پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند رزاق
سلام و درود بر همه عزیزانم به خصوص استاد عباسمنش گرانقدر
خدا رو شکر بابت ادامه این فایلها که سبب شده اعضاء حضور پررنگتری در سایت داشته باشند و بیشتر روی خودشان کار کنند.و تشکر از استاد عزیزمان که وقت می گذارند و این آگاهی های ناب را به ما منتقل می کنند.
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
قبل از آشنایی با استاد من به شدت درونگرا بودم به گونه ای این درونگرایی شدید بود که حتی من از همسرمم انتظار داشتم بدون اینکه من حرفی بزنم یا بخواهم توضیحی بدم، ذهن مرا بخونه!!! یا خواسته منو متوجه بشه!!! و من نخوام توضیح بدم و حرف بزنم به خصوص وقتی که حالم خوب نبود.یا انتظار داشتم وقتی یبار مسئله ای رو توضیح میدم یا در مورد مسئله ای صحبت می کنم، نیاز به تکرار و یادآوری آن نداشته باشم و شاکی میشدم از اینکه چرا این مسئله یادش نمونده!
وقتی که فکر میکنم میبینم دلیل اینکه من راحت میتونم بنویسم و اغلب کامنت هام هم طولانی میشه همین مسئله است که حرف زدن برای من سخت تر نوشتن است.دلیل این مسئله بر میگردد به تیپ شخصیتی که درونگرا هستم و تا قبل از آشنایی با استاد فکر می کردم همینه که هست! و خداوند منو اینجور خلق کرده است. و ترمز ذهنی ای که پشت این تفکرم بود و منو بیشتر هول می داد به آن سمت این بود که اونو برای خودم ارزش می دونستم و همین بر شدت درونگرایی من اضافه می کرد.
الان که دارم این صحبت ها رو مینویسم خودم خندم میگیره . یاد اولین باری افتادم که میخواستم با خانمی برای ازدواج صحبت کنم. من به دلیل تضاد های زیادی که در زمینه روابط در خانواده پر جمعیتمان (4 برادر و 4 خواهر) داشتم. از برقراری روابط با جنس مخالف فراری بودم. این مساله بقدری حاد بود که تصور من این بود که اگه با کسی دوست بشم یا بخواهم رابطه داشته باشم به همسر آینده ام خیانت کرده ام! و این تفکر سبب شده بود حتی در دوران دانشگاه تمایلی خانم هایی که مایل به دوستی بودن رو پس بزنم.نتیجه این باورها و تربیت غلط سبب شد که من هرگز طعم عشق رو در زندگیم نچشم! این ترمز شدید منو از پیشنهاد دوستی و آشنایی به علت اینکه نکنه طرف مقابلم از این رابطه ضربه بخوره منصرف میکرد. و آنرا گناه بزرگی برای خودم می دونستم.به همین دلیل آنزمان که سن ازدواج 22-26 سال بود من دیرتر از همه ازدواج کردم. انهم نه از سر نیاز بلکه برای رفع تکلیف!! انگار اینم مرحله ای از زندگیه که باید پاس بشه. خدا بخیر کنه نمیدونم سر از کجا در بیارم خلاصه نتیجه داستان این بود که من قبل از ازدواج نه رابطه داشتم نه دوست دختر و نه رفیق مونث.
از جاده خاکی برگردم سر جاده آسفالت تا چپ نکردم خخخخ. میخواستم با این بک گراند اولین خواستگاری رو تعریف کنم البته اگه بشه خواستگاری اسمشو گذاشت. یکی از دامادامون که استاد دانشگاه است دو سه سالی از من بزرگتر بود و به نوعی احساس نزدیکی بیشتری با هم داشتیم چون من از موافقان این وصلت خانوادگی بودم در خانواده؛ ایشان هم میخواست به نوعی کاری برای من انجام داده باشه، به من پیشنهاد داد که یکی از دخترای دانشگاهشون که از نظر ایشان مناسب بودن ببینم. و برایم قرار ملاقاتی در دانشکده شان ترتیب داد تا با هم در مورد ازدواج صحبت کنیم.تصورش رو بکنید زمان ما آشنایی باجنس مخالف در این حد بود که تنها مسیر موجه برای تماس و یا حتی گفتگو با یه غریبه یا نامحرم درخواست ازدواج بود!! درخواست ازدواج نه درخواست آشنایی!!! این دو تا با همدیگه خیلی تفاوت داره. یعنی طرف اول باید میرفت مثل کاراگاه خانواده و زندگی طرف رو تجسس می کرد و اگه تمام شرایط جانبی باب میلش بود برای شرط اصلی که خود طرف بود بر اساس تیپ و رفتار ظاهری عین هندونه سر بسته برای ازدواج پا پیش میذاشت. اینها فقط یک طرف قضیه بود یعنی طرف مرد و طرف دیگر که 70 درصد یک وصلت به اون بستگی داشت بماند کنار.اینا رو گفتم که بدونید چقدر پروسه وقتگیر و سخت بود. خلاصه من برای اولین بار روبروی یه خانم نشستم. بدون اینکه کوچکترین مهارتی از ارتباط با یک خانوم داشته باشم.خودم رو معرفی کردم و توضیحات مختصری در مورد انتظارم از زندگی مشترک بیان کردم. و باز همین پاشنه آشیل من خودشو نمایان کرد که تو ذهنم این بود که من نمی خواد از نکات مثبت خودم بگم، از دارائی هامو بگم، خلاصه از هر چیزی که اونو تشویق کنه و امیدواری بده برای این وصلت حرفی نزدم و حتی دقیق نگفتم اسخدام کدوم سازمانم. و ذهنیتم این بود که طرفم باید براش خانواده من مهم باشه؛ نجابت و پاکی من براش مهم باشه نه اینکه خونه دارم، ماشین دارم و… اون خانم دقیقآ خلاف ذهنیت من بود بدون اینکه این چیزا براش اهمیتی داشته باشه ( که الان حق به اون میدم ) تمام سوالاش حول حوش مسایل مادی بود و من که بهم برخورده بود اگه چیزیم داشتم یا میگفتم ندارم یا کمتر از واقع میگفتم. و تکلیف خواستگاری من همان لحظه مشخص بود!
اون خانم جواب منفی به من داد و بعد از چند روز که خانواده اش از این اتفاق اطلاع پیدا کرده بودند (بواسطه کمی جمعیت شهرمون) پیام فرستادند که شما با خانواده تشریف بیارید خواستگاری رسمی بکنید که من بعد اون آشنایی به غرورم بر خورده بود گفتم ما برای هم مناسب نیستیم و ماجرا را تموم شده فرض کردم. این شکست در اولین رابطه منو به سمت اقوامم سوق داد که منو میشناختند و نیاز نبود من توضیح بدم کی هستم!!! به همین دلیل دومین اقدامم منجر به ازدواجم شد و معیار و دلیل اصلی ازدواجمان تائید خانواده هایمان بود نه تائید و تفاهم منو و همسرم! و به راحتی میتوان پیش بینی کرد مشکلات پیش روی زندگیم را. ولی هرچقدر بیشتر پیش رفتیم بیشتر تونستیم همدیگرو بفهمیم و خودمون رو اصلاح کنیم بخصوص روابط ما بعد از آشنایی مان با استاد قابل مقایسه با گذشته نیست و به ندرت حتی راجع به مساله ای بحث میکنیم چون هر دو طرف قانون رو میدونیم و سعی میکنیم عمل کنیم. از طرف دیگه وقتی مسئله ای یا ناخواسته ای را کات میکنیم طرف مقابل میفهمه که دارم قانون رو عمل میکنیم و مثل قبلنا سعی در شکست طرف مقابل یا پیروز شدن در آن موضوع رو نداریم و نمی خواهیم ثابت کنیم حق با کی بوده و سریع کات میکنیم تا احساسمون بد نشه و به هیچ وجه قهر نمی کنیم در حالی که من یکی از عادت های بدم این بود تا همسرم ازم معذرت خواهی نمی کرد و پا پیش نمی ذاشت من باهاش حرف نمی زدم و یه دیکتاتور بی رحم بودم در این زمینه!!! و خدا رو شکر بقدری تغییر کردم که میتونم بگم خود قبلی مو نمی شناسم. و به واسطه تغییر من همسرمم تغییر کرده و الان که 15 سال از ازدواجمان می گذرد رابطه ما با هم و فرزندمان روز به روز بهتر می شود.
مورد دیگه ای که در آن بهتر شده ام ولی هنوز جای کارزیادی دارم مصاحبه تلویزیونی یا صحبت در جلسات است. یکی از دلایل دیگرش علاوه بر درونگرا بودن، لهجه ای هست که داریم .قبلا که به هیچ وجه حاضر به اینکار نبودم ولی الان اعتماد به نفسم بهتر شده و از مسخره شدن بابت داشتن لهجه نمی ترسم. ولی هنوز این ترمز در جلسات رسمی دارم که مانع میشه نظر و حرف دلمو بزنم. ولی بهتر شدم و تقریبآ در همه جلساتی که دعوت میشم سعی میکنم آگاهانه صحبت کنم و این ضعفمو بهبود ببخشم. در صحبت کردن با همکارام، بخصوص همکاران خانمم و حتی اعضای سایت آگاهانه سعی میکنم بر ترمزهام غلبه کنم و آن محدودیت های ذهنیم رو کمرنگ کنم.
گذشتمو که مرور میکنم باز یادم میاد خیلی از تعارضات و مشکلات کاری من چه در خانواده پدری و چه در محل کارم ناشی از همینه باور اشتباه بود که من نباید بگم و خودشان باید ببینند یا بفهمند! و این انتظار سبب میشد در نهایت کاسه صبرم لبریز بشه و به بدترین شکل زحمت های خودمو به آب بدم و نه تنها تشویق یا حمایت نشم بلکه آدم بدِ داستان من بشم. و باز به لطف استاد خیلی بهتر شدم و رشد کردم در اینخصوص. و هر بار گه به خودم اینچزها رو مرور میکنم نجواهای ذهنمو خاموش میکنم که این ها نتایج بزرگی برای شخصیت و زندگیم هستند و نتیجه را صرفآ با پول بیشتر نسنجم. و همین حال خوبم و همین آرامشم و همین راحت حرف زدن و خود افشائیم ؛ همین نگران حرف دیگران یا قضاوت دیگران نبودن آنهم در شهری کوچک که با یک یا دو واسطه همه همدیگرو می شناسند ؛ همین عدم لزوم توضیح دادن رفتارهام برای دیگران به منظور تائید شدن؛ همین عدم تلاش برای نجات دیگران ؛ همین عدم تلاش برا تغییر اطرافیانم حتی فرزند و همسرم؛ همین انگشت نشانه به سمت خودم گرفتن به جای دیگران و همین باور خالق بودنم زندگیم برایم کلی دستاورد است.یا حق
سلام و درود رضوان عزیز
دختر چکار کردی پروفایلتو؟! (کلی استیکر خنده)
خدایی خلاقیتتو قوربون
دیروز که دیدم کلی خندیدم، خیلی قشنگه خدایی، کارت عالیه، یه پا هنرمندی واسه خودت، چقدم طبیعی و هماهنگه، مو لای درزش نمیره
انشااله سلفی های خفن تری بگیری با استاد و مریم جان، و این پروفایل تجربه زندگیت بشه.
رضوان جان ورزشو پشت گوش ننداز، اصلا ورزش ترشح هورمون شادی و احساس خوب میکنن جدا از سلامتی، انگار خداوند اونو جز لذتهای اورجینال برای بشر قرار داده، از ما گفتن
در پناه خداوند دلشاد و سالم و ثروتمند باشی دوست عزیز.یا حق
سلام و درود بانو جان
بودن در این سایت واقعا همانند زندگی در بهشت است.
هر کسی لیاقت اومدن به اینجا رو نداره.به قول شاعر:
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
کدم جا رو سراغ داری که اعضاش اینقدر ناب و توحیدین؟
کجا رو سراغ داری که اعضاش از خانوادت برات عزیزتر و نزدیکترند؟
کجا رو سراغ داری که اعضاش از گفتن کوچکترین ضعف ها یا مسائل زندگیشون واهمه ندارند؟
کجا رو سراغ داری که نه تنها کسی دنبال تخریب دیگری نیست برای کمک و رشد همدیگه اینقدر اشتیاق نشون بدن؟
کجا رو سراغ داری که اعضاش به قول استاد انگار هر روز دارند چند کتاب و مطالعه می کنند؟
کجا رو سراغ داری که این آگاهی های ناب و این تجربه ها را رایگان و بی منت و با عشق تقدیمت کننند؟
و هزاران کجا رو سراغ داری های دیگر که تموم شدنی نیستند!
مگه بهشت غیر از اینه؟!
ام البنین عزیز، هر روز که داریم روی خودمان کار میکنیم بخشی از وجود تاریک خودمون رو روشن میکنیم. و این خودشناسی سبب میشه که نه تنها دلیل رفتارهای خودمان را بفهمیم، بلکه دلیل رفتارهای دیگران رو هم درک کنیم و وقتی میفهمی، آرامش داری؛ ایمان داری
هر اتفاقی در زندگی ما بدلیل هم مداری با آن اتفاق است که با افکار و باورهای خودمان بوجودش آوردیم. و این ما هستیم که خالق این اتفاقاتیم و قانون بدون نقص خداوند و عدالت جهان شمولش بر پایه همین اصل بنا گردیده است.
قدر گوهر وجودتون رو بدونید و خودتون رو ارزشمند ترین و لایق بهترینها بدونید.
مطمئن باشید خداوند جز به مقام ابراهیم، مقام مریم،مقام محمد برای ما رضایت نخواهد داد و برای ما جز نعمت،جز ثروت،جز سلامتی، جز عشق و سعادت و خوشبختی چیزی نمی خواهد، کافیست که اجازه دهیم و مانع نشویم و تسلیم باشیم!
ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد
بدرخشی دوست عزیز مثل ستاره صبحگاهی.یا حق
سلام و درود فهیمه عزیز
خداوند رو بخاطر داشتن دوستانی مانند شما و این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم.
ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.نکاتی که از کتاب کلید طلایی ناپلئون هیل اشاره کردید برایم جالب و درس آموز بود. و نشان از مانوس بودنتان با کتاب دارد که خیلی ارزشمند است.واقعیتش تا به حال نمی دونستم این چیزها هم ثروت حساب میشن. هر چقدر آگاهی ما بیشتر میشه، راحتتر میتونیم نجواهای ذهنمان را خاموش کنیم و جواب های محکم تر و استدلال های قوی تری داشته باشیم تا ذهنمان را منطقی کنیم .امیدوارم و تلاشم اینست که روز به روز بر این 15 نوع ثروت بیفزایم. ودائما این 15 مورد و با خودم مرور کنم تا پیش فرض ذهنیم از ثروت تغییر کنه و ثروت را صرفا مسایل مالی نبینم و واقعیتش هم همینست ،اینها ثروت های واقعی و گتج های بی پایانی هستند که نه تنها کم نمی شوند بلکه هر چقدر ازشون بیشتر خرج کنیم، بیشتر افزایش پیدا می کنند. و به دست آوردن ثروت مادی را برایمان سهل و آسانتر می کنند.
سپاسگزارم بابت انتقال این آگاهی ها.مراقب وجود نازنینتون باشید بانو جان.برایتان نعمت و رزق و سلامتی و ثروت بی پایان الهی آرزو میکنم.یا حق
سلام و درود حمید رضا جان
کامنت منتخب شما رو مطالعه کردم و مسائل و تضادهایی رو که باهاشون روبرو بودی رو کامل درک کردم.و همانطور که اشاره کردید از لحاظ شخصیتی خیلی شباهت ها بهم داریم.
خانواده من به دلیل اینکه تمام زندگیشون رو در زمان جنگ از دست داده بودن و حتی فرصت نکرده بودند ضروری ترین چیزهاشون رو بردارند و دست خالی از مهران به ایلام مهاجرت کرده بودند وضعیت فاجعه باری داشتند. و پس از آن اتفاق خانواده فقیری بودیم و من از سن کم کار می کردم و هزینه های خودم رو تامین می کردم و حتی در زمان دانشجویی هم همینطور بودم و نه تنها صفر تا صد ازدواجم رو خودم دادم بلکه برای مادر و خواهرامم طلا و جواهر خریدم.اینها رو گفتم که بگم من همان زمان خواستگاری هم وضعیت متوسط شهرمون رو داشتم و ثروتمند نبودم ولی به جای اینکه بیام برای طرف مقابلم توضیح بدم که من از زیر صفر شروع کردم و روی پای خودم وایستادم و اگر الان شرایط دلخواه شما رو ندارم ولی میتونم شرایط دلخواه شما رو با تلاش بیشتر و کمک و یاری خداوند تامین کنم و زندگی شایسته ای رو براتون مهیا کنم به دلیل باورهای غلط و نداشتن راهنما یا مشاور در خانواده ام و مسائل دیگری که اگه بخواهم بهشون اشاره کنم خودش کتابی میشه انتظار داشتم اون برای من کف بزنه بگه دستت درد نکنه همین که زنده موندی و تا اینجا اومدی خیلی هنر کردی خخخ. بیا بشین خسته ای بادت بزنم خستگیت در بره بقیه شو بسپار به من!!!
دیگه خودتون تصور کنید چقد تو در و دیوار بودم. هر کس دیگه ای هم جای اون بنده خدا بود همینکارو می کرد.یکی نبود به من بگه بابا کسی میره خواستگاری باید امید بده، باید دل طرف مقابل و به آینده اش با تو گرم بشه، نمیخواد مثل عامه مردم بلوف کنی ولی حداقلش اینه که میتونی بهش بگی اگه الان وضعیتم اینه و شایسته یه زندگی نرمال برای شما نیست ولی مردانه تعهد میدم کم نذارم، مردانه برای تامین خواسته هات تلاش میکنم میتونی رو این سرمایه حساب کنی تا اون هم به آینده و زندگیش امیدوار بشه. اینقد در زمینه روابط داغون بودم.و هنوز هم جای کار بسیار دارم و حتما دوره عشق و مودت در روابط رو به وقتش تهیه خواهم کرد.من به کلمه به کلمه و جمله به جمله تمام آگاهی خای این سایت احتیاج دارم. برای همین خداوند رو هر روز سپاسگزارم که این گنج بی پایان رو نشونم داده تا هر روز کیفیت خودم و زندگیمو ارتقا بدم.
حمید رضای عزیز هر جمله از حرفات منو به موشکافی گذشته ای وادار میکنه که شرح و گفتنش و باور کردنش برای خودمم سخت و دشوار است. از اینکه برام نوشتی و یک گوشه ای از گذشتمو باز کردم ازت ممنونم.
برای اراده و جهاد و انقلابی که در خودتون بپا کردید همواره برایم قابل تحسین و ستودنی هستید.
اشک هام درومد،کوتاه کنم سخنو،امیدوارم در بهترین زمان و در بهترین مکان،در قله های موفقیت ملاقاتتون کنم و صمیمانه در آغوش بگیرمتان.یا حق
سلام و درود میثم عزیز
خوشحالم که با کامنتم ، تونستید ترمزی از ترمزهای ذهنیتونو پیدا کنید و خداوند رو ازین بابت شکرم.
سپاسگزار سپاسگزاری های قشنگتونم میثم عزیز،جانا سخن از زبان ما می گویی!
ممنونم که وقت گذاشتید برام نوشتید. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام و درود خانم سلیمی عزیز
ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.
هر چقدر آگاهی های ما اضافه میشه، درک بهتر و بیشتری از قوانین پیدا میکنیم و به طبع نتایج ما هم بیشتر و بهتر خواهد بود.
وقتی که ما بپذیریم و باور داشته باشیم که خودمان خالق زندگیمان هستیم آنوقت همه مسائل برایمان روشن می شود.و بیشتر درک میکنیم چرا استاد میگند بزرگترین شکرگزاری من بخاطر وجود این قوانین بدون تغییر خداوند است.
وقتی که تمرکزمون روی خودمان است، انرژی که میفرستیم به اطرافیانمان منتقل می شود، به همین دلیل بدون اینکه زور بزنیم جهان اطرافیان ما را با ما همراه میکند یا اگر دافع این انرژی باشند از زندگیمان خارج می شوند.
فهیمه عزیز در کامنت قبلی از زبان ناپلئون هیل 15 نوع ثروت رو برشمردند و به این مطلب صحه گذاشتند که ثروت صرفا پول نیست.
در سرزمین نعمت های بیشمار خداوند، حال دلتون همیشه خوب و غرق نعمت و ثروت و خوشبختی باشید دوست عزیز، با آرزوی دیدار شما و استاد در آمریکا.یا حق
سلام و درود مجدد فهیمه عزیز
چقدر این جمله برایم آشناست!
یه حسی بهم گفت… این حس رو با تمام وجودم بارها و بارها تجربه کرده و تجربه میکنم. این حس همان فرکانس های ماست، این حس همان قانونمندی و سیستمی بودنه جهانه، این حس همان هدایت های خداونده که به ما الهام میشه. و معجزشو در همین چند کامنتی که زیر این پست اومده میبینی.
هیچ اتفاقی اتفاقی نیست فهیمه جان و من اینو عمیقا باور دارم.و این فرکانس های ماست که اتفاقات و نتایج زندگیمان را داره رقم میزنه. عامه مردم چون از قوانین و خالق بودن خودشان آگاهی زیادی ندارند آنرا به شانی و اقبال و اتفاق و … تفسیر می کنند.
هر سخن استاد رو باید با طلا نوشت. واقعیت نیز همینست. رو توحید و دوستی و درک خداوند مگه میشه قیمت گذاشت؟!
آیا اگه هدفمان ثروت نبود، امکان داشت الان اینجا باشیم؟
مدارها باید طی شوند تا فرد به آگاهی لازم برسد.
اینروزها در هر فرصتی دارم فایل ششم توحید عملی رو گوش میدم که سید علی خوشدل اشاره کرده بودن و با این که قبلا این فایل و خیلی گوش کرده بودم ولی الان هر بار که گوش میدم درک تازه ای از صحبت های استاد میرسم. واقعا توحید همه چیزه دلیل موفقیت استاد هم همین بوده که اول باورهای توحیدیش رو ساخته و رابطه اش رو با خداوند درست کرده بعد وارد حوزه توسعه فردی شده.
وقتی پایه و اساس و زیربنای محکمی بنا کنی هر سازه ای رو میتونی روش سوار کنی و توحید هم در زندگی ما همین نقشو ایفا میکنه.
خوشا به سعادتت که دوره دوازده قدم رو داری،زیرا این دوره بواسطه جلسات قرانی توحید رو بهتر درک میکنی و بچه های 12 قدم توحیدی تر از بقیه هستند. امیدوارم بزودی در فرکانس آگاهی این دوره ارزشمندم قرار بگیرم.
در زیر سایه الطاف بی نهایت خداوند بخشنده و مهربان، لحظه لحظه زندگیت گوارای وجودت باشه دوست عزیز.یا حق
سلام و درود آقا مرتضی عزیز
در جواب سوالتون یاد جمله ای از استاد افتادم که می گفتند نپذیریم همینی که هست! وقتی نپذیریم راه حل ها به ما گفته میشه. و چقدر این جمله عمیقه و میشه ساعت ها روش فکر کرد.
آقا مرتضی همانطور که نپذیرفتی درونگرا بودنتون رو و بهبودش دادی؛ میتوان از این الگو برای هر تغییری استفاده کرد.
در زمینه روابط وقتی من تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و خودم رو تربیت کردم و سعی کردم نکات مثبت همسرم رو ببینم و بولد کنم.جهان به این فرکانس و انرژی واکنش نشان میده و همسر من یا شما یا هر کس دیگری از این قاعده مستثنی نیست.
افکار و حرفها انرژی و منتقل می کنند و آن شخصی که آنرا دریافت می کند رو تحت تاثیر قرار می دهد و همون حس و احساس رو در او بوجود می آورد. دلیل این که تاکید استاد بر کنترل ورودی ها است همین انتقال ومسری بودن انرژیست.
امیدوارم جواب سوالتون رو گرفته باشید. برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام و درود همشهری عزیز
خدا رو شکر بابت این سایت الهی که هر روز با افراد فرهیخته و انسان های نابی در اطرافم آشنا میشم.
گاهی اوقات که کامنتتون رو میخوندم از فامیلیتون حدس میزدم اهل خرم آباد باشی و لر. میخواستم اینو ازتون بپرسم که فرصتش پیش نیومد. دلیلش این بود که بعلت نزدیکی مکانی و فرهنگ مشابه این نزدیکی بیشتر قابل لمس بود.حالا که شجره نامتون رو کامل گفتید هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم که همشهری هستیم.
ما تا قبل از جنگ مهران ساکن بودیم و بعد از آوارگی ساکن ایلام شدیم.اگه از بزگترها بپرسید بهتون میگن که ریشه و نصب ما از نژاد کرد است و اشتراک تاریخی و قبیله ای داریم با طایفه بزرگ زرگوش که هم در آبدانان است و هم در مهرام و هم در دهلران و هم ایلام.پدر بزرگ و عموی من کد خدای زرگوش مهران بوده اند و میتونید به راحتی اصل و نسب منو در بیارید خخخخ
راجع به باورهای عامه که فلان ایل و طایفه یا شهر خوبن یا بد ان همه جا وجود داره. و نمونه تفاوت نگرش اعضای سایت عباسمنش با عامه مردم همین است.
وقتی بدانیم فرکانس و انرژی که ما میفرستیم باعث برخورد و آمدن افراد و انسانهای خوب یا بد به زندگیمان می شود آنوقت دیگه اهل کجا بودن اهمیتی نخواهد داشت زیرا همه چیز به خودمان بستگی دارد و به خودمان برمیگردد.
در فایلهای سفرنامه اشاره کردم که بواسطه دیدن فایلهای سفرنامه من هم اواخر پارسال سفرنامه ای داشتم کاری و همه شهرستانها و حتی روستاهای استان رو بازدید کردم و خیلی از روستاهای آبدانان رو گشتیم و لذت بردیم، بعد از ماه رمضان هم دریاچه دوقلو اومدم و یه آبتنی و شنای حسابی کردم و کلی لذت بردیم.
اینکه گفتید محل سکونتتون رو نمی گفتید رو خودمم تجربه کردم و فراوان در اطرافیانمان دیده ایم. دلیل اینکار علاوه بر عزت نفس پائین این بود که وقتی میگفتیم مثلا ایلامم همه میگفتند ایلام کجاست؟!! با میگفتند گیلان؟!!! خخخخ خلاصه برای اینکه طرف گیج نزنه میگفتم کرمانشاهیم خخخ و نباید این قضیه رو به دروغگویی تعبیر کنید. با رواج شبکه های اجتماعی و معرفی قابلیت های گردشگری زاگرس الان خیلی ها روستاها و مناطق این منطقه رو بخوبی میشناسند.و همه می دانند لرستان کجاست، ایلام کجاست و حتی آبدانان و دریاچه دوقلو کجاست.
یاد گفتگوی خداوند با نوح در قرآن افتادم که خطاب به نوح که درخواست نجات فرزندش را داشت گفت ای نوح از جاهلان نباش! اون پسر تو نیست. کسی پسر توست که باهات همفرکانس است و رابطه افراد رو همفرکانسی آدمها مشخص میکنه نه رابطه سببی و نسبی. خواهر عزیزم ممنونم که برایم نوشتید و تائید دوباره بود برایم که فرکانس ها دارند چگونه عمل می کنند.
برایتان سلامتی و سعادت و ثروت و حال خوب آرزو میکنم خواهر عزیز.یا حق