پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 16

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1020 روز

    سلام به استاد بینظیر و مریم عزیزم و دوستان همفرکانسی و خودم در آینده و خدایم که همه جا جاری و ساری است

    سوال:

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید

    نقش یک آدم هوس باز و تنوع طلب

    نقش کسی که دیگران براش مهم نیستن

    نقش یک آدم بیخیال و تنبل

    نقش یک دختر ساده که گول میخوره و احتیاج به نصیحت و دلسوزی داره تا بلایی سرخودش نیاره

    نقش کسی که احتیاج به مراقبت داره تا ندزدنش

    نقش کسی که احتیاج به کمک مالی داره

    نقش کسی که نتونسته تو زندگی پیشرفت کنه و از بقیه عقب افتاده

    نقش یک خانم زیبا و جوان

    نقش یک فریب خورده مهربان و بسیار قانع

    نقش کسی که از تفریح خودش یا بودن با خانواده و دوستاش میزنه تا زندگیش از هم نپاشه

    احساس قربانی و کسی که بهش ظلم شده رو قبلا شدید شدید داشتم الان نصف شده بخاطر آشنایی با استاد

    توی رابطه همیشه من کوتاه میام و همسرم به خواستش میرسه و وقتایی که من کوتاه نیام جنگ جهانی سوم شروع میشه

    نقش کسی که از خودش اختیاری نداره و برای هرچیز اجازه بگیره

    نقش یک شکست خورده که توانایی رسیدن به آرزوهایش را ندارد و خیلی رویا پرداز است

    کسی هستم که از صحبت های جدی فراری ام ولی نه با شوخی و خنده رک میگم که بیخیال حرف زدن اگه فایده داشت تو این مدت همه چی باید گل و بلبل میشد هیچکس نمیتونه طرف مقابل رو قانع کنه به کاری که دوسنداره

    من خیلی دوسدارم که کادو بدم ولی توقع کادو

    گرفتن ندارم و دوسدارم همه به آرزوهاشون برسن تا هیچکس به کسی حسودی نکنه و همه باهم دوست و مهربون باشن

    من نقش کسی رو دارم که همه چیز چشم بسته قبول میکنم حتی اگه واقعا دوسنداشته باشم

    همیشه مخصوصا قبل آشنایی با استاد. خیلی از درون حرص میخوردم ولی به روم نمیاوردم و اذیت میشدم الان دیگه خیلی کم شده

    نقش کسی که دست پخت خوبی داره و کمی هنرمند

    بیشتر اینا برای رابطه 7 ساله زناشویی بود که بنظرم بعد از رابطه خودم با خودم بیشترین رابطه ام هست البته برای من اینجوری حتما خیلی ها اینجوری نیستن

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    و سلام به همه ی دوستان هم فرکانسی

    سوال

    توی ارتباطاتون با دیگران مخصوصا روابط عاطفی چه نقشی دارید ؟

    استاد عزیزم متشکرم از صحبتهای ناب و خالص تتون .

    قبل از آشنایی با شما همیشه توی روابط مشکل داشتم ولی با آموزش های شما و سریال زندگی در بهشت من دیدم به زندگی و روابط عاطفی م عوض شد و تازه یاد گرفتم چطوری رفتار کنم .

    باز اومدم تو دوره ی 12قدمی و با شناخت بیشتر خودم و برداشتن ترمزها زندگیم روز به روز داره شیرین و شیرین تر میشه و در تمام جنبه ها نه فقط روابط

    اول از همه شناخت خداوند

    صلح بودن با خودم و دوست داشتن خودم

    شناخت قرآن و تفکر و تعقل در قرآن و روشن شدن راه و مسیرم

    مقاومت ها از روی هر موضوعی

    و شناخت اینکه من هیچ نقشی در زندگی دیگران ندارم

    و چرخ های زندگیم داره روغن کاری میشه و احساس میکنم دارم زندگی م رونتر میشه

    و حس و حالم عالی شده

    و هر روز حالم بهتر و بهتر میشه

    و نتایج عالی

    خدایا شکرت ممنون که در کنارمی و منو به بهترین مسیرها هدایت میکنی

    استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم،استاد شایسته،و همه ی دوستان

    سوال:در روابط خودت با دیگران(خصوصا روابط عاطفی) شما چه نقشی رو بازی میکنی؟

    -احساس قربانی بودن

    من خیلی آدم بلند پروازی هستم، و با شما هنوز آشنا نشده بودم، یمدتی بود وقتی با همسرم میرفتم بیرون، من از خواسته هام و رویاهام بهش میگفتم،خواسته های خیلی بزرگ

    یبار همسرم زد تو پَرم و آب پاکیو ریخت رو دستم که نه تو میتونی نه من همچین پولی دارم

    اونموقع خیلی دلم شکست و بقولی فک میکردم بهم ظلم شده،و باخودم گفتم تو باید آرزوهاتو با خودت به گور ببری

    چون این آدمی نیس که بخاد تو رو به خواسته هات برسونه

    وقتی با شما آشنا دیدم حق داره که گارد بگیره،چون مثل بقیه آدمها فکر میکنه،اصلا با من همفرکانس نبود،اصلا ذهنش بهش اجازه نمیده جور دیگه ای فکر کنه

    و اون اولین و آخرین باری بود که من باهاش در مورد خواسته هام حرف زدم

    و البته متوجه شرکی که من در برابر ایشون داشتم شدم

    -از خود گذشتن

    از خواسته های خودم میگذرم برای دیگران، برای فرزندم که اطرافیان بگن چه مادر خوبی

    در برابر همسرم که بگن عجب زن بساز و قانعی

    در مورد تفریح کجا بریم که به همسر و فرزندم خوشبگذره و…..

    -ترسو بودن

    مثلا با اینکه از خیلی چیزا نمیترسم

    اما ناخودآگاه جوری رفتار میکنم که انگار میترسم

    و وقتی به این موضوع فکر کردم متوجه شدم بخاطر جلب

    توجه هست، در صلح نبودن با خودمه،ارزش قائل نبودن برای خودمه،عزت نفس نداشتنه،که این رفتار رو از خودم نشون میدم

    و گرنه چه دلیلی داره من همچین رفتاری داشته باشم

    الان که اینا رو نوشتم واقعا از خودم تعجب کردم

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم که باعث شدین متوجه رفتار اشتباهم بشم و آگاهانه سعی کنم دیگه تکرارش نکنم

    هر کجا که هستین در پناه الله مهربان باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فاطمه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ب استاد عزیزم و مریم جان

    در روابط خود با دیگران ،بخصوص رابطه عاطفی

    چ نقشی را دارید؟

    بر میگردم ب چند سال پیش،ک من دو بار رابطه عاطفی خودم رو از دست دادم و نامزدی من بهم خورد،جوری ک چندین ماه حال خوبی نداشتم و خودم رو سرزنش میکردم، احساس قربانی شدن رو داشتم و ب خانواده میگفتم ک ب من ظلم شده و من نباید این اتفاق و تجربه میکردم ،اما اونها هم گاهی باهام هم دردی میکردن و گاهی هم سرزنش

    در روابط همیشه سعی میکنم ک دیگران اذیت نشن و راحتی طرف مقابلم برام اهمیت داشت تا جای ک خودم و نمیدیدم و همش فکر راضی کردن بقیه و طرف مقابلم هستم ،

    و احساس قربانی شدن و راضی کردن بقیه برام تجربه شده

    تا اینکه سال 98 بااستاد آشنا شدم و با کتاب راندابرن شروع شد مسیر جدید زندگیم

    خدا رو شاکرم

    استاد من فاطمه گزشته رو خراب کردم و یه فاطمه جدید رو ساختم و هنوزم در حال ساخته شدنم

    استاد جان من واقعا این چند سال طعم زندگی رو چشیدم و واقعا از هر لحظه اش لذت بردم و میبرم

    دیگه فکر اینکه دیگران رو راضی کنم نیستم البته ک همیشه برای همه احترام قائلم ولی الان دیگه واقعا الویت خودم هستم ،خودم و دوست دارم وواسه خودم واقعا وقت میزارم ،

    همیشه مسیر سر کار تا خونه ،فایلهای شمارو با هندزفری تو گوشم گوش می‌کنم و فقط سعی دارم رو باورهای درست تمرکز کنم

    میدونم ک تمام اتفاقاتی ک برای من افتاد مسئولش خودم هستم پس خودمم میتونم درستش کنم ب امید خدای مهربان

    استاد هنوز ب اون رابطه عاطفی ک دوس دارم نرسیدم اما همچنان این مسیر و ادامه میدم و ب داشته هام توجه میکنم و ب دوستان گلی مثل شماها تو این جمع دوست داشتنی و استادی ک استاد دلها س

    امید این رو دارم ک خداوند منو ب بهترینها هدایت میکنه

    خدارو شکر

    استاد ازتون کمال تشکر را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    ب نام خدا!

    سلام ب استادجونم ومریم مهربانم !

    در روابط خودت با دیگران چ نقشی دارم ؟من اکثرموقع ها دررابطه با دیگران بخصوص همسرم چندین مواردهست ک نقش بازی میکنم

    1_همیشه احساس قربانی بودن بهم دس میده احساس میکنم شوهرم خانواده شوهرم قدرمو نمیدونه و بهم ظلم شده …

    2_من نقش ی کارگاه بازی میکنم همیشه دنبال خطایی یا ی اشتباهی ازهمسرم هستم ک موچشو بگیرم بکوبم سرش و‌حق جانب ب خودم بگیرم طوری انگار بهم ظلم شده و حس قربانی بودن بهم دس میده قهرکنم یکی روزبرم خونه مامانم تاشوهرم منت بکشه بیاددنبالم وووو

    3_نقش زنی بازی میکنم گ انگار خیلی قویه و همه چی میدونم شوهرم هیچی نمیدونه و بهش امرنهی میکنم واین باعث میشه باهمسرم بحثم بشه..

    4_من همیشه ازهمسرم ومادرشوهرم انتقادمیکنم و قضاوتشون میکنم طوری برخوردمیکنم انگار همه رفتارای اونا اشتباه مال من درسته و باید باب میل من اخلاقای من برخورد ورفتارکنن درحالیکه این رفتارمن خودخواهی هیچ کسی نمیتونم تغییربدم …

    استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم باسوالاتی ک میپرسین بیشتر ب درون خودم میرم خودمو زیرو میکنم و این خیلی بهم کمک میکنه کجاها ایراد دارم و چطوری حلشون کنم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    ب نام خدا!

    سلام ب استادخوشتیپم ومریم مهربانم !وسلام ب دوستان عزیزم …

    در روابط خودت با دیگران چ نقشی دارم ؟من اکثرموقع ها دررابطه با دیگران بخصوص همسرم چندین مواردهست ک نقش بازی میکنم

    1_همیشه احساس قربانی بودن بهم دس میده احساس میکنم شوهرم خانواده شوهرم قدرمو نمیدونه و بهم ظلم شده …

    2_من نقش ی کارگاه بازی میکنم همیشه دنبال خطایی یا ی اشتباهی ازهمسرم هستم ک موچشو بگیرم بکوبم سرش و‌حق جانب ب خودم بگیرم طوری انگار بهم ظلم شده و حس قربانی بودن بهم دس میده قهرکنم یکی روزبرم خونه مامانم تاشوهرم منت بکشه بیاددنبالم وووو

    3_نقش زنی بازی میکنم گ انگار خیلی قویه و همه چی میدونم شوهرم هیچی نمیدونه و بهش امرنهی میکنم واین باعث میشه باهمسرم بحثم بشه..

    4_من همیشه ازهمسرم ومادرشوهرم انتقادمیکنم و قضاوتشون میکنم طوری برخوردمیکنم انگار همه رفتارای اونا اشتباه مال من درسته و باید باب میل من اخلاقای من برخورد ورفتارکنن درحالیکه این رفتارمن خودخواهی هیچ کسی نمیتونم تغییربدم …

    استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم باسوالاتی ک میپرسین بیشتر ب درون خودم میرم خودمو زیرو میکنم و این خیلی بهم کمک میکنه کجاها ایراد دارم و چطوری حلشون کنم …استادجانم دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدا را شکر که در مسیر دریافت آگاهی های کشف قوانین قرار دارم وانشااله با درک بهتر این آگاهی ها بهترین زندگی را برای خودم خلق کنم در مورد سوال استاد عزیزم که خیلی پاشنه آشیل من بوده و هست این است

    که همیشه من با مواظب حال خوب اطرافیانم باشم که نکنه یه وقت برای آنها کم بگذارم نه از دست من ناراحت بشند اون اوایل که بچه ها کوچک بودن این موارد برای فامیل و پدر و مادر و پدر شوهر ومادر شوهرم بود الان که بچه ها بزرگ شدن وازدواج کردن برای عروس و دیگران این کارها را انجام می‌دهم

    وهیچ وقتی برای احساس خوب خودم نمی گذاشتم وهمیشه دیگران برام خیلی ارزشمند بودند

    وحتی خیلی مواقع زندگی خودم را فدای زندگی مردم کردم به این امید یه روزی در یه شرایطی به من کمک کنند ولی غافل از یه ذره محبت ولی من اون موقع با اون آگاهی ها کمک می کردم

    خدایا شکرت که به این آگاهی ها رسیدم که هر کاری انجام می دهم برای خوشحال و حال خوب خودم این کار را انجام می‌دهم نه برای جبران

    خدایا من را آسان کن برای آسانی ها

    خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    خدایا ما رابه راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان این سایت الهی

    من اگه بخوام در مورد سوال این جلسه و نقشهای که در روابط با دیگران بازی میکردم توضیح بدم فک کنم تا خود صب باید بنویسم چون واقعا توی این قضیه خیلی مشکل دارم

    من قبل از آشنایی با استاد بدلیل شرایط که توی خانواده داشتم و مادری دلسوز و پدری سخت گیر ،همیشه سعی میکردم نگاهم رو به سمت مادرم که عاشقانه نسبت به ما دلسوزی داشت بدوزم و همین موضوع باعث شد آدم بسیار احساسی باشم و همیشه خودمو مسئول خوشبختی همه بدونم الا خودم

    من یادمه وقتی که بیزینس خودمو راه انداختم یکی از مهمترین دلایلش این بود که کمبودهای که از طرف پدرم در خانواده داشتیم رو من بتونم جبران کنم

    همین اتفاقم افتاد و این بیزینس من بدلیل اشتیاق فراوانی که داشتم خیلی زود به درامد رسید و همیشه کل درآمدمو صرف خانوادم میکردم ،جوری که هر چقدر پول میساختم دو دستی تقدیم مادرم میکردم تا بتونه مخارج 3 برادر و 4 خواهر منو مدیریت کنه

    زندگی من شده بود از صب تا شب سر کار بودن و پول ساختن و کل این پول صرف خوشبختی اعضا خانواده کردم ،بطوری که خواهرام هر کدوم به شغلی دست پیدا کردن که واسطه مستقیم بدست آوردن اون شغل میشه گفت فقط منبع درآمد من بود

    بردارهام هم همینطور و الان خدا رو شکر هر کدومشون صاحب کسب خودشونن و همه اینا از درامد من به وجود اومد براشون

    خلاصه این شده بود وظیفه من که هر چقدر کار میکنم به جز یه مقدار کمشو بقیشو دو دستی خرج خانوادم کنم بطوری که اگه اون مقدار جزئی که خرج خودم میشد یکم بیشتر میشد همه شاکی بودن

    توی بحث روابط اینقدر بی عزت نفس بودم که فک میکردم کسی نمیتونه منو دوسداشته باشه و من بدربخور نیستم ،و این باور مخرب باعث شد وارد روابطی بشم که اصلا علاقه ای بهش نداشتم و بماند که سالها درگیر این موضوع شدم هر روزش برام جهنم بود

    تحول من بعد از آشنایی با استاد شروع شد ،یکی یکی ترسهامو شناسی کردم و آروم آروم بهش غلبه کردم توی بحث روابط

    اولین باوری که خیلی مخرب بود و ترس زیادی ازش داشتم حرف مردم بود که خیلی طول کشید بهتر بشم داخلش ولی به هر اندازه که غلبه کردم و بهتر شدم توش نتایجشم و آرامشم و خودخوریهای بی جایی که برای رضایت بقیه داشتم کمتر شد و همین الانم قشنگ حسش میکنم که علفهای هرزش بعضی وقتا دوباره ریشه میزنه و باثد بیشتر روش کار کنم ،

    واقعا اگه آدم بتونه این پاشنه آشیل از بین ببره کلی از مسائلش حل میشه چون واقعا من اینو حس کردم

    من توانایی تغییر هیچکس ندارم و هر کسی در هر جایگاهی هست در لایقترین جای خودشه

    این باور توی روابط با افراد بیداد میکنه .من هر چقدر ضربه خوردم وقتی ریشه یابیش کردم فهمیدم از همین موضوع ،دلسوزیهام ،خودمو لایق ندونستن ها ،

    قبلا هر کاری میکردم که دیگران ازم خوشحال و راضی باشن ولی هر چقدر توقع دیگران از خووم کم کردم و فهمیدم اگه قرار کاری بکنم برای کسی باید با نیت باشه که منفعت این کار برای خود منه در وهله اول و مهم خود منم و اینکه این کار طرف مقابل چه برداشتی کنه ازش به خودش ربط داره یعنی میتونه اینجوری باشه که به کمک محسوبش کنه یا میتونه از همون موضوع به ضرر خودش استفاده کنه

    من همیشه درگیر این بودم که چرا فلانی این کارو میکنه باید عوض بشه ،ولی الان اصلا برام مهم نیست و بجاش تمرکز میزارم رو خودم چون میدونم از تغییر دیگران عاجزم و فقط تمرکز میزارم رو خودم

    قربانی بودن تو رابط از نقطه ضعفای من بود ولی الان خیلی بهتر شدم

    شپاسگزارم از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    اکرم به نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    «بسم الله الرحمن الرحیم»

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم در سایت

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    این سوال منو برگردوند به گذشته پر از فراز و نشیبم .گذشته ای که هنوز آثار چک و لگدهای آنرا حس میکنم .گذشته ای پر از اشتباه یا بهتر بگم تجربه و درس .در ارتباطاتم چون کم بینی شدید داشتم هیچ حد و مرزی برای خودم تعیین نکرده بودم و فقط برای من آن ارتباط مهم بود نه خود شخص…و این ضعف من باعث شده بود تا هر توهین و تحقیری را تحمل کنم .چون فک میکردم من لایق بهتر از این نیستم چون در ذهن من این باور بود که باید بسوزی و بسازی .چون جدایی برابر بود با نابودی .چقد سعی میکردم دیگران رو تغییر بدم چقد قضاوت میکردم .اصلا معنی درک کردن رو بلد نبودم .یه جایی مظلوم و قربانی بودم یه جایی ظالم .افکارم ثبات را از من ربوده بود .من گیج بودم و در حال دست و پا زدن برای بهبود شرایط زندگی ام و حواسم نبود که بیشتر خودم را غرق میکنم .از مردم در ذهن مریضم بت ساخته بودم .تمام زندگی و ارزشم را فدای دیگران کرده بودم .تمام زندگی ام شرک بود .و من مشرک بودم.بعضی مواقع نقش ظالم را بازی میکردم توقع داشتم همه خودشان را و خواسته هایشان را نادیده بگیرند و به من خواسته های من توجه کنن و با زبانم به آنها نیش میزدم چون نقطه ضعفشان در دستم بود.بعضی مواقع در نقش قربانی و مظلوم فرو میرفتم چون آنها را خیلی بزرگ می‌دیدم و خودم را کوچک و حقیر .زندگی ام تعادل نداشت .سعی در تغییر دیگران مرا از پا درآورده بود خسته شده بودم ‌‌ازاین زور زدنهای بیهوده.تمام انرژی ام را صرف تغییر دیگران میکردم دلسوزی های بیجایم شرایطم را بدتر کرده بود…،

    خنده دار است خودم با خودم در صلح نبودم ولی دنبال صلح برقرار کردن در زندگی دیگران بودم .البته در این مواقع هم منفعت شخصی نیتم بود .چون تنش های خانواده مرا حساس کرده بود فکر میکردم آبروی من در خطر است .و همیشه سعی میکردم مراقب اوضاع و شرایط خانواده باشم .باز هم تلاشی بیهوده…،

    خود کم بینی و تایید طلبی شدیدم باعث شده بود همه را با هر اشتباهی به راحتی ببخشم .نه بخشیدن واقعی ،بخشیدنی که فقط این موضوع بگزرد و تمام شود و کسی از من دلخور نباشد و من تنها نشوم.چون از تنهایی میترسیدم.چون خودم را بی ارزش می‌دانستم.چون همیشه فک میکردم من مقصرم و خودم را سرزنش میکردم .و این منفعل بودن باعث شده بود خوی وحشی و یا وجه منفی( ظالم بودن) اطرافیانم را برانگیخته کنم .و مثل یک آینه این بازتاب بی ارزشی و نادیده گرفتن خودم را به من نشان میدادن.

    خدا را شکر میکنم که مرا آگاه کرد .این روزها سعی میکنم مسولیت تمام اتفاقات شرایط زندگی ام را بپذیرم .و با یادآوری این موضوع ک اگرمن خلق کردم از این پس را با یاری خداوندم بهترین را خلق میکنم.سعی میکنم تا عمل گرا باشم و ایمان را در خودم تقویت کنم. تا حدودی توانسته ام دست از تغییر دیگران بردارم و تمرکزم را گذاشته ام برای رشد شخصی خودم .شکرت خدا تا حدودی موفق به صلح با خودم و اطرافیانم شده ام و دست از قضاوت برداشته ام .خدایا شکرت برای بهبود شرایط زندگی ام برای قانون بی نقص و زیبایت . خوشحالم ک هدفمند زندگی میکنم و در حال رشد و پیشرفت.

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه در حال هدایت بندگانت هستی عاشقتم

    ممنونم استاد عزیزم در این مسیر همراه ما هستید دوستون دارم خیلی خیلی زیاد :)

    برای تمام دوستانم در سایت آرزوی شادی، سلامتی خوشبختی و موفقیت دارم.

    «من اکرم خالق زندگی خودم هستم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    به نام اول و آخر همه چی

    سلام استاد نازنیم

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان توحیدی.

    استاد میدونم تایید مکنید که وقتی آدم روی توحید کار میکنه چه حالی میشه

    انگار شجاعترین خودت میشی

    انگار ی آدم دیگه ای میشی وقتی نگاه توحیدی پیدا میکینی

    وقتی دست شیطان ذهنت رو میخونی و شرک های مخفی وجودت رو یکی پس از دیگری پیدا میکینی

    حال و احساس این روز هام واقعا عالیه

    چقدر این حرفتون درسته که ما باید بریم توی فرکانس خدا وودریافت کنیم از طریق قلبمون الهامات خداوند رو

    و با قلبمون ارتباط بگیریم با خدا

    باهاش صحبت کنیم

    عشق بازی کنیم

    گوش کنیم و بشنویم صدای الهام رو

    استاد الان چند روزه توی دعاهام همش از خدا

    برای خودم خودش رو میخوام

    میخوام دلم رو پاک کنم و دعوت کنم به خونه دلم

    میخوام تعهد فولادین بدم به تغییر

    استاد واقعا از خدای خودم این روزها با قدرت

    با حس خوب

    با ایمان و توکل میخوام که تغییر کنم

    استاد واقعا وقتی توحید رو میاری توی دلت

    شرک کاری جز رفتن نداره

    وقتی روشنایی میاد تاریکی دیگه معنایی نداره

    میخوام پاره کنم زنجیرهای شرک رو از وجودم

    میخوام تعهدی بدم تا مرگ و تغییر

    میخوام بگم بمیرم بهتر از اینکه با شرک زندگی کنم

    در خفت و خواری زندگی کنم

    در ترس و بدبختی زندگی کنم

    استاد میدونی الان خواسته هام تغییر کرده

    اولایل میخواستم فقط سریع پولدار بشم

    ولی الان ی چیز بالاتر میخوام

    الان حسی که شما تو بندرعباس بهش رسیدید

    و فهمیدید که چقدر لطیف شدید

    چقدر از درون آروم شدید

    استاد من اون حسی رو میخوام بهش برسم که شما چه در اون زمون که هیچی از لحاظ مالی نداشتید و الان که زندگی رویایی با بهترین امکانات رو دارید اون حس تغییر نکرده در شما

    من دنبال اون حسی ام که وابسته به عامل بیرونی نباشه

    .برای خودمم منطقی میکنم که برای رسیدن به این هدفم باید قربانی بدم

    باید ادامه بدم

    باید عوض بشم

    و وقتی چیز با ارزش و بزرگی میخوای باید قربانی بزرگی بکنی

    خدیا سپاس گذارتم.

    بریم سر موضوع فایل.

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید.

    من همیشه نقش مسول میدونم نسبت طرف مقابل.

    و این یعنی شرک

    این یعنی نقش خدا رو بازی کردن

    و این یعنی خلاف قوانین زندگی کردن

    استاد من همیشه خودم رو مقصر میدونستم

    مقصر منه که طرف بهش خوش نمیگذره

    مقصر منه طرف حالش خوب نیست

    مقصر منه که طرف باور های اشتباه داره

    مقصر منم که طرف موفق نشده

    کلا مقصر همه چی خودم رو میدونستم

    و همیشه و همیشه ی ترس از این مسولیت داشتم

    همیشه در گیر بودم

    همیشه سوخت مخرب حال خوبی و احساس ارزشمندی و اینکه بابا تو چقدر خفنی

    بابا تو خود فردینی

    بابا تو دیگه آخر مهربونی

    بابا تو دیگه عزیز خدایی و بهشتی و بهشتی هستی

    بابا تو کار درست

    عقل کل

    بهترین

    دیگه هرچی فکر کنی .

    استاد این باوری که به من یاد دادی که تو قدرت این رو نداری به جای طرف مقابل فرکانس بفرستی

    آبی بود روی آتیش برای من

    اقا نمیشه امکان پذیر نیست

    بر خلاف قوانینه

    قوانین ثابته بفهم

    درک کن خدا برای بهترین بنده هاش مثل ابراهیم قوانینش رو عوض نکرد

    قانون رو بفهم و درک کن و زور نزن و از خدا به خاطر قوانین ثابتش سپاس گذار باش

    و فقط درک کن و هماهنگ با قوانین زندگی کن

    بعد ببین که ارزشش رو داره

    بعد ببین که ارزشش رو داره مسئولیت تمام زندگی ات رو بپذیری

    فقط زندگی خودت

    استاد این حرف ها

    وواین خدایی که َشما دارید ترویج میکنید

    برای همه نیست

    و در هر مکتبی نیست

    خدا رو به خاطر وجود شما سپاس گذارم

    و الان با باور های جدید زندگی خودم رو روی توحید میسازم

    که اول قبول میکنم تمام مسئولیت زندگی ام رو

    در تمام ابعاد

    وبعد عوامل بیرونی رو قطع میکنم و قدرت رو میدن به درون خودم

    من اولدعاشق خودم و خدای خودم میشم بعد توی رابطه عشق رو تجربه میکنم

    نمیدونم چی بگم

    فقط میدونم خبر هایی خوشی برام هست

    اتفاقات خوبی برام صف کشیدن تا رخ بدن

    ایمان دارم که من و باور هام

    الان از خدا میگم من قدم اول رو برداشتم ما بقیه رو قدم به قدم من رو ببر جلو

    فرمون رو میدم به تو

    تو باش همه چیز و همه کسم

    تو تو تو ای خدای مهربانم

    ای گمشده من

    ای که تو بودی و من نبودم

    قدرت در خودم بودم بیرون دنبالش میگشتم

    ثروت و عشق و خوشبختی در درون من بودو من همه کار برای همه کس میکردم.

    استاد تو توحید 6 میگید بعضی موقع ها ما به خاطر مشرک بودنمون خیلی کثیف رفتار میکنیم.

    یادمه قرار بود ی بنده خدایی برام از طریق دوستش که دوستشم از طریق دوستش یرام ی کار توی ی شرکت ردیف کنه

    و خدا رو شاهد میگیرم

    که 2 سال تمام من برای اون شخص بندگی کردم

    همه کار کردم

    تمام تلاشم رو کردم

    دیگه نگم که چیکارا نکردم

    که چون بهم هر دفعه قول میداد که برام کار جور میکنه

    وای بر من مشرک

    وای بر منی که چقدر کثیف رفتار میکردم

    خدایا به خاطر تمام گناهانم از تو مغفرت میخوام

    ببخش من رو که تو بخشنده ای

    تو همه چی هستی

    فقط تویی

    خدایا حالا که دستم رو گرفتی آوردی توی این سایت

    خودت عزت بده به باقیه عمرم در این دنیا

    استاد عاشقانه دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: