پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 1

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اسداله زرگوشی» در این صفحه: 21
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

    خداوند به کسانى از شما (مسلمانان) که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏‌اند وعده داده است که قطعاً آنها را در روى زمین جانشین (خود) کند و (حکومت بخشد) همان‌گونه که کسانى را که پیش از آنها بودند، جانشین ساخت، و حتماً آن دینى را که براى آنها پسندیده است (دین اسلام) براى آنها مستقر و استوار سازد، و بى‌‏تردید حال آنها را پس از بیم و ترس به امن و ایمنى تبدیل نماید به طورى که تنها مرا بپرستند و چیزى را شریک من قرار ندهند. و هر کس پس از این (نعمت بزرگ) کفران ورزد، چنین کسانى به حقیقت نافرمانند (آیه 58 سوره النور)

    به نام آرام بخش دلها

    سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه دوستان نازنینم

    استاد شاید توضیحات ابتدایی من زیاد مرتبط با سوال نباشد ولی دوست دارم اول به گفتگوی ذهنی و سوالی که برام پیش اومد موقع دیدن فایل و جوابی که بهش رسیدم اشاره کنم و سپس به جواب سوال این قسمت بپردازم.

    اولین تصاویری که در ذهنم مرور شد، ترس ها یا چالش هایی بود که به عنوان تمرین در دوره هاتون قرار داده بودید. و خدا رو شکر تونستم با آموزشهای شما بهشون غلبه کنم. ترس از عدم تائید توسط دیگران؛ ترس از پاسخ منفی شنیدن؛ ترس از سوال کردن؛ ترس از مطالبه کردن؛ ترس از ابراز نظر و عقیده ؛ترس از مخالفت با دیگران؛ ترس از درخواست کردن؛ ترس از تحمل نکردن …

    وقتی که به ریشه این ترسهام فکر میکنم میبینم همه آنها ریشه در این داشتند که من در زندگیم احساس لیاقت و ارزش نمی کردم! اینکه در زندگیم قدرت را به جای خداوند به دیگران داده بودم و به همین دلیل عزت نفس پائینی داشتم و تحمل می کردم!

    نگاهی که به پشت سرم میندازم، میبینم خیلی بهبود پیدا کرده ترس هام و باید کار کنم و کار کنم و ادامه بدم بیشتر و بیشتر. تعهدم به انجام تمرینات را می ستایم. اصلا عاشق کلمه «تعهد» شده ام. چالش ها رو دوست دارم! وقتی که با دوره قانون آفرینش با استاد آشنا شدم، استاد در یکی از جلسات تمرین درخواست غذای اضافه از مهماندار رو خواستند انجام بدیم و من در کامنت آن جلسه تعهد دادم اولین پروازم اینکار را انجام بدم. از زمان نوشتن آن کامنت یکسال گذشت تا این موقعیت برایم پیش آمد که پرواز کنم. به محض اوکی شدن بلیط پروازم این تعهدم یادم اومد و انجامش دادم با اینکه به خاطر دوره قانون سلامتی دست به پک قبلی هم نزده بودم! و در پرواز ماه گذشته هم باز این چالش رو انجام دادم تا مطمئن بشم مقاومتی برای انجامش ندارم.

    به محل کارم که رسیدم دیدم شرایط برایم کاملا فراهم است و با فراغ بال میتونم راجع به این سوال بنویسم. به همین دلیل رفتم کلمه خوف رو در قرآن سرچ کردم.دیدم 30 آیه در قرآن در مورد ترس گفته شده. وقتی داشتم این 30 آیه رو می خوندم؛ این سوال در ذهنم بالا اومد که ترس خوب است یا نه؟! وقتی موارد و مثالهای زندکیم رو در ذهنم مرور می کردم متوجه شدم درسته که ترس با استرس ریشه های مشترکی داره ولی این دو، دو مقوله جدا از هم هستند.

    از 30 آیه ای که کلمه خوف در آنها ذکر شده دو آیه زیر برایم قابل تامل تر بودن:

    إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل عمران،175)

    در واقع این شیطان است که دوستانش را مى‏ ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿یونس،62﴾

    آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى ‏شوند

    با توجه به این دو آیه میخواهم سوالی که به ذهنم اومد و پاسخی که بهم الهام شد رو در قالب یه مثال توضیح بدم.

    چرا ما اصلآ باید بترسیم ؟ مگه غیر از اینه که ترس ریشه در شیطان داره؟ مگه با ترس میشه خدا رو دوست داشت؟

    دیدم بهم گفته شد تصور کن جهان کلاس درس است و معلم پروردگارت. گفتم خوب! گفت معلم میاد سر کلاس و میگه روش کار و تدریس و ارزیابی آخر ترم یا آخر سالم اینه. گفتم خوب! گفت در طول ترم یا سال معلم تکلیف میده و ما باید انجام بدیم.گفتم خوب! گفت هر کسی تکلیفشو خوب انجام بده تشویقش میکنیم و هر کسی تکلیفشو انجام نده تنبیه میشه. گفتم خوب! گفت پس معلم هم وعده پاداش میده (لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ) و هم میترساند از تنبه و عذاب ( فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ). گفتم خوب! گفت حالا اگه تو شاگرد اول کلاس باشی و تکالیفتو خوب انجام بدی این معلمو دوس داری یا ازش می ترسی؟!!! اگه دائمآ بهت پاداش بده و جلو بقیه تشویقت کنه؛ آیا دوسش داری یا ازش میترسی؟!!! مگه نگفته مومنون (شاگرد زرنگ ها ) نه غمی دارند و نه ترسی ؟! حالا گیرم معلم گفته باشه هر کی درس نخونه اصلا فلکش میکنم! آیا شامل حال تو میشه؟! آیا وقتی در موردی (امتحانی) تنبیه سخت باشه؛ تشویق و جایزه بزرگتر و بهتر نخواهد بود؟! حالا تو خوشحالی یا غمیگین؟! تو شور و شوق داری یا میترسی؟!

    ============================================================================================================

    چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

    استاد همه این مواردی که مثال زدید رو من دارم!

    من از طرد شدن در رابطه می ترسیدم

    من از شکست خوردن می ترسیدم.

    من از ناشناخته ها می ترسیدم و هنوز هم احساس میکنم ترسم در این مورد بیشتر از سایر موارده.

    من از تنها ماندن می ترسیدم

    من از انتقاد شنیدن می ترسیدم

    من از تغییر می ترسیدم

    اما….

    هر چقدر روی خودم کار کردم؛ هر چقدر تلاش کردم؛ هر چقدر عمل کردم به آگاهی ها و آموزشهایتان، به همان نسبت بر این ضعف هام غلبه کردم و غلبه میکنم و روز به روز برایم کمرنگ تر می شوند. یادم افتاد تو فایلهای سفرنامه شما و مریم جان گفتید سعی کنید تنهایی رو تجربه کنید. من در ایام تعطیلات عید برای اینکه قدمی برداشته باشم و خودم رو محک بزنم و بر ترسهام غلبه کنم در یک ساختمان اداری که رئیسش خواهر زادم بود به تنهایی خوابیدم! جالبه بدونید این ساختمان در جای پرتی در وسط قبرستان قرار داشت و فاقد دوربین و وسایل محافظتی بود. ساختمان سرایداری در محوطه این اداره قرار داشت که به تازگی فوت کرده بود و خالی و فاقد سکنه بود. و کنارش هم باغ و نخلستان بود و دقیقآ منو یاد صحبت هاتون هنگام نوشتن کتاب رویا هایی که رویا نیستند انداخت و گفتم وقتی استاد تونسته منم میتونم! حتی اگه از ترس بمیرم بازم ارزششو داره و خدا رو شکر انجامش دادم. الان که به خودم نگاه میکنم میبینم با ارتباط بهتری که با خدا دارم ترسهام خیلی کمترند. و هر چقدر این رابطه را بهبود بدم میشم مثال همون شاگرد زرنگ کلاس و معلمش!یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 375 رای:
  2. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود سید علی جان

    همواره این تعهد و مداومت شما در کامنت گذاشتن و تحسین کردم و شما رو الگوی مناسبی برای خودم می دونم در این زمینه که از این بابت ازتون سپاسگزارم. به جرات میتوانم بگویم در این مدت 564 روزی که عضو سایت هستم هیچکدام از عزیزانی که از آموزشهای استاد نتیجه گرفتند و افراد موفقی بودند، استمرار شما رو در کامنت نوشتن نداشتند.

    چقدر عالی اشاره کرده بودی به ریشه ترسها. واقعآ ریشه ترس از جهل و ناآگاهیه! اگر ما شناخت داشته باشیم راجع به هر چیزی، بهتر میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و این آگاهی سبب میشه ترسی به خودمان راه ندهیم.

    بعنوان نمونه این پندمیک که شیوع پیدا کرده بود چه ترس و وحشتی در جهان راه انداخته بود. و خیلی ها نه به دلیل خود بیماری بلکه بعلت ترس از بیماری جان خودشان را از دست دادند!

    من به هیچ وجه با شرایط الانم دیگه برای خودم ترس های جدید ایجاد نمی کنم چون میدونم فرکانس ترس دووووور ترین فرکانس از خداست و چه قدر باعث میشه من دچار مشکلات بشم!

    چقد این جملت برام آگاهی دهنده بود و برایم درس داشت.واقعآ همینه! خیلی وقتها ما خودمون با دستهای خودمون، خودمون و تو تله میندازیم و بعد دست و پا میزنیم تا خلاص شویم از چاهی که با دستای خودمون کندیم.نمونش ضمانت کردنه. ما کارمندا تنها خاصیتی که از نظر بقیه داریم همین ضمانت کردنه خخخ . ولی از وقتی با آموزشهای استاد آشنا شدم نه وام گرفتم که کسی ضامنم بشه و نه ضمانت کسی رو قبول کردم، حتی نزدیکانم را! و بر خلاف گذشته که استقبال می کردم و افتخار می کردم ضامن کسی بشم و به نوعی به درد کاری بخوردم! خیلی راحت میتونم نه بگم و خلاص. و خدا رو شکر با تغییر فرکانسم خداوند این افراد و از مدارم خارج کرده و نزدیک یکساله درخواست ضمانت نداشته ام.

    چه قدر نداشتن ترس مارو بزرگ می کنه و باعث میشه رشد بکنیم و چه قدر در قرآن از اولیا خدا با ترکیب ولی خوف علیهم و لی هم یحزنون یاد میکنه

    این جملت رو هم باید با طلا نوشت. بر هر ترسی که غلبه می کنم چقدر عزت نفس و اعتماد به نفسم افزایش پیدا میکنه و این افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس سبب بزرگ شدن طرف وجودمان و رشد بیشترمان می شود.

    ممنون که هستی سید جان. ممنون که وقت میذارین و تجربیات و آگاهی هاتو با ما به اشتراک میذارین. لطفتان مستدام و ایام بکامتان باد.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  3. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود سعیده جان

    همه ما در این کلاس توحیدی در یک ردیف نشسته ایم زیرا معلم و آموزگار ما خداست!

    سعیده جان هر نکته و مطلبی که یاد میگیریم و عمل میکنیم به قسمتی از وجود تاریک مان نور می پاشه و اونو روشن میکنه و به خودشناسی بهتری از خودمان میرسیم. من هم در این مسیر زیبا در حال یادگیری الفبا هستم و باید بیاموزم و بیاموزم و بیاموزم. تعبیری که به ذهنم اومد برای شناخت ترسها و خودشناسی مثال پیاز است که هر لایه ای رو که میکنیم و دور میندازیم لایه دیگری زیرش نهفته است. و اشکمونم جاری! حالا این اشک شوقه یا اشک پی بردن به عمق فاجعه خدا می داند خخخ

    کامنت سعیده خیلی برام الهام بخش بود (راستی چقدم سعیده داریم ماشاله خخخ خدا حفظتون کنه) دیدم این تخیل و این طنز چقد حس خوبی بمن داد. انگار فرکانسش بخدا وصل باشه. یکی دو ساعت پیش داشتم فیلم بروش قادر رو می دیدم (استاد در قسمت چهارم دوره کشف قوانین زندگی توصیه کردند ببینیم) و سکانسی در این فیلم منو میخکوب کرد زمانی که مورگان فریمن (در نقش خداوند) به جیم کری میگه موهبتی که تو داری اینه که میتونی دیگران و شاد و مسرور کنی و همان لحظه یاد کامنت سعیده افتادم. باور کن تا حالا اون دیالوگ ها رو بیش از 10 بار خوندم و یه لذت عمیقی از تصور آن لحظه ها در وجودم است که با هیچی عوضش نمیکنم! اینها همه نورند؛ اینها همه معرفتند؛ اینها همه عشق بازی با خداوندند!

    ممنونم از لطف و مهرت بانو . ممنونم که برام نوشتی ؛ ممنونم که به کامنت سعیده نورانی اشاره کردید تا مسرور و شاد شوم. در پناه یزدان باشی همیشه.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود بر حبیب خدا

    چه تعبیر قشنگ و چه تشبیه ظریفی داشتید سید جان!

    امیدوارم خداوند بهم عنایتی کنه که هیچ وقت مریض نشم و نیفتم رو دستش تا مجبور نشه آمپولم بزنه خخخ

    شما خدا رو شکر اینقد توحیدی و با صلابتی که خدا نکرده کسالتم پیدا نخواهی کرد چه برسه به آمپول زدن! سلام گرم مرا خدمت خانواده محترم ابلاغ کن. عاشقتونم. در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود آزاده عزیز

    سید علی خوشدل به نکته کلیدی ای در کامنتش اشاره کرده بود و آن این است که ریشه ترس ها در ناشناخته هایمان قرار داره. اگر ما شناخت کافی راجع به هر چیزی پیدا کنیم چون برای ذهنمان منطقی میشه؛ دیگه نخواهیم ترسید.

    آزاده جان منم وقتی در آن ساختمان متروکه در قبرستان خوابیدم به خودم گفتم وقتی من باور دارم خالق همه ما خداونده و بی اذن و اجازه او برگی از درخت نمیفته؛ این خدا از من محافظت خواهد کرد. و خیلی راحتتر از آنچیزی که تصور می کردم آنشب رو سپری کردم و خوابیدم.نکته دیگه اینکه گاهی وقتا ما از چیزی نمی ترسیم بلکه چندشمون میشه و این دو از هم متفاوته . بعید میدونم کسی از سوسک یا موش بترسه چون می دونه این موجودات نمیتونند تهدید جانی برای ما داشته باشند ولی چندشمون میشه چون کثیفن!

    به قول استاد پاشنه آشیل های ما هیچ وقت از بین نمی روند! فقط ما با کار کردن دائمی میتونیم بهبود پیدا کنیم در آن زمینه و درخواست کردن نیز برای من از این قاعده مستثنی نیست.

    خوشحالم شما هم زاگرس نشین هستید. ایمان دارم در زمان مناسب و مکان مناسب دوستان هم فرکانسی رو ملاقات خواهم کرد.ممنونم که نظرتو منتقل کردی.براتون رشد روز افزون و سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود فهیمه عزیز

    ممنونم از اینکه نظرت رو منتقل کردی تا از زاویه دیگری به قضیه نگاه کنم. واقعیتش هر آنچه را که نوشتم صرفآ یک گفتگوی درونی بود فارغ از هر گونه استدلال ذهنی! اون میگفت و من مینوشتم تمام دیالوگ ها رو خودش میپرسید و خودش جواب میداد من این وسط فقط تایپ میکردم!!!

    با نظرتون موافقم که اگه قرار باشه ما ترسی هم داشته باشیم؛ خداوند میگه آن شخص باید من باشم نه شیطان! و داره اینگونه ما رو از جاده خاکی به جاده آسفالت برمی گردونه و مانع انحراف ما میشه.به قول سعیده نورانی مانع میشه ما در تیم شیطان بازی کنیم.

    فهیمه جان ولی من آنچیزی رو که بهم الهام شده رو باور و اساس زندگیم قرار میدهم زیرا این الهام حجت رو بر من تمام کرد. و این گفتگویی که به من الهام شده باور قدرتمندتری در رابطه با خداوند برایم در زندگی می سازد و بیشتر بمن کمک میکند. زیرا خداوند بی واسطه با همه ما سخن می گوید!

    فهیمه عزیز قطعآ این تحلیل و تفکر، شما رو به مسیرهای بهتر و زیباتر هدایت خواهد کرد و درک بهتر و عمیق تری از مسائل دریافت خواهید نمود.

    ممنونم بابت نگاه زیبای توحیدیتان و کامنت بسیار قشنگتون. مراقب خودتون باشید، به دستان پر قدرت خداوند میسپارمتون.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود عارفه عزیز

    دوست خوبم شما که اینقد قشنگ به نکات مثبت توجه می کنید. شما که الگوی ما در این زمینه هستید، خیلی بهتر از من می دانید هیچ اتفاقی خود به خود اتفاق نمی افته.

    من زمانی که وارد سایت شدم و روی خودم کار کردم به این سخن استاد ایمان داشتم که اگر من تغییر کنم همسرمم تغییر می کند.و این اتفاق افتاد و هر فایلی که استاد میزاره رو ازم میخواد براش انتقال بدم که گوش کنه. ما هم در زمینه روابط چالش بسیار داشتیم و الگوهای تکرار شونده!

    من مقاومت عجیبی داشتم در برابر محبت کلامی؛ میگفتم تو باید تو رفتارم ببینی عشقمو ! دوست داشتنمو! و همواره متهم بودم به بی احساسی. ولی همین بازی نکات مثبت که از خودت به یادگار دارم سبب شده من مقاومت هام خیلی کم بشه. لااقل یکبار هم شده اگر در طول روز فرصت نکنم ولی شب میتونم جبران کنم و با خواندن اتفاقات خوب روزانه ام ازش تشکر کنم بابت غذا یا چایی یا اتو کردن یا هر کار دیگری و بهش محبت کنم و اینطوری من به حرف اومدم خخخ

    شما هم اگر تمرکزتون رو بزارید روی رابطه با خودتون و به نکات مثبت همسرتون تمرکز کنید همه چیز تغییر خواهد کرد. هیچ آدمی، بی احساس نیست! فقط همدیگرو بلد نیستیم، همین! و قطعا خداوند در این مسیر در کنارتان خواهد بود.

    فهیمه جان یادت باشه ساختن قشنگه؛ خراب کردن و همه بلدن!

    امیدوارم تونسته باشم منظورمو منتقل کنم. مطمئنم با توانائی ای که در شما سراغ دارم می تونید خلق کنید و از نو بسازید و طرحی نو دراندازید دوست عزیز.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود حسن آقای گل

    ممنونم که وقت گذاشتید و تا این وقت شب بیدار موندین و نظرتون رو با من به اشتراک گذاشتید. امروز اولین کامنتی است که دارم پاسخ میدم.منظورتون رو متوجه شدم حسن جان! چه خوب به اهرم رنج و لذت اشاره کردید.اهرمی قدرتمند برای غلبه بر ترسها؛ برای قانع کردن و منطقی کردن خواسته ها برای ذهن.

    ممنونم از توجه و نگاه زیباتون که نشانه وجود زیباتونه. برات بهترینها رو آرزو میکنم رفیق.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود بر آقا احسان عزیز

    آقا احسان من خیلی اسمتونو دوست دارم!

    البته خودتونم خیلی دوست دارم!

    چرا اینو گفتم؟ چون یادم اومد زمان نوجوانی و اوایل جوانی همش غر میزدم چرا اسم منو اسداله گذاشتید! شایدم حق داشتم! آخه آنوقتها تنها اسدالله که وجود داشت، اسدالله خان (مرحوم محمد علی کشاورز) در سریال پدر سالار بود!!! خخخ

    نمیدونم شما آنوقتها ایران بودین یا نه؟ و این سریال و دیدین یا نه؟ بعدش همش میگفتم بابا این اسمی که روی من گذاشتین برای 60 سالگی به بالام خوبه خخخخ و چند بار میخواستم اسممو عوض کنم و بذارم احسان!. یه ارتباط خوبی با این اسم دارم و به همین خاطر کامنت های زیباتونم همواره دنبال میکنم . شاید اگه پروسه تغییر اسم آنوقتها سخت نبود من الان اسمم احسان بود خخخ.یادمه منو میترسوندن مگه دادگاه رای میده الله رو از اسمت حذف کنی؟! و توهماتی ازین قبیل که باعث شد بی خیالش بشم و به امید خدا برم به سمت جا افتادن اسمم در سن بالای 60 سالگی خخخ

    احسان عزیز اعتراف میکنم اولین بار بود که خودم معنی یه کلمه رو در قرآن سرچ می کردم! اینم من سرچ نکردم بهم گفته شد! و من فقط انجامش دادم. کامنتتو چند بار خوندم. حتی همسرم گفت یه کامنت خوب برام بخون من کامنت شما رو با صدای بلند خوندم تا خودم بهتر و بیشتر بفهممش! واقعا ارتباطی که بچه های دوره 12 قدم با قرآن دارند مثال زدنیه. و همیشه به این انس و نزدیکی که این دوره در بچه های 12 قدم ایجاد کرده غبطه میخورم. ان شاالله در فرصت مناسب این دوره رو تهیه خواهم کرد.

    احسان جان خیلی لذت بردم از کامنتت دوست عزیز. خیلی یاد گرفتم و همیشه یاد میگیرم از کامنت هات!

    یاد این سخن استاد تو دوره قانون آفرینش افتادم که زبان فارسی در مقابل زبان عربی همیشه کم میاره و دهها واژه در زبان عربی، یک معادل در زبان فارسی دارند و شما چقدر قشنگ این نکته رو برای من عملا تدریس کردید و واقعآ هم همینه.

    دیدگاه و گفتگویی که راجع به حضرت داود نوشتی رو به عینه زمانی که در آن ساختمان متروکه خوابیدم با خودم داشتم و همین نکته باعث شد ارتباط بگیرم با خدا و دلم قرص بشه که خدا حافظ منه. همان خدایی که هر جنبنده و موجودی در هستی بی اذنش قادر به انجام کاری نیستند.

    ممنونم آقا احسان عزیز وقت رفتن سر کار است وگرنه حرفای من تمومی نداره خخخ . ممنونم که وقت گذاشتید و برام نوشتید. ممنونم که هستی و لذت میبرم از کامنت هات. در پناه خداوند توانا باشید دوست عزیز.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود جناب نیکو

    قبل از اینکه کامنتتون رو جواب بدم هدایت شدم به کامنتی که در این جلسه تو سایت گذاشتید. منو برد به اردیبهشت پارسال در فیلبند و خاطرات خوب این بهشت خداوند رو جلوی چشمم مجسم کرد. اصغر آقا اون حال خوبتون، اون لوکیشن زیبایی که توش هستین رو خریدارم!

    تا میتونید لذت ببرید از آن فضا و ایمان داشته باشید خداوند کارها رو براتون انجام میده. خوشحالم از اینکه کامنتم (البته من فقط تایپ کردم) مورد استفادتون قرار گرفته و ممنونم بابت محبت و لطفتون. در پناه خداوند باشی. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: