توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
افراد معمولا به من می گویند:
- آدم خوبی هستی اما خیلی بدقول هستی و نمی توان روی حرف و قول شما حساب کرد؛
- آدم خوبی هستی اما نامنظم هستی یا به بهداشت فردی خود اهمیت نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما در مراوده با دیگران، دوست داری فقط درباره خودت صحبت کنی و مجالی به دیگران برای صحبت کردن نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما هر بار کارهایی که باید انجام دهی را فراموش می کنی و می گویی: “یادم رفت”
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10181MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1021MB22 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
از زبان ابراهیم، دوست خدا تکرار می کنم:
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ
خدایا تو بودی که منو خلق کردی و داری هر لحظه هدایتم می کنی
وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ
خدایا تویی که وقتی گرسنه و تشنه شدم طعام دادی و سیرابم کردی. تشنه ی آب. تشنه ی دوست. تشنه ی عشق. تشنه ی توحید. تشنه ی ایمان و آگاهی…
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ
خدایا تو بودی که وقتی مریض شدم منو شفا دادی. وقتی قلبم بیمار شد تو منو تیمار کردی. وقتی جسمم رنجور شد تو شدی یا من اسمه دواء و ذکره شفاء. وقتی دلم گرفت تو شدی دلخوشیم.
وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ
کسی که هر زمان اراده کنه منو از این دنیا می بره و دوباره زنده ام میکنه. اونی که هر شب در خواب روح منو به مرگ نزدیک میکنه و دوباره صبح یه زندگی دوباره بهم میده. از ابتدای عمرم بالای 15000 بار تا بحال مردم و زنده شدم و معنیش رو نمی دونستم.
وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ
و اون کسی که امید دارم روز پاداش گناهم رو بر من ببخشه و با خدایی خودش باهام رفتار کنه نه با بندگی من.
سلام استاد عزیز و نازنینم. سلام به همه دوستان خوبِ خوبِ خوبم.
دست یاری و نیازمو به سوی تو دراز می کنم ای خداوند نور و آگاهی. در روزی که صبحش حال خیلی خوبی داشتم و بخاطر اون حس سبکی یک ترمز بسیار بزرگ و اساسی که الان قدرت برداشتنش رو در خودم نمی بینم بهم گفته شد. از دست خودم ناراحتم و همش دارم با خودم کلنجار میرم که به ندای قلبم عمل کنم ولی واقعا هنوز کوچکتر و ضعیفتر از اونم که روی حرفم بایستم و بزنم زیر کاری که دیگران بابتش کلی روم حساب می کشن. کاری که قلبم گفته دیگه انجامش نده و انقدر صداش بلنده که نمی تونم نشنیده بگیرمش. حالم آشوبه و با این نوشتن و توجه به الله می خوام سعی کنم حال خودمو دوباره خوب کنم. قدرت بگیرم و کار درست رو انجام بدم.
###############################################################################
در مورد تمرین امروز خیلی حرف دارم. با کمی فکر کردن کل زندگیم مثل یه سناریو اومد جلوی چشمم. مهم تریناش رو می نویسم.
1- خانواده، همسر، رفقا، فامیل: سعیده بجنب دیگه. یالا چقدر فس فس می کنی. هروقت می خوایم جمعه جایی بریم باید از چهارشنبه به سعیده بگیم تا شاید جمعه عصر آماده بشه. سعیده غذااااااا؟؟؟؟ سعیده بلند شو دیگه زودتر کاراتو شروع کن که از بقیه جا نمونی.
من: چقدر هول می کنید؟ بااااشه. از کلمه بجنب بدم میاد دیگه. من با کُند بودنم مشکلی ندارم. در واقع من کند نیستم فقط دیر شروع می کنم و زمان بندیم خوب نیست.
——————————————————————————————–
2- اکثر غریبه هایی که باهام از نزدیک آشنا شدن: سعیده اول که دیدمت گفتم چقدر خودشو می گیره ولی بعدا که شناختمت دیدم نه خیلی آدم راحت و مهربونی هستی. اصلا هم اهل پُز دادن نیستی ولی اولش دقیقا خلاف این به نظر می رسیدی.
من: واقعا؟ راستش من دیر با افراد می جوشم و توی دوست پیدا کردن احتیاط می کنم.
——————————————————————————————–
3- خانواده همسرم ساعت 12 ظهر: خواب بودی؟ صبحت بخیر. شما عادت دارین دیر بیدار میشین گفتم شاید الان هنوز زیر پتویی.
من: اون مال گذشته بود که تا 10 می خوابیدم الان چند ماهیه که ساعت خوابمو تنظیم کردم روی 8 ظهر هم نمی خوابم. خودتون که دارید می بینید.
دوباره خانواده همسر در زمان دیگه: عههههه بیداری؟ چه عجب!
و این داستان همچنان ادامه دارد.
————————————————————————————————–
4-دوستان، همکلاسیها، خانواده، تمام فامیل: وااااای خوشبحالت سعیده چقدر حوصله داری. چقدر میتونی سر یه چیزی دقت کنی. من که اصلا حال و حوصله ندارم روی چیزی انقدر وقت و تمرکز بذارم.
من: درسته که کُندم ولی نتیجه خوبش دقت زیاد و احتمال خطای خیلی کمه.
————————————————————————————————————-
5- تقریبا هرکسی اومده خونه ام یا توی اتاقم: آفرین چه خونه تمیز و مرتبی! چقدر وسایلت تمیز چیده شده. چه مامان پر حوصله ای! چه حال و حوصله ای داری با بچه بازی کنی. چه باحال همه اسکناسهاتو به ترتیب از بزرگ به کوچیک در یه جهت می چینی توی کیف پولت. تو همیشه لباسای ست می پوشی. همیشه لباسای شیک و خوشرنگ تنته حتی توی خونه.
من: (یه لبخند ملیح) متشکرم. به هم ریختگی ذهنمو آشفته میکنه. همه چی تو ذهن من طبقه بندیه.
————————————————————————————————————-
6- خانواده و همسر و فامیل و همسایه ها و دوستان: دلت نمی خواد یکم بری بیرون؟ چقدر می شینی تو خونه؟ حوصله ات سر نرفت؟ چیکار میکنی تو خونه؟ پوسیدی دیگه. یه زنگ نمیزنی حالمونو بپرسی؟
من: نیازی به بیرون رفتن حس نمی کنم (البته الان خیلی دارم حس می کنم. به شدت روابطم محدود شده و نیاز به تمرین عملی ارتباط موثر دارم) من کلا آدم درونگرایی هستم.
————————————————————————————————————-
7-چند نفر از چند جای مختلف که در جریان کار کردن من هستند: چقدر از این شاخه به اون شاخه می پری؟ یه کار رو بگیر بچسب به همون. هر دفعه دیدمت دنبال یه چیزی بودی و رهاش کردی. اینجوری کسی نتیجه نمی گیره.
من: حق با شماست. خودمم اعتراف می کنم. ولی می خواستم کارهای مختلف رو امتحان کنم ببینم به کدوم علاقه دارم. ولی الان متوجه شدم اشکال از کار نیست. از باورهای منه.
————————————————————————————————————
8- خانواده در تمام عمرم: دیر می گیری مطلبو. تو باغ نیستی انگار. چقدر ساده ای تووووو.
من: (باور کردم که آدم ساده ای هستم ولی فکر می کردم IQ بالا میتونه جای EQ تقویت نشده رو بگیره ولی دیدم نه. اینا دو مقوله کاملا جداست و من نیاز دارم روابطم رو گسترش بدم و مهارت ارتباط اجتماعیم رو بالاتر ببرم.)
————————————————————————————————————
9- معلمهام، خانواده ام، همسایه ها و دوستامون، استاد دوره آیلتسم: سعیده نخونده 20 می گیره. سعیده مُخه. سعیده کارش رو هوا واسش جوره. سعیده بهترین شاگردمه. سعیده بهترین زبان آموز کلاسمه با اختلاف. خانم رضایی شما یه گلوله استعدادی.سعیده تو حافظه ات عالیه. کاش بچه منم مثل تو بود!
من: من باهوشم (غرور) من هرجا برم بی معطلی استخدامم می کنن.(انگار که آسمون سوراخ شده و یه سعیده ازش افتاده رو زمین.)
و همین شد که سعیده ای که خودش رو دست بالا می گرفت و منتظر بود رو دست ببرنش دانشگاه تدریس کنه یا یه شرکت تاپ استخدامش کنه همچنان منتظره. و فرصت های زیادی برای کارآفرینی و مهارت آموزی رو سوزوند تا به درجه ای از عرفان برسه که بگه خدایا من هیچی نیستم. هر آنچه در من هست تویی و من به هر خیری که از جانب تو بر من نازل بشه فقیرم
————————————————————————————————————–
10-خانواده و معلم کلاس پنجمم: سعیده تو خیلی سازگاری. تو با گرگ بیابون هم میسازی. تو خیلی مراعات همه رو می کنی و خیلی خیلی باشعوری. تو دختر خیلی قانعی هستی. آفرین!
من قبل از استاد: ممنونم (با رضایت)
منِ الان: نه سازگاری بیش از حد به دردم خورده و نه قناعت. باور کمبود و عدم فراوانی در من شکل داده و همچنین عزت نفس پایین که با هر ناملایمتی یا بی احترامی کنار بیام و دم نزنم که شخص مقابل یا کسی دیگه ناراحت نشه. که تشنج ایجاد نشه. که نگن وای چه دختر بدی.
من بسیار بسیار در حق خودم ظلم کردم و از خودم و خدای خودم عذر می خوام.
عذر می خوام که استعدادهام رو دست نخورده نگه داشتم.
عذر می خوام که خدا رو دست تنگ و ندار فرض کردم. نخواستم ازش. باهاش حرف نزدم. در حق خودم دعای خیر نکردم. با خودم غریبه بودم. نمی دونستم سعیده ای که خدا از روز ازل آفرید کی بود؟ چه ویژگیهایی داشت؟ چی بایستی از جهان طلب می کرد؟
پس باز هم از زبان حنیف تمام دورانها میگم:
رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ پروردگارا به من دانش عطا کن و مرا به صالحان ملحق فرماى (83)
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ و براى من در [میان] آیندگان آوازه نیکو گذار (84)
وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85)
سلام و ارادت خدمت آقای رضا خان احمدی عزیز و محترم.
بی نظیر بود این حس خودارزشمندی صادقانه و بی ریای شما. تبریک میگم بهتون.
شما قطعا از کودکی باورهای درستی از لحاظ عزت نفس داشتید و این مسلما ابتدا از پدر و مادر بهتون رسیده، و نتیجه اش شده پسر خوب و عاقل بودن و این آوازه در جهان اطرافتون نفوذ کرده. مدار به مدار پیشرفت کرده و در ذهن همه جا افتاده. مثل پژواک یک آژیر که قبل از اینکه مولد صدا برسه پژواکش به گوش میرسه.
این نطفه یا بذر عزت نفس در وجود همه ما بوده ولی در خیلیهامون کشته یا ضعیف شده ولی در شما به قوت خودش الهی شکر باقی مونده و نتیجه اش شده بازخورد مثبت بزرگترها و به تبع اون کوچکترها.
این سلسله تاییدات در شما به مرور یک شخصیت عزیز و محترم ساخته که مثلا در دوره سربازی به شکل پخته ای عمل کرده و بصورت ناخودآگاه دیگران رو تحت تاثیر قرار داده.
همه اینا رو گفتم که بگم شما خودت از بچگی قدم در مسیر درستی گذاشتی و درست هدایت شدی توسط خانواده و الان نتیجه شیرینش رو داری نوش جان می کنی. وگرنه دیگران (پدربزرگهای گرامیتون) دلیلی نداشتن که فرقی قائل بشن بین نوه هاشون.
اینو من در وجود برادر خودم و دوتا از پسرعموهام دیدم که از بچگی مورد لطف و عشق و احترام همه بودن چون خودشون ذاتا با خودشون و همه جهان در صلح بیشتری بودن و از طرفی علاقه قلبیشون رو به طریقی به هر کسی ابراز می کنن. و همیشه این عشقه که برنده میشه.
با اجازه زین پس شما رو با برند رضاخان خطاب می کنیم.
در پناه الله یکتا در اون غار حرای دو نفره (به اضافه هزاران نفر محرم اسرار در این سایت) زیر سایه توحید موفق و دلخوش و پر روزی باشید. درخشش شما آرزوی ماست.
سلام و عشق و ارادت به شما وجیهه بانوی زیبا صورت و زیبا سیرت
مهر و محبت شما به من اون نسیم خنک و روح بخشیه که از جانب دریای توحید میاد. از سمت خدا…
با تمام وجودم سپاسگزار خدایی هستم که پرتویی از عزتش رو بر من از طریق شما بنده خوبش تابونده و روحمو روشن کرده.
وجیهه جان درگیر مساله ای هستم که الهاماتم با صدای بلند و رسا دارن بهم میگن باید بر خلاف جریان به ظاهر آرام زندگی کاریم تصمیم قاطعانه ای بگیرم و بهش عمل کنم.
انقدر به درگاه خدا خجالت زده ام چون هنوز جرأتشو پیدا نکردم که بگم من از عصیان در برابر خدا بیشتر از طغیان جلوی کارفرمام می ترسم.
انقدر شرمسارم چون با اینکه می دونم اول باید این کار رو تموم کنم بعد قدم بعدی برای کار بعدیم بهم گفته میشه، ولی جرأت نمی کنم ازش دست بکشم. چون به بنده خدا قدرت دادم که اگه بزنم زیر قول و قرار کاریمون ازم ناراحت بشه. و اون بنده خدا چون همسرمه و روی درآمد این کار حساب کشیده انگار قفل شدم روی این تغییر ریل. قطارم مونده از کدوم راه بره چون سوزنبان هنوز تصمیم نگرفته رضایت همسر رو به رضایت {رب} بفروشه. و این اصل شرکه.
با خوندن کامنت پر از مهر شما از خودم خجالت کشیدم و عاجزانه از خدا خواستم هدایتم کنه.
همزمانی که توی اتاق دخترم سر به سجده گذاشته بودم و بابت این ساعت که ساعت تولد چهار سالگی ترانه زندگیم هست شکرگزاری می کردم، اشک عجز و یاری طلبی می ریختم و خدا در سوره بقره بهم گفت باید محکم روی حرفت بمونی و زیر قولت نزنی.
وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢۴۴﴾
و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که یقیناً خدا شنوا و داناست.
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً ۚ وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢۴۵﴾
کیست آنکه به خدا وام نیکو دهد، تا آن را برایش چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که [روزی را] تنگ می گیرد و وسعت می دهد؛ و [همه شما برای دریافت پاداش] به سوی او بازگردانده می شوید.
و من گفتم چشم. خدایا تویی که اگه من قدمی بردارم و به حرف دلم که خودت به دلم انداختیش عمل کنم پاداش چندین برابر بهم عطا می کنی. فقط این کار رو برام آسون کن.
دلم روشنه چون خودش توی همین سوره جای دیگه گفته:
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
آخیییی چقدر خالص و صادقانه بود این بساطی که برامون چیدید آقاسید.
سلام به ذوب یخهای قطبی قلبهایی که از گرمای عشق الهی آب شدن و از دیده ها روان…
سلام به قدمهای تکاملی….
سلام به روح نازنین شما که با شوق برام نوشتید و لبخند به لبم نشوندید.
من از خودم هیچ ندارم و بنده ضعیف و نادانی به درگاه جبروتی پروردگارم. خودم رو شایسته این عبارات پرمهر شما نمی بینم چون از ضعفهای درونم مطلعم. از ترسهام، از شرک ورزیدنم.
ولی خدای عیب پوشم رو بی نهایت سپاسگزارم که خودش عزیزه و معز بندگانشه. اونه که عزت می بخشه و به اندک نگاهی دریای لطفش رو جاری میکنه.
دلتون گرم از عشق الهی. وجودتون سراسر ایمان و ذهنتون روشن از آگاهی های قوانین جهان….
سلام و ارادت فراوان خدمت شما آقای رحمانی بزرگوار.
خیلی خیلی لذت بردم از نوشته تون و ممنونم که تجربه خودتون رو با من به اشتراک گذاشتید. چقدر حرفهاتون بهم آرامش داد و خوشحالم کرد.
خودمم در مورد این قضیه شاخه به شاخه پریدن زیاد عذاب وجدان ندارم چون همین نظر رو دارم. و مطمئنم در زمان درستش وقتی اونقدر حس و حالم پاک باشه و تکامل هدایتیم رو طی کرده باشم صدای واضحی توی گوشم میگه که پامو تو کدوم مسیر باید بذارم. شایدم یهو چشمامو باز کنم و ببینم خدا منو خیلی وقته گذاشته تو مسیر هدایت و خودم اصلا متوجهش نشده بودم.
الهی شکر که تجربه شما مهر تاییدی بود به این مساله و بهم قوت قلب داد.
آفرین به شما که به دنبال رشد و بهبود هستید و از کسی که موفقیت کسب کرده سوال پرسیدید. این ذهن باز حتما در خدمت احساس خوبتون درست عمل میکنه و نتایج عالی رقم میزنه.
بازم متشکرم از محبتتون. دلخوش و تندرست باشید.