پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.


و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من از طرد شدن در رابطه می ترسم
  • من از شکست خوردن می ترسم.
  • من از ناشناخته ها می ترسم
  • من از تنها ماندن می ترسم
  • من از انتقاد شنیدن می ترسم
  • من از تغییر می ترسم
  • و…
نکته: در فایل صوتی و تصویری، مثالهای بیشتر با جزئیات توضیح داده شده تا مفهوم سوال را بهتر درک کنید و پاسخ‌های دقیق‌تری برای این سوال بنویسید
توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید. سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حمید عشقی» در این صفحه: 2
  1. -
    حمید عشقی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    بنام حضرت حق

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی

    هر انسانی ادعا کند که هیچ ترسی در زندگی ندارد شاید سخت بتوان ادعایش را باور کرد چرا که حضرت موسی با اینکه خداوند برایش وحی کرده بود که به سوی فرعون برود ولی موسی درخواست کرد که برادرش نیز همراهش پیش فرعون بیاید بخاطر ترسی که از تنها رفتن پیش فرعون داشت.

    شاید دوستان هم با من هم عقیده باشند که کسانی که ترسهای کمتری در زندگی دارند از درون انسانهای متوکل و توحیدی تری نسبت به دیگران هستند و همین توحیدی بودن آنها را در مواجهه با مشکلات و ترسها شجاع تر و جسورتر می‌کند.

    پدرم باغی در بیرون شهر دارد که نه برق دارد نه آب لوله کشی و نه گاز.شبها سکوت کامل در آنجا برقرار است.اتاق کوچکی ورودی باغ درست کردیم که با چشمه حدودا 200متر فاصله دارد.بهترین مکانی هست برای انجام تمرین که شبها بروی و از چشمه آب بیاوری.من قبل آشنایی با استاد جرات نمیکردم تنهایی از اطاق بیرون را نگاه کنم چرا که پدرم گفته بود دو تا گرگ به تازگی کوه روبرو لانه سازی کرده اند حواستان خیلی جمع باشه حتی روز هم به همه حمله میکنن.

    خلاصه بهترین فرصت بود برای آزمون پس دادن از درسهایی که از استاد یاد گرفته بودم.بهار امسال یکی از جمعه ها رفته بودیم باغ که بعدازظهر تصمیم گرفتم برم کوه و کمی از نعمت های خدادای بچینم پدرم گفت حواست باشه گرگ ها بهت حمله نکنن گفتم توکل بر خدا انشالا اتفاقی نمیوفته.حرکت کردم ولی تو دلم هم توکل بود هم ترس ولی میدونستم الان وقتشه به خدا ثابت کنم که واقعا بهش ایمان دارم.

    سرم پایین بود و مشغول چیدن چای کوهی بودم که احساس کردم یه نفر داره منو آروم صدا میزنه به خداوندی خدا قسم سرم رو که بالا آوردم دیدم یه نفر بیل به دست به فاصله 30 متری من وایساده و آروم اشاره می‌کنه بیا سمت من پشت سرت رو نگاه نکن.فهمیدم که خبری هست پشت سرم چند قدم که جلوتر رفتم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم گرگ داره میره بالای کوه صدای مارو که شنید برگشت چند ثانیه نگاه کرد و به مسیرش ادامه داد.اومدم پیش اون آقا گفت پسر حواست کجاست ندیدی گرگ از نیم متری تو رد شد رفت میگفت با خودم گفتم الان بهت حمله میکنه میخواستم داد بزنم که فرار کنی انگار یکی دست گذاشت دهنم و صدام در نیومد.باورش نمیشد نه گرگ منو دیده باشه و نه من گرگ رو دیده باشم ولی من واقعا نه دیدم و نه متوجه شدم که گرگ کی از پیشم رد شد.

    ساعتها فکرم درگیر این موضوع بود واقعا نمیتونستم باور کنم که خدا چجوری اینکارو کرده بود مگه میشه آخه من متوجه گرگ نشده باشم.خداروشکر امتحان خوبی پس دادم و خدا بهم ثابت کرد که اگه امیدت از ته دل به اون باشه نه ترسی داری و نه غمی.خداروشکر که از اون روز به بعد تونستم به بزرگترین ترس خودم غلبه کنم و ایمانم به خداوند هزاربار بیشتر شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  2. -
    حمید عشقی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    سلام و تبریک خانم مقدمی

    به نظر من این کامنت باید از کامنت های برتر این فایل بشه.خیلی کامنت خوب و عالی بود قشنگ معلومه تغییر انجام شده و خالص‌تر شدین انشالا با همین دقت ادامه بدین تا ابد.

    از خدا میخوام کمک کنه تا همه بچه های سایت استاد عباسمنش هر روز ایمانشان قوی‌تر بشه و خداوند رو بیش از پیش در زندگیشون احساس کنن.

    برای شما دوست عزیز هم آرزوی موفقیت روز افزون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: