پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام سلام به همه دوستای گل و بلبل تو این بهشت خدایی و سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیزتر
من زیاد خواب نمیبینم، ینی خیلی خیلی کم خواب میبینم یا شایدم یادم نمیمونه خوابام
الانم از خواب نمیخوام بنویسم، اومدم از تجربه و حس خیلی خوب دیشب موقع خواب بنویسم:)
من دیروز خداروشکر روز خیییلی خوبی داشتم، همونطور که تو کامنت کدنویسی جلسه یک دوره کشف قوانین نوشتم و تعریف کردم، اما دیشب موقع خواب یه لحظه نمیدونم چرا یه دفه و شدید دلم گرفت، یه دفه دلم خواست که کاش چیزایی که میخواستم رو الان داشتم، کاشکی یه عزیز دل داشتم این روز قشنگمو براش تعریف میکردم.. خلاصه برای مثلا دو ثانیه یه دفه این حس و حال اومد سراغم، دلم یه دلگرمی میخواست، یه هدایت…
و طبیعتا رفتم سراغ نشانه امروز من تو سایت:)
چه فایلی اومده باشه خوبه؟
آقا قسمت 94 سفر به دور آمریکا بود که اول فایل مریم جان میگه:
برای داشتن احساس خوب و حال خوب، نیازی نیست حتما یه جای خاصی باشیم، یا یه فرد خاصی توی زندگیمون باشه، یا به یه خواسته ی خاصی رسیده باشیم… بلکه اون چیزی که ما رو به اون جای خاص هدایت میکنه، اون فرد خاص رو وارد رابطه مون میکنه، و درها رو برای اون نعمتهای خاص توی زندگیمون باز میکنه، دیدن زیباییهای همین لحظه ی زندگیمونه و سپاسگزاری برای داشته ها و نعمتهایی که همین حالا توی زندگیمون هست
خدای من:) هدایت و دلگرمی ازین بهترم مگه میشه؟ مگه داریم؟
خدایا عاشقتم:) مریم جان استادجان عاشقتونم:)
فعلا به خدا میسپارمتون تا شب:)
باید برم سرکار
بوس بوس قلب قلب
پنجشنبه صبح 6 جولای ساعت 8:50 دقیقه
برم یه روز عالی رو شروع کنم:)
سلام استاد عزیز ،خدا قوت به شما و مریم جان،ممنون از فایل های جدید دانلودی بی نظیرتون و اینکه جدیدا انقدر دارید ریر میپردازید به مسائل و آسون تر واسمون توضیح میدین ️،اولین کامنتم توی این 3 ساله حدود 1 ماهه هر روز دارم به سایت سر میزنم و یاد گرفتم از کجا فایل جدید دانلود کنم
من اصولا خیلی خواب نمیبینم و اصلا یادم نمیونه ولی شاید بگم چندین بار طی طول زمان های مختلف این خوابو به شکلای مختلف میبینم که _*[ من مثلا با یکی دوتا اعضای خانوادم توی یه جا و موقعیت و مکانی هستم، بعد همه چی عادیه تا اینکه یه اتفاقی میفته که من باید هر چی سریع تر اون مکانو با نگرانی راجب عزیزامم ترک کنم و دوست دارم از خواب بیدار شم، شاید چیزی مثل سیل یا زلزله، دقیق یادم نمیاد ولی تهش به این ختم میشه که من باید بدوم تا جایی که میتونم و اغلب به آرامش تهش نمیرسم و وسط دویدنم از خواب میپرم و فقط میگم خدارو شکر که خواب بود…!! و خیلی جالبه تا قبل از شنیدن این ویس اصلا بهش توجه نکردم که شاید بیشتر از 2 ،3 بار این خوابو دیدم شاید حدود 12 یا 12 بار ، مخصوصا وقتایی که درگیری های ذهنیم با خودم بیشتر بوده… البته الان خداروشکر خیلی بهتر شدم شاید بیخیال تر شدم ،،
نظر خودم اینه چون این باورو دارم که دوست دارم خیلی از لحاظ مالی به عزیزانم کمک کنم و رفاه مالی رو توی زندگی اونا و خودم عادی کنم و وقتی میبینم بخاطر چیزی اذیت میشن واقعا از خودم انتظار بیشتری دارم و عاشق آوردن شادی و خنده از وسیله شدن خودم از سمت خدا برای بقیه هستم و میتونم بگم این بزرگ ترین خواسته منه و از خودم خیلی انتظار دارم ، کمالگرا هستم و نمیدونم چیکار کنم که بابت تلاش هام هر چند 1 قدم در هر روز به خودم بیشتر افتخار و احساس خوب بدم… البته اینم بگم که با دوره های شما و انجام تمرین شکرگزاری و کنترل حدودی ورودی ها خیلی نعمت ها رو جذب کردم ولی از خودم توقعم خیلی زیاده و از این بابت از درون خیلی در صلح نیستم ! اگه کامنت منو خوندید خیلی خوشحال میشم پاسختونو یا توی فایل بعدی یا هر جور صلاح میدونین بشنوم و باز اجازه بدم دری از درهای رحمت خداوندم را به زندگیم بیشتر و بیشتر باز شه ، از شما بسیار ممنونم و می آموزم ،خدا حفظتون کنه ، خیر و خوبی و شادی و زیبایی بهتون بیشتر بده انشالله
سلام و خسته نباشید به بهترین استاد دنیا و دوستان عزیزم در سایت من هم خداروشکر میکنم بابت مسیری که توش قرار گرفتم خاستم سوالتون که پرسیدین رو جواب بدم استاد من یه نوع خوابهای مشابه میبینم خواب اینکه یه نفر میخاد من رو خفه کنه که اکثرا هم یکی از نزدیکان منه و هر چقدر که داد میزنم کسی صدامو نمیشنوه و یا اینکه گم شدم جایی و کسی که دوسش دارم رو گم کردم و هر چقدر تلاش میکنم پیداش کنم نمیشه و گاهی تا صبح تلاش میکنم که شمارش رو بگیرم یا پیام بهش بدم ولی موفق نمیشم و خیلی اذیت میشم البته ناگفته نمونه که این اواخر کمتر میبینم و اینکه توی خواب که دارم از ترس میمیرم یا اینکه کسی داره خفم میکنه یا صدامو کسی نمیشنوه یه آیه از قرآن رو میخونم بعد رها میشم و بیدار میشم مثلا یک بار که یه نفر داشت میومد سمتم خفم کنه داد زدم که خدای من خیلی بزرگهههههه بعد یه دفعه بیدار شدم آروم شدم و یه بارش داشتم تو خواب این آیه رو تکرار میکردم که الهی و ربی من لی غیرک در صورتی که من این آیه رو بلد نبودم و توی خواب به زبونم اومد که بیدار شدم زدم تو اینترنت که معنیش چیه بعد فهمیدم این آیه است و خییییلی حالم دگرگون شد استاد عزیزم دوسداشتم خوابهایی که میبینم رو با شما در میون بزارم و باعث افتخارمه که شما پیامم رو بخونید بهم قوت قلب میده بهم اعتماد بنفس و امید میده که آره من توی راه درست قرار گرفتم که آره منم میتونم موفق باشم خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم بخاطر وجود شما و آگاهی هایی که هر روز نصیبمون میشه و از شما استاد عزیزم سپاسگزارم بابت تک تک کلماتی که به زبون میارید امیدوارم یک روز باهاتون حرف بزنم و از موفقیتهام براتون بگم برای همه ی بچه های سایت آرامش آرزو میکنم که بهترین نعمته
سلام به استاد عزززیزم
و تمام دوستان گل
من در گذشته خیلی خواب میدیدم
خیلیییی زیاد ولی الان مدتهاست که تقریبا خوابی نمیبینم
و یک مورد هم که یادم میاد این بود که حدود سه ماه پیش یک خواب عجیب و بسیار تکان دهنده دیدم که خدا دقیقا جواب حل یکی از مساعلمو بهم گفت که دقیقا جزو چهار تا درخواست حل مساله ام در جلسه دوم حل نساعل بود.
در گذشته هم چیزی که یادم میاد این بود که خیلی سقوط میکردم
یعنی شاید هزار بار اسن خوابو دیده بودم که از یه کوه خیلی بلند سقوط کردم و هر جی سعی میکنم فریاد بزنم صدام در نمیاد.
من چیزی که درک کردم که نمیدونم چقدر درسته یا غلط ایته که خوابهای ما سر ریز افکار و باورهای ما هستند.
یعنی یا ما به یک موضوعی بسیار بسیار توجه میکنیم که باعث میشه خوابی ببینیم که ارتباط مستقیمی با اون موضوع داره.
یا عمیقا و به شکل مخفی افکاری در ذهن ما میچرخه که ما خیلی واضح در موردش چیزی بروز نمیدیم.
دقیقا مثل باورهای ما که خیلی مخفی و عمیق هستند ولی ما ازشون اطلاعی نداریم.
در این حالت هم ما خوابی میبینیم که اون خواب سر ریز اون باور ها هستند.
بطور مثال یک شخصی از دوستان حدود دو ماه پیش خواب دیده بود من به طرز فجیعی تو یک تصادف کشته شدم.
من کاملا مطمعن هستم بدلایلی ایشون در حد مرگ از من متنفره اما در ظاهر خیلی متفاوت رفتار میکنه.
اصلا دلیلش هم مهم نیستها. اما ایشون عمیقا بقدری از من متنفره که دوست داره منو مرده ببینه .
حتی تو مراسم ختم من هم تو خواب شرکت کرده بود.
و بارها میگفت حمید من خواب هر چیو ببینم سریع اتفاق میفته هااااا.
گفتم باشه تو خیالت راحت.
اما من کاملا به احساس تنفرش از خودم واقفم.
چون من طبق قوانین دارم رفتار میکنم یعنی سعی میکنم رفتار کنم ایشون احساس میکنه من خیلی آدم ظالم و سنگدلی هستم و به شدت ار من متنفر شده.
بطور کلی من احساس میکنم خواب های ما نشان دهنده میزان توجه و احساسات عمیق ما نسیت به یک موضوعه.
موضوعی که بشکل ویژه ای ذهن مارو درگیر خودش کرده.
چیزهایی که ما در خواب میبینیم از دریچه نگاه ماست نه آنچه اون شخص تجربه میکنه.
در واقع خواب ما،واقعیت زندگی اون شخص نیست بلکه چیزیه که ما در مورد اون شخص فکر میکنیم.
یا شرایطی که ما در مورد اون شرایط به اون شکل فکر میکنیم.
سلام به استاد توحیدی من…
استاد الان در وضعی هستمکه پر از تضادها ست برام،ولی منحال عجیبی دارم، از اونجایی که شاگرد این سایت و شما هستم یاد گرفتم مسائل رو به خودم گره نزنم و درس هاشون رو بگیرم و الگوهای تکراری که هر بار به شکلی داره میزنه بیرون،سعی میکنم کنترل آگاهانه داشته باشم
ریشه مسائل به عزت نفس و خود باوری و لیاقت بر میگرده
الگوهای تکراری خوابهام که جدیدن بولد شده برام،رفتن سر جلسه امتحان،دیر رسیدن ترس از دیر شدنم،با میرم میبنم دمپایی پوشیدم،یا مداد ندارم یا سوالات رو بلد نیستم خلاصه همه بر پایه ترس هست و نگرانی و بلد نبودن و یکی هم الگوی ساختن خانه،هر بار به شکلی یا دارم میسازمش،یا خرابش کردم،یا تاریکه یا خیلی زیباست و این الگو هنگام بیدار شدن نگرانی منو بیشتر میکنه خدایا دلیل این تکرار چیه؟
ولی اینروزها باورهام داره برام روشن میشه و اینکه باور به باورهای مخرب خودم و اینکه فقط من مسؤلم فقط من…سعی میکنم آگاهانه اینو هی تکرار کنم تا به راه حل برسم…تا وقتی دریای پر تلاطم روحم و ذهنم آرام نشه این زیبای شکوه دریا رو نمیبینم این ماهی ها که هستن رو نمیبنم و ماهی هارو برای خودم به ایده و راهکار ساده تشبیه کردم ایراد از دریای پر تلاطم ذهن منه…
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم هدایتم کن که سخت به تو فقیر و محتاجم
این روزها خیلی دارم روی عقل خودم حساب کنم خیلی،خدایا منو در حساب کردن روی خودت یاری و کمک کن که برای بنده ات کافی هستی….خدایا دارم رشد میکنم دارم بزرگ میشم و اوضاع بهتر و بهتر میشه من نجواها نیستم ،من هستم،بنده تو تنهای تنها.منو یاری کن…
استاد عزیزم دوست دارم و از زحمات و تحقیق و بررسی برای درک بهتر و راحتر قانون سپاسگزارم…
چشامو باز کردم در حالی که میدونستم خیلی دیر بیدارشدم! اینو از زاویهی تابش خورشید میتونستم حدس بزنم … .
*به ساعت گوشی نگاه کردم دیدم ساعت 12:30 شده!
اولش ناراحت شدم و خودمو سرزنش کردم، اما طولی نکشید که وقتی داشتم صورتمو میشستم به خودم گفتم فدای سرت، به خاطر کمبود خواب چندروز گذشته و امتحاناتت بوده، عیبی نداره و از خوابت لذت بردی!
همینو که گفتم احساسم به شدت خوب شد و تصمیم گرفتم با یه دوش سرعتی، امروز رو با حال خوب ادامه بدم … .*
یادم افتاد استاد یه فایل با موضوع خواب اپلود کرده، بیدرنگ هدایت رو پاسخ دادم و تصمیم گرفتم همزمان با صبحونه، فایل رو گوش کنم. (اینم بگم که من تحت هیچ شرایطی از صبحونم نمیگذرم، حتی اگر ساعت 12 باشه!)
این فایل چقدر آشنا بود با اینکه شاید اولین بار بود استاد در مورد این مسئله صحبت میکردن!
این فایل مثل یک قطعهی پازل جدید در کنار سایر قطعات قبلی بود که اخیراً پیدا کرده بودم و نکتهی جالب اینجا بود که این قطعه با قطعات قبلی کاملا چِفت میشد!
یادمه آخرین بار که یک خواب تکرار شونده دیدم، با این آگاهی از خواب بیدار شدم که این خواب داره به من یک پیامی رو منتقل میکنه که یه چیزی در وجود من هست که نمود عینیش چنین صحنههایی میشه که میبینم!
این قطعهی اول پازل بود و طولی نکشید که قطعهی دوم رو پیدا کردم و فهمیدم این کد مخرب از بچگی در وجود من بوده و به شدت برای من آشنا هست که چنین خوابها و صحنههایی رو به وجود میاره!
اول اینکه، من فکر میکنم یکی از اقداماتی که کمک میکنه سرنخ این خوابها رو پیدا کنیم اینه که بتونیم تشخیص بدیم این خواب ها رو از چه دورانی داریم میبینیم؟!
اینکه فلان خوابو از بچگی میدیدم یا اینکه از دوران نوجوانی، یا از وقتی دانشگاه رفتم؟!
این کمک میکنه در برههی زمانی درست ریشهی خواب رو پیدا کنیم و در ناکجا آباد سیر نکنیم.
دوم، شاید با نوشتن این موارد تکرارشونده در خوابهامون نتونیم یک شبه علتشون رو پیدا کنیم اما همین که در موردشون فکر کنیم و بدونیم این موارد اتفاقی نیستن، خودش یک قدم بسیار بزرگ محسوب میشه و قطعات بعدی پازل بهمون گفته خواهد شد.
همونطور که گفتم، من تا قبل از اینکه این فایل استاد رو ببینم، متوجه تکراری بودت یه سری از خوابهام شده بودم و میدونستم یه علت خاصی میتونن داشته باشن، حتی با خودم مشخص کرده بودم که چه خوابهایی رو تکراری میبینم، ولی نمیتونستم دقیقا بفهمم که علتشون چه چیزی درون من میتونه باشه.
اینم بگم که ریتم تکراری بودن خوابهای من با فاصله هست، یعنی چه بسا من ماهی یکبار چنین خوابهایی رو (که در ادامه اشاره میکنم) میبینم اما وقتی تکرار بشن، دیگه اتفاقی نیست و باید ریشه رو پیدا کرد.
• یادمه آخرین باری که یک خواب تکراری و صدالبته وحشتناک رو دیدم، حدود چند ماه پیش بود و زمانی که از خواب بیدار شدم اینقدر حالم بد بود که با خودم عهد کردم ریشه این جنس خواب رو پیدا کنم و همونجا بودش که این جرقه در ذهن من زده شد که …
“شاید خوابهای تکرار شوندهی ما نشان از باگهای درون ما دارن”
به نظرم این اصلا اتفاقی نبود که برای چندمین بار خواب دیدم که من مُردم و ناراحتی و تاسف دیگران رو در مورد این موضوع نظارهگر باشم!
یادمه از وقتی بچه بودم، وقتی فیلمایی رو میدیدم که آدم خوبهی فیلم فوت میکنه و همه براش گریه میکنن، مو به تنم سیخ میشد از اینکه همه چهطوری دارن بهش توجه میکنن!
یادمه هر بار در بچگی بازی میکردیم، من نقش پلیس بازی رو میگرفتم و سناریو رو یه جوری تنظیم میکردم که در اخر میمیرم و یا خودمو فدا میکنم و همه برام گریه میکنن!
از همون بچگی تا وقتی که یکم بزرگتر شدم، هرجا خبر فوت ناگهانی کسی رو میشندیم، اضطراب و ترس و وحشت وجودم رو فرا میگرفت؛ بارها بود که با دوستان میخواستیم مثلا کوه بریم یا گردش بریم اما من همش تو ذهنم میترسیدم از اینکه تو راه تصادف کنیم یا اتفاقی برای من بخواد بیفته ...
به دوران راهنمایی رسیدم که با خبر فوت یکی از همکلاسیهام از کوه وحشتم چند برابر شد و همیشه یک ترس بزرگ از دیدن کوه داشتم.
قضیه فقط همین نبود و حتی از آب هم وحشت زده بودم و اگر سرم زیر اب میرفت وحشت میکردم.
بزرگتر گه شدم و به نوجوانی رسیدم، یه مقدار دیدم به افکارم بهتر شد و دیدم این همه مدت که قبل از رفتن به جایی ترس از مرگ داشتم، نه اتفاقی افتاد و نه کسی چیزیش شد و انگار این احساس غلطه!
یواش یواش فهمیدم که چنین افکاری صحت ندارن و نباید بهشون بها بدم …
همین باعث شد آگاهانه از همون موقع به صورت تکاملی سعی کنم قدم در دل ترسام بذارم؛ مثلا …
کلاس شنا ثبتنام کردم و با حضور مربی وارد آبهای عمیق شدم تا اینکه تکاملم رو طی کردم و بعد از اون هر بار که تنها استخر میرفتم وارد قسمت عمیق میشدم و شنا میکردم.
بعد از اون تصمیم گرفتم آگاهانه پا به کوه بذارم، پس با اکیپ کوهنوردی هماهنگ کردم و پا به پای اونا رفتم و ترسم ریخت، تا جایی که بعد از اون خودم همیشه تنهایی وارد کوهستان شدم و قلههای شهر رو به هدایت خدا رفتم.
اما خوابهایی که هر چند وقت یکبار نشان از گریه و زاری اطرافیان برای من داره، حکایت از این داره که هنوز این ریشه رو نتونستم بسوزونم و تا به الان موفق شدم که فقط شاخههای نشات گرفته از این ریشه رو قطع کنم.
انگار من هنوز اون تهتههای ذهنم، دوست دارم دیگران برام دل بسوزونن و ترحم کنن و گریه کنن! که اینم ریشه از همون دوران بچگی من و فیلمها داره …
الان نمیدونم چهطوری ولی ایمان دارم همون طوری که هدایت شدم اینجا در مورد این مسائل صحبت کنم، مسائلی که شاید هیچ وقت حتی با خودم در موردشون صحبت نکرده بودم، هدایت میشم به اینکه چهطوری ریشهی ترحم و دلسوزی رو هم بسوزونم …
همونطوری که هدایتم کرد شاخههای اصلی رو قطع کنم، همونطوری که با دیدن اون خوابها بهم گفت چنین ریشهای در وجود من هست و اگر برطرفش نکنم، چه بسا دوباره با شاخههای جدید رویش پیدا بکنه!
• یکی دیگه از خوابهای تکراری من که هر
چند وقت یکبار رخ میدن و من از دیدنشون واقعا متاسف میشم اینه که خواب میبینم با اعضای خانوادم، خصوصا پدر یا مادرم یه دعوای شدید دارم!
این در حالی رخ میده که نه قبلش بحثی بود و نه بعدش بحثی رخ داده، در ظاهر هم ماجرا هم نه کینهای ازشون دارم و نه مشکلی دارم؛ نمیدونم چه ناراحتی یا غم و ناراحتی از گذشته ممکنه در وجود من باشه که چنین خوابهایی رو میبینم.
حدس خودم اینه ممکنه اینم ریشه در نوجوانیهام داشته باشه که بیشترین دوران کنتاکت با خانواده رو داشتم، لابد ریشه در همون ایام داره که گاه و بیگاه سر مسائل جزئی باهم بحقثمون میشد و من صدام بالا میرفت.
• یکی دیگه از خوابهای تکرار من که از بچگی چنین جنسی از خواب رو داشتم و بارها و بارها رخ میداد این بودش که خواب میدیدم من با پای برهنه دارم در یک توالت راه میرم! و این به شدتتتت برای من مشمئزکننده بود و هیچ موقع علتشو پیدا نکردم، فقط میتونم بگم از بچگی میدیدم.
• یه خوای تکرار شونده دیگه، که اتفاقا اینم از بچگی خیلی برام تکرار میشد این بودش که خواب میدیدم کسانی دنبالن کردن و من فرار میکنم!
یه وقتایی هم خواب میدیدم گیر میفتم و نه میتونم فریاد بزنم و کمک بخوام و نه میتونم دست و پا بزنم!
این دو الگوی گیر افتادن و فرار کردن رو بارها از بچگی تجربه کردم.
• الگوی تکراری دیگه که اخیرا برام رخ داده اینه که خواب میبینم امتحانی که خیلی برام ارزشمند و مهمه رو یهویی بهم اطلاع میدن، و من به سرعت و اضطراب باید خودمو برسونم در حالی که هیچی نخوندم و اماده نیستم و این اتفاق یک بارروانی خیلی بدی رو برام داره.
• الگوی تکرار شوندهی دیگه این بود که خواب کسانی رو میبینم از دوستان و آشنایان که ارتباط خیلی کمرنگی داریم و شاید چند سال یکبار ببینمشون.
• یه وقتایی هم خواب نزدیکانی رو میبینم که فوت میکنن و این هم به نحوی بار روانی بدی رو برای من خواهد داشت.
چیزی که شخصا تجربه کردم اینه که تمام این خوابها فقط خواب نیستن و حداقل تا 24 ساعت بعد از بیدارشدن ذهنمون رو درگیر میکنن و یه جورایی در روز بعدی تاثیر خواهند داشت و احساس ما رو متاثر میکنن.
نکتهی دوم اینکه، من فکر میکنم اگر ما خالق زندگی خودمون هستیم، پس باید خالق خوابهای خودمون هم باشیم و اما گاهی اوقات این چنین خوابهایی رو ناآگاهانه دعوت میکنیم! همونطور که گاهی اوقات اتفاقات زندکی رو ناآگاهانه دعوت میکنیم!
پس اگر اراده کنیم حتی جنس خوابها رو تغییر بدیم، میتونیم و هدایت میشیم و از پسشون بر میایم که خالق آگاهانه خوابهامون باشیم. اما چرا خواب مهمه؟!
به نظر من، ما انگار عادت کردیم که خواب رو کمارزشترین پدیدهی زندگی تلقی کنیم و چه بسا در نظر ما، خورد و خوراکمون ارزش بالاتری از خواب برامون داشته باشه و رتبهی خواب در کف اولویتهای زندگی باشه!
اونم نه اینکه آگاهانه بذاریمش کف اولویتها، بلکه چون همه چی رو بالاتر میدونیم و چه بسا مثلا مسئلهی ریزش مژهها ارزش بیشتری از کیفیت خواب رو برامون داشته باشه!
همهی اینا رو گفتم که بگم من به این فایل خوشبینم، به این متن که دارم برای اولین بار در زندگیم مینویسم خوشبینم، حتی به خوابهای ناهنجاری که دیدم و تعریف کردم خوشبینم، چون احساس میکنم وارد مرحلهی جدیدی از رشد شدم که قراره به خوابم توجه بیشتری داشته باشم و کنترل آگاهانهی خلق خوابم رو هم بدست بگیرم، همونطور که کنترل خوراکم رو بدست گرفتم، کنترل افکارم رو تا حدود مناسبی بدست گرفتم؛ مگه غیر اینه که خواب یعنی یک سوم از کل زندگی هر انسانی رو تشکیل میده؟!
افسوس که این همه مدت حواسمون نبود و شکر که هر موقع ماهی رو بگیری تازست!
از اهمیت کیفیت خواب شبانه همین بس که روزهایی که شب قبلش اتفاقی یک خواب محشر رو تجربه کردیم، روز بعدش با سرمستی از خواب بیدار شدیم و اگر خدای نکرده خواب ناجالبی دیدیم، کل اون روز بکگراند ذهنمون درگیر اون خواب بود.
دارم به این فکر میکنم، بودن مستمرمان در این مسیر خودسازی و خودشناسی، دقیقا مثل یک مسیر تراپی میمونه! انگار که تو پهلوی یک تراپیست میری و اون ازت میخواد با پاسخ دادن به یک سری از سوالات، تو به ریشهی مسائلت برسی!
اما چه تفاوتی هست بین اینجا و اونجا!؟
تو در این مسیر، در هر ساعتی از شبانه روز و در هرنقطهای از کرهی خاکی که باشی، دسترسی داری به آگاهیهای استادی که یه روزی مثل خودت بوده و این مسیرو طی کرده،
تو در این مسیر یه صورت مستمر داری روی خودت کار میکنی،
در این مسیر تمرینهایی رو انجام میدی که شاید هیچ وقت یک تراپیست بهت نگه!
در این مسیر تغییرهایی در نظام فکریت رخ میده که کلا مسیرت رو از سایر آدمهایی که دیگران رو عامل خوشبختی یا بدبختیهاشون میدونن جدا میکنه!
فکرشو بکن …
تو به صورت مستمر هروز در این مسیر خودشناسی حضورداری، چه کسی رو میشناسی که هروز رو به تراپیست مراجعه کنه و برای خودش ساعتها وقت بذاره و تمرین انجام بده تا به شناخت بهتری از خودش برسه؟!
خدایا شکرت، خدایا شکرت که منو به صراط مستقیمی هدایت کردی بهشون نعمتها دادی، نه مسیر گمراهان و نه مسیر مورد غصبقرارگرفتگان.
و ممنون از خودم که با کنترل افکارش، در مداری قرار گرفت که شنوای هدایتهات باشه و بهشون اجرا کرد.
و ممنون از استادی که هروز به صورت مستمر روی خودش و سایت تمرکز داره و هروز برای بهبود بهتر سایت اقدام میکنه.
به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم
خیلی جالبه…
حالا چی جالبه؟؟؟
من دیروز داشتم کامنت میخوندم و با خودم فکر کردم که مدت زیادی هست که از دوستان قدیمی در سایت مثل خانم الا، الهه، آقای امین، آقای فتحی و خیلی دیگه از دوستان که کامنت زیاد مینوشتن و من خیلی از کامنتهاشون درس میگرفتم، کامنتی نخوندم و اسم شما هم ( آقای یزدان) توی ذهنم بود و حالا ، امروز که کامنتهای این قسمت رو میخوندم و به ترتیب امتیاز اومدم پایین، رسیدم به کامنت شما و علاوه بر حس خوبی که گرفتم به نظرم این یه نشانه خوب برای من هست که دوباره به کامنتهای ارزشمند، تجربه های ارزشمند و قطعا اتفاقات ارزشمند هدایت میشم
خداوندم رو هزاران مرتبه شکر که اینجا هستم و میبینم و میخوانم و هر دفعه چشمام از ذوق درک یه موضوع، یه واقعیت، یه آگاهی باز میشه و لبخندی عمیق میزنم
الهی هزاران بار شکرت که تو مدیر اول و آخر این سایت و آموزه هاش هستی و چه دست ارزشمندی رو آگاهانه جلوی روی ما گذاشتی که ماها رو هدایت کنه و آگاهی بده تا متفاوت شوی و متفاوت نتیجه بگیریم
هر چقدر سپاسگذاری کنم از این مسیر و هدایت هاش، خیلی کمه
تحسینتون میکنم که مانند قبل در حال گسترش خودتون هستید و نتایج عالی گرفتید
ترس از ارتفاع، ترس از آب و کلا هر ترسی، جسارتی میخواد که بری دلخلش و خودت رو بهبود بدی، خودت رو رشد بدی و اونموقع اینقدر خودت رو توانمند میبینی، اونقدر اعتماد به وجود خودت برات بزرگ میشه که احساس میکنم تو میتونی نه تنها خودت رو بلکه کل جهان رو مطابق خواسته هات تغییر بدی
من تبریک میگم به شما و همه رشد و پیشرفت هایی که داشتید رو تحسین میکنم
امیدوارم هممون در پناه الله یکتا، شاد و سالم و عاشق و آرام و شاد و قطعا ثروتمند، باشیم️
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
استاد من دیگه دارم دیوانه میشم این سایت این نظرات این آگاهی ها داره ب کجا پیش میره، هر روز پیشرفت و پیشرفت هم بچه ها هم فایل های شما چقدر توحید موج میزنه چقدر هدایت موج میزنه چقدر عشق جریان داره، احساس میکنم همه ما تکه هایی از پازل هستیم تکه هایی از خداوند انقدر ک حس نزدیکی دارم. ینی یه کامنت هایی میخونم از بچه ها میگم عهههه اینکه خود منه، یا این خواسته منم هست یعنی این فرکانس چقدرررر قلب های مارو بهم نزدیک کرده حتی از فرسنگ ها، چه جادویی داره این سایت ک من از صبح دلم نمیخواد اصن از جام پاشم هی از این کامنت ب اون کامنت سبحان الله سبحان الله، خوب برویم سراغ پاسخ ها
چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟
استاد دیشب ک داشتم فایل تصویری رو حین پیاده روی گوش میکردم همینکه شما گفتین من از یه جا پرت میشم وایسادم گفتم واو خدااای من و بعد نزدیک ترین صندلی رو پیدا کردم و نشستم ک بتونم ادامه فایل رو ببینم.
اولا من قبلش ک عکس فایل رو دیدم فکر کردم قراره در مورد این الگو بنویسید ک بچه ها زیاد میخوابن و دوست دارن تایم بیشتری تو سایت بگذرونن ولی انرژی ندارن و اینا، گفتم من ک فکر نمیکنم همچین مسئله ای داشته باشم، چون خودم ب یک ایده ای هدایت شدم ک ظهرها تایمر میزارم 15 دقیقه و بعد سرحال از خواب پامیشم ینی یه موقع هایی زودتر هم خدا منو از خواب بیدار میکنه.درصورتی ک اطرافیان میگن چه طوری اصن انقدر سریع خوابت میبره کافیه این تایم فهمیدی اصن خوابو، ولی من عاشقانه پا میشم و شروع ب خوندن کامنت ها میکنم.
بعد دیدم شما در مورد خواب دیدن صحبت میکنید گفتم الله اکبر این آگاهی ها داره تا کجا پیش میره، من یکی عمرا اگه فکرشم میکردم ک خواب دیدن هم الگو داره تازه دلیل هم داشته باشه، تازه استاد عزیز کاشف قوانین جهانی هم داشته باشی ک دیگه قراره در مورد خوابت هم فایل بزاره، این دیوانه شدن نداره آیا ؟؟ ؛)))
جواب: استاد من قبل از اشنایی با شما خواب افتادن از یک پرتگاهی رو می دیدم به طوری ک تو خواب تکون میخوردم و درحد چند ثانیه بیدار میشدم و بعد خواب آرام شکل میگرفت، اصن طوری تکرار میشد و عادی شده بود برام ک میگفتم این پیش نیاز خواب عمیقم هست. یعنی یه پیش خوابی چیزی. و اصن هنگیم برا این بود ک تا شما اینو گفتین من یهو گفتم واو من اصن خیلی وقته این خوابو ندیدم. یعنی دقیقا از وقتی ک با سایت شما آشنا شدم و گفتم چطور بود ک من فراموش کرده بودم.
از قبل هم من از اون افراد دنیا را آب ببرد او را خواب میبرد بودم ولی شنیدم از خواهرها و یا مادرم میگن خواب بدی دیدیم، دقیقا همین مواردی ک شما تو فایل گفتین ک همش ترسیدن و مرگ داره و من تعجبم از این بود من چرا خواب نمی بینم و همیشه خداروشکر تا سرم رو بالشت میزاشتم خوابم میبرد، میشه ک مثلا اواسط شب از خواب پاشم بدون هیچ خوابی هیچ ترسی بدون هیچ سروصدایی چشمام باز میشه حتی تکون هم نمیخورم ک بگم از چیزی ترسیدم و بعد دوباره ب راحتی ب خواب میرم گاهی با خدا در مورد فردام صحبت میکنم چند کلمه ای و گاهی نه میخوابم. نمیدونم دلیلش چیه.
خواب استرس امتحان رو هم ندارم چون از بچگی اصن اهل تقلب نبودم و خودم میخوندم و میگفتم ب استرسش نمی ارزه ول کن بابا.
خواب مرگ ندیدم زیاد، چون نگاهم ب مرگ عوض شده و میگم انا لله و انا علیه راجعون.
خواب ترسیدن و دنبال شدن و یا تاریکی و دزد رو ندارم، چون به ترس هام غلبه کردم و از هیچ انسانی نمیترسم چون ایمان دارم خداوند گفته هیچ جنبده ای نیست مگر انکه ما بر ان تسلط داریم، و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
فکر کنم چون ذهن آرامی دارم و حالم خوبه شبا قبل خواب، یعنی افکار خوبی دارم حالا سپاس گزاری باشه یا کامنت خوندن باشه یا قرآن خوندن باشه خواب بدی نمی بینم. شده ک ب یک چیز یا یک فردی اون روز فکر کردم و شبش در حد 1 الی 2 دقیقه تو خوابم اومده ک اونم میدونم همش توهم بوده .اصن قدرت نمیدم ب خواب ها چون به نظرم بیشترشون توهم ان.
سپاسگزارم استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ک دلمان تنگ دیدارشان شده.
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد گرانقدرم و استاد شایسته نازنینم با این فایل های گران به و درهای نایاب
و سلام به دوستان عزیزم که واقعا با خوندن کامنت هاشون دری از اگاهی به رومون باز میشه.
من الان خیلی کمتر شده اما هنوزم خواب میبینم.
یکی از ترسناک ترین خواب هایی که اخیرا دیدم و الانم که میخوام بنویسم خیلی ترس دارم خواب بچه هست یه شب خواب میدیدم یه بچه دارم و زبانش مثل مار هستو اینقدر میترسیدم و حتی بعد از خواب هم تا مدتی میترسیدم و خداروشکر میکردم که خواب هست و بیشتر در مورد بچه هست که یه مشکلی داره.
ما بعد از چندسال ازدواج هنوز صاحب بچه نشدیم و یکی از ترس هام هم اینه که کودک ناقص باشه برا همین هر سری که نمیشد هم بچه میخواستم و هر سری هم که نمیشد میگفتم خداروشکر که حامله نشدم بخاطر همین ترس یه جوری شده که هم از خدا میخوایم و هم از خدا نمیخوایم.
و فکر میکنم دلیل این خواب ها هم این باشه و اون داستانهای مزخرفی که قدیما برامون تعریف میکردن که فلانی فلان گناه رو کرده خدا اون رو عذاب کرده تنش تن ادم هست سرش سر سگ هست و الانم توی موزه هست. یا چه میدونم تنش تن هزار پا هست سرش سر ادمه؟!!!
الان میگم نکنه بخاطر این که ما اون کار بده رو انجام ندیم اون حرفا رو به ما میزدن که ما بترسیم اصلا هم واقعیت نداره،!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
باز یه جای ذهنم میگه نه اونا راست میگفتن خدا تو قران گفته اونایی که اون صید ماهی روز شنبه رو رعایت نکردن به شکل بوزینه درومدن. خیلی مستاصل شدم اگه استاد عزیزم یا دوستان نازنینم راهکاری بدن مممنون میشم.
خواب های تکراری که قبلا میدیدم درگیری با مادرشوهر و خواهرشوهرم میبود،.
یا افتادن از یه بلندی به پایین بود یا توی چاه می خواستم بیفتم همین که میفتادم بیدار میشدم.
یا خیلی قبلنا مثل اینکه یکی روم نشسته باشه و نتونم تکون بخورم هر چی تو خواب صدا میزدم صدام درنمیومد که کسی بیاد کمکم کنه کسی صدام رو نمیشنید هر چی بسم الله بسم الله میکردم که اگه غولی هست بره نمیرفت انگار هیشکی نه صدام رو میشنید نه حرکت های دستم و اشاره هام که بیاد کمکم کنه.
یا خواب میدیدم امتحان داریم و باید برم سر جلسه امتحان.، من تو کلاسم دارم با همکلاسی هام درس میخونم.
استاد عزیزم سپاسگذارم که مارو به تفکر وامیداری دوستان عزیزم بابت کامنتهای ارزشمندتون سپاسگذارم.️️
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی زیبا
وسلام به همفرکانسیهاوهمراهان مثبت اندیش
استاد عزیز تبریک میگم به شما که روزبروز زیباتر وجوانتر میشوید
که این همه نتایج بارزی از تاثیر فوق العاده دوره بینظیرقانون سلامتی هست
که من وخیلی ازدوستان نیز نتایجی بسیار عالی گرفتیم
استاد بادیدن اولین فایل حس کردم که ادامه دارهستن وقرار اتفاقهائی جالب راباهم تجربه کنیم
استاد ی دنیا ممنون بابت اینهمه اطلاعات
زندگیسازکه رایگان به ماهدیه میدهید
که طبعاصدهابرابرش انرژی مثبت به شما برمیگرده
استاد،🟢
از الگوهای تکراری…..
من خیاطم ومشتریام براهرکی میدوزم یا خیلی چک وچونه میزنه سر قیمت
یامیره تایکی دوماه بعدواریزمیکنه
یامشتری بدحساب یامشتری فازپائین
همیشه برام تکرار میشن
بااینکه من عباهائی که میدوزم سنگکاری کاملا دستدوز وبسیارزیبا باقیمتی بسیار مناسب که جای دیگه دوبرابر میبرن وبه نصف کارم نمیرسه
هرچی سعی میکنم که ازشون دوری کنم افراد جدید باهمین با همین الگو دوباره
به تورم میخورم
حتما باید بیشتر روعزت نفسم کارکنم وقانون فراوانی
یا ادمهایی که مشکلشون رابامن درمیون میزارن
یاادمهائی که میخوان قرض کنن بعدش هم پولو نمیدن
باید خیلی روخودم کار کنم که این تکرارها حذف بشه وطبعاجهادی اکبر میخوات
اماخواستن توانستن است
واما موضوع فایل،🟠
خوابهای تکراری…..
همیشه درخواب پرواز درخواب برام تکرار شده وحس خوبی بهم دست میدادواحساس سبکی میکردم
وهمیشه درخواب مکرر خواب گمشدن کفشم یایلنگه صندلم یاگم شدن کیفم رانیز تجربه کردم
یا چندین بار درخوابم به پرتگاه میرسیدم
درآخرین لحظه عقب میرفتم
اما این خواب خیلی برام تکرار میشه تا الان ،🟠
خواب میبینم ازپله بالامیرم تانرسیده به دوپله آخری هرچی سعی میکردم نمیشد برم بالا یا حتی اگه بشه باجون کندن وتقلا
ولی باورودم به این سایت بهشتی
طبعا این نوع خوابها کمرنگترشدن
خیلی هم خواب دشتهای سرسبز وزیبامیبینم یاخواب دریای آرام
بهر حال خواب حقیقتی ازنوعی دیگر
چون خوابهای پیامبران سرتاسر حقیقت ودرس بودوتاویلی بزرگ داشت
پس خوابهای ماهم یک پیامی برای مادارد
استاد عزیز باعشق منتظر شاهکارهای جدید هستیم
،تقدیم شما ومریم بانو وهمراهان عزیز
سلام به استاد عزیزم
این روزا بیشتر و تمرکزی تر دارم روی خودم کار میکنم.خواسته ای دارم که انقدر برام مهمه که حتی کارمو تعطیل کردم که یه مدت خلوت کنم با خودم و ببینم با خودم چند چندم
به قول شما کار فیزیکی باید بعد از کار کردن روی ذهنمون بهمون الهام بشه
دروغ چرا من اینو ازتون بارها شنیدم ولی بازم داشتم سعی میکردم با زور بیشتر زدن زندگیمو وادار به تغییر کنم ولی وقتی دیدم هر شش ماه یه بار انگار یه دوری میزنم و برمیگردم سرجای اولم استاپ کردم.گوش خودمو پیچوندم که بشین ببین چه خبره تو ذهنت؟
مخصوصا اون سوال استاد شایسته عزیزم توی شیوه حل مسائل که میگن” اگه این روش تا اینجا تو رو به نتیجه ی دلخواهت نرسونده چرا داری به همون شیوه ی تکراری ادامه میدی؟”
این سوال خیلی برام دردناک بود...خیلی
چون جوابش کلی از ترس هامو بهم نشون داد
گفتم ترس
طبق تجربه ی من خوابهایی که تکرار میشن بزرگترین ترسهامونو بهمون نشون میدن
مثلا من خودم الآن که شروع کردم تمرکزی روی خودم کار کردم توی یه هفته سه تا کابوس وحشتناک دیدم که از خواب پریدم و خدا رو شکر کردم که واقعی نیست
اول گفتم آخه چرا الآن که آرامش بیشتری دارم هی پشت هم کابوس میبینم؟
بعدش نشستم بهشون فکر کردم و وقتی سه تاشونو گذاشتم کنار هم دیدم این خوابا دارن سه تا از بزرگترین و شرک آلود ترین وابستگی های منو بهم نشون میدن.توی هر خوابی یه جوری از دستشون میدادم یا با مرگ یا ازدواج کسی که دوستش دارم و انقدر شوک بزرگی بود که با جیغ و داد از خواب میپریدم و متوجه شدم باید روشون کار کنم.باید این دلبستگی به خانواده رو که ظاهرا قشنگه رو کمترش کنم تا بتونم حرکت کنم و نچسبم به جایی که هستم.
یه خوابیم دارم که سالهاست تکرار میشه و شما هم بهش اشاره کردین
خواب میبینم یه امتحانی دارم ولی دیر شده و نمیتونم بهش برسم یا یادم رفته که امتحان دارم و هیچی براش نخوندم و آماده نیستم
یعنی همیشه امتحانی هست که من براش آمادگی ندارم و به شدت مضطربم
اینم از ترسهای منه
من از برنامه های پیش بینی نشده فراریم
حتما باید واسه هرچیزی از قبل برنامه ریزی کنم
حتی اگه یه خرید کوچیک دارم قبلا بهش فکر کنم و تصمیم بگیرم که چی و از کجا بخرم
و جالبه که همیشه دوست دارم تو زندگیم هیجان بیشتری رو تجربه کنم ولی عملا این عادت رفتاریم باعث میشه زندگیم تبدیل بشه به یه روتین از پیش برنامه ریزی شده
من به خوابای خودم خیلی اعتقاد دارم البته نه هر خوابی.یه سری خوابها هستن که درهم و قسمتهایی از اتفاقات روزمره ن ولی یه سری خوابها انگار سناریو دارن و همه چیز انقدر واضحه که آدم باورش نمیشه خواب بود
بارها از طریق خواب بهم الهام شده ولی راستش من انقدر از بقیه شنیدم که فقط خوابه و جدی نگیر و این حرفا که سعی کردم بی خیالش بشم ولی یه مدت بعد فهمیدم که هدایت بوده و باید بهش توجه میکردم
خیلی مشتاقم که نظر استاد عزیزم رو در مورد این خوابها بدونم و بفهمم چطور میتونم ازشون استفاده کنم برای رشد زندگیم