پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام فرمانروای جهانیان
درود فراوان خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان گلم
همیشه از خودم سوال میکردم این خواب ها چی هستند من می بینم و بعداز بیدار شدن میرفتم سراغ تعبیر خواب و بعدش میگشم یه تعبیر خوب ازش پیدا میکردم که باب دلم باشه و به خودم میگفتم چه تعبیر خوبی
ولی یه سری از خواب هام تکراری بودن خوابی که دیدم توی بیشتر کامنت ها دوستان گفته بودن و منم این خواب را زیاد دیدم و این بود که میخواستم بروم توالت وای اصلا مگه جایی پیدا میشدوبعدش همه توالت ها دیوار نداشتن یا درب نداشتن یا اینکه پر از مدفوع بودن و خیلی خواب بدی بود
یا اینکه خواب می دیدم که خوابم از یه جایی شروع میشد با موضوع های مختلف ولی به نجات دخترم ختم میشد همیشه داشتم دخترم را از خطراتی که وجود داشت نجات میدادم
خوابی که توی نوجوانی وجوانی خیلی میدیم این بود که همیشه درحال جنگیدن با انسان ها و حیوان ها بودم و با شمشیر و خنجر باهاشون میجنگیدم و همیشه پیروز میشدم
خواب دیگه که تکراری می شد این بود که روی سطح زمین پرواز میکردم یا اینکه قدم های خیلی بلند برمی داشتم
خوابی که خیلی میبینم اخیرا و اذیت کننده هست یکی از خانواده های که مربوط به خانم قبلیمه میبینم و هردفعه یه موضوعی ولی اونا توی خوابم هستند
کاش میدونستم علت این خواب ها چیست چه باورها یا افکاری درونم هست
استاد جان و خانم شایسته گرامی و دوستان گلم لطفا هرجور میدونید کمک کنید تا باورهای مخرب را پیدا کنم
خیلی دوستون دارم
با سلام من قبلا بسیار خواب میدیدم که میخوام دستشویی برم و وارد زیرزمین داغون و نیمه تاریک میشوم که پر از دستشوییهای پراکنده کثیف و بدون درب و داغون نیشون و دنبال یک دستشویی تمیزتر برای اجابت مزاج هستم بالاخره با اکراه یکی رو انتخاب میکنم و یهو دو سه نفر جلوی در منتظر وایمیستن و در حال نگاه کردن من میباشند و من بسیار معذب هستم. البته خیلی وقته که دیگه نمیبینم ولی دوسدارم دلیلش رو بدونم. و یا اینکه تا الان تقریبا 5 بار خواب جنگ دشمنان خارجی رو دیدم که از سمت بالا پشت بام میخواهند وارد شوند ولی هیچ وقت این اتفاق نیافتاد ولی هر بار من به شدت ترسیدم. یک بارم با موشک شلیک میکردند موشکهای بزرگ که خوشبختانه هیچکدام اصابت نکرد ولی فضای دلهره آور و ترسناکی را در خواب ایجاد میکرد.
سلام و عرض عشق به استادم، خانم شایسته گل و دوستان
خواب تکرار شونده ای ک میبینم و تا الان هم گاها میبینم ولی کمتر شده
از خونه ای که سالها پیش درش زندگی میکردیم هست
اونجا به وضوح توی خوابم میاد و اکثر اتفاقات اونجاست.
و اینکه خواب سوسک وااییییی هرجا میرم
و بسیار خواب اینکه میخوام برم جایی ولی تاخیر دارم و هرچقدر بیشتر عجله میکنم
انگار زمان فقط داره میگذره و من مدام درگیرم و نمیرسم.
اصلا یاداوریش یطوریم کرد…
بنظرم دقیقا چیزهایی که توی بیداری ازش واهمه داریم یا بیشتر به آن دچار هستیم و دقیقا توی خواب بصورت تکرار شونده میبینیم .
و چقدر عالی میشه که بتونیم اصلاحش کنیم
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
تجربه من از خواب:
حمله یه سگ یا یه حیوون وحشی یا سوسک و موش و میخام فریاد بزنم اما صدام در نمیاد.
یا موقع امتحانات ترم دانشگاست و من اصلا یادم رفته بوده که اون واحد رو داشتم و اصلا سر اون کلاس نرفتم یا موقع گرفتن مدرکمه اما میگن چند تا واحد مونده.خواب میبینم دندونای لمینیت جلوم آسیب دیده.
البته متوجه این هم شدم که قبلها که فیلم میدیدم هر گونه فیلمی که میدیدم از اون جنس فیلم تا صبح به خوابم میومد چه خوب و چه بد و وحشتناک.
ممنونم از استاد عزیز که اینقدر ملموس و قابل فهم مسائل رو تشریحمیکنند.
در پناه خدا باشید.
سلام و درود فراوان
((((خواب دیشبم رو هم تعریف کردم ممنون میشم نظر بدید ))
من هر فیلمی که نگاه کنم محتوای اون فیلم تو هر زمینه ای که باشه شب تو همون زمینه به شکل دیگ خوابشو میبینم
اغلب خواب های من توش ترس نگرانی از دست دادن مشکل پیش اومدن هست
واقعا بعضی اوقات آنقدر خواب هام رو دقیق لمس کردم که کل روز بعد استرس همراهمه یا حالم بد هست
من آدم مسئولیت پذیر متعهد نگران هستم انگار توی خواب مواردی از این قبیل برام پیش میاد که من احساس مسئولیت میکنم نسبت به چیزی و اون داره از دستم میره و حالم بد میشه یا از همین جنس
مثلا خواب دیشبم این بود که یه پیر مرد سوار ماشینم بود که انگار مشکلاتی داشت و از من میخواست کمکش کنم منم چون فهمیده بودم خواب و اصلا نمیخواستم ادامه بدم بعد از مدتی گفتم به من دیگ ربطی نداره بعد پیرمرد خعلی ناراحت شد و برگشت از پیشم منم خعلی ناراحت شدم رفتم جایی که اولین دیدارمون بود که باهم آشنا شدیم
اونجا مطب یه دکتر بود که وقتی من رسیدم اونجا از منشی پرسیدم اون آقا رو ندیدی گفت شما با اون هستی گفتم بله گفت از اینجا برید بیرون با لحن بد گفتم چرا اینطوری برخورد میکنید گفت اون پیرمرد اومده بوده اینجا توی مطب با دکتر دعوا کرده بوده و کلی به دکتر بی احترامی کرده .
منم که اینو شنیدم خعلی حالم بد شد و این احساس رو داشتم که من مقصر این ماجرا بودم من حال اونو بد کردم و اون اینطوری عصبی شده و دلم میخواست ببینمش و ازش عذر خواهی کنم
الان هم که صب از خواب بیدار شدم حالم خوش نیست با این که اون خواب بود ولی روی حال درونم تاثیر گذاشته
یادم نیست
واقعا ولی بیشتر انگار همش خوابام ترسه یعنی با ترس بیدار میشم چیزای وحشتناک میبینم همش صحنه جنگ اینک خانوادم رو از دست میدم اینک قراره بمیرم و کلی چیزای وحشتناک و
بقیه ازم دور میشن و تنهام میزارن کلا بیشتر انگار توخوابام من تنها موندم تو جای تاریک
ولی چند روزه که خواب بدی ندیدم درواقع کلا خوابی ندیدم پس زیاد یادم نیست ک توضیح بدم
همش این ترس هست و یادمه آره چندین بار خواب ی پسری که ناشناسه رو دیدم .
اون پسر رو نمیشناختم ولی طوری بود که انگار خود من بود بخشی از من یعنی از ته قلبم با تموم وجودم اون رو میخواستم :)))… یعنی کلا توی خواب همش بغلم بود همش هم خواب بود. و بی حال تو بغلم ولی جون نداشت زیاد جون نداشت حالش داغون بود منم میخواستم بمیرم واسش اینطوری بود که دردشو حس میکردم.. خیلی بغلم بود بعد یهو دور شد رفتم دنبالش دیگه نمیومد پیشم همش میخواست جایی بره بعدش رفت خیلی رفت و دور شد ولی من هم دنبالش بودم خیلی جاها رفت که حال ندارم توضیح بدم ولی انقد دوستش داشتم و انقد ناراحت بودم میخواستم واسش بمیرم.. حتی وقتی از خواب بیدار شدم خیلی گریه کردم:))
سلام و درود به شما استاد عزیز
و خانم شایسته گرانقدر
ممنون از فایل فوق العاده ای که تولید کردین
در مورد این سوال من نکات مهمی تو ذهنم مرور شد
الگوی ثابت خواب های من، این موردا هستش
یکی اینکه ی شخص یا چیزی داره به من نزدیک میشه و میخواد به من صدمه بزنه و من دفاعی از خودم ندارم نمیتونم کاری بکنم و معمولا اینقد سعی میکنم داد بزنم تا از خواب بیدار میشم و محتوای خواب هام تصاویر و اتفاقات درهم برهم هستش و قبلنا، توی اتفاقات من هیچ توان مداخله ای نداشتم یعنی نمیتونستم به یک جهت خاصی مثلا حرکت کنم و یا ری اکشنی نشون بدم و همش انگار کنترلم دست خودم نبودش..
و اکثرا شبا، من اصلا خوابی نمی بینم فقط چشمامو میبندم و بیدار میشم چیزی یادم نمیادش
و مورد جالبی که استادم اشاره کردن، از بعد از دانشگاه هرزگاهی خواب میبینم امتحان دارم و هیچی نخوندم و یا دیر میرسم به جلسه و همش استرس رد شدن و مشروط شدن رو دارم و درگیرم به نوعی..
حالا نکاتی که بهبود داشتم
اینکه این مدت، چند سال اخیر، که یکم روی خودم کار کردم، در خواب هام میتونم واکنش نشون بدم و به زورم شده یکم در جهتی ک میخوام راه میرم و یا واکنشی نشون میدم و توی چنتا موقعیت و یا درگیری و مبارزه تونستم پیروز بشم و بعدش بیدار شدم از خواب
جدیدا هم خواب دیدم پدربزرگم رو در خواب و بسیار حس خوبی داشتم که بالخره من ی شخصی رو در خوابم دیدم و مدتی رو باهم بودیم، قبلن این تجربه رو نداشتم
در کل توی خوابیدن، مشکل دارم و یکی از اهدافم اینه که کیفیت خوابم رو بهبود بدم ، در به خواب رفتن و کیفیت خواب..
شاید دلیل اون مدل خواب هام
اینه که از بچگی درک من نسبت به محیط اطرافم این بوده که من ضعیف و بی دفاعم و اسیب پذیرم..
و ذهن پریشونی داشتم و دارم شاید..
ولی خب نشونه های بهبود رو دارم و امیدوارم ازین درکی که با این سوال پیدا کردم، به نتایج بهتری برسم و اصلاحاتی انجام بدم
مثلا با خودم گفتم اگر سری بعد خواب دیدم چیزی سمتم میاد، نمیترسم و میمونم و درگیر میشم باهاش بذار اصلا تیکه پاره بشم ازین ک بیشتر نمیشه
صمیمانه بابت انتشار این فایل از شما تشکر میکنم استاد عباس منش
خداقوت
سلام به استاد عزیز، مریم جان و همه دوستان عباس منشی
یک خوابی که هرچند وقت یکبار من به شکلهای مختلف میبینم این هست
خواب میبینم امتحان دارم ولی انگار پشت گوش انداختم و تازه چندساعت مونده به امتحان تازه فهمیدم امتحان داشتم و وقت را از دست رفته میبینم و تو خواب خودمو سرزنش میکنم که چرا پیگیر نبودم و نپرسیدم امتحان کی هست؟و حسرت میخورم
یا اینکه همین خواب را به این شکل میبینم که فکر کردم مثلا امتحان ریاضی داریم اما سرجلسه فهمیدم امتحان یه درس دیگه است و من هیچی بلد نیستم.
یا اینکه دیر میرسم سرجلسه و به جلسه راهم نمیدن. یا هیچی یادم نمیاد و نمیتونم جواب سوالاتو بدم و حسرت میخورم
دایم تو خواب احساس میکنم از بقیه عقبم و انها همه امتحانشون را خوب دادن
دلیل این خواب رو نمیدونم چیه؟ ذهنم خیلی درگیر امیدوارم خدا مرا به جواب درست هدایت کنه.
از دوستان ممنون میشم اگر کسی بتونه راهنمایی کنه.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادتوحیدی و خانم شایسته عزیزم و همچنین دوستان ارزشمندم
خوابی که من بارها قبل از آشناییم بااین آگاهیها زیاد میدیدم این بود که همیشه در حال فرار کردن از یک حیوان وحشی بودم و تو خواب هرچی تقلا میکردم که سریعتر بدو بدو کنم سرعتم کمتر میشد و هرچی میخواستم باصدای بلند فریاد بزنم که کسی نجاتم بده صدام بالا نمیومد و بلاخره خودمو به یه دره چوبی میرسوندم و درو محکم میبستم ولی اون حیوونه چنان فشاری به در میورد که زورم نمیرسید درو محکم نگهدارم و یدفه ازخواب میپریدم
یاهمیشه خواب میدیدم سر امتحان ریاضی یافیزیکم که اصصلا هیچی از درس یادم نیست،و اون لحظه تصمیم میگیرم که ترک تحصیل کنم و دیگه ادامه ندم
یا چندوقت یکبارخواب میدیدم با یک نفر که توبیداری خیلی باهاش حال نمیکنم توی خواب چنان گلاویز شدم و هر حرفی که تو بیداری دلم میخواست بهش بزنم تو خواب بهش میزنم و اون قدر دلم میخواد صدامو براش بالا ببرم ولی صدام بالا نمیاد،و یه نفره دیگه که هیچوقت نتونستم اونو ببینم ازپشت منو میکشونه میبره و نمیذاره بحثمو بااون طرف ادامه بدم و یدفه ازخواب میپریدم
اما الان دیگه این خوابها اصلا برام تکرارنشده
دونوع خوابی که مدتهاست برام تکرارمیشه،یه خونه ی چند طبقست که وقتی اون خونه رو میبینم چنان حالم خوب میشه که فقط توخواب دارم اینو تکرارمیکنم باخودمو میگم خداکنه خواب نباشم و این خونه ی واقعیه من باشه انقدر که این خونه زیباست وبزرگه و یه باغ خیلی سرسبز وبزرگ داره که ته اون باغ یه قلعه ی قدیمی ولی زیباداره شبیه به قلعه هایی که توی برنامه کودکای والت دیزنی میدیدم
و یه خواب دیگه ای که این مدت اخیر سه چهاربار برام تکرار شده خواب میبینم من همراه خانم شایسته ازیه کوه برفی که داره به شدت برف میباره باهمدیگه بالا میریم واستاد همیشه ازمادوتا زده جلوتر و یدفه من دست خانم شایسته رو رهامیکنم و عقب میوفتم بعد باکلی تقلا ایشون بازدستمو میگیره و از یه ارتفاعی بالا میبره،تا میخوام به نوک اون کوه برسم یدفه ازخواب میپرم
یعنی اونقدر حسم تو این دومورد خواب عاللی میشه که تاچندساعت باورکنید حسرت میخورم چرا این یک خواب بود و کاش تو بیداری اون خونه رو داشتم،یا ای کاش تو بیداری واقعا دست خانم شایسته رو گرفته بودم
استادجان ازتون ممنون میشم سریعتر ارتباط باورهای مارو با این نوع خواب ها بگید،چون خیلی مشتاقم ببینم چقدر این خوابهامون با حال روحی ما ارتباط داره
هیچوقت خوابهامو چه خوب و چه بد باور نکردم و هیچوقت نخواستم پیگیرشون بشم،یعنی بمحضی که ازخواب بیدارمیشم تایکی دوساعت درگیرشونم بعد فراموش میکنم
الان هم باخوندن کامنتای بچه ها یادم افتاد که چه خوابهایی قبلا و جدیدا برام داره تکرارمیشه
یه مدت هم بود خیلی میخواستم احساس مسئولیت درقبال فرزندم داشته باشم و خیلی حرص میزدم که توکوچه نره یابا فلان بچه ی بی ادب بازی نکنه
چندروزی بود که باهاش امرونهی میکردم که فلان جانرو بازی نکن یا بشین پای تلوزیونو ازینجور حرفایی که خیلی ازما مادرا فکرمیکنیم این راه درست است و اون چیزی که توفکرمیکنی اشتباه…
خلاصه سه بار خواب دیدم که بااستاد دارم راجب این مسئلم صحبت میکنم،و استاد توی خواب تأکیدمیکرد که بچتو بذار به حاله خودش،خودش خوب بخود دیگه نمیره توکوچه.
یعنی انقدر واضح وخیلی جدی این حرفو بهم میزد که انگار واقعا پیش استادم بودم،خلاصه من به حرف استاد گوش دادم و وقتی مقاومتمو کم کردم و فرزندمو گذاشتم به حال خودش،اون دیگه خودش نخواست که با اون بچه هایی که من دوست نداشتم بازی کنه،وانگار که بااین کم مقاومتی یه آبی بود که ریخته بودم روی آتش
استادجان ازتون ممنونم بابت این دست از فایلها،واقعا که شما دارید دیتیلی بجونه باورهای ما میوفتید که ازما یک انسان واقعی و خداپسندانه بسازید
امیدوارم که بتونیم جوری خودمون رو از نو بسازیم که همیشه خوابهای بهشتی و صادقانه دررابطه با آرامش روحمون ببینیم
هرکجاهستید شادوپیرپز باشید
سلام به دوستان
من به مدت چند سال هست که خواب شنا کردن رو می بینم،; یک بار خواب می بینم که داخل رودخانه ی با آب شفاف و زلال دارم مثل جت به سرعت شنا می کنم و اصلا هم نمی ترسم ( با این که واقعا شنا بلد نیستم در واقعیت) یه بار داخل اقیانوس ، یه بار داخل رودخانه ی با ساحل زیبا و بتن سازی شده… ی بار نه داخل نهر بزرگ اما بکر و دست نخورده و گلی و پر از علف.. و بیشتر هم با همراه عده ای در حال شنا هستم … و می بینم که از این که خیلی راحت و سریع شنا می کنم تو خواب خیلی خوشحال هستم ..
یه خواب دییگه ای هم هست که این اواخر … نزدیک یک یا دو سالی هست که هر چند وقت یه بار می بینم; و اون اینه که یه عده ای یا کسی دنبالم می کنه اما من نمی تونم سریع بدوم و پاهام سنگینه انگار که به پاهام وزنه بسته باشن… یا این که یه مسابقه ای هست با یه عده ای که دوست دارم مسابقه رو ببرم اما باز هم پاهام سنگینه و خیلی آروم حرکت می کنم با این که خیلی تلاش می کنم و به خودم خیلی فشار میارم که سریع تر راه برم اما واقعا نمی تونم و خیلی احساس ناراحتی می کنم..
یا این که باز هم یه موقعیتی پیش میاد که داخل مسابقه ای هستم با یه عده ای که دوست دارم سریع راه برم اما روی پشتم یه کوله ی سنگین هست و نمی تونم سریع تر راه برم و باز هم تو خواب خیلی ناراحت میشم