پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 47

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Tohid گفته:
    مدت عضویت: 2741 روز

    به نام خدا

    درود

    من اکثرا مواقع یکی از بیشترین تکرار هایی که تو خواب هام میبینم اینه که تو زمین فوتبالم و همه فوتبال بازی میکنند و من فقط نگاه میکنم

    انگار نوعی بازیکن ذخیره ام چون قبلا خیلی تمرین میکردم تو فوتبال و حرفه ای بازی میکردم ولی همیشه تو نیمکت ذخیره بودم

    نکته ی جالبی راجب این خواب اینه که مواقعی که میام رو حس ارزشمندی بی قید و شرطم کار میکنم خواب میبینم تو زمین دارم بازی میکنم و خیلی هم عالی بازی میکنم !

    اره من برای بازی کردن حس ارزشمندیو لیاقت نداشتم

    الان بعد از 5 سال که فوتبال رو گذاشتم کنار وقتی رو حس ارزشمندی بی قد و شرطم کار میکنم این خواب عوض میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فائزه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان سایت من خیلی خواب بد زیاد می‌بینم مخصوصاً روزایی که استرس دارم و حالم روحیم زیاد خوب نیست یادمه اولین بار که این فایلو دیدم برای مدتی که ذهنمو کنترل می‌کردم کابوسا م قطع شد دوباره یک چند وقتیه شروع شده جالب اینجاست که بدونید کلمه‌ای رو که تو ذهنم میارم تو روز راجع بهش حرف می‌زنم شب خواب می‌بینم این چند وقته نمی‌تونستم خیلی راحت بخوابم به ذهنم رسید بیام و اساسی مثل چند ماه پیش بوی افکارم کار کنم که نخوابم بلکه زندگیم بهتر شه و دنبال یک فایل بودم که حالمو بهتر کنم یاد این فایل افتادم برای چندمین باره که من می‌بینم

    اکثر کابوس‌هایی که من می‌بینم پراکنده هست سر آشفته است سر و ته نداره ولی بی که خیلی ازش می‌ترسم و اعصابم رو به هم می‌ریزه اینه که یا دزد خونمون اومده یا منو از مادرم جدا کردم اون موقع به شدت می‌ترسم وشاید تا چند روز نخوابم

    اما از وقتی فایل‌های کنترل ذهنم می‌بینم به لطف خدا و به لطف استاد عباس منش کابوس‌هام قطع شده

    امیدوارم امشب راحت بخوابم

    استاد ممنونم از شما بابت همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم ومریم خانم نازنین که با رفتار و آموزشهای بینظرتون به من کمک میکنین

    مدتیه که کمی سردرگم شدم

    این فایل نشانه روز منه ،وقتی صحبت های استاد را شنیدم متوجه شدم که الگوهای تکرار شونده زیادی دارم

    یکی از الگوهای تکرار شونده من اینکه مدتی به کاری مشغول میشم و پول می‌سازم ولی بعد از مدتی بنابه دلایلی که باید در موردشان بیشتر فکر کنم از کار دست میکشم (فکر کنم دلایل همون ترمزهای منه ولی حتی تو فکر کردن در مورد اونا هم گیج میشم ذهنم تمرکز نداره)

    طوری بهم میریزم که اصلا دچار افکاری میشم که شک میکنم که اصلا دوست دارم کار کنم یا از کار کردن خوشم نمیاد به توانایی‌های خودم نگاه میکنم خودم رو توانمند میبینم اما به شروع کار فکر میکنم میترسم نمی‌دونم علتش چیه؟

    یعنی طوری شده که یه روز یه ایده بذهنم میرسه می‌خوام دست بکار بشم و حالم خوبه اما طول نمی کشه که دلسرد میشم و انجامش نمی‌دم

    در روابط هم الگوهای تکرار شونده دارم مثلاً خیلی دوست دارم با افرادی که احساس میکنم دوستشون دارم یا شبیه من هستن یا حتی بهتر از من هستن ارتباط دوستی برقرار کنم اما نمیتونم این ارتباط را مستمر و صمیمانه کنم بعضی وقتا احساس میکنم اونا تمایلی ندارند با من ادامه بدن بعضی اوقات خودم ترجیح میدم ادامه ندم ولی درنهایت از این موضوع اذیت میشم

    در مورد خواب ،از بچگی به تعداد زیاد خواب میدیم که دیرم شده مثلاً می‌خوام برم مدرسه ولی دیرم شده با عجله رفتم و تو راه متوجه شدم که لباسم مناسب نیست یا کفش نپوشیدم

    همش در تلاطم و نگرانی بودم و وقتی بیدار میشدم احساسم بد بود

    این خواب هنوزم گاهی میبینم سالهای اخیر به خواب دیگه هم که بعضی اوقات تکرار میشه اینکه خواب میبینم مهمان ناخوانده اومده و من آمادگی ندارم خونه نامرتبه ،وسایل پذیرایی ندارم یا خیلی بی موقع اومدن و من هیچی بذهنم نمی‌رسه که الان چکار کنم و جالبه که تو خواب با مهمونا غر میزنم و میگم چرا بیخبر اومدین چرا زودتر نیومدین حتی یکبار با یکی از مهمونا که از نزدیکانم بود دعوا هم میکردم و میگفتم کی میخواد یاد بگیرین چه موقع مهمونی برین چرا صبر نمیکنین که دعوتتون کنم البته فکر میکنم این خواب رو برای این زیاد میبینم که در واقعیت برام اتفاق افتاده و این ترس در وجودم ایجاد شده و این باور را دارم که من نمیتونم مثل بعضی از خانما سریع همه چیزا رو روبراه کنم و حتما باید قبل از اینکه مهمونا بیان همه چیز آماده باشه

    ولی یه چیز جالب که الان یادم اومد

    تابستان امسال بود بعدازظهر خواب بودم ولی یه حسی داشتم که انگار خوابم نبودم یعنی وقتی بیدار شدم شک داشتم که خواب بود یا رویای واقعی

    بهرحال حس عجیبی داشتم

    خواب دیدم که انگار ازراییل اومده و میخواد من رو ببره اول یکم ترسیدم ولی در کثری از ثانیه حرف استاد از ذهنم عبور کرد که نمی‌دونم کجا شنیدم ولی یادمه که استاد یجایی می‌گفت سعی می‌کنه طوری زندگی کنه که هر وقت خدا صلاح بودنه و قرار باشه پیشه خدا بره خیلی راحت و خوشحال می‌ره منم به خودم گفتم که منم کاری که قرار بوده انجام بدم دادم و دیگه تو این دنیا کاری ندارم و راحت آماده رفتن بودم

    فکر میکنم چون دقیقا در اون زمان خیلی خوشحال بودم که با استاد آشنا شدم و بعد از ماهها خانواده ام هم با آموزشهای استاد همراه شده بودن و هر وقت با هم حرف می‌زدیم همش در مورد قوانین و آموزشها بود فکر میکنم دلیل این خواب این بوده نمی‌دونم….

    بهرحال خداراشکر میکنم که این خواب رو دیدم

    و خدا کمک می‌خوام تا یاری کنه از این سردرگمی که هر چند وقت یکبار گریبان من رو میگیره رهام کنه الهی آمین

    در پناه خدای مهربان سلامت و شاداب و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام امیریان گفته:
      مدت عضویت: 1143 روز

      سلام معصومه جان

      کامنتتون رو که خوندم یاد رفتارها و الگوهای خودم افتادم منم سر هر کاری میرم به یکسال نمیرسه به دلایل متفاوت ازش میام بیرون اصلا یجوری شده نمیتونم سر کار باشم با اینکه خییلی دوست دارم کار کنم ولی یه نیروی خییلی قوی منوذاز کار کردن دور میکنه و همش دچار شک و تردیدم که آیا اینکارو باید انجام بدم یا ندم و اصلا علاقه من هست یا نه دچار سردرگمی شدم نمیدونم چیکار باید انجام بدم

      میخواستم ازتون بپرسم شما راه حل مسئلتونو پیدا کردین یا ن ؟آیا شما دلیل اینکه سر یکاری بن نمیشین رو درک کردین ؟اگر بهم جواب بدین یه دنیا سپاسگزارتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        معصومه گفته:
        مدت عضویت: 1039 روز

        سلام الهام خانم عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی

        نه متاسفانه هنوز بطور واضح علاقه ام رو پیدا نکردم اما خداروشکر با کمک آموزشهای استاد تجربه ها و اتفاقات زیادی رو تجربه کردم که اگرچه انجام بعضی از اونا برام سخت بوده ولی احساس رضایت درونی و رضایت از زندگیم بیشتر شده

        امیدوارم که بزودی علاقه ی واقعیم رو بفهمم ولی چندتا نکته ی خیلی مهم در مورد خودم متوجه شدم

        که به کمک خدا دارم روی خودم کار میکنم و مطمئنم اگه همین روش رو ادمه بدم حتما به علاقه و شغل دلخواهم هدایت میشم چون به لطف خدای مهربون وگوش دادن به دوره دوازده قدم درهای زیادی رو برای من باز کرد دیدم رو وسیعتر از قبل کرد و بعد از اون گوش دادن به دوره احساس لیاقت ،احساس ارزشمندیم رو بیشتر کرد روابطم قشنگتر شد دوره کشف قوانین که همراه دخترم خریدم و گوش میدم که دیگه داره ذهنم رو شخم میزنه

        امسال رشد شخصیتم رو هدف خودم قرار دادم و خداروشکر به هزاران طریق شرایطی فراهم شد که هم خودم رو بهتر بشناسم هم موقعیتی فراهم شد که بتونم آموزشهای استاد رو درونی تر کنم اول اینکه تصمیم گرفتم مهارتی جدید که سالها دوست داشتم رو یاد بگیرم و حرف مردم و نظر مردم رو تو ذهنم کمرنگ کنم و خودم رو در موقعیتی که برام سخت بود قرار دادم تا قویتر بشم

        دوم اینکه خدای مهربون مرا هدایت کرد تا مدتی در مغازه ی شوهرم کار کنم که این موقعیت هم خیلی برام چالش داشت و البته بسیار بسیار موهبت و نعمت و ثروت

        که در نتیجه باعث شد هم روابطم بهتر بشه هم شناخت خودم

        الان مطمئن شدم که خدا صدای من رو میشنوه و کافیه من ازش بخوام و باورهام رو درست کنم و بقیه رو به خدا بسپرم انشالله

        دوست عزیزم نکاتی که تا حالا متوجه شدم رو مینوسم انشالله که به شما و من کمک بکنه

        اول همه متوجه شدم که باید همیشه سپاسگزار خدا باشم بخاطر هر چیز کوچک و بزرگی چون باسپاسگزاری و یاد خدا بودن برکت و نعمت در زندگیم بیشتر شده خدروشکر

        دوم اینکه توجه به نکات مثبت باید جزیی از اعمال و افکارم باشه

        سوم اینکه باید احساس لیاقتم رو بالا ببرم چون مهمترین عاملی که باعث میشه من لیاقت آرزو داشتن داشته باشم همینه

        وقتی خودم رو لایق بهترینها بدونم میتونم از خدا بخوام و خدای بخشنده براحتی بهم میده

        از وقتی احساس ارزشمندیم رو بالا بردم روابطم و شرایط مالیم خیلی بهتر شده و هر ماه ورودی مالی خیلی خوبی دارم که هیچ وقت فکرشا نمیکردم

        چهارم اینکه باورهای مخزبی زیادی دارم که باید متمرکز بشم و پیداشون کنم

        (تمام کارهایی که تا به الان انجام دادم و رها کردم فقط بخاطر ترمزها و باورهای نادرستی بوده که من را از ادامه دادن منصرف کرده و یکی از ترمزهای مهمم که مربوط به عزت نفسم میشده حرف مردم و مقایسه ی بیجای خودم با بقیه بوده)

        پنجم اینکه قانون تکامل رو همیشه بیاد داشته باشم من در گذشته خیلی عجول بودم همین الانم هستم و همش باید بخودم یادآوری کنم که صبور باشم برای همین وقتی کاری رو شروع میکردم با اینکه اشتیاق و علاقه ی فراوان داشتم که یکی از عوامل رسیدن به موفقیته اما بخاطر عجله خیلی سریع به بیراهه میرفتم و دچار مقایسه و حسادت و حسرت میشدم

        بنظر خودم مهمترین عاملی که من رو متوقف میکرده همینه

        تمرکز به پول ما رو از پول دور میکنه

        اگه میخوام پولدار باشیم باید باورهای اشتباهی که درباره ثروت داریم درست کنیم که مهمترین باور اشتباه باورهای کمبود هستن و کلی باور دیگه که استاد در دوره ثروت 1 اشاره میکنه

        امیدورام توضیحاتم مفید واقع بشه

        الهام جان امیدوارم همیشه در آرامش و در شادی و ثروت وسلامتی بی پایان باشی

        خدانگهدار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          الهام امیریان گفته:
          مدت عضویت: 1143 روز

          سلام معصومه جان

          سپاسگزارتونم که وقت گذاشتین و برام کامنت نوشتین .دقیقا منم از وقتی که دوره جدید خانه تکانی ذهن شروع شده به این نتیجه رسیدم که تمام ضربه هایی که خورذم از عدم رعایت قانون تکامل بوده وقتی گام دوازدهم رو گوش دادم انگار تمام دنیا رو بهم دادن چقدر برام لذتبخش بود گوش دادن به این فایل شاید بالای ده بار گوشش دادم و هر بار بیشتر مشتاقتر میشدم وچقدر بهم آرامش میداد انگار هر بار گوشش میدم یه باری از رو دوشم برداشته میشه

          بهتون پیشنهاد میدم اگر گوش ندادین حتما حتما گوشش بدین

          برا من که خییلی لذتبخشه .

          و تمام تلاشمو میکنم که بتونم با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم باشم و بیشتر به نکات مثبت توجه کنم واقعا این توجه به نکات مثبت جهاد اکبری میخاد که بتونی ذهنتو کنترل کنی و تو اون شرایط سخت نکته مثبتشو پیدا کنی ان شالله خداوند راه رو برامون هموارتر کنه .

          در پناه الله یکتا و مهربان، غرق درشادی و سلامتی باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1565 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    اتفاقات زندگی من بر اثر افکار و باورهای منه همین و بس

    واقعا اگه کمی توی خودم برم و فکر کنم می‌بینم همینطوره ،من چیزی رو طلب میکنم اما از درون واقعا نمیخوام و اون اتفاق نمیفته چون مهم چیزیه که من واقعا میخوام نه چیزی که میگم

    یک مثال خیلی واضح از خودم بزنم

    طلبی از کسی دارم و باید به من پرداخت کنه من پیگیر پولم هستم و درخواست پولم رو میکنم ،،،اما از درون میگم اگه پولم رو بده باید بدم فلانی بابت … یا اگر پولم رو بده باید بدم برای…. یا اگر پولم رو بده خواسته های همسرو فرزندانم شروع میشه برای طلب چیزهایی که میخوان،،،،،تمام اینها نشون میده من میگم خدایا فلانی پول من رو بده و درخواست دریافت پولم رو میکنم اما ته دلم میگم نده بهتره وقتی دست اونه میدونم اینقدر پول دارم اما اگر بده دیگه خرج میشه و ندارمش .

    وقتی کمی توی خودمون رو کنکاش کنین و بگردیم متوجه میشیم ما خواسته هامون اون چیزی نیست که فکر می‌کنیم و این دلیل نرسیدن به خواستهامونه

    من دلم میخواد ماشین داشته باشم می‌نویسمش بارها و بارها و درخواستش میکنم اما وقتی کمی درون خودم فرو میرم میبینم این افکار هم هست که،،،،،

    ن اگر ماشین بخرم میترسم رانندگی کنم

    من اگر ماشین بخرم دیگه وقتم دست خودم نیست و همه ازم توقع دارن من ببرمشون، بیارمشون به خصوص نزدیکان مثل مادر دختر خواهر و…. و من این رو دوست ندارم

    و این دلیل نرسیدن من به خواسته هامه

    من خیلی خواسته ها دارم که بهشون نرسیدم و دلیلش همون افکار و باورهایی هست که دارم

    درست من میخوامش اما ته دلم میگم نباشه بهتره و مهم اون ته دلمه و اون چیزی که ته دلمه میشه ترمز نرسیدن من به خواستهام

    اگر من بشناسمشون و حلشون کنم مثل آب خوردن به خواستهام میرسم.

    _واکنشهای من به اتفاقات باعث میشه از اون جنس اتفاقات برای من بیشتر بشه یا کمتر

    نکته مهمیه ،اینکه هر اتفاقی در زندگی من میفته چه واکنشی دارم. فکر میکنم واکنشگرا نبودن مهمترین اصل برای اینکه جنس اتفاقات بعدی رو تغقیر بده

    من وقتی یک اتفاق نادلخواه میفته و حالم را از حال خوب در میاره و من رو در همون حال نگه میداره و بعد افکارهای بعدی که هر بار از اولی ناجالبتر و نازیباتر میشه و مدام تنش و نگرانی من رو بیشتر کنه زمینه ساز ایجاد اون اتفاقات رو در زندگی من بیشترو بیشتر میشه چون مهم فرکانسی هست که من ارسال میکنم و توجه به افکار ناجالب از باورها و فرکانسهای ناجالبتر و اوضاع طوری میشه که من نمیخوام

    من باید بتونم خودم رو کنترل کنم و اینجاست که کنترل ذهن به کمکمون میاد اگر بتونم با خودم مدام تکرار کنم که حتما یک خیری توی این اتفاق هست اگر بتونم بعد بی توجه باشم و زیباییهاش رو ببینم و یا اصلا زیباییها رو نه فقط بی‌تفاوت و بی توجه باشم و ذهنم رو مشغول کنم حتی به بازی کردن توی گوشی یا نوشتن حرفهای خودم با خداوند خیلی کمک کننده است که به مدار پایین‌تر سقوط نکنم و خودم رو در تعادل و یا مدار بالاتر قرار بدم و جنس اون اتفاق در زندگی من کمرنگتر و کمرنگتر و درآخر محو بشه

    این خودشناسی و این هفده دقیقه اولیه صحبت‌های استاد خیلی مهمه برای همین اول هر فایل گذاشته شده امیدوارم اینقدر به خودشناسی برسم تا زندگی دلخواه خودم رو و به سبک خودم برای رسیدن به خواستهای خودم و زندگی ارمانی خودم داشته باشم

    و بهترین روش خودشناسی پیدا کردن الگوهای تکراری در زندگی خودم هست

    اگر هر بار یک اتفاق یکسان برای من میفته که یک احساس یکسان رو برای من داره، نشان از اینکه در درون من باید چیزی تعقیر کنه و تا اون تعقیر نکنه اون اتفاق بازهم تکرار میشه و من باید اون باور و برنامه ذهنی که دارم رو پیدا کنم و تعقیرش بدم

    و اما

    من چندین سال پیش خوابی که زیاد میدیدم ریختن دندونهام بود خیلی این خواب رو میدیدم اما الان دیگه چند سال دیگه اون خواب رو نمیبینم

    یک خوابی که گاهی میبینم خیلی کم اما نه مدام اینه که مهمون میاد و دارم وسایل پذیرایی رو آماده میکنم تا ببرم برای مهممون اما همه چی کند پیش میره وطوری که من میخوام نمیشه

    خواب مدرسه که موقع مدرسه زیاد میدیدم که یا با شلوار خونه رفتم یا فرمم رو نپوشیدن یا امتحان داشتم آماده نبودن یا خواب موندم

    یکی از خوابهایی که این اواخر خیلی میدیدم این بودکه میرفتم جایی و گم میشدم هر بار به یک شکلی یکبار میخواستم برم خونه مامانم اما مسیر گم میشد یکبار رفتیم تفریح مسیر گم میشد ولی هر بار یک آشنا پیدا میکردم که دیگه میگفتم خوب این منو میرسونه و منتظر بودم تا اون منو ببره تا اینکه یکبار خواب دیدم میخوام برم خونه مامانم و از یک کوچه قدیمی که در قدیم بود و حالا بستنش رفتن و اون هم یک کوچه باریک بود که کنده بودنش و شبیه یک پرتگاه بود و من از لبه اون و کنار کوچه و چسبوندن خودم به دیوار عبور کردم و به خونه مامانم رسیدم خیلی برام جالب بود وقتی که بیدار شدم متوجه شدم با این که اینقدر جاده بینهایت باریک و پرتگاه بزرگی بود اما من با ارامش و راحتی ازش عبور کردم و دیگه اون خواب رو هم ندیدم

    اما یکی از خوابهایی که یک مدت هست میبینم اینه که وقتی خوابی میبینم بعد یک مدت اون اتفاق میفته دقیقا نمیدونم چه مدت بعد یک هفته دو روز یادم نیست اما اون اتفاق میفته وجالب اینجاست که وقتی خواب رو میبینم وبیدار میشم خوشحالم که خواب بود چون توی خواب من اماده نبود و یک کار پیش اومده و و یا همچین چیزی .

    وقتی بیدار میشم کارهایی رو انجام میدم که تو خوابم اون کارها رو انجام نداده بودم و باعث شده بودکه من توی خواب ارامش نداشته باشم و اون باعث میشه وقتی اون اتفاق افتاد من آمادگی رو داشته باشم همین چند وقت پبش خواب دیدم باید برم جایی اما نه آماده بودم نه پرونده رو برداشته بودم وقتی بیدار شدم همه نکات رو یادداشت کردم توی برگه و گذاشتم توی همون مواردی که باید همراهم باشه جالبه یکباره من باید همونجایی میرفتم که تو خوابم دیده بودم من آماده شدم و برگه یاداشت رو برداشتم و فکر کردم به خوابم دیدم پرونده رو برنداشتم بودم واون رو هم برداشتم و رفتم چون میومدن دنبالم باید سریع آماده میشدم و اگر من آمادگی قبل رو نداشتم شاید همه چی اونطوری پیش نمی‌رفت که باید اما به لطف خدا همه چی خوب بود هر چند توی خوابم هم نبود پرونده مشکلی ایجاد نکرد و همه چی خوب پیش رفت و توی بیداری هم که رفته بودم پرونده نیاز نبود و همه چی خوب پیش رفت ولی من آماده تر بودم

    خدایا شکرت الهی شکر الهی شکر

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مونا روشنا گفته:
      مدت عضویت: 1425 روز

      آسمان عزیزم

      سلام

      کامنتت دقیقا شرح حال من بود. بعد از خوندن هر خطش چکی بود که بهم میخورد و منو با ترمز های ذهنم آشناتر میکرد اونجایی که گفتی از کسی طلب داری دقیقا شرایط من بود . منم توی ذهنم خلاف چیزی که به زبون میاوردمو نشخوار میکردم با خودم میگفتم پول میخوای چیکار فعلا که پول داری. هنوز به پیسی نخوردی. الان به پول احتیاج نداری.

      یعنی وقتی متوجه لایه های زیرین باورهام و افکار و خواسته هام شدم، ریختم.

      یا بحث ماشین. مدت طولانی ایه که به زبون میگم ماشین میخوام اما ته دلم همش میگم ما که پارکینگ نداریم. باید بذارمش تو کوچه. خراب میشه. خط میفته. بهش میزنن و این میشه ترمز ذهنم

      الله اکبر به این هدایت

      خدایا شکرت که مارو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت میکنی.

      آسمان عزیزم چقدر درست گفتی که باید دیدمونو عوض کنیم. الخیر فی ماوقع رو در دستور کار قرار بدیم و واکنش گرا نباشیم

      اگر ما اشرف مخلوقاتیم اگر بزرگترین برتری ما نسبت به مخلوقات دیگه اینه که ما هم مانند خدا خلق کننده ایم پس نباید افسار امیال و باورهامونو به دست غریزه و ناخودآگاهمون بدیم

      مرسی که نوشتی

      ازت بی نهایت سپاسگزارم که نوشتی

      دری از درهای رحمت به رویم باز شد.

      از خداوند برات طلب خیر و خوشی و سلامتی و ثروت و خوشبختی میکنم .

      دوست قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    قسمت سوم الگوهای تکرار شونده

    چه الگوهای تکرار شونده ای را می‌توانی در خواب‌های خود پیدا کنی؟

    سلام، من عموماً خواب هام یادم نمیمونه ولی میدونم ارتباط مستقیمی با افکارم داره یا خدا یه جوابی رو داره بهم میده

    مثلاً

    من چند وقت پیش خواب دیدم که دارم از دست عزرائیل فرار می‌کنم و خیلی به شدت ترسیدم – خب من میدونم که چند وقتی من خیلی احساس گناه داشتم راجب موضوعی و حس مرگ و ترس از مرگ داشتم و به وضوح ارتباطش دیدم

    یا مثلاً بچه که بودم خواب می‌دیدم یه تمساح منو میخوره ولی خب سال‌ها گذشته

    خواب این که امتحان دارم هم می‌دیدم ولی یادم نیست چند تا و چه موقع ولی برام اشنا اومد

    در کل خودم ادمی نیستم زیاد خواب منفی ببینم ولی یه موضوعی تو اطرافیان زیاد شنیدم

    مثلاً پارتنر من به شدت خواب فرار میبینه خواب جهنم و …

    مثلاً تو خانواده خواب میبینن بختک افتاده روشون داره خفشون میکنه و …

    البته خواب‌های ساعت 3 4 بعد از ظهرم بعضی وقتا تو در دیوار میشه که فک کنم بخاطر زمان نامناسب خواب باشه

    بازم میگم خیلی خواب هام یادم نمیمونه و نمیتونم زیاد به خاطر بیارم و کامنت دوستام رو هم خوندم چیز عجیب غریبی تو ذهنم زنگ نزد – برخلاف سایر جلسات که با پتک یکی می‌زد تو سرم که ببین داره تورو میگه ها! این الگو توعه!

    در کل خوشحالم تو این موضوع الگو تکراری زیادی ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      عباس حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1375 روز

      خب من یه دقتی کردم دو سه شب و دیدم من خواب هایی که میبینم خواب های آشفتگیه یعنی من به شدت آشفتم و سرگردانم و حتی تو خواب انرژی زیادی تلف میشه ازم

      یعنی همون طور که در دنیا واقعی من حس و حال سردرگمی و نداشتن مسیر مشخص مثلا راجب کار یا سربازی یا ازدواج یا نداشتن پول و … دارم همون ها باعث میشه خواب هام آشفته باشه یعنی یه الگوو تکراری من خصوصا وقتی با دیگران راجب این که میخای تو اینده چکار کنی میخای کجا باشی برام پیش میاد همین موضوعه که تو خواب هم برام تکرار میشه

      یعنی یه سری مسئله حل نشده دارم که از بس حل نکردم عین زنجیر بهم وصلن و ذهنم رو چند وقت یکبار مشغول میکنن و یجورایی جدای از این که حالم بد میشه بلکه اعصابم هم خورد میشه و باز هم من حل نمیکنم و میزارم دوباره بمونه و باز هم همین روند

      باید این روند رو متوقف کنم و یادبگیرم مسائل رو حل کنم

      البته مسائل خیلی ساده هم هست تا دلتون بخاد

      یعنی از یه بنزین زدن رو من عقب میندازم

      یعنی از خرید یه مسواک رو هم عقب میندازم

      چه برسه به موارد جدی تر که بی نهایت کار هست و …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    به‌ نام یگانه خالق هستی

    سوال این قسمت: چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    در نود و چند درصد مواقعی که خواب می بینم، از همون موقعی که از خواب بیدار میشم و بعد از اون دیگه درست یادم نمیاد چه خوابی دیدم و بسیار بسیار گنگ و نا مفهومه ولی همشون یک الگو دارند اون هم اینه که وقتی بیدار میشم با یه احساس بی نهایت عذاب کشیدن و درد روحی بیدار میشم!! در حدی که گاهی وقت ها از شدت ناراحتی ناخودآگاه اونقدر دندون هام فشار میدهم به هم که درد می گیره

    یعنی اون خوابه الگوش اینه که … توی خواب داره به خودم ظلم میشه و من مظلوم واقع شدم

    یا داره به یه کسی (که احتمالاً من هم دوسش دارم، یعنی آدم عزیزی هست تو ذهن من، میگم درست یادم نمیاد) ظلم میشه و من هم شاهد این ماجرا هستم ولی فریز شدم یعنی دسترسی بهش ندارم و اصلا و ابداً نمی توانم بهش کمکی بکنم و فقط دارم شکنجه‌ی روحی میشم یا حتی براش اشک میریزم از شدت دلسوزی.

    الان که بیشتر دارم فکر می کنم می بینم که توی خواب هام ، اغلب خودم هستم که دارم تحمل می کنم یه سری بی احترامی ها یا تحقیر شدن ها یا ….

    در واقع این یک زجر کشیدن روحیه نه زجر کشیدن فیزیکی

    در واقع من توی خواب هام به شدت مظلوم هستم و نکته اینجاست که میگم یه جورایی فریز شدم نمی توانم حرکت کنم نمی توانم دفاع کنم و یه احساسی درونم بلند داره فریاد میزنه که… خودکرده را تدبیر نیست … خودت کردی … حالا بخور تا بیاد!!

    جالبه توی خواب هام این وجه از قانون رو به یاد دارم که این شرایط ناخواسته رو خودم خلقش کردم حالا هرچی که هست که میگم خودم هم یادم نمیاد چی می بینم و تو چه شرایطی هستم فقط کانسپتش اینه که مظلوم هستم، مورد ظلم قرار گرفتم… اما اصلاً این ذهنیت رو ندارم که خداوند عادله و قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده و خودم هم می توانم شرایط رو تغییر بدهم

    فکر می کنم به همین خاطر هم هست که وقتی بیدار میشم ، نه تنها از خواب نمی پرم بلکه آروم چشم هامو باز می کنم در یک احساس شدید یأس و سرخوردگی و ناامیدی و اون اتفاقه که اغلب اونقدر دندون هامو فشار می‌دهم تا درد می گیره هم یه جورایی ناخودآگاه هستش!

    این الگوی بیشتر خواب های من هستش

    می توانم بگم نود درصد خواب هام همینه

    بعضی وقت ها هم خواب های عجیب و غریب و تخیل آمیز می بینم (حدوداً 5 الی 6 درصد خواب هام)

    اععع… هر چی فکر می کنم یادم نمیاد چی می بینم میگم اصلا خواب هام یادم نمی مونه! ولی الگوی این خوابه اینه که وقتی بیدار میشم میرم دست و صورتم رو می شورم میگم عجب‌ خواب مسخره ای بود اصلا یه همچین چیزایی تو این دنیا غیر‌ ممکنه اصلا با قوانین جور در نمیاد

    الان که دارم فکر می کنم می توانم بگم یه درصد از خواب هام در طی یک سال هم خنده داره و دارم تفریح میکنم و خوش می گذرونم

    دو سه در صد هم گاهی وقت ها خواب می بینم که دارم پرواز می کنم از این لباس هایی که می پوشی و پرواز می کنی؟

    البته فکر کنم هنوز به تولید انبوه نرسیده ولی می‌دونم که شرکت هایی هستن که ساختن همچین وسیله‌ای رو و این دیگه توهم نیست واقعا اتفاق افتاده

    خواب می بینم یکی از این لباس ها پوشیدم و دارم با عشق مثل یه پرنده تو هوا پرواز می کنم و تو شهر خودمون یا حتی تو سطح کشور هر جایی که دوست دارم میرم:)) خیلی این خوابم لذت بخشه و وقتی صبح از خواب بیدار میشم به شور و شوق وصف ناپذیری دارم

    خدایا شکرت

    این الگوی های تکرار شونده‌ی خواب های من بود

    اگر چیزی یادم اومد که نیاز دیدم بهتره بیام به این دیدگاه اضافه کنم ، در یک دیدگاه دیگه می نویسم

    سپاسگزارم و به خداوند یکتا می سپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1526 روز

    بنام الله یکتا و سلام به همه دوستان و استاد گلم.

    من تا سالها خواب میدیدم ناظم یا مدیر دبستانم،بهم چپ چپ نگاه میکنه و کلی میترسیدم و این کابوسم بود.

    نمیدونم ولی فکر کنم تادیپلمم حداقل این خوابو میدیدم و دیگه به مرور ندیدم .

    الان که بهش ریزبینانه توجه کردم ،فکر میکنم از اینکه کاری رو درست انجام ندم یا اشتباه کنم میترسیدم.

    بهرحال جالب بود و احتمالا مسئله برام حل شده که دیگه ندیدم این خوابو.

    الان چندساله که خواب میبینم و آخر همه خوابها میخوام فریاد بزنم ولی نمیتونم تا جایی که از خواب میپرم یا بیدارم میکنن .

    این موصوع هم از وقتی قوانین رو کار کدم بسیار کم شده ولی اصلا توجهی بهش نکرده بودم و به قول استاد پذیرفته بودمش.

    خصوصا اینکه شنیده بودم به این میگن بختک که توی خواب برای خیلی ها اتفاق میفته.

    البته یه زمانی بدونه اینکه درموردش بدونم،خواستم حلش کنم و این ترس رو تمومش کنم.

    فکر کردم باید با این ترس روبرو بشم تا بتونم تمومش کنم.خصوصا که این اتفاق در خواب خیلی ترسناکه.

    برای همین شبهای زیادی رفتم توی باغ و تنها خوابیدم.

    چندشبی که مردم از ترس ولی به مرور عادی شد برام بعد دیگه نترسیدم و بعد از اون دیگه حدود یکسال برا اتفاق نیفتاد اصلا.

    چند شب پیش بعد از یکسال دوباره اون خواب اتفاق افتاد که الان فهمیدم باید دنبال علتش بگردم.

    ممنون استاد عزیزم .بسیار فایلها عالی هستن و الان زمانیه که به کارم میومد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    سلام ، ، ،

    خواب هایی که برای من تکرار میشن ،، خیلی وقتا من برام جالبه که خونه های قدیمی اقوام و حتی خونه ی دوران کودکی خودمون و توی خواب میبینم و برام خیلی عجیب که به وضوح هم یاد میارم خوابارو مثلاً به این صورته که هر بار اتفاق های خاصی میوفته ولی از این خونه ها شروع میشه و انگار ی جورایی میدونم توی خواب که مثلاً این خونه دیگه خونه ی ما نیست یا خونه ی اقوام اونجا دیگه نیست ،، یا عجیب ترین خواب برام خونه ی قدیمیه کودکی خودمون که هر بار میبینم که مثلاً بعد از این همه سال کیا اونجا میشینن یا چه اتفاقایی داره سر اون خونه میاد یا اومده ،،

    در کل خیلی به خوابایی که میبینم توجهی ندارم چون اکثراً وقتی مرورشون میکنم فاز منفی دارن تا مثبت بخاطر همین وقتاییم که به وضوح تصویر از خوابی یادم میاد میگم که حتماً خیر و برکت برام به همراه داره ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    درود بر استاد عباسمنش و همه دوستانم

    من تا جایی که یادم میاد کسی نیستم که در 5 سال اخیر خواب ببینم و برام عجیب بوده در صورتی که خیلی افراد رو میدیدم که از خوابشون تعریف میکردن و همش خواب میبینن

    ولی در طول یکسال اخیر یک خواب رو سه چار بار دیدم و غیر از اون من خواب ندیدم و خوابی که دیدم مرتبط با بیزنس قبلی خودم هست که دارم به افراد کمک میکنم و در مورد بیزنس به اونها راهنمایی میدم و براشون توضیح میدم

    ولی خب شاید من کار قبلی رو بهش فکر کردم هرچند خوشحالم که اومدم بیرون.

    (با اینکه دوره کشف قوانین رو خریدم اما چون در حال کار روی دوره دیگر هستم هنوز فرصتی برام ایجاد نشده که روی این دوره تمرکز بزارم)

    سپاسگذارم استاد که اینقدر به نکات ریز توجه دارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ونوس ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1664 روز

    سلام خدمت همه ی دوستان هم فرکانسی خودم و همچنین استاد قشنگم .راستش من خیلی خواب در مورد همسرم میبینم طوری که خواب دیدم مامان خدا بیامرزم اومد به خوابم و گفت ونوس به علی اعتماد نکن این با کسی در ارتباطه البته که من از ایشون یه سری چالشها دیده بودم که به لطف خدا و گذروندن دوره ی روابط استاد خیلی شرایطم بهتر شد البته بگم که تقریبا 10 سال طول کشید الانم نمیگم کاملا بر طرف شده اما خیلی خیلی بهترم.باز چند وقت پیش خواب دیدم توی کیف همسرم لباس زنونه ی بسیاری هست بعد جالبه آخر خوابم خودم ب خودم میگفتم ونوس تو چرا بد بینی حتما اینارو علی برای تو خریده .میخام بگم من توی خوابمم مشغول فالو کردن خودم هستم …خلاصه که خیلی دوست دارم یک باوری بسازم که کلا یکبار برای همیشه این داستان رو خاتمه بدم و دیگه نخوام فکرمو در گیر این مسائل بکنم.بگم که وقتی همچین فکرایی میاد توی ذهنم میگم ایشون(همسرم) همونی بود که این کارو مثلا با من کرد پس من نمیتونم عوضش کنم کع بهتره همین مسیر خودم رو برم و فقط روی خودم کار کنم همین .البته بگم که غذای روح من هر روز و هر لحظه فایلهای استاد هستش و با صدای ایشون کیلومترها راه رفتم و اشک ریختم و شکر گزار خداوندم بودم .استاد جان شما خودتون نمیدونین که چقدر در مسیر زندگی کمک من بودین و شما دستی هستین از طرف خداوند ‌.راستی یک راهی که پیدا کردم و فکر می‌کنم برای کسانی که شاید شرایط مثل من داشته باشن و بتونه کمکشون کنه اینه که برای طرفتون فقط و فقط دعای خیر کنین و تا میتونین توجهتون رو از روی رفتارای ناخوشایند ایشون بردارین و فقط به رفتارای خوبش توجه کنین اینو گفتم که برای خودمم باز تکرار بشه .میدونم همه چیز به نفع منه حالا هر ظاهری میخاد داشته باشه.عاشقتونم مرسی که هستین و براتون آرزوی بهترینها رو دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: