پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی

    من سریع میرم سر اصل مطلب

    من از مراجعه به پزشک و خوردن دارو حتی دمنوش های مختلف فراری ام چون میخوام اینو باور کنم که بدن خودش بهترین داروخونه است و ترمیم میکنه البته اگه مسئله ای پیش بیاد خودش حل میشه تمرکز میکنم روی اعضای سالم بدنم حتی از اینکه کسی رو هم پیش پزشک ببرم فراری ام چون اون مکان و حرف های دکتر از نظرم نامناسبه و چون آدم های بیمار بیشتری میبینم احساسم بد میشه و فکر میکنم توی فرکانس نامناسب قرار میگیرم

    من از مهمونی رفتن یا حضور در جمع های شلوغ فراری ام چون حس میکنم جز ورودی های نامناسب ذهنم محسوب میشن

    از انجام دادن کار در بیرون از خونه فراری ام مخصوصا اگه بخوام تنها برم یعنی اگه خرید و کار اداری برام پیش بیاد تا برم انجام بدم بیام انگار کوه جابه جا کردمو کلی از لحاظ روحی و جسمی خسته میشم

    البته بیشتر از تنها رفتن فراری ام

    من از ادمهایی که انتظار دارن و یا رفتار نامناسب دارن یا حرف نامناسب میزنن فراری ام

    از صحبت های جدی و سنگین توی ارتباطات فراری ام ( البته اگه طرف منطقی نباشه) ولی اینو هم دارم تلاش میکنم بهش غلبه کنم و توی دلش برم

    از فعالیت فیزیکی فراری ام مثل ورزش کردن و …

    از ناشناخته ها فراری ام ولی خداروشکر الان پا میزارم شاید سخت باشه برام ولی توی دلش میرم

    مثلا همین چند روز پیش دنبال کارای چاپ کتابم رفتم

    هم پا به ناشناخته گذاشتم هم تنهایی رفتم هم کار بیرون از خونه بود بعدش برام عادی شد یکی دو بار بعدش هم راحت تر رفتم

    این ها مواردی بود که به ذهنم رسید

    دارم با خودم ریشه هاشو بررسی میکنم

    واقعاااا سپاسگزارم استاد که دارین کمک میکنین به خودشناسی بهتر برسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    شیما فلامرزی گفته:
    مدت عضویت: 2411 روز

    سلام استادعزیزم روز و روزگارتون شاد .

    استاد عزیزم من از بچگی از درس خوندن فرار کردم ، وقتی سراغ دفتر و کتاب میرم دل شوره و استرس میاد سراغم و بی تاب میشم و نمیتونم یه جایی بشینم و آروم قرار بگیرم .نتونستم ساعات ها بشینم تمیرین کنم ،با اینکه درس خوندن و دانش رو خیلی دوست دارم و بخصوص چندسال اخیر علاقه ام به رشد و پیشرفت بیشتر شده و میدونم خیلی مفیده و از همه جهات بهم کمک میکنه . الان کلاس سه تار میرم ، همش از خدا میخوام اراده قوی و توانایی عالی بهم بده که بتونم روزی یکی دوساعت به صورت متداول تمرین کنم ، خدا خیرتون بده استادجان ، چقدر قشنگ دست میزارین روی پاشنه آشیل ما . چند باری به فکرم رسید برم قرص ریتالین استفاده کنم باز گفتم نه . خیلی دوست دارم با تمرکز با دلی راحت بشینم درس بخونم تمرین سه تار کنم . همه جوره از شما فرستاده الهی سپاسگزارم . براتون عمرباعزت و طولانی آرزو کردم .

    همین باعث شده ترس از روبرو شدن با افراد با دانش و خوش صحبت ، ترس صحبت کردن تو جمع ، ارتباط با آدم های با دانش و خوش صحبت و دانستنیهای زیاد .

    ازتون خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید ، سپاسگزارم .

    کارهای دیگه برام آسونه مثل پیاده روی کردن ، ورزش ، کارهای خونه ، خرید خونه ، کوهنوردی کردن ، کلاس های و درس های عملی رو خیلی بهتر یاد میگیرم ولی تئوری و تمرین سه تار که یکجا بشینمو نه ، با اینکه نوازیدن سه تار و خیلی دوست دارم.

    مثلا چندتا کامنت بیشتر نمیتونم بخونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعيده حسینی اقبال گفته:
    مدت عضویت: 1128 روز

    سلام

    من این روزا خیلی بیشتر نشانه های قانون رو میبینم چون دائم با خودم مرور میکنم شرایط الانم دستخوش باورها و رفتارهای خودم هست و هیچ کسی جز من خالق زندگیم نیست و این قانون جهان هستی هست. تا اینکه دیشب نشانه روزانه رو باز کردم و دیدم نوشته شیوه صحیح الگو برداری از انسان های موفق و اونجا استاد داشتن میگفتن که اگر کسی موفق میشه فقط به دلیل باورهاش هست و به خاطر این نبوده که توی مدرسه خاص با مربی خاص بوده یا توی خانواده حامی داشته البته که این ها جرقه هستن اما اصل نیستن. اصل باورها و درون اون شخص هست. خلاصه همین جوری نشانه ها پشت سر هم واسم اومد که اگر موفق نمیشی یه چیزی در درونت مانع شده و از اونجایی که خداوند هادی و معلم من هست قدم به قدم با صبر و حوصله من رو رسوند به یک مرحله دیگه از خود شناسی خودم.

    الگوی تکرار شونده من درباره فرار: من از قبول مسئولیت و حل کردن مسائل کوچیک و بزرگ زندگیم فراری هستم!

    و همین موضوع باعث میشه تا کارهام خوب پیش میره تا یکم کسب و کارم رو دور میوفته یهو یه ترسی میاد سراغم نکنه از این به بعد باید جدی بشم و مسئولیت قبول کنم نکنه قراره کارها سخت بشه نکنه باید مسئولیت این تیم رو قبول کنم و اینجا میشه که خیلی ریز میکشم کنار و با یه عالمه بهونه دیگه کارها رو پیگیری نمیکنم و جهان هم کمک میکنه و خلاصه کاری پیش نمیره! و این لوپ تکرارشونده کسب و کار من شده!

    بعد که بیشتر دقت کردم دیدم نه این موضوع گسترده تر شده از این حرفا و کجا متوجه اش شدم وقتی توی جلسه دوم ثروت یک استاد اشاره کردند به این موضوع اگر کاری رو انجام نمیدید یعنی نسبت به انجام ندادنش احساس لذت دارید و از انجام دادنش احساس رنج میکنید. بعد شروع میکنن به مثال زدن. همونجا یه لحظه ویس استاپ کردم به خودم گفتم من چرا این قدر کار عقب افتاده دارم؟ چرا همیشه کارهای به تعویق انداخته دارم حتی اگر انجامشون برام کاری نداره. گاها این موضوع توی نصفه و نیمه انجام دادن کارها هم خودش رو نشون میده یعنی کل یه کاری رو انجام دادم فقط مونده 5 دقیقه اخرش ولی یهو پامیشم که اون کاره تموم نشه و بره تو لیست کارهای نیمه تموم و به تعویق افتاده. اصلا این الگو منو بدجوری متعجب کرده که اینقدر گسترده هست و اینقدر تونسته زندگیم رو توی همه ابعاد نه تنها کسب و کار توی لوپ بندازه!

    مثلا اینو حتی توی دوره های استاد هم دارم یا توی انجام دادن تمرین هام یا توی کار کردن روی باورهام؛ مثلا روی باورهای روابطم دارم کار میکنم نشانه ها هم میان یهو ولش میکنم انگار نمیخوام وارد رابطه جدی بشم و ترس از تعهد و قبول مسئولیت همه وجودم رو میگیره!

    مثلا توی دوره دوازده قدم هستم یک سال هست توی قدم اول موندم با اینکه خدا شاهده هر وقت روش کار میکنم فوری نتایج به صورت انی میاد ولی بازم یه ترمزی توی درونم هست که خودم به وضوح دارم میبینمش که مقاومت شدیدی برای اتمام کارها و قبول مسئولیت داره!

    تصمیم دارم جدی روش کار کنم، جون خدا هر وقت چیزی رو به این وضوح بهم میگه یعنی اینو حل کنی یه جهش مدار داری و اون بهتر از من میدونه الان و در این لحظه چی برای من مناسب هست و in god we trust.

    اول از همه خداوند رو شاکرم که همیشه بهترین معلم زندگیم بوده و بعد از اون ازش میخوام به خاطر اگهی و پذیرشی که توی قبول این الگو دارم با هدایت و لطف و مرحمتش کمکم کنه که از این لوپ تکرارشونده بیام بیرون؛ چون این وعده خداوند است اگر برای تغییر جهاد کنیم و حرکت کنیم خدواند یرای تغییر باورها مون اقدام میکنه و من قدم اول رو برداشتم و کلام رب حق است.

    در پناه خداوند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام

    من مدتهاست از خواستن یه خواسته مهم فرار میکنم به دلایلی

    این روزها به خدا گفتم هرطور هست جواب سوال من رو بهم بده که چطور میتونم بخوام که بدی؟؟

    ترمزم چیه این وسط که بردارم ؟؟

    بالاخره بهم گفته شد

    یه باور جدید پیدا کردم که تو حرفهای استاد و دوستان تا حالا نشنیدم

    خواستم با همه به اشتراک بزارم

    خییییلی خوشحالم که منم مثل استاد به خدا نزدیکم و به منم یه چیزایی داره گفته میشه، خدا رو صدهزار مرتبه شکر

    یه خواسته ای دارم که تو دل تضادهام بهش رسیدم و از صمیم قلب از خدا خواستم بهم بده و خییییلی زیاد هم براش شور و شوق و انگیزه دارم ، اصلا این خواسته انگیزه ی من میشه برای حرکت و رشد تو زمینه های دیگه و بخاطر رسیدن به این خواسته خیلی کارها رو که ازش فرار میکردم ، مثل رعایت کردن قانون سلامتی و…. میتونم انجام بدم

    به هر کی بگم ممکنه اکثراً بگن نمیشه، قانون مملکت چنین اجازه ای به تو نمیده

    ، فلانی به تو اجازه چنین کاری نمیده، اگر هم بده ، عاقلانه نیست، فکر بقیه رو بکن ، اطرافیانت چی میشن ؟ بازم فداکاری کن و از خواسته هات چشم پوشی کن بخاطر بقیه ، بزار از وجود تو و دارایی های تو فقط بقیه نفع ببرن ، ایثار کن ، فداکاری کن ، یا بازم صبوری کن و از خواسته هات صرفنظر کن، خودت و باز هم نادیده بگیر تا همه بفهمن چه زن یا مادر فداکاری هستی

    چون نه راهی براش هست ، نه یه عده اجازه ی چنین کاری رو به تو میدن

    از خدا خواستم خواسته ی من و از راه درستش بهم بده

    راهی که خوشبختی و شادی همه توش باشه نه تنها من

    یه راهی که نه فقط من به احساس شادی و خوشبختی برسم بلکه از قِبَل رسیدن به این نعمت‌ها چندین و چند نفر دیگه هم شادی و لذت از زندگی رو تجربه کنن

    چطوری؟؟؟؟

    من نمیدونم

    از چه راهی؟؟؟؟؟

    من نمیدونم

    تو خدایی من که خدا نیستم

    من فقط وظیفه م خواستنه

    سِمَت من تو این دنیا فقط و فقط اراده کننده و خواهان ه، دعا کننده ست

    تو پستت ، وظیفه ت ، سِمَتت‌ اجابت کننده ست

    اُجیبُ دَعوَتِ الدّاع اِذا دَعان

    اذا دعان میدونی یعنی چی؟

    یعنی بمحض اینکه دعا کنه بنده م

    وگرنه میگفتی:

    اُجیبُ دَعوَتِ الدّاع بعدَ دَعان

    بعد از اینکه دعا کرد اجابت میکنم

    نه

    میگی ، همون لحظه که داره دعا میکنه اجابت میکنم، اذا دعان یعنی همزمان با دعا ، نه بعد از دعا

    و یه نکته مهم تر:

    گفتم : خداجونم،

    این و میدونم که بمحض اینکه از ابلیس بخوام هم بلده دهها راهش رو ، هم بهم میده، کافیه اراده کنم

    و تو

    که خدای اون ابلیسی

    خالق اون ابلیسی

    اون دنیا نمیتونی بگی:

    مخلوق من ( ابلیس) چندین و چند راه بلد بود و پیش پای بنده ی من که دستشو به سمت من دراز کرده بود و از من کمک خواسته بود، گذاشت؛

    ولی من که خدای اون ابلیس بودم راه درست و نمیدونستم ، یا میدونستم ولی به بنده م نشون ندادم، تا محتاج و دست به دامن ابلیس بشه

    غیرت تو قبول نمیکنه خدا جونم

    که

    من دستم و به درگاه تو بلند کنم

    و یکی دیگه پاسخ بده

    یکی دیگه اجابتم کنه

    مگه من از اون خواستم؟؟

    مگه من دست به دامن اون شدم ؟؟؟؟

    نه

    ایاکَ نعبدُ و ایاکَ نَستعین

    فقط از خودت یاری خواستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ذهن آروم زیبا گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    برای جواب به این سوال چندین روز فکر کردم

    و هر بار یه مورد جدیدی بهش اضافه شد که من دیگه از چه چیزایی توی زندگیم فراریم و خوشحالم که کلی موارد پیدا کردم

    چون باعث شد بیشتر خودمو بشناسم سعی کنم با کمک قدرتی که دارم از کار کردن روی دوره عزت نفس انجام میدم بتونم برم تو دل ترسهام

    چند روز پیش قبل از اینکه بشینم فکر کنم که توی زندگیم از چه چیزهایی فراریم به اولین چیزی که منو خیلیییی به فکر فرو برد خوندن کامنت داداش سید علی توحیدی و نازنینمه که نوشته بود از موفق نشدن فراریه .

    چقدرررررررر همین یه جوابش باعث شدن من کلی ریشه های دیگه رو توی خودم پیدا کنم

    من از وقتی که با قانون آشنا شدم و فهمیدم احساس خوب = اتفاقات خوب

    به شدت حساس شدم روی حالم . اینکه من باید همیشه حالم خوب باشه . من باید هر رررروز شاد باشم . و این حساسیت بیش از حدم باعث شد که یه روزایی که واقعا از نظر خودم کنترل ذهن و احساساتم ضعیفم ، حالم بدتر بد بشه از اینکه چرا حالت بده کیمیا . کلی خودسرزنشی میکنم و حالمو از اونیکه هست بدتر میکنم .

    فهمیدم که من به شدت فراریم از حال بد .

    و پیدا کردن این ریشه باعث شد که در حد تعادل زندگی کنم . اینقدر حساس نباشم .

    و روزایی که حالم زیاد جالب نیست بی توجه باشم بهش و هی و هی زور نکنم خودمو که تو همین الان باید شاد باشی .

    آروم آروم دوباره پله به پله حالمو با توجه به زیبایی ها و شکرگزاری بهتر میکنم و بسته به میزان شدت حال بدم ، حالم رو تو چند ساعت یا طی چند روز

    بهتر میکنم .

    من از رفتن توی دل جمع های فامیلی و دوستان به شدت فراریم و معمولا همیشه دلم میخواد برای خودم یه جمع کوچیک و خصوصی داشته باشم .

    من از رفتن پیش استاد راهنمام و صحبت درمورد کارهای پایان نامه م فراریم و بیشتر پیش استاد مشاورم میرم تا ازش راهنمایی بگیرم . (با ایموجی خنده اینو دارم میگم که اینقدرررررر پیش استاد مشاورم رفتم و ازش راهنمایی گرفتم که دیگه از تو سامانه موقع تصویب پروپوزالم به عنوان استاد راهنمای دومم تصویب شد . یعنی تا این حدددد من پیش اون طفلکی رفتم)

    من به شدت از رفتن توی رابطه عاطفی فراریم .

    چون واقعااااا نیاز به بهبود و رشد شخصیتی دارم .

    ریشه های شرک و وابستگی رو باید در خودم بسوزونم .

    احساس لیاقتم رو باید بالا ببرم

    خودم رو باید قوی تر از این حرفا کنم

    من به شدت فراریم از رفتن به باشگاه

    من به شدت فراریم از ارتباط با فامیل مادری و پدری

    من به شدت فراریم از تمام کردن ارشدم . چون احساس میکنم آزادی و استقلالی که توی گرگان دارم با برگشتن به خونه مون خیلی کمتر میشه .

    گرگان نسبت به فریدونکنار شهر خیلی بزرگتریه و منم که به شدت عااااااشق پیاده روی و گرگان هم شهریه برام که حکم بهشت رو داره . طبیعتش حتی خیابوناش ، پیاده رو هاش ، وای مغازه هاش ، آب و هواش برای من دیونه کننده ست اینقدرررر که این شهرو دوست دارم . برای همین هی طول میدم پایا نامه نوشتنم رو‌ .

    من به شدت فراریم از انجام کارهای رایانه ای

    من فراریم از اینکه آرایش کنم . و اکثررررر اوقات تقریبا 99 درصد مواقع من بدون آرایشم .

    من فراریم از داشتن موهای بلند . و به شدت دلم میخواد که موهامو مثل مریم جون کوتاه پسرونه کنم و خودمو راحت کنم و زندگی رو برای خودم شیرین تر کنم .خیلی دارم با خودم کلنجار میرم که بتونم از پس از این موضوع ساده بربیام و بدون موهام هم احساس ارزشمندی کنم . بدون موهای بلندمم احساس زیبایی داشته باشم . اینقدر ترمز توی ذهنم دارم که حتی تو جهان بیرون از خودمم داره نمایان میشه که همه متفق القول میگن موهات خیلی ناازه ، تو با موی کوتاه زشت میشی خیلی زشت میشی و ….

    من به شددددددت فراریم از چاقی

    و خداروشکر خدا منو به دوره قانون سلامتی هدایت کرد و شرایطش رو هم فراهم‌ کرد برام که بتونم دوره رو بخرم و طبق دوره بتونم زندگی کنم

    استاد عزیزم بابت سوال های گرانبهاتون بینهایت ازتون سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    به نام یکتای هستی بخش

    سلام…

    مورد بعدی که همین الان به ذهنم رسید اینه که من از جواب دادن زنگ تماس فراری ام…مدتهاست که اینجوریم…هربار که تلفنم زنگ میخوره کلی استرس میگیرم و تو ذهنم به این فکر میکنم که طرف چیکار داره باهام…نکنه ازم پول میخواد…نکنه یه کاری ازم میخواد براش انجام بدم…نکنه تو رودربایسی بمونم و نتونم نه بگم…نکنه تو زحمت بفیتم..و خیلی وقتها جواب نمیدم و بعدشم کلی ذهنم درگیرش میشه که یعنی طرف چیکار داشته یا اگر دیدمش چطوری توجیهش کنم که چرا جواب ندادم…این موضوع خیلی رو مخمه و دلیلش رو نمیفهمم که چه باورهایی دارم که این رفتارو نشون میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان عباس منشی واقعاً نمی‌دونم از شما استاد چگونه تشکر کنم امیدوارم خدا شما رو برای ما نگه دارد � نمی‌دونم چطوری از شما تشکر کنم با این چند قسمت فایل‌های �رن‌ها ذهن من داره شخم می‌خورد حدود دو شبانه روز � فقط در حال خواندن کامنت‌های پخش فرار و روابط هستم و چقدر � کامنت‌های دوستان به آگاهی رسیدم و تونستم تمام باورهای سیاهی که در این دو قسمت داشتم پیدا کنم خدا خیرتون بده استاد � ما رو از تاریکی به روشنایی هدایت می‌کنی من در جواب فایل فرار و سوالی که پرسیده بودید از چه چیزی شما فراری هستید �مام اون موقعیت‌هایی که فرمودید رو داشتم و علاوه بر آن تمام نکات ریزی که در کامنت‌ها گفته شده بود نیز به طور معجزه آسایی پی بردم که من هم از این موارد و باورهای سیاه دارم و از آنها فراری هستم یکیش فرار از لذت و فرار کردن به سمت آینده 2 فرار از از سادگی فرار از راحتی فرار از لاکچری بودن �ار از موقعیت‌های جدید آدم‌های جدید فرار از مسئولیت‌های جدید سکوت ترس از قهر و جدایی ترس از تنهایی ترس از تصمیم گرفتن ترس از سفر ترس از کمبود ترس از انتقاد ترس از �مل نشدن موفق نشدن از پول فرار می‌کنم از تغییر فرار می‌کنم � توی مسیر بودن دروغ برمی‌گردم ترس از ارتباط با جنس مخالف ترس از خرج کردن پول ترس از �‌احترامی ترس از شلوغی مهمانی‌های شلوغ فراری هستم از روبرو شدن با کسی که قهرم فراری هستم از گفتن نظرم در جمع فراری هستم از گفتگو و صحبت کردن فراری هستم از اطاعت کردن و مطیع بودن زیر دست قرار گرفتن فراری هستم � بدقولی دیگران می‌ترسم از مراقبه فرار می‌کنم � تغییر باورهایم ذهنم فرار می‌کند می‌ترسد به خاطر ترس از برآورده نشدن �خواست نمی‌کنم مثل اینکه از همسرم پول بخواهم و او بگوید ندارم متنفرم � درخواست نمی‌کنم از اینکه ثروتمند نشوم می‌ترسم از اینکه ماشین رویاهایم را نخرم می‌ترسم از اینکه عمارت خودم را نداشته باشم می‌ترسم از اینکه ویلای زیبایی در میان جنگل‌های انبوه با تمام امکانات رفاهی �اشته باشم و بمیرم می‌ترسم از کار جدید رسم از حساب کتاب کردن پول‌ها می‌ترسم از شروع دوباره فراری هستم از غذا پختن طفره میرم خوشم نمیاد از کنترل ذهن فراری هستم می‌خوام مثل همیشه مثل عادت‌های قدیمی انجام بدم تکرار کنم حرف بزنم و تمام نکاتی که خودتون استاد �اره کردید من از همه اون‌ها فراری هستم اول که فکر می‌کردم هیچ چیزی نیست که من ازش فراری باشم ولی با تمام تعجب �دم که این همه ترس و فراری در وجودم نهفته است و ذهن به پای روح من زنجیر بسته با این ترس‌ها خدا خیرتون بده که منو آگاه کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مصطفی مجیدی گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    به نام تنها خالق زیبایی‌های بی‌پایان

    سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من

    +چه شرایط و موقعیت‌هایی هست که از مواجه شدن با آنها فراری هستم و سعی می‌کنم تا حد امکان با آنها برخورد نکنم؟

    1. روبرو شدن با طلبکارها و بالا آوردن بدهی

    2. تنها شدن در مسیر روابط عاطفی و جنسی

    3. مورد توجه و تایید دیگران قرار نگرفتن

    4. وزنم زیاد شود و از هیکل دلخواه خود دور شوم

    5. کم شدن ورودی مالی و پایین آمدن درآمدم

    6. مورد قضاوت دیگران قرار گرفتن

    7. فقر اطلاعاتی و کمبود آگاهی من رو توی کارم به رخم بکشند

    مجدد استاد سپاسگزارم از شما بابت این فضایی که آماده کردین تا ما با آگاهی‌های این رده از فایل شناخت کامل‌تری از خودمون دست پیدا کنیم

    امیدوارم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمانه بیک زاده گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم گلم

    واقعا خدارو هزاران بار شکر که با سوال های شما هروز به ترمزهای ذهنی و کانون توجهم به زندگی بیشتر توجه میکنم

    استاد عزیزم من در دوره کشف قوانین به این درک و واقعیت رسیدم که

    برای رسیدن به تمام خواسته های بزرگ وکوچکم و برداشتن ترمز های ذهنی ام باید عوامل درونی ام را تغییر دهم نه بیرونی

    من همیشه روی عوامل بیرونی بیشتر کار میکردم

    یعنی همیشه رفتار بیرونی ام قابل توجه دیگران بوده است

    ولی در درونم همیشه رفتارهای منفی دیگران رو برای خودم چک میکردم که چقدر این رفتار درونی من مخرب بوده است .

    برای خودم یکم متاسفم که درونم رو صرف چک کردن رفتارهای منفی دیگران میگذاشتم وهمیشه درگیر فکری داشتم

    در دوره کشف قوانین در جلسه بینظیر 8

    بیان کردید که تا عوامل درونی تغییر نکند اتفاقی نمی افتد

    تا عوامل دورنی تغییر نکند خواسته ای برآورده نمیشود

    درون که همون روح (الله)است

    واقعا چقدر آگاه شدن به درک این موضوعات فوق العاده است

    و الان میفهمم که چرا همیشه می گفتند خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر الان میفهمم که خدا روحی است در وجود تمام انسان ها

    واگر روحی که در وجود من است با ذهن وافکار من یکی باشد بی نهایت ها در مسیر زیبای زندگی برایم اتفاق می افتد

    استاد عزیزم درباره سوال الگوهای تکرار شونده شماره 5

    من یه آدمی هستم که اصلا تحمل شلوغی و سروصدای بچه هارو ندارم

    ودوست دارم وقتی مهمونی میرم بچه ای نباشه چون با وجود بچه ها که گرمی خونه ها هستند

    سروصدای زیادی ایجاد میشه و همه تمرکز مامان ها یا باباها روی بچه ها هستش که این چی گفت اون چی گفت این چیکار کرد و اون چیکار کرد و………

    همین باعث شده که من زیاد در مهمونی ها و دورهمی ها شرکت نکنم

    و احساس میکنم آدم های اطرافم در مدار و فرکانس من نیستند و خلوت و تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم

    کلا دوست دارم همه جا در آرامش و سکوت باشد واون طوری که خودم میخوام باشه

    نمیدونم شاید خودخواهی

    همیشه در پناه خدای یکتا سالم وسلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    به نام خداوند رزاق

    خداوند را شاکرم که در این لحظه دارم در سایت دیدگاه می نویسم و بدین طریق دارم اتفاقات زیبایی را به سوی خودم جذب می کنم.

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    یکی از اهدافم حرفه ای شدن در نرم افزار های مرتبط با رشته ام هست، ولی خب معمولا برای شروع کار بهانه می آورم، البته اگر بتوانم خودم را کنترل کنم و یادگیری را شروع کنم تا ساعت ها دست از کار کردن برنمی دارم و حتی شده است که تا نصف شب ادامه می یابد.

    مسئله دیگری که برای من پیش می آید و مثل مورد قبل بحث فقط شروع کردن آن می باشد، تمیز کاری است، معمولا از مرتب کردن و تمیز کردن فراری ام چون حس می کنم وقت گیر است، ولی خب اگر 5 دقیقه بتوانم خودم را کنترل کنم و دست به عمل بزنم تا ساعت ها ادامه می دهم. این مسئله در مورد مرتب کردن فایل های روی سیستم هم صدق می کند.

    و مسئله دیگر این است که اعتماد به نفس این را ندارم که هر از گاهی یه خورده از قوانین و خط قرمز های دیگران عبور کنم، مثلا اگر در صف نان عجله داشته باشم نمی توانم به دیگران بگویم که عجله دارم و اگر اجازه بدهند یک بار بدون نوبت نان بگیرم، البته حدود یکی دو سال است که در این مسئله پیشرفت داشته ام ولی خب هنوز با آن حدی که مورد نظرم است خیلی فاصله دارم.

    یا مثلا موقع رانندگی همیشه دیگران را مقدم می دانم و خیلی سخت پیش می اید که زود تر از کس دیگری به یک مسیر وارد شوم.

    خداوند را شاکرم که در مورد فایل 5 ام الگو های تکرار شونده دیدگاه نویستم و خودم را بهتر شناختم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمدرضا گفته:
      مدت عضویت: 1991 روز

      فردای آن روزی که این کامنت را نوشتم، دو بار کار اداری برایم پیش آمد و در هر دوی آن ها دیگران به من گفتند که دارم بدون نوبت به صف وارد می شوم، این در حالی است که من کاری نکرده بودم! این نشانه ای است که قانون را اثبات می کند، چون من در کامنت قبلی این صفحه درباره این مسئله حرف زده بودم، خداوند را هزاران بار شاکرم که با رخ دادن چنین اتفاقاتی قانون را برای من اثبات می کند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: