پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.


و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

اهدافی مثل: رسیدن به وزن دلخواه؛ رسیدن به وضعیت مالی دلخواه و …

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • فکر می کنم به خاطر اینکه مرتبا قدم هایی که باید برای هدفم بردارم را به تعویق می اندازم
  • چون من در شروع کار، انگیزه دارم اما خیلی زود انگیزه هایم را از دست می دهم
  • چون من هدف هایم را خیلی بزرگ و غیر واقع بینانه انتخاب می کنم
  • چون من از شکست خوردن می ترسم به همین دلیل خیلی پیگیر هدف هایی که انتخاب می کنم نیستم
  • چون من خیلی زود با برخورد با اولین مانع ناامید می شوم
نکته: در فایل صوتی و تصویری، مثالهای بیشتری با جزئیات توضیح داده شده تا مفهوم سوال را بهتر درک کنید و پاسخ‌های دقیق‌تری برای این سوال پیدا کنید.
توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید. سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Ehsan Moqadam» در این صفحه: 4
  1. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته نازنین و همه دوستان جان خودم در این مسیر زیبا و پرمهر الهی

    خدارا سپاس‌گزارم که نور هدایت خودش رو در زندگی من و دوستان عزیزم که در این جمع دوست داشتنی هستند می‌تابد و هر روز مسیر مستقیم را برایمان نمایان‌تر می‌کند مسیری که تنها و تنها زیبایی و آسانی است.

    این سری فایل‌های اخیر و دوره کشف قوانین بیش از همه چیز کیفیت ارتباطم با خداوند را بسیار بهبود بخشیده که به‌نظرم مهم‌ترین مورد هم دقیقاً همینه، یعنی زمانی که کیفیت ارتباط با خدا بهبود پیدا میکنه شما فقط ثروتمند نمیشی، فقط کارهات راحت‌تری پیش نمیره، فقط عشق و صمیمیت بیشتری را در ارتباطات تجربه نمیکنی، فقط جسم و روحت سلامت‌تر نمیشه، بلکه احساس زنده بودن داری که از همه این‌ها ارزشمندتره و این الماسی است که در این روزها بیشتر جلای آن را حس می‌کنم، با تمام وجودم از اساتید خوب خودم سپاس‌گزارم که به زیباترین شیوه ممکن این آموزش‌ها را به ما منتقل می‌کنند.

    اما زمانی که به پرسش این فایل دقت کردم، چه در حالت تجربه مثبت و زمان‌هایی که به اهداف خودم رسیدم و چه در حالت منفی یعنی زمان‌هایی که نرسیدم به اهدافم یا نصفه کاره رهایشان کردم، یه موردی بیش از همه تو گوشم زنگ زد که خب استاد عزیز در دوره کشف قوانین هم خیلی خوب و مفصل دربارش صحبت کردند و اون هم باور به خالق بودنه. یعنی تمام کم‌کاری‌ها، بی‌انگیزگی‌ها یا ادامه ندادن‌ها ریشش برمیگرده به این موضوع که ما باور نکردیم که واقعاً این خودمان هستیم که داریم اتفاقات زندگی خودمان را رقم میزنیم و در طی فرایند با قدرت دادن به موضوعات مختلف از هدف خودمان باز میمونیم، چرا؟ چون نهایتاً به این نتیجه میرسیم که عوامل دیگری هم هستند که تأثیرگذارند و شاید به صلاحمان نباشد و اینگونه خودمان را راضی می‌کنیم.

    درواقع این موضوع خود خود شرکه. ما فکر می‌کنیم وقتی صحبت از شرک میشه یعنی بیای بگی آره خدا کیه بابا و از این حرفا اما شرک مفهومیه که در قلب و ذهن ما اتفاق میفته و وجودمون رو در برمی‌گیره. زمانی که ما قدرت میدیم به عواملی که سر راه ما قرار میگیرند که به‌نوعی سد راه ما برای تحقق خواستمون بشند، حالا در هر لباس و رنگی، این خود شرکه. اما وقتی میایم این باور که تنها من هستم که اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم و هیچ عامل دیگری تأثیرگذار نیست رو در خودمون ایجاد میکنیم، هرگز از مسیرمون متوقف نخواهیم شد. ممکنه نجواهایی بیان و سدهایی ایجاد بشوند اما زور این باور بارها و بارها قدرتمندتر از این نجواها و سدها خواهد بود. این باور به خودی خود چنان شور و اشتیاقی را در ما ایجاد میکنه که امکان نداره از توقف بازبایسته.

    وقتی به یاد آوردم مواردی که به خواسته‌هام رسیدم رو به این نتیجه رسیدم که من باور داشتم که میرسم حالا در خیلی از مواردش هم ناآگاهانه بوده اما قشنگ به یاد دارم که هیچ ترمز خاصی دربارشون نداشتم یا یه جوری غلبه میکردم بر ترمزهایی که وجود داشت.

    اما درمقابل مواردی هم بود که به محض برخورد با کوچکترین تضادی از حرکت ایستادم، چرا؟ چون زور موارد بیرونی بیشتر از زور باور، ایمان و شور و اشتیاق من بود.

    نکته مهمی که بسیار در هدف‌گذاری مهم و جریان سازه توجه به هدایت الله. در بسیاری از موارد ما وقتی روی خودمون و توانایی‌هامون حساب میکنیم، شاید در شروع یه انگیزه‌هایی داشته باشیم، اما خیلی سریع این انگیزه‌ها فرو میشینه، چرا؟ چون که منطقی پشتش نیست و در تجربیات قبلی اثراتی ازش وجود نداره و ذهن میاد با یه دو دوتا چارتای ساده به این نتیجه میرسه که نه تو از پس این کار برنمیای، اما وقتی که میایم فارغ از اینکه الان چقدر آمادگی و تواناییش رو داریم روی جریان هدایت حساب میکنیم و به یاد میاریم زمان‌هایی که این جریان هدایت چه معجزه‌هایی رو در زندگیمون رقم زد، اونقوت دیگه یه آدم صرفاً با انگیزه نیستیم، ما احساس خدایی خواهیم داشت.

    موضوع و بیماری خیلی مهم دیگه‌ای که در دوره شیوه حل مسائل باهاش آشنا شدم که اصلاً یه تنه خودش بزرگ‌ترین مانع رسیدن به خواسته‌های زیبا میتونه باشه، کمال‌گرایی است. اینکه اولاً اهداف نامناسب انتخاب میکنیم و در ثانی به‌دنبال برداشتن قدم‌هایی بیش از ظرفیت خودمان هستیم تا به دیگران را راضی کنیم یا ثابت کنیم که ما چقدر توانمند هستیم درصورتی که دقیقاً قانون برعکس این موضوع عمل میکند یعنی زمانی که شما خودت به این باور میرسی که توانمندی جهان تو را توانمندتر خواهد کرد بدون اینکه نیازی داشته باشی که کسی از آن مطلع باشه. درواقع همین کمال‌گرایی به‌جای اینکه به راه‌حل‌های سازنده فکر کنه و بیاد زخم رو از ریشه درمان کنه به‌دنبال مسکنیه که فقط برای همین لحظه آرامش کنه. به عبارت ساده‌تر با دست‌کم گرفتن یا بی‌ارزش تلقی کردن بهبودگرایی به‌دنبال پاک کردن صورت مسئله است. صورت مسئله چیست؟ همان هدف یا الگوی تکرارشونده. در واقع این بیماری باعث میشه ما به‌جای اتفاق افتادن یا تجسم نقطه دلخواه، به موانع موجود فکر کنیم و طبق قانون چیزی را جذب میکنیم که بیشتر به آن توجه میکنیم یعنی موانع، یعنی کمبودهای بیشتر اما زمانی که به شیوه بهبودگرایی عمل میکنیم کانون توجه ما به روی نقطه ایصال به مقصوده یعنی هر قدمی که برداشته میشه رو یه قدم خودش رو به هدف نزدیک‌تر میبینه و طبق قانون جذبش میکنه چون بیشتر بهش توجه کرده.

    در سمت دیگر این ماجرا رقابت و مقایسه بادیگران هم مزید بر علت میشود و به آتش موارد قبلی میدمد. در شرایطی که اگر خودمان را از دیگران جدا کرده و تنها به فکر بهبود خود باشیم همه چیز بر وفق مراد ما پیش خواهد رفت.

    شاید این مورد باید در ابتدا گفته میشد اما تعریف کردن موفقیت و هدف به شیوه صحیح باعث و بانی تمام این موارد قبلی می‌تواند باشد. اینکه هدف رسیدن به مقصد خاص نیست، اینکه مثلاً در کنکور نفر اول باشم، در بیزینسم بی‌رقیب باشم، با فلان کس ارتباط داشته باشم یا فلان هیکل رو داشته باشم، هدف این شخصیتی است که در مسیر داره ایجاد میشه، هدف این بهبودها، انگیزه‌ها و احساسی است که در لحظه داره ایجاد میشه، احساس آگاهی و آرامش بیشتر و درک هدایت الله در نقطه به نقطه مسیر، هدف عشقه عشق فارغ از اینکه دیگران چی دوست دارند کاری رو انجام بدی و چیزی رو داشته باشی که عاشقشی. وقتی که هدف به این شکل تعریف میشه ما از رسیدن به نقطه هدف رها میشیم و به احساس آرامش و خوب میرسیم و همین موضوع باعث میشه که ما در مسیر خواستمون قرار بگیریم و به سادگی هدفمون رو تجربه کنیم چون به یاد میاریم که هدف ما از رسیدن به این خواسته و هدف، رسیدن به احساس خوب بیشتره پس اگر من احساسم خوب باشه یعنی همین الان هم به هدفم میرسم پس طبق قانون احساس مشابه احساس مشابه بیشتری رو جذب میکنه یعنی جهان شرایطی رو برای من ایجاد میکنه که من احساس خوب را بیشتر و بیشتر حس کنم.

    دست کم گرفتن هدف و مسیر رشد هم از موارد مهم دیگه‌ای که خیلی وقت‌ها یقه خودم رو گرفته، به این معنا که در شروع وقتی هدفی رو برای خودمون تعریف میکنیم قبل از اینکه به اون هدف برسیم احساس میکنیم که اون هدف کوچکه یا اتفاق خاصی نیفتاده یا نمیفته اگر به اون هدف برسیم، بنابراین خیلی راحت رهاش میکنیم درصورتی که اینطور نیست، رشد ما انقدر آرام اتفاق افتاده که ما متوجه نیستیم که رشد کردیم و از اونجایی که همیشه هدف‌ها و خواسته‌های ما بزرگ‌تر میشن فکر میکنیم که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و دلسرد میشیم و ولش میکنیم. اما وقتی نقطه شروع رو به یاد بیاریم و تغییرات هرچند کوچک این مسیر رو متذکر بشیم، نه تنها بی‌انگیزه و دلسرد نمیشیم بلکه از ذره ذره تغییرات خودمون هم به احساس خوب میرسیم و انگیزمون برای ادامه مسیر بیشتر میشه و توانایی و باورهامون و احساس لیاقتمون نسبته به اون خواسته و خودمون بیشتر و قوی‌تر میشه و همین موضوع و احساس خوب ما رو در مسیرهای راحت‌تری برای تحقق خواسته و هدف قرار میده.

    موضوع دیگه اینکه اهداف سالم برای خودمون تعریف نمیکنیم، گاهاً پیش میاد اهدافی که ما برای خودمون تعریف میکنیم با ارزش‌های بنیادین ما در زندگی در تعارضه و همین موضوع باعث میشه که ما به خوبی ادامه ندیم چون خیلی سریع به پوچبی و ناسالمی هدفمون پی میبریم و بی‌خیالش میشیم که این موضوع از این جهت که یه شخصیت اشتباه‌کننده رو در ما ایجاد میکنه برای ما مفید نخواهد بود چون یادآوری شکست‌های گذشته میتونه برای تعریف و پیشروی برای هدف‌های بعدی مارو دچار مشکل کنه.

    یکی دیگه از موانع رسیدن به هدف مرور تجربیات ناموفق گذشته است. اما باید پذیرفت که تجربیات گذشته به خاطر افکار و باورهای قبلی ما بوده و باید برای ذهنمون منطقی کنیم که وقتی من دارم آگاهانه به کانون توجه و افکارم جهت میدم بدون شک اتفاقات برای من متفاوت رقم خواهد خورد و دلیل نمیشه که این بار هم بخوام شکست بخورم و اصلاً شکستی وجود نداره یعنی همان به‌ظاهر شکست‌ها و تجربیات ناموفق من رو به سمتی سوق داد که برم ایراد خودم رو پیدا کنم و قانونش رو بفهمم تا خیلی نتایج کیفیت بهتری داشته باشه تو زندگیم و هدف‌ها رو هم درست‌تر تعریف کنم برای خودم.

    تلاش برای حفظ محیط امن و مقاومت در برابر تغییر و به‌نوعی درست نبودن جای اهرم رنج و لذت در ذهن یا عدم جسارت در پرداخت بها. اگر ما به درستی اهرم رنج و لذت برای خودمون تعریف نکرده باشیم در مقابل تغییر و خروج از منطقه امن خودمون بسیار محافظه‌کارانه عمل خواهیم کرد و این موضوع انرژی زیادی را از ما میگیره که میتونه ما رو در همان ابتدای مسیر متوقف کنه یعنی تغییر و خروج از منطقه امن هراس آفرین و بی‌ارزش میشه در برابر نتایج مطلوبی که این تغییر میتونه برای ما داشته باشه و ما حاضر نخواهیم شد تا بهای رسیدن به خواسته رو پرداخت کنیم و چیزهایی که لازم هست رو در این مسیر قربانی کنیم. مثل کاری که ناپلئون در زمان جنگ انجام میداد و دستور میداد که تمام کشتی‌های خودی را به محض ورود به منطق جنگی آتش بزنند تا افراد هیچ راهی غیر از پیروزی در ذهنشان نداشته باشند، یا پیروز میشوی یا میمیری یا واقعه عاشورا که امام حسین با تمام توان بهای رسیدن به هدفش رو پرداخت کرد.

    در واقع مکتوب نکردن دلایل و انگیزه‌ها و فراموشی اون‌ها باعث میشه که ما به اهدافمون نرسیم یعنی خیلی راحت و با برخورد به تضادها فراموش کنیم که اصلاً چرا این هدف رو برای خودمون تعریف کردیم اما وقتی که میایم مکتوب میکنیم متوجه میشیم که واقعاً رسیدن به این هدف ارزشش رو داره، مثل چکاپ فرکانسی که تا وقتی ننویسی متوجه نمیشی که چقدر تغییر کردی و همین نوشتن و یادآوریش چقدر میتونه به ما انگیزه بده و باورهامون رو قوی‌تر کنه، هرچقدر باورها قور‌تر بشه احساس خوب بیشتر میشه و مسیر آسان‌تر.

    این‌ها مواردی بود که به لطف هدایت الله بهم گفته شد و سپاس‌گزارم برای این جریان فوق‌العاده که روز به روز من رو شادتر و زندگی رو برام عمیق‌تر کرده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    درود بر شما یاسمن جان

    سپاس‌گزارم که انقدر زیبا و زیبابین هستی و زیبا نوشتی

    این همان وعده قدرتمند خداست که حتی به بندگان خطاکار هم فضل خودش رو ابراز کنه

    من نکردم امر تا سودی کنم

    بلکه مر بر بندگان جودی کنم

    وقتی داشتم کامنت شما رو می‌خوندم یه موضوعی خیلی زیاد توی ذهنم مرور میشد و اون هم نقش شور و اشتیاق + باور مناسب درباره کار، خودمون و پول

    من از وقتی دوره ثروت 1 رو شروع کردم خیلی جدی‌تر کار تخصصی خودم رو پیدا کردم و روش زمان گذاشتم، البته من قبل از آشنایی با استاد هم مشغول به این کار بودم اما ثروت1 و راهنمای عملی دریچه‌های تاره‌ای از این کار رو به روم گشود و اصلاً تبدیل به کسی شدم که نمی‌تونم این کار رو انجام ندم، این رو در حالی میگم که توی ماشین مورد علاقم نشسته بودم که از طریق دیگه‌ای جز کار اصلیم شرایطش به‌وجود اومده بود و داشتم همینطوری از اتوبان یادگار امام میرفتم که یکدفعه یه شهودی رو دریافت کردم که پسر این اون چیزیه که تو دنبالش بودی واقعاً؟! یعنی ته زندگیت همینه؟ دنیای تو در همین خلاصه میشه؟ چون تا قبلش نمیشه گفت شکست اما یه حالتی برام تو کار پیش اومده بود که من رو به این نتیجه رسونده بود که آقا تو این کار پول نیست یا اگرم باشه به تو نمیرسه و سخته برو دنبال یه کار دیگه و همین من رو وارد یه جریان دیگه‌ای کرد که خب در مدت خیلی کوتاهی من موفقیت خیلی خوبی بدست اوردم تا اینکه رسید به زمان این شهود که به خودم اومدم گفتم نه، موضوع خونه و ماشین و چهارتا صفر اضافه‌تر تو بانک نیست، این چیزا مال آدم معمولی بی‌سواداست(ناآگاه از قانون و قدرت درونیشون)، برو دنبال مسیرت برو بچسب به همان کار.

    همین موضوع باعث شد که من خیلی قدرتمندتر بچسبم به کارم اما همچنان ترمزها تا همین الان ادامه‌داره.

    اوایل بعد از این اتفاق تا همین اخیر من با اینکه بیزینسم به اون خوبی پول نمی‌ساخت اما از یه طرف خوشحال بودم که ببین درسته پول نساختی اونقدری که باید اما عوضش نشان دادی که چقدر کارت رو دوست داری و عاشقشی ایول، بعد متوجه شدم این تلست که داره من رو غرق میکنه، من که آدم بی‌تجربه‌ای نیستم یا تازه وارد این کار نشدم که بگم تکاملم طی نشده و باید خاک خوری کنم، 100٪ باورهای من این نتایج رو ضعیف کرده، اتفاقاً هر کی عاشق‌تره باید بیشتر هم پول بسازه

    مگه استاد عاشق کارش نیست؟

    کدوم استاد موفقیتی (البته من اسمش رو میگذارم استاد زندکی کردن به شیوه صحیح و آسان چون انقدر ما برخلاف این رویه زندکی کردیم که درست و طبیعی زندکی کردن برامون شده موفقیت) انقدر نتایج مالی خوب ایجاد کرده؟

    مگه رونالدو و مسی عاشق کارشون نیستن؟

    کدوم فوتبالیستی به اندازه این افراد پول ساخته؟

    پس عشق و ثروت در یک راستا قرار دارند.

    اگر من نتونستم پول بسازم به خاطر باورهای منه وگرنه من همونی هستم که تو یه شغل دیگه تو یه مدت خیلی کوتاه انقدر شرایط خوبی برای خودم ایجاد کردم به لطف خدا، آیا غیر ازینکه من اون باورهای مناسب رو در مورد کار خودم ندارم؟!

    من بیزینس‌های مختلف زیادی رو امتحان کردم که فکر می‌کردم دوستشون دارم و هنوز هم دارم اما الویت من همین کاری بود همیشه تو ذهنم که دوستش داشتم اما چون باورهام در موردش ضعیف بود نتیجه دلخواهم حاصل نمیشد، قدم برمی‌داشتم، تلاش می‌کردم اما اصلاً راضی‌کننده نبود.

    می‌خوام بگم خیلی وقت‌ها ما میدونیم چیو دوست داریم اما باورهای نامناسبمون درباره اون کار ما رو به این ابهام میرسونه که نکنه این اون رسالت من نباشه؟ اون چیزی که قلبم باهاش هماهنگه و روحم رو به والایش میرسونه!؟

    مطلبی که استاد درخصوص کارشون در جلسه 4 کشف قوانین صحبت کردن و اون اشتیاقی که هیچ سدی رو نمی‌شناخت، چرا؟ چون استاد این باور رو برای خودشون منطقی کردند در شروع کار که آقا من هستم که دارم شرایط رو خلق میکنم فارغ ازینکه بقیه بخوان یا نه که خود این باور به تکامل در وجود ایشون و همه ما کامل‌تر و نهادینه‌تر میشه.

    یعنی خود من این ابهام برام ایجاد میشه که آیا باز هم این کار همون کار اصلیست؟

    که به خودم میگم تو پیش برو تو ثروت بساز اونوقت مسیرها برات کامل‌تر میشه انوقت واضح‌تر میشه.

    یه موقع تو این تله نیفتیم که چون به‌خاطر باورهای نامناسبمون درباره کار به نتایج دلخواه نرسیم فکر کنیم که این مسیر مسیر مورد علاقمون نیست، بهتره با خودمون رو راست باشیم و الگوهایی رو تو همین کار پیدا کنیم و بهتر ازون نتایج رو ایجاد کنیم یا اگر هم الگویی نیست با این باور که من هستم خالق زندگی خودم به نتایج مدنظر برسیم و بعد برای بودن یا نبودن در این مسیر تصمیم بگیریم.

    باز هم از شما دوست خوبم سپاس‌گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  3. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    درود بر شما دوست عزیز با اسم زیبایی که دارین

    یکی از بهترین کامنت‌هایی که خوندم کامنت شما بود واقعاً سپاس‌گزارم که اصل مهمی به نام سپاس‌گزاری را در جریان هدف‌گذاری عنوان کردید.

    یکی از چالش‌های ما در هدف‌گذاری عدم درک این موضوعه که چگونه قراره اتفاق بیفته؟

    به‌نظرم بهترین، ساده‌ترین و در دسترس‌ترین راه برای درک این مسئله و تحقق خواسته‌ها سپاس‌گزاریه.

    یادآوری عظمت خداوند باعث میشه منطق ذهن ما از قالب‌های محدودی که براش تعریف شده خارج بشه و از ابعاد بالاتری به نعمت‌ها نگاه کنه، برای همین هست که قرآن می‌فرماید ان شکرتم لازیدنکم

    چون همه چیزهایی که ما به‌دنبالش هستیم همین حالا هم هست اما چون ما در مدارش نیستیم بهش دسترسی نداریم و سپاس‌گزاری سریع‌ترین راه برای رسیدن به مدارهای است که خواسته‌های ما موجوده چون باعث میشه انرژی‌های درونی ما حالت بهتر و مثبت‌تری پیدا کنه و ارتعاشاتی که به جهان ارسال میشه اتفاقاتی را در تجربیات زندگی ما ایجاد کنه که هماهنگه با حالت این ارتعاشات

    نوشته شما باعث شد توی دفترم یکبار دیگه برای تک تک نعمت‌ها تا جایی که حافظم یاریم میکرد سپاس‌گزاری کنم و چقدر احساسم عالیه از شما دوست نازنینم سپاس‌گزارم

    حس و حال نوشته شما انقدر شیرین و دوست‌داشتنی بود که واقعاً من هم برای تمام سپاس‌گزاری‌هایی که شما داشتید از خدا سپاس‌گزار شدم

    امیدوارم که هر روز زندگی بهتر و عمیق‌تری رو تجربه کنید و لیست سپاس‌گزاری‌هاتون هر روز بیشتر و بلندتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    درود بر شما سهیلا جان

    سپاس‌گزارم که انقدر زیبا می‌نویسید و آیات به‌جا و دقیقی از قرآن را مترکر میشید

    در مورد این هدف چندتا موضوع به ذهنم اوند که اشاره کنم:

    1. نقش شور و اشتیاق در انجام یک هدف خیلی مهمه، خود من هم مثل شما خیلی زیاد به مهاجرت فکر می‌کنم و حس می‌کنم که خیلی براش انگیزه دارم اما دقیق‌تر که میشم میبینم اینجا هنوز خیلی چیزهایی رو دوست دارم که تجربه کنم و اشتیاقم کم‌رنگ‌تر میشه یعنی حس می‌کنم من با تمام وجودم نمی‌خوام این اتفاق بیفته و مطمئن نیستم دربارش به‌همین دلیل هم هدایت‌ها و پاسخ‌های واضح و قطعی رخ نمیده

    2. به صلح رسیدن با شرایطی که دوست عزیز دیگه‌ای هم اشاره کردن نکته بسیار مهمیه، نباید فراموش کنیم که در جهان فرکانسی زندگی می‌کنیم و جهان رو نمیشه گول زد، لذت بردن از زندگی خیلی عالیه اما اگر احساس ما مسبت به اون خواسته خاص یا اون شرایط خاص جالب نیست بدون شک جهان ما رو با همین شرایط مشابه هح‌مدار خواهد کرد، یعنی خواسته رخ میده اما شما رو به اون احساس مدنظر نمیرسونه، به‌همین خاطرم هست که وقتی از این زاویه نگاه میکنی از یه طرف دلت می‌خواد اون خواسته اتفاق بیفته و از طرف دیگه نه، درصورتی که اگر عمیقاً جهان اون صلح رو دریافت کنه بدون‌شک به مکان دیگه منتقل خواهید شد.

    3. قدم برداشتن برای خواسته برای رسیدن به‌وضوح بیشتر هم مورد خیلی مهمیه. راه‌هایی که ما برای رسیدن به خواسته می‌شناسیم بسیارمحدوده اما هدایت الله نامحدود برای همین ممکنه که ما به این دلیل خواستمون رو نداریم که به شیوه‌های خودمون بسنده کردیم، مثلاً من خودم تصمیم گرفتم قبل از اینکه بخوام به‌طور قطع به یه جای خاص فکر کنم سفر کنم، حتی برای هرچند وقت هم که شد یه جا بمونم بعد تصمیم بگیرم(تکامل رو هم رعایت کنم)

    4. و بحث حفظ حریم امن و نشکستن پل‌های پشت سر هم خیلی خیلی مهمه که فکر می‌کنم همه ما درگیرش هستیم، یعنی می‌خوایم همین آدم باشیم با همین مشخصات و احساسات و افکار و یه چیز جدید رو تجربه کنیم

    امیدوارم که هر جایی که هستید شاد و پیروز باشی دوست من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: