توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
افراد معمولا به من می گویند:
- آدم خوبی هستی اما خیلی بدقول هستی و نمی توان روی حرف و قول شما حساب کرد؛
- آدم خوبی هستی اما نامنظم هستی یا به بهداشت فردی خود اهمیت نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما در مراوده با دیگران، دوست داری فقط درباره خودت صحبت کنی و مجالی به دیگران برای صحبت کردن نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما هر بار کارهایی که باید انجام دهی را فراموش می کنی و می گویی: “یادم رفت”
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10181MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1021MB22 دقیقه
سلام آسیدحسینِ جان ، عزیزِدل .
خییییلی عالی و دقیق گفتین .
یاد آیهای که هم با مفهوم خودشناسی و بازتاب بیرونی در ارتباطه
و هم با نگاه اصلاحی و الهی هماهنگه، افتادم :
“إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ”
سوره رعد، آیه 11
همانا خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد تا زمانی که آنان، حال خود را تغییر دهند.
این آیه، ستون اصلی مسیر خودشناسی و اصلاح الگوهای تکراریه؛ اینکه هر بازخورد بیرونی، بازتابی از آن چیزیست که در درون ما جریان دارد، و تنها با تغییر آن، میتوان دنیای بیرون را هم متحول کرد.
🟣خدایا شکرت🟣
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد و خانم شایسته مهربان
یکی از الگوهای تکرار شونده برای من در سالهای گذشته این بود که قیمت طلا افزایش پیدا میکرد و هر بار من به خودم میگفتم که کاشکی طلا میخریدم و کلی حسرت می خوردم. من سالها بود که کار میکردم و دوست داشتم ارزش پولم حفظ بشه ولی هر بارکه قیمت طلا بالا میرفت پیش خودم میگفتم که قیمت طلا دیگه از این بالاتر نمیره به همین دلیل نمیخریدم. پولمو تو بانک نگه میداشتم و درصد خیلی کمی بهم سود میداد.
این موضوع هر سال تکرار میشد و من متوجه الگوی تکرار شونده نبودم و درک نمیکردم و از این مباحث آگاهی نداشتم.
الان که دو سه سالی گذشته و من متاهل و فعلا خانه دار هستم. چند ماه پیش من یه مقدار پول پس انداز داشتم و تو ذهنم بود که بزارمش تو بانک. من متوجه شدم که ذهنم مقاومت شدیدی داره و انگار تو بانک گذاشتن عادتشه( البته اینو الان متوجه شدم). همون موقع ها بود که از شما فایلی گوش کردم که در مورد الگوهای تکرار شونده توضیح میدادید. دقیق یادم نیست کدوم فایلتون بود ولی گفتم بیام کامنتم رو روی این سلسله فایلا بزارم. چون موضوعش به این فایلها برمیگرده.
به این راحتیا نمیتونستم برم طلا بخرم با اینکه از الگوهای تکرار شونده ش آگاه بودم.اومدم یه برگه برداشتم و شروع کردم قیمت طلا رو توی این سه چهار سال آخر توی ماههای متفاوت رو برگه آوردم قیمت رو برای هر سال جداگونه با دو سه تا از ماههاش رو مینوشتم هم برای ذهنم با ریز و درشتش با جزئیاتش رو برگه آوردم که کاملاً براش منطقی کنم و الگوهای تکرار شونده تو این موضوع رو واضح ببینه. استاد من حرف شما رو گوش کردم و بازخوردی که از الگوی تکرار شونده تو این موضوع گرفتم اومدم توی پاییز سال 1403 به میزان پولی که داشتم طلا خریدم و الان دعاگوی شما هستم. این چند ماهه بارها به خودم گفتم توحرف استاد رو گوش کردی ببین نتیجهش چی شد. مقاومت ذهنی شدیدم شکسته شد و نتیجه ش هم مشخصه .ایمانم خیلی قوی شد و این برام خیلی ارزشمنده.
خداروسپاسگزارم بابت هدایتش
استاد از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم که دست ِ خداوند تو زندگیم هستید
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی ک نشانه ی من الگوهای تکرار شونده باشد برمیگردم ب قدم سوم و یادداشت هایی که کرده بودم تو ذهن من مونده
بحث با دخترم هرچند وقت یبار بود ک هربار بهتر میشه اما دوباره این موضوع پیداش میشه میفهمم باید دوباره جدی بگیرم اینو و روش کار کنم
همش بدلیل انتقادات زیاد من ودیدن نکات منفی دخترم هست کافیه بخام توجهم بره روی نکات منفیش دیگه رگباری میشه شوهرم دک ب دیقه میگه ببین اینو ریخت اینو خراب کرد چرا فلان کرد …
موضوع بعدی هرچند وقت یبار چ پس انداز کنیم چ نه صفر میشیم دوباره وچندساله دوست داریم یک مسافرت باهم بریم هرسال نشده
نزدیک ب قرار داد خونه پول عوض کردن محل زندگیمون نداریم و دوباره توی همین خونه میشینیم
موضوع دیگه همسرم با خانوادم هیچ ارتباطی نداره مگراینکه اونا بیان خونمون چندروز بمونن اون هیچوقت نرفته خونه پدرم
اما من هربار ناخاسته میرفتم تلفن میکردم ب خانوادش و هربار ازمن انتقاد شده توسط اونا ک بی معرفتی و مادرهمسرم با رفتار سرد و بی میلی رفتار کرده پشت سرمن نمیدونم هیچ خبری ندارم اما بعد چند ماه میرم سرد رفتار میکنه جوریکه من حتی دیگه حرف نمیزنم انگار حرفی نمیمونه بااون رفتار سرد و دل پراز انتقاد ناراحتی ک داره
ک اومدم همسرم رو الگو گرفتم ترسهام کمترشد چون دارم کار میکنم گفتم اون آزاده منم آزادم قرار نیس کسی منو بازخواست کنه ک میدونم هربار باید رو این باور کار کنم و ایگنور کنم انتقادات بیجارو عزت نفسم رو بالاببرم بازهم باید کار کنم
موضوع بعدی واسه هنرم افراد ارزش قائل نیستن
پیشم کار انجام میدن بعد موقه پول دادن چک وچانه میزنن یا حتی برای افراد خیلی نزدیک انجام میدم اصلا تعجب میکنم وقتی فرد ازش ایراد میگیره بااینکه خیلی خوب شده اما فقط میگرده ک حداقل یک ایرادی ازش بگیره تا اینکه اینهمه هنر و خلاقیت رو ببینه
یک مدت مشتری خوب دارم یک مدت هیچ مشتری ندارم ومیگم خب چرا مشتری ندارم
نکنه من تاآخرش اینجوری باشم
وخب ترسها میات هربار
موضوع بعدی هرکاری میخام بکنم تا ب همسرم میگم میگه اصلا انجامش نده ک نتیجه نمیده هربار حرفش گوش کنم کارهام عقب افتاده گریه کردم احساس قربانی شدن کردم و بهش گفتم تو همش نمیذاری کاری انجام بدم بعد ک آرام شدم چندروزگذشت بعد رفتم اون ایده رو انجام دادم نتیجه عالی بوده ک خودشم ساکت شده
خیلی خیلی مسائل این چنینی داشتم سه سال شده روشون کار میکنم بهتر شدم اما این چندتا مورد هنوز هستن همچنان
پس،انداز نمیتونم حتی 500 هزار تومان سخت بود برام
اما تعهد کردم بار اول 5 میلیون بار دوم 10 میلیون جمع کردم اعتماد بنفسم بیشترشد
امسال تصمیم گرفتم روانشناسی ثروت رو بخرم چون بیشترین موضوع باید روش کار بشه بحث مالیم هست
دوره عزت نفس رو سال دوم هست خریدم و خب خیلی خیلی عالی بود خیلی منو تغییر داد و بنظرم تا زنده هستم نیاز دارم گوش کنم عمل کنم
12قدم هم خریدم بازهم کلی اشغال زیر مبل پیدا کردم شروع کردم تمیز کاری
اشخاص خیلی میخاستن از من مشورت بگیرن و من ناجی بقیه بودم
بعد اومدم گفتم آقا من هیچی بلد نیستم لطفا خودتون مختارید من نمیتونم جای شما تصمیم بگیرم خب اینم انرژی زیادی ازمن میگرفت
موضوع دیگه خیلی بهم میگن باید ب بچت اینو یاد بدی اونو یاد بدی منم همش تو ذهنم میگم ب من چه اما رو در رو میگم بهش یاد میدم
معلم باشه پدرشون باشه مادر بزرگ وهرکسی
کلا یکی نصیحتم کنه ازمن هرسری انتقاد کنه یا
بگه فرزندت رو اصلاح کن بشدت بهم میریزم و از طرف مقابلم بدم میگیره اون لحظه
خواب من وبچه هام هربار بهم میریزه شبها دیر میخابیم یا بچه ها سروصدا کنن همش بهم میریزم و میگم من آرامش میخام و دیگه بچه هرگز نمیخام برعکس روزهایی که شادن آرومن بچه هام میگم بازهم بچه دوست دارم
میدونم دوره هم جهت با جریان خداوند خیلی بهم کمک میکنه چون من وقتی از جریان خدا خارج میشم این اتفاقات میفته خیلی خیلی تجربه کردم روزهایی که تمرین ستاره قطبی رو درست انجام دادم روز من رویایی شب شده از همه لحاظ سلامتی رزق وروزی جذب مالی آرامش فرزندان خواب با کیفیت شادی روابطم با بچم با عزیزدلم با خانوادم
وهمچنین افراد نامناسب یا افرادی که نمیخام باهاشون باشم مث خانوادش فرسنگها دور شدن و مدت طولانی ملاقاتشون نمیکنم…
امسال سال حل کردن این مسائل و رشد شخصیت من هست اینجا متعهد میشوم
خدایی هرسال هر هدفی که گذشتم پای عهدم موندم و تا آخرسال بهش رسیدم
سه سالی ک گدشت ب اهداف قبلی رسیدم و هرسال بهترشده شرایطم ظرفم بزرگترشده
میام ومینویسم نتایج عالی امسال رو
سپاس،مجدد از استاد گرامی وعزیزم بابت این سلسله فایل های عالی خودشناسی
به نام خدا
.
الگوی تکرار شونده ای که چندین و چند سال است
یعنی در طی سالهاست داره من را اذیت می کنه و من دیگه اون رو صد در صد پذیرفتم این هست که:
من خودم را میگم مثلاً به یه مهمونی حالا این مهمونی که ما همه هفته ای همدیگرو می بینیم
یا اینکه به یه عروسی اقوام و فامیل من خودم نمی رفتم به اون عروسی یا به اون مهمونی حالا به دلایلی بعد چی میشد ؟؟ اون طرفی که صاحب مجلس بود را توی خیابون در مهمونی بعدی یا یه جایی می دیدم
و بعد با رفتار پرخاشگرانه و تند و ناسزا گویی و
حتی و حتی تهدیدهای زیاد و خلاصه اینکه با
بدرفتاری خیلی زشت و ناپسندی از اون طرف
روبرو میشدم
و من خودم این را پذیرفتم و به خودم گفتم که دیگه آره دیگه باید این رفتار را داشته باشد
یا اینکه به خودم می گفتم واقعا چرا این رفتار را دارد ؟
یادمه به یه عروسی از فامیل نرفته بودم
از قضا اون صاحب مجلس منظورم همون فردی که دعوتم کرده بود در عروسی بعدی اومد و میز بغلی ما نشست
بعد از یه مدتی یکی از اقوام اومد پیش ایشون و معذرت خواهی کرد و گفت ببخشید من عروسی پسرت نیومدم و ایشون با روی خوش و خوشی به ایشون گفت نه بابا اختیار دارید اشکالی ندارد..
و بعد من با روی خوش و خنده به ایشون همین حرف دقیقا یادمه همین حرف را زدم
و چنان بدرفتاری با من در اون مجلس کرد که من هیچی نگفتم و سکوت کردم
هیچ وقت یادم نمی رود ….
البته این مثالها برای من زیاده ولی الآن به خودم میگم که دلیل این بدرفتاری چیه ؟؟؟
آیا اون فردی که چند دقیقه قبل از من اومد و همون حرف را زد بعد من زدم فرقی با من دارد ؟؟؟
و جواب این هست که فرق در باورهای ما دو نفر است
خیلی ها هستند در خیلی از برنامه ها مثل عروسی.
عزا . مهمونی. جشن تولد وووو شرکت نمی کنند
چطور است که شخص من که نمی روم این برخورد
زشت و بیجا با من میشود ؟؟
من اون فردی که اومد معذرت خواهی کرد و رفت
را الگو برای خودم قرار می دهم و میگم وقتی با ایشون رفتار خوب شده است پس باید برای من هم
باید که هست و اگر نیست چون من باورش کرده ام که با من بدرفتاری خواهد شد و همین هم می شود و اتفاق می افتد.
یا اینکه فارغ از اینکه دیگران چه هستند یا چه رفتاری من ویژگی های خوب همه ی افراد نه یه فرد خاص ویژگی های خوب همه ی افراد را همیشه و در هر لحظه برای خودم بگم و تکرارش کنم فارغ از اینکه در جمعی دارند از دیگران بدگویی هایی می کنند…..
چرا باید من خوبیها و ویژگی های خوب افراد را بگم و تکرار کنم؟؟
چون من می خواهم نتیجه بگیرم
چون من می خواهم وجه خوب آدمها را ببینم و لذت ببرم
چون من می خواهم چه در رودرو و چه در پشت سر
همه با من خوب باشند
چون من می خواهم نه دیگران از من رنجور باشند و نه خودم برای دیگران رنج آور باشم
چون می خواهم همیشه و همه جا در هر مکان و در هر زمان همه با خوشرویی و با زبان نرم با من صحبت کنند
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در سایت استاد عباس منش
الان که دارم این کامنت را مینویسم در شرایطی هستم که دارم به صورت تمرکزی روی دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند کار میکنم
و منتظرم جلسه سوم دوره روی سایت قرار بگیرد تا من از آگاهیهای آن روحم را سیراب کنم
امروز وقتی داشتم صفحه اصلی سایت را چک میکردم تا ببینم جلسه سوم دوره روی سایت آمده یا نه، یک لحظه چشمم به جمله نشانه امروز من افتاد ،دستم را روی نشانه زدم وبه این فایل پرمحتوا هدایت شدم
وقتی موضوع فایل رو دیدم متوجه شدم که چقدر با موضوع تمرین جلسه دوم دوره فوق العاده هم جهت با جریان خداوند مرتبط است
این روزا خیلی حضور خدارو احساس میکنم ،احساس میکنم چقدر قشنگ در حال هدایت من به سمت فهمیدن وشناختن خودم هستم
الگوی های تکرار شونده برای من
همیشه من با افراد مغرور برخورد میکنم مثلاًو قتی در یک جمع سه نفره قرار میگیرم مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرم و انگار من را آدم حساب نمیکنند، و دو نفر یا چند نفر به هم توجه میکنند
الان که دارم به این گونه برخوردها فکر میکنم متوجه میشوم که من نمیتوانستم فرکانس خوب به دیگران بفرستم و با توجه به اینکه خودم انسان مغروری بودم این گونه افراد را جذب میکنم
امروزه به این روشن بینی و درک این قانون رسیدم که من مسئول تمام اتفاقات زندگی خودم هستم و حتی مسئول چگونگی برخورد دیگران با خودم هستم
امروزه متوجه این نقص شخصیتیم شدم و به قدرت فرکانس و افکار منفی واقف بود شدهام و باید همیشه روی خودم کار بکنم و برای از بین بردن این غرور و تکبر کاذب باید باورهای توحیدی قدرتمندی را در وجودم بپرورانم و همیشه از این باورها مراقبت کنم و همیشه برای خودم آنها را تکرار کنم تا قوی شوند
باید همیشه به خودم بگویم که من به خودی خود هیچ نیستم و قدرت خداوند را همیشه یاد بیاورم و در مقابل خداوند خاشع و فروتن باشم و به خودم بگویم و باور کنم که من هیچگونه برتری نسبت به دیگران ندارم و قدرت ما انسانها فقط و فقط به واسطه درکی که از خداوند داریم و خداوند را باور کردهایم،با هم فرق یکند وگرنه همه ما انسانیم و همه مخلوق یک خالق هستیم پس غرور و تکبر برای چه؟؟؟؟؟
الگوی دیگر اینکه
هر چند وقت یکبار من با خانمم وارد یک بحث و ناراحتی میشوم و باعث میشود چند روزی در مومنتوم منفی بروم حالا که دارم واکاوی و ریشه یابی میکنم میبینم دلیل این تنشها این است که من حرکات او را کنترل میکنم و میخواهم مطابق با میل من عمل کند و با بچههایم آنطور که من میخواهم برخورد کند زمانی که مطابق با میل من عمل نمیکند یک سری سناریوهایی رادر مغزم میچینم که بچههای من در آینده به خاطر این محدودیتهایی که خانمم برای آنها ایجاد میکند دچار کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس میشوند و
این طور میشود که من برانگیخته میشوم و خودمحوری میکنم
و این را میدانم در این مورد هم من باید بر روی خودم کار کنم تا دیگر شاهد تکرار این الگوهای تکرار شونده محدود کننده نباشد
در اینجور مواقع من باید متوجه باشم که دارم وارد مومنتوم منفی میشوم،و باید جلوی افکار منفی را در همان اوایل مسیر بگیرم و آن را در نطفه خفه بکنم
در اینجور مواقع باید بر روی نکات مثبت خانمم که انصافاً خیلی زیاد هم هستند تمرکز بکنم
باید این باور را برای خودم تکرار کنم که خدای من خدای بچههایم هم هست و من باید بندگی خدا را بکنم و کت خدایی را از تنم در بیاورم
و قانون را بیاد بیاورم که آینده من را افکار امروز من میسازند و اگر من احساس بدی داشته باشم به جهان فرکانس ناخواسته میفرستم و آینده خوبی در انتظارم نیست پس دستم را داخل آتیش نکنم
خدایا شکرت
به نام خداوند رحیم
سلام به همه
در مورد بازخورد و خصوصا بازخرد منفی گرفتن .این قضیه بر میگرده به نوجوانی من که همه انتقاد رو از پدر و مادرم میشنیدم و انتقاداتی که تکرار میشد در اون زمان اینا بودن و من واقعا همشو قبول دارم و الان کاملا تغییر کردم.
1- تو خیلی بداخلاقی و انتقاد پذیر نیستی: درست بود من خیلی ادم بد خلقی بودم و نمیتونستم دیدگاه خودمو اروم بیان کنم و چون طرف مقابلم رو نمیتونستم قانع کنم و منم یه ادم بی حوصله بودم زود به بحث میکشید و جار و جنجال به پا میشد.
2- برو بیرون از خونه و یه هوایی بخور : من دوره ای خیلی دوست کم داشتم و بیشتر تنها بودم و از همون ابتدا چون کامپیوتر داشتم خیلی عاشق کامپیوتر بودم وزمانم رو صرف کامپیوتر و بودن در خانه میکردم و به قولی مثل مرغ خونگی بودم
الان یادم اومد واقعا چقدر من بد اخلاق بودم و زود از کوره در میرفتم و زمانی که برای خودم استقلال پیدا کردم کم کم این عادت محو شد و خیلی ها بهم میگن تو اروم هستی و یادمه اصلا نمیتونستم اعصابمو کنترل کنم و مثل یه عادت زود از کوره در میرفتم و دوست داشتم که به این ضعف غلبه کنم و خداروشکر که این عادت رو سالهاست که ندیدم
در مورد تنهایی هم کم کم بزرگتر شدم خیلی ارتباطاتم گسترش پیدا کرد و تو تیم ها و گروه ها بودم و صدها نفر دوست پیدا کردم و حتا توی شرایطی که مهاجرت کردم تونستم با شاید صدها نفر دوست و هر اقایی که بخوام دوست باشم که دیگه از این بابت فول بشم و بخوام که دورم خلوت باشه و این در مورد مردها صادقه و هنوز نتونستم با خانم و دخترها ارتباط بگیرم
خداروشکر
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و
دوستان خوبم
جلسه دهم و آخرین جلسه از الگوهای تکرار شونده از چهار
بهمن تا امروز که سه هفته میشه با تمرکز روی این پترنها
کار کردم و دلیل خیلی از رفتارامو پیدا کردم
موضوع این جلسه ـ باز خورد
استاد من روی این ده جلسه وقت گذاشتم و تمام
جلسات رو با دقت نت برداری کردم و تمام طول روز
فقط فکر میکردم و جواب سوالات رو در باورهام در
رفتارم گفتارم جستجو میکردم که ریشه ی اصلی
این پترنهارو پیدا کنم و تا حدود زیادی موفق شدم و
تمرینات رو علاوه براینکه توی دفترم نوشتم و
ساعتها به آنها فکر کردم توی سایت هم نوشتم که
رد پایی باشه برای آینده که خودمو مقایسه کنم
ببینم چقدر تغییر کردم
بعد از نوشتن این جلسه میخوام برم و دوباره
تمامی کامنتاهاییکه روی این ده فایل گذاشتم رو
بررسی کنم
در مورد باز خوردهایی که من گرفتم البته یه سری
بازخوردهام به دو بخش قبل از آشنایی با شما و
بعدش تقسیم میشه من همه رو مینویسم
بازخوردی که خیلی گرفتم اینکه من شخصی بسیار
تمیز ومنظم و مرتبی هستم و کاملا درسته اگه جایی
باشم که منظم نباشه و یا تمیز نباشه به هم میریزم
و خیلی به من میگن که بسیار باهوش ،توانا و با
استعداد هستم
و یا اینکه من بسیار حساس و زود رنج هستم
بعضی ها میگن ساده و زود باورم
بازخورد سخت کوش و مصمم و بسیار صادق
بسیار شاد ،خوش اخلاق و مهربان
خیلی وقتا به من میگن حال کسی رو نمیپرسی
،زنگ نمیزنی و مغروری درسته من اصلا با تلفن
زدن ارتباط برقرار نمیکنم
بازخورد از طرف پدرم این بود که من ترسو هستم
سلام خدمت همه عزیزان الگوهای تکرار شونده،فراموش کردن، و آدمایی که میان تو کار و زندگی و هر جایی نیاز به کمک دارن،امروز داشتم به الگوهای تکرار شونده فکر میکردم که اکثر مواقع که یادمه مثلاً کارای میکردم که باعث میشد بهم گیر بدن یعنی اینقدر رو موضوعات مختلف و گوناگون بودم که رو کارم تمرکز نمیکردم و همین باعث میشد هی حواس پرتی بگیرم،تو کارم خیلی دوست دارم به دیگران کمک کنم تا جایی که سو استفاده میشد،یا اعتماد بی خودی میکنم اینا بیشتر الگوهای تکرار شونده هستن،محکم نیستم تو کارم..