پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.

و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من نقش مراقب را بازی می کنم. مثلا من همیشه مراقب هستم تا فرد به دردسر  نیفتد؛
  • من در روابط همیشه دنبال صلح هستم و اگر بحثی پیش بیاید، من راهی پیدا می کنم برای تمام کردن بحث و صلح دوباره؛
  • من در رواوبطم نقش قربانی را دارم و احساس می کنم به من ظلم می شود؛
  • من در روابطم ناجی هستم و همیشه سعی می کنم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند

و…

نکته: توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید تا بتوانید درک بهتری از این مفهوم پیدا کنید.

سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعيده رضايى» در این صفحه: 6
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    به نام خدای خوبیها

    سلام استاد جان. باد آمد و بوی عنبر آورد….

    به به بازم الگوهای تکرارشونده. خوراک این روزهای من شده شکار الگوهای تکراری مخربم و دارم از پیدا کردنشون لذت می برم.

    چقدر با همین یک سوال هوشمندانه و ظریف در عین سادگی برام جوابها واضح شد.

    چقدر ماشاالله شما واردید در ساده حل کردن مسائل و ما دانشجوها رو هم با همین فرمون دارید هدایت می کنید به ساده پیدا کردن ترمزهامون.

    با چراغ قوه و یه جاروی کوچولو (ابزار منطقم هنوز خیلی قوی نشده، عزت نفسم هم خیلی جا داره تا قویتر بشه) افتادم به جون زیر فرشها و مبلها تا آشغالهایی رو که سالها مخفی کرده بودم پیدا کنم. اون ظاهر زیبا و مقبولی که واسه خونه ذهنیم ساختم و ویترینی که مردم ازم می بینن رو به چالش کشیدم و دارم لذت تغییر رو نوش جان می کنم.

    تغییرات کوچیکه ولی خیلی مزه میده. انگار تا حالا قوه چشایی نداشتم و تازه داره حس مزه کردن دنیا واسم فعال میشه.

    درمورد نقش تکراریم تو روابط من مخلوطی از منِمظلوم و منِ صلح طلب بودم و هنوز هم تا حدودی هستم. به مقدار زیادی با تمرینات عزت نفس مظلومیت و ضربه خوریم کمتر شده ولی صلح طلبیم سرجاشه.

    جالب اینجاست که تا بحال نمی دونستم دارم در قالب اهل جنگ نبودن ضعف خودم رو در حل مسأله پنهان می کنم. بخدا امروز فهمیدم! الهی شکرت. استاد شما یه دونه ای!

    اصلا مگه ممکنه بود از نظر من کسی اهل دعوا نباشه و دلش بخواد بحث تموم شه از روی ناتوانی؟

    چون الگو دیده بودم. پدرم دعوایی نبود ولی اهل حل مساله با حرف و توضیح زیاده. من می نویسم زیاد شما بخونید زیاااااااااااااااد.(همین دیروز پشت تلفن یک ربع واسم توضیح داده که چرا نباید مسافرت فلان جا بریم و باید به جاش بریم بهمان جا)

    وقتایی که با کسی بحث نمی کرد می گفت طرفم بیشتر از این ظرفیت و سواد و درک نداره. پس زیاد! بحث نمی کرد. منم تحلیل می کردم که بابام قدرت قانع کنندگی داره ولی اینجا تشخیص داده بحث بی فایده است. پس در ذهنم شکل گرفت کسایی که بحث نمی کنن خودشون خواستن صلح و صفا حفظ بشه و نیازی نبوده. دلیلش ناتوانی نبوده.

    ولی در تجربه های خودم خیلی جاها دیدم داره حقم ضایع میشه، خلاف میلم رفتار می کنم تا طرف مقابل راضی باشه، یا اینکه از دستم ناراحت نشه، یا خشمگین نشه و بی احترامی نکنه. از ناتوانیم فرار می کردم و اسمش رو خیلی ظریف عوض می کردم و می گذاشتم صلح طلبی در عین قدرت.

    از طرفی تو خانواده ما دعوا نمیشد بخاطر همین وقتی یه دعوا می دیدم تمام تن و بدنم می لرزید. و به شدت هنوزم گریزانم از موقعیت تنش زا.

    اینا باعث شد دیگه از اون ور بوم بیفتم و یه حالت بی تفاوتی نسبت به مسائل بگیرم. اگه راهی برای صحبت پیدا می کردم با حرف حلش می کردم و در غیر این صورت ساکت می موندم.

    مثلا زمانی که همسرم از یه مساله ناراحت و شاکیه میره تو فاز سکوت و اخم. منم فقط سکوت می کنم تا حالش خوب بشه. بعدشم با ترس و شک منتظرم خودش حرف بزنه ببینم جریان چیه. اصلا ناراحتیش از منه یا از سرکار یا جای دیگه. با اینکه بنده خدا اخلاق تند و خشنی هم نداره. ولی من زود خودمو می بازم. یه جورایی نقش یه آدم نامرئی رو بازی می کنم.

    به جان خودم استاد اینا رو همین الان دارم در مورد خودم رصد می کنم. تا بحال آگاهانه خودمو در این مورد بررسی نکرده بودم.

    زمانهایی که در مورد مسأله ای اعتراض دارم (مثلا تعطیلی های زیاد کلاس ورزش دخترم در حالیکه ما پولشو پرداخت کردیم) با فرد مورد نظر خیلی مسالمت آمیز و محترمانه حرف میزنم و اعتراضمو میگم، ولی وقتی اون در جواب دور برمیداره و یه جورایی میگه همینه که هست من کم میارم. حتی دیده شده منو متهم هم می کنن و من عذرخواهی هم کردم! در حالیکه می دونستم حق با منه و حرف بدی هم نزدم. ولی جرأت و جسارت موندن رو حرف خودم اونم بدون دعوا رو ندارم. یا قاطی می کنم یا ساکت می مونم و عقب نشینی می کنم.

    البته در یکی دو مورد این اواخر بهتر شدم. ولی خیییییییلی کار دارم هنوز تا درست شم.

    مثلا دخترم رو اون کلاس بازی و ورزش دیگه نبردم و بجاش بردم ژیمناستیک توی همون باشگاه. ولی هنوز با مربی قبلی که بهش برخورده بود که من اعتراض کردم هنوز مسأله ام رو حل نکردم.

    زمان هایی که کسی با من مشکلی داشت و میرفت تو قیافه سخت ترین کار دنیا برام حرف زدن راجع به اون موضوع و دفاع کردن از خودم بود. اصلا این عزت نفس رو در خودم سراغ نداشتم که گریه ام نگیره، عصبانی نشم و حرفم رو با قدرت بزنم. و البته محترمانه.

    حس می کنم با ادامه دادن به تمرینات 12 قدم یه کمی بهتر شدم و دارم ریشه های عزت نفسم رو حس می کنم که بیشتر و بیشتر در خاک فرو میره.

    مثلا مادرشوهرم اصرار عجیبی داشت که موهای ترانه رو کوتاه نکن بذار بلند شه چتریهاشم بلند بذار که با عقبیا بسته بشه تو صورتش نباشه. روم نمیشد بهش بگم نه نظر من این نیست می گفتم باشه. بعد من دیدم این بچه اذیته با موی بلند و هزارتا دردسر شونه کردن و بستن و عرق کردنش و …. امسال بالاخره جرأتش رو در خودم ایجاد کردم، رو حرفم موندم و خودم موهاشو کوتاه کردم. اون مدلی که خودم تشخیص دادم بهش میاد و مناسبشه. آفرین به من!

    یا زمانی که همسرم تو فکره راحت ازش می پرسم چته. ناراحتی یا فقط خسته ای؟ من می تونم کمکت کنم؟ یا ترجیح میدی حرف نزنیم؟ و جالبه هیچوقت مساله اش با من نبوده و من بیخودی نگران بودم. تازه وقتی اینجوری حرف می زنم حالش بهتر هم میشه یا اصلا میاد مساله رو کامل برام تعریف می کنه.

    آهان یه چیز دیگه!

    یادم میاد توی گروه دوستای قدیمم که قرار می گرفتم برای اینکه مقبول و شبیه جمع باشم نقش یه آدمی که خیلی ظرفیت شوخیش بالاست رو بازی می کردم.

    ریشه اش الان برام واضح و عیان شده. وقتی بچه بودیم خواهر بزرگترم که خیلی شیطون و اذیت کن بود لذت زندگیش این بود که سربه سر من بذاره تا عصبانیم کنه و بهم بخنده. من عصبی می شدم و دعوامون میشد بعد همییییییشه بابام می گفت تو ظرفیت نداری. (اگه مثال بزنم خیلی طولانی میشه ولی مادرم همیشه حق رو به من می داد و به خواهرم می گفت کمتر این بچه رو اذیت کن)

    من هم یواش یواش یاد گرفتم عصبانی نشم و هر شوخی رو بپذیرم. چقدر بد! بعدها دیدم خیلی خودم رو دست کم گرفتم و اجازه دادم به حریمم و شخصیتم توهین بشه فقط به خاطر اینکه خواستم کم ظرفیت جلوه نکنم یا از جمع دوستان طرد نشم.

    قبلا واسه خود قدیمم ناراحت می شدم. خاطرات آزاردهنده ام یادم می اومد گریه می کردم. الان دیگه نه.

    ولی واسه خود جدیدم، خود اصلیم خوشحالم چون توی دفترهای تمرینم کلی از این ریشه ها پیدا کردم و خودم و خانواده ام رو تو خیلی موارد بخشیدم و حلشون کردم.

    خدای زیبام رو بی نهایت سپاسگزارم که هر روز حکیمانه دری از رحمت و دانش رو برای من باز می کنه و هدایتم می کنه به مسیر رشد و بهبود.

    استاد قشنگم عاشقتونم. مرسی که هستی!

    مرسی که با این فایلهای واقعا Priceless کمکمون می کنید هربار از یک زاویه جدید به گنبد آهنینمون حمله کنیم و به بهشت زندگیمون نزدیکتر بشیم.

    برای همه کسانی که به تغییر خودشون اهمیت میدن و شروع کردن آرزوی خلق بهترینها رو دارم. برای بقیه هم آرزوی هدایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    سلام نسرین خانم گل که هم نام مادر منی!

    خدا حفظت کنه در پناه خودش. از خوندن کامنتت همیشه قلبم باز و دیدم بازتر میشه.

    خیلی زیبا به نمونه های قرآنی اشاره کردی که در اونها به وضوح خداوند تعیین تکلیف کرده که هیچکس مسئول هیچ کس دیگه ای دراین دنیا نیست حتی اگر اون شخص به واسطه ما به این دنیا پا گذاشته باشه. یا ما به واسطه اون.

    پدر من همیشه نقش فداکار خانواده رو بازی کرده و انقدر به این عقیده پایبنده که غیر از اون رو اشتباهی بزرگ قلمداد میکنه. جالبه که جهان هم می گرده و می گرده تا موقعیت و انسانهایی رو سر راهش بگذاره که واردارش کنن کار کنه و اونها رو از لحاظ مالی و احساسی و تصمیم گرفتن تامین کنه. همیشه شرایطی براش پیش میاد که مجبور باشه بهای مالی و جسمی پرداخت کنه تا بتونه نقش حامی و ناجی رو تمام و کمال ایفا کنه. و متاسفانه با اینکه خسته هم میشه ولی قبول نمی کنه که فقط مسئول زندگی خودشه و هیچ مسئولیتی در قبال حتی فرزندانش نداره. چون ارزش رو در این می بینه.

    همونطوری که اشاره کردی تا وقتی که ما بزنیم زیر نقش ناجی این دید رو به بقیه هم القا می کنیم که می تونن روی ما حساب بکشن و از ما انتظار داشته باشن. در صورتیکه هم برای خودمون و هم برای اون شخص این دقیقا معنی شرک محضه.

    من توی اهرم رنج و لذت مربوط به ایجاد کسب و کار شخصیم یکی از موارد رو اینطور نوشتم: باید درآمد و کار شخصی خودم رو داشته باشم چون اگر روزی همسرم دیگه نباشه یا درآمدی نداشته باشه من به عنوان مسئول صددرصدی زندگی خودم باید مستقل باشم. حتی با وجود همسرم و درآمدش من لیاقتش رو دارم که هویت شخصی خودم رو به عنوان مولد ثروت داشته باشم. من منم و نقش یک مصرف کننده محض رو نمی پذیرم.

    خیلی از دیدگاه پر از آگاهی شما لذت بردم.

    در پناه حق شاد و تندست و پیروز باشی عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    سعیده جان دختر طلایی این حرم الهی. اینجا جای همین افشاگری هاست. این سایت از هر مطب دکتر و روانشناسی امنتر و محرمتره. مطمئن باش صدای صدق کلامت به گوش هیچ نامحرمی نمی رسه. چون تو الله رو محرم راز خودت کردی. او رو نعم الکفیل، نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر خودت قرار دادی.

    تمام طواف کنندگان این کعبه، تمام فرشتگانی که عرش الهی رو نگه داشتن و بی وقفه تسبیح پروردگار حکیم و لطیف رو بر زبان جاری می کنن دارن برات دعای خیر می کنن. تویی که بنده لایق پروردگاری و داری از پیله دوری از معبود رها میشی و هر لحظه به رگ گردن خودت نزدیکتر و باهاش هماهنگ تر میشی.

    اون لحظات عاشقانه نزدیکه که با عشقت حرف از معرفت خدا و تحقق تک تک خواسته هاتون میزنید و دست سپاسگزاریتون رو حلقه شده در انگشتان هم به آسمان دراز می کنید، بابت این صبر جمیل برای پرداخت بهای اون بهشت موعود براش سجده می کنید…

    مگه میشه آدمی اینقدر شیرین و دلچسب رشد کنه، با رب ودود خودش قرار و مدار عاشقانه بذاره، به تک تک الهاماتش با دقت و وسواس عمل کنه و هر روز خودش رو غرق آگاهی های نوازشگر استادش کنه و پاداش بزرگ نگیره؟

    مطمئن باش فقد فاز فوزا عظیما رو واسه شما نوشتن.

    وجودت برای این سایت و برای من برکته. در کنار روح نازنینی مثل تو بودن بهم قوت قلب میده که فقط و فقط از خدا بخوام و رابطه ام رو فقط با خودش بسازم چون خودش گفته «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

    قربون اون اشک چشمات، اون تپش موحدانه قلبت و اون حس خالص شکرگزاری و توکلت به رب العالمین که اینهمه شهد و شکر به کلامت میاره و جمعی رو به وجد میاره.

    این غزل زیبا رو تقدیم نگاهت می کنم امیدوارم مثل من حالت رو بهتر کنه.

    راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد

    شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد

    بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن

    گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد

    قَدِّ خمیدهٔ ما سهلت نماید اما

    بر چشمِ دشمنان تیر، از این کمان توان زد

    در خانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی

    جامِ میِ مُغانه هم با مُغان توان زد

    درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان

    ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

    اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند

    عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد

    گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن

    سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد

    عشق و شباب و رندی مجموعهٔ مراد است

    چون جمع شد معانی گویِ بیان توان زد

    شد رهزنِ سلامت زلفِ تو وین عجب نیست

    گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد

    حافظ به حَقِّ قرآن کز شِید و زرق بازآی

    باشد که گویِ عیشی در این جهان توان زد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
  4. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

    مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می‌افزاید، و بر پروردگارشان توکل می کنند.

    فرزانه زیبای دوست داشتنی سلام به روی ماهت

    نمی دونی چقدر عجیب و فقط با تصمیم خدا و هدایت شخص شخیص خودش اصلا نمیدونم چطوری چشمم خورد به کامنتت. و خدای من شاهده از اول تا آخرش خط به خط باهاش اشک ریختم.

    بهت تبریک میگم که وارد فضای فرکانسی بهشت شدی. درست اومدی. جایی اومدی که بهش تعلق داشتی.

    اینجا جای کسانیه که تلاش می کنن اول موحد باشن. عشق الله در دلشون تجلی پیدا کنه و وقتی حسابی خمیرمایه شون با آب توبه و بازگشت به صراط مستقیم آغشته شد بعد به همه چیز میرسن.

    تو انتخاب کردی که به رب العالمین قدرت بدی و حرف لغو و ناشایست رو نپذیری پس آدرس رو درست اومدی.

    تو قبول نکردی که مشکلی داری پس بدون سمعک بهتر می شنوی.

    تو قبول نکردی کم شنوایی محدودیته و فرد موفقی از خودت ساختی و از خیلیها 10-0 جلوتری.

    درست اومدی خواهر و خوش آمد جمع توحیدی عباسمنشی رو بپذیر.

    از این لحظه به بعد بابت حضور در مدار توحید و ایمان به الله به خودت افتخار کن.

    فرزانه عزیزم تو قلب آماده ای داری و شک ندارم تغییرات اساسی و رشد خیلی سریعی در بهبود شخصیت و خلق خواسته هات میکنی چون اینو در عمل اثبات کردی از قبل. تو تمام عمرت نپذیرفتی که کم شنوایی برات مقدر شده و گفتی میخوام با خدای سمیع یکی بشم. این حرف خیلی بزرگه. نقطه اوج حرفهات اونجا بود که به قلبت الهام شد و تو دفترت اینها رو نوشتی:

    که خدایا من نمی‌دونم چطوری این قسمت از بدنم رو از خودت گرفتم…نمیدونم چطوری تویی که شنواترین هستی. و تو وجودم هستی کنار منی روح شنوای تو در کالبد منه … درهای گوش هام رو به روی تو بستم…گفتم خدا نمیدونم چطوری …اما می‌خوام آشتی کنم…من باور دارم که گوش هام سالمه …من باور دارم سالم هستن ..ازت میخوام‌ به این قسمت وجودم برگردی….️️️

    این یکی از زیباترین مناجات هایی بود که تا بحال تو عمرم شنیدم.

    تو امروز مسئولیت کم شنواییت رو خودت به عهده گرفتی و بابتش به خدا شکایت نکردی بلکه خودت رو دعوت کردی به خدایی شدن.

    الله هادی پشت و پناهت باشه و ان شالله ازت خبرهای خوب بشنویم. همشهری!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    وااااای خدایا بمبارون شدم با اینهمه عشق و شور!

    من فقط حسم رو نوشتم و کاری رو کردم که دلم می خواست در بدو ورودم به جایی کسی با من بکنه. همون کاری که خود استاد انجام میده. تا وارد سایت میشی یه خوش آمد جانانه بهت میگه و یه کتاب بهت هدیه میده.

    عزیزدلم تو فرکانس صداقت و عشق به جهان ارسال کردی و جهان راهی نداشت جز اینکه مثل کوه پژواک ندای تو رو به خودت بازگشت بده. الهی شکر که از طریق من انجام شد.

    مهمترین چیز توی مسیر پیشرفت عشق و اشتیاق سوزان و ثبات قدم هست. برات مهر الهی رو بیش از پیش آرزو می کنم. و خیلی خیلی سپاسگزارم بابت محبتت به من و خانواده ام. می بوسمت گلم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2004 روز

    به نام الله بی همتا

    سلام به شما پسر خوب و خوشتیپ ماشاالله

    یک سری برات نوشتم ولی نت قطع و وصل شد و همش پرید. الان بهترشو می نویسم!

    خیلی با کامنتت ارتباط قلبی برقرار کردم چون تجربه شخصی خودم هم بهش نزدیکه. از چند جهت:

    1- اینکه خیلی عذرخواهی می کردی بابت اینکه مزاحم بقیه نباشی. منم دقیقا همینطور بودم. این تغییرات انقدر نرم و مخملی رخ میدن که آدم یادش میره قبلا این رفتارها و کلام مخرب رو داشته و الان نداره. و مثلا کامنت شما رو که می خونم یادم اومده من هم مدتیه دیگه بیجا و مدام عذرخواهی نمی کنم و برای خودم حقی قائلم که توجه فرد مقابل رو کامل برای خودم داشته باشم. چه همسرم باشه چه غریبه و دوست و آشنا.

    همین امروز داشتم با همسرم صحبت می کردم جمله ام هنوز به آخر نرسیده بود ترانه رو صدا زد و من ناراحتیم رو از این کارش ابراز کردم ولی خیلی ملایم و محترمانه. و گفت ببخشید فکر کردم حرفت تموم شده.

    یا مثلا مواردی پیش میاد کسی منتظرم میمونه قبلا از خجالت آب می شدم ولی الان می گم ممنونم که صبر کردی.

    2-در مورد تاثیرگذاری روی افراد در صورتیکه الان در مدارش نیستن دو تا جنبه داره که با مثال توضیحشون میدم.

    شما در مورد برادرت گفتی منم در مورد خواهرم می نویسم.

    خواهر من بخاطر فرکانسهای بی نهایت معیوبی که از بچگیش داشته همسر و زندگی رو جذب کرده پر از مشکلات متعدد و عجیب غریب. چند سال پیش که از همه جا مونده و رونده شده بود با قانون و یک سری اساتید آشنا شد و شروع کرد به خودسازی و بعدش من هم از طریق ایشون با استاد و قوانین آشنا شدم.

    الان خودش داره با استاد دیگه ای کار میکنه و نتایج شگفت انگیزی رقم زده که کسی فکرش رو نمی کرد ایشون از صفر کلوین برسه به بالای صفر سانتی گراد.

    اما گهگاهی که حالش نامساععد میشه تنها کسی که میتونه آرومش کنه منم. من به حرفهاش گوش میدم چون خودش به قصد حل مساله به من زنگ میزنه.

    از طرف دیگه نعمت بسیار بزرگ و استثنایی (با لحن عادل فردوسی پور بخونش) که خدا به من داده اینه که نمی دونم چرا از بچگی درگیر مسائل و احساسات دیگران نمی شدم. هیچوقت بخاطر غم دیگری در غم باقی نمی موندم. زود فراموش می کنم.

    به همین خاطر خیلی راحت میتونم خودم رو درگیر مدار شخص نکنم و در عین حال در حد توانم راهنماییش هم بکنم. دقیقا زمانی که متوجه میشم حالم داره از فرکانس خط خطی کسی بد میشه دکمه eject رو میزنم و از اون هواپیمای در حال سقوط فرار می کنم.

    اما در مورد بقیه افرادی که لب به ناله و شکایت باز می کنن قضیه فرق میکنه. همونطور که گفتم قشنگ سوت زنان فضا رو ترک می کنم و گوش نمیدم و شکوه و شکایت هاشون.

    دیشب از قضا یکی از همسایه هام که عادت به شکایت و جذب ناخواسته ها داره (و جالبه که خودش رو هم عقل کل و علامه دهر میدونه) با یک مشکل جدید اومد و من توی حیاط دیدمش. یهو زد زیر گریه.

    درسته که گفتم درگیر مسائل دیگران نمیشم ولی سیب زمینی هم نیستم بنابراین رفتم ازش پرسیدم چی شده اولا که جواب سلام هم نداد و نگاهم هم نکرد فقط گفت که صاحبخونه گفته تا هفته دیگه باید تخلیه کنید و فلان و بهمان ….. دیگه نگم.

    منم فقط اومدم به عنوان تیری در تاریکی که شاید بتونه آغازی باشه برای تغییرش بهش چندتا جمله مختصر گفتم.

    گفتم تا وقتی حالت بد باشه نمی تونی تصمیم درست بگیری. اگه حالت رو خوب کنی میتونی مساله رو راحت تر حل کنی. از هیچکس جز خدا هم نخواه فقط به خدا توکل کن.

    دیدم بنده خدا با زبان بدن داره میگه سعیده برو جون مادرت ولم کن. بعدشم گفت من تا دهن ……… آروم نمی گیرم.

    منم پاشدم دست گذاشتم روی شونه اش و گفتم فکر کنم تنها باشی راحت تری و رفتم. تو دلم هم گفتم (با لحن جناب خان) خدافظ نرگس خدااااففففظظظظ…. اگه خودت نمی خوای حالت خوب بشه مختاری.

    این تجربه چون جدید بود دوست داشتم در ادامه کامنتت بنویسم. که تا وقتی کسی نخواد عسل هم نباید بذاری دهنش. و تا وقتی در مدارش نباشه اصلا قوانین رو نمیتونه بشنوه.

    به قول قرآن صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ

    دست گلت درد نکنه که اینقدر قشنگ نوشتی و ذهن ما رو در کندوکاو راجع به این قانون فعالتر کردی.

    برات آرزوی عشق و نور و شادی بیکران دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: