پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 34

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پانیذ گفته:
    مدت عضویت: 2833 روز

    درود بر شما استاد گرامی

    من گاهی خواب می‌بینم که دندان هام می افته و خیلی برام عجیبه این موضوع به چه دلیل هست . خوشحال میشم علتش رو از زبان شما بشنوم.

    البته من اخیرا خیلی خواب نمی‌بینم و حتی اگر هم ببینم هنگام بیداری یادم نیست ولی چندین بار دیدم که دندانهام ریخته بود و حس خوبی پس از بیداری نداشتم اینکه در این فایل به این موضوع اشاره کردین خیلی جالبه و علاقه مند شدم علت رو متوجه بشم . با تشکر از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام استاد جان

    سلام عزیزان

    برام خیلی جالبه که من حدود دو ماه پیش قبل از اینکه این مجموعه فایلها اینجا قرار بگیره به این نتیجه جالب رسیدم:

    که خواب فرصتیه برای خودشناسی و کشف ناخوداگاه.

    پیرو همین مطالب جالبی هم سر راهم قرار میگرفت. مثلا صحبتهای دکتر علی بابایی زاد راجع به اینکه چطور ناخوداگاه ما در خواب پروجکت میشه. ناخوداگاهی که ما با مکانیزم های دفاعی روش سرپوش میذاریم یا به اصلاح کلاه شرعی…

    اینجا میشه اسمشو گذاشت کلاه قانونی… قانونی به معنی اینکه کلاهی از جنس قانون میذاریم روی بعضی رفتارها و عادتها و نگرشهامون و اون رفتار رو می‌پوشونیم.

    مثلا کسی موفق شده و داریم از حسادت میترکیم در ناخوداگاه… اما رفتار خوداگاهمون تعریف و تمجید و تحسینه…. اما عمیقا حالمون خوب نیست و دوست داریم زودتر اون محل رو ترک کنیم.

    در سطح خوداگاه متوجهش نمیشیم… تا اینکه توی خواب موقعیتی رو میبینیم که برامون شفافش میکنه…

    یادمه از استاد تو یه فایلی شنیدم که شب موقع خواب فرکانسی ارسال نمیشه. و وقتی شب شکرکزاری کنی و با فرکانس خوب بخوابی صبح با همون فرکانس بیدار میشی.

    این دقیقا آگاهی استر هیکس و جری هیکس هست با توجه به گفته های آبراهام.

    اما همیشه برام سوال بود که پس چرا وقتایی که خیلی عالیه فرکانسم و میخوابم صبح خسته بیدار میشم… یا چرا عمیقا با دلشوره بیدار میشم…

    این داره نقض میکنه اون حرفو…

    اما نکته ش برام باز شد که ارتباط مستقیم به ناخوداگاه داره…

    یعنی من توی سرکوب خود واقعیم وقتی میرم دچار دوگانگی میشم.

    مثلا حس حسادت دارم. اما می‌دونم که این حس قابل قبول نیست در اجتماع برای همین واکنش وارونه انحام میدم در سطح خوداگاه و تحسین میکنم. و با خودم هم میگم خب عباسمنش گفته تحسین کنید دیگه… منم الان تحسین کردم پس درسته همه چی…

    اما نه

    در این وضعیت به خواب خرگوشی خودم میرم و بعد پا میشم میبینم ای دل غافل چرا حالم خوش نیست؟!

    حالا این نکته به جای خود

    من بارها توی خواب تو موقعیتی قرار گرفتم که مثلا فهمیدم اوه اوه من چقدر حساسم به فلان موضوع…

    مثلا تو موقعیت عجیبی قرار گرفتم که خیلی غیرتی شدم اصطلاحا و وقتی پا شدم حتا تنفسم هم تغییر کرده بوده….

    یا مثلا خواب دیدم سگ دنبالمه یا پلیس ریخته یه جا و من بشدت ترسیدم…

    از خواب که پا میشم اولا میگم خدایا شکرت که خواب بود.

    دو اینکه خدا جونم ممنونم ازت که تو خواب منو متوجه اشکالاتم کردی (الگوهام)

    مثلا فهمیدم که نکته من ترسه…

    بسم الله بریم تو دلش

    چون اگرقرار بود این اتفاقا در واقعیت بیافته تبعاتش خیلی زیاد بود و گردن خیلی ها رو میگرفت اما خواب کم خسارته…

    درست مثل فیلم…

    تو ممکنه فیلمی رو ببینی و اون فیلم مثل خواب بتونه خودشو بعنوان واقعیت به تو بقبولونه…

    به فرض اینکه باعث شناخت بشه و آگاهمون کنه

    خیلی ارزشمنده به نظرم.

    این باعث شد نسبت به شغلم بعنوان بازیگر هم حس بهتری پیدا کنم چون دیدم میتونه انقدر موثر باشه.

    من پیشتر نسبت به خواب سر درگم بودم.

    خوب بود میگفتم اعههههه حیف

    بد بود میگفتم آخیش خواب بود

    اما الان نگاهم فرق کرده

    از وقتی هم یادکه دنبال تعبیر و اینا نمیرفتم چون به نوعی حس فال گرفتن داشت برام.

    اما الان فهمیدم که میشه از خواب ها به آگاهی و خودشناسی رسید

    و هر کسی با دقیق شدن روی خواب هاش میتونه خودش تاویل کنه خواب هاش رو

    نه به معنای فال که قراره ال و بل بشه

    نه

    اینکه بفهمه چیه و کیه وچقدر در مسیره…

    تایید و تصدیق میکنم حرف استاد رو در این باره که بسیاری اوقات پیش اومده تو خواب به قوانین اگاه بودم و مطابق قوانین تصمیم گرفتم

    و این هم نشانه خوبیه و یعنی من با تکرار تونستم باورهام روتغییر بدم و به سطح ناخوداگاهم برسونم…

    اینم چند روز پیش دم بیدار شدن خواب دیدم

    مینویسم شاید برای کسی نشونه باشه

    حس کردم یه آیه ست از قرآن اما اصلا نمیدونم چه آیه ای از کدام سوره

    اما حس کردم کلام الله هست:

    با اینکه نشانه ما برای آنها واضح بود

    اما باز از آن عدول کردند

    شاد باشید و حاضر در کیفیت اکنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    استاد جواب سوالی که پرسیدین چه خوابی خیلی تکرار میشه

    من حقیقتش دوتا خواب خیلی واسم تکرار میشه یکی اینکه همش تو خواب احساس میکنم زیر پام خالی میشه و پرت میشم ب سمت پایین و از خواب میپرم و ترس این خواب تا چند دقیقه باهام هست قلبم تند میزنه و یادم میاد که این خواب تکراریه و زیاد میبینم

    یه خواب دیگه هم هست که دوستان دوران دبیرستانم میبینم و همیشه تو خواب باهاشون اوقات خوشی دارم حالا هر بار ب یک شکل هست خواب دوستان دبیرستانم تکراری نیس هر بار یه شکله ولی وقتی از خواب بیدار میشم حالم خوبه و کلا روز خوبی دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سبحان گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    به نام خدا سلام

    من به این نتیجه رسیدم که افکار تکرار شونده ما تبدیل به خواب میشن. مثلا من یه مدت زیادی به یک

    دختری عاشق شده بودم و بهش فکر میکردم و همیشه پای ثابت خواب هام بود، ولی الان دیگه نه چون یادگرفتم که به شخص خاصی فکر نکنم و اجازه بدم خدا هدایتم کنه. قبلنا اوضاع روحیم خیلی داغون بود و همیشه در خواب هام یک سگ یا گرگ یا حیوان دیگه ای دنبالم

    میکرد یا از جای بلندی سقوط میکردم و سعی در نجات خودم داشتم، یا میخواستن منو بزنن یا بهم اسیب بزنن، زمانی که استرس درس خوندن داشتم دائم میدیدم که سر جلسه کنکور هستم و وقت تموم میشه و من نمیتونم جواب بدم. خلاصه فرمت کلی خواب هام استرس و ترس بوده و وقتی از خواب بیدار میشدم انگار قلبم توی دهنم بود و خیس عرق بودم.

    البته هنوز هم شکل خواب هام اینجوریه ولی از وقتی

    روی خودم کار کردم، دفعات تکرارش کم شده و شدت

    ترسناک و بد بودنش هم کم شده و باور دارم اگر همچنان روی خودم کار کنم بهتر هم خواهد شد

    باسپاس فراوان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سبحان گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    به نام خدا سلام

    من به این نتیجه رسیدم که افکار تکرار شونده ما تبدیل به خواب میشن. مثلا من یه مدت زیادی به یک

    دختری عاشق شده بودم و فکر میکردم و همیشه پای ثابت خواب هام بود، ولی الان دیگه نه چون یادگرفتم که به شخص خاصی فکر نکنم و اجازه بدم خدا هدایتم کنه. قبلنا اوضاع روحیم خیلی داغون بود و همیشه در خواب هام یک سگ یا گرگ یا حیوان دیگه ای دنبالم

    میکرد یا از جای بلندی سقوط میکردم و سعی در نجات خودم داشتم، یا میخواستن منو بزنن یا بهم اسیب بزنن، زمانی که استرس درس خوندن داشتم دائم میدیدم که سر جلسه کنکور هستم و وقت تموم میشه و من نمیتونم جواب بدم. خلاصه فرمت کلی خواب هام استرس و ترس بوده و وقتی از خواب بیدار میشدم انگار قلبم توی دهنم بود و خیس عرق بودم.

    البته هنوز هم شکل خواب هام اینجوریه ولی از وقتی

    روی خودم کار کردم، دفعات تکرارش کم شده و شدت

    ترسناک و بد بودنش هم کم شده و باور دارم اگر همچنان ردی خودم کار کنم بهتر هم خواهد شد

    باسپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مطهره جعفری گفته:
    مدت عضویت: 736 روز

    سلام استاد،

    من مدت چند سال هست که با دوستانم ارتباطم را خیلی کمرنگ تر از قبل کرده ام، در حدی ک شاید چن بار در سال هم را ببینیم یا پیام دهیم، اما با یکی از دوستانم رابطه ام را کامل قطع کرده ام و چن سال است که هیچ ارتباط و صحبتی با هم نداشتیم اما در طول این سال ها او همیشه در خواب های من بوده است و در کنار سایر دوستانم یا تنها در سفر یا جاهای مختلف بوده ایم. و در کل خوابهایی که راجع به جمع های دوستانه و خانوادگی میبینم خیلی زیاد است و همیشه جمعیت زیادی توی خوابهایم حضور دارند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    خیری طاهری گفته:
    مدت عضویت: 889 روز

    بهارطاهری

    سلام وعرض ارادت خدمت استادبزرگوارم آقای عباس منش. وخانم شایسته مهربان

    شکروسپاس خداوندی را که شمااستادعزیزراسرراه من قراردادتاشیوه بهترزندگی کردن رابیاموزم شما ازطرف خداوندبسوی من فرستاده شدیدازخداوندسپاسگذارم

    الگوهای تکرارشونده من توزندگیم بیشمارهستن که الان باگوش دادن به این فایل وخواندن دیدگاه دوستان فهمیدم که چقدرمن عقب بودم ونمیدونستم خیلی خوبه که باشماهاهستم

    خوابهای تکراری زیادی میبینم که بیشترازبیست سال که خواب میبینم توی خانه نیمه کاره هستم ومیخوام بسازمش هرچتدشب یبارتکرارمیشه

    ازوقتی باسایت عباس منش آشناشدم وفایلهاروگوش دادم وتونستم روی خودم کارکنم بعصی ازخوابهای تکراری رودیگه ندیدم چون همشون برگرفته از افکارروزانه من بودن.

    یه خواب تکراری که همیشه میدیدم این بودکه هرجامیرفتم میدیدم تا نه روسری سرم هست نه چادردارم نه کفش دارم همشون روگم کردم وهرچی میگردم پیدانمیکنم فهمیدم که ایم خواب برگرفته است ازافکارمنفی که درموردهمسرم داشتم وقتی سعی کردم کنترلم رو ازروی همسرم بردارم دیگه این خواب تکراری روندیدم. ازخداوندمیخوام که من رودرمسیرهدایت قراربده تا به درجات بالایی برسم ازاستادعزیزم هم کمال تشکر وقدردانی رودارم که باقلب پاک تمام معلومات رودراختیارماقرارمیدن درپناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    به نام خدایی که خالق

    مالک

    مدیر

    و عالم

    و قدرت مطلق

    سلام به همه

    منم معمولاً خواب می بینم که مقنعه ندارم و رفتم مدرسه و کلی حالم بد میشه و دست و پامو رو گم می کنم.

    یا خواب می بینم سر جلسه امتحان هستم و خوندم ولی هیچی یادم نمیاد

    یا امتحان دارم درس دیگه ای خوندم و سر جلسه متوجه شدم و حالم خیلی بده شده این شایعترین خواب منه

    و یا می بینم که یه عده ای دنبالم هستن و من دارم ازشون فرار می کنم و داد میزنم اما صدام درنمیاد

    یا جایی رفتم شبیه غار خیلی مرموز و من توش گم میشم

    این ها خواب هایی هستن که خیلی برام تکرار میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    محمد نوری گفته:
    مدت عضویت: 1533 روز

    سلام به همگی

    امیدوارم عالی باشید

    راستش من بابت این سوالی که استاد طرح کردن هر چی فکر کردم دیدم چیزی یادم نمیاد جز یه مثال که گفتم ولش کن این یه مثال زیادم توضیح نداره دیگه کامنتش نکردم و فقط عنوانش رو برای خودم نوشتم ولی با خوندن کامنت دوست عزیزم حمید امیری یه حسی بهم گفت همونجوری که کامنت حمید جان یادت آورد توام بنویس و شاید کامنت توام چیزی رو به یاد کسی بیاره و اینجوری همه در کنار هم چیز یاد بگیریم.

    من یادمه از وقتی که با استاد آشنا شدم خیلی خواب ندیدم در کل هم به نسبت بقیه بازم خیلی خواب نمیبینم ولی خوب قبل از آشنایی با استاد تعدادشون بیشتر بود و گاها هم کابوس و… که در ادامه میگم ؛

    یه خوابی که خدارو صد هزار مرتبه شکر از وقتی با استاد آشنا شدم دیگه ندیدم ولی تو گذشتم تکرار میشده این بوده که مثلا یه حالتی مثل برزخ یا انگار جایی بوده که محاکمه آخر میخواستن بکنن و من همیشه تو اون خوابا میدیدم که دوستانم عزیزنم یا آشنایان رو به یه حالت خیلی بدی دارن میبرن و انگار دارن میبرن که عذابشون کنن و من اونجا کلی التماس و گریه و خواهش که نبرید ولی میبرن و همیشه اونا رو که میبردن چند نفر بودن و بعدش یه نفر میومد و منو میبرد یه جای دیگه و از تو حسش میفهمیدم انگار این آدم خوبیه که اومده منو ببره یه جای خوب و این خواب به حدی برای من ناراحت کننده بود یا کلی تقلا و خواهش بود که نذارم ببرنشون که از خواب که بیدار میشدم یا گریه کرده بودم و چشمام کاملا خیس بود یا اینکه از اون حد تلاش و تقلا نفس نفس میزدم بعد از بیدار شدن وقتی هم که بیدار میشدم انگار کل بدنم اون سختی که تو خواب کشیدم رو داشت و بهش فکر میکردم و خب خیلی هم عذاب آور بود ولی خداروشکر الان چند ساله که دیگه نمیبینم این خواب و

    . مورد بعدی که هنوزم دارم ؛

    که هر بار تو یه جای خیلی عجیب غریبم مثلا یه بارش رو یادمه تو یه جنگل مانند بودم اما نه جنگل هایی که تو این دنیا هست انگار یه چاه بود ولی جنگل بود و یا فضاهای دیگه که یادم نمیاد بخوام توضیحش بدم و اتفاقی که میوفته با حیوون های عجیب غریب برخورد میکنم که میخوان منو اذیت کنن و من هر بار کلی فرار میکنم یا قایم میشم خلاصه یجوری ازشون در میرم و هیچوقتم تاحالا نتونستم و اقدامم نکردم به کشتنشون

    . مورد بعدی ؛ این خوابم خیلی کم تکرار شده شاید بگم 4-5 بار ولی چون تکرار شده میگم خواب میبینم که میگن تو دوباره بیا خدمت کن و من بهشون میگم آقا من یه بار خدمت کردم اینم کارتم چرا باید دوباره بیام ولی میگن باید بیای و تو آخرین باری که دیدم حتی یادمه میگفتم حله میام ولی همونجای قبلی خدمت میکنم و هی مدام قصه میخورم که کلی خدمت کردم حالا دوباره باید از اول خدمت کنم و جالبه که همیشه هم میگن 21 ماه خدمت کردی الانم باید 21 ماه دیگه خدمت کنی

    .اینم دلم نمیاد نگم خیلی برای خودم شیرینه اینم کم اتفاق افتاده ولی 2-3 بار فکر کنم بوده اینکه داره یه مشکلی برام پیش میاد و تو خواب به خودم میگم چجوری الان باید به زیبایی ها تمرکز کنم یا الان چه زیبایی رو میبینم یا سپاسگذاری کردم از خدا بخاطر یه نعمتی که این خواب برام خیلییی خیلییی شیرینه و یاد استاد میوفتم که یه جا گفتن انقدر داشتن خوب رو خودشون کار میکردن که بعضی موقع ها خواب قوانین رو میدیدن و خیلی اینجور موقع ها به خودم افتخار میکنم که تو اون بازه رو خودم خیلی خوب کار کردم که به این شکل شده نتیجش

    خواب دیگه ای رو یادم نمیاد و اینا بودن که بیشترین تکرار رو داشته

    نمیتونم انگاری اینو نگم استاد عزیزم خیلی ازتون ممنونم بخاطر این آگاهی هایی که انقدر عالی هستن به خودمون میدین اتفاقا دیروز یه پریروز بود ثروت 1 جلسه هشتمش رو گوش دادم همونجا انقدررر سپاسگذاری کردم از خدای خودم بخاطر شما که عالی و کاربردی و ساده یاد میدین و خیلی خوشحال بودم که به جز شما نه کسی رو میشناسم تو این حوزه و نه جز آموزش های شما آموزش کس دیگه رو دنبال کردم.

    از دوستان عزیزمم خیلی سپاسگذارم که انقدر کامنت های بینظیر میذارن و هم باعث ایده گرفتن میشن و هم باعث میشه که حس منم شروع کنه به اینکه برو بنویس تنبلی نکن شاید کامنت توام به کسی کمک کنه

    خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این جمع

    عاشقتونم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2943 روز

    سلام استاد عزیزم

    وقتی تیتر فایل را دیدم و کلمه خواب به چشمم خورد یاد خوابی افتادم که هر چند ماه یکبار میبینمش و خیلی هم اذیتم میکنه . من خواب میبینم که لباس عروس پوشیدم و داماد ، همسر قبلی منه و شرایطی که نمیدونم دقیقا چی هست ، پیش آمده که من مجبور شدم از همسر فعلیم جدا بشم و دوباره با اون آدم ازدواج کنم . اون آدم را میبینم که کت و شلوار پوشیده و هیچ احساسی به من نداره و خودم را میبینم که در لباس سفید عروسی بسیار آشفته و نگرانم . در حالی که عاشق همسرم هستم دارم اونو از دست میدم و با کسی که قبلا توی زندگیم بود ازدواج میکنم . در همین حین و در میان جمعیت حاضر ، همسر فعلیم را میبینم و قلبم از شدت علاقه داغ میشه براش و از اینکه مجبورم در حالیکه عاشقش هستم تن به یک ازدواج ناخواسته بدم به شدت غمگین میشم و یک حسی بهم دست میده که اشکال نداره توی قلبم حفظش میکنم و عاشقش میمونم . و همیشه وقتی به این نقطه میرسه من چشمهام را باز میکنم و در حالیکه گرمم شده و عرق کردم و هنوز دلشوره را حس میکنم به سمت راستم نگاه میکنم و همسرم را میبینم که کنارم خوابیده و میگم خدایا شکرت که این یک خواب بود و عمیقا آروم میشم . گاهی هم برای اینکه آروم بشم این موقع دستش را میگیرم و شوهرم بیدار میشه و میگه چی شده ؟ بازم اون خواب را دیدی ؟ میگم آره بعد میگه اشکال نداره آروم باش . بخواب

    احساسی که در خواب بهم دست میده و آزارم میده اینه که توی قلبم کس دیگری را میخوام اما مجبور شدم با کس دیگری ازدواج کنم و بدتر اینکه راضی میشم به اینکه در ظاهر با کس دیگری باشم اما در قلبم عاشق همسرم بمونم و زجر این رابطه تحمیلی را حس میکنم . توی خواب از اینکه قلبا عاشق شخص دیگری هستم خودم را سرزنش میکنم اما سریع احساسم عوض میشه و به خودم حق میدم که با احساسم به اون ازدواج ناخواسته خیانت کنم و نخوامش . به خودم حق میدم که عاشق شخص دیگری ( همسر فعلیم) باشم و عاقبت تسلیم یک ازدواج ناخواسته میشم در حالیکه عشق کس دیگری را در دل دارم .

    استاد خودم فکر میکنم ناسپاسی نسبت به همسرم باعث این خواب میشه چون هروقت بعد از دیدن این خواب بیدار میشم و همسرم را میبینم که کنارمه از ته قلبم میگم خدایا شکرت و از عمق علاقه خودم نسبت بهش با خبر میشم . هر چند که هیچ ناسپاسی ای هم در کار نیست و من همیشه خدا را بخاطر وجود همسرم شکر کردم .

    از طرفی خودم حس میکنم از زندگی کوتاه مدتی که با همسر قبلیم داشتم چیزی در روح و روانم باقی نمانده و واقعا نمیدونم علت این خواب که سالهاست تکرار میشه چی میتونه باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: