پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.


و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من از طرد شدن در رابطه می ترسم
  • من از شکست خوردن می ترسم.
  • من از ناشناخته ها می ترسم
  • من از تنها ماندن می ترسم
  • من از انتقاد شنیدن می ترسم
  • من از تغییر می ترسم
  • و…
نکته: در فایل صوتی و تصویری، مثالهای بیشتر با جزئیات توضیح داده شده تا مفهوم سوال را بهتر درک کنید و پاسخ‌های دقیق‌تری برای این سوال بنویسید
توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید. سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهه» در این صفحه: 2
  1. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 931 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.

    الگوی تکرار شونده برای من اینه که هر بار هر موردی برای ازدواج به من پیشنهاد میشه اصلا شروع نمیشه و اصلا حتی به دیدار اول هم نمیرسه!

    خیلی عجیب بود برام ولی اینو الان به ذهنم رسید که واقعا چرا تمام موارد برای من همینطور پیش میره؟!!!

    یعنی افرادی واسطه هستن و یه مورد به من معرفی میکنن ولی اون آدمی که به من معرفی شده اصلا حتی پیشنهاد نمیده که همو ببینیم!!!

    واقعا جالبه، در عرض سه ماه گذشته دقیقا سه مورد برای ازدواج به من معرفی شده ولی هیچ کدوم از اون سه مورد حتی یک دیدار با من نداشتن و اصلا هیچی جلو نرفته!!!

    خب من اینو پیدا کردم که این مورد برای من داره تکرار میشه.

    اول اینکه خدا رو شکر میکنم که من اینو پیدا کردم و بهش پی بردم. و از اونجا که زندگی من دست خودمه، پس به یاری الله تغییرش میدم.

    حالا نشستم فکر کردم دربارش و خیلی خیلی جالبه که گذشتم اومد تو ذهنم.

    من در گذشته دقیقا ده سال قبل ، زمانی که سنم کم بود ، یکی از دوستانم به من موردی رو برای ازدواج پیشنهاد کرد، دوست نامزدش رو بهم معرفی کرد.

    یه قرار گذاشتیم، دوستم و نامزدش و اون موردی که برای ازدواج بهم پیشنهاد شده بود اومدن تو یه پارک ، منم رفتم. چهار تایی توی پارک نشستیم و صحبت کردیم. هدف فقط دیدن بود.

    این اولین موردی بود که برای ازدواج به من معرفی شد.

    بعد از اون روز دیگه هیچ خبری از اون پسر نشد!!

    من چون سنم کم بود و اینم اولین پیشنهاد ازدواجم بود خیلی منتظر بودم که از اون آدم خبری بشه و رابطمون شروع بشه.

    ولی هیچ خبری نشد. از اونجا که من اون زمان هیچی از قانون نمیدونستم و سن کمی هم داشتم و خیلی هم احساسی برخورد میکردم، اون زمان هر شب کارم گریه شده بود !!!! و کلا احساس می‌کردم خوب نیستم، کامل نیستم، دوست داشتنی نیستم و هزار تا احساس بد دیگه!!!

    خب ، این اولین تجربه من از معرفی فردی برای ازدواج بود.

    اولین تجربه ها همیشه تو ذهن پر رنگ تره و همونا باور ها رو شکل میده.

    خب من هیچی از قانون نمیدونستم، من باور کردم که دوست داشتنی نیستم و اینکه افراد با من آشنا میشن ولی بعد خبری ازشون نمیشه و من باید ناراحت بشم و گریه کنم.

    این باور در ناخودآگاه من شکل گرفت.

    و من از اون به بعد هیچ موردی برای ازدواج بهم معرفی نشد و همون چند موردی هم که معرفی میشد اصلا جلو نمی‌رفت!

    پس من الان متوجه شدم که چرا این الگو تکرار شده و چرا هر موردی که بهم معرفی میشه اصلا جلو نمیره! چون بخاطر اولین تجربه، باور برام ایجاد شده که رابطه های من جلو نمیره!!

    حالا نکته دومی که بهش پی بردم اینه:

    همونطور که گفتم ، مواردی که برای ازدواج به من معرفی شدن تعدادشون کم بوده !

    باز به اینم فکر کردم و خدا رو شکر میکنم که به جوابش پی بردم.

    جوابش یک کلمه هست: ترس.

    من میترسم از اینکه موردی بهم پیشنهاد بشه، و بعد خبری ازش نشه، ادامه پیدا نکنه ، جلو نره، طرف رغبتی به ادامه نداشته باشه!!!

    وای خدای من ، شکرت که من این ترس بزرگ رو پیدا کردم.

    بخاطر همین اصلا ناخودآگاه من اجازه نمی‌داد موردی برام پیش بیاد و حتی اون چند موردی هم که پیش میومد ، ادامه پیدا نمیکرد.

    چرا؟ چون من میترسیدم که اگر موردی برای ازدواج به من معرفی بشه، اون فرد آشنایی رو ادامه نده و یا اصلا نخواد با من باشه و میترسیدم و یعنی در واقع ناخودآگاه من دوست نداشت اون ناراحتی و گریه ای که بعد از طرد شدن ایجاد میشه رو دوباره تجربه کنه!!!!!

    یعنی اجازه نمی‌داد موردی بهم برای ازدواج معرفی بشه ،چرا؟ چون یقین پیدا کرده بود که اون آدم رابطشو با من شروع نمیکنه یا ادامه نمیده و بعدش من ناراحت میشم و گریه و زاری و احساس دوست نداشتنی بودن دارم.

    برای همین ذهنم این باور رو ساخته بود و چقدر باورها کار خودشونو درست انجام میدن!

    چه باور بد و چه باور خوب!

    حالا من اینجا باور بد داشتم و به درستی کار خودشو انجام می‌داد!

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم که اینو پیداش کردم.

    همین الگوی تکرار شونده و همین باور مخرب و ترس که از اولین تجربم ایجاد شده بود ، باعث شد که من موردهای خیلی کمی بهم پیشنهاد بشه و همه اونها هم اصلا ادامه پیدا نکرد و من بعدش احساس خوب نبودن داشتم و بقیه ماجرای تکراری!!!!!

    الان که همه اینا رو متوجه شدم چیکار کردم؟

    من گفتم من به لطف الله قانون رو بلدم و همه چیزو به یاری الله تغییر میدم.

    همین که من این باور مخرب و این الگوی تکرار شونده و این ترس بزرگ که نکنه کسی برای ازدواج بهم معرفی بشه و بعد رغبتی به ادامه آشنایی نداشته باشه، همین که من اینا رو پیدا کردم خیلی خیلی خیلی خدا رو شکر میکنم .

    من نشستم و روی باورام کار کردم.

    من این باور رو برای خودم ساختم.

    گفتم ، الهه جانم ، اون اولین موردی که به تو برای ازدواج معرفی شد ، متعلق به چه زمانی بود؟

    دقیقا ده سال قبل!!!

    آیا تو همون الهه ی ده سال قبل هستی؟ نه.

    من خیلی خیلی تغییر کردم، من اون الهه ی ده سال قبل نیستم، من خیلی رو خودم کار کردم.

    خب ، پس من همون الهه ی ده سال قبل نیستم‌.

    خب پس آیا نتایج الان من ، باید شبیه به نتایج ده سال قبل باشه؟؟؟

    معلومه که نتایجم نباید شبیه به نتایج ده سال قبل باشه!

    ده سال قبل ، یکی برای ازدواج به من معرفی شد ولی رابطه ادامه پیدا نکرد.

    در طی این ده سال ، من هزارررررررر درجه تغییر کردم ، پس نتایجم هم هزاررررررر درجه تغییر میکنه، اگه میبینی که تغییر نکرده این همش بخاطر باور اشتباه خودم بوده که سد راهم می‌شده و الان خدا رو شکر که اون باور اشتباه رو پیدا کردم و دیگه همه چیز تغییر میکنه، پس من همون الهه ی سابق نیستم پس نتایجم هم اون نتایج سابق نیست.

    پس در نتیجه اون اتفاق که رابطه من ادامه پیدا نکرد نباید تکرار بشه.

    پس ببین الهه ، ببین تو چقدررررر تغییر کردی، با قانون آشنا شدی و روی خودت کار کردی ، پس منطقیه که اون نتایج سابق رو نگیری و نتایج جدید بگیری.

    همین باور همه چیزو برای من تغییر میده خدا رو شکر.

    من الهه جدید هستم‌ .

    پس نتایج من هم جدیده.

    پس اون الگوهای تکرار شونده قبلی برای من دیگه اتفاق نمیفته چون من پیداشون کردم، چون من باور جدید ساختم.

    پس من این الگو و این ترس رو پیدا کردم و براش باور جدید ساختم.

    و اینکه الگوهای زیادی به خودم یادآوری کردم.

    ببین الهه ، فلانی رو ببین که چقدر راحت رابطش رو ادامه داد و چقدر راحت ازدواج کرد. پس همینه‌ پس طبیعیه که همه چیز به راحتی پیش بره.

    پس ترسی وجود نداره.

    همونطور که برای همه راحت پیش رفته و رابطشون ادامه پیدا کرده و ازدواج کردن ، برای منم راحت پیش میره و ادامه پیدا میکنه و ازدواج میکنم به سادگی.

    اینم به خودم یادآوری میکنم که من خیلی تغییر کردم. من الان آگاهی های زیادی کسب کردم و دارم بهشون عمل میکنم. مهم ترینش اینه که من هر لحظه مراقب احساسم هستم و سعی میکنم همیشه احساسمو خوب نگه دارم و به این قانون طلایی عمل کنم. پس در نتیجه ی این قانون که احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب ، پس اتفاقات خوب برام میفته‌.

    من دارم ورودی های ذهنمو کنترل میکنم، تمام توجهم به نکات مثبته و کلی تغییرات دیگه کردم.

    باور مخرب رو هم که به لطف الله شناسایی کردم و باور زیبایی براش ساختم.

    پس به یاری الله صد در صد نتایجم تغییر میکنه.

    چقدر پیدا کردن باورهای اشتباه ، باعث میشه آدم احساس خوبی داشته باشه.

    من الان خیلی حس خوبی دارم. نمیدونم چجوری احساسمو توضیح بدم .

    فقط خیلی خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد .

    استاد عزیزم ازتون ممنونم که این آگاهی های ارزشمند رو با ما به اشتراک میذارین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 931 روز

    سلام یاسمن عزیزم ،

    ممنون که کامنت منو خوندی .

    اون چیزی که گفتی از خدا میخواستم که اگه به صلاحمه بشه و اگه به صلاحم نیست نه وقت منو بگیره، نه وقت خودشو.

    و بعد فکر میکردی لابد به صلاحت نبوده و خدا ردش کرده.

    کاملا با حرفت موافقم‌.

    یعنی این ما هستیم که با فرکانس منفی، اون شرایط خوبی که میتونست برامون اتفاق بیفته را رد میکنیم!

    من خودم قبلا همینطوری بودم.

    هر اتفاق خوبی که نزدیک به رخ دادنش بود ، من به خدا میگفتم اگه به صلاحمه اتفاق بیفته ، اگر به صلاحم نیست اتفاق نیفته.

    و دقییییییقا همیشه اون اتفاق خوب برام نمی‌افتاد!!!

    چرا ؟ چون من قبلش فرکانس منفی رو ارسال کرده بودم!!!!

    و جالبه که منم مثل شما فکر میکردم که عه ، خب حتما به صلاحم نبوده و خدا ردش کرده برام!!!!

    پی بردن به این نکته خیلی مهمه.

    استاد تو دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها ، کامل در مورد این نکته صحبت کردن.

    و من از اون روز که اینو یاد گرفتم دیگه نگفتم خدایا اگه صلاحمه بده ، اگر به صلاحم نیست نده!

    دیگه هیچوقت اینو نگفتم‌.

    خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که در مدار این آگاهی ها قرار گرفتم .

    یاسمن جان منم برات کلی آرزوهای خوب دارم ، انشالا زود زود بیای و از اتفاقات قشنگ زندگیت برام بنویسی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: