پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حامد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1854 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    در مورد جواب به این سوال که استاددعزیز پرسیدن

    من خوب چون چند سالی هست که با این قوانین آشنا شدم ودر حد درکم بهشون عمل کردم و خوب یه جورایی انتظارم اینکه همسرم هم مثل من عمل کنه اما درصورتی که اون تا این حد از قوانین اطلاع نداره البته که خود من هم ادعایی ندارم که خیلی قانون رو میدونم اما فکر ممیکنم در این مورد کمال گرا هستم وخودمم آدمی هستم که دریابندری کارها خوب عمل میکنم ا فکر میکنم که بقیه ام میتونن همان کارهایی که من میتونم انجام بدم رو به راحتی من انجام بدن

    ولی این نوع نگاه من ایراد داره وباید تغییرش بدم ودر پی همین کمال گرایی خیلی دررابطه هایم مثل رابطه با همسرم خیلی دنبال اینم که بگم من بهتر میتونموعمل کنم یا هر عمل کردم وایراد میگیرم مدام و با این صحبت‌های استاد پی به این مسئله ام بردم و انشالله به کمک آموزش‌های استاددحلش خواهم کرد

    استاد شگفت انگیزن

    م ازت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️

    درخصوص این فایل باید بگم که من تو رابطه احساس میکنم نقش کسی رو بازی میکنم که میخواد طرف مقابلشو خوشحال و راضی نگه داره و همیشه سعی میکنه اون شخص ازش راضی باشه ناراحتش نکنه و تمام سعیشو میکنه تا چیزی که ازش خواسته شده رو عملی کنه، در واقع بسیار متعهده، ضمنا سعی میکنم که خودمو به زحمت نندازم یعنی خودمو دوست داشته باشم اگه اون کاری که ازم خواسته شده واسم سخت باشه یا اون لحظه مقدور نباشم انجام بدم راحت به طرف‌مقابل میگم که الان نمیتونم انجام بدم

    البته استاد جان اینو باید بگم که من قبلا اینطوری نبودم و حواسم و توجهم مثل الان به شخص مقابل نبود، از موقعی که روی خودم کار کردم رفته رفته بهتر شدم ولی باز باید روی خودم کار کنم

    سپاس از شما استاد عزیز ، میریم جلو برای اهداف بزرگتر و بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2122 روز

    سلام خدمت همه عزیزان بخصوص استاد و مریم جان نازنین

    من آدمی هستم که همش نگرانم اگه من دارم تصمیم میگیرم نکنه همسرم دوست نداشته باشه نکنه بهش خوش نگذره و اون اکثر مواقع میگفت من تصمیم بگیرم کجا بریم تفریح و چیزی نمیگفت اما بعد یجوری نشون میداد یا شایدم من اینجوری فکر میکردم که بهش خوش نگذشته و قربانی شده.

    همش نگران بودم دعوامون نشه و اگر میشد نگران بودم که باهام حرف نمیزنه، کارهایی که دوست نداشتم انجام میدادم تا همسرم هم کارهایی که من دوست دارم رو انجام بده و احساس نکنم مجبورش کردم، ولی در نهایت من زیادتر با کساییکه اون میگفت رفت و آمد میکردم. الان هم اگه جایی دوست ندارم برم چیزی نمیگم چون میدونم بحث میشه و برای برقراری آرامش میرم و رفت و آمد میکنم.

    وقتی همسرم با پسرم دعوا میکنه همش سعی میکنم آرامش برقرار کنم و حواس پسرم رو پرت کنم تا گریه نکنه و دعوا تموم بشه و بیرون که میریم خوش بگذره.

    تو رابطه با دوستام من همیشه نقش کسی رو بازی میکردم که صلح برقرار میکنه، شماره همه رو داره و گروه میزنه و همه رو دور هم نگه میداره، سعی میکردم توی گروه مدام پیام بدم تا همه باهم صمیمی بمونیم و از هم دور نشیم حتی چیزایی که گفتنشون رو دوست نداشتم یا غیبت کردن بود!

    از وقتی تصمیم گرفتم واتس اپ رو حذف کنم و فقط تلگرام داشته باشم بعضی از دوستام دیگه تو زندگیم نیستن من حتی یکی دوبار پیام دادم و حالشون رو پرسیدم و اوناهم جواب دادن اما تمام! همین بود! و در عوض دوستایی دارم که تلگرام نصب کردن و اینبار اونا گروه رو تشکیل دادن و احساس میکنم صمیمی تر هم شدیم. (تو روابط دوستیم آگاهانه سعی کردم دیگه تلاش نکنم یه رابطه رو نگه دارم دوست بودیم خوش گذشت اما الان تغییر کردیم دیگه قرار نیست تا آخر باهم بمونیم)

    باید تو رابطه‌ی عاطفیم هم همین کار رو بکنم، سعی نکنم همش نگران ناراحت شدن یا نشدن همسرم باشم.

    یک کاری که انجام دادم این بود که چند مدل غذا درست میکنم دیگه مثل قبل چون همسرم غذایی رو دوست نداره و درستش نمیکردم عمل نمیکنم برای اون یه مدل و برای خودم غذایی که دوست دارم رو درست میکنم و این باعث میشه احساس قربانی شدن نداشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    سریع بریم سر اصل مطلب البته قبلش یه سوال داشتم که استاد فقط میخوان الگو هارو به ما نشان بدن یا راهکار تغییرش رو هم بگن که ما یاد بگیریم

    خب اما جواب سوال از نگاه من من همیشه تو روابطم نقش قربانی را بازی میکنم و سعی میکنم که طرف مقابل را از خودم نرنجانم که مبادا از من ناراحت بشه البته برای بعضی افراد اینطور نیست منظورم افرادی هستن که احساس میکنم از من ضعیف تر هستن از لحاظ شخصیتی و اینکه سعی میکنم نقش بابابزرگ رو بازی کنم که همیشه بزرگ تر طرف مقابلم و اینکه دوست دارن ناجی اون باشم و من رو اسوه حسنه خودش نگاه کنه و خودم رو برای اینکه به طرف مقابل اثبات کنم از همه چیز خودم اعم از وقت و از پول و از عاطفه و .. در رابطه ام میگذرم و سعی میکنم خودم را عالی جلوه بدم و همیشه سعی میکنم در مسائل جدی کدخدا بازی در بیارم و خودم رو بزرگ جمع و اون نشون بدم و همیشه در روابطم انسانی بذله گو و شوخ طبعی هستم تا میتونم طرف مقابلم را میخندونم

    اینا همه الگو های روابطم هستند ولی بازم بعضی هاشو درم نمیکنم که آبشخورش از کجاست و دوست دارم دوستان در این باره من رو راهنمایم کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مه سا گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    سلام به عزیزانم

    من در روابطم بیشتر دنبال صلح و آرامش هستم بیشتر سعی میکنم با نشون دادن زوایای مختلف یک موضوع به اون آدم بگم که لزوما اونطوری که تو نگاه میکنی تنها راه نگاه کردن به این مسئله نیست و سعی کن درک کنی که چرا مثلا فلانی داره اینجوری رفتار میکنه و با این روش صلح رو برقرار میکنم

    و دیگه اینکه احساس قربانی شدنم دارم همیشه حس میکنم انقدی که تو روابط عاطفیم مایه میذارم نتیجشو نمیبینم و اونجوری که لایقمه باهام رفتار نمیشه

    یه کم هم مدل، خودمو به اون راه زدن دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    آذین گفته:
    مدت عضویت: 1092 روز

    بنام خداوند پرقدرت و مهربان

    سلام بر استاد و مریم جان

    سلام بر دوستان هم فرکانسم

    من در روابط نقش پادری را بازی می‌کنم. چطوری؟ همیشه برای همه سنگ صبورم و با تمام وجودم میخوام طرف مقابل خوشحال و شاد باشه و همه جوره خودم را نادیده میگیرم طوریکه طرف بعد از مدتی رابطه با من، حالش از خوبی و مهربونی من بهم میخوره و من دیگه براش ارزشی ندارم.

    این نقش را از وقتی بچه بودم به عهده گرفتم یادمه همیشه وقتی پدر و مادرم دعوا می‌کردند من برای اینکه تنش و استرس خودم و خانواده را از بین ببر و حواسشون را پرت کنم شروع ب خودآزاری میکردم مثلا اینقدر ناخونهام را میجویدم ک دستام زخم میشد و اینطوری ترحم میخریدم و از این مدل رفتارها، یا خودم را ب مریضی میزدم و حالا بعد از سالها ب محض وقوع تنش از هر مدلی ک باشه اولین کاری ک برای آروم کردن خودم انجام میدم ضربه زدن ناآگاهانه ب خودمه مثلا افراط در خوردن چیزی ک برام خوب نیست و حالمو بد میکنه.

    پس من این الگوی مخرب را شناسایی کردم و میخوام حلش کنم و دیگه قرار نیست این الگو تکرار بشه ن در رابطه با خودم و ن در رابطه با بقیه. چون ب همون نسبت ک بقیه محترمن منم هستم و منم لایق ارتباطات سالم با انسانهای سالم هستم ک همونجور ک من برای اونها ارزش قائلم اونها هم برای من ارزش قائل هستند و قدرم را میدونند چون قرار خودم برای خودم ارزشمند باشم و قدردان خودم باشم. دیگه موقع تنش‌ها و اتفاقات ناخواسته خودم را زیر پا نمی‌گذارم و میخوام آگاهانه این روند را تغییر بدهم.

    الهی شکرت

    توکل بخودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    بنام خدایی که هر لحظه با من است..

    سلام به همه ی عزیزان..سلام استاد گل و مریم جونم ممنون بابت این فایلها واقعا دست گذاشتین روی نقاط ضعفم الان ذهنم میگه نصف شبه بگیر بخواب بعدا مینویسی ولی من از خدا هدایت میخوام تا کمکم کنه بنویسم نترستم از گفتن و شناختن باورهایی که 12ساله منو زنجیر کرده ونزاشته من یه ماه بی قهر و دعوا بی نگرانی زندگی کنم و لذت ببرم.

    الان من زهرا دراین سایت پر برکت اعتراف میکنم که من خالق همه ی زجرهای زندگی ام بوده ام میپذیرم که چه باورها و افکار نامناسبی پشت تک تک لحظه هام بوده و زندگی زهرم شده..

    چرا که من از مجردی که یه دختر 17ساله بودم کاملا وابسته بودم به خانواده جایی میرفتم دل تنگی میکردم تا اینکه با هزار امید و ارزو که اره ازدواج میکنم تمام محبتی که از خانواده و پدر و مادر ندیدم از همسرم خواهم دید ولی خدا جای حق نشسته خدا عادله…از همان اول قهرهای دوره ای شروع شد هرچن روز یه بار قهر میکنیم تا الان که دوازده ساله..من در کودکیم همیشه شاهد دعوای پدر و مادرم و اینکه مادرم میگفت میرم بودم اره همیشه بعد از دعوا با همسرم شدید گریه میکردم و ازش میپرسیدم چرا برا من بخاطر همونه نوشتم خدا عادله از سه سال پیش که با سایت و استاد عباسمنش آشنا شدم قانون رو فهمیدم وبه شکل تکاملی درک کردم الان به اینجا رسیدم فقط خودم مقصر بودم …

    پذیرفتم که بودن من توی این خانواده تو اون شرایط برا رشد من لازم بوده جایگاه الان خودم رو پذیرفتم که هر چی هر کجا هستم ذره ای ارزش من از ددیگران از خانواده همسرم کم نیست من هم ارزشمندم و الان در حد پیشرفت خودم طبق قانون تکامل عاشقانه خودم و تمام وجودم را دوست دارم و خدارو شکر کنترل ذهنم هر روز بهتر از دیروز میشه واقعا دارم همه چیز رو با گوشت وخونم درک میکنم واین چه لذتی داره خدایا اره حتی الان با خدابودن تازه برام یه حس ناب دلپذیر شده هر لحظه بودنش در کنارم رو حس میکنم و باهاش دارم حرف میزنم..خدایاشکرت که تو این مسیرم

    و اما نقش من در روابطم..

    من تو روابط عاطفی ام نقش یه قربانی یه ادم محتاج به محبت یه ادم همیشه ناراضی از طرف مقابلش یه ادمی که همیشه حس میکنه داره در حقش ظلم میشه رو داشتم همیشه با خودم میگفتم من تو خونه دارم بچه داری میکنم معلوم نیس همسرم سر کاره یا دنبال عشق و حال خودش والان میدونم همه ی این حس ها که حالم رو بد میکرد و همیشه اتفاق ناجالب برام پیش میومداز نبود عزت نفس بوده اره گفتم نبود یعنی واقعا کمبودش نیست من عزت نفس نابود شده بوده و الان باافتخار من زهرای عزیز دارم خودم رو وجودم را بازسازی میکنم وایمان دارم باتوکل به خدا اگر توحیدی عمل کنم و فقط روی خدا حساب کنم ولاغیر طعم شیرین وواقعی زندگی باعزت نفس را خوام چشید انشاالله…

    و اینکه من در ارتباط با خانواده ام همیشه نقش ناجی و یه ادم نصیحت کننده و خوب مشاوره دادن رو دارم همیشه دلسوزی دارم که یکی دستش خالیه شده از خرج کردن خودم بزنم واون پول رو کمک کنم یا اینکه همیشه اطرافیان در مورد مشکلاتشون بهم میگن و نظرم رو میپرسن در حالی که من خوب براشون حرف میزنم ونصیحت میکنم ولی خودم تو اون زمینه مشکل دارم مثلا خواهرام همیشه درمورد رفتار اشتباهشون با بچه هاشون میگن و ازم میپرسن تو باز میدونی به نظرت چیکار کنیم منی که خودم همیشه درگیر همین موضوع تو زندگی خودم بودم بهشون نظر میدم در حالی که خودم عمل نداشتم و جالبه همه هم از مشکلاتشون میگن واز من مشاوره میخوان چرا چون من فکرم وباورمراینه که میتونم به دیگران کمک کنم من میتونم به همه مشاوره بدم و همیشه هم طبق باورام این ادمارو جذب میکردم و الان خدارو شکر حد اقل دلیل این اتفاقت را میدونم که این من بودم که با باورهام وطبق فرکانس خودم شرایط رو بوجود میاوردم وخدارو شکر الان بیشتر تلاش میکنم نا ذهنم را کنترل کنم و مسیرم را بالذت پیش ببرم ..

    خداروشکر که من با استاد واین سایت اشنا شدم و میتونم با برنامه پیش برم ..امیدوارم یه روز براتون از نتایج عالی بنویسم..راستی از همه دوستان تشکر میکنم بابت کلمنت ها خیلی به من کمک میکنن تا ترمز هامو بشناسم و باور حدید بسازم..بازم برا همه چی خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2819 روز

    بنام فرمانروای جهانیان

    با درود فراوان خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم

    دوستان چقدر این قانون خداوند دقیق و درست کارمیکنه واقعا همانطور که استاد میگویند همه چیز از درون هست

    من نزدیک دوسال هست ازدواج مجدد کردم و گاهی اوقات میبینم همسرم رفتارهایی میکنه که مثل رفتارهای همسر قبلیم هست یعنی چنان بهت زده می شوم که می گویم فکر کنم همون همسر قبلیم هست وقتی دقتم را بیشتر کردم البته از مهر ماه تا الان دیدم چقدر رفتار هاش شبیه اونه؟؟؟؟؟؟؟ و الان درک میکنم و میفهمم که باورهای من مشکل داره و من باید تغییر کنم البته شروع کردم روی خودم کار کردن و هر روز دارم رفتار و اخلاق های خوبش را می نویسم و تکرار میکنم یه کمی تغییر ایجاد شده و لی باید بیشتر روی خودم کار کنم

    حالا خودم توی این روابط نقش قربانی را بازی کردم و می گذارم که منو تخریب کنه خراب کنه و بعدش میگم که تو مقصری ببین با من چیکار کردی منکه آدم بدی نیستم

    یه نقشی که خیلی پر رنگ هست و اکثر مواقع توی روابط ازش استفاده می کنم به خیلی از مسائل بی اهمیت هستم و با شوخی و خنده ردش می کنم

    توی روابط قبلا کمال گرا بودم و میگفتم برای من همه چی باید اوکی و عالی باشه ولی با کار کردن روی خودم این باور خیلی بهتره شده

    توی روابط دوست دارم که همیشه مشکلات و مسائل با صلح حل شوند و کار به جای باریک نرسه

    از همتون متشکرم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    سلام بر همه عزیزان

    در جواب به سوال بگم من قبل اینکه درباره احساس قربانی بودن چیزی بدونم در تمام روابطم هربار به هر نحوی ازش استفاده میکردم

    و بعد از اشنایی و درک قانونش تا به همین امروز کلی روش کار کردم و هربار هم موفق تر از قبل الان یوقتای کوچیک که از غافل میشم باز به شکل شمایل عجیبی ظاهر میشه

    اما من تو روابط اجتماعی م همیشه میخوام نقش ادم خوبه رو بازی کنم حالا تو روابط عاطفی کمتره یا میشه گفت اونجا اصلا برعکسه میخوام همیشه برای دوستام اون ادم با معرفته باشم حالا یوقتایی سعی میکنم به خودم ضربه نرسه یوقتا هم همون لحظه یا بعدش متوجه نمیشم ازش ک میگذره خیلی میفهمم چه خرابکاری کردم نفش ادم مستقل و غیر وابسته رو اجرا میکنم اما تو بیشتر موارد از اطرافیانم توقع دارم مثال توقع خرج و مخارج و هزینه ها از پارتنرم توقع اینکه دوستام وقت و تفریحاتشون و با من بگزرونن و برنامه هاشون و بخاطر تفریح( من اسمش و گذاشتم که خودم‌ گول بزنم) کنسل کنن چون منم اولویتم تفریح و سفره اونا هم باید اولویتشون باشه هنوز نتونستم اینو تو خودم حل کنم که وقتی برنامه ای میچینم یا میخوام برم خودم انجامش بدم برنامه ریزی هاش و کنم دیگران اگه خواستن بمن ملحق بشن اینقدر میشینم بهش فکر میکنم باهاشون بحث میکنم که دیگه مغز درد میگیرم خیلی مورد سختیه هربار هی درستش کردم هی خواستم حلش کنم اما الگو تکراریش باهامه

    ممنون استاد عزیزم که مطالب و دقیق در اختیار ما قرار میدی دوستتون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    ب نام خدا!

    سلام ب استادخوشتیپم ومریم مهربانم !وسلام ب دوستان عزیزم …

    در روابط خودت با دیگران چ نقشی دارم ؟من اکثرموقع ها دررابطه با دیگران بخصوص همسرم چندین مواردهست ک نقش بازی میکنم

    1_همیشه احساس قربانی بودن بهم دس میده احساس میکنم شوهرم خانواده شوهرم قدرمو نمیدونه و بهم ظلم شده …

    2_من نقش ی کارگاه بازی میکنم همیشه دنبال خطایی یا ی اشتباهی ازهمسرم هستم ک موچشو بگیرم بکوبم سرش و‌حق جانب ب خودم بگیرم طوری انگار بهم ظلم شده و حس قربانی بودن بهم دس میده قهرکنم یکی روزبرم خونه مامانم تاشوهرم منت بکشه بیاددنبالم وووو

    3_نقش زنی بازی میکنم گ انگار خیلی قویه و همه چی میدونم شوهرم هیچی نمیدونه و بهش امرنهی میکنم واین باعث میشه باهمسرم بحثم بشه..

    4_من همیشه ازهمسرم ومادرشوهرم انتقادمیکنم و قضاوتشون میکنم طوری برخوردمیکنم انگار همه رفتارای اونا اشتباه مال من درسته و باید باب میل من اخلاقای من برخورد ورفتارکنن درحالیکه این رفتارمن خودخواهی هیچ کسی نمیتونم تغییربدم …

    استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم باسوالاتی ک میپرسین بیشتر ب درون خودم میرم خودمو زیرو میکنم و این خیلی بهم کمک میکنه کجاها ایراد دارم و چطوری حلشون کنم …استادجانم دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: