پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 21

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا روستایی گفته:
    مدت عضویت: 551 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش وتمام دوستانی که این مطلب را می‌خوانند در مورد فایل تکرار شونده بله استاد من همیشه یه چیزی را گم کردم یا مثلا تو کارم یه نفر زیر مجموعه که میاد با من همراه میشه یه مدت کوتاه با من هست ومنو خیلی دوست داره از کار راضیه ولی یه اتفاق براش میفته میره واین هر بار داره برای من تکرار میشه چکار کنم چاره چیه فقط بهش فکر نکنم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    دانیال گفته:
    مدت عضویت: 2379 روز

    سلام

    بازخوردهایی که زیاد از ادمها میگیرم :

    اول اینکه به من میگن خیلی کم حرف و آرومی و بعضی وقتا اصلن احساس نمیکنیم که تو هم تو این جمع وجود داری که خودم فکر میکنم برمیگرده به درونگرا بودن من و بودن در جمع هایی که هیچ حرف مشترکی برای زدن با هم نداریم، ولی میدونم که این یک ایراده و باید حلش کنم

    بعضی وقتا بهم میگن تو خیلی بی ذوقی ، مثلا برای چیزهای جدید هیچ ذوقی و هیجان و اشتیاقی نداری که این خصوصیت هم اصلا خوب نیست ، همانطور که وقتی یک لطفی در حق بقیه میکنیم یا کاری واسش انجام میدیم و طرف ذوق میکنه و خوشحال میشه ما هم خوشحال میشیم و دوست داریم باز هم واسش کاری انجام بدیم که خوشحال بشه ، جهان هم وقتی ذوق و هیجان ما رو واسه چیزهای جدید میبینه شرایط و موقعیت هایی رو پیش روی ما قرار میده تا ما بیشتر ذوق کنیم و خوشحال باشیم

    بعضی وقتا زبون من خیلی تلخه و حرفایی رو به بقیه میزنم که خیلی ناراحت میشن ، حتی چند بار دوستام بهم گفتند که زبونت مثل نیش مار جعفریه . شاید به خاطر اینه که وقتی یک مسائل کوچیک بوجود میاد و من از کسی ناراحت میشم ناراحتیم رو نمیگم و این ناراحتی ها جمع میشه جمع میشه و یهو با یکسری کلمات تلخ و نامناسب میریزه بیرون .

    از اینکه زیادی روی تمیز بودن و بهداشت حساسم خیلی بازخورد میگیرم که در مورد بقیه باید این موضوع رو تعدیلش کنم چون باعث میشه بقیه ناراحت بشن و روابطم با بقیه خراب بشه

    از ایراد گرفتنم واسه بقیه و اینکه زیاد گیر میدم که چی درسته و چی غلطه خیلی بازخورد میگیرم ، شاید به خاطر اینه که فکر میکنم من مسئول بقیه م من باید بقیه رو اصلاح کنم یا به خاطر کمالگرایی هست که فکر میکنم همیشه همه باید کار رو به بهترین نحو و در بالاترین سطحش انجام بدهند.

    چقدر خوشحالم که ایرادهامو نوشتم و باعث شد واسه هر کدومش زنگوله هایی درون ذهنم به صدا در بیاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1137 روز

    الگوهای تکرار شونده قسمت 10 : بازخورد

    بیشترین انتقادی که از شما میشه چیه؟؟؟؟

    1.به سلامتیت اهمیت نمیدی

    خیلی وقت ها به طرق های متفاوت میشنونم که افرادمیگن

    اضافه وزن داری یا اینکه به سلامتیت اهمیت نمیدی و زانوت و کمرت مشکل داره یا چرا انقدر میخوری و …

    تو این مورد خیلی انتقاد میشنوم

    2.پول ساختن

    خیلی میشنوم که به من‌میگن چرا تو رشته ای که خوندی (گرافیک) پول در نمیاری و کار نمیکنی

    یا چرا سرکار‌نمیری و…

    یا اینکه تو از پول بدت میاد

    3.حرف تلخ زدن

    خیلی انتقاد رو میشنونم و قبول ام دارم که‌موقع عصبانیت خیییییییییلی حرفا تلخی رو به طرف مقابل میزنم و بعدش خیلیییی پشیمون‌میشم این رو میتونم به عنوان الگوی تکرار شونده اشتباه ام بگم

    که خیلی اینکارو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2144 روز

      نیلوفر جان سلام

      امیدوارم خوب باشی

      نوشته ی که گرافیک خوندی

      و بقیه ازت انتقاد میکنن که چرا این رشته رفتی و پول توش نیس

      حالا من الان خیلیییی کمتر شده هااا خیلی

      ولی مرتب ی زمانی ب خودم میگفتم کاش گرافیک خونده بودم

      یادمه دانشجو بودم شاید سال اول یا دوم

      مادرم خیاط هستن

      ی مشتری داشتن که از قضا همسرشون ی سمت خوب تو دانشگاه ما داشت

      دقیق یادمه اون خانم داشت ب مادرم میگفت که خواهر زاده ام رفته رشته گرافیک و پول توشه هاااا

      ی کارت ویزیت طراحی میکنه اینقدررر و …

      و خود مامانم هم دو سال پیش برای طراحی ی لوگو ساده حدود 4 تومن ب ی گرافیست هزینه پرداخت کرد

      تمام مشاغل ب گفته استاد قابلیت پول سلختن و ثروتمند شدن رو دارن

      ولی این بستگی ب باورهای ما داره

      مثلا خواهرم از یک اقای افغانی میگفت که از چندماه قبل از عید سرش بشدت شلوغ و تو سه روز یا کمتر (بسته ب بزرگی خونه)

      خونه و وسایل رو از سقف تا کف مثل گل برات تمیز میکنه و برای زمان قبل از کرونا

      میدونم حداقل 4 تومن میگرفت

      ( اون زمان من فول تایم زبانسرا کلاس داشتم

      با خصوصی ها پر پر میشد ۵ هفته ای ٢٢٠٠

      اگه خصوصی داشتم وگرنه زیر ١٧٠٠ حقوقم بود )

      حالا ببین جقدر امکان پول ساختن زیاد

      خودت محدود ب حرفهای اطرافیان نکن

      دنبال الگو ها باش

      من خودم عاشق نقاشیم و از اول باید گرافیک میخوندم

      کرونا راه رو برای رفتن تو این مسیر برام هموار کرد

      من از نقاشی و داشتن پیج نقاشی کلی پول ساختم

      و دو سالیه که دارم دوره میخرم و حرفه ای تر کار میکنم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نیلوفر قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 1137 روز

        سلام دوست عزیزم

        خیلی خوشحال شدم پاسخ شمارو به کامنتم دیدم

        در اصل چیزی که راجب انتقاد گفتم مسئله اش همین بود که من تو زمینه تدوین مهارت دارم و میشه ازش خیلی خوب پول ساخت اما چون من علاقه ندارم واسه کسی تدوین کنم این انتقاد میاد سمتم یا حتی تو گرافیک

        اگه از قبل با من اشنا باشید من‌ دنسر هستم و علاقه ام به اینکه تو حوزه علاقه خودم که رقص هست پول بسازم و خب تو این مسیر چون باور های محدود داشتم انتقاد شنیدم اما الان دیگه این الگو های تکرار شونده رو ندارم

        یعنی رو عزت نفس ام به طوری کار کردم که به سبک خودم زندگی کنم

        با شرکت تو دوره قانون سلامتی

        با ساختن درامد از کسب و کار شخصیم (البته هنوز مربوط به رقص نیست اما علاقه زیادی دارم بهش )

        که دارم دوره اموزش تدوین میفروشم

        از بهتر شدن رقص ام و….

        کلا به مرور مقدار انتقادها خیلی کمترررر شد و عزت نفس من به مراتب بالا تر رفت و الان با خیال راحت تری دارم رو باور هام کار میکنم

        سپاس گزارم از کامنت شما و الگو های خوبی که گفتید که برای فروش دوره ام خیلی کمک کننده است

        شاد و سلامت و ثروت مند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 580 روز

    سلام به استاد عزیزم تایید وتحسین میکنم این باورهای درست توحیدی وعزت نفست رو الان که به خودم فکر میکنم الگوهای تکرار شونده هست در ذهنم یکی اینکه دیگران بسیار حس خوبی بهم داران وبسیار دوست داشتنی هستم به نظر خودم چیزی که خودم بهش توجه نکردم این که انسان مهربانی هستم ولی برعکس چیزی چند سالی باعث شده که مدام از سرمایه که داشتم درست نتیجه نگیرم بی هدف زندگی کردنم هست یکی دیگه الگوهای تکرار شونده که مدام باعث شده با افرادی مواجه بشم که از مریضی یا نیاز به دلسوزی یا نیاز به توجه کردن داشته باشن در درون هنوز به الگوها در ذهنم تکرار میشه یکی دیگه از الگوهای کارهام درست پیش نمیره این که مدام کارهایم به فردا می سپارم اینکه خداوند هر موقعه دستم گرفته و می خواسته خیری بهم برسونه همون باورهای شرک آلود باعث شده همیشه به اون نتیجه دل خواهم نرسم چون همیشه با عجله خواستم به نتیجه دلخواهم برسم واین باعث شده از که از کارم یا اون موقعیت درست استفاده نکنم ودر شرایط نادلخواهم قرار بگیرم این هر چند وقته یک بار من وارد یک روابط نا سالم میشم این توجه ام به نازیباها هست از خداوند می خواهم با توجه به این متن یاد آوریم بشه شرایط نا دلخواه گذشته وبه یاد بیارم وامروز با توجه به باورهای قدرتمند کننده توحیدی وتوجه کردن به زیبای ها وسپاس گزاری کردن به خاطر داشته هام وتحسین کردن افراد سعادت مند وثرومند در این میسر قدم بردارم که این همش نشانه از عدم احساس لیاقت وکمبود عزت نفس هست خدایا گه هنوز گه گداری شیطان در ذهنم میگه کوچیک ترین اتفاق رو می خواد ربط بده خداوند و مر از خدای خودم بترسونه ودور کنه ولی خداوندی از بچگی تا الان خیر رو خوبیش بن من رسونده خداوند من این لیاقت درونم خودم می بینم که درمسیر درک درستی از آگاهی قوانین تو قرار بگیر سهم کو چیک من انجام بقیش با تو با هدایت به بهترین ها واین آگاهی ها در عمل در شخصیتم بهبودی ایجاد کنه در مسیر ثروت سعادت رابط سلامتی چرا که جز این راه توحیدی راهی دیگر نمی بینم این فضا رو در ذهنم ایجاد کن که فقط بندگی تو رو بکنم تا در شرایط دلخواهم قرار بگیرم چون من هیچی نمی دانم اگر توانایی هست اگر سلامتی هست ونعمت های که در زندگیم هست از بخشندگی توهست ومرا با بخشندگی خودت در مسیر توحید قرار بده هرگز رهایم نکن با توجه به اینکه چند شرایطی برام پیش اومده بود وذهنم میگفت خدا تو رو دوست نداره ولی خدا رو شکر تهه دلم روشنه که خداوند چقدر مرا دوست داره واون نیروی خیرش را در وجودم آنچان پرورش میده که هرگز درو از خودش نباشم خداوند خداوند کمک کن فرکانس هایم رو تنظیم کن با شرایط دلخواهم دنبال تایید نباشم درست فکر کردن وصیح فکر کردن به من یاد بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام تنها خالق هستی

    سلام و درود به سایت بهشتیم..

    این فایل یکی از نشانه های امروز من بود..تا بیام به هدایت خداوند ‘برای خودسازی بهبود شخصیتیم!دستبکار بشم…

    چیزی که چند مدت یکبار برام تکرار میشود!از افراد مختلف…

    اینکه مدام بهم میگن چقدر نسبت به قبلا روشنایی پوستت از بیین رفته…

    گیر دادن به اینکه چرا بخودت از نظر ظاهری صورت.(منظور ارایش)بخودت نمیرسی.

    و مدام توسط افراد بهم انتقاد میشه…

    یا توسط افراد نزدیکم.که بهم انتقاد میشد که چرا وسواسی موقع تمییز کاری..(این مورد خیلی کمه.توسط فرد نزدیکم بهم گفته میشه)

    این دو مورد خیلی واضحتر تو افرادهای مختلف میبینم…ولی بیشتر مورد اول!..

    و این نشانه خداوند منو به درک رسوند..اره…دیگه خیلی پرت شدم..

    یه شب خداوند بهم الهام کرد..که درسته به تمییزی خونه به تمییزی محیطتت به همچیز کاراتو به نحو احسن انجام میدی…

    یه لحظه دیدم خانم شایسته بهم گفت یکم به ظاهرت برس.اینجور احساس کردم.که باید ظاهر بیرونیمو بیشتر برسم..چون من بسیار در مقابل آفتاب پوستم حساسه.دیگه کاملا بیخیالش شده بودم..یکم پوستم تیره شده بود..

    و دقیقا این مورد مدام از طرف افراد نزدیکم اینم با صحبت جدی با من برخورد میشد..جوری که خودمو زیر سوال بردم و از خداوند هدایت خاستم..دیدم اره من خیلی دیگه بیخیال شدم….(و همین خواب الهامی از طرف خداوند بیشتر بهم نشون داد تا بیشتر بهش دقیقتر بشم)

    و نکته بعد بازم بیشتر عمیقتر شدم..که الگوی تکرار شونده قبلی روز گذشته نوشتم.دیدم بجز این یه باگ ،’دیگه تو درونمه….

    و بازم امروز یکی دیگشو پیدا کردم..و اون نداشتن عزت نفسه..که دارم از یه فرد نزدیک.، بهش میگفتن ‘من چجوریم!.از قیافه خودم به شخص دیگر نظر میخاستم..

    گفتم باز همینه! یه باگ دیگه که من حرف دیگران خیلی روم تاثیر داره..که حقیقتا ضربهای زیادی از همین باگ خوردم…

    بقول استاد تو یکی از فایلهاشون.میگه نباید انتقادات دیگران روت تاثیر بزاره..دیدم اره هنوز باگهایی از این خرده شیشه تو درونمه..

    و چیز دیگه من باید خودمو دوستداشته باشم و از خداوند تشکر کنم بابت زیباییهای دیگری که تو صورتمه و افراد میبینش تحسینش میکنن.

    و خصلتهای دیگرم..

    و باگ دیگری که تو درونم پیدا کردم و بازم میخام تکرارش کنم.من قبلا روحیه انتقاد طلبی نسبت به دیگران خیلی داشتم.مثل قد افراد.مثل شکل ظاهریشون.مثل رنگ پوستشون.و دیگر خصلتهاشون.و میتونم هنوز باگهایی تو درونم نسبت به این موضوع ببینم.

    و دیگر باگ دیگر..من داشتم بصورت واضح فرد نزدیک بهمو انتقاد میکردم و گیرش میدادم.از نحوه غذا خوردنش.از نحوه رفتارش در مورد کارهای شخصیش..و دیگر موردها..که باعث شده بود من تمرکزی لیرزی روی این شخص داشته باشم..

    و این آداب که میدونم از بچگی تو درونمون شکل گرفته..که از نحوه آداب و اشتباهات افراد عیب و ایراد بگیریم و اونو مسخره کنیم.حقیقتا من خیلی همین رفتار رو داشتم..

    خیلی بهتر شدم..تا اول همین هفته باز با فشار قرار گرفتن احساساتم همین مورد برام بولد شد.چون زمان زیادیه دارم روش کار میکنم به لطف و مرحمت پروردگار تونستم روش کار کنم و با تمرین قوی این مورد رو نابود کنم.

    من یه خصلت خیلی خوبی که دارم..که حتی فردی’، که خواهرمه و خیلی بهم نزدیکه همیشه بهم میگه…

    که خوشم نیاد اگه میخای یکاری رو انجام بدی تا اخرش انجامش میدی..من اگه الهامی بهم بشه.بگه باید انجامش بدی ..جوری خودمو قانع میکنم که همون لحظه دستبکار میشم.

    در کل تو کارام بسیار قوی عمل میکنم!

    میخام بگم:استادم!

    من خیلی از خصلتهام شکل گرفت..

    اگه میخام بنویسم ساعتها میتونم بنویسم..

    من یه ادم دیگه شدم..

    و هر جا دیدم نقطعه ضعفهایی وجود داره براحتی اون افراد رو گذاشتم کنار..چون نمیشه روی خودت کار کنی .و بازم با اون افرادی که تو حیطه فرکانسیت نیستن تعامل داشته باشی.اینجور در نمیاد..چون تمام رفتارهای اشتباهم..که نزدیکانم مدام بهم میگفتن ریشش از همین افراد بهم قبولونده شده بود..

    و من به لطف خداوند تونستم خیلی از باگهای درونمو از بیین ببرم..چون چک و لگدهای الگوهای تکرار شونده رو حقیقتا خیلی خورده بودم.

    و بکمک خودش تونستم حلشون کنم واقعا آرامشم هر روز داره بیشتر میشه که ناگفتنه نمونه’هر چقدر روی خودم کار کنم بازم کمه…

    و در نهایت نتیجه گیری کل کارم ..تمام بخاطر خودم بوده که داشتم اگاهانه تمرکز کنم ‘از انتقادات راجع به اطرافیانم.و همونو از دیگر افراد بخودم برمیگردوندم.

    و عزت نفس پایین..و حساب کردن روی افراد..

    یه صحبتی تو لایوی از گفتگوهای استاد.خیلی نقطعه بزرگی در مورد شخصیت ایشون بود.که خودشون داشتن میگفتنش..

    که ایشون گفت اگه هم جایی برای بهتر شدن شخصیتم باشه.تو پنهانی خودم روش کار میکنم.

    و بنظر من همینه..من داشتن روی دیگران حساب باز میکردم راجع به انتقاداتشون..و الان چجوره الان خوبه..مهم بودن حرف دیگران.

    استاد عزیزم دوستان عزیزم..هر چقدر روی خودمون کار میکنیم.فکر میکنیم تعقییر کردیم.ولی هر چی پیش میریم .وقتی تو شرایط حساس قرار میگیریم اون موقعها باگهای درونیمون مشخص میشه تعقییر کردیم یا نه!…

    و این روند با پیش رفتن مشخص میشه..و ما رو به آرامش بیشتری سوق میده.و آرامش میشه بهشتی که همیشه جاویدان هست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    به نام عشق

    اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ (أَمَلْتَهُ) وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

    خدایا! ای سرور من چه بسیار زشتی مرا پوشاندی و چه بسیار بالاهای سنگین و بزرگی که از من برگرداندی و چه بسیار لغزشی که مرا از آن نگهداشتی و چه بسیار ناپسند که از من دور کردی و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی

    خداروشکر میکنم که در مسیر شناخت الگوهای ذهنی خودم قرار گرفتم و دارم سعی میکنم درجهت بهبودشون قدم بردارم

    بازخوردهای دیگران درمورد من:

    من خیلی مواقع میشنوم که به من میگن تو خیلی آدم حساس و زودرنجی هستی

    مسئولیت پذیری افراطی نسبت به مسائل داری

    دچار وسواس هستی

    توانایی های خودت رو کم میبینی

    نمیتونی خیلی قاطع صحبت کنی

    زیاد به بقیه مسائل رو توضیح میدی درحالی که نیازی به توضیح دادن نیست

    تجربه کافی درمورد مسائل مختلف نداری

    حواس پرتی و درست دقت نمیکنی

    آینده نگر نیستی

    نمیتونی از پس زندگی بربیای و انسان ساده ای هستی

    وقتی درموردشون فکر میکردم دیدم خودم باید بیشتر برای خودم مهم باشم تا بتونم فارغ از نظر دیگران انتقادهای درست رو تشخیص بدم و درجهتشون قدم بردارم

    باید تکاملم رو طی کنم و صبورترباشم تا بتونم درجهت تغییر باورهام قدم بردارم

    اما برای اینکه باورهای منفی کمتری داشته باشم بیشتر سعی میکنم روی نکات مثبت خودم و اطرافیانم تمرکز کنم تا بهتر بتونم احساس خوبم رو بیشتر کنم

    از شما استاد عزیزم و مریم جان یک دنیا سپاسگزارم بابت این پرسش های بی نظیر

    درپناه معبود یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1107 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    چندبار جمله ای رو نوشتم اما پاک کردم چرا چون نظر دیگران برام اهمیت داشته این نشون میده ک جا داره خیلی روی خودم و دوست داشتن خودم و بی اهمیتی نظر دیگران با تمام احترامی ک براشون قائلم کار کنم

    تمرین آگهی بازرگانی ک استاد در دوره ها میگن دقیقا ب خاطر همین موضوعاته ک بتونم از خودم تعریف کنم بدونه این ک نظز دیگران برام مهم باشه انصافا در تمام جاهایی ک اشکال داشتم و الگوی تکرار شونده بد داشتم تقریبا بدون ترسها گفتم

    اما در این مورد نظر دیگران در مورد خودم باید بگم ک تقریبا همیشه در همه جمع هایی ک حضور داشتم فقط ب لطف و خواست خدا همه بی نهایت دوستم داستن و ازم تعریف میکردن پیش همدیگه و خبرش ب گوشم نیرسیده همیشه بهترین هارو برای من کنار میزاشتن هدیه ها مال من بوده اگر یکی میومد و بهشون میگفت ک آقا تو این جمع مثلا دویست نفره چ کسی رو شما تایید میکنین منو میگفتن ب قول استاد ک میگه من برای مشهور شدنم هیچ کاری نکردم من هم هیچ کاری نکردم بلکه همیشه سعی کردم سرم تو کار خودم باشه وقتمو تلف نکنم تو حاشیه نباشم اصن هدفم خودنمایی نبوده بلکه همیشه سعی کردم کسی منو نشناسه

    وقتی برای اولین بار دعای کمیل را میخوندم فهمیدم من علاوه بر این ک گناهانم بیشتر از کارهای خوبم بوده خداوند از سر رحمت وسیع خودش داشته ب من لطف میکرده

    چقدر زیباست قسمت های از دعای کمیل

    اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ (أَمَلْتَهُ) وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

    خدایا! ای سرور من چه بسیار زشتی مرا پوشاندی و چه بسیار بالاهای سنگین و بزرگی که از من برگرداندی و چه بسیار لغزشی که مرا از آن نگهداشتی و چه بسیار ناپسند که از من دور کردی و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی،

    زیباترین قسمت دعا ب نظرم همین جاست ک میگه چ بسیار ستایش نیگویی ک شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی

    چ بسیار گناه کردم ولی فقط خودم و اون میدونستیم اما هیچ موقع آبروی منو نبرد اصن مهربانیش خارج از حد تصور یک انسانه ک این ک چطور یک موجود میتونه این قدر بزرگ و مهربان باشه مگه میشه تو خطا کنی و اون بیشتر تورو در چشم مردم زینت بده

    در واقع از اونطرف داره شرمندت میکنه ک شرمنده بشی و برگردی ب سمتش

    خداجونم همه مهربونی ها و لطف مردم تو بودی این ک همیشه بهترین هارو برام میخاستن تو بودی این ک همیشه منو ب عنوان یک آدم خوب معرفی میکردن تو بودی

    خاکم در برابر تو یا رب من چیز قابل ذکری نبودم رحمت تو شامل خالم شد و از وجودت ب من دادی قلب دادی چشم ها دادی و گوش ها

    تو منبع خیری و من ب خیری ک از تو ب من برسه فقیرم منو با خوبی هات شرمندم کردی

    من بنده همه بودم و تنها کسی رو ک نمیپرستیدم تو بودی اما تو همیشه بهم لطف داشتی اگر من جای تو بودم خودم خودمو از وسط نصف میکردم اما تو فرق داری با من تو حلیمی

    خدایا من اگر بندگی تو رو بکنم چ می‌شود

    با خدا باش پادشاهی کن

    خدایا من تورو میپرستم از بس ک تو خوب و کار راه اندازی من با عشق تو رو میپرستم

    این واژه پرستش چقدر زشته برای غیر تو اما برای تو واقعا زیباست

    پرستش فقط ب تو میاد فقط ب تو

    اگر بتونم ذره ای تورو بپرستم ک نتیجش حال رویایی هس و نتیجه خال رویایی پاداش و زندگی رویایی هس

    ثروت تنها راه نزدیگ شدن ب توست خدایا این قدر بهم بده ک بتونم بدون فکر تو رو عبادت کنم و از پول بگذرم

    میدونم خدایا تو همیشه برای من ثروت زیاد خواستی بهترین ماشین ها و بهترین خونه هارا خواستی من ب خودم ظلم کردم

    خدایا باورهای غلطم رو کمک کن زودتر پیدا کنم و باور درست جایگزینش کنم تا اون حجم عظیم ثروت پشت سد راهی زندگیم بشه

    من اگر در راه تو میبودم الان باید هر چی ک میخاستم رو ب دست می آوردم در بهترین کشور زندگی میکردم بهترین ماشینی ک در رویا داشتم زیر پام بود اگر در راه تو می موندم تا الان از ثروت گذشته بودم

    خدایا همین ک الان هم دارم ب خطاهام و این ک خودم ب خودم ظلم کردم اعتراف میکنم لطف توست تو میتونستی تا آخر عمر منو هدایت نکنی و در گمراهی میبودم اما باز هم لطف کردی و در درخواست خواسته هام منو ب این سایت هدایت کردی

    خیلی مقاومت کردم اما امروز ب خاطر دردهایی ک در گذشته کشیدم و چیزهایی ک از دست دادم سپاسگزارتم ک اگر اون دردها نبود الان اینجا نبودم

    من از اول دنبال همچین زندگی بودم زندگی مثل استاد

    بابد اون هارو از دست میدادم تا اینجا میبودم خداروشکرت ک بابت اتفاقات دردآور گذشته شکرگزارتم چون ب این درک رسیدم ک تو همیشه برام چیزی رو خواستی ک من خواستم بابت رفتن آدم ها از زندگیم سماسگزارتم اون ها دیگه تو ندار من نبودن و تو داشتی بهم لطف میکردی و من مقاومت میکردم خدایا شکر ک قانونتو اجرا کردی بدون این ک دلت ب حالم بسوزه چون حتی اگر میمردم هم جایگاهم بهتر از اون زندگی بود

    مرگ بهتر از زندگی با ذلت است این جمله ب لیم معنی نیس ک اگر زندگی با ذلتی دارم برم خودکشی کنم ب این معنیه ک در برابر تغییرات مقاومت نکنم و شکرگزار باشم

    وای ک من چقدر میتونم ب تو نزدیگ و نزدیک تر بشم این قدر ک اگر یک سال بعد برگردم این کامنت رو بخونم بگم وای ک چقدر من تغییر کردم

    خدایا کمکم کن ک ب تقدیری ک تو برام رقم میزنی راضی باشم و شکرگزار چون اونهایی ک در طول تاریخ این خصوصیت رو داشتن هم ثروتمند بودن و هم زندگی رویایی داشتن هم در این دنیا و هم در اون دنیا

    مثل حضرت ابراهیم

    مثل حسین بن علی

    در لحظات آخر گفت راضیم ب رضای تو

    رضا برضاک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1633 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربونم

    سلام به اساتید عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    این فایل، دیشب برای نشانه من اومد. وقتی دیدمش خیلی به این موضوع فکر کردم، ولی بازخورد خاصی یادم نیومد. یعنی یادم نمیاد که توی چند سال اخیر کسی بهم گفته باشه تو خیلی فلان ویژگی رو داری.

    یادمه چند سال پیش یکی از دوستان زمان دانشجوییم که چندین سال بود باهم دوست بودیم بهم گفت من حس میکنم نسبت به اون زمانا یکم محتاط تر شدی. و البته درست میگفت … تازه یکم هم نبود و خیـــــــلی بود. ولی از اون ماجرا خیلی گذشته و من بعد از اون، با این آگاهی ها آشنا شدم و احساس میکنم در این زمینه تغییر کردم و بهتر شدم.

    خلاصه، چون میخواستم حتما تمرین فایل رو انجام بدم، پیش خودم گفتم که حالا که چیزی یادم نمیاد، بجاش بیام بنویسم که من چی حس میکنم از رفتار دیگران؟… یعنی بیام راجع به این بنویسم که وقتی با یه نفر، آشنا یا غریبه، که صحبت میکنم، حس اون رو راجع به خودم چجور میبینم؟ (یعنی یه جورایی راجع به این بنویسم که خودم چجوری به خودم بازخورد میدم؟)

    علاوه بر این، از خدا هم هدایت خواستم و بهش گفتم من برای این سوال، جوابی یادم نمیاد، خودت بهم بگو درباره چی بنویسم؟

    و بهم گفته شد که درباره این بنویسم که: من در برخورد با دیگران چه بازخوردی درمورد اونا میدم؟(حالا بیشتر راجع بهش توضیح میدم)…

    دلیلش هم اینه که، مدتیه متوجه یه موضوعی در رفتار خودم شدم و دوست دارم که حلش کنم.

    +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    در مورد موضوع اولی که گفتم:

    که من چی حس میکنم از رفتار دیگران؟

    من گاها برام پیش میاد (قبلا خیلی بیشتر، اخیرا کمتر) که احساس کنم که خیلی جدی گرفته نمیشم. با اینکه بارها برخلاف این اتفاق افتاده و اتفاقا هم خودم و هم حرفم و هم کارم خیلی جدی گرفته شده، اما همون زمانها هم برام عجیب بود که چرا اینقدر جدی گرفته شدم. (که خوب طبیعتا مربوط به عزت نفسم بود).

    بازم میگم الان این حس خیلی کمتر شده و دلیلش هم اینه که بعد از کار کردن روی خودم، اعتماد به نفسم بالاتر رفته.

    حالا چرا فکر میکردم که جدی گرفته نمیشم؟

    دلیلی که من حس میکردم این بود که چون قد من کوتاهه جدی گرفته نمیشم. و من این ذهنیت رو داشتم و شاید هنوز هم دارم که، افراد قدکوتاه توی جامعه جدی گرفته نمیشن..

    بعد از مدتی، به خصوص جاهایی که برخوردهایی رو در ارتباط با خودم دیدم که خلاف این قضیه رو ثابت میکرد، متوجه شدم: نه…. انگار این منم که افراد قدکوتاه رو جدی نمیگیرم و فکر میکنم که بقیه هم همینطورن! وگرنه انگار بقیه اینجوری نیستن!!!…

    حالا از وقتی با این آگاهی ها آشنا شدم، با بالاتر رفتن اعتماد به نفسم و اینکه میبینم چقدر خوب میتونم با سایرین ارتباط بگیرم و چقدر همه دوست دارن که من پیششون باشم، از یک طرف…

    و از طرف دیگه، آشنا شدن با قانون مدارها و اینکه همه اتفاقات بر اساس لیاقت ما رخ میده، باعث شد که این نگاه و این باور، در ذهن من کمرنگتر بشه.

    البته نمیتونم بگم که کاملا برطرف شده، ولی خیلی کمتر از قبل شده.

    +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    و اما موضوع دومی که گفتم از خدا پرسیدم و بهم گفت که درباره این بنویسم که «من در برخورد با دیگران، چه بازخوردی میدم؟»

    جریان از این قراره که مدتیه (چندین ماه)، متوجه شدم که من هر وقت کسی رو میبینم یا با هر کسی که برخورد دارم، چه آشنا و چه غریب، بعدش یه سری حرفا میاد توی ذهن من. حالا این حرفا چین؟ حرفایی هستن که فکر میکنم اون فرد، درباره: فلان حرف من یا فلان کار من یا حتی از لباس و مو و چهره من، ممکنه به ذهنش بیاد…

    نمیگم همیشه، ولی معمولا هم این حرفا در جهت مثبت نیستن. و بیشتر انگار نحوه قضاوت خودم رو توی ذهن اون فرد، برای خودم بازگو میکنن.

    حالا نکته ای که این چند وقت متوجه شدم اینه که اصلا خیلی از این افراد در مورد من هیچ فکری نمیکنن، و نه تنها این فکرها حاصل خیالات ذهن منه، بلکه این منم که در برخوردهام با دیگران دارم مدام اونا رو توی ذهنم قضاوت میکنم.

    شاید یکی از دلایلش این باشه که یه سری پیش فرضهای ذهنی راجع به دیگران دارم. مثلا من متوجه شدم که یه رفتار خاص رو اگر توی فایلهای سفرنامه یا زندگی در بهشت ببینم، ممکنه خیلی بهش توجه کنم و ازش خوشم بیاد و خیلی ازش تعریف کنم، اما همون رفتار رو اگر توی اطرافیانم ببینم، یا بهش توجه نمیکنم یا خیلی کمتر توجه میکنم.

    حتی اخیرا متوجه شدم که در مورد لایک کردن کامنتهای بچه ها هم گاهی این قضاوت کردنه رو دارم. یعنی ممکنه که یه کامنت معمولی توی سایت بخونم، اما چون یه نفر که خیلی به خوب نوشتن معروف باشه اون رو نوشته، احتمال اینکه لایکش کنم خیلی بیشتره تا اینکه یه نفر که به تازگی عضو سایت شده یا نمیشناسمش…

    برای همین، اخیرا دارم سعی میکنم خیلی به اون عدد لایکهایی که یک کامنت دریافت کرده، یا حتی تعداد ستاره هایی که اعضای سایت دارن توجه نکنم، تا بدون قضاوت و بدون پیش زمینه ذهنی، هر جور که احساس میکنم عمل کنم.

    برای راه حلِ فکرهایی که درباره قضاوت دیگران درمورد خودم توی ذهنم میاد هم، اخیرا به ذهنم رسید که هربار چنین فکرهایی به ذهنم رسید، بیام جملاتی در خلاف جهت اونها و جملاتی که شامل تعریف و تمجید از خودم باشه رو، از قول اون فرد توی ذهنم مرور کنم. شاید هم در یه مرحله ای به این نقطه برسم که به خودم بگم: بابا این اصلا فکری راجع به من نمیکنه که بخواد خوب باشه یا بد. و بعد یواش یواش کلا قضیه توی ذهنم از بین بره.

    یه نکته ای هم بگم منظورم از فکر، چیز خاص و پیچیده ای نیستاااا. حتی مثلا اگر با دوستم قرار دارم و لباسم خیلی معلولیه، دوست ندارم این جمله بیاد توی ذهنم که: حالا میگه لباسش فلان بود…

    چون در درجه اول: نه تنها اون اصلا چنین فکری نمیکنه،

    دوما حس میکنم این کار، منِ درونم رو ناراحت میکنه و اعتماد به نفسشو میگیره.

    ضمن اینکه دوست دارم حتی اگر میخوام کاری رو انجام بدم و مثلا لباسم رو عوض کنم، به خاطر خودم باشه نه به خاطر اینکه چنین جمله ای از جانب یه نفر دیگه توی ذهنم تکرار شده.

    الان که داشتم دوباره کامنتم رو میخوندم یاد اون فایل استاد در مورد حرف مردم افتادم… اینکه اگر ما توی یه جزیره ای تنها زندگی کنیم، خیلی از کارهایی رو که الان داریم انجام میدیم رو دیگه انجام نمیدیم….

    فقط تفاوتش با اون مثال استاد اینه که اینجا، این منم که دارم این قضاوتها رو توی ذهن خودم ایجاد میکنم و اتفاقا خیلی از اطرافیان من اصلا چنین فکرهایی که نمیکنن و اینا زاییده خیالات منه.

    استاد عزیزم

    خانم شایسته مهربانم

    ازتون سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مبینا سربلند گفته:
      مدت عضویت: 720 روز

      سلام دوست عزیز

      سلام استاد جان و خانم شایسته

      من هم وقتی الان روی نشانه من زدم این فایل رو برام ارود

      حال خوبی نداشتم و ذهنم شلوغ بود و دلم میخواست یکم افکارم مرتب بشه که بتونم فکر کنم.

      کامنت شما رو که خوندم

      انگار که خودم دارم این حرف ها رو میزنم و انگار دقیقا میخواستم این سوال ها رو از خودم بپرسم ولی نمیدونستم چطوری سوالم رو مرتب و برای خودم بیانش کنم

      زاویه دید شما واقعا برام جذاب و تعجب برانگیز بود

      چون من همین مشکلات رو دارم و به قول شما قبلا بیشتر بود و مدام توی ذهنم خودم رو قضاوت میکنم

      که باعث میشه دیگران هم در عکس العمل همین رفتار رو با من داشته باشن

      حالا که شما گفتین راجب موضوع صداها و نجواهای منفی ذهن راجب جدی گرفته نشدن به خاطر کوتاه بودن قد و اینکه گفتین دیگران اصلا در برخورد با من به این موضوع توجه نمیکردن و این خودم بودم که چون فکر میکردم قد کوتاه ها جدی گرفته نمیشن و من هم بقیه قد کوتاه ها رو شاید کمتر جدی میگرفتم ، فکر می کردین دیگران هم مثل شما فکر میکنن!

      منم قد کوتاهی دارم و الان که دقت میکنم دقیقا همین طرز فکر رو دارم!

      اوووه چقدر واقعا با طرز فکرمون داریم دنیامون رو خلق میکنیم….

      ولی الان دارم به این فکر میکنم که من هم هیچ فرقی با دیگران ندارم و همه ما مثل هم هستیم

      و همه انسان ها مثل من عقل و درک و شعور دارن و می تونن ابعاد وسیع روح من رو درک کنن

      من همینطورش هم کافیم و نیازی نیست هیچ کاری برای دیده شدن انجام بدم یا به خودم برچسب بزنم یا سعی کنم کنار کسایی که بهشون بیشتر توجه میشه باشم تا من هم مورد توجه قرار بگیرم.

      دیگران ، همه ما ، هیچ فرقی نداره، انقدر برای خودمون دقدقه داریم که هیچ وقت نمیایم بشینم هر لحظه دیگران رو زیر ذره بین ببریم و اونهارو قضاوت کنیم.

      اگر فقط همین موضوع رو بدونیم دیگه هیچ وقت به قضاوت مردم فکر نمیکنم و کاری رو انجام نمیدیم که بخاطر نظر دیگران باشه ، و همچنین خودمون هم کمتر کسی رو قضاوت می کنیم.

      خلاصه که موضوعات رو خیلی نباید برای خودمون گنده کنیم

      وقتی حالمون بده ، نباید با لجبازی بدترش کنیم ، چون عاقبتش واقعا وحشتناکه

      سعی کنیم یکم بهتر بشیم و دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنیم.

      از تمام انسان های روی کره زمین سپاسگزام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    جلال مسعودی گفته:
    مدت عضویت: 2391 روز

    سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیزم و تمام

    دوستان گرامی

    این فایل رو که امشب به عنوان نشانه امروز

    من بود مجدداً دیدم ، نسبت به دفعه اول که

    اونو دیده بودم خیلی بازخورد های بهتری از

    افراد مختلف دریافت کرده ام اما خیلی برام

    جالب بود که به یک باگ شخصیتی خودم پی

    بردم اونم این بود که

    من زیاد از اطرافیان و نزدیکانم می‌شنوم که

    آدم نا منظم و ما مرتبی هستم و به بهداشت

    فردی ام خیلی اهمیت نمی دهم و ظاهرم زیاد

    برام مهم نیست.

    وقتی خوب دقت کردم یادم اومد که از بچگی

    شنیده بودم که اگه خیلی سوسول و تی تیش

    مامانی باشم ، مسخره میشم و انسان ضعیف

    و ضربه پذیری در نگاه مردم هستم ولی اگر

    زیاد تر و تمیز نباشم و سرسخت و چهغر به نظر

    بیام دیگران از من حساب می برند و مسخره

    نمی شوم . یادم یکی از شخصیتهای سریال

    های تلویزیونی بنام «شعبون استخونی »بود

    که

    همه ازش حساب می بردند و یک محله و شهر

    ازش حساب می بردند.

    این نوع نگرش منو وادار میکنه که زیاد منظم و

    تر تمیز نباشم و افتخار کنم که میتونم اینطوری باشم .

    یادمه قدیما که با بچه‌های هم سن و سال

    خودم در روستای پدری ام میخواستم بازی کنم

    چون اصولاً بچه های روستا توان جسمانی و

    جثه ای قویتر داشتند طبیعتاً توی بازی اگه

    برخوردی پیش می اومد دست و پاشون کمتر

    مجروح می‌شد و منو بخاطر اینکه تا یه ضربه

    ای بهم میخورد ، سریع گریه میکردم و به قول

    اونا ناز نازی بودم مسخره میشدم و فکر

    میکردم راستی من یه مشکلی دارم و می‌رفتم تا

    خودم رو اونجوری که اونا دوست داشتند

    نشون بدم و بنظر شون آدم سرسخت و قوی

    باشم که بتونن روی من حساب کنند.

    اینو دوست داشتم بنویسم تا دلیل رفتار غلطم و ریشه باورهای نادرستم رو شناسایی کنم و اونو اصلاح کنم

    چرا که تا شخصیت من از درون تغییر نکند دنیای بیرون منم هیچ تغییری نخواهد کرد .

    دوستتون دارم . در پناه حق شاد و تندرست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 750 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل :الگوهای تکرار شونده قسمت 10.

    خدایا شکرت.

    سوال:بازخوردهای افراد در مورد الگوهای تکرار شونده.

    بعضی وقتها که با مامانم صحبت می کنم چیزی نمی گه ولی متوجه می شم زیاد حرف می زنم ولی همیشه می گه شادهستی وبه قول خودش عین خوش البته جلو مامانم سعی می کنم عین خوش باشم.

    شوهرم می گه همه کارهات خوبه فقط بعضی وقتها حواس پرتی دقت نمی کنی.

    پسرم همیشه می گه تو از مامانهای دوستام خیلی مهربونتری فقط گاهی حرفی رو خیلی تکرار می کنی.وقتی می خوای کاری انجام بدم چند بار می گی من همون دفعه اول می شنوم.

    دوستام می گن تو خیلی خوش برخوردی فقط گاهی استرسی می شی شدید.

    خودم هم به خودم می گم تو خیلی ویژگیهای خوب داری اما گاهی خیلی ترسو می شی.

    خدایا شکرت .

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: