پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 41
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیز و تمامی دوستان
در رابطه با این سوالاتی که استاد مطرح میفرمایند من متوجه نمیشم که مثلا اگر من خواب میبینم که همیشه امتحان دارم و دیر میرسم.
این به چه معنی است؟ یعنی بعد از اینکه متوجه شدم که من دارم یکسری خواب های مشابه میبینم بخصوص در مورد خواب بالا که گفتم. حالا چکار باید کنم؟ یعنی چه ایرادی وجود داره یا من روی چه بخشی از وجودم باید کار کنم؟
در کل این سوالاتی که مطرح میشه و هر کدوم از ما پاسخ متفاوتی بهش داریم، پاسخ های ما چطور میتونه بهمون کمک کنه؟
سوالات بسیار سوالات مهمی اند اما دلیل رخ دادنشون رو هنوز متوجه نشدم بخصوص در مورد خواب ها.
ممنون میشم دوستان راهنمائی کنند.
در پناه خدای مهربان.
من پاسخ سوال خودم رو بنظرم گرفتم.
جالبه که بعد از اینکه این سوال رو پرسیدم خیلی زود پاسخش رو دریافت کردم البته با شنیدن فایل، “نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران” و همفکری با همسرم. بنظر خودم پاسخم پاسخی هست که میتونه منو قانع کنه.
یه خوابی که من توی کامنت ها و توی صحبت های استاد شنیدم و میدونم که برای خیلی ها اتفاق افتاده این بوده که مثلا میخواستم یه جایی باشم یا میخواستم به جلسه امتحان برسم اما وقتی رسیدم خیلی دیر شده بود و من بسیار ترسیده بود.
با خودم فکر کردم این الگوی دیر رسیدن از کجا میاد و با همسرم هم که صحبت کردم این فکر اومد توی ذهنم که ما خیلی اوقات مثلا میخوایم یه سفر درون شهری یا برون شهری داشته باشیم یکی از نگرانی هامون اینه که نکنه دیر راه بیافتیم و دیر برسیم و ترافیک بشه و گیر کنیم یا مثلا میگیم زود راه بیافتیم که به ترافیک اتوبان نخوریم یعنی یه چیزی توی ذهنمون میگه باید زود راه بیافتیم اما این زود راه افتادنه بخاطر اینه که یه موقع به ترافیک نخوریم و اگر یه موقع زود هم حرکت کنیم ممکنه به ترافیک بخوریم چون توجهمون به ترافیکه، و میگیم که ای بابا از این ترافیک میترسیدیم گیرش افتادیم.
من احساس میکنم اینکه تو خواب میبینیم دیر میرسیم به جایی بخاطر اینه که یه فکری توی ما ریشه داره شاید خیلی باید فکر کنیم یا به درون مون بریم تا متوجه اش بشیم اما یه حسی توی ما ترس از دیر رسیدن وجود داره.
بنظرم براحتی میشه این مسئله و مسائل مشابه اینو حل کرد؛
به این شکل که اولا همیشه توجه مون به نکات مثبت باشه و در لحظه حال زندگی کنیم در مورد این مثال بالا حتی اگر توی اتوبان گیر کردیم در موردش صحبت نکنیم و همونجا توی ترافیک دنبال نکات مثبت(ماشین های زیبا و خوشرنگ، بچه ها ، زیبایی و درختان کنار اتوبان و… ) باشیم.
و نکته بعدی این که به خودمون بگیم خب دیر بشه اصلا! چه اتفاقی قراره بیافته!. منظورم اینه که راحت باشیم با خودمون بذاریم یکسری اتفافات بیافته و ما واکنش نشون ندیم، نذاریم چیزی نگرانمون کنه.
دوستان من در مورد خودم متوجه شدم که چه باورهای این شکلی که اصلا در حالت عادی توی وجود خودم نمیتونم پیداشون کنم وجود داره. وچقدر خوبه که بعد از شناسایی اونها حالا میدنم که چطور با این الگو ها رفتار کنم.
خدایا شکرت و سپاس از استاد عزیزم که باعث رشد و انتشار انرژی و آگاهی در جهان میشه.
در پناه نور و عشق بهتون.
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیز و گرامی، استاد من وقتی این فایل را شنیدم متوجه شدم الگوهای بسیار تکرارشونده ای در خواب ها و هم چنین در بیداری ام دارم. استاد برای خودم جالب است که بسیاری از اوقات توسط خواب های هدایت می شوم و اتفاقات آینده ام را در خواب هایم می بینم و نشانه هایی هم از آن اتفاقات دریافت میکنم. بعضی از خواب هایم نیز احساس میکنم بازی ذهنم است مخصوصا خواب های آشفته و ناراحت کننده ام. نکته ی جالب برای خودم اینجاست که از آن موقع که خیلی جدی تر دارم روی باورهایم کار می کنم خواب های آشفته و ناراحت کننده ام به شدت کمتر شده است و خیلی کمتر آن الگوهای تکرار شونده نامثبت را در خواب هایم می بینم. مثلا یکی از الگوهای تکرار شونده ی منفی در خواب هایم این بود که به دفعات زیاد خواب سوسک میدیدم و من در واقعیت از سوسک واقعا متنفرم و از آن سوسک ها در خواب شدیدا می ترسیدم و وقتی از خواب بیدار میشدم احساس بسیار بدی داشتم. گاهی اوقات تعبیرخواب آن را میخواندم و نوشته شده بود که به معنای دشمن ضعیف است. و آن موقع این باور در وجودم وجود داشت که من دشمن های بسیار زیادی دارم و آنها می توانند به من ضربه بزنند و من را اذیت کنند. وقتی روی این باور کار کردم که هیچ کس هیچ تاثیری نمی تواند بر روی زندگی ام داشته باشد مگر آن که خودم با افکارم به آن ها قدرت دهم و به همان میزان قدرت را از خداوند بگیرم، الگو خوابم عوض شد. و خواب میدیدم که آن سوسک ها را می کشم ولی الان خیلی وقت است که دیگر خواب سوسک نمی بینم. و یا خواب میدیدم گربه ای ناگهان در شب به خانه مان وارد شده است و شدیدا احساس ترس میکردم که دقیقا همان مصداق سوسک در خوابم بود و همان تعبیر دشمن را داشت و دیگر جدیدا اصلا این خواب ها را ندیدم. یعنی الگو های خوابم تغییر کرده است. یا مثلا یک سری از بستگان نزدیکم که از دنیا رفته اند و وقتی در قید حیات بودند با من و خانواده ام رفتار خوبی نداشتند را به شکل زشت و ترسناکی میدیدم و وقتی از خواب بیدار میشدم حالم شدیدا بد میشد و در آن روز معمولا اتفاقات نامثبتی برایم رخ میداد ولی دیگر آن ها را نیز نمی بینم. گاهی آنقدر این الگو های نامثبت برایم تکرار میشد که واقعا دلم میخواست ساعت های کمتری را به استراحت بپردازم تا کمتر خواب های ناجور ببینم ولی جدیدا به لطف خدای مهربان و آموزه های شما استاد عزیز هر چه قدر روی باور های توحیدی ام بیشتر کار میکنم و احساسم در طول روز مثبت تر است الگوهای نامثبت، دیگر در خواب هایم تکرار نمی شود. و به نظرم فایلی که راجع به چشم زخم بر روی سایت قرار دادید خیلی خیلی فایل مناسب و مفیدی برای از بین بردن باورهای شرک آلود وجود من بود. من این فایل را بارها گوش داده ام و بارها گوش میدهم. متشکرم از شما بابت این فایل بسیار تاثیر گذار. جدیدا الگو های مثبت بسیار زیادی در خواب هایم تکرار می شود مثلا خواب میبینم در استخر یا دریاچه ای با آب بسیار پاک و زلال شیرجه میزنم ودر آن شنا میکنم و بسیار لذت می برم و وقتی از خواب بیدار می شوم احساس بسیار عالی و احساس سبکی می کنم. و به طور کلی از خواب هایم احساس لذت بیشتری را تجربه میکنم. این نکته هم برای خودم جالب است که مادی نبودن چیز ها را در خواب هایم حس میکنم. حس میکنم همه چیز انگار بی وزن است و احساس گوشت و پوست بودن وجود ندارد و فقط میتوانم احساسات را درک کنم و اینکه اصلا زمان وجود ندارد در یک لحظه در یک مکان هستم و ثانیه ای دیگر در مکانی دیگر و اینکه وقتی در آب میپرم خیسی تنم را احساس نمیکنم. و فقط احساس شادابی و تازگی را در خواب درک میکنم. یا وقتی خواب های بد میدیدم احساس ترس و غم را حس می کردم. و بیشتر احساس ترس. و واقعا این قضیه را متوجه شدم که من تنها احساساتم را با خودم به دنیای خواب میبرم و در بیزمانی و بی مکانی مطلق هستم و کاملا احساس میکنم که یک جسم تقریبا بی وزنی دارم.
و الگوهای تکرار شونده ی من دربیداری این است که مثلا خیلی اوقات چیز ها را گم میکنم. مثلا خیلی اوقات هنذفری و یا کلیپس موی سرم را گم میکنم و یا یادم می رود عینکم را کجا گذاشته ام. و یا دوستم به من میگوید لطفا فلان جزوه و یا فلان فایل را برایم ارسال کن، یادم می رود ارسال کنم و یا چندبار کلیدم را جا گذاشته ام و همیشه همیشه قبل از بیرون رفتن از خانه کلید و کیف پولم را باید چک کنم که یادم نرود بردارم. الگوهای تکرار شونده در روابطم با دوستانم بسیار جالب است که با هر کسی که دوست می شوم شدیدا من را تحسین می کند و بدون آنکه واقعا کار بسیار بزرگی برایشان انجام دهم بسیار زیاد از من تشکر میکنند و هر کجا می نشینند از خوبی های من تعریف می کنند و انسان های بسیار بامعرفت و مثبتی هستند و من بابت وجود در آنها در زندگی ام بسیار خداوند را شکر میکنم. و حتی یک سری از اقوام نزدیکم که رابطه ی خیلی خوبی با من ندارندو گاها حتی به من حسادت نیز می کنند نیز قبول دارند که من انسان بسیار دوست داشتنی هستم. من با دیدن این الگوهای بسیار تکرار شونده در روابطم متوجه می شدم یک حسادت پنهانی در اعماق وجودم هست که واقعا نمی دانستم و نمی توانستم بپذیرم که این حسادت هست و با دیدن این آدم ها فهمیدم که این آدم ها آینه درون من هستند و باید الگوهای حسادت را از درونم پاک کنم که دیگر این ویژگی از آدم ها به من برخورد نکند. و هم چنین متوجه شدم این باور کاملا در وجودم نهادینه شده است که من انسان بسیار دوست داشتنی هستم.
سلام به استاد عزیزومریم گلم
واقعا خدارو سپاسگذارم که منو هدایت کرد به سمت این سایت بی نظیر وآشنایی با شما عزیز
استاد عزیز در جواب به سوال الگوهای تکرار شونده شماره (3) خواب
استاد عزیزم من کلا خیلی خواب میبینم
خواب های جور واجور
حتی هنوز تو خواب وبیداری هستم خواب میبینم واسه خودم همیشه جای تعجب بوده که اینقدر خواب میبینم
حتی پیش اومده که در حال خواب دیدن بودم که بیدار شدم ،مجدد که خوابیدم ادامه خوابم رو دیدم
من هم خیلی خواب میبینم که در حال پرت شدن از یه بلندی هستم
بعضی شب ها خواب میدیدم
فقط نمیدونم این خواب بوده یا چیز دیگه که تو خواب بیدارم نمیتونم نفس بکشم میخوام خفه بشم حتی به زور داد میزنم که یکی منو بلند کنه در حال بند اومدن نفسم هستم که یه دفعه بیدار میشم
خیلی حس بدی بهم دست میده
دخترمم 9 سالشه اونم خیلی شب ها شده از خواب پریده ازش که سوال کردم میگه مامان داشتم پرت میشدم
خیلی خواب دریا وآب و بارون میبینم
وقتی یه مهمونی باشم تمام اون شرایطی که میگذره من تو خواب میبینم
وقتی میخواد واسم مهمون بیاد یا برم مهمونی همون آدم ها رو تو خواب میبینم
وقتی کسی فوت میکنه میاد تو خوابم
خواب مجلس هایی که بی نهایت شلوغ زیاد میبینم
استاد عزیزم پدرم 3 ماه مریض بودند بیمارستان بستری بودند چون تو آی سی یو بستری بودند و راه نمیدادند که ایشون رو ملاقات کنیم تقریبا هفته ای دوبار خواب همون صحنه که میرم ییمارستان پشت در ای سی یو رو میدیدم
خواب آخری که راجبه پدرم دیدم
تو غسلخونه بودند وشسته بودنشون و من داشتم نگاشون میکردم
استاد عزیزم بعد 3 هفته این خوابم به حقیقت پیوست همون صحنه تو خواب رو تو واقعیت دیدم
و پدرم به رحمت خدا رفتند
اندکی از خواب هام به حقیقت پیدا میکنه
خلاصه که استاد عزیزم هروقت خوابم ،خواب میبینم
ممنون استاد عزیزم
بابت سوال های بی نظیرتون که خود واقعیمون رو پیدا میکنیم
و واقعیت زندگی وخودمون رو با گفته های ارزشمند شما خلق میکنیم
هروز سلامت تر وثروت مند تر شوید*
سلام و درود استاد عزیزم
و سلام به دوستان عزیزم
از جمله خوابایی که زیاد تو زندگیم تکرار شدن
1دیدن خوابای مختلف درمورد مار
که البته دلیلشو میدونم
2بحث کردن و دعوا بین پدر و مادرم
که حتی تو خوابامم ترس برانگیز بود برام شدید
اینم دلیلشو میدونم
3دیدن خوابای مختلف درمورد جنگ و درگیری و کشت کشتار
که خب ازونجایی که زیاد فیلم اکشن دیدم
و نسبت بهشون علاقع پیدا کردم
فانتزیم شده جنگیدن /:
4افتادن از بلندی و پریدم از خواب
5و بعضی خوابامم چنان رویایی و عجق وجق و فانتزی که حتی نمیتونم بیانشون کنم
6دیدن پارتنرم و وقت گذراندن باهم
7فرار کردن و ترسیدن از موجودات عجیب در خوابام
و اما خواب جالب و واضحی که دیشب دیدم و در حین خوابم خیلی واقعی بود
خواب دیدم داخل حیاطمون کنار شیر آب واستادم
و به رسم همیشه که در واقعیت زیاد به ماه نگاه میکنم و باهاش حرف میزنم
تو خوابمم به ماه نگا کردم
هوا رو بع تاریکی بود و تازع بارون بند اومده بود
و آسمون پر از ابر های پراکنده کوچولو کوچولو بود
و ماه بین بین ابرا در حرکت بود ،ماه نیمه بود مثل همین الان
تا نگا کردم بع ماه چند لحظه اول که عادی بود بعد حرکت کرد و داشت با سرعت تمام از آسمون میومد سمت من
من گرخیدم و سرجام واستادع بودم
و به یک متری من که رسید
ماه تبدیل شد به یک پرنده شبیه به ققنوس
کاملآ سفید و نور تابیده میشد ازش
من از ترس و تعجب در عالم خواب گفتم الله اکبر
و پرنده از بالای سرم پر کشید و دوباره رفت به آسمان و دوباره ماه بود و دوباره پرنده شد به سمتممم
این عمل چند بار تکرار شد ولی دیگه نترسیدم فقط داشتم با تعجب نگا میکردم و با من برخوردی نداشت
رفتم داخل خونه هرچقد این موضوع رو برای خانواده گفتم
واکنشی نشان ندادند و انگار یه چیز معمولی براشون تعریف کردم
ولی خواهر همیشه کنجکاوم اومد با من داخل حیاط و اونم این صحنه رو دوباره دید
و همچنان از تعجب دهانمون باز بود
و همونجا تموم شد و دیگه یادم نمیاد ادامه شو
دوستان اگر نظری دارید نسبت به خوابم بگید برا منم شفاف بشه
ممنون میشم از شما عزیزان
سلام یاسمن عزیز
چقدر خواب زیبایی دیدید
انگار که یه صحنه کوتاهی از یه فیلم واقعی بود
واسه من که واقعا جالب بود
من خودمم زیاد خواب میبینم
ولی از وقتی که استاد گفتند به خواب ها فکر نکنید حتی تعریفشون نکنید
دیگه واسم اهمیت ندارن و با خودم میگم خواب بود دیگه
ولی خواب شما واقعا جالب بود
انشالله هروز زندگیتون زیباتر از روز قبل باشد.
سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان عزیز
سوال اینه که شما اکثراً چه نوع خوابهایی براتون تکرار میشه وشما چهسری الگوهایی در تکرار خواب دارید
من همیشه فکر کردن به خوابهام برام جالب بود و یک جورایی دوست داشتم که همیشه خواب ببینم چون اون احساسی اون خوابها به آدم دست میده یعنی برای من خیلی لذت بخش و بعضا خوابهایی که گریز جنگ گریز بود جالب بود و حس خوبی داشت طرف دیگه من به خوابهام اهمیت میدادم به خاطر اینکه ذهن ناخودآگاه من داره با من صحبت میکنه اینکه میتونم بگم خداوند داره از طریق خواب من با من صحبت میکنه و و اکثراً شاخکهام در مورد خواب همیشه بالا بوده خوابهام رو به یاد میآوردم که چه خوابی دیدم چه دلیلی داره و به اتفاقاتی که توی خواب دیدم به افکاری که توی خواب داشتم شخصیتم توی خواب فکر میکردم
خوابی که من اکثراً میدیدم اینه که همیشه و همیشه هر وقت میخواستم یه کاری انجام بدم مخصوصاً مخصوصاً توی روابطم هروقت میخواستم ارتباطی رو برقرار بکنم یک اتفاقی میافتاد یک حادثهای میشد و من هدفم نمیرسیدم من اون خواسته خواستم نمیرسیدم یا ارتباط با اون فرد برقرار نمیشد مخصوصاً با جنس مخالف بود و این رو هم در واقعیت فهمیدم که نمایی از آینهای از واقعیت زندگی من است همیشه توی ذهن من هنگامی که میخوام با کسی صحبت بکنم فکرم اینه که مردم در مورد من چه فکری میکنند
آیا من رو آدم بدی و غیر اخلاق و میدونند؟ و همیشه تو این فکر هستم و اکثراً این ترمز یکی از ترمزهای من بوده و توأمان با اون نگاه مردم فکر اینکه مردم در مورد من چی میگن توی ذهنم همزمان جنگ و گریز میشد یعنی یه اتفاقی میافتاد که من باید فرار میکردم فردی یا گروهی دنبال میکردند که منو بگیرند و کتک بزنن
و هیچ وقتم دستشون به من نمیرسید و هیچ وقت آرامش توی خواب نداشتم بعضی وقتا میشد که من عشقی که خیلی دوسش داشتم به اون عشق در خواب میرسیدم
و چندین مکان توی خواب برام همیشه تکرار میشد و دقیقاً در همون مکانها جنگ و گریز میشد و صحبتشون هم همین بود که چرا تو فلان کارو کردی یا چرا با فلانی داری حرف میزنی اینا
ممنون از استاد با طرح سوالات خیلی به جاهایی از درونش که فکر میکنه مهم نیست ولی خالق شرایط هستند میکشه بیرون و شناسوندن اون افکار کمک کننده و حتی التیام بخشه
سلام بر استاد عشق و همسر مهربانتان.
من دو بار یک خواب رو عینن با یک فرم و یک موقعیت دیدم.
خواب دیدم که میوه ای شبیه انبه روی تپه ای خاکی به صورت سنگ فرش روی هم چیده شده و من در حال جمع کردن بخشی از آنها هستم و همینطور که جمع میکنم با یک فردی که چهره مشخصی ندارد صحبت میکنم و میگویم که من قبلاً هم اینجا بودم.
مقداری از میوه ها را که همه رسیده بودند رو برداشتم در بغلم ریختم و حرکت کردم و به درختی رسیدم که روی یک تپه بود و میوه های خیلی بزرگی داشت ولی نفهمیدم چه میوه ای ولی سبز شبیه به نارگیل.
از این درخت هم میوه چیدم.
میوه ها در دستان و بغلم از خواب بیدار میشوم.
در طی چند سال گذشته دو بار این خواب را دیدم با همین جزئیات که عرض کردم.
ممنونم از خداوند بزرگ که من را در مسیری قرار داده که بتوانم از شما استاد عزیزم که دستی از دستان خالق هستی هستید کمک و راهنمایی دریافت کنم.
در پناه پادشاه عالم
با سلام خدمت استاد عزیز
خوابهایی که برای من هرچندوقت یکبارتکرار میشن شامل
زیر پام خالی میشه واز یه جایی سقوط میکنم طوری که معمولا تکان شدیدی میخورم وازخواب بیدارمیشم
دوران امتحانات مدرسه است ومن آمادگی برای اون امتحان ندارم
سلام آقای انصاری عزیز
وقتتون بخیر
این خواب زیر پا خالی شدن
وپرت شدن از بلندی رو من خودمم خواب میبینم و تو یه سری از کامنت های بچه ها هم خوندم
خیلی جالبه که این خواب رو اکثر آدم ها میبینند
مفهوم این خواب که اکثر میبینند رو دوست داشتم بدونم
شادو پیروز باشید.
به نام تنها خاق زیباییهای بیپایان
سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من
+چه الگوی تکرار شوندهای رو میتونم توی خوابهای خودم پیدا کنم؟
1. گاهی اوقات خواب میبینم که توی رابطه جدید با یک فرد جدید هستم و اون رابطه یک رابطه کاملاً زیبا و لذت بخشه
2. گاهی اوقات هم صبح که بیدار میشم خواب رو یادم نمیاد ولی از اطرافیانم میشنوم که میگن دیشب در خواب ناله میکردم
سپاسگزارم از شما استاد عزیز بابت شرایطی که فراهم کردین تا بتونیم بیایم اینجا و با فکر کردن الگوهای تکرار شونده زندگیمون رو پیدا کنیم و شناخت کاملتری از خودمون به دست بیاریم
امیدوارم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید
من خیلی کم خواب میبینم و درست یادم نمیمونه شامل چه موضوعاتی هست
ولی با خوندن کامنتا یادم اومد که قبلا خییییلی خواب میدیدم یکی اومده تو خونه یا بالای سرم و من نمیتونم فریاد بزنم و درخواست کمک کنم و انگار ی نفر جلو دهنم گرفته بود و من فقط زور میزدم
( به اصطلاح قدیمی ها میگفتن سردیت شده نمیدونم دقیقا چیه ولی خفتوک افتاده روت…اوه منم باور میکردم که ی همچین چیزی هست
الان باید بگم سالی ی بارم این خوابو نمیبینم)
یا حتی صدای بازشدن در و قدم هاشو داخل خونه حس میکردم
و گاها وقتی از خواب بیدار میشدم انگار واقعا دنبال ی شخصی بودم
ی مورد دیگم که گاهی خواب میبینم
اینکه با کسی از اشناها و امین همسرم دعوام شده
قبلا خیلی خواب می دیدم که پرواز میکنم خودم با تنهایی و براحتی فرود میام و از بین درختا و بالای شهر و ساختمونا براحتی میگذرم
سلام و صدسلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته زیبای من و همه خونواده گلم
خداقوت و امیدوارم در لحظه حال زندگی کنید.
وجواب سوال: خیلی خواب هام یادم نمیمونه. معمولا همون اول که خوابم میره باترس میپرم به حدی که زبونم لال میشه خواب میبینم که دونفر دارن میان یه راهی پیدا کنن بیان تو خونه من. یا تویه آب عمیق میافتم وبه عمق رفتنم رو حس میکنم. خواب دزد زیاد میبینم. به حدی می ترسم که تا ساعت ها نمیخوابم که مبادا خوابم ادامه داشته باشه. دیگه خواب میبینم همه رفتن ومنو تنها رهام کردن و در نهایت اینکه خیلی خواب هام سر و ته نداره یه چیزی رو اقرار میکنم واقعا خیلی خودمو نمیشناسم وبه خودم و خوابهام بها نمیدم
ولی یه بار خواب دیدم از یک زیر زمین مخوف بالا اومدم واز یه دالان گذشتم وبه سالن بزرگی وارد شدم تا رفتم بشینم ته مجلس یکی از بزرگان مجلس گفت تو جات اونجا نیست بیا کنار مابنشین ومنو کنار خودشون درصدر مجلس نشوندن
همواره سلامت وشاد وخوشبخت دردنیا و آخرت باشید عاشقانه شما رودنبال میکنم
در پناه حق
خداحافظ