحریک شدم دوره رو بخرم اما به صدایی درونم میگه همین دوره هایی که تا الان خریدی رو درست استفاده من و عمل کن بینهایت بیشتر نتیجه میگیری نسبت به اینکه فقط محصولات من رو تو اتاق شخصیت زیاد کنی

    واسه همین دوباره استارت دوره ی عزت نفس و به صلح رسیدن با خود رو زدم

    و اما الگوی تکراری تو زندگی من اینه که تو روابطم هر چندوقت یبار یه تنش بوجود میاد،یه اختلاف نظری پیش میاد،همسرم مثل بچه ها قهر میکنه،همیشه یادم میره چی رو کجا گذاشتم

    وای خدای من نمی‌دونم چه باوری باعث شده این موارد تو زندگیم خلق بشه

    من همش تو خواب و بیداری دارم به این فکر میکنم که خواسته هام چیه ،ترمز هام چیه

    اما سوال اول،من تو بچگی زمان دبستان،همیشه و همیشه این خواب تکراری رو میدیم که تو یه کوهستان خیلی خیلی سرسبزی راه میرفتم که منتهی میشد به یه دره ی عمیقی که داخلش به رودخونه داشت،تو زمان راه رفتنم سر بریده از میدیدم که وقتی رفتم نزدیک و دیدم که سر برادرمه که چشماش به سمت من برگشت و من جیغ کشیدم و به سمت اون دره که توش رودخونه بود دوییدم و قبل از سقوط بیدار میشدم،نمیدونم چرا ولی سالها این خواب رو‌میدیدم

    خوابی که اکثر اوقات الان میبینم،اینه که شوهرم با خانم دیگه از هستش و بهم خیانت کرده و منم میخوام ازش جدا بشم،این خواب رو به شیوه های مختلف میبینم،و هرچقدر هم که با خودم تکرار میکنم که الطیبون للطیبات و الخیر فی ماوقع،و فایل عشق واقعی رو‌گوش میکنم که شما فرمودید توکل یعنی اینکه خدا حواسش به همه چی هست و نیازی به نگرانی من نیست ،بازم فایده از نداره

    من فکر میکنم چون زیاد تو فکرم در طول روز این افکار میکذره شب هم همین خواب رو‌میبینم

    با وجود اینکه من پیوسته دارم تکرار میکنم که من مرد پاک و وفادار میخوام و خداوند هم بهم عطا میکنه،ولی باز هم این خوابها دست از سرم برنداشته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 941 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام

    استاد جان در جواب سوالتون من وقتی بچه بودم مدام هر شب کابوسهایی میدیدم که خیلی برام عجیب بود انگار یه جور وهم و خیال بود که خودمم نمیدونم حالا هم چی بود فقط توی خواب احساسش میکردم یه جور موج های زبر و عجیب و ترساناک که انگار اگه یک موجش به من برخورد میکرد به کل نابود میشدم و من تو خواب مدام ازون فرار میکردم و خیلییییی زیاد تکرار میشد جوری بود که من از خواب بیدار میشدم انگار واقعا اونو تجربه کرده بودم و هیچوقتم نمیتونستم مثل خوابم برای کسی تعریفش کنم چون حالت وهمی بود .

    خواب دیگه که خیلی برام اتفاق میفته الان هم گاهی میبینم اینه از نردبون دارم به پشت بوم میرم و تو راه از نردبون میفتم پایین و تو سقوط یهو از خواب میپرم و بیدار میشم …

    خواب دیگه که وقتی بچه بودم خیلی برام تکرار میشد این بود که خواب میدیدم یه بیل مکانیکی اومده تو خونه مون و داره تخریب میکنه و خونه هر لحظه میخواد رو سرمون خراب بشه و من هر بار که بیدار میشدم کلی ترسیده بودم و خداروشکر میکردم خواب بوده یادمه این کابوس هم از زمانی شروع شد که تو محله مون بیل مکانیکی اومده بود و یکی از همسایه ها ساختمون سازی داشت و من چون کوچیک بودم اون بیل تو ذهنم خیلی بزرگ و ترسناک جلوه کرد و بهش خیلی توجه میکردم به دندانه هاش و نحوه حرکتش و ….

    من تو بچگی و حتی تا این چند سال خیلی خیلی خواب میدیدم اینها چند تاش بود که مثل الگو تکرار میشد ولی خوابهام به حدی زیاد بود و متنوع که بعضی وقتا خودم کلافه میشدم و میگفتم کاش یه شب میخوابیدم و خواب نمیدیدم یا حداقل یادم نمیموند خواب چی دیدم چون خوابهایی که میدیدم به ندرت قشنگ بود و 90 درصد خوابهای استرس آور و یا تکرار چیزهایی بود که نمیخواستم و یادمه قبلا صبحها از خواب بیدار میشدم به شدت انرژیم پایین بود و به شدت خسته بودم و اصلا نمیتونستم مثبت فکر کنم از لحاظ فرکانسی خیلی فرکانس غم و اندوه داشتم و همیشه دلم میخواست راهی پیدا کنم که این خوابها کنترل بشه ….

    خداروشکر میکنم الان خوابهام خیلی کم شده یا خوابهایی که میبینم تقریبا خنثی هستن و من خواب بدی نمیبینم که صبحش انرژیمو پایین بیاره

    و از وقتی استاد جان گفتن که ما توی خواب هیچ فرکانسی نمیفرستیم و خوابها اغلب یه جورایی فرکانسهای قبلی مارو نشون میدن و اتفاق بدی رو برامون رقم نمیزنن خیالم راحت شده و حسم رو بخاطر هیچ خوابی بد نمیکنم و اگه خیلی کم خواب بدی ببینم میگم این حاصل فرکانسهای قبلیت بوده تو از الان میتونی فرکانس جدید بفرستی و نگرانی نداره …

    ولی خیلی برام جالبه اگه آدم انقدر فرکانس قوی بفرسته انقدر خوب رویاهاشو تجسم کنه که بتونه تو خواب اونو تجربه کنه این واقعا محشره، چون خودم چند بار تو خواب خواسته هامو دیدم و نمیدونم من اینجوری هستم یا برای همه این شکلیه همیشه خوابها خیلی حس بیشتری به آدم میدن … و تو خوابم هر چند واضح نبود ولی انقدر برام شیرین و دلچسب بود که وقتی پا شدم از خواب دوست داشتم ساعت ها و روزها توی اون خواب بمونم و بهش فکر کنم….

    امیدوارم که همگی ما خوابهایی ببینیم که که سر ذوق و خوشی بیارتمون و صبح با حس خوب از خواب بیدار بشیم .

    خدایا شکرت برای آگاهی های جدیدم

    ممنون استاد جان مهربونم

    ممنونم خانوم مهربون شایسته عزیزم

    در پناه پروردگار مهربونمون باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    حسین موحد گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    سلام استاد

    تا گفتین سیاه چاله یاد خواب هایی افتادم که در کودکی و نوجوانی بسیار میدیدم ولی نمیدونستم چه تعریفی یا اسمی براش داشته باشم ولی سیاه چاله دقیقا تعریف این موضوع است که من میدیدم

    میدیدم که یک فضای بسیار بسیار بزرگ تاریک که من معلق در فضا هستم ولی من تو اون فضای بزرگ و تاریک تحت فشار بودم انگار فضا کوچیم بود برام و گذر زمان خیلی آهسته میشد اونقدری که انگار یک ثانیه به اندازه یک دقیقه یا حتی بیشتر میگذشت میگذشت و این کابوس من بود

    و خواب های تکراری که تا الان دیده ام:

    1-من زیاد خواب دیده ام که ادرار میکنم اونم معمولا در محیط تنش زا که انگار تحت فشارم و عجله دارم

    2-من زیاد خواب های ترسناک دیده ام ولی در شکل های مختلف و از خواب میپرم و دیگه نمیتونم بخوابم حتی یبار اونقدر ترسیده بودم که همون لحظه میترسیدم دوباره بخوابم و همون خواب را ببینم

    استاد الان که اینارو نوشتم و بهشون فکر کردم میبینم که همشون یک ریشه دارند اونم تنش و فشار است حالا نمیدونم چه باور یا افکاری دارم امیدوارم یه ویدیو از کامنت های مشترک بسازید چون خیلی خوب پیش میریم

    ممنون از زحماتتون که اینقدر تاثیر داره روی ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: