عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 43

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خوشبخت ترینم گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    سلام به همگی شما خوبان در خانواده ی جدیدم

    سلام به خدای مهربونم سلام به استاد گلم و مریم خانوم عزیزم

    دوستای گلم چند روزه میخوام بیام بنویسم اما کلمات نمیومد ولی الان یک حسی بهم گفت بنویس همون چیزهایی رو که همیشه با خودت زمزمه میکنی

    واقعا عمل به قوانین خداوند زندگی ما انسان هارو زیر و رو میکنه به شرط اینکه بهش عمل کنیم

    من در طی این یک‌سال که تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم و سعی کنم از مسیر خارج نشم خیلی نتایج دیدم امروز داشتم با خودم فکر میکردم که اینقدر سال 1403 برای من خوب وپر بار بود که ای کاش اصلا تموم نمیشد اول این سال یعنی تعطیلات نوروز رفتیم به سفر .وقتی سفر میکنم همیشع زیاد تو فکر فرو میرم همیشه به خدا میگم خدایا من کجای زندکی ایستادم خودت کمکم کن و به خاطر موضوعی ذهنم در گیر بود و سعی میکردم که خودم رو تو مدار قرار بدم و خارج نشم به همین خاطر با خانوادم و بچه هام و همسرم سعی میکردم خیلی خوب باشم …ایتقدر درها برام باز شد موضوع من موضوع روابطی بود با یکی از نزدیکانم به سو تفاهم بر خورد کرده بودم و کم کم و به یاری خدا حل شد چون من اون نفرو واقعا دوس داشتم .اما نمیدونستم و از قوانین آگاهی نداشتم که باید حسم بهش خوب باشه و آگاهانه روی نکات مثبتش زوم بشم ،وقتی به قوانین عمل کردم و وقتی سپاسگزاری کردم حتی برای کوچکترین چیزهایی که دارم واقعا دارم میگم واقعا زندگیم در همه ی جنبه ها تغییر کرد نه فقط تو اون مورد خاص …

    پول و ثروت به زندگیمون وارد شد برای خودم نزدیک 1 ملیارد طلا و ماشین خریدم یعنی هدیه ی همسرم به من بود. و کلی نتایج دیگه …..و

    ایتقدر قشنگ خدا برام چید و ایتقدر منو سورپرایز کرد که واقعا نفهمیدم چی شد ..واقعا نفهمیدم ولی امروز که داشتم فایل گوش میدادم یادم افتاد که استاد گفت وقتی به هدفاتون می‌رسید و یا نزدیک میشید یادتون نره که باید دوباره بیشتر و بیشتر رو خودتون کار کنید و خودتون رو ول نکنید چون به محض دریافت نکردن آگاهی ها دوباره نتایج مثل قبل میشه و به قول استاد اگه همیشه در حال کار کردن روی خودمون باشیم به تضاد خاصی نمیخوریم والان خیلی خیلی خوشحالم خدایا شکزت ،به خاطر همه چیز ازت ممنونم که تو چقدربه من لطف داشتی تو زندگی و داری

    دوستون دارم دوستای خوبم راستی اینم بگم.من خیلی قدردان تر شدم قدر خانوادم و قدر نزدیکانم رو بهتر میفهمم خدایا ازت ممنونم

    نه .دوازده .1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمیرا فرمانی گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام استاد جانم،واقعا کلمه استادی برازنده ی شماست،چون کامنتی که انتخاب کردین و راجع به آن صحبت کردین بی نظیر بود،بی نهایت سپاسگزارم هم ازشما و خانم شایسته عزیز ودوست داشتنی و از لیلای عزیزم وهم ازکه اینقدر زیبا و ساده راجع به پیشرفتشون و ‌دلایل رشدشون در کامنشون نوشتن سپاسگزارم،لیلای عزیزم ممنونم ️️️

    استاد این چندمین باره که دارم این فایل بی نظیر وپر از درس را گوش می کنم ومی خوام از درس های بی نظیر این کامنت براتون بنویسم

    درس 1-به جای حسادت کردن به دیگران ،من باید موفقیت ها وسلامتی و ثروتمند بودن اطرافیانم را تحسین کنم و تمرکزم را روی نکات مثبت زندگی اطرافیانم بزارم وهمچنین برای داشته هاشون و زندگی خوبی که دارن از خداوند با قلبی باز سپاسگزاری کنم

    درس 2-یکی از مهم‌ترین کارهایی که خیلی باید جدی بگیرم استفاده از ستاره قطبی هستش و درخواست هام هم تکاملی ‌وقدم به قدم باشه و این را هرگز فراموش نکنم و باید دائم در حال پیدا کردن چیزهایی در زندگیم باشم برای سپاسگزاری کردن از خداوند و برای هر چیزی حتی کوچک باید سپاسگزاری کنم و اجازه ندم تا داشته ها ونعمت های زندگیم برام به حالت روزمره وروتین در بیاد

    درس 3-خداوند از طرق مختلف می تونه ما را به مردم معرفی کنه حتی شرایطی که شاید ظاهرش برای ما بد به نظر بیادومن فقط باید باور کنم که اون از من بیشتر مشتاقه که من رشد کنم وموفق بشم پس توحید عملی را دست کم نگیرم ‌فقط خودش را بپرستم واز خودش درخواست کنم ودر هر حالتی بهش اعتماد کنم و فقط رو خدا حساب باز کنم

    درس 4-تو زندگیم و کسب وکارم قانون تکامل را فراموش نکنم و شرایطم را با ایده هایی که میاد بسنجم و اگر این ایده با شرایط من هماهنگ باشه آن را عملی کنم ونترسم

    درس 5-قدم به قدم حرکت کنم وایده ها ی هماهنگ با زندگیم را عمل کنم و عمل کنم

    درس6-از مسیر لذت ببرم و بزرگ‌ترین قانون که احساس خوب= اتفاقات خوب هستش را به عمل در بیارم

    درس7- باید اعراض کنم از ناخواسته هام وتوجه کنم به خواسته هام و ذهنم را کنترل کنم ‌وبهش ورودی هایی بدم که می خوام،چون ما دائم در حال ارسال فرکانس هستیم ‌

    به خودم قول دادم این فایل را چندین بار در شرایط مختلف گوش کنم چون کلی باور های قدرتمند کننده درمن میسازه

    استاد جانم عاشقتم وامیدوارم همیشه در پناه الله یکتا سلامت وشاد و ثروتمند باشید وتو زندگیتون بدرخشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    سلام میکنم به اعضای سایت دوست داشتنی

    من این فایلو خیلی دوست داشتم و خیلی درس ها گرفتم بارها و بارها گوشش کردم و از دیدنش سیر نشدم واقعا

    اول که شرایط سخت تو زندگیم به وجود اومده تا دوتا چیز رو یاد بگیرم

    1خواسته هامو بشناسم دقیق بدونم چیرو میخام که بهش برسم

    2 شرایطم سخت بوده چون ازقانون اطلاعی نداشتم و درصورت ناآگاهی از قانون زندگیم شده این

    خوب حالا که فهمیدم چی میخام حالا که فهمیدم قوانین خداوند چجوریه بیام به اون چیزی که فهمیدم عمل کنم و توی زندگیم ازش استفاده کنم و زندگیمو اونجوری که میخام رقم بزنم و به خواسته هام برسم

    درسه دیگه ای که از این فایل یادگرفتم

    حرف مردم طرز تفکر مردم راجع به من

    خب من خودم میدونم این پاشنه آشیلمه

    توی این قضیه به طور جدی مشکل دارم و ضربه هاشم شدید خوردم

    استاد میگن که خیلی کسا از طریق آدم هایی با برنامه های بنده آشنا میشن که در مورد من بدی میگفتن

    استاد این نگاهو دارن که اتفاقا اگر در مسیر درست باشم هرکسی در مورد من حرفی بزنه و کاری بکنه به نفع من تموم میشه

    این چه دیدگاه قشنگیه

    چقد لذت برم و بهش فکر کردم

    چقد آدمو به توحید نزدیک تر میکنه این دیدگاه که هیچکسی در زندگیت قدرتی نداره که به زندگی تو آسیبی بزنه مگر تو بهش قدرت بدی که تاثیر داره و میدونی جز خدا هیچکی نمیتونه کاری بکنه و اوست که تکیه گاهته و من وقتی این دیدگاه رو داشته باشم دیگه نه ترسی دارم نه نگرانی نه دلواپسی فقط آرامش مطلق دارم و بس

    از بچگی دختری بودم که حرف مردم برام خیلی ارزش داشت به خاطر باورهای محدودی که تو سرم داشتم

    اگر میخاستم برم عروسی اون لباسی که دوست داشتم نمیتونستم بپوشم اگر دوست داشتم کمی آرایش کنم اجازه نداشتم چون دختر باید سنگین رنگین باشه نباید اینجوری لباس بپوشه

    درواقع اونجوری بودم که بقیا میخاستن

    قدرت تصمیم گیری نداشتم چون انقد مادرم لباس هامو و چیزهای دیگمو انتخاب کرده بود من هنوز که هنوزه یک چیزی میخام بخرم میدونم همینو دوست دارم ولی بازم میرم نظر بقیا رو میپرسم که اگر اونا بگن قشنگه میخرم خلاصه اگر دوست داشتم جایی برم دختر نباید فلان جا بیاد حرف درست میکنن دختر نباید با دوستاش بره بیرون مردم چی میگن همه زندگیم وقف حرف مردم

    درواقع جوری زندگی میکردم که مردم خوششون بیان تازه اومدم این باورو درست کنمدرست کنم که حرف مردم برام مهم نیس ذهنم قاطی کرد و کلی مثال برام زد که تو هنوز حرف مردم برات مهمه گفتم چیکاری مثلامیکنم که اینو اثبات میکنه گفت همین امروز میخاستی بری تولد اینقد به خودت سخت گرفتی دوساعت درگیر بودی چی بپوشی که قشنگ بیای که بقیا بگن لباس قشنگ پوشیدی یا با اینکه گردن بند دوس ندارم گردن بند انداختم که بقیا بگن فلانی طلا داشت اوف چه با کلاسه یا موهامو چون کوتاهه خیلی خیته اینجوری بیام تولد باید روسری سرم کنم خودمو اذیت کنم اونجا چون موهامو پسرونه زدم

    گفتم نه همینجا سعی میکنم براخودم باشم فقط هدفم از مهمونی لذت باشه

    گفتم خب یک لباس ساده پوشیدم برا دل خودم

    اونجا که رفتم روسری مو درآوردم و گفتم بذار همه موهامو ببینن پسرونه زدم و فقط دل خودم مهمه که راحت باشم چون موهام بشدت پرپشته و وقتی کوتاه میکنم خیلی راحت میشم

    وگفتم درش میارم به خودم ثابت میکنم موهام برای خودم قشنگه نگران حرف و نگاه بقیا نیستم

    به قول استاد چیزی که درموردش هیچ قدرتی ندارم هیچ تلاشی نکنم

    من در مقابل حرف مردم هیچ قدرتی ندارم و میام بهش توجه نمیکنم و اون کاری رو میکنم که خودم خیلی راحتم نگران بقیا نیستم

    یکم احساس خوشحالی کردم از اینکه تونستم خودمو باهمین موهام دوست داشته باشم و برای که تونستم کمی برای حرف مردم بی اهمیت باشه برام افتخار کردم به خودم خلاصه همه چیز کم کم خودشو نشون میده

    سپاس گذاری دارم هرروز انجام میدم به خاطر ریز ترین کارهای شوهرم برام میکنه تشکر میکنم از انسان ها به خاطر کوچک ترین محبت هایشان سپاس گذاری میکنم

    کمی تونستم در روابطم بهتربشم اما جای کار دارم امیدوارم خداوند هدایتم کنه

    استادعزیزم ازتون ممنونم که انقد صداتون پرازآرامشه اون ذوق کودکی منو که زیر لایه های زیرین من پنهان شده بود دوباره بیدار کنه و الان سعی میکنم ذوق کنم حتی برای کوچک ترین چیزها و من به شما ایمان دارم و میدونم که راه درستی رو دارم پیش میبرم

    صداتون آرامش قلب منه

    بشدت امروز دوست داشتم کامنتی بذارم و حرف هامو بگم

    استاد شما میگید که این حرف هارو به کسی نگیم ولی چه خوبه که چنین جایی هست میتونیم بیایم حرف هامو نو پیشرفت هامونو اتفاق هایی که برامون میوفته طبق قانون‌ بیایم بگیم که هم باورهای خودمون و هم باورهای دوستانمون قوی تر بشه

    خدایا شکرت معبود من عزیزدل من خدارشکر به اون حسی خوبی که اومد گفت کامنت بذار و فعالیتی داشته باش عمل کردم و الان واقعا احساس خوبی دارم

    لحظه هایتان پر از آرامش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    شکر گزار اعظم گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    سلام استاد

    بالاخره برام از اون اتفاق عجیبا افتاد که منتظرش بودم

    میخوام داستانشو براتون تعریف کنم که هم خوشحال بشید هم کمک کنه به باور بقیه ی دوستان

    پارسال من یه ایده ای به ذهنم رسید که برای افرادی که طبیعت گردی میکنن یا دست فروشا که شبا کار میکنن و نیاز به نور دارن یه موتور برق خیلی سبک بسازم یه مقدار تحقیق کردم و دیدم که شدنیه ولی برای اینکه مطمئن بشم رفتم مغازه های خیابون سعدی که مرکز فروش موتور برقه

    پرسیدم که اگه چنین چیزی بسازم فروش داره؟

    همه گفتن نه تا الان کسی چنین چیزی از ما نخواسته

    اما من باور نکردم. گفتم یه آگهی الکی تو دیوار میذارم ببینم کسی زنگ میزنه یا نه

    اما بعد از یه هفته کسی زنگ نزد

    بعد گفتم اینم فکر خوبی بودا

    چند تا آگهی الکی از ایده های مختلف میذارم ببینم کدوم مشتری داره همونو بسازم

    چند تا آگهی گذاشتم که همه بی نتیجه بودن به جز یکی

    و اون موتور برق 24 ساعته بود

    (موتور برق معمولی بیشتر از 4 ساعت نمیتونه کار کنه چون آسیب میبینه و ژاپنی ها 6 ساعت میتونن کار کنن اما برای حالت شبانه روزی باید از دیزل ژنراتور استفاده کرد یا اینکه دو تا موتور برق بنزینی رو به نوبت روشن و خاموش کنن)

    من میخواستم موتور برقی بسازم که باتری داشته باشه و برق رو تو خودش ذخیره کنه که موقع استراحت برق از طریق باتری تأمین بشه و هر وقت باتری خالی شد موتور روشن بشه و باتری رو شارژ کنه

    چون عملکردش مثل ماشین های هیبریدی بود اسمشو گذاشتم موتور برق هیبریدی (که هرگز ساخته نشد)

    این آگهی توی دو ساعت 4 تا سفارش گرفت!

    چیزی که هنوز وجود نداشت

    گفتم عالیه همینو میساز«ی»م

    به «شریک»م گفتم این آگهی خیلی مورد استقبال قرار گرفت

    اونم گفت باشه بسازیم

    رفتم موتور برق و موتور استارت خریدم و سایر ملزومات

    چون پولم به موتور برق استارتی نمیرسید هندلی خریدم که خودمون استارتی کنیمش

    اما نمیدونستم چجوری موتور استارت رو به دسته ی هندل ربط بدم و این باعث شد که یه کم طول بکشه

    به خاطر همین طول کشیدن شریکم گفت من دیگه برات هیچ کاری نمیکنم

    این شد که من موندم و پوست گردو

    تقریبا تموم پولم هم تموم شده بود

    تخصصی هم تو الکترونیک نداشتم

    چون همیشه بخش مکانیک ماجرا با من بود و الکترونیک با دوستم

    من گفتم اشکال نداره وارد الکترونیک میشم و کل موتور برق رو خودم میسازم در عوض کل سودش مال خودم میشه

    و شروع کردم به تحقیق

    اما پول نداشتم که لوازم مورد نیاز برای موتور برق هیبریدی رو بخرم به خاطر همین گفتم باتری و اینورتر رو حذف میکنم و موتور برق اضطراری میسازم

    یعنی موتور برقی که زمان قطع برق خودش روشن بشه

    البته این مدل تو بازار موجود بود و من فقط برای شروع میخواستم این کارو انجام بدم و اینکه ارزون ترش رو تولید کنم.

    بالاخره بعد از 40 روز تونستم بخش الکترونیک قضیه رو انجام بدم. از اونی که فکر میکردم آسون تر بود! چون خدا داشت کمک میکرد. که در ادامه چند تا مثالشو میگم:

    مثال 1: محافظ یخچالمون سوخت. رفتم بازش کردم دیدم یه مدار داره گفتم شاید مدارش به صورت آماده باشه

    گشتم دیدم مدارش حدودا یک سوم قیمته سفارش دادم دو تا بیارن که یکی هم زاپاس باشه

    یکیشو لحیم کردم تو محافظ یخچال و رفت

    ولی اون یکیشو یه کم بررسی کردم ببینم چجوری کار میکنه. متوجه شدم مدار محافظ وقتی خاموشه هم یه طرفش وصله

    یعنی رله دو تا پایه داره یکیش وقتی وصله که برق هست یکیش وقتی وصله که برق نیست.

    این دقیقا همون چیزی بود که برای روشن کردن موتور برق زمانی که برق نیست لازم داشتم! یعنی برق قطع میشه استارت موتور برق وصل بشه (البته به باتری)

    لازم به یاد آوریه که محافظ یخچال شاید هر ده سال بسوزه!

    مثال 2: بابام زمین کشاورزی داره تو روستا. گفت نمیتونی یه لامپی درست کنی که وصل بشه به باتری ماشین؟ چون اگه نور باشه شبا آبیاری میکنم که هوا خنک تره. گفتم چرا نمیشه لامپ شاخه ای 12 ولت میخواد دیگه. هر روز دارم از کنار مغازش رد میشم

    به خاطر همین رفتم یه شاخه ال ای دی هم خریدم

    بعد رفتم سراغ ادامه کار خودم یعنی موتور برق

    دیدم زمان قطع برق تا موتور برق روشن بشه و وصل بشه به مدار خونه حدود یک دقیقه زمان لازمه و تو این زمان خونه تاریک میمونه

    از طرفی باتری موتور برق هم ولتاژش همون ولتاژ باتری ماشینه و منم که ال ای دی شاخه ای رو خریده بودم

    به همین دلیل اومدم گفتم از همین سیستم محافظ یخچال استفاده کنم و علاوه بر استارت موتور برق یه لامپ کوچیک هم روشن کنم که خونه تا وصل شدن موتور برق تاریک نمونه

    یعنی بلافاصله یه چراغ 12 ولت روشن بشه بعد استارت بخوره و بقیه ی مراحل

    داشتم شدیدا رو این پروژه کار میکردم. یه روز خوابیده بودم که یه دفه از خواب پریدم گفتم اگه نصف شب برق بره چی؟

    چراغ موتور برق روشن میشه همه رو بیدار میکنه که

    این موضوع حدود دو سه روز فکر منو مشغول کرده بود که ایا واقعا راه حلی نداره؟

    یعنی مطمئن بودم که تا اینجاشو خیلی ها انجام دادن

    روشن شدن چراغ وقتی که برق قطعه برای من سخت بود

    برای من مهندس مکانیک نیاز به امداد غیبی داشت :)

    برای مهندسای الکترونیک که چیز مهمی نبود

    گفتم احتمالا گیر اصلی کار همین بخش مزاحمت خواب بوده که چنین چیزی برای خونه ها نداریم

    بالاخره راه حلش به ذهنم رسید:

    سنسور نور

    باید چراغی میساختم که یه سنسور نور داشته باشه که اگه چراغای خونه روشنه اونم با قطع برق روشن بشه و اگر چراغای خونه خاموشه یعنی اهل منزل خوابن و دیگه با قطع برق روشن نشه

    اما من که الکترونیک بلد نبودم

    و معمولا اینجور مواقع از کار کناره گیری میکردم و اسمشو میذاستم عقب نشینی استراتژیک :)

    این عبارت از کجا اومده بود تو ذهنم؟

    بماند

    این دفه با خودم گفتم گر جهنم میروی مردانه رو باید الکترونیک یاد بگیری

    کار رو تعطیل کردم و خودم رو آماده کردم که الکترونیک یاد بگیرم

    اما نذاشتن :)

    رفتم به صورت اینترنتی سنسور نور سفارش بدم دیدم سنسور نور 1000 تومنه و کنارش ماژول سنسور نور 15000 تومن

    رفتم تحقیق کردم که ماژول چیه

    دیدم هر کاری لازمه برای استفاده از سنسور رو انجام میدن و به صورت آماده میفروشن و بهش میگن ماژول

    مثلا ماژول سنسور نور یا ماژول سنسور حرکتی

    (حالا باز اگه کسی راحت ترشو خواست بهش میگن ماژول رله دار)

    یعنی اصلا آمادش تو بازار با قیمت کم بود و نزدیک بود به خاطر ترس هام کارو تعطیل کنم!

    ماژول رو خریدم و نصب کردم

    حالا چراغ تشخیص میداد که خوابیم یا بیدار. اما یه قدم تا تولید فاصله بود

    و اونم چاپ مدار الکترونیکی به صورت صنعتی بود

    مثال 3: همینجوری که داشتم دنبال قطعات میگشتم یهو چشمم خورد به یه ویدیوی بی ربط!

    ویدیو 5 دقیقه ای آموزش شروع کار با نرم افزار آلتیوم دیزاینر

    آلتیوم دیزاینر همون نرم افزار طراحی بردهای الکترونیکه

    فایل رو باز کردم اما دوباره بستم

    با خودم گفتم تو رو چه به آلتیوم؟

    از یه نرم افزار سبک تر شروع کن

    رفتم نرم افزار پروتئوس رو دانلود کردم و نصب کردم و شروع کردم به یادگیری

    تا طراحی اولین مدارم حدود یک ماه زمان برد

    مدار رو به «روش اتو کردن» توی خونه چاپ کردم و تست کردم

    همه چی درست بود

    بعد فایل مدار رو فرستادم برای شرکت های چاپ مدار که به صورت رنگ شده چاپ کنن

    فکر مکنید چه جوابی دادن؟

    گفتن ما نمیتونیم فایل پروتئوس چاپ کنیم باید تو آلتیوم دیزاینر طراحی کنی!

    یه ماه زمان سوخت شده بود برای یاد گیری یه نرم افزار بی مصرف

    دوباره رفتم سراغ همون هدایت الهی که نادیده گرفته بودم و ویدیوی 5 دقیقه ای رو دیدم

    آلتیوم رو دانلود کردم و نصب کردم

    راحت تر از اونی بود که فکر میکردم

    از همه مهم تر نسخه ی قدیمیشو اصلا تو کامپیوترم داشتم چون اون شریکم چند سال قبل داده بود که نصب کنم

    حدودا یه هفته ای مدارو از نو توی آلتیوم رسم کردم و دادم برای چاپ

    تا مدار حاضر بشه قطعات رو خریدم

    مثال 4: یه روز خوابیده بودم که با یه صدایی بیدار شدم دیدم صدای خودمه که تو حالت نیمه بیدار میشنوم

    با تکرار میگفتم اوپتوکوپلر اوپتوکوپلر اوپتوکوپلر …

    از قبل اسم این قطعه رو دیده بودم ولی نمیدونستم چیه

    رفتم تحقیق کردم دیدم باهاش میشه مدار رو از نوسان برق شهر ایزوله کرد

    مثال 5: وقتی که بهار شد هی ابر میومد تو آسمون و هوا تاریک میشد بعد ابرا میرفتن هوا روشن میشد

    با تاریک و روشن شدن هوا سنسور نور عمل میکرد و رله خاموش روشن میشد و تیک تیک صدا میداد

    (صدای تیک تیک راهنما و فلاشر ماشین همون صدای رله هست)

    و این صدا تو یه چراغ دیواری آزار دهنده بود

    خیلی فکر کردم که چطور این صدا رو حذف کنم شاید یک ماه از بهار فکرم درگیر بود

    آخرش اوردم مدارو باز کردم ریختم روی میز و بعد از چند روز راهشو پیدا کردم

    که موازی کردن دوتا ترانزیستور بود اما چون خیلی تخصصی میشه وقت شما رو نمیگیرم

    ولی نتیجش این شد که یک رله حذف شد منم چون صدای تیک تیک رله نبود برای اینکه بدونم کِی سنسور فعال میشه برای آزمایش یه ال ای دی لحیم کردم جاش

    اما موقع کندن ال ای دی گفتم چرا حذفش کنم؟

    وقتی چراغای خونه خاموش میشه این ال ای دی روشن میشه دیگه

    یعنی میتونه کار شب خواب رو انجام بده. اونم یه شب خواب اتوماتیک

    به این صورت صدای رله هم حذف شد و شبخواب هم اضافه شد

    اگه از اول به من میگفتن یه چنین چیزی بساز؟

    میگفتم اصلا در تخصص من نیست برید سراغ یکی دیگه «فارسل الی هارون»

    اما قدم به قدم تا کامل شدن دستگاه پیش رفتم

    چیزای کلیدی ای یاد دادید به ما

    مساله بعدی که دیگه تخصص خودم بود یعنی بدنه

    از اونجایی که پول برای ساخت قالب تزریق پلاستیک نداشتم چند تا طرح رو با نرم افزار سالیدورک کشیدم و دادم با لیزر روی ام دی اف بریدن و به هم چسبوندم و بدنه درست کردم و از بین اونا اونی که قشنگ تر و محکم تر بود انتخاب کردم و به تولید رسوندم

    الان خداروشکر پول دارم برای تزریق پلاستیک اما بعضی مشتری ها نظرشون اینه که این چراغ الان چون حالت دست ساز داره قشنگه

    پلاستیکی بشه خوب نیست! حالا موندم چکار کنم چون تولید این حالت زمان بره (که ان شاء الله الله هدایت میکنه)

    نمیدونن به علت کمبود بودجه بوده که

    اما اول این متن گفتم اتفاق عجیب

    شاید خیلیا براشون سوال باشه که کجای این داستان عجیب بود؟

    عجیب این بود که من پارسال زمانی که داشتم این مراحل رو طی میکردم تا برسم به چراغ اضطراری اصلا روحمم خبر نداشت که قراره امسال مشکل سراسری قطع برق پیش بیاد

    از اونجایی که اخبار هم دنبال نمیکنم در جریان نبودم

    فقط یه دفه دیدم دارن مردم سفارش میدن

    4 تایی 5 تایی 12 تایی

    یه مدت جوری شد که چراغ آماده نداشتم و از مشتری میخواستم بهم مهلت بده تا بسازم

    اما خدا همچنان داشت کمک میکرد

    مثال 6: چون از باتری بزرگ ترازویی تو چراغ استفاده کرده بودم باید شارژر باتری رو از بیرون میخریدم که یهو دیدم ناموجود شد!

    بدون شارژر هم این دستگاه به درد نمیخورد

    رفتم تو بازارا حضوری گشتم دیدم پیدا نمیشه

    حدود یک هفته فروش متوقف بود چون شارژر نداشتیم

    یاد اون آیه افتادم که حضرت ابراهیم گفت: «من افول کنندگان را دوست ندارم»

    به خودم گفتم چرا با قطعه ای کار کردی که فقط یه فروشگاه داره؟

    اما دیگه دیر شده بود

    چون سرگرم تولید شده بودم کار کردن رو خودم رو فراموش کرده بودم و داشت نتایج از دست میرفت

    دوباره شروع کردم به انجام تمرینات و کار کردن روی خودم

    دو روز بعد یهو چشمم افتاد به یه منبع تغذیه و یه ماژول کاهنده کنارش

    این دو تا رو برای موتور برق خریده بودم که آزمایش کنم و چون جواب نداده بود انداخته بودم یه گوشه و حدود یک سال هر روز جلوی چشمم بودن!

    در واقع ربطی به چراغ اضطراری نداشتن

    گفتم یعنی ممکنه اینا بتونن باتری رو شارژ کنن؟

    چون میدیدم روی باتری یه سری عدد نوشته اما نمیدونستم چی هستن

    رفتم با دقت خوندم دیدم میگه ولتاژ از 6.9 ولت بالاتر نره جریان از 1.35 آمپر

    اون دو تا قطعه یکیشون ولتاژو کنترل میکرد یکیشون جریان!

    جالبه که بعد از اون هم سه تا منبع تغذیه دیگه خریدم اما هیچ کدوم محدود کننده جریان نداشت

    و با اجبار جبّار من شارژر مورد نیازم هم با قطعات پایدار بازار ساختم. خدایا شکرت

    حالا فقط یک نکته مونده اونم اینه که محصول رو توی دیجی کالا میفروختم

    اونم خیلی دیر به دیر پول رو به فروشنده ها میده و بیشتر از یک ماه طول میکشه تا تسویه کنه

    احساس کردم دارم قسطی یا مدت دار میفروشم. هرچند فروش بالایی داشت اما گفتم با مرام استاد سازگار نیست و به همین دلیل فروش توی دیجی کالا رو متوقف کردم و به زودی فروش توی باسلام هم با اینکه زود پول میده متوقف میکنم چون دارم سایت فروشگاهی خودم رو راه اندازی میکنم

    جالبه وقتی فروش دیجی کالا رو متوقف کردم یه نفر پیام داد که 5 تا دستگاه پر نور میخوام

    گفتم کجای تهران هستید

    گفت کربلا هستیم!

    ایرانی مقیم کربلا بود

    به این ترتیب دستگاه من خارج از کشور هم رفت و نصب شد

    بدون اینکه اصلا به صادرات فکر کرده باشم

    البته هنوزم فکر نمیکنم بخواد بشه میشه

    یه اتفاق خیلی مهم هم تازگی افتاده

    چون چراغ اضطراری که ساختم نصف شب روشن نمیشه اسمشو گذاشتم هوشمند

    چند وقت پیش رفتم تو گوگل سرچ کردم دیدم یه شرکت بزرگ که یه کارخونه تو خراسان و یه کارخونه تو یزد داره تو سایتاش زده چراغ اضطراری هوشمند!

    درحالی که چراغاشون هوشمند نیست و نصف شب اگه برق بره روشن میشه

    و به همین سادگی منو از تو گوگل حذف کرده :)

    تا چند وقت پیش فقط من تو گوگل بودم

    با خودم گفتم یعنی من انقدر رقیب جدی ای شدم؟ خداروشکر

    حالا هم دیجی کالا رو از دست دادم هم گوگل :)

    اما چرا خوشحالم؟

    چون مهم نیست برام

    خدایی که تا اینجا منو اورده بقیشم میبره

    به قول سعدی « عجب ماندی ای پیر فرخنده رای / تو را کشتی آورد و ما را خدای»

    در عوض فرصتی شد که بیام یه تشکر کنم از شما که تقریبا کل زندگیتون رو گذاشتید و یک آزادراه درست کردید بدون محدودیت سرعت

    فقط مونده به کیفیت ماشین و مهارت رانندگی ما

    الان هم اومدم روی نشانه ی امروز من کلیک کردم گفتم هر فایلی اومد داستانم رو همونجا مینویسم و به خاطر اینکه به شک نیوفتم فایل رو گوش نکردم هنوز

    اول متنو میذارم بعد گوش میدم

    و هنوز نمیدونم چه ارتباطی به موضوع داره

    به هر حال امیدوارم همه ی اعضای این گروه بزرگ همیشه موفق باشن و عذر خواهی میکنم که بعضی قسمت ها تخصصی شد.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      معصومه گفته:
      مدت عضویت: 2273 روز

      بنام خدایی ک اسمونو بدونه هیچ ستونی افرید این خدا قدرت اینو داره منو ب تموم خواسته هام برسونه

      سلام ب روی ماهتون

      امیدوارم حین این همه شجاعت ایمان و عشق ب خودتون و توانایی هاتون غرق در نعمت های خداوند باشید

      این فایل نشونه من بود

      ک باتموم وجودم ب ناتوانی خودم در مقابل خداوند اعتراف کردم

      ک بهم بگووو بگو چیکار کنم ک اسون بشم برای اسونی ها

      گفتم خدایا تو که میدونی من جزتو کسی رو ندارم بگو بگو باید چیکار کنم

      چشمامو بستمو با احساس نیاز ب هدایت خدای محبوبم نشانه امروزمو زدم

      اومدم رسیدم ب کامنت پراز ایمان پراز شجاعت پراز عشق شما هرجا نمیفهمیدم بیشتر تحسینتون میکردم بیشتر قلبم باز میشد میگفتم ببین معصومه،ببین این پسر چقدر خودشو، خداشو باور کرده ک رفت تو دل ایده هاش ببین خدا چطوری هدایتش کرده

      اون جمله

      (این آگهی توی دو ساعت 4 تا سفارش گرفت!

      چیزی که هنوز وجود نداشت

      گفتم عالیه همینو میساز«ی»م )

      این جمله قلب منو باز کرد ک تموم هدایت های این یک ماه داره میگه شروع کن کسب و کارتو شروع کن دختر من برات دوره راهنمای عملی رو خریدم چرا داری حواستو پرت ی قرون دوزار کار کردن برای بقیه میکنی

      اونجا ک سفارش از خارج از ایران گرفته بودید هم قلب منو باز کرد چون این خواسته منه ک کارای منم مشتری خارج از کشور داشته باشه و ب دلار بفروشم کارامو

      خیلی ازت ممنونم ک اومدی نوشتی تا هدایت خداوند رو بیشتر بیشتر باور کنم ک باید برم تو دل کار خودم باید انجام بدم ایده هامو باید رشد کنم باید موفق بشم، چونکه چاره ای ندارم جز موفق شدن

      از خداوند براتون بهترین های خودشو میخوام نعمت نامحدود میخوام و تبدیل شدن ب ادمی ک کسی نتونه ب گرد پاش برسه :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آیدا داودپور گفته:
    مدت عضویت: 3119 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به همگی

    بزرگترین تضاد زندگی من قضاوت دیگران و بیشتر از دیگران خودم هست.

    دیگه کاملا پذیرفتمش.

    از کجا مطمئن شدم؟

    از هر دری رفتم و دنبال دلیل رشد کندم گشتم به قضاوت رسیدم و با همون قضاوت توجیح کردم و رد شدم ازش تا همین الان.

    اصلی ترین توجیحمم میدونید چیه؟

    من شرایطتم اونقدرا هم بد نشد که پس نه راه من جور دیگه ای هست هنوز پیداش نکردم.

    به حدی قضاوت در من شدید و پر مقاومت هست که حتی نتونستم یک جلسه احساس لیاقت رو بیشتر گوش بدم با اونحالی که نزدیک به یکساله خریدمش

    به حدی در من قضاوت زیاده که حتی سپاسگزاری رو به درستی نتونستم درک کنم و پیوسته انجام بدم.

    تو نقاط شروع تغییر افراد که میخوندم خودم رو مقایسه کردم و گفتم : نه آیدا ،نه تو به اون خرابی نشده وضع زندگیت شکر خدا پس این نیست راهت

    تو نقاط رسیده افراد دنبال مقایسه فهمشون با خودم گشتم و گفتم شاید تو اینموردها مثل من نمیفهمن و تو خیلی چیزها که من فهمیده ترم اونها هنوز نیستن و فقط به پوله موفق شدن برسن.

    خلاصه از هر دری بگید رفتم که بگم جام عالیه و مسیر هدایت من مسیر خاص تر و متفاوتی تری هست.

    این تضاد برای الان من نیست.

    من توانمندی زیاد دارم ولی کنارش از وقتی یادمه از دیگران توقع فهم داشتم و در انواع و اقسام موارد با همه درگیر شدم که فلان چیز اینجوری درسته اونجوری نادرست.

    اره اره الان که خوب دقت میکنم کوچیکتر که بودم فکر میکردم حس ششم دارم و میفهمم افکار آدمها رو

    همیشه حس کردم از همه دور و بری هام فهمیده ترم

    نمیگم نیستم ولی خوب اگه این مقایسه به درد من میخوره چرا هنوز قسطهای بانکم صفر نشده؟

    من واقعا اصل و فرع از هم رو نفهمیدم.

    اطلاعاتم واقعا بالا رفته ،نمیگم نرفته ولی وقتی میسنجم تاثیرش در زندگیم رو میبینم این حجم اطلاعات لازمه رشد من نبوده و من بجای اصل رشد زندگیم تموم هم و غم و انرژیم رو گذاشتم توی فرعیات زندگیم.

    امروز که دارم اینو مینویسم کلا یه بدهی بازار دارم مبلغ 12میلیون.

    و 3تا وام دارم که 21 و 82, 108 میلیون در مجموع 211میلیون بدهی بانکی دارم.

    بهمن ماه هست و دم عید

    یا خودم عهد کردم تحت هیچ شرایطتی وسوسه نشم و اعتباری با پرداخت باز خرید نکنم.

    تموم تمرکزم رو میخوام و باید بذارم روی تمرین سپاسگزاری و تحسین موفقیت دیگران بدون قضاوتشون.

    یادمه یه زمانی فکر میکردم اونی رشد میکنه که فقط به قعر چاه افتاده

    چقدر زمان گذاشتم برای اصلاح این باور در ذهنم و درک اهرم رنج و لذت تا حدودی

    تازگی هاست درک مفهوم تضاد برام یکم بیشتر باز شده.

    تازگی ها درک بیشتری از تضاد کردم که بابا آیدا نیازی نیست حتما بدبخت بدبخت بشی تا راهو پیدا کنی.اگه تضادهات اونجوری که برای فلانی شده نیست چون تضاد کمک خداست.بفهم داره چیو بهت میگه که مشکل داری.

    اخه تو تضادم قضاوت؟؟؟!!!!

    من حدود 5ماه از سایت دور شدم با همین نگاه قضاوتم که شاید راه من از مسیر دیگه ای هست و رفتم تو اساتید خارجی ببینم اونها چی میگن.

    از سال 99که بازگشت مجدد من به سایت بود متمرکز هستم روی سایت ولی خدایی آیدا ببین چقدر در تو ریشه داره قضاوت که تا الان نذاشته بهش درست و حسابی دست بزنی

    چهارتا شاخ و برگش رو زدی

    اومده تو دلت ریشه قوی تر کرده.

    پاشنه آشیل من هست قضاوت.

    بدترین قضاوتها هم در مورد خودمه.

    هرکاریم کنم بازم حس میکنم کار خاصی نیست همه براحتی میتونن خودشون یاد بگیرن.

    خندم میگیره بخدا که اینقدر میشناسمش و اینقدر تا اینجا باج دادم بهش.

    در مورد قانون سلامتی که وحشتناک قضاوت داشتم در مورد خودم

    که ببین تو که شکر خدا قرصی نمیخوری

    سالمی

    همیشه ورزش و پیاده روی داشتی

    اضافه وزنت در حد 18کیلو آسیبی نزده.

    دیابت نداری و….

    پس حالا میتونی لذت ببری از خوراکی ها.

    استاد،من هر روز میفهمیدم اشتباهاتم رو ولی قدرت ترکشون رو نداشتم به کمک همین رفیق نارفیقم ،قضاوت.

    دشمن دانا بلندت میکند برزمینت میزند نادان دوست

    من تضادها رو که میخواستن بلندم کنن دشمن دیدم

    و دوستی با قضاوت رو دلچسب تر.

    همیشه خودم رو تو سطح متوسط جامعه حس کردم و همین مقایسه با پایین تر حس خوب و بالاتر حس برتری فهم منو همین جایی که هستم نگه داشت.

    هی دوره خریدم که نه جوابم تو فلان دوره هست.

    همین چند روز پیشم دنبالش بودم عزت نفس رو بخرم.

    الان دیگه نه چیزی نمیخرم و نه مطلب جدیدی میرم دنبالش .

    میمونم تو جام و فقط روی سپاسگزاری کار میکنم.

    اهرم رنج و لذتش رو باید بسازم.

    میدونم که یهو نمیتونم .من باید هر روز انجامش بدم سپاسگزاری رو مثل یه مادر شدن تو بطنم شروع به پرورش میکنم.

    به خودم زمان میدم برای لقاحش تو وجودم و سپس مراقبت و رشدش درونم و آماده میکنم خودم رو برای ورودش به دنیام.

    من برای دخترم از قبلش کلی ویتامین خوردم و مراقبت کردم از خودم.

    من واقعا برای رشد سپاسگزاری درونم چیزی نکردم.

    من با عشق دخترم رو خواستم.

    سپاسگزاری و فراوانی هم با همون عشق باید خلق کنم در بطنم.

    حس میکنم آماده ام برای تمرکز روش

    انشالله که حواسم باشه.

    تشبیه اش به بچه ام رو دوست داشتم و امیدوارم کمکم کنه در مسیرم.

    روز همگی شاد و پر از برکت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    لیلا حسین پور گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    سلام استاد عزیز مریم بانوی عزیزتر

    چه فایل قشنگی

    چه هدایت قشنگی

    چه هدیه قشنگی

    خداروصدهزار مرتبه شکر

    چقدر کافروناشکر بودم خدایا منو ببخش

    الان تازه فهمیدم مسیر چجوریه

    چند روز بااینکه نعمتهای زیادی دارم دوره قانون افرینشو خریدم تا بخش سه رفتم اوج گرفتم از درودیوار مشتری میومد تا حدی که مشتریا میگفتن چقدر جذب پول داری رد میشیم انگار میکشونن مارو میارن برات پول بیاریم

    اما برای یه چالش مریضی به لطف خدا درد تبدیل به مریضیه خنده دار شد ولی ذهنم سرکش شد باختم الکی رفتم تو نجوای شیطان به عمرم بدهی نداشتم الکی الکی سه هفته تو دردو بدی سی میلیونی خودمو انداختم چقدر الکی …

    پیام لیلای عزیز کلام خدا بود مسیر ومشعل هدایت خداوند برام بود

    اشک تو چشمام جمع شد

    الهی شکر بابت پیشرفتش

    الهی شکر بابت هدایت امروزم

    خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    خدایا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    پرندخت اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    ریحانه خواهر پرندخت

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه بچه‌های سایت

    از وقتی که این فایل رو دیدم و داستان لیلا خانم رو شنیدم مدام سعی میکردم که سپاسگزاری کنم از هر چیزی

    از هر چیزی که تو زندگیم دارم سپاسگزاری میکنم گاهی وقتا موقع سپاسگزاری هیچ حس خاصی ندارم گاهی اوقات واقعا خوشحالم اما میگم عیبی نداره انقدر ادامه میدم تا حس سپاسگزاریم قوی بشه تا موقع سپاسگزاری قلبم باز بشه و اشک از چشمام بیاد

    مدام فایلهای شما رو گوش میدم و سعی میکنم هم ورودیمو کنترل کنم هم حسمو مثبت نگه دارم

    همیشه وقتی سپاسگزاری میکردم و نتایجشو علنا به چشم می‌دیدم بعدش میگفتم خب تا اینجا پول از جایی اومد که برام قابل باوره بعدش چی بعدش از کجا میخواد بیاد

    دیروز داشتم سپاسگزاری میکردم و دیدم خواهرم به حسابم 500 تومن واریز کرده بهم پیام داد که 500 تومن باید بهم میداد

    بعدش خیلی سریع این صدای ذهن اومد که خب حالا تو هم سپاسگزاری کردی پول بعدی دیگه از کجا میخواد بیاد؟

    بهش گفتم نمی‌دونم من دیگه تو کار خدا دخالت نمیکنم خدا از 8 میلیارد طریق می‌تونه این پول رو به من بده من نمیدونم که چطوری این کار خداست کار من وظیفه من اینه که سپاسگزاری کنم

    صبح که بیدار شدم گفتم باید امروز سپاسگزارتر نسبت به دیروز باشم گفتم از خونمون سپاسگزاری میکنم و میخوام در عمل نشون بدم

    رفتم کابینت‌های خونمون رو هی با مواد شوینده تمیز کردم که خیلی لک شده بودن و کثیف بودن تمیزشون میکردم و میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت که این کابینت‌های mdf قشنگ رو داریم یک زمانی کابینت‌های فلزی زنگ زده داشتیم اون موقع آرزو داشتم که یک روز کابینت mdf داشته باشیم و الان داریم خدایا شکرت خدایا شکرت که به خواستم پاسخ دادی

    2 ساعت تموم اول صبحی هی فایل های شما رو گوش میدادم هی سپاسگزاری میکردم و کابینت‌ها رو تمییز میکردم

    دیدم مامانم از خواب بیدار شد اومد گفت که همسایه اون ساختمون اونوری به حسابم 300 تومن واریز کرده گفت که 4 سال پیش که دخترت یه دار قالی فروخت بهم الآن پولشو داده گفت این پول دخترته ببخشید دیر شد

    اصلا من خشکم زده بود اصلا یادم نبود همچین چیزی گفتم خدایا چطور ممکنه خدایا چطور اگه هزار سال هم می‌نشستم فکر میکردم هرگز هرگز همچین چیزی به ذهنم نمی‌رسید هرگز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    پرندخت اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    ریحانه خواهر پرندخت

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه بچه‌های سایت

    سلام استاد جان این هفته یعنی یکشنبه کلاس شرکت کردم که هر چی داشتم بابت هزینه های ثبت نام کلاس پرداخت کردم و حتی مجبور شدم که از خواهرم یک میلیون هم برای کرایه های این ماهم قرض بگیرم

    سر کلاس که بودم استادم گفت که یک کلاس یک روزه ماه بعد برگزار می‌کنه که هزینه 2 میلیونه و خیلی کلاس خوبیه با اینکه پول زیادی نبود اما هیچ جوره نمی‌تونستم تا ماه بعد این پول رو جور کنم

    خیلی اعصابم بهم ریخت و احساسم خیلی بد شد اما به خودم گفتم این احساس بد فایده ای نداره به خدا گفتم خدایا خودت برام جورش کن من تا هفته دیگه مهلت دارم

    نشستم و فکر کردم که چطور این پول رو بدست بیارم که یادم اومد با سپاسگزاری

    اومدم داخل سایت و قسمت شکرگزاری این فایل رو انتخاب کردم

    چقدر بی نظیر بود وقتی گفتید که لیلا خانم رفت سر یخچال و بخاطر یک قالب کره ای که تو یخچال بود سپاسگزاری کرد از خودم خیلی خجالت کشیدم بار‌ها و بار‌ها شده که خواستم بشینم و بابت نعمت‌هایی که دارم سپاسگزاری کنم اما

    انقدر زیاد بودن که میگفتم ولش کن حوصله ندارم و اونوقت لیلا خانم از یک قالب کره شروع کرده و ببین الآن کجاست گفتم فردا صبح به محض بیدار شدن میرم و نعمت های که دارم رو می‌شمرم

    صبح که بیدار شدم رفتم سر یخچال و کابینت مواد غذایی

    و همشون رو نوشتم و برای همشون سپاسگزاری کردم دیدم 60 مورد شده

    رفتم تمام زیبایی های خونه رو شمردم دیدم 150 مورد شده

    رفتم بیرون و پیاده روی و بخاطر بدن سالمم سپاسگزاری کردم

    و گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت بخاطر هر نعمتی که بهم دادی خدایا شکرت

    رفتم حموم و زیر آب بخاطر پولی که داشتم بخاطر اینکه این همه ثروت و فراوانی تو زندگیم هست تشکر کردم بخاطر اینکه پسر همسایمون یه ماشین جدید خریده گفتم خدایا شکرت لیاقتش رو داشت

    وقتی از حموم اومدم بیرون خواهرم اومد گفت من 2 تومن پول دارم میترسم خرجش کنم اگه میخوای بهت میدم تو 6 ماه دیگه بهم بده

    اشک تو چشمام جمع شد گفتم خدایا شکرت من گفتم خدایا تا هفته دیگه بهم بده تو دو روز بعد بهم دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فاطمه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1185 روز

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز

    و خانم شایسته نازنین

    استاد چی بگم چی بگم که من دیوانه شدم با این فایل ای کاش در دسته بندی توحید عملی هم قرار بدهید

    دو شب برای خدا در دفتر شکرگذاری مینویسم خدایا معجز های بزرگی رقم بزن که اشک شوق بریزم و سجده کنم. و خداوند اینکار دو شب که برای من رقم میزنه .

    روز پنج شنبه برای کارم زدم روی من را به سوی نشانه ام هدایت کن سریال سفر به دور امریکا قسمت 105 اومد که اصلا” جواب سوالم بود. که وقتی تلاش میکنید و به نتیجه نمی‌رسید رها کنید خداوند دستاش بفرسته براتون

    روز شنبه با اینکه سعی می‌کردم آرام باشم برای صحبت کردن با صاحبخونه چون نزدیک سر سال هست . از خدا خواستم خدایا یک نشانه به من بده که دلم قرص و محکم کنی. شب قبل خیلی با خدا صحبت کردم گفتم ابراهیم هم تو را باور داشت ولی خواست زنده شدن مردگان راببینید اون که ابراهیم بود .قرآن باز کردم آخر سوره هود خدا چنان دلم قرص کرد که نگم قصه های قران را برای تو بازگو میکنم برای ( نثبت فوادک ) . خط آخر بر خدا توکل کن که خداوند کارهای تو را می‌بیند.

    و چند روز که خدا دوباره من به این فایل هدایت کرده چون هم به خاطر کار جدیدم که معجزه خودش و هم سر سال من هست . ( با اینکه الان هر روز گامها ی جدید دانلود میکنم. ) امروز وقتی شما کامنت لیلای عزیز خوندید خداوند قبلش بهم الهام کرد نکته برداری کنم . اگر میخوام مثل لیلای عزیز نتیجه بگیرم

    امشب از خدا خواستم میدونم کارم معجزه توست فقط یک نشانه بده دلم قرص و محکم کن . همانطور که دل ابراهیم قرص کردی دل زکریا دل دل پیامبر قرص کردی دل مریم دل مادر موسی و با موسی سخن گفتی چی بگم چی بگم چی بگم ای کاش این کامت اون لحظه فرکانس من به شما میرسوند که دلم میخواد سر به بیابان بذارم . قرآن باز کردم سوره محمد خط دوم کسانی که به خدا ایمان دارند و به کتابی که به حق نازل شده و عمل صالح انجام می‌دهند . خداوند گناهانشان را میامرزد و امر آنها را اصلاح می‌کند. خدا چنان حجت بر من تمام کرد.که به قول رزای عزیز اگر ما به خدا اعتماد کنیم وا بدیدم. استاد من همیشه اینقدر فرکانس مثبت برای فایل گفتگوی استاد با دوستان 37 رزا می‌فرستادم و اینقدر شکر میکردم که این همه نتایج خوب گرفته و آرزو میکردم اون تلفنی که به رزا شد گفتن ما شما را می‌خواهیم خدا شاهده که برای من حتی خیلی خیلی خیلی راحتر از رزا برای کارم رقم خورد. جالب ربطی هم به کار رزا در انگلیس داره .

    من توی این مدت که حالا بنا به دلایلی که حکمت خداست .

    فابل آزاده عزیز را هم دانلود کردم و گوش میدم چون خیلی خیلی خیلی درس از ازاده جان گرفتم گفتم چه جالب کار من در راستای همین دو عزیز

    استاد یکجا اولین نکته که لیلای عزیز اشاره می‌کنند با فایلهای توحیدی شروع کردند .( که خب من سه روزه دوباره با فایل توحید عملی 1 شروع کردم و البته عید همین سال 1403 و خب نتایج بسیار بسیار بسیار بزرگی گرفتم.)

    گفتند تعهد دادند تمام صحبت‌های شما را مثل وحی نازل شده بپذیرند. و خدا امروز یک نشانه برای من فرستاد که ایمان من قویتر کرد که من هم باید راه لیلای عزیز برم. که کلام شما وحی

    خداجون شکرت شکرت شکرت شکرت صدهزار مرتبه شکر

    خدای عزیزم عاشقانه تو را میپرستم من را در مسیر هدایت خودت قرار دادی و قرآن را به زندگی من آوردی و استاد راهنمایی زندگی من قرار دادی .

    استاد من شدم مثل کرم ابریشم از پیل خودم دارم رها میشم. و این سپاسگذار زحمتهای شما هستم .

    الهی محکم تو بغل رب یگانه باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    نالیا گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    خدای من چه فایلی،نتونستم صبر کنم و تا اخر گوش بدم و بعد کامنت بزارم،تا دقیقه 16 این حجم از نکته…خدای من …

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بسیار شایسته…

    این سبک از فایلها که درمورد نتایج دیگران هست و شما اینقدر با نگاه نکته سنجتون نکات رو از دل یک کامنت بیرون میکشید خیلی دوست دارم. این سبک روی من تاثیر خیلی زیادی میزاره و قشنگ مدارمو بالا میبره.

    بسیار سپاسگزارم اول از خدای خودم و بعد از شما و تیم دوست داشتنی و توانمندتون…

    احتمالا تا اخر این فایل چندتا کامنت دیگه هم بزارم،

    هر جمله تون پر از توحیده، چقدر نیاز داریم که بارها بشنویم که دیگران هیچ تاثیر و اختیاری روی زندگی ما ندارند و چقدر این باور میتونه باعث آرامش و افزایش تاب آوری بشه

    چقدر میتونه کمکمون کنه که توی جمع ها دوست و فامیل با لبخندی بر گوشه لب فقط نظاره گر صحبتها و جمع ها باشیم

    چقدر میتونه کمکمون کنه که بگیم بیخیال خدا بزرگه

    من عاشق این دو تا جمله عامیانه ام: “بیخیال خدا بزرگه “و “حتما خیری توش بوده”

    باورها آهسته آهسته درست میشند اوایلش شاید بخندیم شاید مسخره کنیم اما وقتی اتفاق افتاد خودمون نمیفهمیم که چی شد که این شد چه خوبش چه بدش.

    من متوجه شدم وقتی پاتو توی این مسیر میزاری همونطور که معجزاتش بزرگه مکافات سرپیچی هاشم بزرگه.

    من فقط کافیه یه لحظه منحرف بشم بلافاصله سیلی محکمی به گوشم زده میشه..‌.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که خداوند یه روزی یه جایی استاد عباس منش رو هدایت کرد و اکنون انرژی این هدایت داره مسری میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: