پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به دوستان
من به مدت چند سال هست که خواب شنا کردن رو می بینم،; یک بار خواب می بینم که داخل رودخانه ی با آب شفاف و زلال دارم مثل جت به سرعت شنا می کنم و اصلا هم نمی ترسم ( با این که واقعا شنا بلد نیستم در واقعیت) یه بار داخل اقیانوس ، یه بار داخل رودخانه ی با ساحل زیبا و بتن سازی شده… ی بار نه داخل نهر بزرگ اما بکر و دست نخورده و گلی و پر از علف.. و بیشتر هم با همراه عده ای در حال شنا هستم … و می بینم که از این که خیلی راحت و سریع شنا می کنم تو خواب خیلی خوشحال هستم ..
یه خواب دییگه ای هم هست که این اواخر … نزدیک یک یا دو سالی هست که هر چند وقت یه بار می بینم; و اون اینه که یه عده ای یا کسی دنبالم می کنه اما من نمی تونم سریع بدوم و پاهام سنگینه انگار که به پاهام وزنه بسته باشن… یا این که یه مسابقه ای هست با یه عده ای که دوست دارم مسابقه رو ببرم اما باز هم پاهام سنگینه و خیلی آروم حرکت می کنم با این که خیلی تلاش می کنم و به خودم خیلی فشار میارم که سریع تر راه برم اما واقعا نمی تونم و خیلی احساس ناراحتی می کنم..
یا این که باز هم یه موقعیتی پیش میاد که داخل مسابقه ای هستم با یه عده ای که دوست دارم سریع راه برم اما روی پشتم یه کوله ی سنگین هست و نمی تونم سریع تر راه برم و باز هم تو خواب خیلی ناراحت میشم
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
خواب:
من زمانی ک مجرد بودم همیشه خواب میدیدم ک یا کلی مار دورمن حالا یابوا یامارای کوچیک یا میوفتادم توآب درحال غرق شدن وخفه شدن یاازبالا میوفتادم خلاصه همیشه مورد حمله بودم ک بخاطر فیلمایی بود ک میدیدم یا مثلا خواب جن میدیدم بختک میوفتادروم بعدازازدواجم ینی دوران عقد خواب خیانت میدیدم ک اونام بخاطر فیلماوحرفایی ک میشنیدم واطرافیابود ولی ازوقتی بچه دارشدم اصن خواب نمیرفتم ک خواب ببینم خخخ یا میخوابیدم اصن ذهنم خالی خالی بودو درحالت اماده باش برانینی وبعدم ک دیگ باشما آشناشدم وخوابای من تبدیل شدن ب خوابای قشنگورویایی خواب خواسته هام رویاهام جاهای زیباوسرسبز دیدن شما صحبت باشما وخانم شایسته حتی خوردن پیازچال پیشتون خخخخ یامثلا توخواب میبینم یه مسئله ای بعدمن دارم ب قانون عمل میکنم حسموخوب نگه میدارم کنترل ذهن میکنم بعداتفاق خوب میوفته ینی همه خوابام شدن قانون وزیبایی فقط این یکی دوماه ک اونم کاملا علتشومیدونم چندوقت یه بارخواب میبینم پیش عمه هامم وتومراسم عموم یا توجمعشونم وناراحتن ودلیلش رومیدونم ن اینکه من ناراحت باشم یاعذاب وجدان داشته باشم ذهنم همش میگرده مثلا میگ ببین نرفتی براعموت حتی گریه نکردی یامثلا براچهلمشم نرفتی آجی بزرگم میگ انگارن انگارعموت مرده کسی ک اینقدردوست داشت ولی خب من نمیتونم علتشوبراشون توضیح بدم وهمین ک خودم وخدایه من حقیقت رومیدونیم کافیه ومن هربارذهنم میادمیگه من جوابش رومیدم ولی واقعاازخودم راضیم وامیدوارم این دیدگاه اینقدردرمن قوی شه ک حتی راجب نزدیکترین کسانمم بتونم همینجور ب مرگ نگاه کنم
عاشقتونم
در پناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا
خداروشکر به خاطر همه آگاهی هایی که از این دو عزیز دریافت کردم
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
وقتی شروع کردم به نوشتن کامنت این شعر از مولانا در ذهنم مرور شد گفتم حتما هدایتی هست از خدای مهربان
چقدر خوبه که خداوند از همه راهها در پی هدایت و راهنمایی ماست و خواب هم یکی از راههای هدایت هست اگر به خوابهامون توجه کنیم و با دقت بهشون فکر کنیم مطمئنا در بیشتر آنها پیامی برای ما هست
چرا که به نظرم خوابها ادامه افکار و باورهای آشکار و درونی ماست که حتی از آنها ما اطلاعی نداریم ولی در خوابهای ما مشخصه، چون در خوابها ما صادق تر و واضح تر با قضیا روبرو میشیم ….
خوابها، سفر روح ما هست به اعماق افکار و باورهامون به همه چیزهایی که در طول روز به اونها توجه میکنیم به تمام درخواستهای واقعی مون ….
و به نظرم اگر بخوایم خود واقعیمون بشناسیم یکی از این راهها توجه به خوابهامون و عکسالعمل به اون وقایع در خواب هست که برامون رخ میده آیا اونجا هم متوکل هستیم آیا اونجا هم داریم راست و دروغ بهش توجه میکنیم آیا اونجا هم عدالت داریم آیا در خوابهامون برای خودمون هم ارزش قائل هستیم یا نه تناقض زیادی بین آدم بیداری و خوابمون هست …
…
خوابهایی که شاید برام خیلی،تکرار شده یکیش این بود که همش در حال دویدن بودم در جنگل یا در بیشه با سرعت تمام می دویدم و این با احساس سبکی همراه بود….
یا یکی از خوابهام این بوده که از حیواناتی که بهم حمله کردن در حال فرار بودم …
یا اینکه اکثرا خواب می بینم سر جلسه امتحان هستم و همش استرس جواب دادن به سوالات دارم …
حتی یه بار خواب دیدم با شاگردام همکلاسی هستم و دارم سر کلاس به درس جواب میدم /:
خیلی زیاد خواب مدرسه و کلاس می بینم که در حال تدریس هستم و ارتباطم با همکارام که چی میگن و …
یه بار خواب استاد دیدم که پشت یه میز نشسته بودن و من در مقابل اون میز بودم ولی سکوت کرده بودند و احساسم میگفت استاد از عملکردت راضی نیست و باید بیشتر تلاش کنی این خواب خیلی تو ذهنم مرور میشه
جدیدا یعنی حدود یک ماه که روی فایلها و کامنتها بیشتر کار میکنم
اکثرا تو سایت هستم و با عشق دارم می خونم و می نویسم همش تو خواب دارم روی باورهای کار میکنم
همش تو خواب میگم اینجا باید چطور برخورد کنم عکس العملم چی باشه
و خیلی برام تکرار میشه که مسیرت درسته انگار همش تشویق میشم به ادامه دادن… و ادامه دادن
… دیشب که در ساعات آخر دوره کشف قوانین زندگی خداروشکر خریدم به فایلش نگاه نکردم فقط مقاله جلسه اول و چند تا از کامنتهای بچه ها رو خوندم و انگار گره های ذهنم هی باز میشد … بعدش خوابیدم تو خواب همش داشت قانون برام تکرار میشد و انگار یکی بهم گفت “تو نگرانی قانون جواب نده” همون جا از خواب که بیدار شدم گفتم این یه باور غلط که باید اصلاح بشه ، باور نوشتم که صبح یادم نره ….
وقتی که در بیداری رو خودت کار میکنی در خواب هم ذهنت در کاوش هست که ادامه کارهای بیداری انجام بده …
خداروشکر میکنم دیشب با خوندن مقاله جلسه اول و چندتا از کامنتها یکی از بزرگترین ترمزهای ذهنم پیدا کردم اونم در خواب (:
مطمئنم با انجام مستمر تمرینهای این دوره بزرگترین تحولات در شناخت خودم و جهانم رخ میده خداروشکر بابت اینکه این هدیه بزرگ بهم دادی
عاشقتم خدای مهربونم
ممنونم از استادعزیزم و خانم و استاد شایسته زیبایم که در این دوره با آگاهی های فوق العاده شون تحولات عظیمی را برامون رقم زدند.
درپناه خدای عزیز…
سلام استاد عزیز من دوره کشف قوانین رو گرفتم و دارم نکته به نکته مینویسم و بالا اومدن انرژیم رو حس میکنم چقدر عالیه.پدر من دوسال پیش فوت شدن در عرض سه روز و چون من ایران نبودم مراسمشون رو از واتس اپ دیدم و تا امروز هفته ای چندبار خوابشو میبنم و مدام هم خواب میبینم مادرم داره یه اتفاقی براش میوفته و با حال بد بیدار میشم و وقتی زنگ میزنم بشون دقیقا یه اتفاقی افتاده براشون در اکثر مواقع .حتی چندشب پیش خواب دیدم دست یک بز رو جلوم من زنده زنده بریدن و مادرم درد میکشید بعد که بهشون زنگ زدم دقیقا همون شب خورده بود زمین و اومده بلندشه دستش خون مرده شده.وقتی اینو گفت من بیشتر اذیت شدم که چه عاملیه که این رو به هم وصل میکنه.و دوست دارم از این نگرانی بیرون بیام و میدونم این به عوامل احساس طردشدگی من برمیگرده.و دنبال راه حلهاشم.الهی شکر و ممنون از شما و خانم شایسته عزیز
سلام بر استاد عزیز ودوست داشتنی وهمراه وراهنمای منوتمام همگروهی های عزیز سایت
من خیلی خواب افراد از دست رفته وفوت شده را میبینم نمیتونم باهاشون زیاد ارتباط کلامی داشته باشم ولی میشه گفت هفته ای یک بار خواب مادربزرگمکه خیلی دوستش داشتم وبقیه اموات را بصورت پراکنده میبینم
علتش را نمیدونم من با زنده ها زندگی مسکنم وهیچکس از نزدیکانم به اندازه ی من خواب اموات را نمیبینه بعد یه خواب دیگه هم که خیلی وقتها به تکرا می افته اینکه اتفاقی پیش اومده ومن شماره تلفن خودم را هم به یاد نمیارم یا گوشی که دستم هست اصلا شماره گیر نداره واضطراب شدیدی منومیگیره لطفا درباره ی هر دو موضوع خوابهام منو راهنماییم کنید ممنون میشم
سلام
چند مدل خواب هست که برای من خیلی تکرار می شده. البته سال هاست این خواب ها رو نمی بینم یا اینکه با فاصله های خیلی طولانی اما در دوران مدرسه و دانشگاه و بچگی خیلی این چند مدل خواب تکرار میشد.
1- خواب اینکه یک نفر یا چند نفر دنبال من هستند و توی شب و کوچه پس کوچه ها دارم فرار می کنم و این فرار هیچ انتهایی نداره.
2- خوابی که خیلی زیاد دیدم و هنوز هم می بینم اینکه یک امتحان مهم دارم (برای دانشگاه یا مدرسه) که یا تاریخش رو یادم رفته، یا الان متوجه شدم که فردا امتحان دارم و هیچی نخوندم، یا توی دانشگاه هستم و محل برگزاری امتحان رو پیدا نمی کنم و … و چون من خیلی از این نظر کمال گرا بودم و توقع از من توی دوران مدرسه همیشه بالا بود، خیلی این خواب برام استرس زا و ترسناک هست.
3- خواب جا موندن از اتوبوس و قطار و … هم خیلی اتفاق میفته
4- خواب اینکه یک عروسی دعوتم و هیچ لباس مناسبی برای پوشیدن ندارم. (با اینکه در واقعیت من به ندرت عروسی یا مهمونی میرم ولی این خواب هم به طرز عجیبی خیلی تکرار میشه و احساسش هم خیلی اذیت کننده ست. یعنی توی خواب اصلاً متوجه نیستم که خوب می تونی نری مهمونی یا عروسی و موضوع مهمی نیست. ولی توی خواب خیلی قضیه جدیه و من از این موضوع احساس ترس می کنم)
سلام بر استاد عزیزم
من تقریبا 3 سالی هست که سربازی من تمام شده و این مقطع روی من تاثیرات فراوانی گذاشته، هم منفی و بسیار زیاد مثبت.
یکی ا اتفاقاتی که برای من میوفته اینه که من شبها خواب سربازی رو میبینم و همش میبینم که دوباره نگهبان شدم و باید شب تو پادگان بمونم، و جالب اینجاست که در خوابم میدونم که سربازیم تموم شده ولی بازم استرس شدید میگیرم و جوری که از خواب میپرم،
خیلی دوس دارم ریشه این خواب رو بدونم و این الگوی تکراری تموم بشه
درود بر شما و دوستان سایت
سلام وقتتون بخیر امیدوارم عالی باشید استاد عزیز و مریم عزیز و همه ی دوستان گرامی
من این رشته ویدیو های الگوهای تکرارشونده را دارم میبینم ولی این یک قسمت چون نوشته بودید خواب رو خیلی هیجان انگیز شدم من کلا وقنی میخوابم همیشه خواب میبینم و یسری خواب ها رو تقریبا میتونم بگم تکراری میبینم
مثلا اینکه ی مهمونی و ی عروسی هست که من اصلا آماده نیستم باخودم لباس نیاوردم همش دنبال اینم ک وای لباس ندارمممم نمیدونم دقیقا چباوری تو ذهنم هست که این خواب رو مدام میبینم
خواب دومی که همیشه میبیمم این هست که همیشه دارم دنبال کفشم میگردم و یا کفش ندارم و یا کفشم رو یکی برده
و ی خواب تکرار شونده دیگ این که من باخانواده مادریم سال ها قبل دعواهای شدیدی داشتم والان هرشب خوابشون رو میبینم میتونم بگم واقعا بلااستثنا و خواب مادربزرگم کع مرده رو همیشه میبینم و من واقعا استاد توب خواب هام آرامش ندارم و همش تشویش دارم و همیشه امبرام موضوع این بود که من چرا دارم این خواب ها رو میبیننم مورد اول و دوم رو واقعا ریشه باوریش رو پیدا نکردم اما مورد آخر دیشب که داشتم فکر میکردم این اومذ تو ذهنم که من هنوز ک هنوز هست اون هارو نبخشیدم ی کینه ای هنوز توی دلم هست که هنوز و هنوز بعد از سالها خواب اونها رو میبینم کاش استاد یکی از کامنت ها رو کیس استادی میکردید که من بفهمم واقعا دلیل این خواب های پراز تشویش چیه؟
و یک الگوی تکرار شونده ای که توی زندگی من هست سلامتی هست من همیشه معدم ناراحته حالا هفته ای ی تایمی خیلی خوب شده بودم ولی الان باز بیشتر شده و این کلافم کرده ولی خب اینم بخاطر باور های مخربی هست ک دارم که معده من ژنتیکی اینجوریه من بدنم ضعیفه و ازاین قبیل باور ها ممنونم از فایل های خوبتون استاد عزیز ممنون میشم بیشتز درمورد خواب توضیح بدید و بگید که چراه حلی هست که ما بتونیم حل کنیم این موضوع هارو
البته من خواب های صادقه هم میبینم خواب هایی که گاهی وقتا به عینه به واقعیت پیوسته و من بعد چن سال واقعیتشو دیدم و ی خواب دیگ من اینه ک یدونه از دندون هام میفته وقبلا میرفتم تعبیر خواب رو میدیدم ولی الان میدونمک این ها ذهنیه و فقط ریشه اش رو باید درون خودم پیدا کنم بازم ممنون
سلام استاد من بچه که بودم همیشه خواب میدیدم جنیان دنبالم هستن و فرارمیکنم ازدستشون و تو فرار چند قدم ک میدوم ی دفعه فلج میشم رو زمین سینه خیز فرار میکردم اینا ادامه دار بودن تا ی سالی ک جوان شده بودم و یکبار خواب دیدم من و پدرم توراه مکه با ی کاروان شتر سوار میرفتیم ب سمت مکه وتو اردن نزدیک اون محل که تو بیابون ی بنا عظیم و قشنگی اونجا اومدن من از کاروان جدا کردن و بردن تو اون ساختمون و تمام اتاق مخفیاش نشونم دادن و بعد بردن چندجای دیگه و یکیشون بزور ب عقدم دراوردن و بگذریم ک بعد اون هرشب باید میرفتم تو جنگاشون شرکت میکردم این داستان هربار با گرفتن دعا برام ی چند ماهی نبود و دوباره ی مدل دیگه باز شروع میشد تا همین چند سال پیش ادامه دار بود از وقتی که یک مقدار رو باورام دارم کار میکنم دیگه خوابام یادم نمیمونه شاید 3 درصد دربهترین حالت ک یادم بمونه اینجوری راحتترم تا بخواد یادم بمونه اذیت نمیشم اینجوری اگه بد ک یادم نمیمونه ب این بدی راظی ترم و حاضر نیستم اصلا اون روزهای تلخ و خوابای تلختر تجربه کنم الان اگه بدترین خوابها رو هم ببینم فقط 3 ثانیه بعد بیدار شدن کلا فراموششون میکنم استاد من خیلی دوست دارم باهات خداروشناختم باهات توحید شناختم باهات زندگی شناختم انقدر اوضاع مالیم خراب شده بود ک از صندوق صدقه خونم پول برمیداشتم پول نون نداشتم اوضاع ذهنی ک نابود چندصدمیلیونم بدهی جاری و راکد و تو ی شهر کوچیک ب نصف شهرم بدهکار بودم نمیتونستم از خونه بزنم بیرون همیشه سیم کارتهای اصلی خاموش بودن فایلهای شما رو رگباری گوش میکردم مقاومت ذهنی زیادی داشتم تو ی فایلی گفته بودین تو نباید ب ناخواستها توجه کنی بدهی فکر کنی بیشتر میشه گفتم مگه میشه فکر نکرد بدهی بعد گفتین بخدا اعتماد کن بگو وظیفه خودت بدی منم خندیدم گفتم دلت خوشها اونم گفت چشم میدم بعد ب انگشت سوم دستم نگاه کردم ک خدا مثلا نشونم میده بعد یک مدت گفتم بیام خودم بزنم ب بی عاری و بگم بابا وظیفت ب من چه خودم زدم ب بی عاری اوایلش فیلمش بازی میکردم بعد ک دیدم ن انگار داره جواب میده کم کم باور کردم مثل گوشی ک میزنی تو شارژ از صفر میرسه ب 100 منم اونجوری بهتر بهتر میشدم تا اینکه یکروز بلند شدم برای مساعل بزرگی ک 9سال زمین گیرم کرده بودن گفتم وظیفه من اقدام وظیفه شما درست کردن رفتم ب چندتا شهرستان ک بدهکارشون بودم و مبالع زیادی بدهی داشتم ک 10برابر شده بودن از فایلهاتون ایه 186 بقره حفظ کرده بودم و با ایمان واقعی ک بهش داشتم جایی نشد ک برم و کارهام خداردیف نکنه بخدا قسم فقط پول کرایه و یکشب اقامت داشتم رفتم بدهیم بدم تو یزد بدهی 10 تومانیم طرف 25 چک برگشت زده بوده بعد 5سال ب بالای 150 رسیده بود رفتم گفتم اوکی میکنی برمیگردم بابام زنگ زد گفت کجا رفتی گفتم یزد گفت برای چی گفتم بدهی گفت مگه پول داری گفتم پول ندارم خدارودارم جورمیکنه ولی نمیدونست ک خودش بهم گفته پاشو راه برو اقدام کن ب خوابیدن ب کسی چیزی نمیدن خیلی میترسیدم ولی رفتم پیش طرف ایه قبلش خوندم و گفتم خدایا دهانم دهان توست هرچی میخوای بفرما اینم بگم طرف مقابلم خیلی سفت و سخت بودا از این احساسی بشوها نبود چون چندسال هر چی التماس کرده بودم اصل بگیر سود ببخش نمیکرد اینکارو گفته بودم زنم با دوتا بچه بهم خیانت کرد و رفت و بچهارو با دست خالی رهاکرد پیشم و رفت بچهام کوچیک بودن و من بی پول اصلا افاقه ای نداشت من برای اولین بار شهامت کرده بودم با پای خودم با اینکه طرف حکم جلبم داشت رفتم دفترش گفت پولهات بزار رومیز 150 تومان گفتم پولی نیاوردم گفت مسخره کردی من گفتم من 10 بهت بدهکار بودم شما از رو 25 اقدام کردی این حلال ؟ خیلی ترش کرده بود ولی زبونش بند بود چند دقیقه بعد گفت همون ده تومان ارزشش الان 100 نه 80 بده گفتم ندارم چکمم دوتا وکیل گرفته بود براش چکم دست وکیلش بود گفت نظرت چیه گفتم خدایا بگو خدا گفت 25 من خواستم ب خدا بگم بابا من ندارم اومدم با التماس تموم کنم پولی ندم باز گفتم اعتماد ب خدا طرف بهش برخورد گفت پول وکیلی ک من بخوام بدم از این رقم الان بیشتر هرچی رقم میگفت خدانمیزاشت گوشهام بشنوه بخدا قسم فقط میدیم داره با دهان بازی ک بلند بلند هوار میکنه و انگار صوتی نداره هی باز و بستش میکنه منم ترسیده بودم و خودم پشت خدا قایم کرده بودم بعد ده دقیقه ادامه دار بودن این لحظات یکباره انگار صدا باز شد گفت با توهستما چقدر میدی اخرش گفت خدا همون ک گفتم بدون التماس و بدون هر گونه حقارتی بعد گفت کارت بکش ولی پول وکیل با خودت هرچی وکیل خواست خودت باید بدی منم صحبت میکنم کمتر بگیره ازت گفتم باشه ولی پولی ندارم الان فردا بیا دادگاه رضایت بده چکم بگیر بیار تموم کنیم گفت باشه اومدم از دفترش بیرون تا محل اقامتم راه تقریبا دوری بود و منم پول اژانس نداشتم تو راه گفتم خدا چرا گفتی 25 من پول نداشتم از دیشب ک دراومدم ی ساندویچ فلافل بخورم از گشنگی و خستگی دارم هلاک میشم گفت ب توچه بسپار ب من گفتم نوکرتم هستم همین حرفا رو بین خودمون ک تموم نکرده بودیم دیدم گوشیم زنگ خورد بابام بود گفت چکار کردی رفتی پیشش گفتم اره گفت نتیجه گفتم رو ی رقمی توافق کردیم باهاش گفت چقدر گفتم حالا بماند شاید فردا کمترش کردم گفته پول وکیلم باخودت گفت اون چقدر گفتم صحبتی نکردم باهاش گفت چرا رفتی با دست خالی اصلا بگه همون پولم بده داشتی مگه؟ نگفتم تو چ میدونی از صحبتهای من و عشقم فقط یادم محکم گفتم من خدارو دارم و قطع کرد شب شده بود پول من ب یک وعده غذا جواب میداد دیگه طاقت نداشتم رفتم ی نون کنسروی خریدم و میخوردم گریه میکردم که چرا پاشدم اومدم فردا خدا اوکی نکنه ک 800کیلومتر دورتر از خونم طرف میندازتم زندان تو این حال بودم ک دیدم وکیل طرف زنگ زد ی خانمی بود گفت اقای فلانی گفته باهات رو این رقم بسته باید 5 هم بزاره روش فقط پول من بده حالم خراب شد باز بخدا قسم ب جون بچهام نفهمیدم چی میگفت و من چی گفتم بهش فقط فهمیدم قطع شده و خوابم گرفته سابقه نداشت اون ساعت خوابم ببره چون تا صبح همیشه بیدار بودم و صبح ها تا ضهر خواب . ساعت 11 نشده بود خوابم برده بود شاید نصف غذامم نخورده بودم بیدارشدم گفت پاشو باید بریم دیدم ساعت 7 صبح تو محل اقامتم صبحونه میدادن از استرس فقط ی چایی خوردم و رفتم ساعت 8 دیدم بابام بازم زنگ زد تو کل زندگیش نشده بود ک تو دوروز چندبار بزنگه بهم گفت ی رقمی جور کردم بابا برات بیشتر نتونستم ببخشید گفتم چقدر بابا گفت 25میلیون انگار خشکم زده بود بی اختیار اشکام سرازیر شد و بند نمیومدن موهای بدنم سیخ شده بودن و کی بود بتونه جلو اشکام بگیره رفتم سر قرار از بس گریه کرده بودم چشمام کاسه خون بود طرف تا من دید خیلی حالش تغییر کرد گفت چی شده راست حسینیش بهش گفتم حالش خراب شد گفت یعنی تو بدون یکریال پول فقط بخاطر اینکه ی ندایی بهت گفته بود اومدی پیش من گفتم اره بخدا قسم وکیلش زنگ زد همون لحظه بهش گفت خانم شیخ نیا از این اقا پولی نگیر چک بده بهش من بهت میدم حق العملت گفت چشم و چکها رو داد و رظایت داد و بعد بهم گفت تو ادم اصل و نسب داری هستی بیا کارت راه بنداز تا ده میلیاردم بهت جنس میدم انگار ک خواسته باشم زود قبول کنم خدا ب دهانم چند دقیقه مهر زد و بعد چند دقیقه گفت من هنوز ب اون درجه نرسیدم ک بخوام مالت امانت بیارم و فکر نکنم مال خودم نیست فقط همین گفتم و گفت احسنت برو هروقت رسیدی ی زنگ کافی این اقا سر ده میلیون 50میلیون چک ظمانتم برگشت زده بود و 25میلیونش اقدام کرده بود و 36میلیونم چکهایی ک پولاش داده بودم بعد برگه شدنشون بهم پس نداده بود خدا کیش و ماتش کرد و این داستان نبود زندگی واقعی ک دارم زندگی میکنم این داستان زندگی من ادامه داره و قشنگتر و غیر باورترم جلوتر ک میریم هست توش اگر دوست داشتین بهم بگین تا بقیش بزارم
سلام حامد جان ممنون از کامنتی که بی ریا و با عشق گذاشتی بسیار لذت بردم از اینکه تونستی تو شرایط بسیار حساس و سخت بتونی خودتو به خدای بزرگ بسپری و توکل واقعی و قلبی داشته باشی و تا آخرش ادامه بدی من واقعا لذت بردم امیدوارم روز به روز زندگی شادتر و متوکلتر و خدا گونه تری رو تجربه کنی
سلام استاد عزیز
من زیاد خواب میبینم..ولی متاسفانه اکثرا یادم میره بعد از اینکه بیدار میشم.
امروز ک بیدار شدم سعی کردم دقت کنم…خب چون دیروز با مادرم بحثم شده بود ..خواب دیدم ک دارم با مادرم بحث میکنم و حرص میخورم..فکر میکنم این قبیل خواب ها برام تکرار میشن
خواب دیدم که دارم با معلمم یک بحث منطقی میکنم و معلمم وسط حرفم ضبطش رو روشن میکنه و منو وسط بحث نادیده میگیره…این ک نادیده گرفته بشم هم خیلی تو خوابهام تکرار میشه.
خواب دیدم ک همه دوستام دور هم جمعن و دارن یه کاری رو انجام میدن و من تنها و جدا از اونهام.خب اینام تکرار میشن.
آره همونطور ک گفتین خواب میبینم ک کسی منو دنبال میکنه و من دارم فرار میکنم..مثلا سوار بر اسبم و سربازا هم با اسب دنبالمن.هیجانش انقدر بالاست ک وقتی از خواب میپرم دارم نفس نفس میزنم.
یسری خوابم قبلا میدیدم یه مدت طولانی..خواب میدیدم ک دوستم ک دوسال بود باهاش قهر بودم میاد سمتم و باهام حرف میزنه و یجورایی آشتی میکنه…شاید باورتون نشه ک تو واقعیت هم اومد و با من آشتی کرد خودش
دیگه یادم نمیاد وگرنه خواب زیاد میبینم چون راحت نمیخوابم اکثرا و شاید بدونید شماهم..ک وقتی راحت نمیخوابی در مرحله ی REM قرار میگیری که در این فاز شما خواب میبینی.
و شاید جالب باشه براتون و برای خیلی ها هم اتفاق بیفته ..گفتم شاید نکته ای توش باشه یا در این رابطه چیزی بدونید ک من نمیدونم…بسیار زیاد خوابای بختکی میبینم..به این صورت ک من در خواب خودم رو همونجایی ک هستم میبینم..انگار ک من بیدارم و از پشت پلک بسته دارم همه چیز رو میبینم..ولی جو یکم خوفناک هستش و شاید صداهای عجیبی دور من اتفاق میفته یا حتی افرادی ک میشناسمشون شاید بیان و به من یه چیز عجیب غریبی بگن یا یه کار عجیب غریبی بکنن..و شاید مثلا چهره ی اون فرد اصلا شبیه مامانم نیست ولی در خواب مثلا میدونم ک اون مامانم هستش یا دوستم هستش و غیره…یا حتی فقط یک حضور ترسناک یه هوای ترسناک حس میکنم..و در همه ی اینها یه جایی میرسه ک میخوام تکون بخورم یا چیزی بگم ..ولی میبینم نمیتونم و در همین لحظه با اینکه خواب هستم میفهمم ک من خوابم و شروع میکنم تقلا کردن برای بیداری و نمیتونم و خییییلییی حس بد و همراه با ترس و وحشتی داره..ولی در خواب به یکباره شروع میکنم ب خوندن آیت الکرسی و با کمال تعجب از خواب بیدار میشم..و البته ک بعد از بیداری نفس نفس میزنم و تپش قلب و بعد باید برق اتاق رو روشن کنم و دوباره بخابم اون هم در نور. شاید خنده دار بوده باشه براتون…ولی چون خیییلیی تکرار میشه گفتم براتون بگم شاید مهم بود یا نکته ای داشت.
بی نهایت هم خواب میبینم ک در حین راه رفتن ب چاله ای میفتم..و پایم میپرد در عالم واقعیت و از خواب میپرم