پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومریم گلم
واقعا خدارو هزاران بار شکر که با سوال های شما هروز به ترمزهای ذهنی و کانون توجهم به زندگی بیشتر توجه میکنم
استاد عزیزم من در دوره کشف قوانین به این درک و واقعیت رسیدم که
برای رسیدن به تمام خواسته های بزرگ وکوچکم و برداشتن ترمز های ذهنی ام باید عوامل درونی ام را تغییر دهم نه بیرونی
من همیشه روی عوامل بیرونی بیشتر کار میکردم
یعنی همیشه رفتار بیرونی ام قابل توجه دیگران بوده است
ولی در درونم همیشه رفتارهای منفی دیگران رو برای خودم چک میکردم که چقدر این رفتار درونی من مخرب بوده است .
برای خودم یکم متاسفم که درونم رو صرف چک کردن رفتارهای منفی دیگران میگذاشتم وهمیشه درگیر فکری داشتم
در دوره کشف قوانین در جلسه بینظیر 8
بیان کردید که تا عوامل درونی تغییر نکند اتفاقی نمی افتد
تا عوامل دورنی تغییر نکند خواسته ای برآورده نمیشود
درون که همون روح (الله)است
واقعا چقدر آگاه شدن به درک این موضوعات فوق العاده است
و الان میفهمم که چرا همیشه می گفتند خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر الان میفهمم که خدا روحی است در وجود تمام انسان ها
واگر روحی که در وجود من است با ذهن وافکار من یکی باشد بی نهایت ها در مسیر زیبای زندگی برایم اتفاق می افتد
استاد عزیزم درباره سوال الگوهای تکرار شونده شماره 5
من یه آدمی هستم که اصلا تحمل شلوغی و سروصدای بچه هارو ندارم
ودوست دارم وقتی مهمونی میرم بچه ای نباشه چون با وجود بچه ها که گرمی خونه ها هستند
سروصدای زیادی ایجاد میشه و همه تمرکز مامان ها یا باباها روی بچه ها هستش که این چی گفت اون چی گفت این چیکار کرد و اون چیکار کرد و………
همین باعث شده که من زیاد در مهمونی ها و دورهمی ها شرکت نکنم
و احساس میکنم آدم های اطرافم در مدار و فرکانس من نیستند و خلوت و تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم
کلا دوست دارم همه جا در آرامش و سکوت باشد واون طوری که خودم میخوام باشه
نمیدونم شاید خودخواهی
همیشه در پناه خدای یکتا سالم وسلامت باشید.
به نام تنها خالق زیباییهای بیپایان
سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من
+چه شرایط و موقعیتهایی هست که از مواجه شدن با آنها فراری هستم و سعی میکنم تا حد امکان با آنها برخورد نکنم؟
1. روبرو شدن با طلبکارها و بالا آوردن بدهی
2. تنها شدن در مسیر روابط عاطفی و جنسی
3. مورد توجه و تایید دیگران قرار نگرفتن
4. وزنم زیاد شود و از هیکل دلخواه خود دور شوم
5. کم شدن ورودی مالی و پایین آمدن درآمدم
6. مورد قضاوت دیگران قرار گرفتن
7. فقر اطلاعاتی و کمبود آگاهی من رو توی کارم به رخم بکشند
مجدد استاد سپاسگزارم از شما بابت این فضایی که آماده کردین تا ما با آگاهیهای این رده از فایل شناخت کاملتری از خودمون دست پیدا کنیم
امیدوارم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام خدمت همه ی دوستان و استاد عزیز
یکی از بزرگترین ترسهای من که از بچگی با منه، حرف زدن تو یه جمعی هست.که اینم بر می گرده به تربیت خانوادگیم که همیشه می گفتن تو یه جمع بزرگتر نباید بچه ها حرف بزنن و.. من بسیار می ترسم که یه موضوعی رو که دوست دارم بحثش رو بندازم و همه رو هدایت کنم که در خصوص اون صحبت کنن و حتی توی کارم می ترسم که یک گزارش کاری رو که خودم آماده کردم ارائه بدم، خلاصه امسال با توجه به آموزشهای استاد بعد از دوازده سال که به عنوان رئیس حسابداری باید گزارش مالی رو برای مجمع عمومی می خوندم و همیشه از خوندنش طفره می رفتم به خودم گفتم مگه استاد نگفته باید به ترس هات غلبه کنی، بعد از کلی کلنجار با خودم تصمیم گرفتم که گزارشم رو خودم بخونم و تا یک روز قبل مجمع عمومی به هیچ کس هم نگفته بودم که چنین تصمیمی دارم ولی یک هفته بود که از اضطرابش مثل بید می لرزیدم، خلاصه بعد از کلی تمرین با خودم و گوش دادن فایلهای استاد روز برگزاری مجمع عمومی در حضور 500 نفر که بیشترین تعداد شرکت کننده تا اون تاریخ تو مجامع شرکتمون بود، روی سن رفتم و گزارشم رو خوندم. با اینکه صحبت کردن نبود و فقط از رو متن خوندم ولی برای خودم یه موفقیت خییییلی بزرگ بود. همینکه بر ترسم غلبه کردم، همینکه استرس نداشتم و صدام نمی لرزید، همینکه تونسته بودم بالاخره حرکت کنم برای خودم یه تخته پرش بود و باور اینکه من می تونم. بهم کلی قدرت و اعتماد و شجاعت داد. اصلا برام مهم نبود دیگران نظرشون چی بود فقط برام مهم بود که من از خودم بهتر شدم. من تونستم و حرکت کردم. حالا خیلی انگیزم بیشتر شده که حتما یاد بگیرم و خودم رو به چالش بکشم و در حضور دیگران بتونم حرف بزنم و نظرم رو بگم.
من تونستم، حتما بعد از این هم به لطف خدا می تونم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شاسته عزیزم وسلام به عزیزای دلم تو این سایت فعال
خدارو شاکرم که عضو این سایتم و هر روزم را به خواندن این کامنتا ی پر معنا و مفهوم سپری میکنم و دیگه وقتم را با کارهای بیهوده تلف نمیکنم
در رابطه با این سوال میخواستم بگم من از هم صحبتی با همسرم فرار میکنم
هر موقع میخوام راجب یه موضوعی حرف بزنم زود جبهه میگیره و حرف خودشو میزنه چه درست باشه چه نباشه میدونه من با اگاهی و دلیل و مدرک حرف میزنم ولی حرف خودش سنده و من نمیتونم به بقیه حرفام ادامه بدم و ترجیح میدم ادامه ندم چون وقتم رو تلف میکنم و ادمی نیستم با کسی درد و دل کنم بیشتر تو تنهایی خودم با خدا صحبت میکنم یعنی کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم امید دارم با خوندن این کامنتا و گوش دادم به فایلهای استاد عزیزم بیشتر روی خودم و عزت نفسم و باورهام کار کنم تا بتونم راهی رو برای رسیدن به ارامش و خوشبختی باز کنم از ته دل ارزوی سلامتی برای تک تک شما عزیزان دارم همگی شما رو دوست دارم یا حق
درود خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته
که توی این یکسال که با دورهی سلامتی با شما آشنا شدم خیلی زندگیم تغییر کرد و دوره های دیگه و فایلهای دیگه هم داره زندگی منو متحول میکنه
خواستم راجع به الگوهای تکرار شونده بگم که
من هر چند سال یکبار با هر چند وقت یکبار مجبور میشم بخاطر پرداخت بدهی هایم ملک یا ماشینی بفروشم و مرتب داره تکرار میشه
یک الگو دیگه هم در زندگیم هست که هر چند روز یکبار منو همسرم یکجورایی بصورت نامحسوس باهم قهر میکنیم و حرف نمیزنیم و به قول معروف باد میکنیم
حالا یکبار اوشون یکبار من
یک الگو هم در زندگی من هست که هر چند وقت یکبار شاگردهای من در کسب و کار من دزدی میکنند
پدر خانواده:
سلام استاد جان
باز مارو به چالش دیگری کشیدی و
باعث شدی لایه های مخفی وجودمون رو زیر و رو کنیم
موقعیت های که از مواجعه با آنها فرار میکنم عبارتند از:
1_مهمانی رفتن و مهمانی دادن
2_دکتر رفتن و آزمایش دادن
3_بلا تکلیفی و انتظار
4_رانندگی پشت کامیون یا وانت
5_قضاوت شدن
6_هم مسیر شدن با چند نفر که دارن حرف میزنند موقع پیاده روی
7_به خاطر یه چیز کوچیک مثل چند تا پیاز یا گوجه بیرون رفتن
8_ماشین شستن
9_درست کردن چیزی که خراب شده
10_کارهای اداری
11_بیرون دستشویی رفتن
12_دیدن جر وبحث دیگران
13_صف ایستادن
14_آدمهای ظاهر نمای به اصطلاح مذهبی
15_برم بغالی یا میوه فروشی و فقط یک قلم خرید کنم
16_مسافرت راه دور با این ماشینم
17_یادگیری و آموزش
18_از شنیدن حرفهای به درد نخور
19_رک حرف زدن
20_جواب تلفن دادن یه سری از افراد
فعلا اینها یادم اومد و نوشتم
ممنون از تمرین هاتون
عالی بود جناب رضایی
لذت بردم از اینکه چقدر قشنگ و دقیق در درون خودتون جستجو میکنید تا الگوهای تکرار شونده رو پیدا کنید.
من با خوندن کامنت شما چندین مورد مشابه رو با خودم پیدا کردم که اصلاً متوجه شون نشده بودم.
انگار یه جورایی ذهنم سعی میکنه الگو های تکرار شونده زندگی خودم رو هم ازم پنهان کنه تا اینجوری به همون روال سابق زندگی ادامه بدم و باورهام رو تغییر ندم که بعدش زندگیم هم تغییر کنه.
امیدوارم که در پیدا کردن الگوهای نامناسب و تغییر اونها موفق باشید
سلام به همه دوستان
چیزی که که همیشه ازش فراری ام هم صحبت شدن با آدمهاست… نمیدونم ریشه اش از کجا میاد ولی تا جاییکه یاد دارم همیشه دوست دارم تنها باشم و از بودن توی جمع لذت نمیبرم و ترجیح میدم همیشه در خلوت خودم و تنها باشم…
در تنهایی خودم واقعا حالم خوبه و لذت میبرم ولی این هم که از هم صحبتی با آدمها فراری ام ،به جای خودش یه مساله هست
من کلا آدم کم حرفی هستم و ترجیح میدم همیشه شنونده باشم تا گوینده، و به همین دلیل وقتی با کسی رودررو میشم از اینکه حرف کم میارم برای صحبت اذیت میشم و همش حس میکنم دیگه حرفی برای گفتن ندارم و این هم یکی از مهمترین دلیلهایی هست که از روابط فراری ام و یکی از ترمزهام توی روابط همینه.
هر چند که با کارکردن دوره هایی مثل عزت نفس و عشق و مودت در روابط و … خیلی خودم رو در زمینه روابط به چالش کشیدم (مثلا عضو شدن تو گروههای مختلف ورزشی که مختلط هم هستن) و خیلی پیشرفت داشتم ولی هنوز اصلا توی روابط از خودم رضایت ندارم.
مثلا وقتی با کسی رودرو میشم و کمی حرف میزنم بعد از کمی گفتگو سکوت میشه و تو اون سکوت من استرس میگیرم که حالا چی بگم دیگه و حس میکنم مسئولیت بزرگی به دوش منه که گفتگو رو گرم کنم ولی نمیتونم،اصلا حرفم نمیاد
یا وقتی مهمون میخواد بیاد خونمون من خیلی مقاومت میکنم و اصلا حوصله مهمون رو ندارم
و همیشه هم آرزو داشتم آدم خوش صحبت و خوش مشربی باشم ،مثل اونهاییکه توی یه جمع نقل مجلسن و کلی خاطره و حرف دارن برای گفتن ولی من جز سلام و علیک و احوالپرسی دیگه حرف خاصی برای گفتن ندارم،به خاطر همین فکر میکنم انسان جذابی توی روابط نیستم و بود و نبودم فرقی نمیکنه چون آدم پُرشور و خوش صحبتی نیستم و ترجیح میدم کمتر توی جمع برم.
سلام استاد عزیز
کارایی که ازشون فراری ام شامل
انجام دادن کارهای خونه،مثلا تمیزکاری
انجام کارای فنی که البته با دیدن زندگی دربهشت به نظرم خودم خیلی بهترازقبل شدم اماهنوز خیلی جای کارداره
از شنیدن درد ودل وگله وشکایت دیگران به شدت فراری ام وسعی میکنم سریع بحث عوض کنم
از اینکه بخوام احساس ترحم بقیه رو نسبت به خودم جلب کنم به شدت فراری ام که البته بعدازشروع دوره عزت نفس توی این موضوع خیلی خوب شدم امابازم جای کارداره
از فعالیتای ورزشی فراری ام
از نوشتن کامنت فراری ام که بادوره عزت نفس به ریشه این مسئله پی بردم ومتوجه شدم که آدم کمال گرایی ام ودلیل ننوشتن کامنتم این بوده که میخواستم کامنتی که قراره بنویسم ازهرنظر کامل باشه که الان سعیم براینه که تاحد امکان کامنت بزارم
درود بر استاد عشق
استاد من در چند مورد الگوی تکرار شونده فرار رو دارم.
1-از جمع های خیلی صمیمی فراری هستم،خیلی کم شرکت میکنم.
2-از موقعیت هایی که سوالات خصوصی ازم پرسیده بشه فراری هستم.
3-از ازدواج مجدد هم فراری هستم.
این چند مورد واقعا مشهود هست برام.
ممنونم ازتون
سلام و درووود
اولا این کامنت بمعنای ارادت اندک نیست . اگه به اندازه ی ارادت و بدهکاری ما به سایت قرار بود کامنت رو سایت باشه ، نفری 890 تا کامنت باید میزاشتیم اونم صد خطی .
قسمتای قبلو که کامل دیدم ، اینم فقد جمله ی اول رو شنیدم و میخام پاسخ بدم (با اینکه به همه ی ویدئو ها پاسخ های تپلی بدهکارم)
حدود ده سال پیش کلاس هفتم توی تیزهوشان بودم (و سالهای بعدش رو) .
حالا مرتضای 13 ساله رو ببین
کدوم مدرسه ای؟ +شهید بهشتی … – ینی تیزهوشان ؟🫥🫣 -خب چرا کله تکون میدی تیزهوشانی یا نه؟🫤🫥 +آره ….
بقیه تو ذهنشون : این بچه چرا عین آدم حرف نمیزنه
▪️این بچه مرض داره ،، مرضشم قراره سالها بعد بفهمه .
اون روزا فرارم این بود که غروری در کلامم پیدا شه و کللل اصلاح های رفتاری و کلامی و فکری بر اساس همین بود ، اعمال هم فقططط غرورگریز بود فقططط . ینی مرتضا استیریه 11 ساله (لنتی ریشهش از 7 سالگیمه) تو کلاس تلاوت ، کدوم سوره رو میخونه پیش استاد؟ آفرین علق . عه تو که ضحی رو آماده کرده بودی +نه دیدم یه ضعیفی ضحی رو خوند دیگه من چون رویایی تر بودم اونو نخوندم که له نشه . کلللا بچه ها . عظیم ترین عنصر زندگی من مراعات بقیه بود . (دی ان ای مادربزرگ ، مادر ، پدر ، تعدادی از فامیلا) . ینی هیییچ ترکوندنی رقم نمیزدم که مظلومی آهش بلند نشود .
فرار من از چیزی بود که آمادش بودم
فرار من از چیزی بود که لایقش بودم
میخاستم با هم سطح بقیه بودن چی بشم واقعن . امام علی ؟
فرایندی بر من گذشت و این ترکیب رو در مغزم ساخت که هم نشینی با فقرا رو وختی میتونی اجرا کنی که هیچ برتریی ازشون نداشته باشی . وگرنه غم و رنج بهشون میفته .
من یقینم به ارزشمندیم ایراد نداره
من نگاهم به تواناییم همون زمان که قبل از مدرسه رفتن صدها کتاب داستان تموم کردم و رمان میخوندم پروندش تععموم شد تا آخر عمرمم امکان نداره خودمو معمولی بدونم یا ناتوان .
ولی داستان سر موانعه ،،، حالا اگه جرئت داری 20 بگیر تا کلی دانش آموز و بچه های فامیل پیش خانوادشون سرافکنده بشن . شرررکو .
این قفل اعظم زندگی من بود .
بچه ها قفل اعظم زندگی تونو پیدا کنین .
اگه صدها ساعت کارفرکانسی کنین و کد بزنین .
آخر به تک جملاتی میرسین که تمام داستان زندگی خودتونه . همونام هی ارتقاء خواهد داشت ولی دیگه میدونی تووو یکی ، برای ترکوندن فقط باید همون یه جا یا چندجا رو بزنی . دیگه کارت گشتن نیست . زدنه .
این سایت اینستاگرامه اهالی رشده . واقعا زشته اکسپلور بگردیم . چه جایی از اینجا بهتر . فقط دوستان اطلاع بدن آیا بخش فنی سایت حذف کامنت خودمون رو اضافه کرده یا نه . چون این آپشن و آپشن کامنت تصویری(واسه عکس نتایج) و کامنتهای صوتی (واسه ما تمبلای بدهکار) لازم و مفید است.
منور باشید . فعلا